Forwarded from علّامه محمّدرضا حکیمے
🔴خوارترین مردم در نزد خدا کیست؟
پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: ان اهون الخلق على الله، من ولي امر المسلمين فلم يعدل فيهم.
خوارترين مردم در نزد خدا كسى است كه به سرپرستى مسلمانان دستيابد و در ميان ايشان عدالت را اجرا نكند.
📚محمدرضا حکیمی/ الحیات -جلد ۳- صفحه ۲۷
@allamehhakimi
پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: ان اهون الخلق على الله، من ولي امر المسلمين فلم يعدل فيهم.
خوارترين مردم در نزد خدا كسى است كه به سرپرستى مسلمانان دستيابد و در ميان ايشان عدالت را اجرا نكند.
📚محمدرضا حکیمی/ الحیات -جلد ۳- صفحه ۲۷
@allamehhakimi
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
این حکومت آب گندیده ای است
و از خطبههاي اوست (مولا علی) که درود بر او
پس از وفات رسول خدا ـ كه دعا و درود خدا بر او و خاندانش باد ـ عبّاس و ابوسفيان به حضرت علي(ع) گفتند كه بيا با تو براي خلافت بيعت بكنيم و اين پس از آن بود كه بيعت با ابوبكر در سقيفه پايان پذيرفته بود، حضرت در پاسخ، آنها را از آشوب باز داشت و از خُلق و خو و دانش خويش سخن گفت:
بازداشتن از آشوب
اي مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاي نجات بشكنيد و پيش رويد(1) و از راهي كه در نفرت از يكديگر پيش گرفتهايد، برگرديد(2) و تاجهاي فخرفروشي به همديگر را به خاك درافكنيد(3) آنكس رستگار شد كه يا با بال و پر به پا خاست و يا گردن نهاد و بياسود(4) اين حكومت، آب گنديدهاي است و لقمهاي كه در گلوي خورندهاش گير ميكند(5) ميوهچيني كه آن را پيش از رسيدنش برداشت كند چون كشاورزي باشد كه در زمين ديگري كاشت كند.(6)
اخلاق و دانش او
اگر سخن گويم، گويند كه آزمندانه حكومت را خواهد و اگر سكوت كنم، گويند كه از مرگ ميهراسد!(7) من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جهاد و جنگ؟! محال است محال.(8)
به خدا سوگند كه اُنس و اشتياق پسر ابوطالب به مرگ، بيشتر از آن اُنس و اشتياقي است كه بچّة شيرخوار به پستان مادرش دارد.(9) بلكه من دانشي ناگشوده در دل دارم كه اگر از آن دم زنم، چنان به خود ميپيچيد و ميلرزيد كه ريسمان در درون چاهي عميق و تاريك ميپيچد و ميلرزد.(10)
ر. ک : نهج البلاغه خطبه ی پنجم
از این خطبه مسائل مهمی را به وضوح می توان فهمید که به دو مسأله اشارتی میشود:
1 . امامت و امارت یکی نیستند و با هم تفاوت بسیاری دارند به عبارت دیگر آن امامتی که ادامه ی نبوت است غیر از حکومت و امارت است زیرا که اگر یکی بودند هرگز مولا علی (ع) حکومت را « آب متعفن و گنداب » نمی خواند زیرا به امامت معنوی و الاهی که ادامه نبوت و پیام آوری الاهی است نمی توان گفت گنداب و آب متعفن است یا « پست تر از آب کثیفی است که هنگام عطسه از دماغ بزی به هوا پراکنده میشود » چنان که همین توصیف بسیار تحقیر آمیز را هم مولا در وصف حکومت دارد ( ر . ک : نهج البلاغه خطبه سوم ) و نظائر این دو در سخنان حضرتش فراوان است.
2 . مولا علی (ع) بر خلاف تصور رایجی که مدام تبلیغ میشود در اصل و از همان نخست نشان داده بود که رغبتی به حکومت ندارد و نمی خواهد از موضع قدرت و حکومت از زبان اسلام و قرآن سخن گوید زیرا که اگر در پی حکومت بود این فرصت طلایی را که رئیس دو طائفه بزرگ و نیرمند عرب آن روز ( یعنی بنی امیه و بنی عباس ) به پیش پایش گذاشتند و حمایت خود را از او با صراحت اعلان کردند پس نمی زد زیرا که قبیله ابوکر و عمر نمی توانستند در برابر قبیله ابوسفیان و عباس بن عید المطلب کاری از پیش ببرند افزون بر این که طائفه ی بزرگ انصار یعنی اهل مدینه هم با علی علیه السلام بودند و با ابوبکر بیعت نکرده بودند تا بعدها رئیسشان را مزدوان حکومت ترور کردند و خونش را به گردن اجنه انداختند!
آری این همه با اسناد و شواهد بسیار دیگری که به خصوص از سراسر نهج البلاغه پیداست نشان میدهد که امام علی (ع) در پی کسب قدرت و حکومت نبود و مخالفتش با خلفا به این معنا نبود که شما حکومت نکنید و بگذارید من حکومت بکنم بلکه به این معنا بود که شما حق ندارید خود را جانشین پیام آور خدا بخوانید و افزون بر حکمرانی منبر و محراب رسول الله (ص) را هم غصب کنید و خود را نماینده آن حضرت جا بزنید.
