Telegram Web Link
هر کس انیس شد به قلم، روز خوش ندید
از این سیاه چشم، سیاهست روز ما


روز قلم به نویسندگان آزاداندیش و با شهامت مبارک بادا

🌺@m_sehati🌺
سخنی با تحریمی‌ها
سنگ بزرگ علامت نزدن است.
امروز بیاید نخست روی این متحجران خشن و متوهم را کم کنیم تا نوبت به شکستن بت بزرگ برسد. اللهم بیر بیر.
به قول گفتنی:
عاقل آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
عاقل آن است که آهسته و پیوسته رود.




🌺@m_sehati🌺
سخنی دیگر با تحریمی‌ها
امروز رأی به طیفِ متجدد و متخصص یک تیر است و دو نشان:
1 . کم کردن روی متحجران متوهم و خشونت‌طلب؛
2 . نه گفتن به تمامیت خواهان مستبد. کیست که نداند استبدادِ حاکم، حامی رقیب است و نافی جمهوریت؟


🌹@m_sehati🌹
دیگر «نه» گفتن به وضع موجود به‌صورت ساکت کافی نیست
تحریم صندوق در عین رواج، اگر نگوییم فرار از اجتماع و گریز از مسئولیت است؛ جا دارد گفت: برای بسیاری- البته نه برای همه-، نوعی تن‌آسایی و کم‌هزینه‌ترین کار شده است. درحالی‌که بارها تجربه نشان داده که: «نه» گفتن به وضع موجود به‌صورت ساکت و از دور کافی و وافی به مقصود نیست. بلکه این «نه» را که حق همه است نباید به انحصار تحریم فروکاست بلکه باید آن «نه» را به درونِ سیستم هم برد تا برای آزادی و عدالت بتوان از آن بهری جست. اینک انتخاب نامزدی که همه‌اش فریاد میزند از وضع موجود ناراضی است و وعدۀ تغییر می‌دهد و گردنش را به پیروی از پیشوای دادگران حضرت علی علیه‌السلام درگرو قولش می‌نهد فرصتی است تا آن «نه» از درون نظام هم هم‌صدا با ملت ستمدیده و محروم از حقوق حقه خویش نیز بلند گردد و شنیده شود. وگرنه در خانه نشستن و از دور به گمانی «نه» گفتن نه‌تنها گره‌ای باز نمی‌کند و از قدرت ستم و استبداد نمی‌کاهد بلکه افزون بر اینکه بر تداوم و توسعۀ ستم و جور دامن میزند فرزندانمان را نیز به گریز از جامعه و تن دادن به انزوا و تنبلیِ اجتماعی معتاد می‌کند.
حال همه حق‌دارند خود تصمیم بگیرند که انسان، انسان است و وجدان و اندیشه‌اش.

محمد صحتی‌سردرودی
15 تیرماه 1403
#برای_ایران



🌹@m_sehati🌹
از سخنانِ امام حسین علیه السلام(1)
«إنَّ اللهَ لایُطاعُ بإکراهٍ / خدای تبارک و تعالی با زور اطاعت نمیشود .» (ر.ک: محمد بن المحسن الکاشانی، معادن الحکمة، ج 2 ، ص 46 ) از این سخنِ حضرت حسین(ع) معلوم میشود که مقولۀ دین به خصوص خداپرستی اجبار بردار نیست. به قولِ قرآن: « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ / در دین اجباری نیست که راه رشد از چاهِ گمراهی آشکارا جداست»(سورۀ بقره ، آیۀ 256 ) به این ترتیب دیگر سخن از حکومتِ دین یا حکومت اسلامی معنایی ندارد زیرا که دین تحکّم و حکومت¬بردار نیست. دین کار دل است و ربطی به دولت و حکومت ندارد. دین دل¬افروزی است که از دل می جوشد و بر دل می نشیند و جز این هرچه گویند نه دین که ضدِ دین است و راهزنِ دل.
ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان

محمد صحتی سردرودی

🏴@m_sehati🏴
@mahmoudmounesi
salim moazzenzadeh_ahvalate soqra
اثری بسیار هنرمندانه و سه زبانه از جاویدیاد سلیم مؤذن زاده که این روزها زبانحالِ بیشترِ انسانهاست

من روزگار و دیدم از هجرِ تو قیامت

انّی رَأیتُ دَهراٌ مِن هِجرِک القیامه

گؤردوم اوزاقلوقوندان دنیانی من قیامت.

