درود به دلهای مهربونتون. من مادر شیلانم. شیلان چند روز که بیمارستان هستش. از اوایل این ماه حال روحی و جسمی خوبی نداشت اما برای اینکه من نگران نشم دردهاشو تو دلش قایم کرده بود و هر بار که نگاهش میکردم دلم هزار تیکه میشد و نمیتونستم کاری کنم. متاسفانه حال جسمی یکی یدونهم ناگهان وخیم شده. شیلان سیستم ایمنی پایینی داره به حدی که یه سرماخوردگی ساده میتونه منجر به عفونت ریههاش و برونشیت بشه و الان بخاطر رسیدگی نادرست و بیاهمیتی دکتر، ترک موی استخوانش و کبودیهای عمیق و فراوانش جدیتر شده و اوضاع پیچیدهتر از قبل شدهه. نمیدونم چند نفر از شما اینجا با شیلان نزدیک هستین و حرف میزنین اما خواستم این موضوع رو مطرح کنم تا اگر بهش پیام دادین بدونید دلیل بیخبریش چیه که یه وقت سوتفاهمی پیش نیاد یا ازش دلخور نشید چون آدمی نیست که بیدلیل کسی رو نادیده بگیره. خواهشا برای سلامتی حال فرشتهی قشنگم دعا کنید.
اینارو با قلب خیلی سنگینی مینویسم. شیلان تنها امید زندگیم و تمام دلیل منه. راستش به خاطر معلولیتی که دارم زندگیم شبیه زندگی آدمهای به اصطلاح سالم نیست اما با وجود تمام این سختیها همیشه مثل عصای دستم هم تکیهگاهم بوده و هم امید قدم بعدیم. دخترم تنها پناه منه، همیشه بیشتر از هر کسی حواسش به من بوده، در هر موقعیتی دستم را گرفته تا از جاهایی که خودم به تنهایی نمیتونستم عبور کنم، با هم عبور کنیم. در تمام این سالها توی غربت به تنهایی و بدون هیچ پشتوانهای تلاش کردهم با دستای خالی و قلبی پر از عشق برای دختر نازنینم دنیایی بسازم که لایقش باشه اما آهوی زیباروی من از وقتی چشم باز کرد همیشه سنگینی دنیای من رو هم به دوش کشیده و خیلی سختیها رو پشت سر گذاشته، توی سن پایینی مسئولیتهای زیادی رو بخاطر تلخیهای مسیر زندگیش تحمل کرده که همچنان ادامه داره اما با این حال شیلی کوچولوی من همیشه لباش خندون بوده و به اطرافیانش روحیه بخشیده که تهش.. بخاطر یه عده افراد بیرحم و نفرتانگیز به این حال و روز افتاد و حالا با درد و تنهایی دست و پنجه نرم میکنه.
اینارو با قلب خیلی سنگینی مینویسم. شیلان تنها امید زندگیم و تمام دلیل منه. راستش به خاطر معلولیتی که دارم زندگیم شبیه زندگی آدمهای به اصطلاح سالم نیست اما با وجود تمام این سختیها همیشه مثل عصای دستم هم تکیهگاهم بوده و هم امید قدم بعدیم. دخترم تنها پناه منه، همیشه بیشتر از هر کسی حواسش به من بوده، در هر موقعیتی دستم را گرفته تا از جاهایی که خودم به تنهایی نمیتونستم عبور کنم، با هم عبور کنیم. در تمام این سالها توی غربت به تنهایی و بدون هیچ پشتوانهای تلاش کردهم با دستای خالی و قلبی پر از عشق برای دختر نازنینم دنیایی بسازم که لایقش باشه اما آهوی زیباروی من از وقتی چشم باز کرد همیشه سنگینی دنیای من رو هم به دوش کشیده و خیلی سختیها رو پشت سر گذاشته، توی سن پایینی مسئولیتهای زیادی رو بخاطر تلخیهای مسیر زندگیش تحمل کرده که همچنان ادامه داره اما با این حال شیلی کوچولوی من همیشه لباش خندون بوده و به اطرافیانش روحیه بخشیده که تهش.. بخاطر یه عده افراد بیرحم و نفرتانگیز به این حال و روز افتاد و حالا با درد و تنهایی دست و پنجه نرم میکنه.
❤16
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤4💋2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤1🍓1
پیگیر بودن اخبار ایران شده عادت هر روزم و شاید یه عادت خستهکننده و فرساینده ولی بدون بررسی کردن انگار یه چیزی کمه، یه جوری بیقراری تو وجودم میندازه و توی اون چهار روزی که موبایلم همراهم نبود مدام حس میکردم از همه چی جا موندم 🫠
گذاشته بودم تاسیان تموم بشه بعد ببینمش
ولی همه جااا داستان رو لو دادن ای باباا :/
ولی همه جااا داستان رو لو دادن ای باباا :/
من بعد از دیدن شهرزاد دیگه سریال ایرانی ندیدم چون جوری با روح و روانم بازی کرد و مدتها بابتش غمگین بودم که نگممم 😭 حالا با دیدن تاسیان میدونم قراره حسااابی بدبخت کنم خودمووو =))