در پی جاه زید و بکر نبود
مرتضی مرد بود و مکر نبود
اشتباه نشود کسی در ضرورت حکومت و امنیت تردیدی به خود راه نمی دهد آخر چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است سخن این است که امام علی حکومت را حق مردم می دانست و آن را از مقوله نبوت و دین جدا می دید که با هر کس یا کسانی اگر اکثریت مردم به صورت آزاد بیعت کردند حکومت کنند و مشروعیت حکومت خود را همیشه مستند به بیعت آزادانه ی اکثریت می کرد و هر گز نمی گفت حکومت حق خدا و رسولش بوده و اینک من به جای خدا نشسته ام .
@m_sehati
و از خطبههاي اوست (مولا علی) که درود بر او
پس از وفات رسول خدا ـ كه دعا و درود خدا بر او و خاندانش باد ـ عبّاس و ابوسفيان به حضرت علي(ع) گفتند كه بيا با تو براي خلافت بيعت بكنيم و اين پس از آن بود كه بيعت با ابوبكر در سقيفه پايان پذيرفته بود، حضرت در پاسخ، آنها را از آشوب باز داشت و از خُلق و خو و دانش خويش سخن گفت:
بازداشتن از آشوب
اي مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاي نجات بشكنيد و پيش رويد(1) و از راهي كه در نفرت از يكديگر پيش گرفتهايد، برگرديد(2) و تاجهاي فخرفروشي به همديگر را به خاك درافكنيد(3) آنكس رستگار شد كه يا با بال و پر به پا خاست و يا گردن نهاد و بياسود(4) اين حكومت، آب گنديدهاي است و لقمهاي كه در گلوي خورندهاش گير ميكند(5) ميوهچيني كه آن را پيش از رسيدنش برداشت كند چون كشاورزي باشد كه در زمين ديگري كاشت كند.(6)
اخلاق و دانش او
اگر سخن گويم، گويند كه آزمندانه حكومت را خواهد و اگر سكوت كنم، گويند كه از مرگ ميهراسد!(7) من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جهاد و جنگ؟! محال است محال.(8)
به خدا سوگند كه اُنس و اشتياق پسر ابوطالب به مرگ، بيشتر از آن اُنس و اشتياقي است كه بچّة شيرخوار به پستان مادرش دارد.(9) بلكه من دانشي ناگشوده در دل دارم كه اگر از آن دم زنم، چنان به خود ميپيچيد و ميلرزيد كه ريسمان در درون چاهي عميق و تاريك ميپيچد و ميلرزد.(10)
ر. ک : نهج البلاغه خطبه ی پنجم
از این خطبه مسائل مهمی را به وضوح می توان فهمید که به دو مسأله اشارتی میشود:
1 . امامت و امارت یکی نیستند و با هم تفاوت بسیاری دارند به عبارت دیگر آن امامتی که ادامه ی نبوت است غیر از حکومت و امارت است زیرا که اگر یکی بودند هرگز مولا علی (ع) حکومت را « آب متعفن و گنداب » نمی خواند زیرا به امامت معنوی و الاهی که ادامه نبوت و پیام آوری الاهی است نمی توان گفت گنداب و آب متعفن است یا « پست تر از آب کثیفی است که هنگام عطسه از دماغ بزی به هوا پراکنده میشود » چنان که همین توصیف بسیار تحقیر آمیز را هم مولا در وصف حکومت دارد ( ر . ک : نهج البلاغه خطبه سوم ) و نظائر این دو در سخنان حضرتش فراوان است.
2 . مولا علی (ع) بر خلاف تصور رایجی که مدام تبلیغ میشود در اصل و از همان نخست نشان داده بود که رغبتی به حکومت ندارد و نمی خواهد از موضع قدرت و حکومت از زبان اسلام و قرآن سخن گوید زیرا که اگر در پی حکومت بود این فرصت طلایی را که رئیس دو طائفه بزرگ و نیرمند عرب آن روز ( یعنی بنی امیه و بنی عباس ) به پیش پایش گذاشتند و حمایت خود را از او با صراحت اعلان کردند پس نمی زد زیرا که قبیله ابوکر و عمر نمی توانستند در برابر قبیله ابوسفیان و عباس بن عید المطلب کاری از پیش ببرند افزون بر این که طائفه ی بزرگ انصار یعنی اهل مدینه هم با علی علیه السلام بودند و با ابوبکر بیعت نکرده بودند تا بعدها رئیسشان را مزدوان حکومت ترور کردند و خونش را به گردن اجنه انداختند!
آری این همه با اسناد و شواهد بسیار دیگری که به خصوص از سراسر نهج البلاغه پیداست نشان میدهد که امام علی (ع) در پی کسب قدرت و حکومت نبود و مخالفتش با خلفا به این معنا نبود که شما حکومت نکنید و بگذارید من حکومت بکنم بلکه به این معنا بود که شما حق ندارید خود را جانشین پیام آور خدا بخوانید و افزون بر حکمرانی منبر و محراب رسول الله (ص) را هم غصب کنید و خود را نماینده آن حضرت جا بزنید.
در پی جاه زید و بکر نبود
مرتضی مرد بود و مکر نبود
اشتباه نشود کسی در ضرورت حکومت و امنیت تردیدی به خود راه نمی دهد آخر چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است سخن این است که امام علی حکومت را حق مردم می دانست و آن را از مقوله نبوت و دین جدا می دید که با هر کس یا کسانی اگر اکثریت مردم به صورت آزاد بیعت کردند حکومت کنند و مشروعیت حکومت خود را همیشه مستند به بیعت آزادانه ی اکثریت می کرد و هر گز نمی گفت حکومت حق خدا و رسولش بوده و اینک من به جای خدا نشسته ام .