@m_sehati
از سخنان امام حسین علیه السلام(2)
«إعلَموا أنَّ حوائجَ الناسِ إلیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم فَلا تَمِلّوا النِعَمَ فَتَحورُ نِقَماً / بدانید که نیازهای مردم [و مراجعه و امیدشان] به شما از نعمتهای خدا برای شماست پس از این نعمتها (نیازها و مراجعاتِ مردم) ملول و خسته نشوید تا نعمتها به نقمتها (کینه¬توزی¬ها و عذابها) برنگردند.»(ر.ک: کشف الغمه2/ 241). یعنی اگر نیازهای مردم را برآورده نکنید همین نعمتها هر یک به نوبتِ خود نقمت و انتقامی می¬گردد که دیر یا زود گریبانتان را می¬گیرد. البته حوائجِ مردم به کسی یا کسانی وقتی نعمت است که هم بتوانند هم بخواهند خواسته های آنها را تأمین کنند و گر نه نقمت و عذابی بیش نخواهد بود. تازه این زمانی است که آن کس یا کسان خود در تولید یا تکثیرِ حوائجِ مردم نقشی نداشته باشند والّا اگر شخصی کسی را از کار بیکار و خانه نشین گرداند تا او را به خویش محتاج سازد و سپس با زیرکی گاهی هم او را بنوازد در این صورت از اول تا آخر همۀ کار و بارش نقمت و عذاب است و نباید به سر خودش کلاه بگذارد و گمان برد که از نعمتهای خدا بهرمند است. قضیه وقتی بسیار بدتر می¬شود که از شخص گذشته صورتِ کلیّه و اجتماعی به خود می¬یابد. شاید با نقلِ صفحه ای از تاریخ معاصر تا حدودی بتوان به این معنا نزدیک شد. البته نقل به معنا و از خاطره، آن هم پس از گذشتِ چهل و اندی سال:
پیش از به اصطلاح تصویب قانون اساسی وقتی آیت الله شریعتمداری مخالفتِ خود را با اصل صد و ده ابراز کرد انقلابیون همه اعم از حوزی و دانشگاهی دست به دست هم دادند تا او را قانع کنند که کوتاه بیاید و به آن رأی دهد. ولی آن مجتهد که جز اجتهاد در پاسخگویی به پرسشهای مکررِ مردم کار دیگری نکرده باز بسیار تحتِ فشار بود یک بار در پاسخ به اصرارِ انقلابیون گفت: بروید در همین قم از مردم و طلاب پرس و جو کنید و ببیند چه قدر از بیوتِ ما مراجع راضی و چه قدر ناراضی هستند؟ آخر ما که در رفعِ حوائجِ همین مردم شهر قم و طلابِ معدود ناتوانیم آن وقت چگونه می¬خواهیم فردا از عهدۀ حوائجِ همۀ مردمِ یک کشورِ بزرگ و وسیع برآییم؟ چرا برای خودمان تکلیفِ مالایطاق درست کنیم؟ آن مرجعِ به درستی دوراندیش در ادامه سخنانی گفت که گویی اشارتی نیز به قتلِ پسرِ آقاسید ابوالحسن اصفهانی داشت، آن گاه که حاجتِ یک روحانی یا طلبه برآورده نمیشود آن فاجعۀ دهشتناک و معروف در صحنِ حضرتِ امیرالمؤمنین(ع) صورت ارتکاب می یابد.
« خدا رحمتش کناد آن که را که قدرش شناخت و از حدّش فراتر نرفت> رحم الله امرأ عرف قدره و لم يتعد طوره»(ر.ک: آمُدی، غرر الحکم و درر الکلم).
محمد صحـّتی سردرودی
ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان
🏴@m_sehati🏴
اکبرانه
( با تلخیص و بازویراستی تازه )

در میان مُظهِر و مَظهَر عجب!
واله ا‌ی تا وصل مانده یک وجب

دید دل مجذوب پیش و پا پس است
گفت بابا سوختم دیگر بس است

قبله را گم کرده‌ام دستم بگیر
ای بشیر، ابن بشیر ابن بشیر !

تو بگو من مرده‌ام یا مانده‌ام
داده‌ام جان یا که خود جا مانده‌ام؟

هستِ هستی هشتن آسان دست توست
این دلم آخر نه خود پا بستِ توست؟

پاک‌تر از پاک، پاکم ساختی
پاکبازان هرچه بردی باختی

گه دلم در خیمه، گه در مقتل است
گام آخر بی‌تو، گام اوّل است

هفت شهر عشق را تو شه پری
بی‌تو از اکبر نشاید، اکبری

این دم آخر دلم در بند توست
آخر این فرزند، خود دلبند توست

من نه اسماعیل، نه قربانیم
قُرب و بُعدی نیست یکسر فانیم

نیستم، هستم، نمی‌دانم دگر
گه به پا این راه‌ پویم گه به سر

از « فَدَیناهُ » فراتر رفته ام
نه فنا که از بقا هم رسته ام

« خیره گشتم خیرگی هم خیره گشت
آب حیرت عقل را از سر گذشت »

کثرتی حاشا که وحدت نیز نیست
« سَبَّحَ لله » باشد خواندنیست

حرفهای حرفه ای تا سرسریست
« عارف اکبر » کجا ؟ کی اکبریست...

نی روایت می کند از نینوا
کلمه کلمه «کربلا» گو کربلا

این روایت می رسد تا « ربّنا »
وردِ هر آزاده ای « یا ربّنا »

لوح و کرسی و قلم در دست اوست
سطر سطر هر سخن سرمست اوست

هرچه حیرت بیشتر شد بهتر است
از وجود و ماهویّت برتر است

از وجود و واجد و موجود نیز
لفظ لفظ است و نباشد زان گریز

بلکه بیتی از تحیّر سر زند
ریشه ی هر «غیرگویی» برکَند

گوید از «اوّل قتیلِ» آل عشق
قیل و قالش بر دهد از حال عشق

در عبارت کی بگنجد یاد او؟
فوق فصل و اصل شد فریاد او

تشنه ی اندیشه گر باشد دلی
با عبارت ها ندارد مشکلی

این عبارت در عبور و «حیرتی»،
عزمجو در رمز دارد غیرتی

سرّها در سوزها و سازهاست
نینوا را نازها و رازهاست

هرچه در تاریخ و مقتل خوانده ایم
عاقبت در ظاهرش جا مانده ایم

با قیاس ِ نفس ها و نسل ها
هر کسی در وصل خوانَد فصل ها !

واوِ وصلش تا به «هو» در دور بود
هر که فصلی ساخت کارش جور بود

اکبرش تکبیر را تفسیر کرد
عشق هم از غیرتش تغییر کرد

هرچه او می‌گفت صد تسبیح بود
نور را در نغمه‌اش تلمیح بود

ذرّه ذرّاتِ وجودش سبحه سان
هم چنان در رقص بود و دف زنان

در سماع و سبحه و چرخی مدام
رقص آخر، رخصتی جست از امام

نه فقط تسبیح مریم پاره شد
عشق تا عزمش شنید آواره شد

آن خلیل ابن خلیل ابن خلیل
دید در دیدِ علی: جَلَّ الجلیل!

دید دیگر چشم نه، خود چشمه ایست
چشمه‌ای که کوثر آن را تشنه‌ایست

نه خمارش می‌توان خواندش نه مست
تا پدر دیدش نخِ قلبش گسست

گفت لاحولی و سر را راست کرد
«یااحد گویان» علی را دید فرد

دید برگشته علی از قتلگاه
قُل هُوَالله ُاَحَد، جَلَّ إلاَه !

گفت: «الله ُالصَّمَد» سُبحانَ هو
«لَم یَلد» دل می‌برد، سُبحانَ هو

گفت جانم آمدی حالا چرا
تو کجا، ای با وفا این جا کجا؟!

به خیالم که تو رفتی از برم
با خودم گفتم رهیده اکبرم

نیک می‌دانی که از خود خسته‌ام
هرچه بوی خود دهد بگسسته‌ام

هان! نمی‌گویم که سرمستی چرا
خود نرفته، زود برگشتی چرا؟!


دور نارفته چه پُر دیر آمدی
جانِ من رفتی جوان پیر آمدی

چشم تو عینُ الیقین بنمایدت
ما رَمَیتی خوان همین می‌شایدت

تو بگو، گویی که دلگیر آمدی
تشنه می‌رفتی ولی سیر آمدی

نه نگو، ناگفتنت گویاتر است
این نگاهت از زبان زیباتر است

با دو چشمت نیک گویی، پس بگو
غیر از او حاشا که جویی پس بگو

سوره ی اَلحَمد خوان اکبر بگو
جان بابا، جمله‌ای دیگر بگو

خواست اکبر سفره‌ی دل واکند
سرّی از اسرار هو، افشا کند

تا دو لب را غنچه سازد لاله‌ای
در دو، دیده دُرّ دید و ژاله‌ای

گفت ای بابا دهانم دوختی
ساختی تا سوختی، افروختی

یک تبسّم در جوابش تا شنید
گفت لاحولی و دیگر کس ندید

رفت تا فوق رهایی پر زند
گام آخر را نه پا، با سر زند

ماند دل در خیمه پیش پیرِ عشق
رفت اکبر تا کند تفسیر عشق

نه فقط بی‌خود که بی‌دل گشته بود
آخر او در عشق، خود سر رشته بود

رفت شبهِ مصطفی با عزمِ جزم
ظاهرش بر رزم و در واقع به بزم

نه توان تشکیک و نه تشویش کرد
مرگ را مبهوت عزم خویش کرد

مرگ را از شش جهت تا رانده بود
قابضُ الارواح حیران مانده بود

ای محمّدمشی و همّت حیدری
از تو می آید کنون صد صفدری


اکبرا تکریمِ «کرّمنا»ست این
ما رمیتی بازخوان ای نازنین

دید اکبر را که عزم اکبریست
پلک چشمش را عجب پیغمبریست


دید دیگر دید ، با دیدِ دگر
نه دگر در فکر پا باشد نه سر

بِسملی با بای بسم‌الله دید
نه فنا فی الله، بقا بالله دید


قطعه قطعه دید قربانیست او
گفت با خود تا ندانی اوست هو،

تا ابد کار تو، حسرت خوردن است
حرف حق ناخوانده حیرت بردن است

حرف حق آزادگی در هر مقام
حرف حق توحید باشد والسلام
محمد صحتی سردرودی / 2 / 9 / 87 / قم


@m_sehati
سلام بر حسین

شب‌های عاشوراپژوهی ۳

با هدف پیوند میان پژوهش‌های عاشورایی و مجالس حسینی، «موسسه‌ی فرهنگی آیه» با همراهی «دبیرخانه‌ی دوسالانه‌ی کتاب عاشورا» برای سومین سال برنامه‌ای را با محوریت کتاب‌ها و پژوهش‌های برتر عاشورایی و با عنوان «شب‌های عاشوراپژوهی» برگزار می‌کنند.

از شب تاسوعا، پنج شب، پنج عاشوراپژوه با محوریت مباحث کتاب خود سخن خواهند گفت.

شب‌های عاشوراپژوهی مجالی است برای نگریستن در حماسه‌ی عاشورا، پس از گریستن بر آن مصیبت عظیم.

شب اول
کتاب «اسرار سرشک جاودانه: علل جاودانگی نهضت امام‌حسین»
دکتر اصغر منتظرالقائم
شب دوم
کتاب «مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق»
محمد صحتی سردرودی
شب سوم
کتاب «کوفه: از پیدایش تا عاشورا»
دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی
شب چهارم
کتاب‌های «عاشورا به روایت زیدیه» و «عاشورا به روایت اسماعیلیه»
دکتر مجتبی سلطانی احمدی
شب پنجم
کتاب «زیارت عاشورا از آغاز تا امروز»
حجت‌الاسلام سیدمهدی محمودی

