🔶️ تصاویری از مدرسهی سادبری ولی؛ از وبسایت مدرسه
📚 بخشی از کتابِ نمایی روشنتر بینشی جدید در مدل مدرسهی سادبری ولی
🖋نوشتهی دنیل گرینبرگ ترجمهی شقایق آراسته
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🔶️ تصاویری از مدرسهی سادبری ولی؛ از وبسایت مدرسه
📚 بخشی از کتابِ نمایی روشنتر بینشی جدید در مدل مدرسهی سادبری ولی
🖋نوشتهی دنیل گرینبرگ ترجمهی شقایق آراسته
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
❤1👍1
◀️ ما همیشه این حس را داشتهایم که «مدرسهی سادبری ولی» بهترین محیط برای بالفعل کردن تمام و کمال تواناییهای بالقوه و منحصربهفرد کودک است. سؤال اینجاست که چطور میشود این اندیشهی دلنشین را در راهاندازی مدرسه لحاظ کرد؟ وقتی به ایدهی محقق کردن سرنوشت خاص هر کودک فکر میکنید، متوجه ارتباط مستقیم آن با بحث داغ سرشت یا تربیت میشوید. حداقل در این برهه از تاریخ بشر حقیقتاً هیچکس جوابی برای این سؤال ندارد که کدامیک از این دو عامل تعیینکنندهتر یا مهمتر است یا هرکدام چقدر تأثیر دارد. بنابراین با فرض تأثیرگذاری هردو، سؤالمان تبدیل شد به اینکه محیط این مدرسه چطور به کودک در تعیین سرنوشتش کمک میکند، فارغ از اینکه سرشت عامل تعیینکنندهی سرنوشت شمرده شود یا تربیت؟
در مورد سرشت بحث بر سر این است که ترکیب ژنتیکی است که بیشترِ استعدادها و قابلیتهای کودک را تعیین میکند، چیزی که از بدو تولد در کودک وجود دارد. کودک با ویژگیهای ذاتی مشخصی پا به دنیا میگذارد که با بزرگ شدنش بروز پیدا میکنند ــ همچون رنگ مو یا توان جسمی. اگر این ایده صادق باشد، تنها راه ارتقای توانایی کودک در تعیین سرنوشتش این است که بگذاریم سرشت راه خودش را برود. یعنی اگر بخشی از سرنوشت آدمی ذاتی باشد، بهترین راه برای اطمینان از تحققش این است که سایرین مزاحمتی ایجاد نکنند و بگذارند سرشت کار خودش را بکند.
این ایده خاستگاه اعتقادِ مدرسه به «هنر هیچ کاری نکردن» است. هیچ کاری نکردن به این معنا نیست که از سر راه کودک کنار بکشیم و بگذاریم سرشت کاری کند. بلکه ما ــ کارمندان یا والدین یا سایر اعضای انجمن مدرسه ــ باید شدیداً مراقب باشیم که در روندِ طبیعیِ شکوفایی استعدادهای کودک مداخله نکنیم. در سادبری ولی این موضوع برایمان خیلی مهم است. تجربیات مکررمان هم بر آن صحه گذاشتهاند. متوجه شدهایم هر دخالت مدرسه تا حدی نیروهای درونی و تمایلات کودکِ در حال رشد را تخریب میکند.
وقتی از نقش والدین حرف زدیم، به اهمیت این موضوع پرداختیم که والد قبل از هر مداخلهای سود و زیان آن را بسنجد. در محیط مدرسهی ما، که خیلی با محیط خانه متفاوت است، بهانههای مداخله کمترند. در سادبری ولی نباید به این هدفمان که بگذاریم گرایشهای طبیعی کودک بروز پیدا کنند، خدشهای وارد شود. باید در مقابلِ مانعتراشی یا هدایت جریان رشد کودک تا جایی که میتوانیم خویشتنداری کنیم.
از کتابِ نمایی روشنتر
بینشی جدید در مدل مدرسهی سادبری ولی
نوشتهی دنیل گرینبرگ
ترجمهی شقایق آراسته
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
◀️ ما همیشه این حس را داشتهایم که «مدرسهی سادبری ولی» بهترین محیط برای بالفعل کردن تمام و کمال تواناییهای بالقوه و منحصربهفرد کودک است. سؤال اینجاست که چطور میشود این اندیشهی دلنشین را در راهاندازی مدرسه لحاظ کرد؟ وقتی به ایدهی محقق کردن سرنوشت خاص هر کودک فکر میکنید، متوجه ارتباط مستقیم آن با بحث داغ سرشت یا تربیت میشوید. حداقل در این برهه از تاریخ بشر حقیقتاً هیچکس جوابی برای این سؤال ندارد که کدامیک از این دو عامل تعیینکنندهتر یا مهمتر است یا هرکدام چقدر تأثیر دارد. بنابراین با فرض تأثیرگذاری هردو، سؤالمان تبدیل شد به اینکه محیط این مدرسه چطور به کودک در تعیین سرنوشتش کمک میکند، فارغ از اینکه سرشت عامل تعیینکنندهی سرنوشت شمرده شود یا تربیت؟
در مورد سرشت بحث بر سر این است که ترکیب ژنتیکی است که بیشترِ استعدادها و قابلیتهای کودک را تعیین میکند، چیزی که از بدو تولد در کودک وجود دارد. کودک با ویژگیهای ذاتی مشخصی پا به دنیا میگذارد که با بزرگ شدنش بروز پیدا میکنند ــ همچون رنگ مو یا توان جسمی. اگر این ایده صادق باشد، تنها راه ارتقای توانایی کودک در تعیین سرنوشتش این است که بگذاریم سرشت راه خودش را برود. یعنی اگر بخشی از سرنوشت آدمی ذاتی باشد، بهترین راه برای اطمینان از تحققش این است که سایرین مزاحمتی ایجاد نکنند و بگذارند سرشت کار خودش را بکند.
این ایده خاستگاه اعتقادِ مدرسه به «هنر هیچ کاری نکردن» است. هیچ کاری نکردن به این معنا نیست که از سر راه کودک کنار بکشیم و بگذاریم سرشت کاری کند. بلکه ما ــ کارمندان یا والدین یا سایر اعضای انجمن مدرسه ــ باید شدیداً مراقب باشیم که در روندِ طبیعیِ شکوفایی استعدادهای کودک مداخله نکنیم. در سادبری ولی این موضوع برایمان خیلی مهم است. تجربیات مکررمان هم بر آن صحه گذاشتهاند. متوجه شدهایم هر دخالت مدرسه تا حدی نیروهای درونی و تمایلات کودکِ در حال رشد را تخریب میکند.
وقتی از نقش والدین حرف زدیم، به اهمیت این موضوع پرداختیم که والد قبل از هر مداخلهای سود و زیان آن را بسنجد. در محیط مدرسهی ما، که خیلی با محیط خانه متفاوت است، بهانههای مداخله کمترند. در سادبری ولی نباید به این هدفمان که بگذاریم گرایشهای طبیعی کودک بروز پیدا کنند، خدشهای وارد شود. باید در مقابلِ مانعتراشی یا هدایت جریان رشد کودک تا جایی که میتوانیم خویشتنداری کنیم.
از کتابِ نمایی روشنتر
بینشی جدید در مدل مدرسهی سادبری ولی
نوشتهی دنیل گرینبرگ
ترجمهی شقایق آراسته
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🔳 10 شخصیتی که با وجود ترک تحصیل، به موفقیت و ثروت دست یافتند.
◀️ خیلیها می گویند مسیر موفقیت و پیشرفت از درس و دانشگاه می گذرد؛ اما جالب است بدانید خیلی از شخصیتهای برجسته بعد از ترک تحصیل، به موفقیت و ثروت رسیدهاند.
در اینجا با افرادی آشنا می شوید که علیرغم ترک تحصیل، موفق و ثروتمند شدهاند. کسانی که با تلاش، انگیزه ، استعداد ذاتی و بدون تحصیلات آکادمی به موفقیتهای زیادی رسیدهاند.
🔸توماس ادیسون
ادیسون به خاطر بیماریاش دیرتر وارد مدرسه می شود، اما او به قدری در مدرسه عملکرد ضعیفی داشت که یکی از معلمها او را "خرفت" می خواند. ادیسون ترک تحصیل کرد، اما مادر او که خود معلم بود، وظیفه آموزش پسرش را به عهده گرفت. بدین ترتیب، توماس ادیسون به کمک مادر خود بهعنوان معروفترین مخترعان جهان معرفی شد و در مسیر رشد و شکوفایی قرار گرفت.
🔸بنجامین فرانکلین
بنجامین در حوزههای مختلف چون سیاست، دیپلماسی، نویسندگی، اختراع و ... فعالیت داشته است. او نگارش اعلامیه استقلال آمریکا را هم انجام داده است؛ اما لازم است بدانید بنجامین حتی تحصیلات دبیرستانی هم ندارد. او در سن 10 سالگی، مدرسه را به خاطر کار در چایخانه برای پدرش و برادرش ترک کرد.
🔸بیل گیتس
بیل گیتس بهعنوان بنیانگذار مایکروسافت و ثروتمندترین مرد جهان شناخته می شود. او در سالهای ابتدایی ورود به دانشگاه، هاروارد را ترک کرد تا تمام وقت خود را روی برنامه نویسی نرم افزارها بگذارد که در نهایت منجر به تأسیس مایکروسافت و موفقیتهای چشمگیرش شد.
🔸استیو جابز
استیو جابز نمادی از اپل است و از معروفترین چهرههای حوزه فناوری به حساب میآید. او بعد از یک سال و نیم تحصیل در دانشگاه رید در شهر پورتلند ایالت اورگن آمریکا از تحصیل انصراف داد و بعدها تنها در کلاسهای خوشنویسی این دانشگاه شرکت کرد.
🔸آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین به جایگاهی رسید که به هیچ وجه در مدرسه به آن دست نیافته بود؛ بطوری که مجله تایم، او را "مرد قرن" می خواند. آلبرت اینشتین در 15 سالگی مدرسه را ترک کرد. سال بعد، تصمیم گرفت به ادامه تحصیل بپردازد و به همین خاطر مجبور شد در آزمون موسسه فناوری فدرال سوئیس شرکت کند که در نهایت به توفیقی هم نرسید.
🔸والت دیزنی
او در 16 سالگی ترک تحصیل کرد و به ارتش پیوست، اما به خاطر اینکه سنش برای حضور در ارتش کم بود، با شناسنامه جعلی به صلیب سرخ ملحق شد. والت دیزنی به فرانسه رفت و مسئولیت رانندگی آمبولانسی که پر از تصاویر کارتونی بود را بر عهده گرفت. کارتونهایی که به شخصیتهای داستانی انیمیشنهایش تبدیل شدند. او بعد از این که میلیونر و صاحب شرکت والت دیزنی شد، جوایز زیادی چون مدال آزادی ریاست جمهوری را دریافت کرد.
🔸ریچارد برانسون
ریچارد برانسون، ثروتمندی خودساخته است. او توانست شرکتهای زنجیرهای ویرجین را راه اندازی کند و تجربیات ارزشمندی در تجارت به دست آورد. ریچارد برانسون به دلیل ابتلا به اختلال نارساخوانی، دانش آموز موفقی نبود و در 16 سالگی ترک تحصیل کرد.
🔸کلنل ساندرز
کلنل هارلند ساندرز تحصیلات دانشگاهی نداشت؛ اما توانست به عنوان موفقترین فرد در حوزه کسب و کار مواد غذایی و تهیه مرغ سوخاری معرفی شود. زمانی که 6 ساله بود، پدرش را از دست داد و به خاطر این که مادرش بیرون از خانه کار می کرد مجبور شد برای خانواده آشپزی کند. او مقطع ابتدایی را ترک کرد و در مشاغلی چون فروشندگی بیمه، آتش نشانی و قایقرانی سرگرم شد.
تجربههای ارزشمند او در حوزه آشپزی و کسب و کار به او کمک کرد که بتواند موفقترین شرکتهای صنایع غذایی یعنی کی اف سی را راه اندازی کند.
🔸چارلز دیکنز
چارلز دیکنز، نویسنده آثار مشهوری چون داستان دوشهر، الیور توئیست، سرود کریسمس و ... است. وقتی پدرش به خاطر قرض به زندان افتاد مدرسه را ترک کرد. دیکنز در 12 سالگی مدرسه را رها کرد و در کارگاه چکمه سازی مشغول فعالیت شد. او بعدها به کار در دادگاه پرداخت و تجربیاتی به عنوان تندنویس دادگاه و گزارشگر جریان دادرسی کسب کرد.
🔸رِی کراک
ری کراک یکی از چهرههای سرشناس در حوزه کسب و کار است. او بهتنهایی مک دونالد را تأسیس نکرد، اما او را میتوان دلیل اصلی پیشرفت و شکوفایی فروشگاههای زنجیرهای غذا دانست. مجله تایم، راک را تأثیرگذارترین فرد حوزه صنعت در قرن بیستم معرفی می کند. او در 15 سالگی مدرسه را ترک کرد تا در جنگ جهانی اول شرکت کند و با جعل کردن سن خود، در صلیب سرخ بهعنوان راننده مشغول بکار شود.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
◀️ خیلیها می گویند مسیر موفقیت و پیشرفت از درس و دانشگاه می گذرد؛ اما جالب است بدانید خیلی از شخصیتهای برجسته بعد از ترک تحصیل، به موفقیت و ثروت رسیدهاند.
در اینجا با افرادی آشنا می شوید که علیرغم ترک تحصیل، موفق و ثروتمند شدهاند. کسانی که با تلاش، انگیزه ، استعداد ذاتی و بدون تحصیلات آکادمی به موفقیتهای زیادی رسیدهاند.
🔸توماس ادیسون
ادیسون به خاطر بیماریاش دیرتر وارد مدرسه می شود، اما او به قدری در مدرسه عملکرد ضعیفی داشت که یکی از معلمها او را "خرفت" می خواند. ادیسون ترک تحصیل کرد، اما مادر او که خود معلم بود، وظیفه آموزش پسرش را به عهده گرفت. بدین ترتیب، توماس ادیسون به کمک مادر خود بهعنوان معروفترین مخترعان جهان معرفی شد و در مسیر رشد و شکوفایی قرار گرفت.
🔸بنجامین فرانکلین
بنجامین در حوزههای مختلف چون سیاست، دیپلماسی، نویسندگی، اختراع و ... فعالیت داشته است. او نگارش اعلامیه استقلال آمریکا را هم انجام داده است؛ اما لازم است بدانید بنجامین حتی تحصیلات دبیرستانی هم ندارد. او در سن 10 سالگی، مدرسه را به خاطر کار در چایخانه برای پدرش و برادرش ترک کرد.
🔸بیل گیتس
بیل گیتس بهعنوان بنیانگذار مایکروسافت و ثروتمندترین مرد جهان شناخته می شود. او در سالهای ابتدایی ورود به دانشگاه، هاروارد را ترک کرد تا تمام وقت خود را روی برنامه نویسی نرم افزارها بگذارد که در نهایت منجر به تأسیس مایکروسافت و موفقیتهای چشمگیرش شد.
🔸استیو جابز
استیو جابز نمادی از اپل است و از معروفترین چهرههای حوزه فناوری به حساب میآید. او بعد از یک سال و نیم تحصیل در دانشگاه رید در شهر پورتلند ایالت اورگن آمریکا از تحصیل انصراف داد و بعدها تنها در کلاسهای خوشنویسی این دانشگاه شرکت کرد.
🔸آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین به جایگاهی رسید که به هیچ وجه در مدرسه به آن دست نیافته بود؛ بطوری که مجله تایم، او را "مرد قرن" می خواند. آلبرت اینشتین در 15 سالگی مدرسه را ترک کرد. سال بعد، تصمیم گرفت به ادامه تحصیل بپردازد و به همین خاطر مجبور شد در آزمون موسسه فناوری فدرال سوئیس شرکت کند که در نهایت به توفیقی هم نرسید.
🔸والت دیزنی
او در 16 سالگی ترک تحصیل کرد و به ارتش پیوست، اما به خاطر اینکه سنش برای حضور در ارتش کم بود، با شناسنامه جعلی به صلیب سرخ ملحق شد. والت دیزنی به فرانسه رفت و مسئولیت رانندگی آمبولانسی که پر از تصاویر کارتونی بود را بر عهده گرفت. کارتونهایی که به شخصیتهای داستانی انیمیشنهایش تبدیل شدند. او بعد از این که میلیونر و صاحب شرکت والت دیزنی شد، جوایز زیادی چون مدال آزادی ریاست جمهوری را دریافت کرد.
🔸ریچارد برانسون
ریچارد برانسون، ثروتمندی خودساخته است. او توانست شرکتهای زنجیرهای ویرجین را راه اندازی کند و تجربیات ارزشمندی در تجارت به دست آورد. ریچارد برانسون به دلیل ابتلا به اختلال نارساخوانی، دانش آموز موفقی نبود و در 16 سالگی ترک تحصیل کرد.
🔸کلنل ساندرز
کلنل هارلند ساندرز تحصیلات دانشگاهی نداشت؛ اما توانست به عنوان موفقترین فرد در حوزه کسب و کار مواد غذایی و تهیه مرغ سوخاری معرفی شود. زمانی که 6 ساله بود، پدرش را از دست داد و به خاطر این که مادرش بیرون از خانه کار می کرد مجبور شد برای خانواده آشپزی کند. او مقطع ابتدایی را ترک کرد و در مشاغلی چون فروشندگی بیمه، آتش نشانی و قایقرانی سرگرم شد.
تجربههای ارزشمند او در حوزه آشپزی و کسب و کار به او کمک کرد که بتواند موفقترین شرکتهای صنایع غذایی یعنی کی اف سی را راه اندازی کند.
🔸چارلز دیکنز
چارلز دیکنز، نویسنده آثار مشهوری چون داستان دوشهر، الیور توئیست، سرود کریسمس و ... است. وقتی پدرش به خاطر قرض به زندان افتاد مدرسه را ترک کرد. دیکنز در 12 سالگی مدرسه را رها کرد و در کارگاه چکمه سازی مشغول فعالیت شد. او بعدها به کار در دادگاه پرداخت و تجربیاتی به عنوان تندنویس دادگاه و گزارشگر جریان دادرسی کسب کرد.
🔸رِی کراک
ری کراک یکی از چهرههای سرشناس در حوزه کسب و کار است. او بهتنهایی مک دونالد را تأسیس نکرد، اما او را میتوان دلیل اصلی پیشرفت و شکوفایی فروشگاههای زنجیرهای غذا دانست. مجله تایم، راک را تأثیرگذارترین فرد حوزه صنعت در قرن بیستم معرفی می کند. او در 15 سالگی مدرسه را ترک کرد تا در جنگ جهانی اول شرکت کند و با جعل کردن سن خود، در صلیب سرخ بهعنوان راننده مشغول بکار شود.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
💥تنها نهادی که در ایران تغییر نمیکند کدام است؟!
◀️ بانک، سینما، اطلاع رسانی، غذا، سیاست و غالب مؤلفه های دیگر همه تغییر کردهاند اما انگار یک نهاد یا یک ساختار هر اتفاقی که می افتد تغییر نمیکند!
با اتومبیل در شهر تردد می کنی. 50 سال قبل اما چقدر تردد با اتومبیل شخصی در شهر وجود داشت؟
کانال تلگرامی خود را چک می کنی. 50 سال قبل وسیله اطلاع رسانی چه بود؟
از طریق اینترنت پول جا به جا می کنی. 50 سال قبل انتقال پول جز با مراجعه به بانک ممکن نبود.
با فشار دادن چند دکمه می توانی به کانال های مختلف تلویزیونی در جاهای مختلف دنیا سرک بکشی. 50 سال قبل اگر هم تلویزیون داشتی محدود به دوسه کانال بود با تصاویر سیاه و سفید یا تلفن، همه جا همراه توست.
همه چیز در این 50 سال تغییر کرده الا یک نهاد!
سالن سینما هم سینمای 50 سال قبل نیست و می توان در طبقات فوقانی پردیس های تجاری در سالن های مدرن فیلم تماشا کرد.
کتاب خواندن هم تغییر کرده و مثل 50 سال قبل نیست. هم روی گوشی می توان کتاب خواند هم کتاب گویا برایت کتاب می خواند. البته در دیاری که دانستن فضیلت نباشد کتاب خوانی چندان هم رایج نیست.
اینها تنها مثال هایی است که نشان می دهد به هر سو و هر جا که می نگری می بینی همه تغییر کرده اند الا یک ساختار!
50 سال قبل خانواده ها چند فرزند داشتند و حالا شمار خانوارهای بی فرزند رو به فزونی است چه رسد به یک یا دو فرزند.
دقت می کنید؟ همه تغییر کرده اند الا یک جا!
✅ اما اینجا کجاست که پس از 50 سال تغییر نکرده؟ مدرسه و ساختار آموزش و پرورش است.
50 سال پیش با نمره می ترساندند و حالا هم می ترسانند. 50 سال قبل مهارت ویژه ای آموزش داده نمی شد و تکیه بر محفوظاتی بود که به سرعت رخت بر می بست و حالا هم هست.
50 سال قبل کلاس یعنی یک اتاق با تعدادی نیمکت و در فضایی که تنفس گاه دشوار می شد و معلمی که خسته وارد کلاس می شد و یک راست می رفت سراغ کتاب و درس و چشم به چشم یکایک بچه ها نمی دوخت تا ببیند اگر امروز حسن خواب آلود است چرا و آن سوتر اگر نازنین مثل هر روز سر حال نیست چه اتفاقی افتاده است. آنچه انگار فراموش شده «حال» و فرآیند رشد است. وزیر هم درباره کنکور حرف می زند و انگار دغدغه همه « فردا» و کنکور دانشگاه هاست که قاعدتا نباید ربطی به آموزش و پرورش داشته باشد. کنکور یک مسابقه است. کل سیستم آموزشی را که نمی شود بر پایه مسابقه ورود به دانشگاه ها تنظیم کرد.
بچه ها را مدام مقایسه کردن و کار گروهی را یاد ندادن 50 سال پیش بود و حالا هم هست.
بچه، نمره نمی آورد و معلم برای تحقیر یا جلب توجه والدین نمره یک رقمی را درشت تر می نویسد و از کودک می خواهد بیشتر تلاش کند! یک چیز اما عوض شده و آن نوع نگاه والدین است. پدر به جای شماتت فرزند کنار نمره می نویسد: البته بهتر است شما هم شیوه آموزش خود را تغییر دهید.
شماری از معلمان البته چنین می کنند اما ساختار کهنه است. آنها هم گرفتار ساختار کهنه اند و بیش از همه آنها رنج می برند.
شاید بگویید به جای گچ روی تخته سیاه با ماژیک روی تخته سفید می نویسند یا برخی به تغییر محتوای کتاب های درسی اشاره کنند.
انگار در آموزش و پرورش «در» به روی همان پاشنه می چرخد که از 50 سال پیش می چرخیده است.
بچه ها همچنان حفظ می کنند. همچنان مهارت های زندگی را نمی آموزند. همچنان انقلاب هوش در مدارس به جریان نبفتاده و به جز استفاده های ابتدایی و ابزاری اتفاقی نیفتاده و 90 درصد بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق و مزایا و پاداش ها می شود و با این حساب تفاوتی ندارد که کی وزیر است. چون 10 درصد بودجه را بیشتر در اختیار ندارد.
این که پدر و مادرها همان حرف هایی را در مدرسه بشنوند که خودشان موقع تحصیل می شنیدند و حتی شکل ظاهری هم تغییر نکرده تنها به درد تجدید خاطره و احساس نوستالژیک می خورد.
🤔56 سال قبل و در سوم دی ماه 1340 محمد درخشش وزیر وقت آموزش و پرورش که در آن زمان به آن وزارت فرهنگ می گفتند در پیامی تصریح کرد: مصمم هستیم تحولی در برنامه های تحصیلی به وجود آوریم. 50 سال است که همه از تصمیم به تحول و تغییر خبر می دهند و یگانه اتفاقی که رخ نمی دهد همین تغییر است.
💡یک بار دیگر به این موضوع فکر کنیم که چرا همه جا تغییر کرده ولی این نهاد تغییر نمی کند؟ نه این که دیگران که می گوییم تغییر کرده اند الزاما رو به جلو بوده اما به هر رو تغییر می بینی. یا نه این که دراینجا هیچ کس نخواهد، اما انگار نمی شود که نمی شود!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
◀️ بانک، سینما، اطلاع رسانی، غذا، سیاست و غالب مؤلفه های دیگر همه تغییر کردهاند اما انگار یک نهاد یا یک ساختار هر اتفاقی که می افتد تغییر نمیکند!
با اتومبیل در شهر تردد می کنی. 50 سال قبل اما چقدر تردد با اتومبیل شخصی در شهر وجود داشت؟
کانال تلگرامی خود را چک می کنی. 50 سال قبل وسیله اطلاع رسانی چه بود؟
از طریق اینترنت پول جا به جا می کنی. 50 سال قبل انتقال پول جز با مراجعه به بانک ممکن نبود.
با فشار دادن چند دکمه می توانی به کانال های مختلف تلویزیونی در جاهای مختلف دنیا سرک بکشی. 50 سال قبل اگر هم تلویزیون داشتی محدود به دوسه کانال بود با تصاویر سیاه و سفید یا تلفن، همه جا همراه توست.
همه چیز در این 50 سال تغییر کرده الا یک نهاد!
سالن سینما هم سینمای 50 سال قبل نیست و می توان در طبقات فوقانی پردیس های تجاری در سالن های مدرن فیلم تماشا کرد.
کتاب خواندن هم تغییر کرده و مثل 50 سال قبل نیست. هم روی گوشی می توان کتاب خواند هم کتاب گویا برایت کتاب می خواند. البته در دیاری که دانستن فضیلت نباشد کتاب خوانی چندان هم رایج نیست.
اینها تنها مثال هایی است که نشان می دهد به هر سو و هر جا که می نگری می بینی همه تغییر کرده اند الا یک ساختار!
50 سال قبل خانواده ها چند فرزند داشتند و حالا شمار خانوارهای بی فرزند رو به فزونی است چه رسد به یک یا دو فرزند.
دقت می کنید؟ همه تغییر کرده اند الا یک جا!
✅ اما اینجا کجاست که پس از 50 سال تغییر نکرده؟ مدرسه و ساختار آموزش و پرورش است.
50 سال پیش با نمره می ترساندند و حالا هم می ترسانند. 50 سال قبل مهارت ویژه ای آموزش داده نمی شد و تکیه بر محفوظاتی بود که به سرعت رخت بر می بست و حالا هم هست.
50 سال قبل کلاس یعنی یک اتاق با تعدادی نیمکت و در فضایی که تنفس گاه دشوار می شد و معلمی که خسته وارد کلاس می شد و یک راست می رفت سراغ کتاب و درس و چشم به چشم یکایک بچه ها نمی دوخت تا ببیند اگر امروز حسن خواب آلود است چرا و آن سوتر اگر نازنین مثل هر روز سر حال نیست چه اتفاقی افتاده است. آنچه انگار فراموش شده «حال» و فرآیند رشد است. وزیر هم درباره کنکور حرف می زند و انگار دغدغه همه « فردا» و کنکور دانشگاه هاست که قاعدتا نباید ربطی به آموزش و پرورش داشته باشد. کنکور یک مسابقه است. کل سیستم آموزشی را که نمی شود بر پایه مسابقه ورود به دانشگاه ها تنظیم کرد.
بچه ها را مدام مقایسه کردن و کار گروهی را یاد ندادن 50 سال پیش بود و حالا هم هست.
بچه، نمره نمی آورد و معلم برای تحقیر یا جلب توجه والدین نمره یک رقمی را درشت تر می نویسد و از کودک می خواهد بیشتر تلاش کند! یک چیز اما عوض شده و آن نوع نگاه والدین است. پدر به جای شماتت فرزند کنار نمره می نویسد: البته بهتر است شما هم شیوه آموزش خود را تغییر دهید.
شماری از معلمان البته چنین می کنند اما ساختار کهنه است. آنها هم گرفتار ساختار کهنه اند و بیش از همه آنها رنج می برند.
شاید بگویید به جای گچ روی تخته سیاه با ماژیک روی تخته سفید می نویسند یا برخی به تغییر محتوای کتاب های درسی اشاره کنند.
انگار در آموزش و پرورش «در» به روی همان پاشنه می چرخد که از 50 سال پیش می چرخیده است.
بچه ها همچنان حفظ می کنند. همچنان مهارت های زندگی را نمی آموزند. همچنان انقلاب هوش در مدارس به جریان نبفتاده و به جز استفاده های ابتدایی و ابزاری اتفاقی نیفتاده و 90 درصد بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق و مزایا و پاداش ها می شود و با این حساب تفاوتی ندارد که کی وزیر است. چون 10 درصد بودجه را بیشتر در اختیار ندارد.
این که پدر و مادرها همان حرف هایی را در مدرسه بشنوند که خودشان موقع تحصیل می شنیدند و حتی شکل ظاهری هم تغییر نکرده تنها به درد تجدید خاطره و احساس نوستالژیک می خورد.
🤔56 سال قبل و در سوم دی ماه 1340 محمد درخشش وزیر وقت آموزش و پرورش که در آن زمان به آن وزارت فرهنگ می گفتند در پیامی تصریح کرد: مصمم هستیم تحولی در برنامه های تحصیلی به وجود آوریم. 50 سال است که همه از تصمیم به تحول و تغییر خبر می دهند و یگانه اتفاقی که رخ نمی دهد همین تغییر است.
💡یک بار دیگر به این موضوع فکر کنیم که چرا همه جا تغییر کرده ولی این نهاد تغییر نمی کند؟ نه این که دیگران که می گوییم تغییر کرده اند الزاما رو به جلو بوده اما به هر رو تغییر می بینی. یا نه این که دراینجا هیچ کس نخواهد، اما انگار نمی شود که نمی شود!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
Telegram
👍5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 آیا مدرسه اساسا بنیانی نادرست است؟
📌 این مطلب و مطلب بعدی به هم مربوط است. لطفا با هم ببینید.
✔️ فیلم بالا که ضرورت آموزش ساختاریافته به دانش آموزان را زیر سوال می برد و مدعی است آنها می توانید خودشان خودشان را آموزش دهند و آنچه نیاز دارند بجویند و بیابند.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
📌 این مطلب و مطلب بعدی به هم مربوط است. لطفا با هم ببینید.
✔️ فیلم بالا که ضرورت آموزش ساختاریافته به دانش آموزان را زیر سوال می برد و مدعی است آنها می توانید خودشان خودشان را آموزش دهند و آنچه نیاز دارند بجویند و بیابند.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
خشت کج | نقد نظام آموزشی
🎥 آیا مدرسه اساسا بنیانی نادرست است؟ 📌 این مطلب و مطلب بعدی به هم مربوط است. لطفا با هم ببینید. ✔️ فیلم بالا که ضرورت آموزش ساختاریافته به دانش آموزان را زیر سوال می برد و مدعی است آنها می توانید خودشان خودشان را آموزش دهند و آنچه نیاز دارند بجویند و بیابند.…
🖋 دلایل تنفر کودکان از مدرسه
📌 این مطلب و مطلب پیشین به نوعی به هم مربوط هستند.
🔹 دکتر علی حسینی خواه نوشت:
آیا تا به حال از خود پرسیدیم که چرا کودکان ما به مدرسه علاقه ندارند؟ اگر هم پرسیده باشیم، آیا پاسخ آن را از خود کودک یا نوجوان جویا شدیم؟
من به یک نتیجه تلخ اما حقیقی رسیدم؛ فلسفه وجودی مدرسه با ذات کودک و نوجوان همخوانی ندارد. مدرسه از هر نوعش که باشد حتی مدارس بدون دیوار و آزاد و مشارکتی، باز تا حدودی بر مبنای سیاست و ساختار و قواعد بزرگسالانه و با توجه به نیازهای دولت ها و جوامع و صنایع شکل می گیرد. یعنی مدرسه از ریشه در تقابل با نیازها و علایق و ماهیت رشد کودک و نوجوان قرار دارد. به یاد دارم که چندین دفعه در خیابان های سوئد و فنلاند شاهد جشن فارغ التحصیلی دیپلم بودم؛ از این نوجوانان پرسیدم چرا اینقدر خوشحالید، مدارس شما که جزو بهترین ها در دنیاست و هر جور امکاناتی را دارد؟ پاسخ این بود: ما دیگه از شر مدرسه و مدرسه رفتن خلاص شدیم. نکته همینجاست که ذهن خلاق و کنجکاو و ریسک پذیر و پر شور کودک و نوجوان در هیچ ساختار و سیستم و مدرسه ای نمی گنجد.
یک راه حل داریم؛ اگر می خواهیم جایی به اسم مدرسه کودک و نوجوان بسازیم و این تنفر و بی علاقگی را ریشه کن کنیم، باید از همان آغاز راه، تصمیمات راجع به انتخاب اهداف و فعالیت ها و موضوعات آموزشی مدرسه، استخدام و انتخاب مدیر و معاونین و معلمان، و زمانبندی مدرسه را به خودشان (کودکان و نوجوانان) بسپاریم. چرا ما بزرگسالان می انگاریم که بهتر و باهوش تر از کودکان هستیم؟؟ آیا واقعیت جز این است تحقیقات جهانی به ما می گوید که کودکان در مقایسه با بزرگسالان، حداقل ده برابر خلاق ترند، یا به دلیل رشد سرسام اور فناوری و انفجار اطلاعات، اختلاف نسلی شدید اتفاق افتاده و ما دیگر قادر به درک و فهم دنیای فوق پیشرفته کودکان و نوجوانان امروزی نیستیم و باید از آنها کمک بخواهیم.
ویلیام گلسر پدر نظریه انتخاب و مدرسه کیفی، معتقد است اکثر بچه ها از مدرسه تنفر دارند و دلیل آن ساختار مدرسه است. او به تحقیقات زیادی اشاره کرده که بیش از ۹۰ درصد دانش آموزان آمریکایی به نحوی از مدرسه تنفر دارند. این تنفر در ابتدا به طلاق عاطفی و سرانجام به طلاق واقعی از مدرسه (ترک تحصیل) می انجامد. دانش آموز بی علاقه، ممکن است در ابتدا نتواند مدرسه را ترک کند، اما دیگر برای کمترین یادگیری نیز تلاش نخواهد کرد. در واقع، همانطور که والدین قدیمی فرزندانشان را به ازدواج با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشتند مجبور می کردند، ما هم فرزندانمان را به ماندن در مدرسه مجبور کردیم.
🌱 نقد کوتاه
🔹 دکتر محمود مهرمحمدی در نقدی کوتاه بر دیدگاه بالا نوشت:
ایده ایجابی دکتر حسینیخواه که حتی مشارکت را برنمیتابد و یکسر به سراغ واگذاری میرود، «رمانتیسم تربیتی» را به یاد میآورد. فیالمثل، حتی جان دیویی که مدرسه را یک جامعه در مقیاس مینیاتوری معرفی میکرد و کارکرد اصلی آن را زمینهسازی برای استقرار نظم اجتماعی دمکراتیک میدانست، با این تجویز موافق نیست. دیویی، بهعنوان یک نظریهپرداز تحولی در حوزه تعلیموتربیت، گرچه کودک و نوجوانان را "مغفول" نظامهای آموزشی میداند، اما به تعبیر خودش برای مقابله با "کنترل از بیرون " که شاخصهی نظامهای آموزشی سنتی و صنعتزده است، هرگز پای "کنترل از درون" یا همان واگذاری مورد تاکید دکتر حسینیخواه را پیش نمیکشد و از مشارکت یا " گونهی سوم کنترل " پشتیبانی میکند. گونه سوم یعنی امر مدرسه و هرچیز مرتبط با آن را یک پروژه مشترک دیدن که در آن تجربههای آنی (سوالها، دغدغهها و علایق کودک و نوجوان) ماده خام هستند. این مواد برای تبدیل شدن به تجربهی یادگیری ارزشمند و خلق ارزش تربیتی نیازمند پردازشها و هدایتهای بزرگسالان است.
مهرمحمدی
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
⁉️ شما چه فکر میکنید؟
🔷️برگرفته از کانال معلم یادگیرنده مادامالعمر:
@TeacherasLLL
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
📌 این مطلب و مطلب پیشین به نوعی به هم مربوط هستند.
🔹 دکتر علی حسینی خواه نوشت:
آیا تا به حال از خود پرسیدیم که چرا کودکان ما به مدرسه علاقه ندارند؟ اگر هم پرسیده باشیم، آیا پاسخ آن را از خود کودک یا نوجوان جویا شدیم؟
من به یک نتیجه تلخ اما حقیقی رسیدم؛ فلسفه وجودی مدرسه با ذات کودک و نوجوان همخوانی ندارد. مدرسه از هر نوعش که باشد حتی مدارس بدون دیوار و آزاد و مشارکتی، باز تا حدودی بر مبنای سیاست و ساختار و قواعد بزرگسالانه و با توجه به نیازهای دولت ها و جوامع و صنایع شکل می گیرد. یعنی مدرسه از ریشه در تقابل با نیازها و علایق و ماهیت رشد کودک و نوجوان قرار دارد. به یاد دارم که چندین دفعه در خیابان های سوئد و فنلاند شاهد جشن فارغ التحصیلی دیپلم بودم؛ از این نوجوانان پرسیدم چرا اینقدر خوشحالید، مدارس شما که جزو بهترین ها در دنیاست و هر جور امکاناتی را دارد؟ پاسخ این بود: ما دیگه از شر مدرسه و مدرسه رفتن خلاص شدیم. نکته همینجاست که ذهن خلاق و کنجکاو و ریسک پذیر و پر شور کودک و نوجوان در هیچ ساختار و سیستم و مدرسه ای نمی گنجد.
یک راه حل داریم؛ اگر می خواهیم جایی به اسم مدرسه کودک و نوجوان بسازیم و این تنفر و بی علاقگی را ریشه کن کنیم، باید از همان آغاز راه، تصمیمات راجع به انتخاب اهداف و فعالیت ها و موضوعات آموزشی مدرسه، استخدام و انتخاب مدیر و معاونین و معلمان، و زمانبندی مدرسه را به خودشان (کودکان و نوجوانان) بسپاریم. چرا ما بزرگسالان می انگاریم که بهتر و باهوش تر از کودکان هستیم؟؟ آیا واقعیت جز این است تحقیقات جهانی به ما می گوید که کودکان در مقایسه با بزرگسالان، حداقل ده برابر خلاق ترند، یا به دلیل رشد سرسام اور فناوری و انفجار اطلاعات، اختلاف نسلی شدید اتفاق افتاده و ما دیگر قادر به درک و فهم دنیای فوق پیشرفته کودکان و نوجوانان امروزی نیستیم و باید از آنها کمک بخواهیم.
ویلیام گلسر پدر نظریه انتخاب و مدرسه کیفی، معتقد است اکثر بچه ها از مدرسه تنفر دارند و دلیل آن ساختار مدرسه است. او به تحقیقات زیادی اشاره کرده که بیش از ۹۰ درصد دانش آموزان آمریکایی به نحوی از مدرسه تنفر دارند. این تنفر در ابتدا به طلاق عاطفی و سرانجام به طلاق واقعی از مدرسه (ترک تحصیل) می انجامد. دانش آموز بی علاقه، ممکن است در ابتدا نتواند مدرسه را ترک کند، اما دیگر برای کمترین یادگیری نیز تلاش نخواهد کرد. در واقع، همانطور که والدین قدیمی فرزندانشان را به ازدواج با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشتند مجبور می کردند، ما هم فرزندانمان را به ماندن در مدرسه مجبور کردیم.
🌱 نقد کوتاه
🔹 دکتر محمود مهرمحمدی در نقدی کوتاه بر دیدگاه بالا نوشت:
ایده ایجابی دکتر حسینیخواه که حتی مشارکت را برنمیتابد و یکسر به سراغ واگذاری میرود، «رمانتیسم تربیتی» را به یاد میآورد. فیالمثل، حتی جان دیویی که مدرسه را یک جامعه در مقیاس مینیاتوری معرفی میکرد و کارکرد اصلی آن را زمینهسازی برای استقرار نظم اجتماعی دمکراتیک میدانست، با این تجویز موافق نیست. دیویی، بهعنوان یک نظریهپرداز تحولی در حوزه تعلیموتربیت، گرچه کودک و نوجوانان را "مغفول" نظامهای آموزشی میداند، اما به تعبیر خودش برای مقابله با "کنترل از بیرون " که شاخصهی نظامهای آموزشی سنتی و صنعتزده است، هرگز پای "کنترل از درون" یا همان واگذاری مورد تاکید دکتر حسینیخواه را پیش نمیکشد و از مشارکت یا " گونهی سوم کنترل " پشتیبانی میکند. گونه سوم یعنی امر مدرسه و هرچیز مرتبط با آن را یک پروژه مشترک دیدن که در آن تجربههای آنی (سوالها، دغدغهها و علایق کودک و نوجوان) ماده خام هستند. این مواد برای تبدیل شدن به تجربهی یادگیری ارزشمند و خلق ارزش تربیتی نیازمند پردازشها و هدایتهای بزرگسالان است.
مهرمحمدی
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
⁉️ شما چه فکر میکنید؟
🔷️برگرفته از کانال معلم یادگیرنده مادامالعمر:
@TeacherasLLL
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
◀️ فیلم سینمایی خاطره انگیز: " قضیه شکل اول، شکل دوم"
📽کارگردان: عباس کیارستمی
🔲 سال ساخت: ۱۳۵۸
🔷️موضوع فیلم: کیارستمی در این فیلم وضعیتی فرضی را در نظر میگیرد: چند دانشآموز مورد «تنبیه جمعی» قرار گرفتهاند و حالا بین دو گزینۀ «مقاومت» و «افشای فرد خاطی» باید انتخاب کنند. کیارستمی به سراغ نخبگان سیاسی، ادبی، هنری، حقوقی، دینی، آموزشی، رسانهای و مدیریتیِ کشور(نظیر استاد غلامحسین شکوهی، صادق خلخالی، عزت الله انتظامی، کمال خرازی، ...) میرود و با شرح دادن این وضعیتِ فرضی نظر آنها را جویا میشود.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
📽کارگردان: عباس کیارستمی
🔲 سال ساخت: ۱۳۵۸
🔷️موضوع فیلم: کیارستمی در این فیلم وضعیتی فرضی را در نظر میگیرد: چند دانشآموز مورد «تنبیه جمعی» قرار گرفتهاند و حالا بین دو گزینۀ «مقاومت» و «افشای فرد خاطی» باید انتخاب کنند. کیارستمی به سراغ نخبگان سیاسی، ادبی، هنری، حقوقی، دینی، آموزشی، رسانهای و مدیریتیِ کشور(نظیر استاد غلامحسین شکوهی، صادق خلخالی، عزت الله انتظامی، کمال خرازی، ...) میرود و با شرح دادن این وضعیتِ فرضی نظر آنها را جویا میشود.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
Telegram
قضیه شکل اول شکل دوم
عباس کیارستمی ۱۳۵۸
قضیه شکل اول، شکل دوم فیلمی ایرانی و اولین فیلم به کارگردانی عباس کیارستمی پس از انقلاب و محصول سال ۱۳۵۸ است. این فیلم از جمله فیلمهای اوست که بافت در حال تغییر سریع و ناپایدار فرهنگی و سیاسی دهه ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ فیلمهای او را نشان میدهد.
به سبب آنکه در این فیلم به پوشش دادن نظرات گرایشهای مختلف نسبت به موضوع (به ویژه با نشان دادن رهبران گروههای سیاسی چپ یا مرکزگرایی که به زودی غیرقانونی شناخته شدند) میپرداخت به زودی از سوی حکومت پس از انقلاب ممنوع اعلام شد.
این فیلم مستندی دربارهٔ یک معلم است که گروهی از دانشآموزان را از کلاس اخراج میکند به این دلیل که هیچیک از آنها به زدن روی میز اقرار نمیکند و آنها هم شخص خاطی را لو نمیدهند. کیارستمی این فیلم را به کارشناسان آموزشی محمدرضا پهلوی نشان داد و از نظرات آنها فیلمبرداری کرد. وقتی فیلمبرداری تقریباً تمام شد، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، امام خمینی از تبعید به تهران برگشت و ۱۰ روز بعد جمهوری اسلامی اعلام کرد. کیارستمی شروع به ساخت مجدد فیلم کرد، توضیحات آن را حذف کرد و ساختارش را تغییر داد. او تصمیم گرفت فیلم را به یک مسئله دشوار دراماتیک تبدیل کند: شکل اول شامل دانشآموزانی بود که زیر بار نام بردن شخص خاطی نمیرفتند؛ در شکل دوم یکی از دانشآموزان، مقصر را معرفی میکند و اجازه مییابد به کلاس برگردد. از همه ناظران جدید، از جمله وزیر جدید آموزش و پرورش، در حال نظر دادن دربارهٔ دو شکل فیلمبرداری شد. تفاوت دیدگاههای آنها و تأثیر آنها از فرهنگ سیاسی آن روزها در سخنان هر یک پیداست. خیلی از آنها فیلم را تمثیلی از پلیس مخفی شاه در نظر گرفتند.
فیلم بلافاصله برنده جایزه جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران شد؛ گرچه به زودی پس از آن، دولت فیلم را به خاطر آنکه پیام حدس زده شدهٔ آن خرابکارانه پنداشته میشود و بعضی از نظرات اعضای گروههای سیاسی که غیرقانونی اعلام شده بودند (کمونیست، جبهه دموکراتیک ملی ایران) در آن ابراز شده، ممنوع کرد. این فیلم فقط در بازنگری کیارستمی در سال ۲۰۰۳ در تورین به نمایش درآمد. این فیلم پس از سی سال در شهریور ماه ۱۳۸۸ در اینترنت، اکران عمومی شد.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
عباس کیارستمی ۱۳۵۸
قضیه شکل اول، شکل دوم فیلمی ایرانی و اولین فیلم به کارگردانی عباس کیارستمی پس از انقلاب و محصول سال ۱۳۵۸ است. این فیلم از جمله فیلمهای اوست که بافت در حال تغییر سریع و ناپایدار فرهنگی و سیاسی دهه ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ فیلمهای او را نشان میدهد.
به سبب آنکه در این فیلم به پوشش دادن نظرات گرایشهای مختلف نسبت به موضوع (به ویژه با نشان دادن رهبران گروههای سیاسی چپ یا مرکزگرایی که به زودی غیرقانونی شناخته شدند) میپرداخت به زودی از سوی حکومت پس از انقلاب ممنوع اعلام شد.
این فیلم مستندی دربارهٔ یک معلم است که گروهی از دانشآموزان را از کلاس اخراج میکند به این دلیل که هیچیک از آنها به زدن روی میز اقرار نمیکند و آنها هم شخص خاطی را لو نمیدهند. کیارستمی این فیلم را به کارشناسان آموزشی محمدرضا پهلوی نشان داد و از نظرات آنها فیلمبرداری کرد. وقتی فیلمبرداری تقریباً تمام شد، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، امام خمینی از تبعید به تهران برگشت و ۱۰ روز بعد جمهوری اسلامی اعلام کرد. کیارستمی شروع به ساخت مجدد فیلم کرد، توضیحات آن را حذف کرد و ساختارش را تغییر داد. او تصمیم گرفت فیلم را به یک مسئله دشوار دراماتیک تبدیل کند: شکل اول شامل دانشآموزانی بود که زیر بار نام بردن شخص خاطی نمیرفتند؛ در شکل دوم یکی از دانشآموزان، مقصر را معرفی میکند و اجازه مییابد به کلاس برگردد. از همه ناظران جدید، از جمله وزیر جدید آموزش و پرورش، در حال نظر دادن دربارهٔ دو شکل فیلمبرداری شد. تفاوت دیدگاههای آنها و تأثیر آنها از فرهنگ سیاسی آن روزها در سخنان هر یک پیداست. خیلی از آنها فیلم را تمثیلی از پلیس مخفی شاه در نظر گرفتند.
فیلم بلافاصله برنده جایزه جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران شد؛ گرچه به زودی پس از آن، دولت فیلم را به خاطر آنکه پیام حدس زده شدهٔ آن خرابکارانه پنداشته میشود و بعضی از نظرات اعضای گروههای سیاسی که غیرقانونی اعلام شده بودند (کمونیست، جبهه دموکراتیک ملی ایران) در آن ابراز شده، ممنوع کرد. این فیلم فقط در بازنگری کیارستمی در سال ۲۰۰۳ در تورین به نمایش درآمد. این فیلم پس از سی سال در شهریور ماه ۱۳۸۸ در اینترنت، اکران عمومی شد.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🔴 آرتروز فکری، ماحصل دور باطل در نظام آموزشی
🖋 مبینا غربا استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه تعلیموتربیت
◀️ آرتروز فکری، نوعی ناهنجاری است که اگر در انسان بروز یابد، موجب ازدستدادن قدرت خلاقیت فرد میشود، فرد توانایی انجام کارهای نوآورانه را از دست میدهد، در مواجهه با مسائل مختلف نمیتواند راهحل برای مسئله بیابد و در نهایت قادر به تشخیص انتخاب بهترین راه نیست. این نقصان در سطح جامعه ما بهواسطه عملکرد ناصحیح نظام آموزشی در حال گسترش است و پدیده درماندگی آموختهشده در مدارس ما سالیان درازی است که شیوع پیدا کرده و در حقیقت برونداد نظام آموزشی در کشور ما به جای انسانهای خلاق، انسانهای پذیرنده و منفعلی هستند و آنان هم که خلاقیتی داشته باشند، به سخره گرفته میشوند. در ادامه به اختصار علل بروز آرتروز فکری در نظام آموزشی گفته میشود.
فقدان صدا: صدا، کلمه آشنایی است اما در نظام آموزشی ما بیگانه است. مهندسان آموزشی ما آن را نمیشناسند یا بهتر است بگوییم نمیخواهند بشناسند. صدا برای گفتن ایدههای دانشآموزان به سکوتی مرموز تبدیل شده است. سکوتی برای دانشآموزان متوسط و ضعیف. صدا تنها برای آن دسته از دانشآموزان تعریف میشود که در مدارس ویژه، با والدینی ویژه و در شهرهایی ویژه با کلاسهایی ویژه تحت آموزش هستند.
فقدان ایده دسترسی: در بین دانشآموزان ایرانی سالیان متمادی است که دسترسی به تجربیات عقلی، تحلیل تجربیات و بیان آنها توسط دانشآموزان و بالفعلشدن آن توسط مسئولان مرده است. این همان چیزی است که جامعهشناسان، برنامهریزان و مشاوران دیرزمانی است که برایش قلم ساییدهاند اما سایش قلم آنان افکار متخصصان را با ذرهای تحول مواجه نكرده است.
فقدان تفکر انتقادی: مادام گفته میشود که آموزش در مدارس باید قدرت تفکر انتقادی را در فراگیران ایجاد كند یا رشد دهد. اما حقیقت امر چیز دیگری را نشان میدهد. دانشآموزان در فعالیتهای منفعلانه حضور دارند و مادام پذیرنده هستند. در حقیقت تجربیاتی را هم که کسب میکنند، صورت منفعلانه فهمیدن است و نه کوششکردن. اینگونه فهمیدنهای بهناچار که دانشآموزان را به ورطه انقیاد، اطاعت و سکوت میکشاند تا فعالیت و خلاقیت، آرتروز فکری را تشدید میکند. مسئله اینجاست که رویکرد ما در نظام آموزشی بسیار خردبین و وظیفهگراست و به همین خاطر است که نمیتوانیم در جهت رو به جلو گام برداریم چراکه از تحجر فکری بیرون نمیآییم.
نظام آموزشی کانتینری: صاحبنظران نباید دانشآموزان را بازیچه بازیهای خود قرار دهند؛ اینگونه که هر فردی که در رأس قرار میگیرد، افراد همسو و همراه با خط فکری خود را جذب میکند و سایر متخصصان با ایده و افکارشان عزلتگزینی را پیشه خود میکنند و این حد و حصر فکری در نظام آموزشی ما سبب بروز نوعی از آموزش شده است به نام آموزش کانتینری یا محدود. به همین خاطر موجودات آزمایشگاه نظام کانتینری مادام نگران هستند که صبح شود، چه کسی در رأس قرار خواهد گرفت و سرنوشت ما را چه کسی یا چه کسانی قرار است رقم بزنند. کلیه عوامل ذکرشده موجب نابرابری فرصتهای یادگیری در دانشآموزان ایرانی هم شده که در مقایسه با دانشآموزان کشورهای با HDI بالا، فاصله بسیار زیادی است. در حقیقت اینگونه نظام آموزشی، ابزار دولت شده و آلتوسر این مسئله را درماندگی میخواند.
پارادوکس آموزشی و اجتماعی: از مقطع ابتدایی به دانشآموزان میگوییم آیندهسازان جامعه. اما دانشآموز با حقیقت دیگری مواجه میشود؛ حقیقتی که شنیدهها و تلقینها را از دیدهها جدا میكند. دانشآموزی که در اطراف و اکناف خود میبیند آینده کشورش به دست عدهای خاص است خود را سرزنش میکند که در تغییر اجتماعی، کنش اجتماعی و بازسازی اجتماعی هیچ نقشی ندارد و فقط بوده است تا در کنار بقیه ما شود؛ مایی که از رنگ و لعاب ژنهای برتر جداست.
تعلیم و تربیت کارکردی: نظام آموزشی ما رویکردی کارکردی دارد و دانشآموزان را مهیا میکند که سازش و تطبیق با تمامی هیئت جامعه داشته باشند اما تعلیموتربیت اثرگذار نیست چون فراگیران ما به گونهای مؤثر تربیت نمیشوند.
اما درمان این نوع از آرتروز چیست؟
آنچه در تبیین و تقویت ذهن خلاق فراگیران و پیشگیری از آرتروز فکری حائز اهمیت است، تلاش در جهت ساختن چند زاویه اصلی در آموزش است که به اختصار اشاره میشود.
- رهایی از سنت فکری که رکود و آمایه ذهنی ایجاد میکند.
- جهتگیری مثبت نسبت به خلاقیت فکری و عملی فراگیران.
- مقابله با افکار خام و غیرقابلانعطاف.
- توجه به انجام رسالتهای انسانی، معنوی، اخلاقی و آموزشی و پرورشي نهاد آموزشوپرورش.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🖋 مبینا غربا استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه تعلیموتربیت
◀️ آرتروز فکری، نوعی ناهنجاری است که اگر در انسان بروز یابد، موجب ازدستدادن قدرت خلاقیت فرد میشود، فرد توانایی انجام کارهای نوآورانه را از دست میدهد، در مواجهه با مسائل مختلف نمیتواند راهحل برای مسئله بیابد و در نهایت قادر به تشخیص انتخاب بهترین راه نیست. این نقصان در سطح جامعه ما بهواسطه عملکرد ناصحیح نظام آموزشی در حال گسترش است و پدیده درماندگی آموختهشده در مدارس ما سالیان درازی است که شیوع پیدا کرده و در حقیقت برونداد نظام آموزشی در کشور ما به جای انسانهای خلاق، انسانهای پذیرنده و منفعلی هستند و آنان هم که خلاقیتی داشته باشند، به سخره گرفته میشوند. در ادامه به اختصار علل بروز آرتروز فکری در نظام آموزشی گفته میشود.
فقدان صدا: صدا، کلمه آشنایی است اما در نظام آموزشی ما بیگانه است. مهندسان آموزشی ما آن را نمیشناسند یا بهتر است بگوییم نمیخواهند بشناسند. صدا برای گفتن ایدههای دانشآموزان به سکوتی مرموز تبدیل شده است. سکوتی برای دانشآموزان متوسط و ضعیف. صدا تنها برای آن دسته از دانشآموزان تعریف میشود که در مدارس ویژه، با والدینی ویژه و در شهرهایی ویژه با کلاسهایی ویژه تحت آموزش هستند.
فقدان ایده دسترسی: در بین دانشآموزان ایرانی سالیان متمادی است که دسترسی به تجربیات عقلی، تحلیل تجربیات و بیان آنها توسط دانشآموزان و بالفعلشدن آن توسط مسئولان مرده است. این همان چیزی است که جامعهشناسان، برنامهریزان و مشاوران دیرزمانی است که برایش قلم ساییدهاند اما سایش قلم آنان افکار متخصصان را با ذرهای تحول مواجه نكرده است.
فقدان تفکر انتقادی: مادام گفته میشود که آموزش در مدارس باید قدرت تفکر انتقادی را در فراگیران ایجاد كند یا رشد دهد. اما حقیقت امر چیز دیگری را نشان میدهد. دانشآموزان در فعالیتهای منفعلانه حضور دارند و مادام پذیرنده هستند. در حقیقت تجربیاتی را هم که کسب میکنند، صورت منفعلانه فهمیدن است و نه کوششکردن. اینگونه فهمیدنهای بهناچار که دانشآموزان را به ورطه انقیاد، اطاعت و سکوت میکشاند تا فعالیت و خلاقیت، آرتروز فکری را تشدید میکند. مسئله اینجاست که رویکرد ما در نظام آموزشی بسیار خردبین و وظیفهگراست و به همین خاطر است که نمیتوانیم در جهت رو به جلو گام برداریم چراکه از تحجر فکری بیرون نمیآییم.
نظام آموزشی کانتینری: صاحبنظران نباید دانشآموزان را بازیچه بازیهای خود قرار دهند؛ اینگونه که هر فردی که در رأس قرار میگیرد، افراد همسو و همراه با خط فکری خود را جذب میکند و سایر متخصصان با ایده و افکارشان عزلتگزینی را پیشه خود میکنند و این حد و حصر فکری در نظام آموزشی ما سبب بروز نوعی از آموزش شده است به نام آموزش کانتینری یا محدود. به همین خاطر موجودات آزمایشگاه نظام کانتینری مادام نگران هستند که صبح شود، چه کسی در رأس قرار خواهد گرفت و سرنوشت ما را چه کسی یا چه کسانی قرار است رقم بزنند. کلیه عوامل ذکرشده موجب نابرابری فرصتهای یادگیری در دانشآموزان ایرانی هم شده که در مقایسه با دانشآموزان کشورهای با HDI بالا، فاصله بسیار زیادی است. در حقیقت اینگونه نظام آموزشی، ابزار دولت شده و آلتوسر این مسئله را درماندگی میخواند.
پارادوکس آموزشی و اجتماعی: از مقطع ابتدایی به دانشآموزان میگوییم آیندهسازان جامعه. اما دانشآموز با حقیقت دیگری مواجه میشود؛ حقیقتی که شنیدهها و تلقینها را از دیدهها جدا میكند. دانشآموزی که در اطراف و اکناف خود میبیند آینده کشورش به دست عدهای خاص است خود را سرزنش میکند که در تغییر اجتماعی، کنش اجتماعی و بازسازی اجتماعی هیچ نقشی ندارد و فقط بوده است تا در کنار بقیه ما شود؛ مایی که از رنگ و لعاب ژنهای برتر جداست.
تعلیم و تربیت کارکردی: نظام آموزشی ما رویکردی کارکردی دارد و دانشآموزان را مهیا میکند که سازش و تطبیق با تمامی هیئت جامعه داشته باشند اما تعلیموتربیت اثرگذار نیست چون فراگیران ما به گونهای مؤثر تربیت نمیشوند.
اما درمان این نوع از آرتروز چیست؟
آنچه در تبیین و تقویت ذهن خلاق فراگیران و پیشگیری از آرتروز فکری حائز اهمیت است، تلاش در جهت ساختن چند زاویه اصلی در آموزش است که به اختصار اشاره میشود.
- رهایی از سنت فکری که رکود و آمایه ذهنی ایجاد میکند.
- جهتگیری مثبت نسبت به خلاقیت فکری و عملی فراگیران.
- مقابله با افکار خام و غیرقابلانعطاف.
- توجه به انجام رسالتهای انسانی، معنوی، اخلاقی و آموزشی و پرورشي نهاد آموزشوپرورش.
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
❇️ پایان عصر سنت در آکادمی ها!
💥دانشگاه های چالش محور چگونه کار می کنند؟
⌚هنگامی که کریستین ارتیز #دانشگاه آرمانی خود را تصور میکند او مکانی بدون سخنرانی، کلاس درس، رشته یا گروه درسی را میبیند. دانشجویان در فضای بزرگ و باز بر روی مشکلات سخت عملی کار میکنند. اگر به مطالعه سخت نیاز باشد آنها به اینترنت مراجعه میکنند نه استاد. این تصور با الگوی سنتی تحصیلات عالی فاصله زیادی دارد اما بهزودی یک واقعیت خواهد شد: او که شش سال رئیس واحد کارشناسی در دانشگاه امایتی بوده است از ماه جولای کار خود را رها میکند تا دانشگاهی جدید را بنیان گذارد. این دانشگاه ظرف پنج سال افتتاح خواهد شد. نمونهای از تحول یادگیری در برخی دانشجویان است. جف مالگان از اندیشکده بریتانیایی نستا (Nesta) آن را «ظهور دانشگاه چالشمحور» مینامد.
⌚در 15 سال گذشته دهها نمونه از این موسسات از شیلی تا چین افتتاح شدند و تعداد بیشتری نیز در برنامه قرار دارند. هرچند حوزه آنها متفاوت است اما یک رویکرد یکسان دارند. آنها مخالف روش سنتی آموزش به بزرگسالان هستند: سخنرانی، کتاب درسی، کار سخت در کتابخانه، امتحانات و استادان دانشگاه. در عوض، دانشجویان به صورت تیمی روی پروژهها کار میکنند و تلاش دارند معماهایی بدون پاسخ را حل کنند. شرکتها اغلب حامیان مالی این پروژهها هستند و استادان را فراهم میسازند. رشتههایی تحصیلی ترکیبی از #هنر، #علوم_انسانی و #علوم_تجربی هستند.
⌚شعار دانشگاه زپلین که سال 2003 در آلمان تاسیس شد این بود: «مشکلات جامعه ما هیچ نظم و انضباطی ندارند، ما هم همینطور.»
طرفداران نظریه «یادگیری عمیقتر» که در بخش آموزش در آمریکا محبوبیت زیادی پیدا کرده است عقیده دارند که روشهای آموزشی امروزی درک و فهم را سرکوب میکنند. تونی واگنر نویسنده کتاب «نوآوران خلاق» میگوید مدارس و دانشگاهها نمیتوانند کنجکاوی دانشجویان را برانگیزند. او به مطالعه انجامشده توسط ریچارد آروم از دانشگاه نیویورک و جاسپیا روکسا از دانشگاه ویرجینیا اشاره میکند که نتیجه گرفت به رغم چهار سال تحصیل، 36 درصد از فارغالتحصیلان آمریکایی در سال 2011 نتوانستند نمرات خود را در آزمون «یادگیری دانشگاهی» بهبود بخشند. این آزمون یک امتحان از یادگیری انتقادی است.
⌚این آزمونها تعریف محدودی از #تفکر_انتقادی و #خلاقیت دارند. با وجود این برخی یادگیرندگان جوان مشتاقند بهطور متفاوتی آموزش ببینند. با افزایش شهریهها و هزینه دورههای کارشناسی ارشد با دانشجویان بیشتر شبیه مشتری رفتار میشود. حدود 96 درصد از 27 هزار دانشجویی که سال گذشته در نظرسنجی بنگاه پژوهشی زاگبی شرکت کرده بودند اظهار داشتند که علاقهمندند دانشگاهها مشوق محیط کارآفرینی باشند.
⌚دانشکده الگوی جدید فناوری و مهندسی (NMITE) در سال 2017 در انگلستان افتتاح میشود. همانند اُلین که مشاور این دانشگاه بوده است، NMITE استادان خود را بر اساس مهارت استخدام میکند نه تعداد آثار چاپشده آنها. دانشجویان باید با موفقیت دوره را به پایان برسانند اما نیازی ندارند که ریاضی یا فیزیک بخوانند. آنها باید #هنر و #علوم_اجتماعی را مطالعه کنند. کلاسها کوچک (20 تا 30 نفر) هستند و دانشجویان در روز 5/3 ساعت با معلمان دیدار دارند.
⌚نمونه دیگر برنامه «کارخانه طراحی» در دانشگاه آلتو در هلسینکی است که دانشجویان مهندسی، هنر و تجارت را برای طراحی، ساخت و بازاریابی یک محصول گرد هم میآورد. کالوی اکمن بنیانگذار این برنامه میگوید تلاش میکند تا #نظریه و #عمل را به یکدیگر نزدیکتر سازد. الگوی او به 9 کشور از جمله آمریکا، استرالیا و کره جنوبی نفوذ کرده است.
⌚این موسسات جدید از نظر #فناوری زیرک و پیشرفته هستند. بسیاری از آ نها از روش «یادگیری فشرده» استفاده میکنند که در آن #مفاهیم اصلی را از طریق دورههای آنلاین میآموزند و هنگام ورود به دانشگاه برای شروع عملی آماده هستند. استادان دانشگاه انگیزه زیادی برای تدریس به روشهای جدید ندارند.
⌚وبسایتهایی که دانشجویان را رتبهبندی میکنند اغلب آبروی استادان را میبرند. اما #دولتها میتوانند بهتر کار کنند. به عنوان مثال بریتانیا در حال معرفی برنامهای برای تشویق و پاداشدهی به #آموزش مناسب است. این کار آقای اکمن را خوشحال میکند. به گفته او «تعداد افراد خودساختهای مانند لئوناردو داوینچی بسیار اندک است. این ما هستیم که وظیفه داریم دانشجویان را برای آینده آماده کنیم».
📖 برگرفته از هفته نامه تجارت فردا
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
💥دانشگاه های چالش محور چگونه کار می کنند؟
⌚هنگامی که کریستین ارتیز #دانشگاه آرمانی خود را تصور میکند او مکانی بدون سخنرانی، کلاس درس، رشته یا گروه درسی را میبیند. دانشجویان در فضای بزرگ و باز بر روی مشکلات سخت عملی کار میکنند. اگر به مطالعه سخت نیاز باشد آنها به اینترنت مراجعه میکنند نه استاد. این تصور با الگوی سنتی تحصیلات عالی فاصله زیادی دارد اما بهزودی یک واقعیت خواهد شد: او که شش سال رئیس واحد کارشناسی در دانشگاه امایتی بوده است از ماه جولای کار خود را رها میکند تا دانشگاهی جدید را بنیان گذارد. این دانشگاه ظرف پنج سال افتتاح خواهد شد. نمونهای از تحول یادگیری در برخی دانشجویان است. جف مالگان از اندیشکده بریتانیایی نستا (Nesta) آن را «ظهور دانشگاه چالشمحور» مینامد.
⌚در 15 سال گذشته دهها نمونه از این موسسات از شیلی تا چین افتتاح شدند و تعداد بیشتری نیز در برنامه قرار دارند. هرچند حوزه آنها متفاوت است اما یک رویکرد یکسان دارند. آنها مخالف روش سنتی آموزش به بزرگسالان هستند: سخنرانی، کتاب درسی، کار سخت در کتابخانه، امتحانات و استادان دانشگاه. در عوض، دانشجویان به صورت تیمی روی پروژهها کار میکنند و تلاش دارند معماهایی بدون پاسخ را حل کنند. شرکتها اغلب حامیان مالی این پروژهها هستند و استادان را فراهم میسازند. رشتههایی تحصیلی ترکیبی از #هنر، #علوم_انسانی و #علوم_تجربی هستند.
⌚شعار دانشگاه زپلین که سال 2003 در آلمان تاسیس شد این بود: «مشکلات جامعه ما هیچ نظم و انضباطی ندارند، ما هم همینطور.»
طرفداران نظریه «یادگیری عمیقتر» که در بخش آموزش در آمریکا محبوبیت زیادی پیدا کرده است عقیده دارند که روشهای آموزشی امروزی درک و فهم را سرکوب میکنند. تونی واگنر نویسنده کتاب «نوآوران خلاق» میگوید مدارس و دانشگاهها نمیتوانند کنجکاوی دانشجویان را برانگیزند. او به مطالعه انجامشده توسط ریچارد آروم از دانشگاه نیویورک و جاسپیا روکسا از دانشگاه ویرجینیا اشاره میکند که نتیجه گرفت به رغم چهار سال تحصیل، 36 درصد از فارغالتحصیلان آمریکایی در سال 2011 نتوانستند نمرات خود را در آزمون «یادگیری دانشگاهی» بهبود بخشند. این آزمون یک امتحان از یادگیری انتقادی است.
⌚این آزمونها تعریف محدودی از #تفکر_انتقادی و #خلاقیت دارند. با وجود این برخی یادگیرندگان جوان مشتاقند بهطور متفاوتی آموزش ببینند. با افزایش شهریهها و هزینه دورههای کارشناسی ارشد با دانشجویان بیشتر شبیه مشتری رفتار میشود. حدود 96 درصد از 27 هزار دانشجویی که سال گذشته در نظرسنجی بنگاه پژوهشی زاگبی شرکت کرده بودند اظهار داشتند که علاقهمندند دانشگاهها مشوق محیط کارآفرینی باشند.
⌚دانشکده الگوی جدید فناوری و مهندسی (NMITE) در سال 2017 در انگلستان افتتاح میشود. همانند اُلین که مشاور این دانشگاه بوده است، NMITE استادان خود را بر اساس مهارت استخدام میکند نه تعداد آثار چاپشده آنها. دانشجویان باید با موفقیت دوره را به پایان برسانند اما نیازی ندارند که ریاضی یا فیزیک بخوانند. آنها باید #هنر و #علوم_اجتماعی را مطالعه کنند. کلاسها کوچک (20 تا 30 نفر) هستند و دانشجویان در روز 5/3 ساعت با معلمان دیدار دارند.
⌚نمونه دیگر برنامه «کارخانه طراحی» در دانشگاه آلتو در هلسینکی است که دانشجویان مهندسی، هنر و تجارت را برای طراحی، ساخت و بازاریابی یک محصول گرد هم میآورد. کالوی اکمن بنیانگذار این برنامه میگوید تلاش میکند تا #نظریه و #عمل را به یکدیگر نزدیکتر سازد. الگوی او به 9 کشور از جمله آمریکا، استرالیا و کره جنوبی نفوذ کرده است.
⌚این موسسات جدید از نظر #فناوری زیرک و پیشرفته هستند. بسیاری از آ نها از روش «یادگیری فشرده» استفاده میکنند که در آن #مفاهیم اصلی را از طریق دورههای آنلاین میآموزند و هنگام ورود به دانشگاه برای شروع عملی آماده هستند. استادان دانشگاه انگیزه زیادی برای تدریس به روشهای جدید ندارند.
⌚وبسایتهایی که دانشجویان را رتبهبندی میکنند اغلب آبروی استادان را میبرند. اما #دولتها میتوانند بهتر کار کنند. به عنوان مثال بریتانیا در حال معرفی برنامهای برای تشویق و پاداشدهی به #آموزش مناسب است. این کار آقای اکمن را خوشحال میکند. به گفته او «تعداد افراد خودساختهای مانند لئوناردو داوینچی بسیار اندک است. این ما هستیم که وظیفه داریم دانشجویان را برای آینده آماده کنیم».
📖 برگرفته از هفته نامه تجارت فردا
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥خاطره پروفسور سیاوش شهشهانی رییس سابق دانشکده ریاضیات دانشگاه شریف از مریم میرزاخانی:
🔸وقتی مریم در استنفورد استاد شد، اگر به ایران برمیگشت نمیتوانست استاد شود و به عنوان نخبه شناخته شود، چون مقاله نداشت!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🔸وقتی مریم در استنفورد استاد شد، اگر به ایران برمیگشت نمیتوانست استاد شود و به عنوان نخبه شناخته شود، چون مقاله نداشت!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
پیتر گری[روانشناس تکاملی و استاد بازنشسته کالج بوستون] نویسنده کتاب یادگیری آزاد:
«کودکان همانطور که هنگام تولد از محرکهای غریزی برای اینکه چه بخورند و چه بنوشند تا زنده بمانند برخوردار هستند، دارای محرکهای غریزی برای شناخت محیط اطرافشان هستند تا آنچه را برای عضو کارآمد شدن در فرهنگشان و در نتیجه بقا، لازم دارند یاد بگیرند. این محرکها بطور کلی عبارتند از کنجکاوی، بازیگوشی و اجتماعی بودن.
-کنجکاوی: محرک جستجو کردن و فهمیدن است.
-بازیگوشی: محرک تجربه و ابداع است.
-اجتماعی بودن: محرک طبیعی برای به اشتراک گذاشتن ایدهها و اطلاعات است.
چگونه میتوان شرایط محیطی را به گونهای مهیا کرد تا این غرایز به شکل بهینهای عمل کنند؟
با افزایش روز افزون اهمیت آموزش رسمی، ما بیشتر شاهد کاهش پیوستهی آزادی کودکان برای بازی[بخش اصلی روش طبیعی کودکان برای یادگیری] بودهایم. ما با نادیده گرفتن قدرت و اهمیت بازی آزاد برای خودآموزی کودکان، در حقیقت، در روشهای طبیعی یادگیری کودکان مداخله کردهایم.»
{منبع:یادگیری آزاد؛ ترجمه مهدی غلامی؛ نشر نو:۱۴۰۱}
مطالعات کودک و طبیعت @cnstudy
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
«کودکان همانطور که هنگام تولد از محرکهای غریزی برای اینکه چه بخورند و چه بنوشند تا زنده بمانند برخوردار هستند، دارای محرکهای غریزی برای شناخت محیط اطرافشان هستند تا آنچه را برای عضو کارآمد شدن در فرهنگشان و در نتیجه بقا، لازم دارند یاد بگیرند. این محرکها بطور کلی عبارتند از کنجکاوی، بازیگوشی و اجتماعی بودن.
-کنجکاوی: محرک جستجو کردن و فهمیدن است.
-بازیگوشی: محرک تجربه و ابداع است.
-اجتماعی بودن: محرک طبیعی برای به اشتراک گذاشتن ایدهها و اطلاعات است.
چگونه میتوان شرایط محیطی را به گونهای مهیا کرد تا این غرایز به شکل بهینهای عمل کنند؟
با افزایش روز افزون اهمیت آموزش رسمی، ما بیشتر شاهد کاهش پیوستهی آزادی کودکان برای بازی[بخش اصلی روش طبیعی کودکان برای یادگیری] بودهایم. ما با نادیده گرفتن قدرت و اهمیت بازی آزاد برای خودآموزی کودکان، در حقیقت، در روشهای طبیعی یادگیری کودکان مداخله کردهایم.»
{منبع:یادگیری آزاد؛ ترجمه مهدی غلامی؛ نشر نو:۱۴۰۱}
مطالعات کودک و طبیعت @cnstudy
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🔲⭕️ از چاپیدن مقاله تا حل مساله
🖋دکتر مجتبی لشکربلوکی
از دانشگاهیان قطع امید کردهام. دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شدهاند: گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولاند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه دارند. معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد. بیآنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند. دانشگاه روزبهروز بیشتر گرفتار مسائل انتزاعی میشود و دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. کشور فردایی هم خواهد داشت که نمیدانیم چیست و چگونه خواهد بود و خدا کند که فردا، فقر و حرمان و ملال بیشتر و زمینی خشکتر و هوایی آلودهتر و دلهای پراکندهتر و خاطرههای آزردهتر نباشد.
این را جملات را چه کسی گفته است؟ دکتر رضا داوری اردکانی؛ رئیس فرهنگستان علوم، چهره ماندگار کشور، استاد نمونه کشور و ده ها افتخار و عنوان دیگر. اما چرا به این جا رسیدیم؟
بگذارید مطلبی منتسب به دکتر مظفر چشمه سهرابی؛ متخصص دانششناسی را نیز با هم مرور کنیم:
رتبه بندی دانشگاهی ایران بر اساس نظامی است که خارج از ایران برنامه ریزی می شود و ما بین المللی کار کردن را با اِعمال این شاخص ها اشتباه گرفته ایم در حالی که خود آمریکا که وضع کننده ISI است، به طور ناچیز از این نظام استفاده می کند.
حدود ۴۰۰ جایزه علمی در دنیا وجود دارد که هیچ یک از شاخص های آی.اس.آی استفاده نمی کنند. ایران از بیانیه سانفرانسیسکو که هشداری به همه بود درس نگرفت. در این بیانیه بیش از چند هزار دانشمند و پژوهشگر و حدود ۸۰۰ مجله علمی معتبر دنیا اعلام کردند که مبنا را در ارزیابی ها بر اساس مجلات قرار ندهید.
از یکی از اساتیدی که ۴۰۰ مقاله بین المللی داشتند سوال کردم فقط یکی از مشکلاتی را که در کشور حل کرده اید نام ببرید؟ پاسخ سکوت بود. از مدیران کشور ۹۷٪ از مقالات آی.اس.آی استفاده نمیکنند، ۹۳٪ نیز مجلات داخلی را نه می شناسند و نه از آنها استفاده می کنند؟! برای چه کسی می نویسیم؟
هدف علم سنجی که در ایران بسیار محبوب است در واقع مجله سنجی است نه حقیقت علم. علم سنجی قدرت تحلیل محتوای علم را ندارد. مبدع این اصطلاح اصلاً چنین منظوری نداشته است. علم سنجی صرفاً بیانگر شاخص های کمّی است نه کیفی.
در سنت های اصیل علمی، تولید مقاله هیچ گاه نشان دهنده تولید علم نبوده است. مثلا کتابی نوشته به نام اشاعه نوآوری. تا به حال ۲۵۰۰ مقاله در خصوص این کتاب منتشر شده است. این مقالات تولید علم نیست، یک مناقشه علمی است. این نبردهای علمی زمینه ساز تولید علم است نه الزاما خود علم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
به من بگو که به چه پاداش می دهی، تا من بگویم که بازیگران چه می کنند؟ ایده ای ساده اما بنیادی در طراحی مکانیزم ها و سیستم ها. اگر بخواهم کمی سخت تر بگویم: نظام تمایلات ما تعاملات را شکل می دهد. قواعد نهادی مشخص می کند که کدام رفتار مطلوب است و کدام نامقبول. نهادها تعیین می کنند که چه بازیگری بر اساس چه رفتاری پاداش می گیرد و کامیاب می شود و کدام بازیگر ناکام می ماند و محروم می شود. وقتی شاخص ارزیابی ما شد «چاپ مقاله» و نه «حل مساله»، نخبگان علمی کشور با چه انگیزه ای روی مسائل ملی کار کنند؟
در طراحی سسیستم های اقتصادی و اجتماعی باید فرض گرفت که افراد به فکر منافع شخصی خود هستند و با موعظه و پند اخلاقی هدایت نمی شوند بلکه با طراحی نظام تمایلات (پاداش دهی هوشمندانه) رفتار بازیگران به همان سمتی سوق داد که منفعت جمعی اقتضاء می کند. به عبارت ساده گره زدن منافع شخصی به منافع جمعی. آیا در نظام دانشگاهی ما چنین است؟
یک پیش بینی تلخ را در پایان می آورم و تمام: اگر قواعد نهادی (نظام تمایلات) دانشگاهیان تا یک دهه دیگر همین باشد، ما علاوه بر پیشتازی در چاپیدن مقاله، بیشترین استاد تمام دنیا را نیز خواهیم داشت. بدا به حال این سرزمین پر استاد!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
🖋دکتر مجتبی لشکربلوکی
از دانشگاهیان قطع امید کردهام. دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شدهاند: گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولاند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه دارند. معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد. بیآنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند. دانشگاه روزبهروز بیشتر گرفتار مسائل انتزاعی میشود و دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. کشور فردایی هم خواهد داشت که نمیدانیم چیست و چگونه خواهد بود و خدا کند که فردا، فقر و حرمان و ملال بیشتر و زمینی خشکتر و هوایی آلودهتر و دلهای پراکندهتر و خاطرههای آزردهتر نباشد.
این را جملات را چه کسی گفته است؟ دکتر رضا داوری اردکانی؛ رئیس فرهنگستان علوم، چهره ماندگار کشور، استاد نمونه کشور و ده ها افتخار و عنوان دیگر. اما چرا به این جا رسیدیم؟
بگذارید مطلبی منتسب به دکتر مظفر چشمه سهرابی؛ متخصص دانششناسی را نیز با هم مرور کنیم:
رتبه بندی دانشگاهی ایران بر اساس نظامی است که خارج از ایران برنامه ریزی می شود و ما بین المللی کار کردن را با اِعمال این شاخص ها اشتباه گرفته ایم در حالی که خود آمریکا که وضع کننده ISI است، به طور ناچیز از این نظام استفاده می کند.
حدود ۴۰۰ جایزه علمی در دنیا وجود دارد که هیچ یک از شاخص های آی.اس.آی استفاده نمی کنند. ایران از بیانیه سانفرانسیسکو که هشداری به همه بود درس نگرفت. در این بیانیه بیش از چند هزار دانشمند و پژوهشگر و حدود ۸۰۰ مجله علمی معتبر دنیا اعلام کردند که مبنا را در ارزیابی ها بر اساس مجلات قرار ندهید.
از یکی از اساتیدی که ۴۰۰ مقاله بین المللی داشتند سوال کردم فقط یکی از مشکلاتی را که در کشور حل کرده اید نام ببرید؟ پاسخ سکوت بود. از مدیران کشور ۹۷٪ از مقالات آی.اس.آی استفاده نمیکنند، ۹۳٪ نیز مجلات داخلی را نه می شناسند و نه از آنها استفاده می کنند؟! برای چه کسی می نویسیم؟
هدف علم سنجی که در ایران بسیار محبوب است در واقع مجله سنجی است نه حقیقت علم. علم سنجی قدرت تحلیل محتوای علم را ندارد. مبدع این اصطلاح اصلاً چنین منظوری نداشته است. علم سنجی صرفاً بیانگر شاخص های کمّی است نه کیفی.
در سنت های اصیل علمی، تولید مقاله هیچ گاه نشان دهنده تولید علم نبوده است. مثلا کتابی نوشته به نام اشاعه نوآوری. تا به حال ۲۵۰۰ مقاله در خصوص این کتاب منتشر شده است. این مقالات تولید علم نیست، یک مناقشه علمی است. این نبردهای علمی زمینه ساز تولید علم است نه الزاما خود علم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
به من بگو که به چه پاداش می دهی، تا من بگویم که بازیگران چه می کنند؟ ایده ای ساده اما بنیادی در طراحی مکانیزم ها و سیستم ها. اگر بخواهم کمی سخت تر بگویم: نظام تمایلات ما تعاملات را شکل می دهد. قواعد نهادی مشخص می کند که کدام رفتار مطلوب است و کدام نامقبول. نهادها تعیین می کنند که چه بازیگری بر اساس چه رفتاری پاداش می گیرد و کامیاب می شود و کدام بازیگر ناکام می ماند و محروم می شود. وقتی شاخص ارزیابی ما شد «چاپ مقاله» و نه «حل مساله»، نخبگان علمی کشور با چه انگیزه ای روی مسائل ملی کار کنند؟
در طراحی سسیستم های اقتصادی و اجتماعی باید فرض گرفت که افراد به فکر منافع شخصی خود هستند و با موعظه و پند اخلاقی هدایت نمی شوند بلکه با طراحی نظام تمایلات (پاداش دهی هوشمندانه) رفتار بازیگران به همان سمتی سوق داد که منفعت جمعی اقتضاء می کند. به عبارت ساده گره زدن منافع شخصی به منافع جمعی. آیا در نظام دانشگاهی ما چنین است؟
یک پیش بینی تلخ را در پایان می آورم و تمام: اگر قواعد نهادی (نظام تمایلات) دانشگاهیان تا یک دهه دیگر همین باشد، ما علاوه بر پیشتازی در چاپیدن مقاله، بیشترین استاد تمام دنیا را نیز خواهیم داشت. بدا به حال این سرزمین پر استاد!
🔰خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔 @kheshtekaj
👍1
🔳 جزیره تولید علم
🖋محمد فاضلی (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
✅ یکی از معضلات اساسی نظام علمی در ایران تولید علم بیتقاضاست. تولید علم بیتقاضا هم به همان اندازه تولید کالای بیتقاضا هدر دادن منابع و به تدریج ضایع کردن نظام تولید است. تولید علم بیتقاضا در نهایت به پیدایش «جزیره تولید علم» خواهد انجامید. «جزیره تولید علم» جایی است که آنچه علم پنداشته میشود، بدون ارتباط معنادار با سایر عرصهها، تولید و منتشر میشود اما اثر بیرونی معناداری بر توسعه باقی نمیگذارد و از آنجا که از اثرگذاری بر عرصههای دیگر بازمیماند، به تدریج خودش به هدف بدل میشود.
✅ واقعیت آن است که در همه سالهایی که تعداد مقالات مرتبط با مدیریت منابع آب ایرانیان – فارسی و بالاخص انگلیسی – در مجلات علمی رشد میکرده، کسری آبخوانها هم افزایش مییافته؛ هر قدر مقالات اقتصاددانان بیشتر شده، رشد اقتصادی کمتر، بیکاری و تورم بیشتر شده است؛ و همینطور الی آخر در عرصههای دیگر نیز ارتباطی میان رشد تعداد مقالات و وضعیت واقعی مشاهده نمیشود. تعداد مقالات ثبتشده از ایرانیان در پایگاه SciMago نشان میدهد که رتبه ایران از 1996 تا 2017 از 52 به 16 بهبود یافته است، اما دوسوم این دوره متناظر با رشد اقتصادی منفی یا بسیار اندک، بیکاری دورقمی، تورم دورقمی، تخریب گسترده محیطزیست، افزایش آسیبهای اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش یأس و سرخوردگی در اکثریت جامعه بوده است. اینجاست که مفهوم «جزیره تولید علم» خودش را به معنای واقعی نشان میدهد. اگر نوشتن مقاله را بتوان «تولید علم» خواند – که اکنون چنین روایتی بر نظام علمی حاکم است - آنگاه باید درباره نسبت این علم و جامعه پرسش کرد.
✅ افول برخی شاخصهای مهم و بهبود نیافتن مسائل مزمنشده جامعه ایران و در همان حال افزایش تولید مقالات نشانه چیست؟ دو فرضیه میتوان مطرح کرد که بررسی اولیه هر کدام از آنها ضرورت بازنگری در نظام علمی را آشکار میسازد.
✅ فرضیه اول، علمی که تولید میشود، نسبتی با مسائل جامعه ندارد، لذا بیتقاضا باقی میماند و بخش عمدهای از آن صرفاً بهواسطه تأمین مالی برآمده از اقتصاد نفتی تولید میشود و کارکردی معطوف به بیرون از نظام دانشگاهی ندارد. این بیگمان بخشی از واقعیت نظام علمی در ایران است. عمده دانشگاهها، پژوهشگاهها و سایر اصلیترین نقاط تولید علم صرفنظر از اینکه تقاضایی برای کارشان وجود داشته باشد یا نباشد، به کار خود ادامه میدهند و به همین سیاق است که در همه سالهایی که اقتصاد ایران بهواسطه رشد اقتصادی منفی کوچک میشده، دانشگاه رشد کمی داشته و بزرگ شده است.
✅ فرضیه دوم، تولید اقتصادی و حتی تولید و ثبات قدرت تابع علمی نیست که در دانشگاه تولید میشود. این بدان معناست که قدرت سیاسی به عنوان اصلیترین نیازمند به علم برای تولید قدرت و ثروت، و همچنین بقیه بخشهای اقتصاد، به میزانی که در کشورهای سرآمد اقتصادی جهان به علم نیاز است، در اینجا به علم نیازی ندارند. سازوکارهای تولید و بازتولید قدرت و ثروت، تابعی از کیفیت عملکرد نظام علم نیست. وابستگی به منابع ثروتی نظیر نفت – که قدرت سیاسی را بازتولید میکند – یا تأمین نیازهای فناورانه از خارج به کمک درآمدهای نفتی، و حتی زاویه داشتن ایدئولوژی قدرت سیاسی با رویکردهای علمی، نیاز حکمرانان به علم را کاسته است. این امر در قبال بخش خصوصی و بخشهای مهمی از اقتصاد ایران نیز به این گونه مطرح میشود که سطح پیچیدگی اقتصاد به اندازهای پایین است که تولید و بازتولید را از نیازمندی به تولید علمی سطح بالا بازداشته است. اقتصاد و حتی سیاستگذاری عمومی درگیر مسائلی آنقدر ابتدایی است که نیازمندی به دانش و علم تولیدشده در دانشگاه احساس نمیکند.
✅ هر دو فرضیه به درجاتی صحیح هستند و این امر وضعیت «جزیره تولید علم» را تقویت میکند. علم بالاخص در نظام دانشگاهی برای بازتولید سازمانی خود خیلی نیازمند پاسخگویی به نیازهای محیط اطراف نیست و تقاضای مؤثری نیز برای تولید دانش وجود ندارد. هر دو حالت در نهایت انزوای علم از جامعه و فقدان تأثیرگذاری اثربخش و سازنده آن بر توسعه ملی را باعث میشوند. سالیان دیگری نیز میتواند به همین منوال بگذرد و کماکان شاخصهای ناظر بر سنجش تعداد مقالات منتشرشده دانشگاهیان را شاهد باشیم و در عین حال، شاخصهای توسعه ملی – نظیر رشد اقتصادی، بیکاری و تورم – بهبود نیابند یا حتی بدتر شوند. این وضعیت اما برای همیشه قابل دوام نیست. جزیره تولید علم بالاخره باید زمانی به سایر عرصههای حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیوند بخورد یا خطر اضمحلال را پذیرا باشد.
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
🖋محمد فاضلی (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
✅ یکی از معضلات اساسی نظام علمی در ایران تولید علم بیتقاضاست. تولید علم بیتقاضا هم به همان اندازه تولید کالای بیتقاضا هدر دادن منابع و به تدریج ضایع کردن نظام تولید است. تولید علم بیتقاضا در نهایت به پیدایش «جزیره تولید علم» خواهد انجامید. «جزیره تولید علم» جایی است که آنچه علم پنداشته میشود، بدون ارتباط معنادار با سایر عرصهها، تولید و منتشر میشود اما اثر بیرونی معناداری بر توسعه باقی نمیگذارد و از آنجا که از اثرگذاری بر عرصههای دیگر بازمیماند، به تدریج خودش به هدف بدل میشود.
✅ واقعیت آن است که در همه سالهایی که تعداد مقالات مرتبط با مدیریت منابع آب ایرانیان – فارسی و بالاخص انگلیسی – در مجلات علمی رشد میکرده، کسری آبخوانها هم افزایش مییافته؛ هر قدر مقالات اقتصاددانان بیشتر شده، رشد اقتصادی کمتر، بیکاری و تورم بیشتر شده است؛ و همینطور الی آخر در عرصههای دیگر نیز ارتباطی میان رشد تعداد مقالات و وضعیت واقعی مشاهده نمیشود. تعداد مقالات ثبتشده از ایرانیان در پایگاه SciMago نشان میدهد که رتبه ایران از 1996 تا 2017 از 52 به 16 بهبود یافته است، اما دوسوم این دوره متناظر با رشد اقتصادی منفی یا بسیار اندک، بیکاری دورقمی، تورم دورقمی، تخریب گسترده محیطزیست، افزایش آسیبهای اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش یأس و سرخوردگی در اکثریت جامعه بوده است. اینجاست که مفهوم «جزیره تولید علم» خودش را به معنای واقعی نشان میدهد. اگر نوشتن مقاله را بتوان «تولید علم» خواند – که اکنون چنین روایتی بر نظام علمی حاکم است - آنگاه باید درباره نسبت این علم و جامعه پرسش کرد.
✅ افول برخی شاخصهای مهم و بهبود نیافتن مسائل مزمنشده جامعه ایران و در همان حال افزایش تولید مقالات نشانه چیست؟ دو فرضیه میتوان مطرح کرد که بررسی اولیه هر کدام از آنها ضرورت بازنگری در نظام علمی را آشکار میسازد.
✅ فرضیه اول، علمی که تولید میشود، نسبتی با مسائل جامعه ندارد، لذا بیتقاضا باقی میماند و بخش عمدهای از آن صرفاً بهواسطه تأمین مالی برآمده از اقتصاد نفتی تولید میشود و کارکردی معطوف به بیرون از نظام دانشگاهی ندارد. این بیگمان بخشی از واقعیت نظام علمی در ایران است. عمده دانشگاهها، پژوهشگاهها و سایر اصلیترین نقاط تولید علم صرفنظر از اینکه تقاضایی برای کارشان وجود داشته باشد یا نباشد، به کار خود ادامه میدهند و به همین سیاق است که در همه سالهایی که اقتصاد ایران بهواسطه رشد اقتصادی منفی کوچک میشده، دانشگاه رشد کمی داشته و بزرگ شده است.
✅ فرضیه دوم، تولید اقتصادی و حتی تولید و ثبات قدرت تابع علمی نیست که در دانشگاه تولید میشود. این بدان معناست که قدرت سیاسی به عنوان اصلیترین نیازمند به علم برای تولید قدرت و ثروت، و همچنین بقیه بخشهای اقتصاد، به میزانی که در کشورهای سرآمد اقتصادی جهان به علم نیاز است، در اینجا به علم نیازی ندارند. سازوکارهای تولید و بازتولید قدرت و ثروت، تابعی از کیفیت عملکرد نظام علم نیست. وابستگی به منابع ثروتی نظیر نفت – که قدرت سیاسی را بازتولید میکند – یا تأمین نیازهای فناورانه از خارج به کمک درآمدهای نفتی، و حتی زاویه داشتن ایدئولوژی قدرت سیاسی با رویکردهای علمی، نیاز حکمرانان به علم را کاسته است. این امر در قبال بخش خصوصی و بخشهای مهمی از اقتصاد ایران نیز به این گونه مطرح میشود که سطح پیچیدگی اقتصاد به اندازهای پایین است که تولید و بازتولید را از نیازمندی به تولید علمی سطح بالا بازداشته است. اقتصاد و حتی سیاستگذاری عمومی درگیر مسائلی آنقدر ابتدایی است که نیازمندی به دانش و علم تولیدشده در دانشگاه احساس نمیکند.
✅ هر دو فرضیه به درجاتی صحیح هستند و این امر وضعیت «جزیره تولید علم» را تقویت میکند. علم بالاخص در نظام دانشگاهی برای بازتولید سازمانی خود خیلی نیازمند پاسخگویی به نیازهای محیط اطراف نیست و تقاضای مؤثری نیز برای تولید دانش وجود ندارد. هر دو حالت در نهایت انزوای علم از جامعه و فقدان تأثیرگذاری اثربخش و سازنده آن بر توسعه ملی را باعث میشوند. سالیان دیگری نیز میتواند به همین منوال بگذرد و کماکان شاخصهای ناظر بر سنجش تعداد مقالات منتشرشده دانشگاهیان را شاهد باشیم و در عین حال، شاخصهای توسعه ملی – نظیر رشد اقتصادی، بیکاری و تورم – بهبود نیابند یا حتی بدتر شوند. این وضعیت اما برای همیشه قابل دوام نیست. جزیره تولید علم بالاخره باید زمانی به سایر عرصههای حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیوند بخورد یا خطر اضمحلال را پذیرا باشد.
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
👍1
🎯 مقالههای علمی جذاب و تقلبی چطور نوشته میشوند؟
🔴 پژوهش علمی ممکن است به نتایج عجیبوغریب برسد. از قضا هر ساله مقالات علمی زیادی منتشر میشود که نتایجی شگفتآور دارند. مثلاً تحقیقی پرسروصدا به این نتیجه رسیده بود که آسیایی-آمریکاها در روز چهارم هر ماه بیشتر از دیگر از روزها مستعد حملۀ قلبیاند. تحقیق دیگری میگفت شبهایی که ماه کامل است، تصادفات با موتورسیکلت افزایش مییابند. یکی از جنجالیترینها پژوهشی بود که ادعا میکرد جراحان در جراحیهایی که در روز تولدشان انجام میدهند، بیشتر احتمال دارد که با «خطاهای مرگبار» باعث مرگ بیمار شوند. اینطور مقالات معمولاً راه خودشان را از ژورنالهای تخصصی به رسانههای عمومی باز میکنند و چه بسا باعث تغییر رویهها یا عادات مردم معمولی بشوند.
🔴 اهمیت مسئله وقتی بیشتر میشود که بدانیم بسیاری از این تحقیقات تکرارناپذیرند. یا شاید از اساس نوعی کلاهبرداری علمی باشند. در اوایل سال ۲۰۰۵، جان پی. لونیدیس، استاد علوم پزشکی دانشگاه استنفورد، مقالهای با عنوان «چرا اکثر یافتههای پژوهشی منتشرشده نادرست هستند؟» منتشر کرد و از اهالی علم خواست تا این خطاها را جدی بگیرند.
🔴 از آن زمان، چندین مرکز دانشگاهی و گروههای داوطلبی از «جنگجویان دیتا» به راه افتادهاند که کارشان نظارت بر دقت و شفافیت در تحقیقات علمی و برملاکردن فریبکاریهای دانشگاهیان است. اما پس از دههها تلاش برای آگاهیبخشی، تحقیقات مشکوک همچنان در مجلات علمی جا خوش میکنند. برای اینکه بفهمیم چرا اینگونه تحقیقات مبهم همچنان ادامه دارند، باید به انگیزه و روش پژوهشی آنها نگاه کنیم. گری اسمیت، استاد اقتصاد دانشگاه پومونا میگوید اگر میخواهید فرق مقالۀ علمی قابل اتکا را با تحقیقات آبکی بدانید، دانستن دربارۀ سه چیز ضروری است: هک دیتا، هارکینگ و آزمایشگاه خشک.
🔴 یکی از رایجترین ملاکها برای پذیرش مقالات آماری در ژورنالهای علمی این است که سطح «معناداری آماری» آنها زیر ۵% باشد. یعنی کمتر از ۵% احتمال داشته باشد که نتایجِ به دست آمده حاصل تصادف باشند. این معیار در مجموع معیار خوبی است، اما میتواند مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. به این معنی که پژوهشگر با بالاپایین کردن دادهها، کنار گذاشتن برخی از دادهها، امتحانکردن متغیرهای مختلف و کلاً هر کاری که به ذهنش میرسد، سطح معناداری را به زیر ۵% برساند تا مقالهاش چاپ شود. به این کارها هک دیتا میگویند. همانطور که رونالد کوز، برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد، نومیدانه میگفت، «اگر بهاندازۀ کافی دادهها را شکنجه کنید، بالاخره به یک چیزی اعتراف خواهند کرد».
🔴 اثبات هک دیتا دشوار است، اما یکی از نشانههای آن این است که تحقیق دارای «انتخاب»های خیلی زیادی باشد. این چیزی است که اندرو گلمن، استاد آمار و علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا، آن را به باغ تودرتو تعبیر کرده است. طبق این تعبیر، هک دیتا زمانی اتفاق میافتد که یک محقق با آزمایش چندین مسیر، و سپس انتخاب بهترین مسیر، بهدنبال پشتوانۀ تجربی برای نظریۀ خودش باشد. اما گاهی ممکن است یک محقق، بیهدف در باغ پرسه بزند و، پس از رسیدن به مقصدی که از نظر آماری معنادار است، از خودش نظریهای بسازد. این همان داستانِ «اول یافته، بعد فرضیهسازی» یا همان هارکینگ است.
🔴 برخی از پژوهشگران را یک استراتژی خیلی سادهتر وسوسه میکند، اینکه صرفاً هر دادهای را که برای حمایت از نتیجۀ موردنظرت میخواهی از خودت بساز. هنگامیکه استفادۀ دیدریک استپل، روانشناس اجتماعی برجسته، در سال ۲۰۱۱ از دادههای ساختگی افشا شد، ماجرا به اخراج او و درنهایت ابطال ۵۸ مقاله انجامید. توضیح او این بود که «من نتوانستم در برابر فشار کسب امتیاز و انتشار در مجلات و مدام بهتر و بهتر بودن مقاومت کنم»، و اینکه «من خیلی زیاد میخواستم، و خیلی سریع».
🔴 هک دیتا، هارکینگ و آزمایش خشک بهناچار منجر به انتشار تحقیقات توخالی و شکنندهای می شوند که در آزمایش با دادههای جدید فرومیریزند، و همین باعث بحران فعلی در بازتولیدپذیری آزمایشات شده است. در سال ۲۰۱۹ گزارش شد که ۳۹۶ مورد از ۳۰۱۷ کارآزمایی بالینیِ تصادفیِ منتشرشده در سه مجلۀ پزشکی برتر دنیا، ناقض مداخلات پزشکی بودند و به این نتیجه رسیدند که مداخلات پزشکیِ توصیهشدۀ قبلی بیارزش یا بدتر هستند. در سال ۲۰۱۵، پروژۀ تکرارپذیری برایان نوسک نتایج تکرار ۱۰۰ مطالعه را گزارش کرد که در سه مجلۀ برتر روانشناسی منتشر شده بودند. فقط ۳۶ مورد از این ۱۰۰ مورد همچنان از نظر آماری معنادار بودهاند.
📌 برگرفته از وبسایت ترجمان
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
@kheshtekaj
🔴 پژوهش علمی ممکن است به نتایج عجیبوغریب برسد. از قضا هر ساله مقالات علمی زیادی منتشر میشود که نتایجی شگفتآور دارند. مثلاً تحقیقی پرسروصدا به این نتیجه رسیده بود که آسیایی-آمریکاها در روز چهارم هر ماه بیشتر از دیگر از روزها مستعد حملۀ قلبیاند. تحقیق دیگری میگفت شبهایی که ماه کامل است، تصادفات با موتورسیکلت افزایش مییابند. یکی از جنجالیترینها پژوهشی بود که ادعا میکرد جراحان در جراحیهایی که در روز تولدشان انجام میدهند، بیشتر احتمال دارد که با «خطاهای مرگبار» باعث مرگ بیمار شوند. اینطور مقالات معمولاً راه خودشان را از ژورنالهای تخصصی به رسانههای عمومی باز میکنند و چه بسا باعث تغییر رویهها یا عادات مردم معمولی بشوند.
🔴 اهمیت مسئله وقتی بیشتر میشود که بدانیم بسیاری از این تحقیقات تکرارناپذیرند. یا شاید از اساس نوعی کلاهبرداری علمی باشند. در اوایل سال ۲۰۰۵، جان پی. لونیدیس، استاد علوم پزشکی دانشگاه استنفورد، مقالهای با عنوان «چرا اکثر یافتههای پژوهشی منتشرشده نادرست هستند؟» منتشر کرد و از اهالی علم خواست تا این خطاها را جدی بگیرند.
🔴 از آن زمان، چندین مرکز دانشگاهی و گروههای داوطلبی از «جنگجویان دیتا» به راه افتادهاند که کارشان نظارت بر دقت و شفافیت در تحقیقات علمی و برملاکردن فریبکاریهای دانشگاهیان است. اما پس از دههها تلاش برای آگاهیبخشی، تحقیقات مشکوک همچنان در مجلات علمی جا خوش میکنند. برای اینکه بفهمیم چرا اینگونه تحقیقات مبهم همچنان ادامه دارند، باید به انگیزه و روش پژوهشی آنها نگاه کنیم. گری اسمیت، استاد اقتصاد دانشگاه پومونا میگوید اگر میخواهید فرق مقالۀ علمی قابل اتکا را با تحقیقات آبکی بدانید، دانستن دربارۀ سه چیز ضروری است: هک دیتا، هارکینگ و آزمایشگاه خشک.
🔴 یکی از رایجترین ملاکها برای پذیرش مقالات آماری در ژورنالهای علمی این است که سطح «معناداری آماری» آنها زیر ۵% باشد. یعنی کمتر از ۵% احتمال داشته باشد که نتایجِ به دست آمده حاصل تصادف باشند. این معیار در مجموع معیار خوبی است، اما میتواند مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. به این معنی که پژوهشگر با بالاپایین کردن دادهها، کنار گذاشتن برخی از دادهها، امتحانکردن متغیرهای مختلف و کلاً هر کاری که به ذهنش میرسد، سطح معناداری را به زیر ۵% برساند تا مقالهاش چاپ شود. به این کارها هک دیتا میگویند. همانطور که رونالد کوز، برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد، نومیدانه میگفت، «اگر بهاندازۀ کافی دادهها را شکنجه کنید، بالاخره به یک چیزی اعتراف خواهند کرد».
🔴 اثبات هک دیتا دشوار است، اما یکی از نشانههای آن این است که تحقیق دارای «انتخاب»های خیلی زیادی باشد. این چیزی است که اندرو گلمن، استاد آمار و علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا، آن را به باغ تودرتو تعبیر کرده است. طبق این تعبیر، هک دیتا زمانی اتفاق میافتد که یک محقق با آزمایش چندین مسیر، و سپس انتخاب بهترین مسیر، بهدنبال پشتوانۀ تجربی برای نظریۀ خودش باشد. اما گاهی ممکن است یک محقق، بیهدف در باغ پرسه بزند و، پس از رسیدن به مقصدی که از نظر آماری معنادار است، از خودش نظریهای بسازد. این همان داستانِ «اول یافته، بعد فرضیهسازی» یا همان هارکینگ است.
🔴 برخی از پژوهشگران را یک استراتژی خیلی سادهتر وسوسه میکند، اینکه صرفاً هر دادهای را که برای حمایت از نتیجۀ موردنظرت میخواهی از خودت بساز. هنگامیکه استفادۀ دیدریک استپل، روانشناس اجتماعی برجسته، در سال ۲۰۱۱ از دادههای ساختگی افشا شد، ماجرا به اخراج او و درنهایت ابطال ۵۸ مقاله انجامید. توضیح او این بود که «من نتوانستم در برابر فشار کسب امتیاز و انتشار در مجلات و مدام بهتر و بهتر بودن مقاومت کنم»، و اینکه «من خیلی زیاد میخواستم، و خیلی سریع».
🔴 هک دیتا، هارکینگ و آزمایش خشک بهناچار منجر به انتشار تحقیقات توخالی و شکنندهای می شوند که در آزمایش با دادههای جدید فرومیریزند، و همین باعث بحران فعلی در بازتولیدپذیری آزمایشات شده است. در سال ۲۰۱۹ گزارش شد که ۳۹۶ مورد از ۳۰۱۷ کارآزمایی بالینیِ تصادفیِ منتشرشده در سه مجلۀ پزشکی برتر دنیا، ناقض مداخلات پزشکی بودند و به این نتیجه رسیدند که مداخلات پزشکیِ توصیهشدۀ قبلی بیارزش یا بدتر هستند. در سال ۲۰۱۵، پروژۀ تکرارپذیری برایان نوسک نتایج تکرار ۱۰۰ مطالعه را گزارش کرد که در سه مجلۀ برتر روانشناسی منتشر شده بودند. فقط ۳۶ مورد از این ۱۰۰ مورد همچنان از نظر آماری معنادار بودهاند.
📌 برگرفته از وبسایت ترجمان
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
@kheshtekaj
Telegram
attach 📎
👍1
🔴 همدستی شوم و شرم آور " نظام آموزشی و کنکور " برای نا امید کردن مردم و تشدید فاصله طبقاتی
✍️عصر ایران
🔸 این وضعیت، تنها منتهی به این نمی شود که فلان تعداد از بچه های با استعداد طبقات پایین به دانشگاه نروند؛ بلکه به تشدید ناامیدی و سرخوردگی و کینه در میان نسلی می انجامد که تنها به دلیل ثروتمند نبودن والدین شان از رشته های محبوب خود محروم مانده اند و در میان مدت و بلند مدت نیز فاصله طبقاتی را وخیم تر می کند؛ و چه کسی آنقدر نادان است که نفهمد نتیجه این ناامیدی ها، سرخوردگی ها ، کینه ها و خشم ها چه خواهد شد؟
ادامه مطلب در لینک زیر👇
asriran.com/003n4G
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
@kheshtekaj
✍️عصر ایران
🔸 این وضعیت، تنها منتهی به این نمی شود که فلان تعداد از بچه های با استعداد طبقات پایین به دانشگاه نروند؛ بلکه به تشدید ناامیدی و سرخوردگی و کینه در میان نسلی می انجامد که تنها به دلیل ثروتمند نبودن والدین شان از رشته های محبوب خود محروم مانده اند و در میان مدت و بلند مدت نیز فاصله طبقاتی را وخیم تر می کند؛ و چه کسی آنقدر نادان است که نفهمد نتیجه این ناامیدی ها، سرخوردگی ها ، کینه ها و خشم ها چه خواهد شد؟
ادامه مطلب در لینک زیر👇
asriran.com/003n4G
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
@kheshtekaj
۸۰ درصد رتبههای برتر کنکور از ایران رفتند
🔺 پژوهشی درباره #مهاجرت رتبههای برتر رشته ریاضی و فیزیک در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵ نشان میدهد: همه ۱۰رتبه برتر سالهای ۸۷ و ۸۸رشته ریاضی و فیزیک از ایران رفتهاند.
🔺 بررسیهای هممیهن نشان میدهد که از میان رتبههای یک تا ۱۰رشته ریاضی و فیزیک در سالهای ۱۳۸۰تا ۱۳۸۹، تعداد ۱۱۴نفر، دیگر در ایران حضور ندارند.
🔺 این دادهها پارسال تهیه شده و ممکن است درصدی خطا داشته باشند. نکته دیگر اینکه، این گزارش تنها آمارهای مربوط به سالهای ۸۰ تا ۹۵ است، پرسش اینجاست که وضعیت مهاجرت دانشجویان در سالهای اخیر چه تغییری کرده است؟
🔺اندیشکده هاتف در بخش دیگری از این گزارش تاکید کرده است که بین چهار گروه فعالان استارتآپی، پزشکان و پرستاران، اساتید، محققان و پژوهشگران و دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهی بین ۶۳ تا ۷۱درصد از افراد تمایل زیاد یا بسیارزیاد برای مهاجرت از ایران دارند. این گزارش همچنین تاکید کرده که بین ۵۶ تا ۸۷درصد این گروهها تمایل خود به مهاجرت را تا حد زیاد یا بسیارزیاد حاصل از شرایط عمومی کشور میدانند./ هممیهن
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
🔺 پژوهشی درباره #مهاجرت رتبههای برتر رشته ریاضی و فیزیک در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵ نشان میدهد: همه ۱۰رتبه برتر سالهای ۸۷ و ۸۸رشته ریاضی و فیزیک از ایران رفتهاند.
🔺 بررسیهای هممیهن نشان میدهد که از میان رتبههای یک تا ۱۰رشته ریاضی و فیزیک در سالهای ۱۳۸۰تا ۱۳۸۹، تعداد ۱۱۴نفر، دیگر در ایران حضور ندارند.
🔺 این دادهها پارسال تهیه شده و ممکن است درصدی خطا داشته باشند. نکته دیگر اینکه، این گزارش تنها آمارهای مربوط به سالهای ۸۰ تا ۹۵ است، پرسش اینجاست که وضعیت مهاجرت دانشجویان در سالهای اخیر چه تغییری کرده است؟
🔺اندیشکده هاتف در بخش دیگری از این گزارش تاکید کرده است که بین چهار گروه فعالان استارتآپی، پزشکان و پرستاران، اساتید، محققان و پژوهشگران و دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهی بین ۶۳ تا ۷۱درصد از افراد تمایل زیاد یا بسیارزیاد برای مهاجرت از ایران دارند. این گزارش همچنین تاکید کرده که بین ۵۶ تا ۸۷درصد این گروهها تمایل خود به مهاجرت را تا حد زیاد یا بسیارزیاد حاصل از شرایط عمومی کشور میدانند./ هممیهن
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رتبه های برتر کنکور ۱۴۰۲: #مهاجرت میکنیم!
🔺 معدود افرادی بودند که دوست داشتند در ایران بمانند و زندگی شان را بسازند! بسیاری فقط میخواستند بروند برای اینکه معتقدند، اینجا؛ نمیتوانند یک شغل با حقوق کافی داشته باشند، که اینجا پارتی بازی مهم تر از استعداد است.
◀️ صحبت هایشان را ببینید.
🔴 پ.ن: مافیای کنکور کل نظام آموزشی ما را به گروگان گرفته و سالانه هزاران میلیارد تومان به جیب می زند. در آخر هم دانشگاه صنعتی شریف، علوم پزشکی تهران، دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه امیر کبیر و چند دانشگاه پزشکی و صنعتی دیگر که از پرهزینه ترین دانشگاههای ایران به شمار می روند هم عملا به مکانی برای تربیت پزشک و استاد و دانشمند و مهندس برای آمریکا و کانادا و اروپا و استرالیا تبدیل شده است.
🔷️ طنز جالبی است، نظام آموزشی اسیر رویای پزشکی و رویای دانشگاه خوب مافیای کنکور است و این دانشگاهها هم مشغول تربیت متخصص برای کشورهای دیگر هستند...
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
🔺 معدود افرادی بودند که دوست داشتند در ایران بمانند و زندگی شان را بسازند! بسیاری فقط میخواستند بروند برای اینکه معتقدند، اینجا؛ نمیتوانند یک شغل با حقوق کافی داشته باشند، که اینجا پارتی بازی مهم تر از استعداد است.
◀️ صحبت هایشان را ببینید.
🔴 پ.ن: مافیای کنکور کل نظام آموزشی ما را به گروگان گرفته و سالانه هزاران میلیارد تومان به جیب می زند. در آخر هم دانشگاه صنعتی شریف، علوم پزشکی تهران، دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه امیر کبیر و چند دانشگاه پزشکی و صنعتی دیگر که از پرهزینه ترین دانشگاههای ایران به شمار می روند هم عملا به مکانی برای تربیت پزشک و استاد و دانشمند و مهندس برای آمریکا و کانادا و اروپا و استرالیا تبدیل شده است.
🔷️ طنز جالبی است، نظام آموزشی اسیر رویای پزشکی و رویای دانشگاه خوب مافیای کنکور است و این دانشگاهها هم مشغول تربیت متخصص برای کشورهای دیگر هستند...
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
👍1
📰 انقلاب در نظام آموزشی فنلاند؛ موفقترین نظام آموزشی جهان
🔷️ فنلاند از سال ۲۰۰۰ با درخشش در آزمون بینالمللی PISA، چشم تمامی سیاستگذاران و نظامهای آموزشی در اروپا را به خود خیره کرد. نام این کشور در مقایسهای جهانی از نظر سیستمهای آموزشی همیشه در میان ۱۰ کشور برتر به چشم میخورد.
نبود آزمونهای استاندارد برای همهی کودکان، استقلال مدارس در برنامههای آموزشی، نبود سیستم نمرهدهی در سطوح ابتدایی و بالاخره تاکید برهمکاری و کار گروهی به جای رقابت، دلایلی هستند که معمولا در تجزیه و تحلیل موفقیت سیستم آموزشی فنلاند به آن برمیخوریم. علیرغم همه این موفقیتها، ماریو کیلونن ، رئیس سازمان آموزش و پرورش فنلاند، سیستم آموزشی مدارس را قدیمی میداند و معتقد است روشهای آموزشی فنلاند به آغاز قرن ۱۹ میلادی بازمیگردند.
دستاندرکاران و تصمیمگیران نظام آموزشی فنلاند به این موفقیتها بسنده نکردهاند و دست به تغییری انقلابی زدهاند. قرار است در آینده در مدارس این کشور دیگر درسی به نام فیزیک یا کلاسی تنها مختص شیمی وجود نداشته باشد، مرز بین رشتههای درسی سیال شود و دانشآموزان نقش بیشتری در تعیین مواد درسی و مهارتهایی که میخواهند بیاموزند، ایفا کنند.
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
🔷️ فنلاند از سال ۲۰۰۰ با درخشش در آزمون بینالمللی PISA، چشم تمامی سیاستگذاران و نظامهای آموزشی در اروپا را به خود خیره کرد. نام این کشور در مقایسهای جهانی از نظر سیستمهای آموزشی همیشه در میان ۱۰ کشور برتر به چشم میخورد.
نبود آزمونهای استاندارد برای همهی کودکان، استقلال مدارس در برنامههای آموزشی، نبود سیستم نمرهدهی در سطوح ابتدایی و بالاخره تاکید برهمکاری و کار گروهی به جای رقابت، دلایلی هستند که معمولا در تجزیه و تحلیل موفقیت سیستم آموزشی فنلاند به آن برمیخوریم. علیرغم همه این موفقیتها، ماریو کیلونن ، رئیس سازمان آموزش و پرورش فنلاند، سیستم آموزشی مدارس را قدیمی میداند و معتقد است روشهای آموزشی فنلاند به آغاز قرن ۱۹ میلادی بازمیگردند.
دستاندرکاران و تصمیمگیران نظام آموزشی فنلاند به این موفقیتها بسنده نکردهاند و دست به تغییری انقلابی زدهاند. قرار است در آینده در مدارس این کشور دیگر درسی به نام فیزیک یا کلاسی تنها مختص شیمی وجود نداشته باشد، مرز بین رشتههای درسی سیال شود و دانشآموزان نقش بیشتری در تعیین مواد درسی و مهارتهایی که میخواهند بیاموزند، ایفا کنند.
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
کودک آزاری در گفتوگو با متخصص روانپزشکی کودکان
اگر با کودک سر و کار دارید ، حتما این مصاحبه را بخوانید ؛ کودک آزاری خیلی دور نیست!
✍هومان دوراندیش-عصر ایران
🔹بدرفتاری با دانشآموزان در مدارس هم مصداق کودکآزاری است و با نام "کودکآزاری آموزشی" مشخص شده است. اینکه ما بچهها را تحت فشار آموزشی قرار دهیم، شکلی از کودکآزاری است. الان در نظام آموزشی ما، بچهها تحت فشار یک رقابت بیمارگونه قرار دادند و ناچارند در این رقابت شرکت کنند و حقیقتاً از این حیث دارند آزار میبینند. ما چه به بچه فشار بیاریم برای قبول شدن در مدارس بهتر، چه او را به مدرسه نفرستیم، هر دو کارمان مصداق کودکآزاری است. اینکه کسی فرزندش را در مدرسه ثبت نام نکند و یا برعکس، او را در کلاسهای متعدد ثبت نام کند و بچه عملاً مجال بازی و تفریح را از دست بدهد، هر دو نادرست است.
متن کامل 👈 asriran.com/003lc5
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
اگر با کودک سر و کار دارید ، حتما این مصاحبه را بخوانید ؛ کودک آزاری خیلی دور نیست!
✍هومان دوراندیش-عصر ایران
🔹بدرفتاری با دانشآموزان در مدارس هم مصداق کودکآزاری است و با نام "کودکآزاری آموزشی" مشخص شده است. اینکه ما بچهها را تحت فشار آموزشی قرار دهیم، شکلی از کودکآزاری است. الان در نظام آموزشی ما، بچهها تحت فشار یک رقابت بیمارگونه قرار دادند و ناچارند در این رقابت شرکت کنند و حقیقتاً از این حیث دارند آزار میبینند. ما چه به بچه فشار بیاریم برای قبول شدن در مدارس بهتر، چه او را به مدرسه نفرستیم، هر دو کارمان مصداق کودکآزاری است. اینکه کسی فرزندش را در مدرسه ثبت نام نکند و یا برعکس، او را در کلاسهای متعدد ثبت نام کند و بچه عملاً مجال بازی و تفریح را از دست بدهد، هر دو نادرست است.
متن کامل 👈 asriran.com/003lc5
🔰 خشت کج | نقد نظام آموزشی
🆔️ @kheshtekaj
❤1👏1