@m_sehati
تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی pinned «این حکومت آب گندیده ای است و از خطبههاي اوست (مولا علی) که درود بر او پس از وفات رسول خدا ـ كه دعا و درود خدا بر او و خاندانش باد ـ عبّاس و ابوسفيان به حضرت علي(ع) گفتند كه بيا با تو براي خلافت بيعت بكنيم و اين پس از آن بود كه بيعت با ابوبكر در سقيفه…»
تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی pinned «به جای کاخسازیهای مقدّسنما ، فقرا و درماندگان را دریابید! امام صادق (ع) از طریقِ پدرش امام باقرالعلوم (ع) از جدّشان امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت می کنند که آن حضرت می گفت: « عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ ع قَالَ لَوْ كَانَ لِي…»
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
تا زمانی که ملتِ ایران به امام حسین ارادت دارند حکومتِ موروثی محال است
بلی تا وقتی که بیشتر مردمِ ایران با عشقِ سرورِ آزادگان حضرت حسین علیه السلام و فرهنگِ عاشورا زندگی می کنند حکومتِ موروثی در این کشور از محالات است مگر این که همهء هیئتها و حسینیه ها و تکایا و تاریخها را هم مثل اکثرِ مساجد حکومت مصادره کند تا به تدریج فرهنگِ عاشورا را به ضدِ خود تحریف و تبدیل سازد.
آخر فاجعهء عاشورا از آن جا شروع شد که یزید به زور از حضرت حسین بیعت خواست و حضرت نیز در پاسخ با قاطعیت و وضوحِ تمام گفت:
«مثلی لاابایع مثل یزید/ مانندِ من با مانندِ یزید بیعت نمی کند» و بر این سخنش مدام تکرار و تأکید داشت تا خود و نزدیکان و یارانش به آن صورتِ فجیع و بیداریبخش شهید شدند.
حال باید در پاسخِ حضرت به عبارتِ«مثل یزید» دقت کرد و پرسید:
مگر یزید چه ویژه گی خاصی نسبت به امثال و اقرانش داشت که وی را متمایز و متشخص می ساخت؟
پاسخ روشن است یزید بن معاویه نخستین آقازاده و پسرِ خلیفه بود که با تهدیدها و تطمیعها و تزویرهای پدرش معاویه می خواست پس از او به جای وی نشیند و حکمرانی کند.
اشتباه نشود مقولهء امامت غیر از مقولهء امارت و حکومت است و حضرت حسن مجتبی به امامت نصب شده بود اما امارت و حکومت شش ماهه اش با بیعت اکثریتِ مردم تحقق یافته بود که از آن هم به علل و دلائلی که در جای خود گفته شده است چشم پوشید.
به هر حال با کمی عنایت و دقت، معلوم می شود که حکومتِ موروثی در تضادِ تمام و تعارضِ آشکار با روح و جانِ حماسهء حسینی است و شیعیانِ حسین هرگز به آن تن نمی دهند مگر این که سیدالشهدا علیه السلام را هم نادیده بگیرند یا خدانخواسته منکر شوند.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
بلی تا وقتی که بیشتر مردمِ ایران با عشقِ سرورِ آزادگان حضرت حسین علیه السلام و فرهنگِ عاشورا زندگی می کنند حکومتِ موروثی در این کشور از محالات است مگر این که همهء هیئتها و حسینیه ها و تکایا و تاریخها را هم مثل اکثرِ مساجد حکومت مصادره کند تا به تدریج فرهنگِ عاشورا را به ضدِ خود تحریف و تبدیل سازد.
آخر فاجعهء عاشورا از آن جا شروع شد که یزید به زور از حضرت حسین بیعت خواست و حضرت نیز در پاسخ با قاطعیت و وضوحِ تمام گفت:
«مثلی لاابایع مثل یزید/ مانندِ من با مانندِ یزید بیعت نمی کند» و بر این سخنش مدام تکرار و تأکید داشت تا خود و نزدیکان و یارانش به آن صورتِ فجیع و بیداریبخش شهید شدند.
حال باید در پاسخِ حضرت به عبارتِ«مثل یزید» دقت کرد و پرسید:
مگر یزید چه ویژه گی خاصی نسبت به امثال و اقرانش داشت که وی را متمایز و متشخص می ساخت؟
پاسخ روشن است یزید بن معاویه نخستین آقازاده و پسرِ خلیفه بود که با تهدیدها و تطمیعها و تزویرهای پدرش معاویه می خواست پس از او به جای وی نشیند و حکمرانی کند.
اشتباه نشود مقولهء امامت غیر از مقولهء امارت و حکومت است و حضرت حسن مجتبی به امامت نصب شده بود اما امارت و حکومت شش ماهه اش با بیعت اکثریتِ مردم تحقق یافته بود که از آن هم به علل و دلائلی که در جای خود گفته شده است چشم پوشید.
به هر حال با کمی عنایت و دقت، معلوم می شود که حکومتِ موروثی در تضادِ تمام و تعارضِ آشکار با روح و جانِ حماسهء حسینی است و شیعیانِ حسین هرگز به آن تن نمی دهند مگر این که سیدالشهدا علیه السلام را هم نادیده بگیرند یا خدانخواسته منکر شوند.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردمِ بی درد ، ندانی که چه دردیست
بخشی از نامه مولای درویشان به کارگزارش عثمان بن حنیف:
امّا بعد. پسر حُنَيف! به من خبر رسيده كه مردي از جوانان بصره تو را به سوري خوانده است و تو نيز به سوي آن شتافتهاي كه خوراكيهاي خوب و رنگارنگ برايت آوردهاند و كاسهها پشت سر هم به پيشت چيدهاند.(1)
گمان نميبردم تو مهمانيِ كساني را بپذيري كه نيازمندشان را به ستم راندهاند و بينيازشان را فراخواندهاند.(2) آخر ببين از آنكه ميخوري چه به دندان داري، پس آنچه دانستنش ـ كه حلال است يا حرام ـ بر تو دشوار آيد از دهانت به دور انداز و از آنچه به پاك بودنش از هر جهت يقين يافتي مقداري خوراك خود ساز!(3)
به هوش باش! هر پيروي را پيشوايي است كه پشت سرش راه ميپويد و از نور دانش او روشني ميجويَد(4) و بايد بداني كه پيشواي شما از دنياي خود به دو لباس فرسودهاش و از خوراك به دو قرص نانش بسنده كرده است.(5) درست است كه شما چنان زيستن نتوانيد دست كم با خويشتنداري و تلاش و پاكدامني و محكمكاري مرا ياري رسانيد.(6) به خدا از دنياي شما نه زر و سيمي گرد آوردهام و نه از غنيمتهاي آن سرمايهاي اندوختهام و نه براي لباسِ كهنهام پوسيدهلباس ديگري افزودهام و نه از زمين آن وجبي به دست آوردهام(7) و نه بيش از بخور و نميري كه رنجديده را بسنده باشد از آن برگرفتهام و اين دنيا در چشم من از گياه گسي كه تلخ هم باشد، كمتر و پستتر است.(8)
آري از همۀ آنچه آسمان بر آن سايه اندازد تنها فدك در دست ما بود، تا چشمهاي تنگِ گروهي بر آن بخل ورزيدند و گراميجانهاي گروهي ديگر نيز از آن چشم پوشيدند و خدا چه داور خوبي است!(9) با فدك و غير فدك چه كار دارم، حال آنكه فردا جان انسان، اگر هم به گماني جايي داشته باشد، گوري است كه نشانههاي جان در تاريكي آن از ميان ميرود و خبرهاي آن پوشيده ميماند؛(10) و چالهاي است كه اگر هم فراخي آن بيفزايد و دستان گوركن آنرا بازتر نمايد باز سنگ و كلوخ آنرا به هم ميفشارد و خاكهاي روي هم انباشته شكافهايش را به هم ميآرد(11) و من همين جان خود را دارم كه آنرا با پارسايي رياضت ميدهم تا در روز بيمناكيِ بزرگتر آسوده بيايد و در لبههاي پرتگاه خود را بپايد.(12) من اگر ميخواستم راهش را ميدانستم كه چگونه از اين شهدِ ناب و از مغز اين گندم صاف و از اين بافتنيهاي ابريشمين بردارم،(13) ولي هيهات كه خودخواهيام بر من چيرگي يابد و آزمنديام مرا به آزادخواري كشاند و حال آنكه ممكن است در حجاز يا يمامه كسي باشد كه اميد رسيدن به ناني نيز نيابد يا شبي را سير به سر نيارد.(14) آخر چگونه من با شكم سير بخوابم و پيرامونم شكمهايي گرسنه و جگرهايي تشنه باشند(15) و يا چنان باشم كه گويندۀ شعر گفت:
اين درد تو را بس كه شبي سير بخوابي
با آنكه به دورت جگري چند بسوزند(16)
آيا به همين بسنده كنم كه مرا گويند: اين امير مؤمنان است و ديگر با آنان در سختيهاي روزگار شركت نجويم؟(17) يا نه، بايد كه در خشكي و سختيِ زندگي نمونۀ آنان باشم؟(18) من براي اين آفريده نشدهام كه خوردنِ خوراكيهاي پاك و لذيذ گرفتارم سازد، مثل چهارپاي به آخور بسته شدهاي كه همۀ همّ و غمّش گياهش باشد؛(19) يا مانند حيوان سرخود فرستادهاي كه كارش جستجو در ميان زبالههاست تا شكمش را از علفهاي آن بياكند و از آنچه ميخواهند بر سرش بياورند بيخبر بماند؛(20) ....
نهج البلاغه / نامه 45 .
@m_sehati
با مردمِ بی درد ، ندانی که چه دردیست
بخشی از نامه مولای درویشان به کارگزارش عثمان بن حنیف:
امّا بعد. پسر حُنَيف! به من خبر رسيده كه مردي از جوانان بصره تو را به سوري خوانده است و تو نيز به سوي آن شتافتهاي كه خوراكيهاي خوب و رنگارنگ برايت آوردهاند و كاسهها پشت سر هم به پيشت چيدهاند.(1)
گمان نميبردم تو مهمانيِ كساني را بپذيري كه نيازمندشان را به ستم راندهاند و بينيازشان را فراخواندهاند.(2) آخر ببين از آنكه ميخوري چه به دندان داري، پس آنچه دانستنش ـ كه حلال است يا حرام ـ بر تو دشوار آيد از دهانت به دور انداز و از آنچه به پاك بودنش از هر جهت يقين يافتي مقداري خوراك خود ساز!(3)
به هوش باش! هر پيروي را پيشوايي است كه پشت سرش راه ميپويد و از نور دانش او روشني ميجويَد(4) و بايد بداني كه پيشواي شما از دنياي خود به دو لباس فرسودهاش و از خوراك به دو قرص نانش بسنده كرده است.(5) درست است كه شما چنان زيستن نتوانيد دست كم با خويشتنداري و تلاش و پاكدامني و محكمكاري مرا ياري رسانيد.(6) به خدا از دنياي شما نه زر و سيمي گرد آوردهام و نه از غنيمتهاي آن سرمايهاي اندوختهام و نه براي لباسِ كهنهام پوسيدهلباس ديگري افزودهام و نه از زمين آن وجبي به دست آوردهام(7) و نه بيش از بخور و نميري كه رنجديده را بسنده باشد از آن برگرفتهام و اين دنيا در چشم من از گياه گسي كه تلخ هم باشد، كمتر و پستتر است.(8)
آري از همۀ آنچه آسمان بر آن سايه اندازد تنها فدك در دست ما بود، تا چشمهاي تنگِ گروهي بر آن بخل ورزيدند و گراميجانهاي گروهي ديگر نيز از آن چشم پوشيدند و خدا چه داور خوبي است!(9) با فدك و غير فدك چه كار دارم، حال آنكه فردا جان انسان، اگر هم به گماني جايي داشته باشد، گوري است كه نشانههاي جان در تاريكي آن از ميان ميرود و خبرهاي آن پوشيده ميماند؛(10) و چالهاي است كه اگر هم فراخي آن بيفزايد و دستان گوركن آنرا بازتر نمايد باز سنگ و كلوخ آنرا به هم ميفشارد و خاكهاي روي هم انباشته شكافهايش را به هم ميآرد(11) و من همين جان خود را دارم كه آنرا با پارسايي رياضت ميدهم تا در روز بيمناكيِ بزرگتر آسوده بيايد و در لبههاي پرتگاه خود را بپايد.(12) من اگر ميخواستم راهش را ميدانستم كه چگونه از اين شهدِ ناب و از مغز اين گندم صاف و از اين بافتنيهاي ابريشمين بردارم،(13) ولي هيهات كه خودخواهيام بر من چيرگي يابد و آزمنديام مرا به آزادخواري كشاند و حال آنكه ممكن است در حجاز يا يمامه كسي باشد كه اميد رسيدن به ناني نيز نيابد يا شبي را سير به سر نيارد.(14) آخر چگونه من با شكم سير بخوابم و پيرامونم شكمهايي گرسنه و جگرهايي تشنه باشند(15) و يا چنان باشم كه گويندۀ شعر گفت:
اين درد تو را بس كه شبي سير بخوابي
با آنكه به دورت جگري چند بسوزند(16)
آيا به همين بسنده كنم كه مرا گويند: اين امير مؤمنان است و ديگر با آنان در سختيهاي روزگار شركت نجويم؟(17) يا نه، بايد كه در خشكي و سختيِ زندگي نمونۀ آنان باشم؟(18) من براي اين آفريده نشدهام كه خوردنِ خوراكيهاي پاك و لذيذ گرفتارم سازد، مثل چهارپاي به آخور بسته شدهاي كه همۀ همّ و غمّش گياهش باشد؛(19) يا مانند حيوان سرخود فرستادهاي كه كارش جستجو در ميان زبالههاست تا شكمش را از علفهاي آن بياكند و از آنچه ميخواهند بر سرش بياورند بيخبر بماند؛(20) ....
نهج البلاغه / نامه 45 .
@m_sehati
نظر آیتالله سید علی سیستانی در باب ولایت مطلقه فقیه
💠آیتالله سیستانی در باب اقوال مختلف در باب ولایتفقیه میگوید :
«و از جمله آثار اجتهاد ولایت (فقیه) است و بجاست اشاره شود که در کلمات قدما هیچ اثری از بحث ولایت فقیه نیست،
بله عدهای از متأخرین قائل به ثبوت ولایت فقیه شدهاند و البته در مقابل عدهای دیگر آن را انکار کرده و دسته سومی با دیده تردد به این مسئله نگاه کردهاند»
💠ایشان در باره ادله منقوله برای ولایت عامه فقیه و ادعای اجماع و عقل میگویند :
«پس نتیجه بحثهای ما چنین شد که ادله نمیتوانند ولایت فقیه را اثبات کنند و اجماع نیز مورد خدشه است،
دلیل عقلی نیز به آنچه گذشت و نیز غیر آن، مورد مناقشه است و کسی که میخواهد [ولایت فقیه را] اثبات کند باید تمام شبهات را پاسخ بدهد و البته "نخواهد" توانست.»
💠در جای دیگر خاطرنشان شده :
«گویا به خاطر همین دقت بحث است که محقق نائینی و محقق اصفهانی فرمودند،
این بحث(یعنی ولایت عامه فقیه) تزلزل بزرگی دارد.»
📖تقریرات الإمام السیستانی،جلد۵،الإجتهاد و التقلید و الإحتیاط،صفحات ۸۵و۱۲۹
@m_sehati
https://www.tg-me.com/velayategharib
💠آیتالله سیستانی در باب اقوال مختلف در باب ولایتفقیه میگوید :
«و از جمله آثار اجتهاد ولایت (فقیه) است و بجاست اشاره شود که در کلمات قدما هیچ اثری از بحث ولایت فقیه نیست،
بله عدهای از متأخرین قائل به ثبوت ولایت فقیه شدهاند و البته در مقابل عدهای دیگر آن را انکار کرده و دسته سومی با دیده تردد به این مسئله نگاه کردهاند»
💠ایشان در باره ادله منقوله برای ولایت عامه فقیه و ادعای اجماع و عقل میگویند :
«پس نتیجه بحثهای ما چنین شد که ادله نمیتوانند ولایت فقیه را اثبات کنند و اجماع نیز مورد خدشه است،
دلیل عقلی نیز به آنچه گذشت و نیز غیر آن، مورد مناقشه است و کسی که میخواهد [ولایت فقیه را] اثبات کند باید تمام شبهات را پاسخ بدهد و البته "نخواهد" توانست.»
💠در جای دیگر خاطرنشان شده :
«گویا به خاطر همین دقت بحث است که محقق نائینی و محقق اصفهانی فرمودند،
این بحث(یعنی ولایت عامه فقیه) تزلزل بزرگی دارد.»
📖تقریرات الإمام السیستانی،جلد۵،الإجتهاد و التقلید و الإحتیاط،صفحات ۸۵و۱۲۹
@m_sehati
https://www.tg-me.com/velayategharib
Telegram
(ولایت قریب)
از خرافه بیزار و حقیقت اسلام را جستجوگریم، بر همان میثاق اول پایبند و تنها به ثقلین تمسک میکنیم، ولایت تنها برازنده پیامبر و ائمهمعصوم علیهمالسلام است، پس ما مخالف ولایتغیرمعصومیم و در انتظار ولایتقریب، و باور داریم «جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ الباطِلُ» را
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راز و نیاز معنوی و عارفانه با صدای زنده یاد حاج فیروز زیرککار تبریزی.
دیدم امشب با منی
گفتم بلی....
مردِ راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلی کشتۀ راهت کنم...
🏴@m_sehati🏴
دیدم امشب با منی
گفتم بلی....
مردِ راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلی کشتۀ راهت کنم...
🏴@m_sehati🏴
Rabanna 320K
Shajarian
مناجات و ربّنای استاد شجریان
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهٔ لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیرشیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چندخوردی چرب وشیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر....
🌹@m_sehati🌹
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهٔ لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیرشیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چندخوردی چرب وشیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر....
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش اول-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا مددی که مهر کیشم گردد
از مهر و محبّت هرچه بیشم گردد
یارا مددی که مهربانتر باشم
نه قهر کنم نه اخم و عنتر باشم
یارا مددی که عفو را پیشه کنم
پیوسته رقیق و پاک اندیشه کنم
یارا مددی که از منیّت بِرَهم
جایی به هوایِ خویش گامی ننهم
یارا مددی که از من و ما برهیم
تا کی تهِ چاه و بر گمانی به رهیم؟
یارا مددی به ملّتِ ایرانی
ای وای از این ولایت ویرانی!
یارا مگر از عزم رسد استمداد
ورنه همه بیداد کند استبداد
فریادرسا برس به فریادرسی
ای داد که دنیا شده بی دادرسی
یارا مددی که یار و یاور گردیم
از راهِ ریا و زور و زر برگردیم
یارا مددی که دیده یابد تنویر
چل سالِ سیاه سوختیم از تزویر
یارا دلکی به دین و دیندارانت
یا مردمکی به دیدِ بیدارانت
یارا نمکی به سفره ی درویشان
یا آتشکی به کاخِ کافرکیشان
ما که همه دین شعار و کافرکیشیم
از آخر و عاقبت نمیاندیشیم
تو عاشقِ هر چه هست و مستی هستی
معنای هر آنچه مست و هستی هستی
ای وای که بر خدای خود خرسندم
بر گریهء خویش در دعا می خندم
محمد صحتی سردرودی
@m_sehati
-بخش اول-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا مددی که مهر کیشم گردد
از مهر و محبّت هرچه بیشم گردد
یارا مددی که مهربانتر باشم
نه قهر کنم نه اخم و عنتر باشم
یارا مددی که عفو را پیشه کنم
پیوسته رقیق و پاک اندیشه کنم
یارا مددی که از منیّت بِرَهم
جایی به هوایِ خویش گامی ننهم
یارا مددی که از من و ما برهیم
تا کی تهِ چاه و بر گمانی به رهیم؟
یارا مددی به ملّتِ ایرانی
ای وای از این ولایت ویرانی!
یارا مگر از عزم رسد استمداد
ورنه همه بیداد کند استبداد
فریادرسا برس به فریادرسی
ای داد که دنیا شده بی دادرسی
یارا مددی که یار و یاور گردیم
از راهِ ریا و زور و زر برگردیم
یارا مددی که دیده یابد تنویر
چل سالِ سیاه سوختیم از تزویر
یارا دلکی به دین و دیندارانت
یا مردمکی به دیدِ بیدارانت
یارا نمکی به سفره ی درویشان
یا آتشکی به کاخِ کافرکیشان
ما که همه دین شعار و کافرکیشیم
از آخر و عاقبت نمیاندیشیم
تو عاشقِ هر چه هست و مستی هستی
معنای هر آنچه مست و هستی هستی
ای وای که بر خدای خود خرسندم
بر گریهء خویش در دعا می خندم
محمد صحتی سردرودی
@m_sehati
Audio
ملکا ذکر تو گویم...
(با صدای دلنشینِ استاد حسام الدین سراج)
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخایی
از سنایی غزنوی
🌹@m_sehati🌹
(با صدای دلنشینِ استاد حسام الدین سراج)
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخایی
از سنایی غزنوی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش دوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب نظری که منظری پاک دهی
روحی به نگاه و عقل و ادراک دهی
یارب نظری که نغمۀ جان شنَوَم
از نای هر آنچه هست انسان شنوم
یارا نه خیالِ خویش ایمانم ساز
نه توبه به توبه کم پشیمانم ساز
یارب نظری که عینِ نورت گردم
با شوق و ولع ، وحی و شعورت گردم
یارب مددی که دادِ دل بستانم
هر نار که نمرد دهد بنشانم
یارا مددی که دست بر دست نهیم
تا بلکه ز دستِ مستبدّان به رهیم
یارا مددی، مرحمتی، آزادی
تا حفظ کنم خلوصِ مادرزادی
چل سال از این رسمِ ریا افسردیم
در حسرتِ آن دینِ «حَنیف»ات مردیم
آیاتِ نسیم و نسترن نسخ شده
فرگشت به برگشتِ بشر مسخ شده
یارا قدمی که قهقرایی نشود
بی عزم و عمل هر آنچه آیی نشود
یارا مددی که مهر، قهری نشود
در کام و زبان، لکنت و زهری نشود
یارب کرمی که کس نرنجد از کس
باشد که هر آنچه هست خوش باشد و بس.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
-بخش دوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب نظری که منظری پاک دهی
روحی به نگاه و عقل و ادراک دهی
یارب نظری که نغمۀ جان شنَوَم
از نای هر آنچه هست انسان شنوم
یارا نه خیالِ خویش ایمانم ساز
نه توبه به توبه کم پشیمانم ساز
یارب نظری که عینِ نورت گردم
با شوق و ولع ، وحی و شعورت گردم
یارب مددی که دادِ دل بستانم
هر نار که نمرد دهد بنشانم
یارا مددی که دست بر دست نهیم
تا بلکه ز دستِ مستبدّان به رهیم
یارا مددی، مرحمتی، آزادی
تا حفظ کنم خلوصِ مادرزادی
چل سال از این رسمِ ریا افسردیم
در حسرتِ آن دینِ «حَنیف»ات مردیم
آیاتِ نسیم و نسترن نسخ شده
فرگشت به برگشتِ بشر مسخ شده
یارا قدمی که قهقرایی نشود
بی عزم و عمل هر آنچه آیی نشود
یارا مددی که مهر، قهری نشود
در کام و زبان، لکنت و زهری نشود
یارب کرمی که کس نرنجد از کس
باشد که هر آنچه هست خوش باشد و بس.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش سوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا کرمی که کلمه ها جان گیرند
با عشق چه قدر جمله ها جانگیرند!
یارا فرجی به فقرِ فرهنگی دِه
یا فرصت پرواز به هر رنگی ده
یارا شرفی به هرچه آبادی را
تا ارج نهند اصلِ آزادی را
یارا کمکی کارگران بیکارند
دردا که به دل، درد و بلا می کارند
یارب فرجی به فعلۀ بیل به دست
یا زلزله ای به کعبه و هر چه که هست!
....
یارا نظری به سفره های خالی
راهی به رجا گشا در این بدحالی
یارا مددی که مهرها بیش شود
نه آینه ای بشکند و ریش شود
یارب فرجی که جنگ هرگز نشود
در دستِ کسی تفنگ هرگز نشود
یارب حَسَنی که از ریاست برهد
از رسمِ ریا و از سیاست برهد
یارب حسنی که صلحجو باشد و بس
تا خلق به راحتی کشد بلکه نفس
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
-بخش سوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا کرمی که کلمه ها جان گیرند
با عشق چه قدر جمله ها جانگیرند!
یارا فرجی به فقرِ فرهنگی دِه
یا فرصت پرواز به هر رنگی ده
یارا شرفی به هرچه آبادی را
تا ارج نهند اصلِ آزادی را
یارا کمکی کارگران بیکارند
دردا که به دل، درد و بلا می کارند
یارب فرجی به فعلۀ بیل به دست
یا زلزله ای به کعبه و هر چه که هست!
....
یارا نظری به سفره های خالی
راهی به رجا گشا در این بدحالی
یارا مددی که مهرها بیش شود
نه آینه ای بشکند و ریش شود
یارب فرجی که جنگ هرگز نشود
در دستِ کسی تفنگ هرگز نشود
یارب حَسَنی که از ریاست برهد
از رسمِ ریا و از سیاست برهد
یارب حسنی که صلحجو باشد و بس
تا خلق به راحتی کشد بلکه نفس
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
امام حسن مجتبی برای آسایشِ مردم دست از حکومت شست
وقتی دید حکومت را به دستِ گرفتن مستلزمِ جنگ و فقر و فلاکت است و مردم آن را نمی خواهند با شهامتِ تمام از خیرِ حکومت چشم پوشید و کوتاه آمد. آری کریمِ اهلبیت حکومتِ خویش را به رفراندوم گذاشت. به این ترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها می جنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بی تابی فرسوده شد. شما هم در حالی که دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما به سوی خصم می شتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرار گرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشته اید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنان که گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهند در پی شورشند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را در راه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی با هم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که به قولِ معروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنان که ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حال و روزِ این مردم گرفتار در فقری را که دیرست به کفر کشیده است درک می کردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی این همه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهل و عیال نمیساختند.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
وقتی دید حکومت را به دستِ گرفتن مستلزمِ جنگ و فقر و فلاکت است و مردم آن را نمی خواهند با شهامتِ تمام از خیرِ حکومت چشم پوشید و کوتاه آمد. آری کریمِ اهلبیت حکومتِ خویش را به رفراندوم گذاشت. به این ترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها می جنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بی تابی فرسوده شد. شما هم در حالی که دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما به سوی خصم می شتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرار گرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشته اید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنان که گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهند در پی شورشند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را در راه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی با هم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که به قولِ معروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنان که ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حال و روزِ این مردم گرفتار در فقری را که دیرست به کفر کشیده است درک می کردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی این همه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهل و عیال نمیساختند.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
عید آمد و ما باز گرفتار جفاییم
امسال هم همه اش احساس می کنم از انقلاب مشروطه به این ور گامی به پیش برنداشتیم. هنوز هم در دوران پیشامشروطه تنفس می کنیم. قرار بود در این کشور قانون حکومت کند نه یک شخص آن هم مادامُ العمر. قرار بود کشور با انتخابات اداره شود اما هرچه نگاه می کنم در همهء 59 سالی که به جبر زیسته ام اثری از انتخابات به معنای درست واژه نمی یابم. نمی دانم تا کی این وضعِ اسفبار می خواهد دمار از روزگارمان درآورد؟
هر سال جدیدی که از راه می رسد جد و جهدم این است که به هر طریقی شد روزنه های امیدی را به روی خود و هموطنانم بگشایم ولی می ترسم که نکند به کسی امید واهی دهم و از اقدام لازم بازدارم.
سال به سال دریغ از پارسال.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
امسال هم همه اش احساس می کنم از انقلاب مشروطه به این ور گامی به پیش برنداشتیم. هنوز هم در دوران پیشامشروطه تنفس می کنیم. قرار بود در این کشور قانون حکومت کند نه یک شخص آن هم مادامُ العمر. قرار بود کشور با انتخابات اداره شود اما هرچه نگاه می کنم در همهء 59 سالی که به جبر زیسته ام اثری از انتخابات به معنای درست واژه نمی یابم. نمی دانم تا کی این وضعِ اسفبار می خواهد دمار از روزگارمان درآورد؟
هر سال جدیدی که از راه می رسد جد و جهدم این است که به هر طریقی شد روزنه های امیدی را به روی خود و هموطنانم بگشایم ولی می ترسم که نکند به کسی امید واهی دهم و از اقدام لازم بازدارم.
سال به سال دریغ از پارسال.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
از منظومۀ مناجات
- بخش چهارم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب حسنی که گفتگو باب شود
تا کوهِ هر آنچه کینه بود آب شود
یارب حسنی که قدرِ زن را داند
نه بیوه شود زنی و بیجا ماند
یارب حسنی که صلح را اصل کند
نه قهر و غضب که فصل را وصل کند
یارب حسنی که زندگی زنده شود
بازی همه بُرد بُرد و ارزنده شود
یارب حسنی که حامیِ زن باشد
تا جمله جمال و جامیِ زن باشد
یارب حسنی که پشت بر تخت کند
نه جنگ، زنی بیوه و بدبخت کند
یارا حسنی که عاشقی سهل شود
زن دخترِ طلحه هم که شد اهل شود
یارب حسنی که زن کرامت بیند
با حقّ و حقوق خود سلامت بیند
یارب حسنی که حِکمت او را دادی
تا گفت که زن؛ زندگی و آزادی
یارب حسنی که حق به حقدار رسد
نه ننگ به جنگی، سرِ سردار رسد
یارب حسنی که راه از چاه رهد
تا هرچه یتیم و بیوه از آه رهد
یارب حسنی که قیدِ قدرت بزند
نه کینه کِشد که کینه از دل بکَند
یارا حسنی که چشمهها از دل کوه
جاری بشوند با زلالی به شکوه
یارا حسنی که دشتها دف بزنند
گلبرگِ درختها همه کف بزنند
یارا حسنی که جنگ هرگز نشود
در دست کسی تفنگ هرگز نشود
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
- بخش چهارم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب حسنی که گفتگو باب شود
تا کوهِ هر آنچه کینه بود آب شود
یارب حسنی که قدرِ زن را داند
نه بیوه شود زنی و بیجا ماند
یارب حسنی که صلح را اصل کند
نه قهر و غضب که فصل را وصل کند
یارب حسنی که زندگی زنده شود
بازی همه بُرد بُرد و ارزنده شود
یارب حسنی که حامیِ زن باشد
تا جمله جمال و جامیِ زن باشد
یارب حسنی که پشت بر تخت کند
نه جنگ، زنی بیوه و بدبخت کند
یارا حسنی که عاشقی سهل شود
زن دخترِ طلحه هم که شد اهل شود
یارب حسنی که زن کرامت بیند
با حقّ و حقوق خود سلامت بیند
یارب حسنی که حِکمت او را دادی
تا گفت که زن؛ زندگی و آزادی
یارب حسنی که حق به حقدار رسد
نه ننگ به جنگی، سرِ سردار رسد
یارب حسنی که راه از چاه رهد
تا هرچه یتیم و بیوه از آه رهد
یارب حسنی که قیدِ قدرت بزند
نه کینه کِشد که کینه از دل بکَند
یارا حسنی که چشمهها از دل کوه
جاری بشوند با زلالی به شکوه
یارا حسنی که دشتها دف بزنند
گلبرگِ درختها همه کف بزنند
یارا حسنی که جنگ هرگز نشود
در دست کسی تفنگ هرگز نشود
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