بخش ثابت هر پنج شب:
تحلیل تاریخی واقعه‌ی عاشورا
دکتر سعید طاووسی مسرور


اصفهان ـ خیابان شیخ مفید ـ خانه حکمت (تکیه‌ی میرفندرسکی)
۲۴ تا ۲۸ تیر ۱۴۰۳
ساعت ۲۰:۳۰
@ashoorabook
از سخنان امام حسین علیه السلام(3)
(اسلام و ایمان پیشکش؛ برگردید انسان باشید!)
عصر عاشورا وقتی حضرت دید، شمر بن ذی الجوشن با گروهی از پیاده نظام، قصدِ یورش به خیمه هایی را دارند که جایگاه زنان و کودکان بود به سوی آن خیمه ها دوید ولی سپاه میان او و خانوداه اش حایل و مانع گشتند اینجا بود که فریاد زد:
« ویلکم! إن لم تکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد فکونوا فی أمر دنیاکم أحرارا ذوی أحساب، امنعوا رحلی و أهلی من طغامکم و جهّالکم»(بلاذری، انساب الأشراف 3 / 407 ؛ تاریخ الطبری 5 / 450).
یعنی: وای بر شما! اگر دینی ندارید و چنانید که از روزِ بازگشت نیز نمیترسید پس بیایید در کارهای دنیای خودتان آزاده باشید و ریشه دار رفتار کنید، و اجامر و اوباشتان را از خیمه و خانواده ام باز دارید و مانع شوید.
این منطق از سرورِ آزادگان چنان محکم و مؤثّر بود که شمر هم مجاب شد و دستور عقب نشینی به سپاهِ خویش داد. حتی در برخی متون روایت است که شمر فوری تسلیم این منطق گشت و به نیروهایش گفت: کاری به خیمه ها نداشته باشید؛ برگردید با خود او بجنگید که به جانم سوگند او به حتم حریفِ بزرگواری است>«فلعمری انّه لکفو کریم.»(ابن أعثم، الفتوح 5 / 117).
مثل اینکه مراد از عبارتِ «اگر دینی ندارید و از روزِ بازگشت نمیترسید پس در امورِ دنیای خود آزاده باشید و با نجابت رفتار کنید» همین است که بازگردید و انسان باشید و مانندِ یک بنی آدم زندگی کنید. نکتۀ مهم اینجاست که دین و ایمان و اسلام همه اش برای این بود که انسانیتِ انسان و وجدانش بیدار باشد و با آزادگی ببالد و بپاید حال اگر دینی چنان وراونه گردد که به استخدامِ زور و ظلم درآید یعنی فقط ظواهر و شعائری از آن بماند اینجاست که باید از آن ناامید گشت و به انسانیت و آزادی فراخواند که این فراخوان حتی شمر را ولو به طور موقّت مجاب میکند و خلع سلاح.
خلاصه درسی که از این سخنِ حضرت حسین میتوان آموخت چنین است که گفته میشود: دین و باور به مبدأ و معاد تا زمانی مفید است که در خدمتِ انسانیّت و آزادگیِ انسان باشد و گرنه مضرّ خواهد بود و بسیار خطرناک.
محمد صحّتی سردرودی
دهم مرداد 1401 / قم

ماه محرم هر روز با سخنی از سرور آزادگان

🏴@m_sehati🏴
امام حسین علیه السلام از کدام منکری می خواست نهی کند؟
(قسمت اول)
تردیدی نیست که کارِ حضرت حسین(ع) امر به معروف و نهی از منکر بود تا جایی که موردِ استنادِ معتزله واقع شده و نوشته اند:« ما امت مسلمان با قیام حسین بن علی علیه السلام به امتهای دیگر مباهات می کنیم و می گوییم: از فرزندان رسول علیه السلام تنها یک فرزند باقی مانده بود که او نیز امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکرد تا آنجا که در این راه کشته شد.»(قاضی عبدالجبّار، شرح الأصول الخمسه / 143 و در چاپ ترکیه 1 / 235) و نیز به همین مهم دلالت دارد آن وصیّتنامه که می گویند حضرت به برادرش محمد ابن الحنفیه نوشت:
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحيْم. هذا ما أوْصى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ بن ابی طالب إلى أخيهِ مُحَمَّدِ المعروف بابْنِ الْحَنَفِيَّةِ. أنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ . جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الحق وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَالسّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها . وَأنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فى القُبُورِ .
وَإنّى لَمْ أخْرُجْ أشَراً وَلا بَطَراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً وَإنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى (صلى الله عليه وآله وسلم) ، اُريدُ أنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأسيرَ بِسيرَةِ جَدّى وَأبى عَلِىِ بْنِ أبى طالِب فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللهُ أوْلى بالْحَقِّ وَمَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا أصْبِرُ حَتّى يَقْضِىَ اللهُ بَيْنى وَبَيْنَ الْقَوْمِ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ وَهذِهِ وَصِيَّتى إلَيْكَ يا أخى وَما تَوْفيقى إلاّ بِاللهِ ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ اُنيبُ»(مجلسی، بحار 44 / 329 ؛ به نقل از محمد بن ابی طالب، تسلیة المجالس2 / 160 – 161).
یعنی:«به نام خدای مهرآیینِ بسیار مهربان ، اين است آنچه حسين پسر على به برادرش محمد معروف به ابن الحنفيه وصيت می کند: همانا حسين گواهى می دهد كه معبودی جز خدای یکتا و بی انباز نيست و شهادت می دهد كه محمّد پرستنده و فرستادۀ اوست و آئين حق را از سوى خدا آورده است و شهادت می دهد كه بهشت و دوزخ حق است و روز جزاء بدون شك به وقوع خواهد پيوست و بی گمان خدا در گور خفتگان را برخواهد انگیخت.
من نه از روى خود خواهى؛ نه براى خوشگذرانى؛ نه براى فساد و ستمگرى از مدينه بیرون نمی روم ، بلكه فقط برای اصلاحِ امّتِ جدّم است که بیرون می روم؛ می خواهم امر به معروف و نهى از منكر کنم و راه و رسمِ جدّم محمد صلى الله عليه وآله وسلم و پدرم علی بن ابی طالب را پی گیرم، حال هر كس مرا بپذيرد چنانکه حق را می پذیرند پس[خدا را سپاسگزارم که] خدا به حق سزاوارتر است و هر كس ردّم كند می شکیبم تا خدا خود میان من و این جماعت داوری کند که او بهترین داوران است. وصیت من به تو همین بود برادرم! جز از خدا توفیقی ندارم و به او توکّل می کنم و به سوی او باز می گردم.»
افزون بر روایتِ بالا امام حسین(ع) به روایتهای دیگری نیز کارِ خود را در مبارزه با یزید بن معاویه «امر به معروف و نهی از منکر» خوانده است و نیز دو نامۀ دیگر خطاب به برادرش محمد ابن الحنفیه از آن حضرت در متون و منابعِ متقدّم و مستند و معتبر نقل شده است که نقل همه در این مختصر نمی گنجد. اینک فقط در صدد آنیم همین وصیّتنامه را نقد و بررسی کنیم تا ببینیم آیا آن را می توان از زبانِ سرورِ آزادگان نقل کرد و اگر پاسخ مثبت است چرا و چگونه و تا کجا باید پیش رفت که شرحش در فرسته بعد خواهد آمد.
محمد صحّتی سردرودی

🏴@m_sehati🏴
امام حسین علیه السلام از کدام منکری می خواست نهی کند؟
(قسمت دوم/ سندپژوهی)
وصیّتی را که در فرستۀ قبل نقل شد نه به راحتی می توان پذیرفت و نه به سادگی می توان منکرش شد و مجعولش خواند مگر اینکه به پرسشهای زیر به دقت پاسخ گفت تا به یکی از دو نتیجۀ فوق رسید:
1 . سند و مستندِ آن چیست و کجاست؟ در پاسخ می گوییم: منابعِ معدودی آن را نقل کرده اند که به ترتیب عبارتند از:( 1 . ابن اعثم، الفتوح 5 / 21 ؛( 2 . خوارزمی، مقتل الحسین 1 / 188 ؛( 3 . ابن شهر آشوب، مناقب 4 / 89 ؛( 4 . محمد بن ابی طالب، تسلیة المجالس2 / 160 – 161 که وجهِ مشترکِ همه مرسل بودن است و جز ابن شهرآشوب احتمال می رود که دیگران همه از ابن اعثم نقل کرده باشند. البته ابومنصور بغدادی( م ۴۲۹ ق) نیز به اختصار از آن سخن گفته است(الفرق بين الفرق ص ٢٧ ).
2 . چرا خبر به این مهمّی را دیگران روایت نکرده اند، وقتی خبری که شأنش آن است متواتر باشد دیدیم که واحد است و مرسل، پس باید از آن اعراض کنیم و احتمالِ جعل دهیم؟ در پاسخ جا دارد گفت: نه، قضیّه به این قرارها و فرارها هم نیست به دلائلی که گوییم:
اول. اگر قرار بر این سختگیریها باشد که چیزی از تاریخ نمی ماند، اصولاً معاییر و موازین در تاریخنگاری با موازین و مقاییسِ احادیثِ فقهی فرق میکند که هر کدام با متدها و سنجه های خاص خود سنجیده می شود.
دوم. دیگر اینکه نیافتن همیشه دلیل بر نبودن نیست زیرا که مقاتلِ بسیاری در سده های اول تا پنجم نوشته شده بود که اینک از آنها جز نامی اثری در دست نیست.
سوم. این سخن هم که هر خبری اگر متن و محتوای مهمّی داشت پس باید همه آن را نقل کنند و اگر اکثریت نقل نکرد محکوم به وضع است همیشه و همه جا سخن کاملی نیست چرا که گویندۀ این سخن دربارۀ وصیت مورد بحث خود پس از ربع قرن تلاش و تکاپو برای ده قرن فقط 12 کتاب در خصوص امام حسین و شهادتش توانسته است پیدا و معرفی کند آن هم اعم از مقتل و زیارت و رأس و روضۀ حسین و لعن یزید، یعنی از کامل الزیارات و فضل زیارة الحسین تا روضة الشهداء و تسلیة المجالس. حال سخن این است وقتی شما تا سال 568 فقط یک مقتل دارید که از قضا همین وصیّت در آن هم ثبت شده است چگونه انتظار دارید وصیتی را که روایتِ آن همیشه می توانست مشکل¬آفرین و دردسرساز باشد همه نقل کنند؟ مگر اهمیّتِ آن بیشتر از اصلِ مقتل و شهادتِ سیدالشهداء بوده است؟ آری به همان علّتی که مقتل را کم نوشته اند و کمتر مانده است وصیّتِ مذکور را نیز کم نوشته اند و کمترک مانده است.
چهارم. چنانکه اشارتی رفت متن وصیتِ مذبور نیز خود مزید بر علت بود تا نقل نشود. دست¬کم به دو علّتی که گفته می شود: (1 . نقل آن می توانست به تأیید و تقویتِ فرقۀ کیسانیّه و مختاریّه یا احیای مجددِ آنها تمام شود تا با استناد به همین وصیّت بگویند که جانشین و وصیِ حسین(ع) نه فرزندش زین العابدین(ع) که برادرش محمّد حنفیه بود و همین کافی بود تا از خیر آن چشم بپوشند و مسکوتش نهند؛ ( 2 . علّتِ دوم را باید در عبارتِ « وَأسيرَ بِسيرَةِ جَدّى وَأبى» جستجو کرد که یادآورِ سخنِ امیرالمؤمنین علی(ع) در شورای شش نفره است که با نفی سنّتِ شیخین به مظلومیّتش تداوم بخشید تا به خلافت عثمان و حکومتِ بنی امیه منجر شد. گویی برای رفعِ همین علّت بود که برخی ناقلان یا نسخه نویسان عبارتِ «سیرة الخلفاء الراشیدن» را پس از آن، افزوده اند...
محمد صحّتی سردرودی
13 مرداد 1401

🏴@m_sehati🏴
امام حسین علیه السلام از کدام منکری میخواست نهی کند؟
(قسمت سوم/ از متن تا سندپژوهی )
در پاسخ به این پرسش که چرا سخنِ حضرت را در خصوصِ امر به معروف و نهی از منکر با آن متن مهمّی که دارد اکثریّتِ آنان که باید نقل میکردند نقل نکرده اند: گفتیم: متن وصیتِ مذبور نیز خود مزید بر علت بود تا نقل نشود. دست¬کم به دو علّت: (1 . نقل آن میتوانست به تأیید و تقویتِ فرقۀ کیسانیّه و مختاریّه و خشبیّه یا احیای مجددِ آنها تمام شود... و همین کافی بود تا از خیر آن چشم بپوشند و مسکوتش نهند؛ ( 2 . علّتِ دوم را باید در عبارتِ « وَأسيرَ بِسيرَةِ جَدّى وَأبى» جستجو کرد که یادآورِ سخنِ امیرالمؤمنین علی(ع) در شورای شش نفره است که با نفی سنّتِ شیخین به مظلومیّتش تداوم بخشید. گویی برای رفعِ همین علّت بود که برخی ناقلان یا نسخه نویسان عبارتِ «سیرة الخلفاء الراشیدن» را پس از آن، افزوده اند. اینک با پرسشی که پیش میکشیم میخواهیم از علّت سومی سخن بگوییم:
راستی مگر میشد متنی را روایت کرد یا در کتابی نوشت که با صراحت تمام از خروج بر حکومتِ اسلامی سخن میگوید:>« وإنما خرجت/ و من فقط خروج کردم»؟ حتی خود حضرت هم – به فرض ثبوت- این سخن را زمانی میگوید که هنرمندانه ایهام داشته باشد، یعنی هنگام بیرون رفتن از مدینه و در ضمن عباراتِ حساب شده ای که خصم نتواند متهم به شورشش کند. حال در فرهنگی که همیشه- چه در دوران بنی امیه چه بنی عباس و چه غیرهما- هر منتقد و معترضی را با استناد به اصلِ «لزومِ جماعت و اطاعت از امام و امیر» و به اصلاحِ امروز: به بهانۀ حفظِ اتحاد و عزّتِ مسلمین، متهم به خروج و مرتدّ و مهدور الدم میداند کدام راوی یا ناقلی جرأت میکرد آن را نقل کند؟ و مگر حکومتها رخصت میدادند چنین روایتهایی رایج شود و به نسلهای بعد رسد؟! انصاف را چه به خاطرِ نقلِ همین سخنِ موردِ بحث هم شده باید خود را مدیونِ ابن اعثم بخوانیم و اثرش الفتوح را قدر دانیم نه اینکه به بهانه هایی که در بارۀ هر متنِ دیگری نیز کم و بیش میتوان گفت همه اش آن را تخطئه و تحقیر کنیم. البته در متن پِژوهیِ سخنِ مورد بحث به نکاتِ جالب و ظریفی رسیده ام که در فرستۀ بعد خواهد آمد.
در این مشهد سخن بسیار دارم....

محمد صحتّی سردرودی





🏴@m_sehati🏴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخ سرزمینم
آخ سرزمینم

صدای دزفول مثل یزدی ها
عزاداری زنده و بیدار.

🏴@m_sehati🏴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونه ای دیگر از عزاداریهای بیداری بخش(2)
خون انسان می ریزد جنگ باورها
تا کی باید برخیزد آهِ مادرها؟!
@m_sehati
#معرفی_کتاب
#تحریف_شناسی_عاشورا_و_تاریخ_امام_حسین

📚 پاسداری از مکتب تشیع در گرو پاسداری از فرهنگ عاشوراست و تطهیر و تنزیه تاریخ عاشورا ضرورت دارد، چراکه از گذشته تا به امروز، دشمنان اسلام و تشیع در صدد تحریف این واقعه بوده‌اند. نگارنده در این اثر تلاش کرده تا به تحریف‌شناسی عاشورا بپردازد. مطالب کتاب در دو بخش تدوین شده که در بخش نخست از انواع و عوامل تحریف سخن گفته شده تا ریشه‌یابی انواع تحریف و یادآوری عوامل و انگیزه‌های گوناگون آن و راه‌های نفوذ تحریفات شناسایی و حوزه‌های آسیب‌پذیر نمایانده شود. در بخش دوم نیز تحریفات عاشورا نقد و بررسی شده است.

مؤلف کتاب، محمد صحتی سردرودی، ازسال ۱۳۷۴ همّ و غم خویش را مصروف عاشوراپژوهی کرد که حاصل نخستین آن، کتاب حاضر است.

📌 «تحریف‌شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین علیه‌السلام»، تألیف محمد صحتی سردرودی، در 376 صفحه توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر شده است.
فهرست_و_پیشگفتار_کتاب_تحریف_شناسی.pdf
357.3 KB
فهرست و پیشگفتار کتاب «تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین علیه‌السلام»
تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین علیه السلام به چاپ هفتم رسید( چاپ دوم از ویراست دوم).


📌 «تحریف‌شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین علیه‌السلام»، تألیف محمد صحتی سردرودی، در 376 صفحه توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر شده است.


🏴@m_sehati🏴
2025/07/07 22:13:54
Back to Top
HTML Embed Code: