Telegram Web Link
💢فنلاند از سال ۲۰۰۰ تاکنون برترین نظام آموزشی جهان بوده، چرا؟


۱- نبود آزمون و امتحانات ملی: در فنلاند اعتقادی به تست و امتحان نیست، چون می دانند که آزمون به دانش آموز و معلم، آسیب های جبران ناپذیر می زند و فاقد ارزش و فایده است. تنها یک آزمون ملی در سال آخر دبیرستان و برای ورود به بعضی رشته های دانشگاهی وجود دارد که آن هم اختیاری است.

۲- اختیار و آزادی معلم: برخلاف رویکرد سنتی که معتقد به پاسخگو کردن معلم در قبال همه چیز است، در فنلاند تاکید بر مسئولیت پذیری و تخصص معلم است. این رویکرد زمانی جواب می دهد که مانند فنلاند در تربیت و استخدام معلم، نهایت سخت گیری و دقت لحاظ شود و سپس با خیال راحت، کلاس درس و دانش آموز را به او بسپارند.

۳- همکاری به جای رقابت: کشورهای اسکاندیناوی فرهنگ غیررقابتی دارند و شدیداً از ترویج روحیه رقابت میان مردم و کودکان خودداری می کنند. معتقدند که موفقیت واقعی و سالم، بدون نیاز به رقابت بدست می آید. رقابت مستلزم مقایسه است که فنلاندی ها مخالف مقایسه کردن کودکان هستند.

۴- در اولویت بودن نیازهای بنیادی (عدالت آموزشی) به جای درس در مدرسه؛ برابری اجتماعی، غذای سالم و رایگان، سلامت تن و روان، توجه به تفاوت ها و استعدادهای فردی.

۵- نبود عجله برای آغاز کردن آموزش رسمی: کلاس اول را یک سال دیرتر از عرف جهانی آغاز می کنند.

۶- عدم تاکید بر دانشگاه رفتن: دولت فنلاند امتیازات و گزینه های متعدد و جذاب را در اختیار دانش آموزان دبیرستانی گذاشته تا زندگی مستقل و شاغل بودن را زودتر تجربه کنند. در واقع تاکید بر شاخه فنی و حرفه ای است.

۷- کودکان فنلاندی دیرتر بیدار می شوند: مدارس مابین ساعت ۹ تا ۹:۴۵ باز می شود تا در راستای تحقیقات جهانی، کودکان و نوجوانان صبح ها بخوابند و سالم و سرحال باشند.

۸- ایجاد ارتباط صمیمانه و مستمر معلم با دانش آموزان: معلمان فنلاندی، شناخت کامل از روحیات و اخلاقیات دانش آموزان خود دارند و به همین دلیل رنجش و آزار و آسیب اتفاق نمی افتد.

۹- محیط ریلکس: آنها معتقدند که هرچه سخت گیری و فشار کمتر باشد، استرس کمتر و در نتیجه آرامش و اعتماد به نفس و پیشرفت بیشتر می شود. دارای کمترین محتوا و ساعات آموزشی و در عوض بیشترین تفریحات و سرگرمی ها را دارند.

۱۰- کمترین تکلیف و تمرین در جهان: آنها به طور میانگین در هفته حدود ۲ ساعت تکلیف خانه دارند. معتقدند که تکلیف زیاد منجر به استرس و بیمار در کودک می شود.



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍2
🔆 مجمع جهانی اقتصاد یا همان WEF (World Economic Forum) ‌اخیرا و با مطالعه و مصاحبه با ۳۵۰ مدیر ارشد در پانزده کشور دنیا به نتایج جالبی درباره ۱۰ مهارت برتری که یک انسان موفق به آن نیاز خواهد داشت، رسیده اند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد:

1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله
که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله(ساده یا پیچیده)نیاز است . گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله،ساختن تصویری واقعی از آن ،پیدا کردن راه حل مناسب ،تصمیم گیری،پیاده سازی و مانیتور کردن فیدبک ها می شود.

2. Critical Thinking
تفکر انتقادی
این مفهوم از 2500 سال پیش مطرح شده. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و خود قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد.این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی،خلاقیت و... در فرد می شود.

3.Creativity & Innovation:
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه دوستان با آن آشنا باشند.
خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دید و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.

4.People Management:
مدیریت افراد
که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.

5. Coordinating with Others:
مهارت هماهنگ شدن با دیگران
این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و لینک آن با دیگران است و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان دارد. البته با اولویت بندی و تفویض اولویت در صورت لزوم.

6. Emotional Intelligence:
هوش هیجانی
این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر است.
افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.

7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت
در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر،یک گزینه را انتخاب میکند. مساله ای که واضح و مشخص است ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد است.
این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.

8. Servic- Orientation Management:
مدیریت سرویس گرا
که به توانایی و تمایل به پیش بینی،تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایت افراد و در دسترس و تمرکز  افراد اطراف خود تلاش می کنند.

9. Negotiation
مذاکره
روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار میوگیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیزانه هستند.

10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود
توانایی ذهن است برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهموم متفاوت یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
🔴 به شهوت مقاله‌نویسی پایان دهید!

✍🏼 احسان‌محمدی/ عصرایران

🔹 از خیابان انقلاب که رد می‌شوم پرتکرارترین جمله هایی که از دادزن‌ها می‌شنوم این است:
   - مقاله، پایان‌نامه!
  - مقاله ISI هم داریم! بفرمایید زیرزمین!
- پایان‌نامه دکترا!

🔹آش آنقدر شور است که گاهی حتی به دیوار سیمانی و نرده‌های فلزی دانشگاه محترم تهران هم آگهی‌های تبلیغاتی‌شان را می‌چسبانند. مدت‌ها جلوی دانشگاه علوم تحقیقات تهران شمال روی آسفالت همین چیزها را نوشته بودند که امکان کندنش نباشد!

🔹وقتی کالایی زیاد تبلیغ می‌شود یعنی مشتری‌اش هست. یعنی کسانی هستند که می‌روند پایان نامه و مقاله سفارش می‌دهند. پول‌می دهند به یکسری دانش‌آموخته دانشگاه که کار پیدا نکرده‌اند و آنها هم بر اساس درخواست مقاله و پایان‌نامه می‌نویسند. حتی مقاله ISI، ترجمه‌می کنند و گاهی واسطه‌گری برای انتشار در ژورنال‌های خارجی را هم انجام می‌دهند! سفارش‌دهنده راضی، تولیدکننده راضی!

🔹دوست دارم مثل کودک قصه هانس کریستن اندرسون فریاد بزنم: این پادشاه لُخت است، به شهوت ملی مقاله‌نویسی پایان بدهید!

🔹بخش بزرگی از تولیدات مقاله بی‌فایده، بی‌خواننده، بدون سود برای کشور و کپی-کاری محض و سفارشی است. از دانشجوی ارشد و دکتری گرفته تا عضو هیات علمی محترم و معزز! دسته اول در تمنای نمره و پاس‌کردن واحد و اخذ مدرک و صاف کردن جاده مهاجرت تحصیلی و گروه دوم برای ارتقا و اضافه حقوق و پُست گرفتن!

🔹حساب مقالات مفید و کاربردی جداست. تکرار می‌کنم مقالات ارزشمندی که نتیجه پژوهش واقعی هستند را باید روی چشم گذاشت اما بخش اعظم مقالات و پایان‌نامه ها «تورم علمی» و «توهم دانش» ایجاد می‌کند. هزینه اضافی بر کشور وارد می‌کند و اصولاً دستاورد این همه مقاله چیست؟ به تولید علم و نوآوری کمک کرده؟ به رونق اقتصاد کشور انجامیده؟ کارآفرینی ایجاد کرده؟ از حجم واردات کاسته؟ به صادرات اضافه کرده؟ این مسابقه «هرکی بیشتر مقاله بنویسه دانشمندتره» نهایتی ندارد؟

🔹انتظار نمی‌رود که پژوهشگران زمینه‌ساز اختراع برق و تلفن شوند! کار پژوهش از اختراع و کارآفرینی جداست اما هیچ مرجعی نیست که بررسی کند تولید این همه مقاله چه سودی دارد؟ جز اینکه کسی رزومه علمی اش قوی تر می شود و می تواند پُست بهتر و حقوق بیشتری بگیرد! برای سومین بار تکرار می‌کنم که مقاله ارزشمند است اما هر مقاله‌ای ارزشمند نیست.

🔹برخی بر این باورند که کار پژوهشگر فقط پژوهش است نه تبدیل ایده به کار. اسم این همه کپی-کاری متقلبانه را «پژوهش» نگذاریم. بسیاری از مقالاتی که به اسم استادان دانشگاهی منتشر می‌شود نتیجه زحمت دانشجویان است! چه اصراری داریم به خودمان دروغ بگوییم؟ همین الان اعلام کنند ایرانیان با تولید و انتشار 80 میلیون مقاله ISI رتبه اول دنیا را به دست آوردند، نتیجه؟ این عطش و شهوت اول شدن در هر چیزی ولی با دوپینگ و کپی‌کاری به سود کیست؟

🔹 محمدجواد دهقانی سرپرست پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) اعلام کرد ایران رتبه اول دنیا در تولید مقالات برتر را به دست آورد. 5 پله بالاتر از ژاپن، 12 پله بالاتر از آلمان و 20 پله بالاتر از آمریکا! بعد راهکارمان برای کنترل بازار ارز برخورد است و در میدان تره‌بار با ارائه کارت ملی، گوشت یخ‌زده توزیع می‌کنیم، برای نجات از شر ریزگردها باید دعا کنیم و پراید می شود بنزمان!

🔹 در دانشگاه جایی که باید ایده بیافریند و راهکار بدهد برای گذر از چالش های اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و .. کشور مسابقه تولید مقاله راه انداخته‌ایم و به آن فخر هم می‌فروشیم!

🔹تا زمانی که مقاله و پایان‌نامه‌ها به معیار وزن‌کشی برای اعطای عناوین پروفسور و دکتر و استاد و محقق و ... باشد، در روی همین پاشنه می‌چرخد.

🔹دانشگاه و علم پیش‌برنده یک کشور هستند، بدا به روزگاری که آنها هم به حلقه کپی‌کاری و سرقت دسترنج دیگران و دور باطلِ و تولید بی‌فایده بپیوندند.



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍2
🔶️ "تعلیم و تربیت" باید....

برای "انسان سازی" باشد،
نه پرورش دادنِ انسان نماهای تحصیل كرده ...

🖋 مارک تواین


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
2👍2
EDU_Volume 25_Issue 1_Pages 5-22.pdf
469.4 KB
#معرفی_مقاله

🔷️نقدی تبارشناسانه بر مفهوم دانش آموز نخبه در آموزش و پرورش معاصر ایران

پژوهشگران: آقای شهداد عبداللهی، دکتر یحیی قائدی، دکتر سعید ضرغامی، دکتر رمضان برخورداری


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
🔴 بحران دانش

🔷️بخش هایی از سخنرانی بیژن عبدالکریمی

همان گونه که بارها گفته ام ما امروز با یک «برهوت» روبروییم. فهم مسائل نظام آموزشی و دانشگاهی و پژوهشی ما مستقل از درک این برهوت فکری و فرهنگی امکان پذیر نیست.

سخن در این است که ما در دانشگاههای مان و اساساً در نظام آموزشیمان، اعم از آموزش و پرورش و دانشگاه، با یک بحران جدی، و حتی می‌توانیم بگوییم با یک فاجعة ملی مواجه هستیم. در مورد آموزش و پرورش و دانشگاه هایمان بارها گفته‌ام که ما با یک هولوکاست انسانی مواجهیم. 20 میلیون کودک و نوجوان و جوان را در مدارس و دبیرستان ها و دانشگاه ها نابود می‌کنیم و به خانواده ها و جامعه تحویل شان می دهیم.

من در مقام یک پدر، وقتی به سرنوشت فرزندانم فکر می‌کنم، به شدت نگرانم که فرزاندانم با 10 سال تحصیل در آموزش و پرورش و چهار سال در دانشگاه، چه آینده ای خواهند داشت؟ این نظام آموزشی افرادی تربیت می کند که ساده‌ترین مسائل زندگی شان را نمی توانند حل کنند، هیچ نظام ارزشی ندارند‌ و فاقد هر گونه قدرت جهت یابی در زندگی شان هستند. به سندهای چشم- انداز نگاه کنیم، قرار است دانشگاه هایمان کشور را به توسعه، یعنی برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری و سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی و تولید ملی برسانند. کیست که بپذیرد دانشگاه ما توانسته است در امر توسعه کشور کمک کند؟ دانشگاه ما قرار است به نیازها و مقتضیات فرهنگی و جغرافیایی پاسخ دهد، به ترویج اصول اخلاقی و ارزش‌های اسلامی و انقلابی، به مشارکت بیشتر مردم در جامعه، به عدالت اجتماعی، به حفظ کرامت و حقوق انسانی و... بپردازد.

اما ما نه فقط از این آرمان ها فاصله داریم بلکه طی طریق معکوس می‌کنیم. قرار بوده دانشگاههای ما سبب‌رشد رفاه، امنیت و تأمین اجتماعی، ایجاد فرصتهای برابر و توزیع مناسب درآمد، مستحکم شدن نهاد خانواده، از بین‌بردن فقر، فساد و تبعیض و... شود، قرار بوده انسان طراز اول اسلامی بسازیم، در منطقه و در آسیا رتبه هایی کسب‌کنیم و غیره، اما همة این ها هیچ نسبتی با واقعیت دانشگاهها و با آنچه در‌جامعه صورت میگیرد، ندارد. اولاً سیاست مدارها و مدیران ما فکر می‌کنند‌ مسألة دانشگاهها و نظام آموزشی ما یک مسألة بروکراتیک، اداری، اجرایی و‌ دیوان سالارانه است، در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. ما نه با یک مسأله بلکه با یک بحران مواجهیم؛ به اعتقاد من پاشنة آشیل مشکلات ما اینجاست‌ که مسائل مان را خیلی ساده می انگاریم. ما باید به بحران نظام آموزشی و دانشگاه هایمان در سطح عمیق تر دیگری پاسخ دهیم. مسأله، مسأله ای اداری و بوروکراتیک و اجرایی نیست. فراموش نکنیم که کارِ متفکر، گشودن افق، تغییر افق و قوامبخشی به تفکر است. دانشمندان و سیاست مداران، مدیران و دیوانسالاران نمی‌توانند افق را تغییر دهند. دانشگاه های ما فاقد است و هر گونه برنامه ریزی در این دانشگاه های مرده عقیم و بی ثمر حیات خواهد ماند.

ما نیازمند دمیده شدن دمی مسیحایی به جان سرد و فسردة دانشگاه هایمان هستیم و این امر محصل نمی شود مگر روح تازه ای به پیکر فرهنگ مرده جامعه مان دمیده شود. هیچ کس به روح دانشگاه توجه ندارد و این تنها متفکرانند که به این روح می اندیشند.

ما باید به وجود عنصری اساسی و بنیادین در دانشگاه هایمان بیندیشیم که در دانشگاه ایرانی غایب است و بدون آن هیچ تلاشی به ثمر نمی‌نشیند. بدون توجه به این عنصر بنیادین در واقع همة سرمایه‌های مادی، معنوی، انسانی، اجتماعی و تاریخی مان را هدر داده و خواهیم داد. زمانه، جامعه و فرهنگ ما نسبت خویش را تجدید با حقیقت گم کرده است و با حقیقت بی نسبت شده است.


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍3
🔶️ معرفی کتاب

🔴 کتاب «آموزش علیه آموزش» برای خواندن نیست بلکه برای نجات دادن است.
هدف این اثر بی اثر کردن آثار تعلیم و تربیت فاجعه باری است که اثر بخشی هر گونه اقدام اصلاحی را بی اثر می کند؛ این کتاب برای آگاهی از پیامدهای پنهان فاجعه ی تعلیم و تربیت آسیب زا نیست بلکه فراتر از آن بستریابی برای تغییر بنیادین مفروضه های زیرین سازه های نظری تفکراتی است که منجر به آسیب های جبران ناپذیر تربیتی در کودکان و نوجوانان می شود.

🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔 @kheshtekaj
👍2
◀️ کتاب «آموزش علیه آموزش» نوشته عبدالعظیم کریمی به مقوله تعلیم و تربیت می پردازد. آن گونه که نویسنده در پیش گفتار آورده: «این کتاب برای ساختن پایه‌های تعلیم و تربیت پایدار نیست بلکه برای ویران کردن پایه‌های ساختمان خالی از روح تعلیم و تربیتی است که به جای شکفتن، می‌شکوفاند؛ به جای تراشیدن می‌افزاید. به جای پاک کردن آلوده می‌سازد و به جای اکتشاف ثروت از معادن به انتقال ثروت در مخازن مشغول است و نام آن را خدمت به تعلیم و تربیت می‌گذارد اما نتیجه آن کشتار بی رحمانه استعدادهاست و به جاست که قبل از هر چیز، در برداشتن این مانع مرموز اقدام شود.»
 عنوان گفتار نخست این کتاب «فاجعه فقدان حس فاجعه در آموزش و پرورش» است. «فاجعه تربیت علیه تربیت»، عنوان گفتار دوم کتاب «آموزش علیه آموزش» است. در این گفتار می خوانیم که «آنچه فرزندان ما را از تربیت درست دور کرده، درست‌انگاری‌های نادرستی است که ما بزرگسالان به نام تربیت در حال محقق ساختن آن هستیم. از این رو، بزرگ‌ترین مشکل تربیت شدن کودکان، همانا تربیت کردن آن‌هاست. اما به راستی چگونه «تربیت» علیه «تربیت» عمل می‌کند؟ مراد از تربیت چیست که خود مانع تربیت می شود؟»
گفتار سوم کتاب با عنوان «فاجعه تحول علیه تحول» به این مساله می پردازد که «هرقدر بیشتر درپی ایجاد تحول باشیم، کمتر به احیای تحول کمک می کنیم. هر قدر بیشتر به دنبال «تغییر» باشیم، کمتر به ظهور تغییر در خود، یاری می رسانیم و هرچه بیشتر طرح و نفشه برای ایجاد تحول داشته باشیم، کمتر به ریشه تحول خواهی و تحول زایی پی می بریم. این یک معادله وارونه در گفتمان تحول خواهی است که بین «ایجاد» و «احیا» رابطه ای معکوس برقرار می شود.
«فاجعه پژوهش علیه پژوهش» عنوان گفتار چهارم کتاب است. در این فصل آمده «گرچه عصر کنونی را به یک معنا عصر پژوهش های علمی پیشرفته نامیده اند اما هیچ دوره‌ای از تاریخ، تحولات علمی و پژوهشی تا این اندازه از فرهنگ پژوهش و روح پژوهشگری خودجوش و زایا تهی نبوده به گونه ای که هرگونه پژوهشی، خود مخفیگاه مرگ پژوهش می‌شود؛ یعنی فاجعه پژوهش علیه پژوهش به نام پژوهش!»
کتاب «آموزش علیه آموزش» برای خواندن نیست بلکه برای نجات دادن است. هدف این اثر بی اثر کردن آثار تعلیم و تربیت فاجعه‌باری است که اثر بخشی هر گونه اقدام اصلاحی را بی اثر می‌کند؛ این کتاب برای آگاهی از پیامدهای پنهان فاجعه‌ی تعلیم و تربیت آسیب‌زا نیست بلکه فراتر از آن بستریابی برای تغییر بنیادین مفروضه‌های زیرین سازه‌های نظری تفکراتی است که منجر به آسیب‌های جبران‌ناپذیر تربیتی در کودکان و نوجوانان می‌شود.
عبدالعظیم کریمی در شش گفتار نکات بسیار مفیدی درباره‌ نقاط ضعف تعلیم و تربیت بیان می‌کند.


🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔 @kheshtekaj
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬جان دیویی فیلسوف مشهور پراگماتیسم که تمرکز جدی روی فلسفه‌ آموزش و پرورش داشت در اینجا از دانشگاه نرفتن و تفاوت میان تحصیلات و کسب دانش، با رفتن به دانشگاه سخن می‌گوید.

🏬در زمانه‌ی کنونی، به‌ویژه در سیستم آموزشی ما، دانشگاه دیگر محتوا و کارکرد خود را از دست داده است و دیگر نه محل تحصیل واقعی، بلکه محل فروش مدارکی تهی از ارزش است که در نهایت تنها به سود سوداگران و کاسبان حیطه‌ی آموزش تمام می‌شود و بس. جایی که فقط عده‌ای را سال‌ها مشغول می‌کند و از پول و زمان و زندگی آنان تغذیه می‌کند و آن خریداران را نیز مست خیالاتی خوش اما خام می‌سازد. فروش خیالاتِ باطل که مشتریان آن بیشتر عده‌ای ساده‌انگارند که با همه‌نوع انگیزه‌ای، به جز ذوق و علاقه‌ی شخصی به کسب دانش وارد آن می‌شوند.

برگردان: آرین رسولی

📚کتاب‌های مهم دیویی در حیطه‌ی آموزش:
عقاید آموزشی من-مدرسه و جامعه- کودک و برنامه آموزشی- رغبت و کوشش در تعلیم و تربیت-دموکراسی و تعلیم و تربیت-تجربه و آموزش.

◀️ برگرفته از :
https://www.instagram.com/reel/Ch5JuRFMPJ4/?igshid=YmMyMTA2M2Y=



🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔 @kheshtekaj
🔷️ جان دیویی،اندیشمند امریکایی می‌گوید مدرسه باید فضایی برای یادگرفتن راه و رسم زندگی باشد و قابلیت‌های فردی یادگیرندگان را همه‌جانبه پرورش دهد.


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍1
«سکسکه» در فرد یا در نظام آموزشی؟
معرفی فیلم

پیشکش به دلاوری و پهلوانیِ اسماعیل نصراللهی، رتبه 25 کنکور سراسری علوم انسانی سال 1402


آموزش مقوله‌ای همگانی است و ذیل حقوق بنیادین شهروندی دسته‌بندی می‌شود. به این معنا که اگر شهروندی نتواند به آموزش باکیفیت و رایگان دسترسی داشته باشد، نقض سیستماتیک حقوق او صورت گرفته است. از این منظر وظیفه‌ی نظام آموزشی، برقراری جامعه‌ای انتگراتیو و دربرگیرنده است؛ به این معنی که هیچ شخصی ولو یک نفر، از دایره‌ی شمولیت بیرون نماند. مسئله تنها بر سر تحصیل و یادگیری نیست، بلکه نظام آموزشی به مثابه نهادی رسمیت‌بخش، حضور شهروند به عنوان عضو فعال جامعه را تأیید می‌کند و موجب به‌رسمیت‌شناختن او در میان جمع و سایر شهروندان می‌شود. از این منظر، نظام آموزشی دست‌کم به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهایی عمل می‌کند که شخص می‌تواند از آن طریق خود را در جامعه اعتباریابی کرده و احساس زیستی کریمانه داشته باشد. هر شکلی از اختلال و کژکارکردی در نظام آموزشی که منجر به طرد شهروندان شود، بیش از پیش امکان زندگی تصدیق‌شده و آبرومندانه را از آن‌ها سلب کرده است.

فیلم سکسکه، در خصوص نظام آموزشی است که با نوعی "اختلال" بازنمایی می‌شود. سکسکه، نوعی ترومای ناگهانی است که طول آن گاه شاید به چند ثانیه نیز نرسد. وقفه‌ای در عملکرد بدن، برای تنظیمِ دوباره‌ی خود و بازگشت به روالِ عادی. فردی که دچار سکسکه است، به طرق مختلفی سعی در بهبود دارد. گاه اما، سکسکه می‌تواند به مثابه نوعی کارکرد معمولی در بدن و در طول زندگی یک فرد همراه او باشد. فردی را تصور کنید که دچار چنین وضعیتی است؛ صدایی در تمامی موقعیت‌های زندگی روزمره از او منعکس می‌شود که می‌تواند او را به نحوی خاص از سایرین متمایز کند. همین تمایز سرآغاز نوعی داغِ ننگ است؛ داغ ننگی که به فردی متفاوت از امر نُرمال زده می‌شود. در اینجا، هرکه دچار سکسکه است، به تعبیر فوکو در نظام دسته‌بندی مراقبت و تنبیه قرار می‌گیرد. سکسکه، نه به مثابه موقعیتی عادی و زیست‌شده توسط فرد، که به مثابه یک اختلال فهمیده می‌شود. امر نابهنجار، یک وضعیت غیرعادی است که ذیل مقولات پزشکی دسته‌بندی شده و باید مورد درمان (به‌هنجارسازی) قرار گیرد.

خانم ناینا ما(رانی موکرجی) یک معلم هندی است که به سندروم تورت(نوعی اختلال حرکتی و عصب‌شناختی که با تولید صوت همراه است) مبتلا است. پدرش در کودکی بدلیل همین بیماری دخترش، خانواده را ترک  و از مادرش جدا شده است. ناینا علیرغم  فوق لیسانس آموزشی در ۵ سالِ گذشته موفق به پیدا کردن شغل معلمی نشده است تا اینکه مدرسه‌ی معتبر  و معروف «سنت نکتکر» او را با  پیش‌شرط‌هایی، به آموزگاری  می‌پذیرد. او برای تدریس به بدترین کلاس مدرسه فرستاده می‌شود؛ هیچ معلمی بیش از یکماه نتوانسته بود در کلاس F9  دوام بیاورد. دانش آموزان کلاس در بدو  ورود ناینا را به خاطر بیماری‌اش، تورت یا  سکسکه‌ای بی‌وقفه، مورد تمسخر و استهزا قرار می دهند.

پس از گذشت مدت کوتاهی از آغاز تدریس ناینا در مدرسه، خانم معلم متوجه می‌شود که همه‌ی دانش‌آموزان کلاس F9 از افراد فقیر و زاغه‌نشین هستند. وقتی شهرداری زمین‌های این منطقه را برای ساخت مدرسه خریداری کرده، این دانش‌آموزان را بورسیه کرده است. مدرسه واجد شکافی مضاعف است که بدین نحو که هیچ‌کدام از دانش‌آموزان کلاس‌های دیگر که افرادی مرفه هستند، با دانش‌آموزان F9 پیوند دوستی برقرار نمی‌کنند به همین سبب نیز این بچه‌ها در مدرسه، منزوی شده‌اند. دانش آموزان F9 علاقه‌ای به درس خواندن ندارند و تاکنون چندین معلم را فراری داده‌اند. آن‌ها برای خانم ناینا نیز مدام مزاحمت ایجاد می‌کنند. آقای وادیا، معلمِ برجسته‌ی کلاس A9 است که مدام ناینا و دانش‌آموزانش را به چالش می‌کشد. این فیلم که ساخت کشور هند است، دچار افت‌وخیزهای متنوعی است که علاوه‌بر جذابیت‌های خاص خود برای مخاطبان به ویژه والدین، معلمان و دانش‌آموزان، پیام‌های روشنی را نیز به دیگر بخش‌های جامعه مخابره می‌کند.

فیلم با یک ستمِ مضاعف آغاز می شود. زنی که او را "غیرعادی" می‌خوانند و خود دچار بحران بیکاری و عدم اشتغال است، به معلمیِ کلاسی گمارده می‌شود که از قضا دانش‌آموزانش آن کلاس نیز در آن مدرسه ادغام نشده و به‌رسمیت شناخته نمی‌شوند. وضعیتی را تصور کنید که افراد و شهروندانِ گوناگون به دلایل متنوعی از جمله ضعف حرکتی یا ذهنی خاص، نیازهای ویژه، عدم برخورداری از سرمایه‌های گوناگون مالی و نمادین و فرهنگی، فقر و نابرابری، حاشیه‌نشینی و ... به عنوانِ شهروندانِ کامل در یک جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شوند و همیشه در حاشیه می‌مانند. در اینجا مسئله صرفاً تقویت گفتار برابری نیست، بلکه اساساً موقعیتی است که به نظر باید در این موقعیت نوعی "تاریخِ فقدان" نوشت.
👍1
تاریخِ نامرئی‌ها، تاریخِ آن‌ها که تاریخ ندارند و چون تاریخ ندارند، در سیاست‌گذاری‌ها دیده نمی‌شوند. شبیه چیزی که چون دیده یا تجربه نمی‌شود، احساس می‌کنیم که خلق هم نشده است.

کُدگذاری صفر و یکی و ذهنِ مهندسی، مانع از آن می‌شود تا انعطافِ و پیچیدگی‌های جهانِ انسانی به دقت دیده شود. ساینس، مانع از آن می‌شود که علم‌الاجتماع و علوم انسانی فهم شود. در چنین وضعیتی، تکثر به مثابه غیریکی فهمیده می‌شود که یا باید طرد شود، یا کنار گذاشته شود یا نادیده گرفته شود یا دیده و شنیده نشود تا حتی تاریخیتِ پدیده زیر سؤال رود. در این وضعیت، این خانم ناینا نیست که دچار اختلال عصب‌شناختی است، بلکه به نظر این نظامِ آموزشی حاکم بر جامعه است که دچار نوعی سندروم حادِ طردانگاری است که باید رؤیای شمولیت را به آن بازگرداند. سکسکه‌ی بی‌وقفه‌ی نظام آموزشی ایران، جز با احیای هارمونی و جامعه‌پذیری و عدم بیرون‌گذاری همه‌ی اعضایش میسر نمی‌شود. این سکسکه، در سوگ فقدان اعضایی است که پیشتر خود نادیده گرفته است. نظامِ آموزشی کامل، با دربرگرفتنِ همه‌ی آحادش و بی هیچ حذفی، درمانِ خود را آغاز خواهد کرد.

📽لینک تماشای فیلم:
https://www.aparat.com/v/bTEIX

برگرفته از:
@mashghemaa


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍1
آیا_کسی_می‌تواند_علم_را_از_دست_صنعت_انتشار_مقاله_نجات_دهد؟
<unknown>
🎙 نسخۀ صوتی: آیا کسی می‌تواند علم را از دست صنعت انتشار مقاله نجات دهد؟
— اگر در برابر این مقالات مهمل کاری نکنیم، روزی می‌رسد که دیگر کسی به علم اعتماد نخواهد کرد

🎯 پیش از آنکه هر استاد دانشگاهی مجبور باشد ده‌ها مقالۀ علمی-پژوهشی در رزومه‌اش ردیف کند، انتشار مقالۀ علمی، فرایندی طولانی و هزینه‌بر بود. علاوه‌براین، تقریباً همۀ ژورنال‌های اصلی در اختیار چند ناشر غربی بود و استادان دیگر مناطق دنیا، در وضعیتی «شبه‌استعماری»، از چاپ مقاله در آن‌ها محروم می‌ماندند. از قرن جدید این روند عوض شد. مجلات «دسترسی باز» و «آنلاین» فراگیر شدند. دیگر همه می‌توانستند مقاله چاپ کنند، اما خیلی زود سر و کلۀ آدم‌های تازه‌ای هم پیدا شد: سودجوها، متقلب‌ها و فریب‌کارها...

📌 برگرفته از وب سایت ترجمان


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
🎯 گزیده‌ای از مطلب «آیا صنعت انتشار مقالات علمی به ضرر علم است؟»

💬 نشر علمی، علی‌رغم مخاطبان محدود، کسب‌وکاری است بسیار بزرگ. این صنعت که درآمد جهانی سالانه‌اش بالغ بر ۱۹ میلیارد پوند است، در مقایسه، بین صنعت موسیقی و فیلم قرار می‌گیرد، اما بسیار سودده‌تر است.

💬 آدرین ساتن، پزشک «امپریال‌ کالج»، به من گفت دانشمندان «همگی بردهٔ ناشران‌اند. کدام صنعت دیگر است که مواد خامش را از مشتریانش بگیرد، همان مشتریان را وادار کند کنترل کیفیت این مواد را انجام دهند، و سپس همان مواد را با قیمتی بسیار متورم به همان مشتریان پس بفروشد؟»

💬 مقالهٔ علمی اساساً به یگانه شیوهٔ عرضهٔ نظام‌مند علم در جهان تبدیل شده است.

💬 بسیاری از دانشمندان معتقدند صنعت نشر نفوذ بیش از حدی بر انتخاب موضوع مطالعهٔ دانشمندان دارد، که این نکته درنهایت به ضرر خود علم است. مثلاً یک مطالعه در سال ۲۰۱۳ گزارش داد که نیمی از همهٔ آزمایش‌های پزشکی در ایالات متحده هرگز در ژورنال‌ها منتشر نمی‌شوند.

💬 ۱۴ میلیون دانشمند انتشار نتایجشان را به الزویر می‌سپارند، و ۸۰۰ هزار دانشمند وقت خود را برای دبیری و داوری هدیه می‌دهند.

💬 این ایده که تحقیق علمی باید به‌رایگان در اختیار همگان باشد مسیری بسیار متفاوت یا حتی تهدیدی برای نظام فعلی نشر مقالات است.

💬 اسپسی، تحلیلگر ارشد مؤسسهٔ برنشتاین، پس از صحبت با شبکه‌ای متشکل از بیش از ۲۵ دانشمند و فعال برجسته به این نتیجه رسیده بود که مدِّ صنعتی که الزویر رهبر آن است به‌زودی به جزر می‌رسد.

💬 مکسول، یکی از بدنام‌ترین چهره‌های نشر در حیات بریتانیا، در ادامهٔ راهش نمایندهٔ پارلمان شد، و به یک ارباب مطبوعاتی تبدیل گشت که روپرت مرداک را به چالش می‌کشید.

💬 نوامبر ۱۹۹۱، پیکر غرق‌شدهٔ مکسول را کنار کشتی تفریحی‌اش در جزایر قناری پیدا کردند. دنیا بهت‌زده شد. نشریهٔ «سان» سؤالی را پرسید که در ذهن همگان بود. تیتر سان می‌پرسید: «آیا افتاد؟... آیا پرید؟» (گزینهٔ سوم هم مطرح شد: هلش دادند.)



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
🔴 «نه»  مردان به شغل معلمی!

◀️ گزارش از مریم خباز، روزنامه جام جم، ۱۲ شهریور  ۱۴۰۲

آزمون استخدامی جذب دبیر و هنرآموز یک ماه قبل (۱۲ مرداد) درحالی برگزار شد که تصور می‌رفت در این وانفسای بیکاری، برای شغلی مانند معلمی که هرچه نباشد، لااقل استخدامی ۳۰ ساله را تضمین می‌کند، سر و دست شکانده شود اما با اعلام نتایج اولیه آزمون، حقایق از پرده برون افتاد و یک بار دیگر ثابت شد که معلمی دیگر آن آش دهان‌سوزی که سال‌ها قبل بود، نیست.

از ابتدا قرار بر استخدام ۲۲ هزار و ۱۸۴ دبیر و هنرآموز از طریق این آزمون استخدامی بود اما اکنون خبر رسیده که از ۱۷ هزار شغل- محلی که برایش رقابت وجود داشت ۱۱ هزار شغل محل بدون متقاضی بوده و فقط در شهر تهران بیش از ۲۰۰۰ ردیف استخدامی برای مردان خالی مانده است. این نه بزرگ و معنی‌دار مردان به حرفه معلمی است. مردان دیگر آنطور که در دهه‌های قبل مرسوم بود، رغبتی به معلمی کردن ندارند و اگر هنوز هم وارد این حرفه می‌شوند یا واله و شیدای فرآیند تعلیم و تعلم‌اند یا گزینه بهتری برای اشتغال ندارند.

در آزمون استخدامی روز ۱۲ مرداد، ۳۲۵ هزار و ۶۹۸ داوطلب ثبت‌نام کردند که ۲۲۲ هزار و ۱۴۱ نفر از آنها زن و ۱۰۳ هزار و ۵۵۷ نفرشان مرد بودند. درواقع از همان روز ثبت‌نام، مردان تا بیش از ۵۰ درصد کمتر از زنان متقاضی استخدام در آموزش و پرورش بودند که این بی‌رغبتی را پس از برگزاری آزمون و انتخاب شغل محل‌ها نیز حفظ کردند؛ به طوری که طبق اعلام مدیر پروژه‌های استخدامی وزارتخانه، اکثر پذیرفته‌شدگان رشته‌های مورد نیاز برای دوره ابتدایی، زنان هستند و مردان برای تصدی شغل آموزگاری در دوره ابتدایی کم آمده‌اند. 

این کسری البته اتفاق تازه‌ای نیست و در تمام طول دهه ۹۰ خورشیدی همواره ناترازی میان معلمان زن و مرد به‌ویژه در مقطع ابتدایی گزارش می‌شد که کمبود معلم مرد و مازاد معلم زن به‌خصوص در پایتخت به حد نگران‌کننده‌ای رسیده بود. در سال ۹۵، مدیرکل وقت آموزش و پرورش شهر تهران اعلام کرد که به معلمان مرد در هر سه دوره ابتدایی، متوسطه اول و متوسطه دوم نیاز است و کمبود نیروی تربیت بدنی مرد به‌شدت احساس می‌شود. از آن سال تا امروز وضعیت تغییر چندانی نکرده و جذابیت‌های حرفه معلمی آن‌قدر نشده که این کمبودها را علاج کند؛ بلکه درعوض سیاست‌هایی به‌کار گرفته شده که شدت دلزدگی‌ها و دافعه‌ها را بیشتر کرده است، به طوری که حالا جذب مردان به سیستم آموزش و پرورش کشور، کاری به دشواری کوه کندن است. 

معیشت، نگرانی اول مردان 

تصویر معلمی در کشورمان سال‌هاست که با تصویر فقر در یک قاب نشسته است. هرچه اوضاع اقتصادی کشور بحرانی‌تر می‌شود نیز معلمی و فقر بیش از قبل به هم نزدیک می‌شود. معلمی که اکنون سال‌های آخر خدمتش را پشت‌سر می‌گذارد به ما توضیح می‌دهد که با وجود اعمال رتبه‌بندی، معلمانی که بالاترین تراز علمی را دارند، اکنون ۱۵ تا ۱۶ میلیون تومان دریافتی دارند که همین نکته به گفته او توجیه می‌کند که چرا رغبت مردان برای ورود به آموزش و پرورش سال به سال کمتر می‌شود.

محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس مسائل آموزش و پرورش نیز در گفت‌و‌گو با ما بر وجود این چالش صحه می‌گذارد و می‌گوید: «معیشت مهم‌ترین دلیل اعتراض معلمان در سه دهه اخیر و به‌ویژه در دو سه سال گذشته بوده است که به سبب انتشار گسترده اخبار مربوط به آن، ذهنیت جامعه نسبت به این حرفه نیز دستخوش تغییر شده است.»

او می‌گوید: «در هرم مازلو نیز ابتدایی‌ترین نیاز بشر، نیازهای فیزیولوژیک معرفی شده که مبنای انتخاب‌های افراد قرار می‌گیرد، پس وقتی معلمان به لحاظ اقتصادی تامین نمی‌شوند، واضح است که گرایش و اقبال مردم به سمت این حرفه نیز کاهش می‌یابد. در این میان اوضاع مردان دشوارتر از زنان است؛ چراکه اغلب بانوان، به عنوان کمک‌خرج در خانواده شناخته می‌شوند، حال آن‌که مردان منبع اصلی تامین زندگی به شمار می‌آیند.» 

پرستیژی که  روز به روز کمتر می‌شود 

حقوق سالانه معلمان در فنلاند ۴۰ هزار دلار است که ۴۰۰۰ دلار کمتر از دریافتی سالانه معلمان در آمریکاست. با این حال گرایش به سمت حرفه معلمی در فنلاند به قدری زیاد است که فقط ۱۰ درصد از داوطلبان جذب سیستم آموزش و پرورش می‌شوند. اینها را محمدرضا نیک‌نژاد، مترجم مطالعات تطبیقی درحوزه آموزش و پرورش به ما می‌گوید که قصد دارد جذابیت‌های معلمی در فنلاند که برترین نظام آموزشی جهان را داراست، شرح دهد. 

او می‌گوید: «در فنلاند فقط حقوق معلمان نیست که جاذبه ایجاد می‌کند، بلکه مجموعه‌ای از عوامل باعث شده تا معلمی در این کشور دارای پرستیژ باشد، درست مانند ما که ...

💠ادامه گزارش و گفت و گو را در اینجا بخوانید:
https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/201115



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
💠انسان ها ناآگاه به دنيا مى آيند نه احمق؛

🔶️اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!


🔲 راسل منتقدِ پرقدرتِ آموزش رسمی بود.
او بر این باور بود که نظام آموزشی به‌شکلی طراحی شده  که افرادِ محافظه‌کار و بی‌شجاعتی تولید کند که قادر به تفکر مستقل و انتقادی نباشند. راسل استدلال می‌کرد که تاکید بر یادگیریِ طوطی‌وار و از بر کردنْ خلاقیت را خفه می‌کند و شاگردان را از حقِ پرسش‌گری باز می‌دارد. او معتقد بود که آموزش باید بر پرورش مهارت‌های تفکرِ انتقادی تاکید کند، کنجکاوی را تشویق کرده، و اندیشه‌ی مستقل را رواج دهد. این متفکرْ منتقدِ نخبه‌گرایی و سوگیریِ طبقاتی در ذاتِ نظام آموزشی هم بود و استدلال می‌کرد که آموزش باید، بدون توجه به طبقه یا پیشینه‌، برای همه دمِ‌دست باشد.او همین‌طور مدعی بود که آموزش باید به دانش‌آموزان کمک کند تا به طور کامل از زندگی لذت ببرند و به جامعه خدمت کنند.به‌ همین دلایل،  راسل برای تغییر نظام آموزشی به سمت یک سیستم آموزشی متمرکز بر دانش‌آموز و تفکرِ انتقادی، تلاش می‌کرد.

🔷️ برگرفته از:
https://www.tg-me.com/GahFerestGhKeshani



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍3
🔻چگونه نظام آموزش عالی را از چنگ الگوریتم‌های کمّی نجات دهیم؟!
🔻وحید احسانی

🔹طی سالیان اخیر، با اعتراض‌های فزآینده‌ای نسبت به «فروکاستن آموزش و پژوهش به شاخص‌های کمّی و الگوریتم‌­های خشک و بی‌­روح» مواجه بوده‌­ایم، امّا در مورد راهکار عملیاتی برون‌رفت از این وضعیّت، کمتر مطلبی بیان شده‌­است (لااقل تا جایی که می‌دانم). در این نوشتار کوتاه، پس از اشاره به برخی ابعاد مهمّ مسئله، راهکاری که برای «خلاص کردن نظام آموزش عالی از چنگال الگوریتم‌هایی که خودمان به جانش انداخته‌ایم» به ذهنم می‌­رسد را عرض می‌کنم.

🔹به نظرم، ادامۀ روند جاری (مبنی بر تأکید و تمرکز بر شاخص­‌های کمّی و استنادی)، نظام آموزش عالی کشور را به جایی خواهد رساند که حتّی طرفداران فعلی آن (شامل کسانی که بر رشد تعداد مقالات تأکید می‌کنند و افرادی که بهبود رتبۀ کشور از این حیث را افتخارآفرین می­‌دانند) نیز به دنبال مقصّر افتاده، توطئه­‌هایی را کشف کرده و غرب را به جرم رواج دادن شاخص­‌های کمّی در نظام آموزش عالی کشور محکوم خواهند کرد! در این بین، برخی نیز دچار این توهّم شده‌اند که «با وارد کردن شاخص‌های استنادی مانند ضریب تأثیر (Impact Factor)، چارک‌بندی مجلات (Qها)، شاخص هرش (h-index)، تعداد یا میانگین استنادات و امثال آنها به الگوریتم‌های مورد نظر، کیفیت لحاظ شده و مشکل کمّی‌گرایی حل خواهد شد!». این در حالیست که همان­‌طور که پیش از این در نوشتار دیگری توضیح داده‌بودم[1]، تارنمای JCR (گزارش استنادی مجلات علمی) [2] –که به مرجع اصلی تصمیم‌گیری در آموزش عالی ایران تبدیل شده‌است- در صفحۀ راهنمای خود[3] تأکید می‌کند که «هدف از محاسبه و اعلام شاخص­‌های استنادی، این نبوده‌است که این شاخص­‌ها جایگزین «ارزیابی آثار توسّط همکاران صاحب‌نظر» شوند». یعنی این شاخص‌ها صرفاً ابزاری هستند که ممکن است در برخی شرایط بتوانند به صاحب‌نظران در اتّخاذ تصمیم‌های اجتهادی کمک کنند. در عموم دانشگاه­‌های کشورهای توسعه‌یافته نیز تصمیم­‌های اصلی ناظر بر جذب یا ارتقاء اعضای هیأت علمی به صورت اجتهادی و توسّط استادان صاحب‌نظر اتّخاذ می‌شود (و نه الگوریتم های متّکی بر تعداد مقاله، شاخص‌های استنادی و غیره).

🔹پرسش اینجاست که در ایران، چگونه می‌­توان از «میزان تعیین‌کنندگی شاخص­‌های استنادی» کاسته و نقش «اجتهاد همکاران صاحب‌نظر» را پررنگ کرد؟ البته در ایران نیز تصمیم‌­های ناظر بر ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی توسّط هیأت‌های ممیزۀ دانشگاهی و «ظاهراً» به صورت اجتهادی اخذ می‌شود امّا ساز و کار هیأت‌های ممیزه به صورتیست که در عمل، اوّلاً، دچار مضرّات روش الگوریتمی هستند، ثانیاً، از مزایای روش الگوریتمی محرومند، ثالثاً، نقش اجتهادی متخصصان مرتبط با رشتۀ متقاضی درکنار اجتهاد متخصصان غیرمرتبط با رشتۀ متقاضی به حاشیه می‌رود و رابعاً، بر اساس قانون انتخاب طبیعی، در جهت تضعیف و حذف هیأت‌های ممیزه‌ای که بهتر (کیفیت مدارتر) رفتار می‌کنند عمل می‌کند. در ادامه، موارد چهارگانۀ بالا را به ترتیب توضیح داده‌ام.

1- هیأت‌های ممیزه مجبورند در چارچوب الگوریتمی از پیش تعریف شده (آئین‌نامۀ ارتقاء) عمل کنند و لذا دستشان برای اجتهاد کردن باز نیست و به هر حال باید آراء اجتهادی خود را با چارچوب الگوریتمی آئین‌نامۀ ارتقاء سازگار کنند.

2- روش‌های الگوریتمی علی‌رغم غیرقابل قبول بودن، به هر حال مزایایی هم دارند که عبارتند از «کم هزینه بودن»، «زمان بر نبودن» و «یکسان بودن برای همه». روش متّکی بر هیأت‌های ممیزه هم از این مزایا بی‌بهره است و هم از مزایای «اجتهاد صاحب‌نظران». به ویژه، هیأت‌های ممیزۀ دانشگاه‌های مختلف کشور نسبت به مسئلۀ ارتقاء اعضای هیأت علمی با رویکردهای متفاوتی (سهل‌گیرانه یا سخت‌گیرانه) رفتار می‌کنند.

3- طبق آئین‌نامۀ ارتقاء، تصمیم­‌های نهایی هیأت ممیزه «با رأی موافق اکثریت نصف به علاوۀ یک اعضا» اتّخاذ می‌شود. این درحالیست که «کمیتۀ منتخب دانشکده» و «کمیسیون تخصصی هیأت ممیزه» که به ترتیب با «رشته و تخصص فرد متقاضی» ارتباط بیشتری دارند در ذیل هیأت ممیزه قرار گرفته و نقش آنها بیشتر شبیه یک «ایستگاه برای پرندۀ متقاضی» یا نهایتاً «فیلتر» است. عمدۀ کارکرد کمیته‌های منتخب –که انتظار می‌رود «اجتهاد مورد نظر» درون آنها شکل بگیرد- حول این می‌گردد که پروندۀ متقاضی را «[بر اساس الگوریتم‌های مربوطه] امتیازدهی و در صورت ... کسب حداقل امتیازهای تعیین شده در آئین‌نامۀ ارتقاء مرتبه و شیوه‌نامۀ مربوطه، برای طی سایر مراحل ارزیابی به دبیرخانۀ هیأت ممیزه ارجاع کنند»! در جلسۀ هیأت ممیزه نیز که تصمیم نهایی در مورد ارتقاء متقاضی اخذ می‌شود، اکثریت رأی دهندگان از رشته و گرایش‌های غیرمرتبط با رشته و گرایش متقاضی هستند.




🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
4- از آنجا که اوّلاً، هر دانشگاه هیأت ممیزۀ خودش را دارد، ثانیاً، جوّ کلّی حاکم بر آموزش عالی کشور بر رشد کمیّت‌ها (شامل تعداد استاد، تعداد دانشجوی دکتری و غیره) تأکید داشته و بناست بخش فزآینده‌ای از بودجۀ دانشگاه‌ها نیز بر اساس رتبۀ هر دانشگاه در نظام‌های رتبه‌بندی (که به شاخص های کمّی‌ایی مانند «نسبت استادتمام به اعضای هیأت علمی»، «سهم دانشیار»، «نسبت دانشجویان دکتری» و غیره) تعیین شود، بنابراین، هیأت ممیزۀ هر دانشگاهی که بخواهد «خلاف جریان» حرکت کرده و به جای تمرکز بر «رشد کمیّت‌ها»، اصل را بر «کیفیت» بگذارد، در عمل، در جهت تضعیف دانشگاه خود و نهایتاً موقعیّت خودش در مقایسه با سایر دانشگاه‌ها و هیأت‌های ممیزۀ آنها رفتار کرده‌است.

🔹از سوی دیگر، کمیته‌های منتخب دانشکده‌ها، کمیسیون‌های تخصصی یا هر نوع مرکز محلّی-منطقه ای دیگری نیز شایستگی‌های لازم برای اجتهاد در خصوص ارتقاء اعضای هیأت علمی را ندارند. ضمن این که، سپردن اجتهاد مورد نظر به دست انواع کمیته‌های تخصصی داخل دانشگاه (یا حتّی منطقه) برخی از ایرادهای پیش گفته را تشدید خواهد کرد.
بنابراین، به نظرم، تنها راه خلاص شدن از اوّلاً، الگوریتم‌های کمّی‌ایی که ستون آموزش عالی کشور را تسلیم آنها کرده‌ایم و ثانیاً، ایرادهایی که بر سازوکار هیأت‌های ممیزه دانشگاهی وارد است، این است که برای هر گرایش تخصصی، یک هیأت ممیزۀ کشوری متشکّل از پیراستادان برجسته و شناخته شدۀ کشور (و یا حتّی در صورت لزوم از سایر کشورها) در همان رشته و گرایش تشکیل و جنبه‌های علمی (آموزشی و پژوهشی)[4] تمام پرونده‌های ارتقاء و تبدیل وضعیّت اعضای هیأت علمی کشور در هر رشته و گرایش توسّط هیأت ممیزۀ مرکزی مربوطه بررسی و به صورت اجتهادی و متمرکز در مورد آنان تصمیم‌گیری شود.

🔹تاکنون، افراد زیادی بر اساس الگوریتم­‌هایی که خود و آینده‌مان را به آنها سپرده‌ایم، به نظام آموزش عالی وارد شده و در آن ارتقاء یافته‌اند. با ادامۀ این روند، افراد الگوریتمی مورد نظر در مقام استادی قرار گفته و ستون فقرات نظام آموزش عالی کشور را تشکیل خواهند داد. در آن صورت، نگارنده (و احتمالاً بسیاری دیگر از ناقدان کمّی‌گرایی موجود) ملتمسانه درخواست خواهیم کرد که هر گونه رویۀ احتمالی مبتنی بر «اجتهاد استادان» حذف و با انواع رویه‌های «الگوریتمی» جایگزین شوند! بنابراین، خواهشمدم، تا دیر نشده اقدامی صورت گیرد. در این راستا، به نظرم راه عملیاتی تحقق تغییر و اصلاح مورد نظر آن است که اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها خود چنین تقاضایی را در قالب یک نامه طرح و برای آن امضا جمع کنند. پیش از آن، تعداد دفعات بازدید این پیام می‌تواند نشانی از میزان همدلی دانشگاهیان با این پیشنهاد باشد.

🔹چنانچه به هر دلیل با پیشنهاد بالا مخالفید برای دیدگاه شما احترام قائلم و چه بسا هم که حق با شما باشد، امّا چنانچه اصل پیشنهاد را مفید دانسته امّا از آن دسته هم‌وطنانی هستید که معتقدید «اگه میشد خوب بود ولی ...، فایده نداره، نمیشه و غیره»، خواهشمندم نوشتار کوتاه «میشل در سرزمین نمیشگان!» (از نگارنده) را مطالعه کرده و چند دقیقۀ اوّل از سخنرانی دکتر محمّد فاضلی با عنوان «برخی ملزومات مبارزه با فساد در ایران» را گوش دهید.

🔹به امید خلاص شدن از شاخص‌ها و الگوریتم‌هایی که با دست خود، نظام آموزش عالی‌مان را به آنها سپرده‌ایم
🔹به امید گشایش در نظام آموزش عالی
🔹به امید ایرانی آباد

🔹از دکتر سعید جلالی هنرمند (عضو هیأت علمی و عضو هیأت ممیزۀ دانشگاه رازی)، دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیأت علمی دانشگاه رازی) و دکتر محمدمهدی حاتمی (مدرس دانشگاه رازی) به خاطر اینکه نسخۀ اوّلیۀ متن را مطالعه و نقطه‌نظرات ارزشمند خود را مطرح کردند، بسیار سپاسگزارم [5].

زیرنویس‌ها:

[1] «تحلیل‌های کمّی و استنادی» نباید «اصل» قرار بگیرند: https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah/455
[2] Journal Citation Report
[3] Help, Using Journal Citation Reports Wisely
[4] جنبه‌های «فرهنگی، تربیتی، اجتماعی» آئین‌نامۀ ارتقاء در این نوشتار و پیشنهاد ارائه شده در آن مورد نظر نبوده‌اند.
[5] یک نفر از عزیزان نام‌برده‌شده با حرف اصلی نوشتار حاضر همدل نبود.


◀️ برگرفته از:
https://www.tg-me.com/dobarehdaneshgah



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰🔰 تیزهوشان و خردمندان واقعی چه کسانی هستند ؟؟؟

▪️براساس یافته ها و تحلیل های جدیدکسی تیزهوش است که دنبال خیر مشترک و نفع رساندن به دیگران باشدو چیزی غیر از خودش را هم ببیند.

◀️ برگرفته از:
@zistboommedia


🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
🔰🔰 آیا مدال‌آوری در المپیادها نشانه کیفیت نظام آموزشی ماست؟

▪️دکتر مرتضی نظری
دانش‌آموخته فلسفه تعلیم و تربیت

🔘 پرسشی که نظام آموزشی ما با آن مواجه است این که مدال‌آوری دانش‌آموزان در المپیادهای جهانی، چقدر می تواند گویای کیفیت آموزش مدارس کشور باشد؟ برای یک ایرانی، درخشش فرزندان این سرزمین در المپیادهای جهانی موجب خرسندی است اما این مدال‌آوری‌ها که عموماً متعلق به مدارس خاص است، چقدر قابل تعمیم به وضعیت آموزشی بیش از یکصد هزار مدرسه کشور است؟

 پیش از پاسخ و تحلیل این پرسش، رجوع به چند آمار لازم و مفید است:

▫️بنا بر ارزیابی موسسه بین‌المللی لگاتوم که وضعیت کشورها را از منظر ۹ شاخص می سنجد، ایران از نظر شاخص آموزش (=دسترسی به آموزش، کیفیت آموزش و سرمایه انسانی) در رتبه هفتاد و هفتم از میان ۱۴۹ کشور قرارداد.
و بر اساس گزارش انجمن بین‌المللی ارزیابی پیشرفت تحصیلی(IEA) که دو آزمون مهم یعنی آزمون تیمز هر ۴ سال یکبار و آزمون پرلز را هر ۵ سال یکبار برای ارزیابی عملکرد کشورها در آموزش علوم و ریاضیات و سواد خواندن برگزار می‌کند، رتبه ایران در سال‌های برگزاری این دو آزمون، پایین‌تر از میانگین سطح جهانی بوده است. به عنوان مثال، دانش‌آموزان ایرانی در آزمون بین‌المللی درس علوم (۲۰۱۵) در رده چهل و سوم از میان ۴۷ کشور شرکت‌کننده قرار دارند و تنها یک درصد دانش‌آموزان ایرانی نمره بسیار خوب و ۶۱ درصد نمره پایین را کسب کرده‌اند. همچنین در آزمون ریاضی، دانش آموزان ایرانی رتبه ۴۲ را از میان ۴۹ کشور شرکت‌کننده به خود اختصاص داده‌اند.
به عبارتی نظام آموزشی ما نتوانسته آموزش با کیفیت و فراگیر برای همه دانش‌آموزان و نه برای تعداد محدودی از مدارس مشهور پایتخت (در مقایسه با کشورهای دیگر) ارائه دهد.

▫️بنا به قاعده منطق و انصاف و عدالت، همانطور که درخشش دانش‌آموزان در المپیادهای جهانی مایه مباهات هر ایرانی هست، کاهش دسترسی میلیون‌ها دانش آموز به فرصت های برابر آموزش با کیفیت هم ناراحت کننده است.
همچنین نگاه به کارنامه برخی کشورهای موفق در آموزش‌و‌پرورش قابل‌تأمل است. به عنوان مثال، ایران از سال ۱۹۸۵ در المپیادهای جهانی ریاضی شرکت داشته و در مجموع بیش از ۴۶ مدال طلا کسب کرده؛ درحالی‌که کشور فنلاند از سال ۱۹۶۵ تاکنون در المپیاد جهانی شرکت می‌کند و تنها ۱ مدال طلا کسب کرده و این در شرایطی است که رتبه این کشور از نظر شاخص‌های زیربنایی مانند کیفیت آموزشی، دسترسی برابر دانش‌آموزان به امکانات تحصیلی و غیره در بین کشورهای جهان تک‌رقمی است. بگذریم که نظام‌های آموزشی مانند فنلاند و سنگاپور و کره جنوبی تمام هست و نیستِ آموزش‌وپرورش و همه اعصاب و روان نهاد خانواده را درگیر رقابت و هزینه‌های شرکت در این ماراتن نفس گیر نکرده‌اند و اصول و اولویت‌های آموزش‌وپرورش خود را به پای مدال‌آوری فدا نکردند. بماند که طبق آمار بین ۷۷ تا ۸۲ درصد دانش‌آموزان دارای مدال طلای المپیادها متأسفانه ایران را ترک کرده‌اند.

▫️نکته‌ها:
۱. رویکردهای رفتارگرا و خط‌مشی‌گذاری‌های رقابتی برای مدارس، معنای موفقیت را در چشم خانواده ایرانی به سمت کمّی‌گرایی کشانده و آموزش و پرورش را به وضعیت دکوری و فرمالیستی دچار ساخته و مدارس را به میدان مسابقه تبدیل کرده است. افتخارآفرینیِ دانش‌آموزان مدال‌آور کشور در جای خود مهم و ارزشمند است اما نباید فراموش کرد «همه دانش‌آموزان»، هم آن‌ها که در هفت، هشت مدرسه معروف تهران تحصیل می‌کنند و هم آن حدود چهل درصد دانش‌آموزانی که در مدارس عشایری، روستایی و محروم از امکانات اولیه تحصیل می‌کنند، همه فرزندان ایران هستند و باید پرسید آیا فرصت و امکانات آموزشی، عادلانه در اختیارشان بوده است؟ و به فرض تأمین عادلانه و دسترسی برابر همه به فرصت‌ها و امکانات آموزشی، اساساً مدال‌آوری چقدر می‌تواند نشانه موفقیت یک نظام آموزشی باشد؟

۲. مسؤلان، نباید کم کاری خود را پشت مدال آوری دانش‌آموزان ایرانی مخفی کنند و از وظیفه قانونی و ملی خود برای کاهش فاصله دسترسی همگانی به امکانات و فرصت‌های برابر آموزش باکیفیت سر باز بزنند.

۳. کشوری سراغ نداریم که وزیر آموزش‌وپرورش آن به دلیل ناکامی در کسب مدال المپیادها استعفا داده باشد اما تنزل رتبه در سواد خواندن، ریاضی، علوم و کیفیت آموزشی باعث برکناری وزرای آموزش‌وپرورش شده مانند عزل وزیر آموزش‌و‌پرورش نروژ پس از اعلام نتیجه ضعیف آزمون تیمز و پرلز.

شما چه فکر می‌کنید: آیا مدال آوری در المپیادهای جهانی می‌تواند نشانه کیفیت نظام آموزشی باشد؟



🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی

🆔️ @kheshtekaj
👍4
2025/07/13 04:29:21
Back to Top
HTML Embed Code: