Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرایِ "چشمانِ هانا" (Hana's Eyes)
توسط "ماکسیم_مرویتسا"
"Maksim_Mrvica" (1975_age 48 years)

پیانسیتِ اهلِ کرواسی، مربوط به سالِ 2003


@khonehdeleman
#شعر_شب



در اتاقی که از آنِ من نیست
دریچه ای گشوده است
رو به سوی
خاطره ای که هر روز
به روزی می گریزد
که تو
به دست های من پناه دادی


در اتاقی بی از آنِ من
دیواری ست
من در این دیوار
مرزهای تن ات را جسته ام
من در این دیوار
تنهایی ام را در تن ات
                     تنیده ام


در اتاقی که دیوارها
چشم هایم را به کمین نشسته اند
این همین دیوار
چشم انداز من است
من در این دیوار زیسته ام
من در این دیوار گریخته ام

در اتاقی پُر از دیوار
دیواری ست که مرا به سوی توست

در اتاقی که از آنِ من نیست
دیواری ست که مرا خواهد گریخت
اما
در آن سوی دیوار
دیواری ست قلب تو
که مرا بدان راهی نیست
که مرا بدان راهی نیست
راهی نیست


#حسین_رسول_زاده
@khonehdeleman
2
‏من یازده سال گارسون بودم.
بین همه چیزهایی که تو این مدت یاد گرفتم، یکی‌ش این بود: دنیا دو دسته آدم داره. اونایی که بشقابشونو به گارسون می‌دن، و اونایی که نمی‌دن.

اونایی که بشقابو می‌دن، کسایی‌ان که می‌بیننت، می‌فهمن داری زحمت می‌کشی. وقتی غذاشونو تموم کردن و تو جلوشون ظاهر می‌شی تا بشقاب کثیفو برداری، اونو بلند می‌کنن، می‌دن دستت، تا مجبور نباشی هی خم بشی و خطر کنی قاشق و چنگال از بشقاب‌های دستت بیفته. معمولاً هم یه “مرسی” می‌گن، انگار نه انگار که اونا بهت لطف کردن. بعضی وقتا واقعاً دلم می‌خواست بغل‌شون کنم.
یه حرکت خیلی ساده‌ست، هیچ زحمتی نداره. ولی همه‌چیو نشون می‌ده.

من همیشه عاشق اونایی بودم که بشقابو می‌دن، چون تقریباً همیشه آدمای متواضعی هستن. اونا شأن تو رو می‌بینن، گارسونو مثل نوکر نمی‌بینن. می‌دونن شانس چقدر دخیل بوده تو این‌که اونام پشت میز نشستن و تو داری وایمیسی و کار می‌کنی.

اینارو می‌گم چون تو زندگیم با کلی آدم سر میز نشستم: نویسنده‌ها، سیاستمدارا، حتی بعضی وقتا آدمای تلویزیونی. بیشترشون، با این‌که قدرتمند و مهم بودن، بعضیاشون حتی خوش‌برخورد، ولی اغلب اونایی بودن که بشقابو به گارسون نمی‌دادن.
بعضیاشون حتی خیلی بدرفتاری هم می‌کردن.

ولی دیروز، دیروز سر ناهار با کلارا سانچس بودم. نمی‌دونم می‌شناسینش یا نه، نویسنده‌ایه که میلیون‌ها نسخه کتاباش تو دنیا فروش می‌ره. یکی که واقعاً می‌تونه احساس کنه به اوج رسیده، می‌تونه خودش رو خیلی مهم بدونه.
اما… کلارا سانچس بشقابشو به گارسون داد.
رسیدن یعنی این.
رسیدن این نیست که جمعیت‌های عظیم برات دست بزنن یا توی بانک پول میلیاردی داشته باشی.
رسیدن اینه که هر جا که باشی، هنوزم همون آدمی باشی که بشقابشو می‌ده دست گارسون.


- انریکو گالیانو
@khonehdeleman
👏1
چه اتفاقی می‌افتد وقتی زنان توانمند می‌شوند؟

تعجب‌آور است که هنوز هم باید درباره این موضوع صحبت کنیم. اما با وجود پیشرفت‌هایی که در چند دهه اخیر حاصل شده، بسیاری از دختران و زنان همچنان با تبعیض و محرومیت روبرو هستند – و گاهی حتی خشونت یا دشمنی آشکار – تنها به‌خاطر زن بودنشان.

حقیقت تلخ این است که راه زیادی باقی است تا زنان به برابری دست یابند – بر اساس آمار سازمان ملل متحد، زنان هنوز به طور میانگین ۲۰٪ کمتر از مردان درآمد دارند و ۳۵٪ از زنان در سراسر جهان یا خشونت فیزیکی و/یا جنسی را از شریک زندگی یا فرد دیگری تجربه کرده‌اند.

این وضعیت قابل قبول نیست و ضرورت تغییر این آمار و داستان‌های پشت آن‌ها در برنامه های توسعه محلی و ملی و همچنین تغییر زندگی کودکان نیز نقش بنیادین دارد.


۱) مادران امیدوار، کودکان امیدوار
وقتی مادران از آزادی انتخاب و منابع کافی برخوردار باشند، سلامت روان بهتری پیدا می‌کنند و الگوهای مثبتی برای فرزندان می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهد بهبود افسردگی مادر، به‌طور چشمگیری اضطراب و مشکلات رفتاری کودکان را کاهش می‌دهد. به همین دلیل، حمایت روانی و اجتماعی از زنان در برنامه‌های حمایت از کودکان ضروری است.

۲) مادران سالم، کودکان سالم
سلامت مادر برای سلامت کودک حیاتی است. دسترسی به تغذیه مناسب، آب سالم، بهداشت و مراقبت پزشکی، باعث تقویت ایمنی، کاهش بیماری و بهبود کیفیت زندگی می‌شود. مادران سالم این مزایا را به فرزندان منتقل می‌کنند، و حمایت از خانواده‌ها و جوامع در تأمین این نیازها نقش مهمی دارد.

۳) مادران تحصیل‌کرده، کودکان تحصیل‌کرده
تحصیلات زنان مستقیماً بر رفاه کودکان اثر می‌گذارد؛ مادران باسواد فرزندانی با تغذیه بهتر، اعتماد به نفس بالاتر و شانس بیشتر برای ادامه تحصیل دارند. هر سال آموزش اضافه، درآمد و سلامت جسمی‌ و روانی را بهبود می‌بخشد. تحصیل همچنین به زنان قدرت تصمیم‌گیری و کنترل بیشتر بر زندگی و دارایی‌هایشان می‌دهد.

۴) مادران ایمن، کودکان ایمن
دختران بیش از دیگران قربانی قاچاق، ازدواج زودهنگام و کار اجباری می‌شوند. زنان توانمند با شناخت نشانه‌های خطر، آموزش جامعه و پیگیری تغییرات اجتماعی و سیاسی، نقش مهمی در حفاظت از کودکان دارند. همکاری با مادران و رهبران محلی به ایجاد شبکه‌های حمایتی و جوامع ایمن‌تر کمک می‌کند.

۵) مادران با اعتماد به نفس، کودکان با اعتماد به نفس
مادران با سلامت روان خوب و نگرش برابر جنسیتی، فرزندانی با عزت‌نفس و تاب‌آوری بالاتر تربیت می‌کنند. ایجاد هنجارهای اجتماعی سالم که ارزش برابر زن و مرد را بپذیرد، به رشد ذهنی، جسمی و روحی کودکان و موفقیت پایدار آن‌ها کمک می‌کند.


@khonehdeleman
گاهی هم قشنگ حرف بزنیم. کمی قشنگ‌تر. بگوییم «می‌دانی؟ توی پوست خودش نمی‌گنجید!» و از دوست‌مان بگوییم که خوشحال بوده است. فقط خوشحال بوده ها، اما ما این‌جور می‌گوییم که حال خودمان هم خوش شود.
در وصف حالی که داشته‌ایم بگوییم طربناک.
در وصف جایی که بوده‌ایم بگوییم فرح‌بخش.
بگوییم برگ‌ها به رقص درآمدند.
بگوییم آسمان بازی‌اش گرفته بود.
بگوییم باران داشت گونه‌هامان را نوازش می‌کرد.
بگوییم «گیسوهایش رنگ شب بودند» و موهای یار را گفته باشیم که تیره بوده فقط، اما وقتی این‌جور صداشان می‌زنیم، ما را کشیده‌اند و برده‌اند به خیالِ عشق‌بازی با یار در یک شب تار.
بگوییم دلم برایت رفت.
بگوییم دردت به جانم.
بگوییم دوستت دارم.
یک جور بگوییم دوستت دارم که قشنگ‌ترین دوستت دارم دنیا باشد


- حسین وحدانی
@khonehdeleman
📕«افسانه سيزيف»
🔍آلبر کامو
▫️در باب پوچی

سيزيف از طرف خدايان يونانى محكوم مى شود تا سنگ بزرگ و گردى را بالاى قله كوهى ببرد. هر بار اين سنگ از سراشيبى طرف ديگر قله دوباره به پايين مى غلتد و اين كار تا ابد تكرار مى شود.

در افسانه سيزيف کامو به تحليل و نقد مفهوم پوچى پرداخته و زواياى پنهان آن را آشكار مى كند.
از نظر كامو پوچى مفهومى نيست كه آدمى را از پاى درآورد، بلكه مفهومى است كه مى توان به آن معنايى خاص داد. او معتقد است هر چند سيزيف دست به كار بيهوده اى مى زند اما ممكن است در روند بالا و پايين آمدن آن جسم گرد اتفاقى بيفتد كه به زندگى معنا بخشد.
كامو پيوسته در پى كسب معنا است، از نظر او «تنها يك مشكل به راستى جدى وجود دارد و آن هم خودكشى است.»
اما فارغ از اين جنبه شخصى، او عقيده ديگرى هم دارد و آن درگير شدن با محيط پيرامون به مثابه يك اعتراض و عصيان است.
اگر انسان پوچ به نتيجه برسد كه تمامى كردار آدميان در محيط پيرامون بى معنا است دست به اعتراض و عصيان مى زند،عصيانى كه در پناه پوچى به دست آمده است. انسان كامو انسانى نيست كه بعد از دريافت پوچ از زندگى دست به خودكشى بزند، بلكه دست به طغيان مى زند تا به محيط پيرامونى معنا بخشد و يا به عبارت ساده تر به معناباختگى خود معنا دهد. رويكرد كامو به اين مبحث رويكردى اجتماعى است (عصيان) نه فردى (خودكشى). اگر فرد به بى معنايى زندگى پى برد دست به كار شخصى نمى زند بلكه به تجزيه و تحليل آثار اجتماعى آن دست زده و بعد از درك فاجعه اى عميق تر (پوچى اجتماعى) دست به كار مى شود، براى معنا بخشيدن به معناباختگى.
كامو در افسانه سيزيف با هزار مثل وبند و تحليل مى خواهد اثبات كند كه جهان پوچ نمى تواند و نبايد انسان را به كارهاى احمقانه وادارد. در واقع اين تفكر (پوچ گرايى) مى تواند زاينده حركتى جدى در او باشد؛ حركتى كه در پى معنا است.از ديد كامو پوچى نقطه آغاز است نه پايان.


@khonehdeleman
گاهی آدم فقط دلش می‌خواهد چرند بگوید. بی‌هیچ دلیلی، بی‌هیچ نظم و انسجامی. همین‌طور که هست. وینیکات می‌گوید اگر درمانگر نتواند این بی‌نظمی را تاب بیاورد و مدام دنبال معنا بگردد، بیمار کم‌کم امیدش را از دست می‌دهد. چون حس می‌کند حتی برای بی‌معنا بودن هم جایی امن وجود ندارد.

اما اگر کسی باشد که همین بی‌معنایی را بشنود، بدون قضاوت، بدون نیاز به مرتب کردنش، آن وقت بیمار فرصتی نادر پیدا می‌کند: فرصتی برای «استراحت»؛ استراحتی از این همه مراقبت و نگه داشتن خود، از این همه تقلا برای منسجم بودن.

وینیکات می‌گوید خیلی وقت‌ها این انسجامِ ظاهری، نقابی بیش نیست. ما پشت آن قایم می‌شویم، چون در کودکی بارها مجبور شدیم خودمان را جمع‌وجور کنیم تا جوابگوی نیاز خودمان یا نیاز والدین باشیم. این تجربه‌های مکرر، ما را بیش‌ازحد سازمان داده‌اند.

اما در تجربه‌ای سالم، نیاز خودش راه و پایان خودش را دارد. مثل وقتی کودکی گرسنه می‌شود، خیال پستان را می‌سازد، خیال کار نمی‌کند، گریه می‌کند و مادرِ به‌قدر کافی خوب حاضر می‌شود. همین چرخه خودش پایان طبیعی دارد؛ نیازی به دانستن «کِی باید تمامش کرد» نیست. وقتی همه‌چیز درست پیش برود، توقف بخشی از خودِ روند است، نه مهاری بیرونی.


فاطمه رضوانی
روان درمانگر
@khonehdeleman
سی ویژگی کسانی که خیلی اشتباه می‌کنند

محمود سریع‌القلم


۱. حتی سه صفحه در مورد خودشان نمی‌توانند بنویسند؛
۲. صندوقچه EQ آن‌ها قفل است؛
۳. انسان‌ها را به خوب و بد تقسیم می‌کنند؛
۴. با داده (Data) و مشورت تصمیم نمی‌گیرند؛
۵. با افراد تکراری معاشرت می‌کنند؛
۶. با معنای ریسک آشنایی ندارند؛
۷. به استقبال شکست نمی‌روند؛
۸. حتی در حد یک کتاب از فلاسفۀ بزرگ نخوانده‌اند؛
۹. دامنۀ واژگان آن‌ها بسیار محدود است؛
۱۰. برای انجام کارها، ذهن خود را نمی‌توانند به دپارتمان‌های ده‌گانه تقسیم کنند؛
۱۱. به پیامدهای سخن و رفتار خود بی توجه‌اند؛
۱۲. بر پرخاش‌های خود کنترل ندارند ؛
۱۳. با ویژگی‌های مثبت و منفی طبع بشر آشنایی محدودی دارند؛
۱۴. ۹۵ درصد حرف می‌زنند، ۵ درصد سؤال می‌کنند؛
۱۵. اکثریت مطلق حرف‌هایشان تکراری است؛
۱۶. قدرشناس نیستند؛
۱۷. آداب نگه داشتن دوست را نمی‌دانند؛
۱۸. از افراد بهتر از خود هراس دارند؛
۱۹. با زیبایی‌ها، رنگ و سکوت انس ندارند؛
۲۰. ظرفیت به تأخیر انداختن واکنش خود تا یک ماه و حتی یک سال را ندارند؛
۲۱. فکر می‌کنند Perfect هستند؛
۲۲. پروپاگاندا در آن‌ها تأثیر بسزایی دارد؛
۲۳. به جزئیات بی‌توجه‌اند؛
۲۴. یک سؤال را از ده نفر با دیدگاه‌های گوناگون نمی‌پرسند؛
۲۵. کوتاه آمدن را ضعف می‌پندارند؛
۲۶. دائماً در حال قضاوت بدون پشتوانه هستند؛
۲۷. انتظاراتشان از دیگران بیشتر از انتظاراتشان از خودشان است؛
۲۸. منحنی زندگی‌شان افقی است؛
۲۹. دایرۀ غرایز آن‌ها فعال ولی دایرۀ فکرآن‌ها منجمد است؛
۳۰. نمی‌دانند تغییر یعنی فکرتعطیل نیست.



@khonehdeleman
نقدی معرفت‌شناختی به حکم اعدام




✔️آمار نشان می‌دهد که دست‌کم ۴ درصد از محکومان به اعدام در آمریکا بی‌گناه بوده‌اند. صرف این آمار واقعیتی را نشان می‌دهد؛ اینکه نظام‌های قضایی، به رغم تلاش در رعایت انصاف، توسط انسان‌ها اداره می‌شوند؛ و انسان‌ها خطاپذیرند. قاضی، دادستان، هیئت منصفه، وکلا، شاهدان، و حتی (اعتراف‌های خودِ) متهم، همگی خطاپذیرند. این خطاپذیری ویژگی بنیادی شناخت آدمی‌ست که باید در طراحی تمامی نظام‌های اجتماعی، به‌ویژه در نظام‌های عدالت کیفری، در نظر گرفته شود.

✔️خطاپذیرانگاری (Fallibilism) چیست؟
خطاپذیرانگاری اصلی معرفت‌شناختی است که مطابق آن هیچ‌یک از باورهای ما نمی‌تواند به طور قطعی و مطلق تضمین‌شده باشد. تمام دانش بشری موقتی، فرضی، و قابل اصلاح است. اما چرا این اصل را بپذیریم؟! زیرا جدا از مقبولیت آن از منظر عقل سلیم، شواهدی تجربی نیز به نفع آن داریم.

✔️تبیینی تکاملی-شناختی
مغز انسان برای بقا تکامل یافته است، و نه برای رسیدن به حقیقت مطلق. سیستم تفکر سریع که به ارث برده‌ایم، هرچند که از نظر تکاملی بسیار موفق بوده، اما مستعد خطاست. ذهن برای دنیایی کاملاً متفاوت از دادگاه‌های مدرن امروز طراحی شده‌ و با استفاده از برخی میان‌برها کار می‌کند. این میان‌برها، که برای جهان نیاکان دور ما کارآمد بوده‌اند، هرچند برای بسیاری از موارد در جهان امروز نیز کارآمدند، اما منشأ خطاهای نظام‌مند و سوگیری‌های شناختی نیز می‌شوند.
به سه سوگیری اشاره کنیم که هر حکم قضایی را خطاپذیر می‌سازند.

✔️سوگیری تأیید به تمایل به جست‌وجو، تفسیر و به خاطر سپردن اطلاعاتی که باورهای قبلی ما را تأیید می‌کند، اشاره دارد. قاضی یا بازپرس ممکن است ناخودآگاه به شواهدی که مظنون را گناهکار نشان می‌دهد وزن بیشتری بدهند.

✔️مطابق اثر هاله‌ای، اگر فردی یک ویژگی مثبت، مانند ظاهر آراسته یا فن بیان خوب، داشته باشد، تمایل داریم سایر ویژگی‌های او را نیز مثبت ارزیابی کنیم، و برعکس. این موضوع می‌تواند قضاوت در مورد شخصیت یک متهم را به قضاوت در مورد جرم انتسابی ربط دهد.

✔️بعلاوه، شواهد متعدد روان‌شناسی نشان می‌دهند که حافظه‌ی انسان دقیق نیست. خاطرات با هر بار یادآوری بازسازی می‌شوند و می‌توانند تحت تأثیر اطلاعات جدید، احساسات و پرسش‌های جهت‌دار تغییر کنند. شهادت شاهدان عینی، که اغلب سنگ بنای یک پرونده است، می‌تواند غیرقابل اعتماد باشد.

✔️چرا احکام غیرقابل بازگشت مانند اعدام باید لغو شوند؟
با توجه به مطالب بالا، استدلال منطقی علیه حکم اعدام، مطابق زیر است:

🔻یک. قاضی، به عنوان یک انسان، خطاپذیر است و امکان محکوم کردن افراد بی‌گناه وجود دارد؛

🔻دو.حکم اعدام یک مجازات مطلقاً غیرقابل بازگشت است.بنابراین:

🔻سه. اجرای حکم اعدام به معنای پذیرش خطر اعدام یک فرد بی‌گناه است و باید لغو شود.


✔️اما آیا خود استدلال‌ها و شواهد روان‌شناختی مورد اشاره خطاپذیر نیستند؟!
در معرفت‌شناسی روز، نظریه‌ی دیگری داریم به نام دست‌اندازی عمل‌گرایانه (pragmatic encroachment) که بر آن اساس می‌توان دفاعیه‌ای از خطاپذیرانگاری در احکام غیرقابل بازگشت عرضه کرد.مطابق خلوص‌گرایی معرفتی توجیه یک باور فقط به عوامل معرفتی بستگی دارد و ملاحظات عملی،مانند هزینه‌ها و فواید، بی‌ربط هستند. اما دست‌اندازی عمل‌گرایانه، با عرضه‌ی استدلال‌هایی قانع‌کننده، می‌گوید توجیه معرفتی یک باور، تحت تأثیر ملاحظات عملی قرار می‌گیرد. به عبارتی هرچه هزینه‌ی اشتباه کردن در یک باور بالاتر باشد،برای موجه بودنِ آن باور به شواهد قوی‌تری نیاز داریم.اگر نظریه‌ی دست‌اندازی عمل‌گرایانه را در قضاوت به کار بریم، می‌توان حالتی را در نظر گرفت که قاضی با توجه به دسته‌ای شواهد به این باور رسیده است که متهم مجرم است.دو حکم را در نظر بگیرید.

🔻الف. مجازات حبس ابد.در این حالت اگر متهم بی‌گناه باشد هزینه‌ی اشتباه آن است که سال‌ها از زندگی یک فرد بی‌گناه تباه می‌شود. اما این خطا تا حدی قابل جبران است؛ می‌توان فرد را آزاد کرد و به او غرامت پرداخت.

🔻ب. مجازات اعدام. در این حالت هزینه‌ی اشتباه، کاملاً غیرقابل جبران است.

✔️بر اساس دست‌اندازی عمل‌گرایانه ممکن است مجموعه‌ی یکسانی از شواهد،برای توجیه حکم حبس ابد توسط قاضی «کافی» باشد، زیرا در آنجا جایی برای جبران خطا وجود دارد. اما همان مجموعه شواهد برای توجیه حکم اعدام «کافی» نباشد،زیرا هزینه‌ی خطا آنقدر بالا است که استاندارد توجیه معرفتی را به سطحی دست‌نیافتنی برای هر نظام خطاپذیر ارتقا می‌دهد.

✔️به عبارتی،به رغم خطاپذیریِ استدلالی که علیه حکم اعدام در بالا عرضه شد، موجه هستیم که در لغو مجازات‌های غیرقابل بازگشت، آن را بپذیریم؛ زیرا مخاطرات بالای این احکام،استاندارد لازم برای «دانستن» یا «موجه بودن» را به جایی ورای حدود شناخت آدمی می‌برد.


- هادی صمدی
@khonehdeleman
#شعر_شب




آن‌ها دروغگو هستند!
و می‌دانند که دروغگو هستند!
و می‌دانند که می‌دانیم دروغگو هستند!
با این وجود با صدای بلند دروغ می‌گویند...


نجیب محفوظ
@khonehdeleman
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رسانه‌‌ها چگونه ما را فریب می دهند؟

@khonehdeleman
2025/10/30 08:38:32
Back to Top
HTML Embed Code: