از نهج البلاغه با نهج البلاغه / 2
وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمـُسْتَنْصَحُ. وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمـُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى. وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ، بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً/
بسا بدخواهي كه پند پاكي دهد و آنكه خيرخواه خوانده ميشود خيانت ورزد. مبادا به آرزوها و رؤیاها دلبسته باشي كه آرزوها و رؤیاها سرمايههاي سبكمغزان است. و خردورزي، به خاطر سپردنِ تجربههاست و بهترين تجربت آنكه پندت دهد. پيش از آنكه غصّه خوري فرصت را درياب!
نامه 31 ، جمله های 133 – 136
🌹@m_sehati🌹
وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمـُسْتَنْصَحُ. وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمـُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى. وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ، بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً/
بسا بدخواهي كه پند پاكي دهد و آنكه خيرخواه خوانده ميشود خيانت ورزد. مبادا به آرزوها و رؤیاها دلبسته باشي كه آرزوها و رؤیاها سرمايههاي سبكمغزان است. و خردورزي، به خاطر سپردنِ تجربههاست و بهترين تجربت آنكه پندت دهد. پيش از آنكه غصّه خوري فرصت را درياب!
نامه 31 ، جمله های 133 – 136
🌹@m_sehati🌹
از نهجالبلاغه با نهجالبلاغه/ 3
وَ قَالَعَلَيْهِالسَّلام: قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
[و درود بر او كه گفت:] وحشت با شكست؛ خجلت با خسارت به همبستهاند و فرصت چون چرخشِ ابر ميچرخد پس فرصتهاي خوب را غنيمت شماريد.
حکمت 21 .
🌹@m_sehati🌹
وَ قَالَعَلَيْهِالسَّلام: قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
[و درود بر او كه گفت:] وحشت با شكست؛ خجلت با خسارت به همبستهاند و فرصت چون چرخشِ ابر ميچرخد پس فرصتهاي خوب را غنيمت شماريد.
حکمت 21 .
🌹@m_sehati🌹
خدایا ستمگران را به جان هم بینداز
«اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» دعایی نیست که بهصرف خواندن در پستوی خانه مستجاب شود بلکه بایسته است همسو با محتوای آن زیست و بهموقع هم باید به میدان آمد تا آن را به درجۀ اجابت و واقعیت رسانید. وگرنه در خانه سر سجاده نشستن و گفتن اینکه «خدایا خود ستمگران را به جان هم بینداز تا از درون بپاشند بلکه ما ملت هم یک نفس راحتی بکشیم» نهفقط حالا حالاها ره بهجایی نمیبرد بلکه میتواند حاکی از نوعی تنآسایی و تنبلی نیز باشد. فراموش نکنیم که قرآن مجید میگوید:
«إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ/ در حقیقت خدا حالوروز ملتی را دگرگون نمیکند تا زمانی که خود حالوروزشان را دگرگون کنند».ر.ک: سورۀ رعد، آیۀ 11 .
محمد صحتیسردرودی
دهم تیرماه 1403
🌹@m_sehati🌹
«اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» دعایی نیست که بهصرف خواندن در پستوی خانه مستجاب شود بلکه بایسته است همسو با محتوای آن زیست و بهموقع هم باید به میدان آمد تا آن را به درجۀ اجابت و واقعیت رسانید. وگرنه در خانه سر سجاده نشستن و گفتن اینکه «خدایا خود ستمگران را به جان هم بینداز تا از درون بپاشند بلکه ما ملت هم یک نفس راحتی بکشیم» نهفقط حالا حالاها ره بهجایی نمیبرد بلکه میتواند حاکی از نوعی تنآسایی و تنبلی نیز باشد. فراموش نکنیم که قرآن مجید میگوید:
«إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ/ در حقیقت خدا حالوروز ملتی را دگرگون نمیکند تا زمانی که خود حالوروزشان را دگرگون کنند».ر.ک: سورۀ رعد، آیۀ 11 .
محمد صحتیسردرودی
دهم تیرماه 1403
🌹@m_sehati🌹
🔴 استاد محمدعلی موحد (عرفانپژوه، تاریخپژوه و حقوقدان برجستهٔ ایرانی) و استاد محمد مجتهد شبستری (دینپژوه و روشنفکر برجسته) در پیام مشترکی از هممیهنان برای رأی به مسعود پزشکیان دعوت کردند.
متن پیام:
«ما از مسعود پزشکیان بوی صداقت میشنویم و در دور دوم هم به او رای میدهیم.
از هممیهنان عزیز بهویژه جوانان دلآگاه انتظار داریم که به حساسیت موقف در شرایط خطیر موجود توجه کنند و به رغم تلخکامیها و آزردگیها که دارند پای از معرکه بیرون نکشند.
همشهریان غیور ما در آذربایجان این شعر شهریار را به یاد بیاورند که گفت:
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد.
محمد مجتهد شبستری
محمدعلی موحد»
🔴 لطفا همرسانی کنید
#بازگشت_زندگی
#برای_ایران
#دکتر_مسعود_پزشکیان
🇮🇷ستاد رسمی دکتر مسعود پزشکیان
@irpezeshkian
🌹@m_sehati🌹
متن پیام:
«ما از مسعود پزشکیان بوی صداقت میشنویم و در دور دوم هم به او رای میدهیم.
از هممیهنان عزیز بهویژه جوانان دلآگاه انتظار داریم که به حساسیت موقف در شرایط خطیر موجود توجه کنند و به رغم تلخکامیها و آزردگیها که دارند پای از معرکه بیرون نکشند.
همشهریان غیور ما در آذربایجان این شعر شهریار را به یاد بیاورند که گفت:
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد.
محمد مجتهد شبستری
محمدعلی موحد»
🔴 لطفا همرسانی کنید
#بازگشت_زندگی
#برای_ایران
#دکتر_مسعود_پزشکیان
🇮🇷ستاد رسمی دکتر مسعود پزشکیان
@irpezeshkian
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from کانال نو اندیشی دینی کیان
بخشی کوتاه از سخنرانی مارتین لوتر کینگ در تاریخ ۱۷ جون ۱۹۶۷ با عنوان
"Going to the ballot box"
"Going to the ballot box"
ما باید از طریق دادگاهها، قانونگذاری و رأیگیری اقدام کنیم. این همان چیزی است که در این چند جلسه اخیر درباره آن صحبت کردهایم؛ ضرورت ثبتنام و ضرورت رأی دادن. این یکی از مهمترین گامهایی است که سیاهپوستان میتوانند در این زمان بردارند؛ رفتن به پای صندوق رأی.
