Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
امام حسین علیه السلام از کدام منکری میخواست نهی کند؟
(قسمت چهارم/ از متن تا سندپژوهی)
با تأمّل در متنِ سخن، چند معنای مهم در محتوا نهفته است که احتمال دارد با دقت در آنها به علّتِ دیگری از عللِ عدمِ نقلِ آن در بیشترِ متونِ مربوط برسیم البته این همه از سر ظنّ و گمان است تا چه نتیجه یا نتایج به دست آید به این ترتیب که میگوییم:
اول . در خروجِ امام حسین(ع) از مدینه تا ورودش به مکه، آیاتِ مربوط به مدین و شعیبِ نبی مثل اینکه وردِ زبان حضرتش بوده است که وقتی میخواهد از مدینه بیرون رود سخنِ موسی را هنگام فرار از مصر به سوی مدین، قرائت میکند:« فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَبُ قَالَ رَبّ نَجّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ »(قصص/ 21) و هنگامِ ورود به مکه میخواند:« وَلَمّا تَوَجّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السّبِيلِ»(همان/22) و در روایتِ مورد بحث هم چند عبارت از سخنانِ شعیب دیده میشود به این ترتیب:
1 . در قرآن از زبان آن پیام آور نقل شده است که به قوم خود گفت:« إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ/ هدفی جز اصلاح ندارم البته تا جایی که بتوانم»(هود /بخشی از آیۀ 88 ) و در متنِ مورد بحث هم هست:« وَإنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى/ من در بیرون رفتن از مدینه جز اصلاح در میان امتِ جدّم هدف دیگری ندارم» که اگر این عبارتِ اصلاح در قرآن نبود منکرانِ این حدیث بدون تفکیکِ معنای لفظی و اصطلاحیِ آن میگفتند کلمۀ اصلاح و رفرم یک واژۀ جدیدی است و آن را نمیشود به حضرت حسین نسبت داد!
2 . در قرآن داریم که در ادامۀ همان سخن، شعیب گفت: « وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»(همان/ بخشی دیگر از آیه) و در متنِ وصیتنامۀ مذکور هم این سه جمله به عین آمده است: وَما تَوْفيقى إلاّ بِاللهِ ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ اُنيبُ.
دوم: از طرفی می بینیم که برخی منابع، سخنان مورد بحث را از امام حسین(ع) خطاب به عبدالله بن عباس نقل کرده اند(ابن شهر آشوب، مناقب 4 / 89؛ ترجمۀ الفتوح به قلم مستوفی هروی و با عنوان قیام امام حسین علیه السلام/ 15 – 16) و از طرفی دیگر می بینیم که پیروانِ اسلامِ خلافتی و حکومتی در کتابهای خود روایتی ثبت کرده اند(ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق 23 / 73 ترجمۀ شعيب بن يوبب بن عنقاء بن مدين) به این مضمون: « مردی[؟] پیش ابن عباس آمد و گفت: میخواهم امر به معروف و نهی منکر کنم= أريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر. ابن عباس به آن مرد گفت: به آن حد رسیده ای؟= قال وبلغت ذلك؟ مرد ناشناس[؟] پاسخ داد: امیدوارم رسیده باشم= قال أرجو. ابن عباس گفت: حال اگر نمی ترسی که رسوایی به بار آوری!= قال فإن لم تخش أن تفتضح [... خلاصه سه شرط دارد که لازم است به آنها گوش سپاری سپس راه بیافتی!...] شرط سوم: سخن پرستندۀ صالحِ خدا شعیب(ع) را فراموش نکنی که گفت: من در آنچه شما را از آن نهی میکنم نمیخواهم با شما مخالفت کنم!= وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ(بخشی دیگر از همان آیۀ 88 در سورۀ هود). حال پرسش این است چگونه میتوان گفت این همه عینِ همی(شعیب و ابن عباس و امر به معروف و نهی از منکر با تکرار عین عبارت در هر دو متن و اقتباس و تضمین از یک آیۀ معین) همه و همه در اینجا صرف تصادف است و هیچ قصد و غرضی مثل مشابه سازی یا تحریف و تدفینِ آن سخنانِ مشهور و منقول از امام حسین(ع) در کار نبوده است؟! نمی دانم؛ خدا داند.
محمد صحّتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
(قسمت چهارم/ از متن تا سندپژوهی)
با تأمّل در متنِ سخن، چند معنای مهم در محتوا نهفته است که احتمال دارد با دقت در آنها به علّتِ دیگری از عللِ عدمِ نقلِ آن در بیشترِ متونِ مربوط برسیم البته این همه از سر ظنّ و گمان است تا چه نتیجه یا نتایج به دست آید به این ترتیب که میگوییم:
اول . در خروجِ امام حسین(ع) از مدینه تا ورودش به مکه، آیاتِ مربوط به مدین و شعیبِ نبی مثل اینکه وردِ زبان حضرتش بوده است که وقتی میخواهد از مدینه بیرون رود سخنِ موسی را هنگام فرار از مصر به سوی مدین، قرائت میکند:« فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَبُ قَالَ رَبّ نَجّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ »(قصص/ 21) و هنگامِ ورود به مکه میخواند:« وَلَمّا تَوَجّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السّبِيلِ»(همان/22) و در روایتِ مورد بحث هم چند عبارت از سخنانِ شعیب دیده میشود به این ترتیب:
1 . در قرآن از زبان آن پیام آور نقل شده است که به قوم خود گفت:« إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ/ هدفی جز اصلاح ندارم البته تا جایی که بتوانم»(هود /بخشی از آیۀ 88 ) و در متنِ مورد بحث هم هست:« وَإنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى/ من در بیرون رفتن از مدینه جز اصلاح در میان امتِ جدّم هدف دیگری ندارم» که اگر این عبارتِ اصلاح در قرآن نبود منکرانِ این حدیث بدون تفکیکِ معنای لفظی و اصطلاحیِ آن میگفتند کلمۀ اصلاح و رفرم یک واژۀ جدیدی است و آن را نمیشود به حضرت حسین نسبت داد!
2 . در قرآن داریم که در ادامۀ همان سخن، شعیب گفت: « وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»(همان/ بخشی دیگر از آیه) و در متنِ وصیتنامۀ مذکور هم این سه جمله به عین آمده است: وَما تَوْفيقى إلاّ بِاللهِ ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ اُنيبُ.
دوم: از طرفی می بینیم که برخی منابع، سخنان مورد بحث را از امام حسین(ع) خطاب به عبدالله بن عباس نقل کرده اند(ابن شهر آشوب، مناقب 4 / 89؛ ترجمۀ الفتوح به قلم مستوفی هروی و با عنوان قیام امام حسین علیه السلام/ 15 – 16) و از طرفی دیگر می بینیم که پیروانِ اسلامِ خلافتی و حکومتی در کتابهای خود روایتی ثبت کرده اند(ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق 23 / 73 ترجمۀ شعيب بن يوبب بن عنقاء بن مدين) به این مضمون: « مردی[؟] پیش ابن عباس آمد و گفت: میخواهم امر به معروف و نهی منکر کنم= أريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر. ابن عباس به آن مرد گفت: به آن حد رسیده ای؟= قال وبلغت ذلك؟ مرد ناشناس[؟] پاسخ داد: امیدوارم رسیده باشم= قال أرجو. ابن عباس گفت: حال اگر نمی ترسی که رسوایی به بار آوری!= قال فإن لم تخش أن تفتضح [... خلاصه سه شرط دارد که لازم است به آنها گوش سپاری سپس راه بیافتی!...] شرط سوم: سخن پرستندۀ صالحِ خدا شعیب(ع) را فراموش نکنی که گفت: من در آنچه شما را از آن نهی میکنم نمیخواهم با شما مخالفت کنم!= وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ(بخشی دیگر از همان آیۀ 88 در سورۀ هود). حال پرسش این است چگونه میتوان گفت این همه عینِ همی(شعیب و ابن عباس و امر به معروف و نهی از منکر با تکرار عین عبارت در هر دو متن و اقتباس و تضمین از یک آیۀ معین) همه و همه در اینجا صرف تصادف است و هیچ قصد و غرضی مثل مشابه سازی یا تحریف و تدفینِ آن سخنانِ مشهور و منقول از امام حسین(ع) در کار نبوده است؟! نمی دانم؛ خدا داند.
محمد صحّتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
درسِ مسئولیّت
عبدالله بن عبّاس می¬گوید: در حال طواف به دورِ خانۀ خدا بودم، حسین بن علی علیهماالسلام را دیدم که میان رکن و مقام دست در دست خویش می سایید، به آغوش کشیدم؛ به سینه فشردم و گفتم: یا اباعبدالله می¬خواهی چه کنی؟ گفت: می¬خواهم بروم؛ گفتم: تو را به خدا به سوی عراقی¬هایی می¬روی که پدرت را کشتند و به برادرت طعنه و زخم زدند؛ [نرو] که تو بقای ما و شکوه و شوکتِ مایی. گفت: پسرِ عباس دست از سرم بر دار! من از پروردگارم – که عزیز و جلیل است - شرم دارم در حالی دیدارش کنم که در میان ملّتمان نه به کارِ شایسته ای فراخوانم و نه از ناشایستی باز دارم> خلّ عنّی یابن عباس! فإنَی أستحیی من ربّی عزّ و جلّ أن ألقاه و لم آمر فی أمّتنا بمعروفٍ و لم أنه عن منکرٍ»(شجری، الأمالی الخمیسیّه ، ج 1 ، ص 186 )یعنی به اعترافِ خود ابن عبّاس حضرت حسین به وی پاسخِ دندان¬شکنی می¬دهد، مثل این¬که می¬گوید خودت که کاری برای این مردمِ بدبخت و اسیر در دست استبداد و ستم نمی¬کنی آن وقت می¬خواهی مانعِ منم بشویی؟ برو بلکه از خودت خجالت بکشی که با این پیری پایت لب گور است باز فکری به روز بازخواست و لقاء الله نمی¬کنی. از این حدیث شریف درسی که باید گرفت همانا درسِ مسئولیّت است؛ به این ترتیب که اگر انسان نسبت به هم¬نوعانِ خویش احساسِ مسئولیّتی نکند تا با امر به معروف و نهی از منکر آنها را به آن همزیستی که بایسته است و شایستۀ آنند فراخواند و از آن زندگیِ زشتی که با ترس از اربابِ قدرت و حکومت تن به خواری دادن است باز ندارد و این بی مسئولیّتی را آن قدر ادامه دهد که عمرش سر آید آن گاه باید از خودش و خدایش خجالت بکشد و از خویشتنِ خویش شرمش آید پس چرا زنده هست؟
ای کاش آنان که میتوانند سخن فوق را از حضرت حسین علیه السلام به سمعِ شریفِ مراجع معظّم برسانند بلکه بیش از این نسبت به بلایایی که هر لحظه بیشتر به مردم تحمیل میشود ساکت ننشینند. بزرگواران! دل به این خوش مکنید که مردم در ماه محرم به خصوص تاسوعا و عاشورا دست از کار و زندگی میکشند و همه فریاد میزنند یا حسین و یا مظلوم. واقع آن است که دین گریزی زیر پوست شهر به سرعت در حال رشد است. مردم از بی کفایتیِ دولت و حکومت دیریست ستم می بینند. فقر بیداد میکنند. بیکاری، مشکل مسکن، معضلِ ازدواج، شکافِ طبقاتی حتّی در میان طلّاب و روحانیون روز به روز بیشتر و بدتر میشود. کتابها و مقالات مذهبی یا از محتوا تهی هستند و مبتذل؛ یا به مباحثی میپردازند که نه به درد دنیا میخورد نه به درد دین. خودسانسوری از عادت و طبیعتِ ثانوی فراتر رفته از ذاتیّاتِ پِژوهشگران و نویسندگان و هنرمندان شده است. هر کس به نفاق و تزویر تن ندهد محکوم به حماقت است و سادلوحی!
باری بزرگوران! این ملّتی که همه اش فریاد میزنند یا حسین و یا مظلوم، شیعۀ حسین اند و خود نیز هرچند نه مثل او که بیشتر از او مظلومند و از حقوقشان محروم.آیا لطف میکنید صدای مظلومیّت این ملّت را هم بشنوید؟ جسارت نباشد در خاتمه میخواهم دو کلام از مولای متّقیان علیه السلام را به خاطر خطیرتان بیاورم که فرمود:1 . « إِنَّ اللهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ/ بی شک خداي والا بر پيشوايانِ عدالت، واجب فرموده است كه خود را با مردم ناتوان همسنگ سازند تا ناداريِ نادار او را از پاي نيندازد»(نهج البلاغه، خطبه 209 )؛ 2 . « وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ/ و برتر از همة اين كارها(در بابِ جهاد و امر به معروف و نهی از منکر) سخن دادگرانهاي است كه پيش رويِ پيشواي ستمكار گويند.»(همان، جملۀ آخر از حکمت374).
محمد صحّتی سردرودی
شب عاشورای 1444
16 مرداد 1401
🏴@m_sehati🏴
عبدالله بن عبّاس می¬گوید: در حال طواف به دورِ خانۀ خدا بودم، حسین بن علی علیهماالسلام را دیدم که میان رکن و مقام دست در دست خویش می سایید، به آغوش کشیدم؛ به سینه فشردم و گفتم: یا اباعبدالله می¬خواهی چه کنی؟ گفت: می¬خواهم بروم؛ گفتم: تو را به خدا به سوی عراقی¬هایی می¬روی که پدرت را کشتند و به برادرت طعنه و زخم زدند؛ [نرو] که تو بقای ما و شکوه و شوکتِ مایی. گفت: پسرِ عباس دست از سرم بر دار! من از پروردگارم – که عزیز و جلیل است - شرم دارم در حالی دیدارش کنم که در میان ملّتمان نه به کارِ شایسته ای فراخوانم و نه از ناشایستی باز دارم> خلّ عنّی یابن عباس! فإنَی أستحیی من ربّی عزّ و جلّ أن ألقاه و لم آمر فی أمّتنا بمعروفٍ و لم أنه عن منکرٍ»(شجری، الأمالی الخمیسیّه ، ج 1 ، ص 186 )یعنی به اعترافِ خود ابن عبّاس حضرت حسین به وی پاسخِ دندان¬شکنی می¬دهد، مثل این¬که می¬گوید خودت که کاری برای این مردمِ بدبخت و اسیر در دست استبداد و ستم نمی¬کنی آن وقت می¬خواهی مانعِ منم بشویی؟ برو بلکه از خودت خجالت بکشی که با این پیری پایت لب گور است باز فکری به روز بازخواست و لقاء الله نمی¬کنی. از این حدیث شریف درسی که باید گرفت همانا درسِ مسئولیّت است؛ به این ترتیب که اگر انسان نسبت به هم¬نوعانِ خویش احساسِ مسئولیّتی نکند تا با امر به معروف و نهی از منکر آنها را به آن همزیستی که بایسته است و شایستۀ آنند فراخواند و از آن زندگیِ زشتی که با ترس از اربابِ قدرت و حکومت تن به خواری دادن است باز ندارد و این بی مسئولیّتی را آن قدر ادامه دهد که عمرش سر آید آن گاه باید از خودش و خدایش خجالت بکشد و از خویشتنِ خویش شرمش آید پس چرا زنده هست؟
ای کاش آنان که میتوانند سخن فوق را از حضرت حسین علیه السلام به سمعِ شریفِ مراجع معظّم برسانند بلکه بیش از این نسبت به بلایایی که هر لحظه بیشتر به مردم تحمیل میشود ساکت ننشینند. بزرگواران! دل به این خوش مکنید که مردم در ماه محرم به خصوص تاسوعا و عاشورا دست از کار و زندگی میکشند و همه فریاد میزنند یا حسین و یا مظلوم. واقع آن است که دین گریزی زیر پوست شهر به سرعت در حال رشد است. مردم از بی کفایتیِ دولت و حکومت دیریست ستم می بینند. فقر بیداد میکنند. بیکاری، مشکل مسکن، معضلِ ازدواج، شکافِ طبقاتی حتّی در میان طلّاب و روحانیون روز به روز بیشتر و بدتر میشود. کتابها و مقالات مذهبی یا از محتوا تهی هستند و مبتذل؛ یا به مباحثی میپردازند که نه به درد دنیا میخورد نه به درد دین. خودسانسوری از عادت و طبیعتِ ثانوی فراتر رفته از ذاتیّاتِ پِژوهشگران و نویسندگان و هنرمندان شده است. هر کس به نفاق و تزویر تن ندهد محکوم به حماقت است و سادلوحی!
باری بزرگوران! این ملّتی که همه اش فریاد میزنند یا حسین و یا مظلوم، شیعۀ حسین اند و خود نیز هرچند نه مثل او که بیشتر از او مظلومند و از حقوقشان محروم.آیا لطف میکنید صدای مظلومیّت این ملّت را هم بشنوید؟ جسارت نباشد در خاتمه میخواهم دو کلام از مولای متّقیان علیه السلام را به خاطر خطیرتان بیاورم که فرمود:1 . « إِنَّ اللهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ/ بی شک خداي والا بر پيشوايانِ عدالت، واجب فرموده است كه خود را با مردم ناتوان همسنگ سازند تا ناداريِ نادار او را از پاي نيندازد»(نهج البلاغه، خطبه 209 )؛ 2 . « وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ/ و برتر از همة اين كارها(در بابِ جهاد و امر به معروف و نهی از منکر) سخن دادگرانهاي است كه پيش رويِ پيشواي ستمكار گويند.»(همان، جملۀ آخر از حکمت374).
محمد صحّتی سردرودی
شب عاشورای 1444
16 مرداد 1401
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نمونه ای دیگر از عزاداریهای بیداری بخش(5)
صاحبانِ سیم و زر
از حالِ مردم بی خبر
می سراید مرغ حق
زودا که برگردد ورق
ریشۀ ظالم بسوزد؛ دامنِ سلطان بگیرد...
صدای تو جهان بگیرد
صدای عاشقان نمیرد
خدا کند به نام خونت گلوله جای گل نگیرد...
🏴@m_sehati🏴
صاحبانِ سیم و زر
از حالِ مردم بی خبر
می سراید مرغ حق
زودا که برگردد ورق
ریشۀ ظالم بسوزد؛ دامنِ سلطان بگیرد...
صدای تو جهان بگیرد
صدای عاشقان نمیرد
خدا کند به نام خونت گلوله جای گل نگیرد...
🏴@m_sehati🏴
خالقِ عزّت و مجد، دوست می¬دارد آفریدگانش را عزیز ببیند و سربلند
عزّت¬مداری از اصولِ مسلّم در حدیثِ حیات و سیرۀ سبزِ حسینی است بر این مهم شواهد و مدارکِ فراوانی در تاریخِ پیشوای شهیدان و سخنانی که از آن حضرت روایتشده است می¬توان یافت که ما اینک فقط به نقلِ حدیثی بسنده می¬کنیم: « از حسین (ع)پرسیدند از پیام¬آور خدا(ص) چه شنیدی؟ پاسخ داد شنیدم که می¬گفت: إنَّ اللهَ یُحِبُّ معالیَ الأُمورِ و یُکرِهُ سفاسفها.../ خدا کارهای برجسته را دوست می¬دارد و کارهای پست را خوش نمی¬دارد...»
انسان بالذات و در اصل، عزّت و مجد و شکوهمندی را دوست می¬دارد و از ذلّت و خواری با تمام توانش بی زار و گریزان است ولی گاهی در اثرِ تربیتِ نادرست و محیطِ خانواده¬ای استبدادزده و پدرسالار و زورمدار، گام به اجتماعی می¬گذارد که از همین خانوادههای گفتهشده تشکیل یافته است. یعنی تا کودک و نوجوان بود در محیط خانه، پدر و مادر و برادر و خواهر بزرگش بهصرف اینکه زودتر از او به دنیا آمده بودند از وی توقعِ طاعت داشتند بیآنکه دلیلی بر آن طاعت اقامه کنند یا نافع و مفید بودنِ کاری را که از او می¬خواستند نشان دهند. آنها صرفِ بزرگسالی را مکفی و بسنده می¬دانستند و نیازی نمی¬دیدند تا درکِ متقابل و تفاهم را از اصول زندگی بدانند! حال انسانی که در چنین خانوادۀ منحطی به بار بیاید و سپس در جامعهای منحطتر، بزرگ شود اگر روزی خود پدر یا رئیس اداره و جایی گردد در بهترین حالت از دیگران و زیردستان همان توقعی خواهد داشت که پدر و مادرش از او داشتند. به قول مصلح الدین سعدی:
پرتوِ نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.
وقتی این دور و تسلسل چندین نسل پیاپی ادامه بیابد دیگر فطرت و سرشتِ ذاتی انسان از میان می¬رود و سرشتِ دگرگون و وارون به خود می¬یابد بهعبارتدیگر: طبیعتِ ثانوی به طبیعتِ ذاتی و اولی چنان چیره می¬شود که آن را از میان می¬برد و خود بهجای آن می¬نشیند. آنگاه به چنین انسانِ معکوسی از آزادیخواهی – آنهم به قیمتِ جانسپاری و جان¬نثاری- سخن گفتن ره بهجایی نمی¬برد زیرا که وی حاضر است به هر قیمتی و درهرحال زنده بماند و هرگز چیزی گرانبهاتر از زندگی در قوۀ مخیله¬اش نمی¬گذرد. عبدالرحمان کواکبی وقتی از سرشتهای استبداد ناپذیر و استبداد ستیز سخن می¬گوید ائمّۀ اهلالبیت علیهمالسلام را مثال می¬زند که آنان اگر جانشان را به مهلکه¬ها می¬انداختند به خاطر این بود که انسانهای نجیب و آزاده بودند که سرشتی آزاد و نجیبانه داشتند و همین سرشت آنها را وادارشان می¬ساخت تا مرگِ شرافتمندانه را بر زندگیِ ذلیلانه برگزینند و ابن خلدون را که نسبتِ اشتباه به امام حسین داده بود بهشدت سرزنش می¬کند و علتِ جسارتِ ابن خلدون را در این اصل می¬بیند که آری سرشت انسانها مختلف و گاهی متضاد است برخی ذاتاً چناناند که هرگز ذلّتِ سلبِ اختیار و آزادی را برنمیتابند و مرگِ شرافتمندانه را بر زندگی در زیر ستم و زورِ حکومتِ استبدادی ترجیح می¬دهند هرچند که از سوی انسانهای معکوس، متهم به انتحار و خودکشی شوند.اما چه می¬شود کرد که برخی از انسانها جز حفظِ نفس،گویی به چیز دیگری نمی¬اندیشند و جبن و زبونیِ خویش را در زیرِ واژههایی چون اعتدال و احتیاط، پنهان می¬دارند و در کمالِ ترسویی، خواری و رسوایی تسلیم را تقیه؛ ترس را محافظه¬کاری نام می¬نهند غافل از این مهم که نهفقط انسان که حتّی طبیعت بعضی از پرندگان و مرغان شکاری و وحوشِ غیور هرگز حیات در قفسِ اسارت را تاب نمی¬آورند و طبیعتشان گاهی انتحار را اختیار می¬کنند تا از زیر یوغِ ذلّت، رهایی بیابند و بسیاری از پرندگان و حیواناتِ وحشی وقتی به اسارت گرفتار می¬شوند از غذا خوردن سر باز می¬زنند تا بمیرند. در امریکای میانه مرغی است که هرگز تابِ اسارت ندارد. اگر گرفتار گردد و به دام افتد فوری می¬میرد. به همین دلیل کسی تا حال زندۀ آن را در قفس ندیده است تنها لاشۀ بیجانِ آن را در موزه نگاه می¬دارند. این پرنده مرغی سبزرنگ است که دم بسیار بلندی دارد و کتسال نامیده می¬شود و برخی «مرغ آزادی» نامش نهادهاند. آری آزادی و حرّیّت از حقوقِ ذاتی و حیاتیِ هر موجود زندهای است. زندگی، زمانی معنای درست و مفید دارد که با آزادگی و آزادی بپاید و ببالد. هرگاه این حقِ ذاتی و خدادادی سلب شود و راهِ دیگری برای کسب و جلبِ مجددِ آن نماند مگر مرگ، پس بایست به پیشواز مرگ رفت تا از ذلّتِ اسارت رهید زیرا که زندگی بدون آزادی درواقع خود مرگِ تدریجی است که بدترین مرگ محسوب می¬شود. انسان یکبار با صدا و معنا بمیرد هزار بار برتر و سودمندتر از آن است که هرروز و هر آن، زیرِ یوغِ اسارت و استبداد قطرهقطره آب شود و خود تماشاگر ریزشِ مدامِ آبرویش باشد.
مرغِ اسیر در قفس، مرد و نخواست خود نفس
نفسِ نَفَس مهمّ نیست گر نشود نفیس کس .
محمد صحتیسردرودی
🏴@m_sehati🏴
عزّت¬مداری از اصولِ مسلّم در حدیثِ حیات و سیرۀ سبزِ حسینی است بر این مهم شواهد و مدارکِ فراوانی در تاریخِ پیشوای شهیدان و سخنانی که از آن حضرت روایتشده است می¬توان یافت که ما اینک فقط به نقلِ حدیثی بسنده می¬کنیم: « از حسین (ع)پرسیدند از پیام¬آور خدا(ص) چه شنیدی؟ پاسخ داد شنیدم که می¬گفت: إنَّ اللهَ یُحِبُّ معالیَ الأُمورِ و یُکرِهُ سفاسفها.../ خدا کارهای برجسته را دوست می¬دارد و کارهای پست را خوش نمی¬دارد...»
انسان بالذات و در اصل، عزّت و مجد و شکوهمندی را دوست می¬دارد و از ذلّت و خواری با تمام توانش بی زار و گریزان است ولی گاهی در اثرِ تربیتِ نادرست و محیطِ خانواده¬ای استبدادزده و پدرسالار و زورمدار، گام به اجتماعی می¬گذارد که از همین خانوادههای گفتهشده تشکیل یافته است. یعنی تا کودک و نوجوان بود در محیط خانه، پدر و مادر و برادر و خواهر بزرگش بهصرف اینکه زودتر از او به دنیا آمده بودند از وی توقعِ طاعت داشتند بیآنکه دلیلی بر آن طاعت اقامه کنند یا نافع و مفید بودنِ کاری را که از او می¬خواستند نشان دهند. آنها صرفِ بزرگسالی را مکفی و بسنده می¬دانستند و نیازی نمی¬دیدند تا درکِ متقابل و تفاهم را از اصول زندگی بدانند! حال انسانی که در چنین خانوادۀ منحطی به بار بیاید و سپس در جامعهای منحطتر، بزرگ شود اگر روزی خود پدر یا رئیس اداره و جایی گردد در بهترین حالت از دیگران و زیردستان همان توقعی خواهد داشت که پدر و مادرش از او داشتند. به قول مصلح الدین سعدی:
پرتوِ نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.
وقتی این دور و تسلسل چندین نسل پیاپی ادامه بیابد دیگر فطرت و سرشتِ ذاتی انسان از میان می¬رود و سرشتِ دگرگون و وارون به خود می¬یابد بهعبارتدیگر: طبیعتِ ثانوی به طبیعتِ ذاتی و اولی چنان چیره می¬شود که آن را از میان می¬برد و خود بهجای آن می¬نشیند. آنگاه به چنین انسانِ معکوسی از آزادیخواهی – آنهم به قیمتِ جانسپاری و جان¬نثاری- سخن گفتن ره بهجایی نمی¬برد زیرا که وی حاضر است به هر قیمتی و درهرحال زنده بماند و هرگز چیزی گرانبهاتر از زندگی در قوۀ مخیله¬اش نمی¬گذرد. عبدالرحمان کواکبی وقتی از سرشتهای استبداد ناپذیر و استبداد ستیز سخن می¬گوید ائمّۀ اهلالبیت علیهمالسلام را مثال می¬زند که آنان اگر جانشان را به مهلکه¬ها می¬انداختند به خاطر این بود که انسانهای نجیب و آزاده بودند که سرشتی آزاد و نجیبانه داشتند و همین سرشت آنها را وادارشان می¬ساخت تا مرگِ شرافتمندانه را بر زندگیِ ذلیلانه برگزینند و ابن خلدون را که نسبتِ اشتباه به امام حسین داده بود بهشدت سرزنش می¬کند و علتِ جسارتِ ابن خلدون را در این اصل می¬بیند که آری سرشت انسانها مختلف و گاهی متضاد است برخی ذاتاً چناناند که هرگز ذلّتِ سلبِ اختیار و آزادی را برنمیتابند و مرگِ شرافتمندانه را بر زندگی در زیر ستم و زورِ حکومتِ استبدادی ترجیح می¬دهند هرچند که از سوی انسانهای معکوس، متهم به انتحار و خودکشی شوند.اما چه می¬شود کرد که برخی از انسانها جز حفظِ نفس،گویی به چیز دیگری نمی¬اندیشند و جبن و زبونیِ خویش را در زیرِ واژههایی چون اعتدال و احتیاط، پنهان می¬دارند و در کمالِ ترسویی، خواری و رسوایی تسلیم را تقیه؛ ترس را محافظه¬کاری نام می¬نهند غافل از این مهم که نهفقط انسان که حتّی طبیعت بعضی از پرندگان و مرغان شکاری و وحوشِ غیور هرگز حیات در قفسِ اسارت را تاب نمی¬آورند و طبیعتشان گاهی انتحار را اختیار می¬کنند تا از زیر یوغِ ذلّت، رهایی بیابند و بسیاری از پرندگان و حیواناتِ وحشی وقتی به اسارت گرفتار می¬شوند از غذا خوردن سر باز می¬زنند تا بمیرند. در امریکای میانه مرغی است که هرگز تابِ اسارت ندارد. اگر گرفتار گردد و به دام افتد فوری می¬میرد. به همین دلیل کسی تا حال زندۀ آن را در قفس ندیده است تنها لاشۀ بیجانِ آن را در موزه نگاه می¬دارند. این پرنده مرغی سبزرنگ است که دم بسیار بلندی دارد و کتسال نامیده می¬شود و برخی «مرغ آزادی» نامش نهادهاند. آری آزادی و حرّیّت از حقوقِ ذاتی و حیاتیِ هر موجود زندهای است. زندگی، زمانی معنای درست و مفید دارد که با آزادگی و آزادی بپاید و ببالد. هرگاه این حقِ ذاتی و خدادادی سلب شود و راهِ دیگری برای کسب و جلبِ مجددِ آن نماند مگر مرگ، پس بایست به پیشواز مرگ رفت تا از ذلّتِ اسارت رهید زیرا که زندگی بدون آزادی درواقع خود مرگِ تدریجی است که بدترین مرگ محسوب می¬شود. انسان یکبار با صدا و معنا بمیرد هزار بار برتر و سودمندتر از آن است که هرروز و هر آن، زیرِ یوغِ اسارت و استبداد قطرهقطره آب شود و خود تماشاگر ریزشِ مدامِ آبرویش باشد.
مرغِ اسیر در قفس، مرد و نخواست خود نفس
نفسِ نَفَس مهمّ نیست گر نشود نفیس کس .
محمد صحتیسردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
عاشورا از منظرِ ملّا صدرا
بیشتر فجایع در عالمِ اسلام از جمله فاجعۀ عاشورا دو علّت و عامل دارد:
1 . از دین دستگاه و دولت ساختن و نبوّت و امامت را به مسلخِ خلافت و حکومت بردن که از سقیفۀ بنی ساعده شروع شد>« قتل الحسین یوم السقیفه». به قولِ حجّة الاسلام نیّر تبریزی:
دانی چه روز زینب کبری اسیر شد؟
روزی که طرحِ بیعتِ « منّا الأمیر» شد.
2 . بی تقوایی و نفاق و حماقتِ علمای دینی از طیفِ ابوموسی اشعری ها و عمرو عاص ها.
با این همه ریاکاران و مزوّران دیر یا زود در تاریخ افشا و رسوا گشته اند و بیشتر خواهند گشت ولی آنان که در برابرِ ستمگران ایستادند و عاشقانه به فیضِ بزرگِ شهادت رسیدند تا استبداد دینی را رسوا ساختند در هر دو جهان پیروز و سرافرازند.
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکۀ دو کَون فتح از عشق است
با آن که سپاهِ او شهیدند همه.
🏴@m_sehati🏴
بیشتر فجایع در عالمِ اسلام از جمله فاجعۀ عاشورا دو علّت و عامل دارد:
1 . از دین دستگاه و دولت ساختن و نبوّت و امامت را به مسلخِ خلافت و حکومت بردن که از سقیفۀ بنی ساعده شروع شد>« قتل الحسین یوم السقیفه». به قولِ حجّة الاسلام نیّر تبریزی:
دانی چه روز زینب کبری اسیر شد؟
روزی که طرحِ بیعتِ « منّا الأمیر» شد.
2 . بی تقوایی و نفاق و حماقتِ علمای دینی از طیفِ ابوموسی اشعری ها و عمرو عاص ها.
با این همه ریاکاران و مزوّران دیر یا زود در تاریخ افشا و رسوا گشته اند و بیشتر خواهند گشت ولی آنان که در برابرِ ستمگران ایستادند و عاشقانه به فیضِ بزرگِ شهادت رسیدند تا استبداد دینی را رسوا ساختند در هر دو جهان پیروز و سرافرازند.
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکۀ دو کَون فتح از عشق است
با آن که سپاهِ او شهیدند همه.
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
محمد صحتی سردرودی
اندیشه ها و باورهای کشندگان امام حسین
چه باورهایی مسلمانان را بر آن داشت که قتل امام حسین را لازم و واجب بدانند؟ آیا ممکن است چنین باورهایی در اندیشه های ما هم امروز وجود داشته باشد؟ بخش نخست.
همه اش گفته اند چه کسانی حضرت حسین را کشتند و هرگز نگفتند چه عقیده و باورهایی حضرتش را کشتند .
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @m_sehati
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
محمد صحتی سردرودی
اندیشه ها و باورهای کشندگان امام حسین
چه باورهایی مسلمانان را بر آن داشت که قتل امام حسین را لازم و واجب بدانند؟ آیا ممکن است چنین باورهایی در اندیشه های ما هم امروز وجود داشته باشد؟ بخش نخست.
همه اش گفته اند چه کسانی حضرت حسین را کشتند و هرگز نگفتند چه عقیده و باورهایی حضرتش را کشتند .
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @m_sehati
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
به نام حسین به کامِ یزید؟!
کسانی که با عناوینِ مختلف،مجالسِ منسوب به سرورِ آزادگان(ع) را دانسته و ندانسته از معنا و معنویت، تهی می کنند تا آنجا که گاهی آن را به سرگرمیهای سبک فرو می کاهند چگونه وجدانشان اجازه می دهد از این انحراف غفلت کنند که ممکن است تلاششان به نام حسین و به نفع یزید باشد؟!
آخر تا کی قرار است زیرِ پرچمِ مظلوم، ظالمهای رنگارنگِ روز به زور ستوده شوند آن هم در مقامِ دعا که «هسته ی پرستشِ حق»خوانده می شود؟
خدعه خدعه تا کجا؟ با خدا در دعا هم خدعه؟!
آن گاه که عزاداریها به جای ترساندنِ مستبدّان در روز روشن و در میدانِ مبارزه ، با طبل کوبیهای وحشتناک در دل شب،حریمِ خصوصیِ مردم را به لرزه در می آورند و با صدای شاحسین به حقوق بشر«حقُّ الناس»تجاوز می کنند آیا غیر از این است که خواسته و ناخواسته دست به ترورِ شخصیّتِ پیشوای شهیدان(ع)می آلایند؟
اگر شمر و سنان و خولی با کشتنِ ابوالاحرار خون آن معصوم و مظلوم را ریختند این مردم آزاران که با تظاهر خود را به آن مظلومِ باز مظلوم می بندند آیا می خواهند اینک آبروی آن آسمانِ آبرو، آموزگارِ انصاف و آزادی را بریزند؟
تا کی می خواهند این دشمنانِ دوستنما میان مولای مظلومان و دنیایی که حال با رسانه های پیشرفته «دهکده ی کوچک جهانی» خوانده می شود سدّی سیاه از ستم و استبداد بکشند؟
دشمنش گر پیکرِ پاکش هزاران پاره کرد
فکرِ خیرش هر یکی را صد هزاران چاره کرد
اینک امّا خاله خرسان سنگ بر رویَش زنند
وای کین جهلِ مقدّس، دین و دل آواره کرد...
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
کسانی که با عناوینِ مختلف،مجالسِ منسوب به سرورِ آزادگان(ع) را دانسته و ندانسته از معنا و معنویت، تهی می کنند تا آنجا که گاهی آن را به سرگرمیهای سبک فرو می کاهند چگونه وجدانشان اجازه می دهد از این انحراف غفلت کنند که ممکن است تلاششان به نام حسین و به نفع یزید باشد؟!
آخر تا کی قرار است زیرِ پرچمِ مظلوم، ظالمهای رنگارنگِ روز به زور ستوده شوند آن هم در مقامِ دعا که «هسته ی پرستشِ حق»خوانده می شود؟
خدعه خدعه تا کجا؟ با خدا در دعا هم خدعه؟!
آن گاه که عزاداریها به جای ترساندنِ مستبدّان در روز روشن و در میدانِ مبارزه ، با طبل کوبیهای وحشتناک در دل شب،حریمِ خصوصیِ مردم را به لرزه در می آورند و با صدای شاحسین به حقوق بشر«حقُّ الناس»تجاوز می کنند آیا غیر از این است که خواسته و ناخواسته دست به ترورِ شخصیّتِ پیشوای شهیدان(ع)می آلایند؟
اگر شمر و سنان و خولی با کشتنِ ابوالاحرار خون آن معصوم و مظلوم را ریختند این مردم آزاران که با تظاهر خود را به آن مظلومِ باز مظلوم می بندند آیا می خواهند اینک آبروی آن آسمانِ آبرو، آموزگارِ انصاف و آزادی را بریزند؟
تا کی می خواهند این دشمنانِ دوستنما میان مولای مظلومان و دنیایی که حال با رسانه های پیشرفته «دهکده ی کوچک جهانی» خوانده می شود سدّی سیاه از ستم و استبداد بکشند؟
دشمنش گر پیکرِ پاکش هزاران پاره کرد
فکرِ خیرش هر یکی را صد هزاران چاره کرد
اینک امّا خاله خرسان سنگ بر رویَش زنند
وای کین جهلِ مقدّس، دین و دل آواره کرد...
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
با نام حسین
با نام حسین خوش ایم در روز سیاه
دردا که نشد به سرّ او کس آگاه
هر قوم برای خود بتی می سازد
لا حول و لا قوّة الا بالله !
م. صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
با نام حسین خوش ایم در روز سیاه
دردا که نشد به سرّ او کس آگاه
هر قوم برای خود بتی می سازد
لا حول و لا قوّة الا بالله !
م. صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
تکبیر حسین علیه السلام
هنگام که روز، مثل شب بود سیاه
هر میر قبیله باز بت بود و إلاه
تکبیر حسین بود که در خون میگفت :
لا حول و لا قوّة الّا با الله
م. صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
هنگام که روز، مثل شب بود سیاه
هر میر قبیله باز بت بود و إلاه
تکبیر حسین بود که در خون میگفت :
لا حول و لا قوّة الّا با الله
م. صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
سلام بر حسین
شبهای عاشوراپژوهی ۳
با هدف پیوند میان پژوهشهای عاشورایی و مجالس حسینی، «موسسهی فرهنگی آیه» با همراهی «دبیرخانهی دوسالانهی کتاب عاشورا» برای سومین سال برنامهای را با محوریت کتابها و پژوهشهای برتر عاشورایی و با عنوان «شبهای عاشوراپژوهی» برگزار میکنند.
از شب تاسوعا، پنج شب، پنج عاشوراپژوه با محوریت مباحث کتاب خود سخن خواهند گفت.
شبهای عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسهی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.
شب اول
کتاب «اسرار سرشک جاودانه: علل جاودانگی نهضت امامحسین»
دکتر اصغر منتظرالقائم
شب دوم
کتاب «مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق»
محمد صحتی سردرودی
شب سوم
کتاب «کوفه: از پیدایش تا عاشورا»
دکتر نعمتالله صفری فروشانی
شب چهارم
کتابهای «عاشورا به روایت زیدیه» و «عاشورا به روایت اسماعیلیه»
دکتر مجتبی سلطانی احمدی
شب پنجم
کتاب «زیارت عاشورا از آغاز تا امروز»
حجتالاسلام سیدمهدی محمودی
بخش ثابت هر پنج شب:
تحلیل تاریخی واقعهی عاشورا
دکتر سعید طاووسی مسرور
اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ خانه حکمت (تکیهی میرفندرسکی)
۲۴ تا ۲۸ تیر ۱۴۰۳
ساعت ۲۰:۳۰
@ashoorabook
شبهای عاشوراپژوهی ۳
با هدف پیوند میان پژوهشهای عاشورایی و مجالس حسینی، «موسسهی فرهنگی آیه» با همراهی «دبیرخانهی دوسالانهی کتاب عاشورا» برای سومین سال برنامهای را با محوریت کتابها و پژوهشهای برتر عاشورایی و با عنوان «شبهای عاشوراپژوهی» برگزار میکنند.
از شب تاسوعا، پنج شب، پنج عاشوراپژوه با محوریت مباحث کتاب خود سخن خواهند گفت.
شبهای عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسهی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.
شب اول
کتاب «اسرار سرشک جاودانه: علل جاودانگی نهضت امامحسین»
دکتر اصغر منتظرالقائم
شب دوم
کتاب «مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق»
محمد صحتی سردرودی
شب سوم
کتاب «کوفه: از پیدایش تا عاشورا»
دکتر نعمتالله صفری فروشانی
شب چهارم
کتابهای «عاشورا به روایت زیدیه» و «عاشورا به روایت اسماعیلیه»
دکتر مجتبی سلطانی احمدی
شب پنجم
کتاب «زیارت عاشورا از آغاز تا امروز»
حجتالاسلام سیدمهدی محمودی
بخش ثابت هر پنج شب:
تحلیل تاریخی واقعهی عاشورا
دکتر سعید طاووسی مسرور
اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ خانه حکمت (تکیهی میرفندرسکی)
۲۴ تا ۲۸ تیر ۱۴۰۳
ساعت ۲۰:۳۰
@ashoorabook