"أنا الغَريب منذ ولدتُ في هذا الزّحام"
از زمانی که در این ازدحامِ به دنیا آمدم، غریبم
محمود درويش
از زمانی که در این ازدحامِ به دنیا آمدم، غریبم
محمود درويش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زنبودن یعنی نیرویی که جهان را نگهمیدارد✅
هنر درست حرف زدن، یکی از آثار جذاب و کاربردی است که به مهارتهای کلامی و ارتباطی پرداخته و به خوانندگان کمک میکند تا بهبود قابل توجهی در نحوه بیان و ارتباط با دیگران داشته باشند. 🗣️✨
این کتاب با نگاهی عمیق به اصول و تکنیکهای گفتوگو، اعتماد به نفس در بیان افکار و احساسات و هنر گوش دادن ارائه شده است.
نویسنده با زبانی ساده و شفاف، نکات کلیدی را برای بهبود مهارتهای ارتباطی آموزش میدهد و شما را ترغیب میکند تا پیامهایتان را به بهترین شکل منتقل کنید.
با استفاده از تمرینات عملی و مثالهای واقعی، کتاب "هنر درست حرف زدن" به شما این امکان را میدهد که نه تنها در مواجه با دیگران بهتر عمل کنید، بلکه در هر موقعیت اجتماعی، مثبتتر و موثرتر ارتباط برقرار کنید. 🌟
اگر به دنبال افزایش تواناییهای ارتباطی و بهبود نحوه بیان خود هستید، این کتاب میتواند مقدمهای عالی برای شما باشد. پس وقت رو تلف نکنید و این کتاب رو بخونید! 📚❤️
هنر درست حرف زدن
این کتاب با نگاهی عمیق به اصول و تکنیکهای گفتوگو، اعتماد به نفس در بیان افکار و احساسات و هنر گوش دادن ارائه شده است.
نویسنده با زبانی ساده و شفاف، نکات کلیدی را برای بهبود مهارتهای ارتباطی آموزش میدهد و شما را ترغیب میکند تا پیامهایتان را به بهترین شکل منتقل کنید.
با استفاده از تمرینات عملی و مثالهای واقعی، کتاب "هنر درست حرف زدن" به شما این امکان را میدهد که نه تنها در مواجه با دیگران بهتر عمل کنید، بلکه در هر موقعیت اجتماعی، مثبتتر و موثرتر ارتباط برقرار کنید. 🌟
اگر به دنبال افزایش تواناییهای ارتباطی و بهبود نحوه بیان خود هستید، این کتاب میتواند مقدمهای عالی برای شما باشد. پس وقت رو تلف نکنید و این کتاب رو بخونید! 📚❤️
هنر درست حرف زدن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگيتان را خالى از آدمهاى نصفه و نيمه كنيد.
یک نفر بايد باشد،
كامل،
ناب،
هميشه.
علی قاضی نظام
یک نفر بايد باشد،
كامل،
ناب،
هميشه.
علی قاضی نظام
آدمهایی که از درون آرامتر و در رفتار متین تر هستند افرادی هستند که قدرت دردها و زخمها را سریع بر سر دیگران آوار نمیکنند؛
اجازه میدهند قدرت به جای تبدیل شدن به تخریب، به سکوتی عمیق اما آگاه کننده تبدیل شود.
پونه مقیمی
تکههایی از یک کل منسجم
اجازه میدهند قدرت به جای تبدیل شدن به تخریب، به سکوتی عمیق اما آگاه کننده تبدیل شود.
پونه مقیمی
تکههایی از یک کل منسجم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرهنگ
- جناب سرگرد بفرمایید جلو.
سرگرد دستی به درجههای خود کشید و گفت: نه همین عقب راحتترم عادت ندارم صندلی جلو بنشینم.
- یا بفرمایید جلو، یا این که شما را نمیرسانم، حتی اگر اخراج شوم.
- حق ندارید این کار را بکنید، اما من حوصله بحث ندارم، پیاده میشوم.
فردای آن روز سرهنگ را از مؤسسه کرایه اتومبیل اخراج کردند. سرهنگ در کشور خود همیشه در صندلی عقب مینشست. از وقتی به این کشور پناهنده شده بود، به عنوان راننده مؤسسه اتومبیل کرایه کار میکرد، حاضر نبود کسی را که درجهاش پایینتر از اوست، در صندلی عقب بنشاند.
نویسنده: آماندا دیویس
مترجم: اسدالله امرایی
- جناب سرگرد بفرمایید جلو.
سرگرد دستی به درجههای خود کشید و گفت: نه همین عقب راحتترم عادت ندارم صندلی جلو بنشینم.
- یا بفرمایید جلو، یا این که شما را نمیرسانم، حتی اگر اخراج شوم.
- حق ندارید این کار را بکنید، اما من حوصله بحث ندارم، پیاده میشوم.
فردای آن روز سرهنگ را از مؤسسه کرایه اتومبیل اخراج کردند. سرهنگ در کشور خود همیشه در صندلی عقب مینشست. از وقتی به این کشور پناهنده شده بود، به عنوان راننده مؤسسه اتومبیل کرایه کار میکرد، حاضر نبود کسی را که درجهاش پایینتر از اوست، در صندلی عقب بنشاند.
نویسنده: آماندا دیویس
مترجم: اسدالله امرایی
جمالثریا
حقیقت این بود؛
هر آنقدر که توانستیم
کسی را خوشحال کردیم
به همان اندازه هم تنها ماندیم...
حقیقت این بود؛
هر آنقدر که توانستیم
کسی را خوشحال کردیم
به همان اندازه هم تنها ماندیم...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بحرانِ گُمگشتگی
من توقعش از خودش آنقدر زیاد بود که نمیدانست چطور با آن کنار بیاید.
روزی صدبار خودش را سرزنش میکرد.
از هیچ کارش راضی نبود.
اصلن در هیچ زمینهای اعتمادبهنفس نداشت.
با اینکه همه تحسینش میکردند اما باور نمیکرد.
در عین ناامیدی فقط مشغول گذران عمر بود.
تا اینکه جنگ شد.
در روزهای سخت جنگ سعی کرد حسابی اوضاع را مدیریت کند.
حالا کمتر از خودش ایراد میگرفت.
کمتر دچار خودآزاری میشد.
هرچند باورش سخت بود ولی آنچه که میدید فقط توانمندی بود و عقلانیت و منطق.
با خودش فکر میکرد این منم؟
افراد خانوادهاش همه با هم در جایی جمع شده بودند تا از بمباران دور باشند.
بار سنگین زندگی این روزها بر عهده من گذاشته شده بود.
او تنها کسی بود که به خوبی از عهده مدیریت بحران برمیآمد.
عجیب بود کمکم داشت به خودش ایمان میآورد.
من احساس کرد جنگ آنقدرها هم بد نبوده چون بالاخره او خودش را در بحبوحهی تمام ناهنجاریها پیدا کرده بود.
لیلا طوفانی
#داستانکهای_من
من توقعش از خودش آنقدر زیاد بود که نمیدانست چطور با آن کنار بیاید.
روزی صدبار خودش را سرزنش میکرد.
از هیچ کارش راضی نبود.
اصلن در هیچ زمینهای اعتمادبهنفس نداشت.
با اینکه همه تحسینش میکردند اما باور نمیکرد.
در عین ناامیدی فقط مشغول گذران عمر بود.
تا اینکه جنگ شد.
در روزهای سخت جنگ سعی کرد حسابی اوضاع را مدیریت کند.
حالا کمتر از خودش ایراد میگرفت.
کمتر دچار خودآزاری میشد.
هرچند باورش سخت بود ولی آنچه که میدید فقط توانمندی بود و عقلانیت و منطق.
با خودش فکر میکرد این منم؟
افراد خانوادهاش همه با هم در جایی جمع شده بودند تا از بمباران دور باشند.
بار سنگین زندگی این روزها بر عهده من گذاشته شده بود.
او تنها کسی بود که به خوبی از عهده مدیریت بحران برمیآمد.
عجیب بود کمکم داشت به خودش ایمان میآورد.
من احساس کرد جنگ آنقدرها هم بد نبوده چون بالاخره او خودش را در بحبوحهی تمام ناهنجاریها پیدا کرده بود.
لیلا طوفانی
#داستانکهای_من