اما میخواهم به شما هشداری بدهم. در این چند دقیقه سعی کردم با زبان مبارزه صحبت کنم. اما در میانه این مبارزهطلبی، همیشه به یاد داشته باشیم که هنگام کوشش برای اصلاح نیازی به نفرتورزی نداریم. همیشه به یاد داشته باشیم که هنگام کوشش برای اصلاح این وضع نیازی به تلخ شدن نداریم. نه، دوستان من، اگر یک چیز باشد که میخواهم امشب به یاد داشته باشید، این است که کسی باید در این دنیا عقل داشته باشد. کسی باید به اندازه کافی عقل داشته باشد تا با عشق در برابر نفرت قرار گیرد. کسی باید به اندازه کافی عقل داشته باشد تا نیروی فیزیکی را با نیروی روحی مقابله کند. اگر این راه را امتحان کنیم، قادر خواهیم بود این شرایط را تغییر دهیم و در عین حال، دل و جان کسانی را که این شرایط را زنده نگه داشتهاند نیز فتح کنیم.
اما من وسوسه را میشناسم. من وسوسهای را میشناسم که به سراغ همه ما میآید. ما برای مدت طولانی زیر پا له شدهایم. من وسوسهای را میشناسم که به سراغ همه ما میآید. ما با چشمان خود وحشیگری گروههای لینچ را دیدهایم. ما خشونت پلیس را در زندگی خود تجربه کردهایم. ما هنوز آخرین نفرات استخدامشده و اولین نفرات اخراجشده هستیم. بسیاری از درها به روی ما بسته شده، و این وسوسهای است که ممکن است ما را به تلخی برساند.
و من افرادی را که به ناامیدی رسیدهاند درک میکنم. من میفهمم چرا برخی راه گم کردند و به این نتیجه رسیدهاند که مشکل از درون حل نخواهد شد. بنابراین به جای ادغام نژادی، درباره جدایی نژادی صحبت میکنند. من پاسخ آنها را میفهمم. آن را از نظر روانشناختی تحلیل کردهام و درک میکنم. اما با وجود این که آن را میفهمم، باید با صبر و حوصله به آنها بگویم که این راه درستی نیست.
باید به آنها بگویم که برتری سیاهپوستان به اندازه برتری سفیدپوستان خطرناک است و خداوند به هیچیک علاقهمند نیست. خداوند صرفاً به آزادی سیاهپوستان، قهوهایپوستان و زردپوستان علاقهمند نیست، بلکه به آزادی کل نژاد بشر و ایجاد جامعهای که در آن همه انسانها به عنوان برادر زندگی کنند، علاقهمند است.
نه، نیازی به نفرت نداریم. نیازی به استفاده از خشونت نداریم. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت بصیرتهای عیسی ناصری و به مدرنی تکنیکهای مهاتما گاندی. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت گفتار عیسی که "دشمنان خود را دوست بدارید، به آنها که شما را نفرین میکنند برکت دهید و برای آنها که به شما آزار میرسانند دعا کنید"، و به مدرنی گفتار گاندی از طریق ثورو که "عدم همکاری با شر درست به اندازه همکاری با نیکی، یک تعهد اخلاقی است."
آری. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت گفتار عیسی که "گونه دیگر را برگردانید.“ وقتی او این سخن را گفت، میدانست که برگرداندن گونه دیگر گاهی باعث رنج خواهد شد. میدانست که ممکن است خانهتان بمباران شود، چاقو بخورید یا زخمی شوید، اما او میگفت که «بهتر است با بدنی زخمی زندگی کنیم تا با روحی زخمی». راه دیگری وجود دارد. این چیزی است که باید ببینیم.
و آه، در این راه قدرتی هست، و اگر ما این راه را دنبال کنیم، در یک فرآیند بزرگ ساخت و ساز شرکت خواهیم کرد که آمریکا را به یک ملت جدید تبدیل خواهد کرد. ما قادر خواهیم بود تا ناهنجاریهای گوشخراش ملتمان را به سمفونی زیبای برادری تبدیل کنیم. این چالش ما است. این راهی است با آن که باید با این معضل مقابله کنیم، و در نهایت ما مردم بزرگی خواهیم بود.
بگذارید به آینده ایمان داشته باشیم. میدانم که آینده گاهی تاریک است. میدانم که همه ما میپرسیم، «تا چه زمانی قرار است با این سیستم زندگی کنیم؟» میدانم که همه ما میپرسیم، «تعصب تا کی دید انسان ها را کور و فهم آنها را تیره خواهد ساخت و خِردِ روشنبین را از جایگاه خود خواهد راند؟»
«چه وقت عدالت زخمخورده که بر خیابانهای شهرهای ما افتاده، از این غبار شرم برداشته میشود تا در میان انسانها حکومت کند؟ چه زمانی ستاره درخشان امید در شب تاریک و تنهای ما خواهد درخشید و زنجیرهای مرگ و ترس را از جانهای خسته خواهد برداشت؟» تا کی عدالت به صلیب کشیده میشود و حقیقت دفن میشود؟ تا کجا و تا چند؟
امشب تنها میتوانم پاسخ دهم، «چندان به درازا نخواهد کشید.»
🌹@m_sehati🌹
اما میخواهم به شما هشداری بدهم. در این چند دقیقه سعی کردم با زبان مبارزه صحبت کنم. اما در میانه این مبارزهطلبی، همیشه به یاد داشته باشیم که هنگام کوشش برای اصلاح نیازی به نفرتورزی نداریم. همیشه به یاد داشته باشیم که هنگام کوشش برای اصلاح این وضع نیازی به تلخ شدن نداریم. نه، دوستان من، اگر یک چیز باشد که میخواهم امشب به یاد داشته باشید، این است که کسی باید در این دنیا عقل داشته باشد. کسی باید به اندازه کافی عقل داشته باشد تا با عشق در برابر نفرت قرار گیرد. کسی باید به اندازه کافی عقل داشته باشد تا نیروی فیزیکی را با نیروی روحی مقابله کند. اگر این راه را امتحان کنیم، قادر خواهیم بود این شرایط را تغییر دهیم و در عین حال، دل و جان کسانی را که این شرایط را زنده نگه داشتهاند نیز فتح کنیم.
اما من وسوسه را میشناسم. من وسوسهای را میشناسم که به سراغ همه ما میآید. ما برای مدت طولانی زیر پا له شدهایم. من وسوسهای را میشناسم که به سراغ همه ما میآید. ما با چشمان خود وحشیگری گروههای لینچ را دیدهایم. ما خشونت پلیس را در زندگی خود تجربه کردهایم. ما هنوز آخرین نفرات استخدامشده و اولین نفرات اخراجشده هستیم. بسیاری از درها به روی ما بسته شده، و این وسوسهای است که ممکن است ما را به تلخی برساند.
و من افرادی را که به ناامیدی رسیدهاند درک میکنم. من میفهمم چرا برخی راه گم کردند و به این نتیجه رسیدهاند که مشکل از درون حل نخواهد شد. بنابراین به جای ادغام نژادی، درباره جدایی نژادی صحبت میکنند. من پاسخ آنها را میفهمم. آن را از نظر روانشناختی تحلیل کردهام و درک میکنم. اما با وجود این که آن را میفهمم، باید با صبر و حوصله به آنها بگویم که این راه درستی نیست.
باید به آنها بگویم که برتری سیاهپوستان به اندازه برتری سفیدپوستان خطرناک است و خداوند به هیچیک علاقهمند نیست. خداوند صرفاً به آزادی سیاهپوستان، قهوهایپوستان و زردپوستان علاقهمند نیست، بلکه به آزادی کل نژاد بشر و ایجاد جامعهای که در آن همه انسانها به عنوان برادر زندگی کنند، علاقهمند است.
نه، نیازی به نفرت نداریم. نیازی به استفاده از خشونت نداریم. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت بصیرتهای عیسی ناصری و به مدرنی تکنیکهای مهاتما گاندی. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت گفتار عیسی که "دشمنان خود را دوست بدارید، به آنها که شما را نفرین میکنند برکت دهید و برای آنها که به شما آزار میرسانند دعا کنید"، و به مدرنی گفتار گاندی از طریق ثورو که "عدم همکاری با شر درست به اندازه همکاری با نیکی، یک تعهد اخلاقی است."
آری. راه دیگری وجود دارد، راهی به قدمت گفتار عیسی که "گونه دیگر را برگردانید.“ وقتی او این سخن را گفت، میدانست که برگرداندن گونه دیگر گاهی باعث رنج خواهد شد. میدانست که ممکن است خانهتان بمباران شود، چاقو بخورید یا زخمی شوید، اما او میگفت که «بهتر است با بدنی زخمی زندگی کنیم تا با روحی زخمی». راه دیگری وجود دارد. این چیزی است که باید ببینیم.
و آه، در این راه قدرتی هست، و اگر ما این راه را دنبال کنیم، در یک فرآیند بزرگ ساخت و ساز شرکت خواهیم کرد که آمریکا را به یک ملت جدید تبدیل خواهد کرد. ما قادر خواهیم بود تا ناهنجاریهای گوشخراش ملتمان را به سمفونی زیبای برادری تبدیل کنیم. این چالش ما است. این راهی است با آن که باید با این معضل مقابله کنیم، و در نهایت ما مردم بزرگی خواهیم بود.
بگذارید به آینده ایمان داشته باشیم. میدانم که آینده گاهی تاریک است. میدانم که همه ما میپرسیم، «تا چه زمانی قرار است با این سیستم زندگی کنیم؟» میدانم که همه ما میپرسیم، «تعصب تا کی دید انسان ها را کور و فهم آنها را تیره خواهد ساخت و خِردِ روشنبین را از جایگاه خود خواهد راند؟»
«چه وقت عدالت زخمخورده که بر خیابانهای شهرهای ما افتاده، از این غبار شرم برداشته میشود تا در میان انسانها حکومت کند؟ چه زمانی ستاره درخشان امید در شب تاریک و تنهای ما خواهد درخشید و زنجیرهای مرگ و ترس را از جانهای خسته خواهد برداشت؟» تا کی عدالت به صلیب کشیده میشود و حقیقت دفن میشود؟ تا کجا و تا چند؟
امشب تنها میتوانم پاسخ دهم، «چندان به درازا نخواهد کشید.»
🌹@m_sehati🌹
هر کس انیس شد به قلم، روز خوش ندید
از این سیاه چشم، سیاهست روز ما
روز قلم به نویسندگان آزاداندیش و با شهامت مبارک بادا
🌺@m_sehati🌺
از این سیاه چشم، سیاهست روز ما
روز قلم به نویسندگان آزاداندیش و با شهامت مبارک بادا
🌺@m_sehati🌺
سخنی با تحریمیها
سنگ بزرگ علامت نزدن است.
امروز بیاید نخست روی این متحجران خشن و متوهم را کم کنیم تا نوبت به شکستن بت بزرگ برسد. اللهم بیر بیر.
به قول گفتنی:
عاقل آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
عاقل آن است که آهسته و پیوسته رود.
🌺@m_sehati🌺
سنگ بزرگ علامت نزدن است.
امروز بیاید نخست روی این متحجران خشن و متوهم را کم کنیم تا نوبت به شکستن بت بزرگ برسد. اللهم بیر بیر.
به قول گفتنی:
عاقل آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
عاقل آن است که آهسته و پیوسته رود.
🌺@m_sehati🌺
سخنی دیگر با تحریمیها
امروز رأی به طیفِ متجدد و متخصص یک تیر است و دو نشان:
1 . کم کردن روی متحجران متوهم و خشونتطلب؛
2 . نه گفتن به تمامیت خواهان مستبد. کیست که نداند استبدادِ حاکم، حامی رقیب است و نافی جمهوریت؟
🌹@m_sehati🌹
امروز رأی به طیفِ متجدد و متخصص یک تیر است و دو نشان:
1 . کم کردن روی متحجران متوهم و خشونتطلب؛
2 . نه گفتن به تمامیت خواهان مستبد. کیست که نداند استبدادِ حاکم، حامی رقیب است و نافی جمهوریت؟
🌹@m_sehati🌹
دیگر «نه» گفتن به وضع موجود بهصورت ساکت کافی نیست
تحریم صندوق در عین رواج، اگر نگوییم فرار از اجتماع و گریز از مسئولیت است؛ جا دارد گفت: برای بسیاری- البته نه برای همه-، نوعی تنآسایی و کمهزینهترین کار شده است. درحالیکه بارها تجربه نشان داده که: «نه» گفتن به وضع موجود بهصورت ساکت و از دور کافی و وافی به مقصود نیست. بلکه این «نه» را که حق همه است نباید به انحصار تحریم فروکاست بلکه باید آن «نه» را به درونِ سیستم هم برد تا برای آزادی و عدالت بتوان از آن بهری جست. اینک انتخاب نامزدی که همهاش فریاد میزند از وضع موجود ناراضی است و وعدۀ تغییر میدهد و گردنش را به پیروی از پیشوای دادگران حضرت علی علیهالسلام درگرو قولش مینهد فرصتی است تا آن «نه» از درون نظام هم همصدا با ملت ستمدیده و محروم از حقوق حقه خویش نیز بلند گردد و شنیده شود. وگرنه در خانه نشستن و از دور به گمانی «نه» گفتن نهتنها گرهای باز نمیکند و از قدرت ستم و استبداد نمیکاهد بلکه افزون بر اینکه بر تداوم و توسعۀ ستم و جور دامن میزند فرزندانمان را نیز به گریز از جامعه و تن دادن به انزوا و تنبلیِ اجتماعی معتاد میکند.
حال همه حقدارند خود تصمیم بگیرند که انسان، انسان است و وجدان و اندیشهاش.
محمد صحتیسردرودی
15 تیرماه 1403
#برای_ایران
🌹@m_sehati🌹
تحریم صندوق در عین رواج، اگر نگوییم فرار از اجتماع و گریز از مسئولیت است؛ جا دارد گفت: برای بسیاری- البته نه برای همه-، نوعی تنآسایی و کمهزینهترین کار شده است. درحالیکه بارها تجربه نشان داده که: «نه» گفتن به وضع موجود بهصورت ساکت و از دور کافی و وافی به مقصود نیست. بلکه این «نه» را که حق همه است نباید به انحصار تحریم فروکاست بلکه باید آن «نه» را به درونِ سیستم هم برد تا برای آزادی و عدالت بتوان از آن بهری جست. اینک انتخاب نامزدی که همهاش فریاد میزند از وضع موجود ناراضی است و وعدۀ تغییر میدهد و گردنش را به پیروی از پیشوای دادگران حضرت علی علیهالسلام درگرو قولش مینهد فرصتی است تا آن «نه» از درون نظام هم همصدا با ملت ستمدیده و محروم از حقوق حقه خویش نیز بلند گردد و شنیده شود. وگرنه در خانه نشستن و از دور به گمانی «نه» گفتن نهتنها گرهای باز نمیکند و از قدرت ستم و استبداد نمیکاهد بلکه افزون بر اینکه بر تداوم و توسعۀ ستم و جور دامن میزند فرزندانمان را نیز به گریز از جامعه و تن دادن به انزوا و تنبلیِ اجتماعی معتاد میکند.
حال همه حقدارند خود تصمیم بگیرند که انسان، انسان است و وجدان و اندیشهاش.
محمد صحتیسردرودی
15 تیرماه 1403
#برای_ایران
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از سخنانِ امام حسین علیه السلام(1)
«إنَّ اللهَ لایُطاعُ بإکراهٍ / خدای تبارک و تعالی با زور اطاعت نمیشود .» (ر.ک: محمد بن المحسن الکاشانی، معادن الحکمة، ج 2 ، ص 46 ) از این سخنِ حضرت حسین(ع) معلوم میشود که مقولۀ دین به خصوص خداپرستی اجبار بردار نیست. به قولِ قرآن: « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ / در دین اجباری نیست که راه رشد از چاهِ گمراهی آشکارا جداست»(سورۀ بقره ، آیۀ 256 ) به این ترتیب دیگر سخن از حکومتِ دین یا حکومت اسلامی معنایی ندارد زیرا که دین تحکّم و حکومت¬بردار نیست. دین کار دل است و ربطی به دولت و حکومت ندارد. دین دل¬افروزی است که از دل می جوشد و بر دل می نشیند و جز این هرچه گویند نه دین که ضدِ دین است و راهزنِ دل.
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
«إنَّ اللهَ لایُطاعُ بإکراهٍ / خدای تبارک و تعالی با زور اطاعت نمیشود .» (ر.ک: محمد بن المحسن الکاشانی، معادن الحکمة، ج 2 ، ص 46 ) از این سخنِ حضرت حسین(ع) معلوم میشود که مقولۀ دین به خصوص خداپرستی اجبار بردار نیست. به قولِ قرآن: « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ / در دین اجباری نیست که راه رشد از چاهِ گمراهی آشکارا جداست»(سورۀ بقره ، آیۀ 256 ) به این ترتیب دیگر سخن از حکومتِ دین یا حکومت اسلامی معنایی ندارد زیرا که دین تحکّم و حکومت¬بردار نیست. دین کار دل است و ربطی به دولت و حکومت ندارد. دین دل¬افروزی است که از دل می جوشد و بر دل می نشیند و جز این هرچه گویند نه دین که ضدِ دین است و راهزنِ دل.
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
@mahmoudmounesi
salim moazzenzadeh_ahvalate soqra
اثری بسیار هنرمندانه و سه زبانه از جاویدیاد سلیم مؤذن زاده که این روزها زبانحالِ بیشترِ انسانهاست
من روزگار و دیدم از هجرِ تو قیامت
انّی رَأیتُ دَهراٌ مِن هِجرِک القیامه
گؤردوم اوزاقلوقوندان دنیانی من قیامت.
✅@m_sehati✅
من روزگار و دیدم از هجرِ تو قیامت
انّی رَأیتُ دَهراٌ مِن هِجرِک القیامه
گؤردوم اوزاقلوقوندان دنیانی من قیامت.
✅@m_sehati✅
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از سخنان امام حسین علیه السلام(2)
«إعلَموا أنَّ حوائجَ الناسِ إلیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم فَلا تَمِلّوا النِعَمَ فَتَحورُ نِقَماً / بدانید که نیازهای مردم [و مراجعه و امیدشان] به شما از نعمتهای خدا برای شماست پس از این نعمتها (نیازها و مراجعاتِ مردم) ملول و خسته نشوید تا نعمتها به نقمتها (کینه¬توزی¬ها و عذابها) برنگردند.»(ر.ک: کشف الغمه2/ 241). یعنی اگر نیازهای مردم را برآورده نکنید همین نعمتها هر یک به نوبتِ خود نقمت و انتقامی می¬گردد که دیر یا زود گریبانتان را می¬گیرد. البته حوائجِ مردم به کسی یا کسانی وقتی نعمت است که هم بتوانند هم بخواهند خواسته های آنها را تأمین کنند و گر نه نقمت و عذابی بیش نخواهد بود. تازه این زمانی است که آن کس یا کسان خود در تولید یا تکثیرِ حوائجِ مردم نقشی نداشته باشند والّا اگر شخصی کسی را از کار بیکار و خانه نشین گرداند تا او را به خویش محتاج سازد و سپس با زیرکی گاهی هم او را بنوازد در این صورت از اول تا آخر همۀ کار و بارش نقمت و عذاب است و نباید به سر خودش کلاه بگذارد و گمان برد که از نعمتهای خدا بهرمند است. قضیه وقتی بسیار بدتر می¬شود که از شخص گذشته صورتِ کلیّه و اجتماعی به خود می¬یابد. شاید با نقلِ صفحه ای از تاریخ معاصر تا حدودی بتوان به این معنا نزدیک شد. البته نقل به معنا و از خاطره، آن هم پس از گذشتِ چهل و اندی سال:
پیش از به اصطلاح تصویب قانون اساسی وقتی آیت الله شریعتمداری مخالفتِ خود را با اصل صد و ده ابراز کرد انقلابیون همه اعم از حوزی و دانشگاهی دست به دست هم دادند تا او را قانع کنند که کوتاه بیاید و به آن رأی دهد. ولی آن مجتهد که جز اجتهاد در پاسخگویی به پرسشهای مکررِ مردم کار دیگری نکرده باز بسیار تحتِ فشار بود یک بار در پاسخ به اصرارِ انقلابیون گفت: بروید در همین قم از مردم و طلاب پرس و جو کنید و ببیند چه قدر از بیوتِ ما مراجع راضی و چه قدر ناراضی هستند؟ آخر ما که در رفعِ حوائجِ همین مردم شهر قم و طلابِ معدود ناتوانیم آن وقت چگونه می¬خواهیم فردا از عهدۀ حوائجِ همۀ مردمِ یک کشورِ بزرگ و وسیع برآییم؟ چرا برای خودمان تکلیفِ مالایطاق درست کنیم؟ آن مرجعِ به درستی دوراندیش در ادامه سخنانی گفت که گویی اشارتی نیز به قتلِ پسرِ آقاسید ابوالحسن اصفهانی داشت، آن گاه که حاجتِ یک روحانی یا طلبه برآورده نمیشود آن فاجعۀ دهشتناک و معروف در صحنِ حضرتِ امیرالمؤمنین(ع) صورت ارتکاب می یابد.
« خدا رحمتش کناد آن که را که قدرش شناخت و از حدّش فراتر نرفت> رحم الله امرأ عرف قدره و لم يتعد طوره»(ر.ک: آمُدی، غرر الحکم و درر الکلم).
محمد صحـّتی سردرودی
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
🏴@m_sehati🏴
«إعلَموا أنَّ حوائجَ الناسِ إلیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم فَلا تَمِلّوا النِعَمَ فَتَحورُ نِقَماً / بدانید که نیازهای مردم [و مراجعه و امیدشان] به شما از نعمتهای خدا برای شماست پس از این نعمتها (نیازها و مراجعاتِ مردم) ملول و خسته نشوید تا نعمتها به نقمتها (کینه¬توزی¬ها و عذابها) برنگردند.»(ر.ک: کشف الغمه2/ 241). یعنی اگر نیازهای مردم را برآورده نکنید همین نعمتها هر یک به نوبتِ خود نقمت و انتقامی می¬گردد که دیر یا زود گریبانتان را می¬گیرد. البته حوائجِ مردم به کسی یا کسانی وقتی نعمت است که هم بتوانند هم بخواهند خواسته های آنها را تأمین کنند و گر نه نقمت و عذابی بیش نخواهد بود. تازه این زمانی است که آن کس یا کسان خود در تولید یا تکثیرِ حوائجِ مردم نقشی نداشته باشند والّا اگر شخصی کسی را از کار بیکار و خانه نشین گرداند تا او را به خویش محتاج سازد و سپس با زیرکی گاهی هم او را بنوازد در این صورت از اول تا آخر همۀ کار و بارش نقمت و عذاب است و نباید به سر خودش کلاه بگذارد و گمان برد که از نعمتهای خدا بهرمند است. قضیه وقتی بسیار بدتر می¬شود که از شخص گذشته صورتِ کلیّه و اجتماعی به خود می¬یابد. شاید با نقلِ صفحه ای از تاریخ معاصر تا حدودی بتوان به این معنا نزدیک شد. البته نقل به معنا و از خاطره، آن هم پس از گذشتِ چهل و اندی سال:
پیش از به اصطلاح تصویب قانون اساسی وقتی آیت الله شریعتمداری مخالفتِ خود را با اصل صد و ده ابراز کرد انقلابیون همه اعم از حوزی و دانشگاهی دست به دست هم دادند تا او را قانع کنند که کوتاه بیاید و به آن رأی دهد. ولی آن مجتهد که جز اجتهاد در پاسخگویی به پرسشهای مکررِ مردم کار دیگری نکرده باز بسیار تحتِ فشار بود یک بار در پاسخ به اصرارِ انقلابیون گفت: بروید در همین قم از مردم و طلاب پرس و جو کنید و ببیند چه قدر از بیوتِ ما مراجع راضی و چه قدر ناراضی هستند؟ آخر ما که در رفعِ حوائجِ همین مردم شهر قم و طلابِ معدود ناتوانیم آن وقت چگونه می¬خواهیم فردا از عهدۀ حوائجِ همۀ مردمِ یک کشورِ بزرگ و وسیع برآییم؟ چرا برای خودمان تکلیفِ مالایطاق درست کنیم؟ آن مرجعِ به درستی دوراندیش در ادامه سخنانی گفت که گویی اشارتی نیز به قتلِ پسرِ آقاسید ابوالحسن اصفهانی داشت، آن گاه که حاجتِ یک روحانی یا طلبه برآورده نمیشود آن فاجعۀ دهشتناک و معروف در صحنِ حضرتِ امیرالمؤمنین(ع) صورت ارتکاب می یابد.
« خدا رحمتش کناد آن که را که قدرش شناخت و از حدّش فراتر نرفت> رحم الله امرأ عرف قدره و لم يتعد طوره»(ر.ک: آمُدی، غرر الحکم و درر الکلم).
محمد صحـّتی سردرودی
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
اکبرانه
( با تلخیص و بازویراستی تازه )
در میان مُظهِر و مَظهَر عجب!
واله ای تا وصل مانده یک وجب
دید دل مجذوب پیش و پا پس است
گفت بابا سوختم دیگر بس است
قبله را گم کردهام دستم بگیر
ای بشیر، ابن بشیر ابن بشیر !
تو بگو من مردهام یا ماندهام
دادهام جان یا که خود جا ماندهام؟
هستِ هستی هشتن آسان دست توست
این دلم آخر نه خود پا بستِ توست؟
پاکتر از پاک، پاکم ساختی
پاکبازان هرچه بردی باختی
گه دلم در خیمه، گه در مقتل است
گام آخر بیتو، گام اوّل است
هفت شهر عشق را تو شه پری
بیتو از اکبر نشاید، اکبری
این دم آخر دلم در بند توست
آخر این فرزند، خود دلبند توست
من نه اسماعیل، نه قربانیم
قُرب و بُعدی نیست یکسر فانیم
نیستم، هستم، نمیدانم دگر
گه به پا این راه پویم گه به سر
از « فَدَیناهُ » فراتر رفته ام
نه فنا که از بقا هم رسته ام
« خیره گشتم خیرگی هم خیره گشت
آب حیرت عقل را از سر گذشت »
کثرتی حاشا که وحدت نیز نیست
« سَبَّحَ لله » باشد خواندنیست
حرفهای حرفه ای تا سرسریست
« عارف اکبر » کجا ؟ کی اکبریست...
نی روایت می کند از نینوا
کلمه کلمه «کربلا» گو کربلا
این روایت می رسد تا « ربّنا »
وردِ هر آزاده ای « یا ربّنا »
لوح و کرسی و قلم در دست اوست
سطر سطر هر سخن سرمست اوست
هرچه حیرت بیشتر شد بهتر است
از وجود و ماهویّت برتر است
از وجود و واجد و موجود نیز
لفظ لفظ است و نباشد زان گریز
بلکه بیتی از تحیّر سر زند
ریشه ی هر «غیرگویی» برکَند
گوید از «اوّل قتیلِ» آل عشق
قیل و قالش بر دهد از حال عشق
در عبارت کی بگنجد یاد او؟
فوق فصل و اصل شد فریاد او
تشنه ی اندیشه گر باشد دلی
با عبارت ها ندارد مشکلی
این عبارت در عبور و «حیرتی»،
عزمجو در رمز دارد غیرتی
سرّها در سوزها و سازهاست
نینوا را نازها و رازهاست
هرچه در تاریخ و مقتل خوانده ایم
عاقبت در ظاهرش جا مانده ایم
با قیاس ِ نفس ها و نسل ها
هر کسی در وصل خوانَد فصل ها !
واوِ وصلش تا به «هو» در دور بود
هر که فصلی ساخت کارش جور بود
اکبرش تکبیر را تفسیر کرد
عشق هم از غیرتش تغییر کرد
هرچه او میگفت صد تسبیح بود
نور را در نغمهاش تلمیح بود
ذرّه ذرّاتِ وجودش سبحه سان
هم چنان در رقص بود و دف زنان
در سماع و سبحه و چرخی مدام
رقص آخر، رخصتی جست از امام
نه فقط تسبیح مریم پاره شد
عشق تا عزمش شنید آواره شد
آن خلیل ابن خلیل ابن خلیل
دید در دیدِ علی: جَلَّ الجلیل!
دید دیگر چشم نه، خود چشمه ایست
چشمهای که کوثر آن را تشنهایست
نه خمارش میتوان خواندش نه مست
تا پدر دیدش نخِ قلبش گسست
گفت لاحولی و سر را راست کرد
«یااحد گویان» علی را دید فرد
دید برگشته علی از قتلگاه
قُل هُوَالله ُاَحَد، جَلَّ إلاَه !
گفت: «الله ُالصَّمَد» سُبحانَ هو
«لَم یَلد» دل میبرد، سُبحانَ هو
گفت جانم آمدی حالا چرا
تو کجا، ای با وفا این جا کجا؟!
به خیالم که تو رفتی از برم
با خودم گفتم رهیده اکبرم
نیک میدانی که از خود خستهام
هرچه بوی خود دهد بگسستهام
هان! نمیگویم که سرمستی چرا
خود نرفته، زود برگشتی چرا؟!
دور نارفته چه پُر دیر آمدی
جانِ من رفتی جوان پیر آمدی
چشم تو عینُ الیقین بنمایدت
ما رَمَیتی خوان همین میشایدت
تو بگو، گویی که دلگیر آمدی
تشنه میرفتی ولی سیر آمدی
نه نگو، ناگفتنت گویاتر است
این نگاهت از زبان زیباتر است
با دو چشمت نیک گویی، پس بگو
غیر از او حاشا که جویی پس بگو
سوره ی اَلحَمد خوان اکبر بگو
جان بابا، جملهای دیگر بگو
خواست اکبر سفرهی دل واکند
سرّی از اسرار هو، افشا کند
تا دو لب را غنچه سازد لالهای
در دو، دیده دُرّ دید و ژالهای
گفت ای بابا دهانم دوختی
ساختی تا سوختی، افروختی
یک تبسّم در جوابش تا شنید
گفت لاحولی و دیگر کس ندید
رفت تا فوق رهایی پر زند
گام آخر را نه پا، با سر زند
ماند دل در خیمه پیش پیرِ عشق
رفت اکبر تا کند تفسیر عشق
نه فقط بیخود که بیدل گشته بود
آخر او در عشق، خود سر رشته بود
رفت شبهِ مصطفی با عزمِ جزم
ظاهرش بر رزم و در واقع به بزم
نه توان تشکیک و نه تشویش کرد
مرگ را مبهوت عزم خویش کرد
مرگ را از شش جهت تا رانده بود
قابضُ الارواح حیران مانده بود
ای محمّدمشی و همّت حیدری
از تو می آید کنون صد صفدری
اکبرا تکریمِ «کرّمنا»ست این
ما رمیتی بازخوان ای نازنین
دید اکبر را که عزم اکبریست
پلک چشمش را عجب پیغمبریست
دید دیگر دید ، با دیدِ دگر
نه دگر در فکر پا باشد نه سر
بِسملی با بای بسمالله دید
نه فنا فی الله، بقا بالله دید
قطعه قطعه دید قربانیست او
گفت با خود تا ندانی اوست هو،
تا ابد کار تو، حسرت خوردن است
حرف حق ناخوانده حیرت بردن است
حرف حق آزادگی در هر مقام
حرف حق توحید باشد والسلام
محمد صحتی سردرودی / 2 / 9 / 87 / قم
@m_sehati✅
( با تلخیص و بازویراستی تازه )
در میان مُظهِر و مَظهَر عجب!
واله ای تا وصل مانده یک وجب
دید دل مجذوب پیش و پا پس است
گفت بابا سوختم دیگر بس است
قبله را گم کردهام دستم بگیر
ای بشیر، ابن بشیر ابن بشیر !
تو بگو من مردهام یا ماندهام
دادهام جان یا که خود جا ماندهام؟
هستِ هستی هشتن آسان دست توست
این دلم آخر نه خود پا بستِ توست؟
پاکتر از پاک، پاکم ساختی
پاکبازان هرچه بردی باختی
گه دلم در خیمه، گه در مقتل است
گام آخر بیتو، گام اوّل است
هفت شهر عشق را تو شه پری
بیتو از اکبر نشاید، اکبری
این دم آخر دلم در بند توست
آخر این فرزند، خود دلبند توست
من نه اسماعیل، نه قربانیم
قُرب و بُعدی نیست یکسر فانیم
نیستم، هستم، نمیدانم دگر
گه به پا این راه پویم گه به سر
از « فَدَیناهُ » فراتر رفته ام
نه فنا که از بقا هم رسته ام
« خیره گشتم خیرگی هم خیره گشت
آب حیرت عقل را از سر گذشت »
کثرتی حاشا که وحدت نیز نیست
« سَبَّحَ لله » باشد خواندنیست
حرفهای حرفه ای تا سرسریست
« عارف اکبر » کجا ؟ کی اکبریست...
نی روایت می کند از نینوا
کلمه کلمه «کربلا» گو کربلا
این روایت می رسد تا « ربّنا »
وردِ هر آزاده ای « یا ربّنا »
لوح و کرسی و قلم در دست اوست
سطر سطر هر سخن سرمست اوست
هرچه حیرت بیشتر شد بهتر است
از وجود و ماهویّت برتر است
از وجود و واجد و موجود نیز
لفظ لفظ است و نباشد زان گریز
بلکه بیتی از تحیّر سر زند
ریشه ی هر «غیرگویی» برکَند
گوید از «اوّل قتیلِ» آل عشق
قیل و قالش بر دهد از حال عشق
در عبارت کی بگنجد یاد او؟
فوق فصل و اصل شد فریاد او
تشنه ی اندیشه گر باشد دلی
با عبارت ها ندارد مشکلی
این عبارت در عبور و «حیرتی»،
عزمجو در رمز دارد غیرتی
سرّها در سوزها و سازهاست
نینوا را نازها و رازهاست
هرچه در تاریخ و مقتل خوانده ایم
عاقبت در ظاهرش جا مانده ایم
با قیاس ِ نفس ها و نسل ها
هر کسی در وصل خوانَد فصل ها !
واوِ وصلش تا به «هو» در دور بود
هر که فصلی ساخت کارش جور بود
اکبرش تکبیر را تفسیر کرد
عشق هم از غیرتش تغییر کرد
هرچه او میگفت صد تسبیح بود
نور را در نغمهاش تلمیح بود
ذرّه ذرّاتِ وجودش سبحه سان
هم چنان در رقص بود و دف زنان
در سماع و سبحه و چرخی مدام
رقص آخر، رخصتی جست از امام
نه فقط تسبیح مریم پاره شد
عشق تا عزمش شنید آواره شد
آن خلیل ابن خلیل ابن خلیل
دید در دیدِ علی: جَلَّ الجلیل!
دید دیگر چشم نه، خود چشمه ایست
چشمهای که کوثر آن را تشنهایست
نه خمارش میتوان خواندش نه مست
تا پدر دیدش نخِ قلبش گسست
گفت لاحولی و سر را راست کرد
«یااحد گویان» علی را دید فرد
دید برگشته علی از قتلگاه
قُل هُوَالله ُاَحَد، جَلَّ إلاَه !
گفت: «الله ُالصَّمَد» سُبحانَ هو
«لَم یَلد» دل میبرد، سُبحانَ هو
گفت جانم آمدی حالا چرا
تو کجا، ای با وفا این جا کجا؟!
به خیالم که تو رفتی از برم
با خودم گفتم رهیده اکبرم
نیک میدانی که از خود خستهام
هرچه بوی خود دهد بگسستهام
هان! نمیگویم که سرمستی چرا
خود نرفته، زود برگشتی چرا؟!
دور نارفته چه پُر دیر آمدی
جانِ من رفتی جوان پیر آمدی
چشم تو عینُ الیقین بنمایدت
ما رَمَیتی خوان همین میشایدت
تو بگو، گویی که دلگیر آمدی
تشنه میرفتی ولی سیر آمدی
نه نگو، ناگفتنت گویاتر است
این نگاهت از زبان زیباتر است
با دو چشمت نیک گویی، پس بگو
غیر از او حاشا که جویی پس بگو
سوره ی اَلحَمد خوان اکبر بگو
جان بابا، جملهای دیگر بگو
خواست اکبر سفرهی دل واکند
سرّی از اسرار هو، افشا کند
تا دو لب را غنچه سازد لالهای
در دو، دیده دُرّ دید و ژالهای
گفت ای بابا دهانم دوختی
ساختی تا سوختی، افروختی
یک تبسّم در جوابش تا شنید
گفت لاحولی و دیگر کس ندید
رفت تا فوق رهایی پر زند
گام آخر را نه پا، با سر زند
ماند دل در خیمه پیش پیرِ عشق
رفت اکبر تا کند تفسیر عشق
نه فقط بیخود که بیدل گشته بود
آخر او در عشق، خود سر رشته بود
رفت شبهِ مصطفی با عزمِ جزم
ظاهرش بر رزم و در واقع به بزم
نه توان تشکیک و نه تشویش کرد
مرگ را مبهوت عزم خویش کرد
مرگ را از شش جهت تا رانده بود
قابضُ الارواح حیران مانده بود
ای محمّدمشی و همّت حیدری
از تو می آید کنون صد صفدری
اکبرا تکریمِ «کرّمنا»ست این
ما رمیتی بازخوان ای نازنین
دید اکبر را که عزم اکبریست
پلک چشمش را عجب پیغمبریست
دید دیگر دید ، با دیدِ دگر
نه دگر در فکر پا باشد نه سر
بِسملی با بای بسمالله دید
نه فنا فی الله، بقا بالله دید
قطعه قطعه دید قربانیست او
گفت با خود تا ندانی اوست هو،
تا ابد کار تو، حسرت خوردن است
حرف حق ناخوانده حیرت بردن است
حرف حق آزادگی در هر مقام
حرف حق توحید باشد والسلام
محمد صحتی سردرودی / 2 / 9 / 87 / قم
@m_sehati✅
سلام بر حسین
شبهای عاشوراپژوهی ۳
با هدف پیوند میان پژوهشهای عاشورایی و مجالس حسینی، «موسسهی فرهنگی آیه» با همراهی «دبیرخانهی دوسالانهی کتاب عاشورا» برای سومین سال برنامهای را با محوریت کتابها و پژوهشهای برتر عاشورایی و با عنوان «شبهای عاشوراپژوهی» برگزار میکنند.
از شب تاسوعا، پنج شب، پنج عاشوراپژوه با محوریت مباحث کتاب خود سخن خواهند گفت.
شبهای عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسهی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.
شب اول
کتاب «اسرار سرشک جاودانه: علل جاودانگی نهضت امامحسین»
دکتر اصغر منتظرالقائم
شب دوم
کتاب «مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق»
محمد صحتی سردرودی
شب سوم
کتاب «کوفه: از پیدایش تا عاشورا»
دکتر نعمتالله صفری فروشانی
شب چهارم
کتابهای «عاشورا به روایت زیدیه» و «عاشورا به روایت اسماعیلیه»
دکتر مجتبی سلطانی احمدی
شب پنجم
کتاب «زیارت عاشورا از آغاز تا امروز»
حجتالاسلام سیدمهدی محمودی
بخش ثابت هر پنج شب:
تحلیل تاریخی واقعهی عاشورا
دکتر سعید طاووسی مسرور
اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ خانه حکمت (تکیهی میرفندرسکی)
۲۴ تا ۲۸ تیر ۱۴۰۳
ساعت ۲۰:۳۰
@ashoorabook
شبهای عاشوراپژوهی ۳
با هدف پیوند میان پژوهشهای عاشورایی و مجالس حسینی، «موسسهی فرهنگی آیه» با همراهی «دبیرخانهی دوسالانهی کتاب عاشورا» برای سومین سال برنامهای را با محوریت کتابها و پژوهشهای برتر عاشورایی و با عنوان «شبهای عاشوراپژوهی» برگزار میکنند.
از شب تاسوعا، پنج شب، پنج عاشوراپژوه با محوریت مباحث کتاب خود سخن خواهند گفت.
شبهای عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسهی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.
شب اول
کتاب «اسرار سرشک جاودانه: علل جاودانگی نهضت امامحسین»
دکتر اصغر منتظرالقائم
شب دوم
کتاب «مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق»
محمد صحتی سردرودی
شب سوم
کتاب «کوفه: از پیدایش تا عاشورا»
دکتر نعمتالله صفری فروشانی
شب چهارم
کتابهای «عاشورا به روایت زیدیه» و «عاشورا به روایت اسماعیلیه»
دکتر مجتبی سلطانی احمدی
شب پنجم
کتاب «زیارت عاشورا از آغاز تا امروز»
حجتالاسلام سیدمهدی محمودی
بخش ثابت هر پنج شب:
تحلیل تاریخی واقعهی عاشورا
دکتر سعید طاووسی مسرور
اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ خانه حکمت (تکیهی میرفندرسکی)
۲۴ تا ۲۸ تیر ۱۴۰۳
ساعت ۲۰:۳۰
@ashoorabook
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از سخنان امام حسین علیه السلام(3)
(اسلام و ایمان پیشکش؛ برگردید انسان باشید!)
عصر عاشورا وقتی حضرت دید، شمر بن ذی الجوشن با گروهی از پیاده نظام، قصدِ یورش به خیمه هایی را دارند که جایگاه زنان و کودکان بود به سوی آن خیمه ها دوید ولی سپاه میان او و خانوداه اش حایل و مانع گشتند اینجا بود که فریاد زد:
« ویلکم! إن لم تکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد فکونوا فی أمر دنیاکم أحرارا ذوی أحساب، امنعوا رحلی و أهلی من طغامکم و جهّالکم»(بلاذری، انساب الأشراف 3 / 407 ؛ تاریخ الطبری 5 / 450).
یعنی: وای بر شما! اگر دینی ندارید و چنانید که از روزِ بازگشت نیز نمیترسید پس بیایید در کارهای دنیای خودتان آزاده باشید و ریشه دار رفتار کنید، و اجامر و اوباشتان را از خیمه و خانواده ام باز دارید و مانع شوید.
این منطق از سرورِ آزادگان چنان محکم و مؤثّر بود که شمر هم مجاب شد و دستور عقب نشینی به سپاهِ خویش داد. حتی در برخی متون روایت است که شمر فوری تسلیم این منطق گشت و به نیروهایش گفت: کاری به خیمه ها نداشته باشید؛ برگردید با خود او بجنگید که به جانم سوگند او به حتم حریفِ بزرگواری است>«فلعمری انّه لکفو کریم.»(ابن أعثم، الفتوح 5 / 117).
مثل اینکه مراد از عبارتِ «اگر دینی ندارید و از روزِ بازگشت نمیترسید پس در امورِ دنیای خود آزاده باشید و با نجابت رفتار کنید» همین است که بازگردید و انسان باشید و مانندِ یک بنی آدم زندگی کنید. نکتۀ مهم اینجاست که دین و ایمان و اسلام همه اش برای این بود که انسانیتِ انسان و وجدانش بیدار باشد و با آزادگی ببالد و بپاید حال اگر دینی چنان وراونه گردد که به استخدامِ زور و ظلم درآید یعنی فقط ظواهر و شعائری از آن بماند اینجاست که باید از آن ناامید گشت و به انسانیت و آزادی فراخواند که این فراخوان حتی شمر را ولو به طور موقّت مجاب میکند و خلع سلاح.
خلاصه درسی که از این سخنِ حضرت حسین میتوان آموخت چنین است که گفته میشود: دین و باور به مبدأ و معاد تا زمانی مفید است که در خدمتِ انسانیّت و آزادگیِ انسان باشد و گرنه مضرّ خواهد بود و بسیار خطرناک.
محمد صحّتی سردرودی
دهم مرداد 1401 / قم
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
🏴@m_sehati🏴
(اسلام و ایمان پیشکش؛ برگردید انسان باشید!)
عصر عاشورا وقتی حضرت دید، شمر بن ذی الجوشن با گروهی از پیاده نظام، قصدِ یورش به خیمه هایی را دارند که جایگاه زنان و کودکان بود به سوی آن خیمه ها دوید ولی سپاه میان او و خانوداه اش حایل و مانع گشتند اینجا بود که فریاد زد:
« ویلکم! إن لم تکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد فکونوا فی أمر دنیاکم أحرارا ذوی أحساب، امنعوا رحلی و أهلی من طغامکم و جهّالکم»(بلاذری، انساب الأشراف 3 / 407 ؛ تاریخ الطبری 5 / 450).
یعنی: وای بر شما! اگر دینی ندارید و چنانید که از روزِ بازگشت نیز نمیترسید پس بیایید در کارهای دنیای خودتان آزاده باشید و ریشه دار رفتار کنید، و اجامر و اوباشتان را از خیمه و خانواده ام باز دارید و مانع شوید.
این منطق از سرورِ آزادگان چنان محکم و مؤثّر بود که شمر هم مجاب شد و دستور عقب نشینی به سپاهِ خویش داد. حتی در برخی متون روایت است که شمر فوری تسلیم این منطق گشت و به نیروهایش گفت: کاری به خیمه ها نداشته باشید؛ برگردید با خود او بجنگید که به جانم سوگند او به حتم حریفِ بزرگواری است>«فلعمری انّه لکفو کریم.»(ابن أعثم، الفتوح 5 / 117).
مثل اینکه مراد از عبارتِ «اگر دینی ندارید و از روزِ بازگشت نمیترسید پس در امورِ دنیای خود آزاده باشید و با نجابت رفتار کنید» همین است که بازگردید و انسان باشید و مانندِ یک بنی آدم زندگی کنید. نکتۀ مهم اینجاست که دین و ایمان و اسلام همه اش برای این بود که انسانیتِ انسان و وجدانش بیدار باشد و با آزادگی ببالد و بپاید حال اگر دینی چنان وراونه گردد که به استخدامِ زور و ظلم درآید یعنی فقط ظواهر و شعائری از آن بماند اینجاست که باید از آن ناامید گشت و به انسانیت و آزادی فراخواند که این فراخوان حتی شمر را ولو به طور موقّت مجاب میکند و خلع سلاح.
خلاصه درسی که از این سخنِ حضرت حسین میتوان آموخت چنین است که گفته میشود: دین و باور به مبدأ و معاد تا زمانی مفید است که در خدمتِ انسانیّت و آزادگیِ انسان باشد و گرنه مضرّ خواهد بود و بسیار خطرناک.
محمد صحّتی سردرودی
دهم مرداد 1401 / قم
✅ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان ✅
🏴@m_sehati🏴