Telegram Web Link
🖊 بزرگترین وظایف هر ایرانی

✍️نصرالله پورجوادی:


معروفترین و انسانی ترین پندی که در فلسفه ایرانی به ما داده شده است همان «اندیشه نیک، گفتار نیک ، کردار نیک» است.

این توصیه را که دوست و دشمن مورد ستایش قرار داده اند بالاترین درس اخلاقی برای بشریت دانسته اند. علاوه بر این سه پند، که مربوط به اعمال هر کس با خودش میشود بزرگان ما سه وظیفه خطیر هم برای ما تعیین کرده اند که مربوط به اعمال و رفتار ما در جامعه و با دیگران میشود و لذا میتوان آنها را وظایف اجتماعی یا ملی نامید.

این سه وظیفه در دینکرد ششم (بند ۳۲۲) ذکر شده است.

نخستین وظیفه بزرگ ما «تبدیل دشمن به دوست» است. پس در فلسفه ایرانی وظیفه انسان در قبال دشمن یا دشمنانش این نیست که با آنان بجنگد و آنان را شکست دهد یا بکشد. و این نیست که در صدد بر آید که انواع و اقسام سلاحهای جنگی و خدای نکرده شیمیایی و غیره را بسازد تا مردم را بکشد، بلکه وظیفه او مهمتر از هرچیز ایجاد صلح و دوستی است.

وظیفه دوم «تبدیل آدمهای بد و مخرب و جنایتکار به آدمهای خوب» است. پس وظیفه ما با این قبیل اشخاص گرفتن و زدن و به زندان افکندن و از کشور و کاشانه تبعید کردن نیست بلکه با مسالمت رفتار کردن و اصلاح آنهاست. به اصطلاح دینی و قرون وسطایی ما وظیفه نداریم که با کفار بجنگیم و آنها را از بین ببریم. وظیفه ما هدایت آنهاست.

وظیفه سوم «تبدیل نادان به دانا»، یا جاهل به عالم و دانشمند و حکیم است. پس کاری که ما، بنا بر فلسفه عملی ایرانشهری باید انجام دهیم گسترش آموزش و پرورش و تأسیس مدارس و دانشگاه‌ها و تامین معلمان و استادان و با سواد کردن بی‌سوادان و آموزش و پرورش نسل‌های آینده برای کشور است.

این سه وظیفه «خویشکاری مهست» یعنی بزرگترین وظایف خوانده شده است و اگرچه در بیش از هزار سال پیش در کتاب دینکرد ذکر شده ولیکن امروزه هم نه تنها از اهمیت آنها کاسته نشده ، بلکه حتی مهمتر و خطیر تر از زمانهای گذشته هم شده است.

@sokhanranihaa

@m_sehati
از حضرت باقرالعلوم علیه السلام نیز روایت است که گفت :
«الدینُ هوالحبُّ و الحبُّ هوالدین/ دین همان محبت و محبت همان دین است.»(نگا:البرقی،کتاب المحاسن،ص262-263 ،حدیث327 ،چ2،دارالکتب الاسلامیه، قم،1331 ش
شهادت فاطمه زهرا (س)

با توجه به اخبار بسیار در کتاب‌های کلامی و تاریخ، این احتمال به‌شدت تقویت می‌شود که مرگِ حضرت فاطمه به‌صورت طبیعی نبوده است بلکه از دو صورت خارج نیست:
1 . یا به‌قول‌معروف میان شیعیان ایشان را میان درودیوار مضروب و مقتول ساخته‌اند؛
2 . یا آن‌قدر به حضرتش جسارت کرده و شکنجه‌ی روحی و روانی دادند که جوان‌مرگ شد.
و صدالبته ممکن است مثل هر فاجعه‌ی تاریخی بعدها از سر تعصب به آن بال‌وپر بسیاری داده باشند که جای تردید نیست.
و اما توقع این‌که تاریخ آن‌هم تاریخی که همیشه توسطِ اسلامِ حکومتی با ادعای خلافتِ شیخین نوشته‌شده است به این فاجعه آن‌هم به‌تفصیل و با نقل جزئیاتش بپردازد توقع بیجاست زیرا که با نقلِ آن، اصلی را که با عنوانِ «عدالت صحابه» سنّی‌ها همیشه به آن معتقد بوده‌اند به‌وضوح، زیر سؤال می‌رود و بطلانش به همه آشکار می‌گردد.
و دیگران هم، اعم از شیعه و سنّی، بسیاری از اوقات برای دوری جستن از اختلاف میان مسلمانان از طرفی و حفظِ حرمتِ خانواده پیام‌آور اسلام از طرفی دیگر به مصلحت ندیده‌اند به این فاجعه بپردازند.

سخن آخر این‌که ما خود در روزگارمان به چشمِ خویش بارها دیدیم که حکومت وقتی به نام دین پا می‌گیرد برای بقایِ خود دست به هر جنایتی می‌زند چراکه حفظِ حکومتِ دینی را لازم‌تر از هر واجبی می‌داند و برای نگهداری آن، ممکن است دست به هر کاری بزند و هر جنایتی را مجاز بلکه گاهی واجب بپندارد !
محمد صحتی سردرودی



🏴@m_sehati🏴
بدبختی ما مسلمانان از آن روزی شروع شد که ...

آری بدبختی ما مسلمانان از آن روزی شروع شد که اولی ادعا کرد : « من پیام‌آور خدا را خلیفه‌ام » و به کسانی که تن به این ادعا ندادند و مخالف او بودند اتهام ارتداد زد تا به همه‌ی قبیله‌ها نوشت که به سرداران سپاهم دستور داده‌ام : « تا دست یافتند یک‌تن از آنان را زنده مگذارند و آن‌ها را با آتش بسوزانند و به هر صورتی که شد خودشان را بکشند و زن و بچه‌هایشان را به اسارت گیرند»(نگا: تاریخ الطبری3 / 154 /دار احیاء التراث العربی) و دومی گفت : « انّ الله عزّ و جلّ قد ولّانی أمرکم / بی‌گمان خدای عزیز و جلیل مرا ولیِّ امر شما کرده و متولی حکومتتان ساخته است»!( نگا: همان 4 / 145 ).
در این میان‌ همه‌ی حرف فاطمه زهرا و امیر مؤمنان علی علیهماالسلام این بود که شما حق ندارید خود را خلیفه‌ی رسول خدا بخوانید تا حکومت خود را ادامه‌ی نبوّت ( یعنی پیام‌آوری از خدا ) جا بیندازید و ...
و چنین بود که حضرت زهرا (س) مکتب اعتراض را در تاریخ اسلام بنیان نهاد و با تمام توان در برابر استبداد دینی ایستاد و با آن وصیتی که در چگونگیِ تشییع و تدفین خویش داشت فریادش را تا فراسوی فرداهای تاریخ فراداشت و بلند ساخت تا اگر گوش شنوایی بود امروز هم بشنود و بداند آنچه را که باید بداند.
و فراموش نشود که بلی: دین خدا با دین کدخدا در تضاد است و تعارض.

محمد صحتی سردرودی

🏴@m_sehati🏴
گنجينه اسرار

تا درِ بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت
كعبه ويران شد، حرم از سوز صاحب خانه سوخت

شمعِ بزمِ آفرينش، با هزاران اشك و آه
شد چنان كز دودِ آهش سينه كاشانه سوخت

آتشى در بيتِ معمور ولايت شعله زد
تا ابد، زآن شعله، هر معمور و هر ويرانه سوخت

آه از آن پيمان شكن كز كينه خمّ غدير
آتشى افروخت تا هم خمّ و هم خُم خانه سوخت

ليلىِ حُسن قِدَم چون سوخت از سر تا قَدَم
همچو مجنون عقلِ رهبر را دل ديوانه سوخت

گلشن فرّخ فر توحيد آن دم شد تباه
كز سَموم شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت

گنجِ علم و معرفت شد طعمه افعى‏صفت
تا كه از بيداد دونان گوهر يكدانه سوخت

حاصل باغ نبوّت رفت بر بادِ فنا
خرمنى در آرزوى خام آب و دانه سوخت

كركس دون، پنجه زد بر روى طاووس ازل
عالمى از حسرت آن جلوه مستانه سوخت
آتشى آتش پرستى در جهان افروخته
خرمن اسلام و دين را تا قيامت سوخته
⚫️
سينه ‏اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود؟

طور سيناى تجلّى مشعلى از نور شد
سينه سيناى عصمت مشتعل از نار بود

ناله بانو زد اندر خرمن هستى شرر
گويى اندر طورِ غم چون نخل آتشبار بود

آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود؟

گردش گردونِ دون بين كز جفاى سامرى
نقطه پرگار وحدت مركز مِسمار بود!

صورتى نيلى شد از سيلى كه چون سيلِ سياه
روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود

شهريارى شد به بند بنده ‏اى از بندگان
آن كه جبريل امينش بنده دربار بود

از قفاى شاه، بانو با نوايى جان‏گداز
تا توانايى به تن، تا قوّت رفتار بود

گرچه بازو خسته شد، وز كار دستش بسته شد
ليك پاى همّتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گرچه از دامان شه كوتاه شد
ليك بر گردون، بلند از دست آن گمراه شد

دو بندِ اول و دوم از ترکیب بندِ نابغه ی نجف علامه غروی اصفهانی متخلص به مفتقر- رضوان الله علیه – ر.ک: دیوان مفتقر، ص 188 – 189 .
🏴@m_sehati
از خلیفه‌ی اول و دوم به خاطر آن بیش از همه بیزاریم که بنیان‌گذار حکومتِ اسلامی بوده‌اند
بیزاریِ ما از آن دو، نه‌فقط به علتِ جسارت به یگانه دختِ پیام‌آور اسلام یا غصبِ فدک و غیره است بلکه بیشتر به‌این‌علت می‌باشد که پس از پیامبر از دین،دولت ساختند زیرا با کمی دقت در تاریخ و سیره‌ی حضرت رسول معلوم می‌شود که ایشان هرگز مثل یک حاکم،حکومت نکرد. اگر هم حکومتی داشت حکومت به‌اصطلاح امروز نبود بلکه حکومت به دل‌ها بود یعنی به عبارت دقیق: کارش محبت بود نه حکومت. با مراجعه به آیه‌ی مودّت در قرآن هم به‌وضوح پیداست که همه خواسته و آرزویش در مهر و محبت خلاصه می‌شد.
این ابوبکر و عمر بودند که در تاریخ مسلمانان، برای نخستین بار حکومتِ اسلامی و استبدادِ دینی را با عنوان خلافت بنیان نهادند و در عمل به‌جای حکومتِ اسلامی؛ اسلامِ حکومتی به خورد خلق دادند و تاریخ از سقیفه تا امروز پیوسته نشان داده است که هر چیزی به حکومت نسبت داده شود به استخدامِ قدرت و زور درمی‌آید و آن را به‌خصوص اگر دین باشد از درون تهی و بی‌محتوا بلکه وارونه می‌گرداند. پس حق ‌داریم از آن دو تن هنوز هم تبرّی بجوییم زیرا که اینک نیز هرچه می‌چشیم و می‌کشیم از همین حکومت اسلامی است که با عناوینِ چندی چون داعش و ... ما را به‌روز سیاه نشانده‌اند، درواقع بیزاریِ ما نه تبرّی از اشخاص و طایفه‌ای خاص است تا تنها یک مقوله‌ی تاریخی باشد بلکه تبرّی و تنفّر از زور و استبدادی است که با چسباندنِ آن به اسلام به تزویر هم تقدس می‌بخشد و حاکمان را انتقادناپذیر و غیرمسئول می‌داند تا بیش‌ازپیش ما را به‌روز سیاه نشاند.
اشتباه نشود آنچه هم به حضرت علی ابن ابی‌طالب نسبت داده می‌شود باز حکومت به‌اصطلاح امروز نبود که مولی علی نه حاکم که عاشق بود و کارش به‌خصوص در آن چهار سال و نُه ماهِ تحمیلی در آخر حیاتِ به‌ظاهر این جهانی‌اش نه حکومت که عدالت و محبت و شفقت به انسان بود و بس.
فدکش از غدیرش آب نخورد
از سلیمان گذشت و رشک نبرد

در پیِ جاهِ زید و بکر نبود
مرتضی مرد بود و مکر نبود

محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
پیش از شما

بسان شما

بی شمارها

با تار عنکبوت نوشتند روی باد :

کاین دولت خجسته ی جاوید... زنده باد!!

(( شفیعی کدکنی))


🌹@m_sehati🌹
مردم بهشتِ اجباری را نمی‌توانند بپذیرند چه رسد به حجاب اجباری

مردم حق دارند حجاب اجباری را قبول نداشته باشند زیرا که نمادی از حکومت اجباری است.
مردم حق دارند حکومت یا قانونِ تحمیلی را که هیچ نقش و قراردادی در اعتبار آن نداشته‌اند قبول نداشته باشند زیرا که انسان ذاتاً آزاد آفریده‌شده است و نمی‌خواهد بنده یا بردۀ کسی گردد. وقتی حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: « لا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حُرّا / بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.» درواقع صدای وجدانِ انسان را به گوش انسان می‌رساند که مبادا انسان از ذات و انسانیت خویش غافل شود و تن به تحمیل و اجبار دهد.
این مهم حتی در کودکانِ خردسال هم دیده شده که وقتی با زور و تحکم، کاری - هرچند زیبا و مفید - از آن‌ها خواسته می‌شود از آن کار سر باز می‌زنند و از انجام آن زجر می‌کشند. آری انسانیتِ انسان با آزادی و آزادگی دوام و قوام دارد، برای همین اگر به بهشت برین هم با زور ببرندش در حقیقت انسان را به بدترین دوزخ و اسفل‌السافلین برده‌اند و چنان پست و خوارش کرده‌اند که زشت‌تر و ناپسندتر از آن ممکن نیست.
دریغا که این معنای روشن و هویدا را اذناب حکام جور و مستبد درک نمی‌کنند چراکه خود مسخ‌شده و وجدانشان را کشته‌اند و به همین علت خیال می‌کنند که همه مثل آن‌ها هستند. « الشریر لایظن باحد خیرا لانه لایراه الا بطبع نفسه / آدم شرور به هیچ کس گمان نیک نبرد زیرا که همه را به کیش خود پندارد».

پ.ن: نگا : نهج‌البلاغه ، نامه 31 ، جمله 117 .

محمد صحتی سردرودی
آذر 1403

🌹@m_sehati🌹
لطف دختر

من نمی گویم که زهرا دختر پیغمبر است
امتداد مصطفی هم با همین تک دختر است

« بی ملاحت آن پدر کو را نباشد دختری» (1)
این مَثل در آن « انَا اَملَح » به معنا مُستر است

مصطفی هم از نشاط فاطمه بشّاش بود
در تبسّمهای احمد ، لطف دختر مضمر است

با سکوت سبز و لبخند ملیحش می سرود :
دختری دارم که از صدها پسر هم برتر است

من نمی گویم که زهرا با علی همخانه بود
یا که شیر بیشه ی اندیشه او را شوهر است ،

حرف دیگر دارم از دل می سرایم نغمه ای ،
سوز سازی در سرم با خون دل خنیاگر است:

صد نگو ، گر صد هزاران فضل باشد با علی
فاطمه یک فضل دیگر دارد : او یک مادر است

مادری را مثل و مانندی نباشد جز خدا
این خدای خاکی و کوچکنما هم مهتر است

آسمانی یازده خورشید از او سر می زند
مهر را رنگین کمال عصمتش پیغمبر است

فاطمه فرزانه ، فرزندِ بهارِ عقل بود
سالک اندیشه را هر کلمه از او رهبر است

سطرسطر خطبه اش فصل الخطاب گفت و گو
هر سخن از انتقادش خصم را رسواگر است

از فدک تا فاطمه ، از فرش تا عرش است فرق
باغبازیها کجا سیمرغ را بال و پر است ؟!


هرچه در وصفش بگویم باز کمتر گفته ام
هر چهار دفتر به مدحش گفت و گویی کمتر است

آیت تطهیر و « کرّمنا بنی آدم » ببین
سوره ای از بیکران قرآنِ فضلش کوثر است

تا شنیدم کربلا را با دو زینب زمزمه
تازه فهمیدم که آری اصل کوثر ، دختر است

تا قلم قد می کشد از قدر کوثر گفته اند
تا سخن سر می زند در وصف دختر ، دفتر است

تا غزل را حافظی باشد ، سخن را صائبی
زن به زیبایی مثل ، هر دختری هم دلبر است

وحی و الهامی که بر آیینه اشراق آورد ،
سهم احساس برین در جنس زن افزونتر است

مرد مردان هم که باشی باز محتاج زنی
با وجود فاطمه ، کامل ، کمال حیدر است

در ستایش صد سخن سر می رسد در وصف او
مرتضی را گوش کن این عرصه را هم صفدر است

گفت خود را تا نپنداری که جسم کوچکی ،
آدمیت عالمی دارد که از عالم بر است

در ستیغ این سخن مولا به زهرا چشم داشت
مشرق اشراق را زهرا « جهانِ اکبر » است (2)

قدر زهرا می شود روشن به روز رستخیز
فاطمه در فصل فردا محشر اندر محشر است

شب سحر شد حرف آخر را بگویم والسلام :
فاطمه خود عالمی دارد ، جهانی دیگر است

محمد صحتی سردرودی / 21 / 3 / 86 / قم.

1 . ترجمه گونه ای از ضرب المثلی به زبان ترکی که گوید:
« قیزسیز بابا : دوزسوز بابا » یعنی پدر بی دختر، پدر بی نمکی است .
2 . اقتباسی از سخنی سبز و منسوب به مولا علی علیه السلام : « اَ تزعم انّک جرم صغیرُ / وَ فیک انطوَی العالَم ُالاکبرُ( آیا تو –انسان- می پنداری جرم کوچکی و حال آن که جهانِ بزرگتر در وجودت پیچیده و نهفته است؟).
@m_sehati
220720_0549
My Recording
نقش اجتماعی فاطمه زهرا(س)
در تاریخ اسلام
سخنران:استاد محمد صحتی سرد رودی
تکیه حسین خانه ساوه ۱۴۰۱/۱۰/۶
فایل صوتی
🟩فتوای جدید حضرت آیت الله فیاض درباره سن تکلیف دختران: ۱۳ سال قمری یا بروز علائم بلوغ


🟩فتوای جدید حضرت آیت الله فیاض درباره سن تکلیف دختران صادر شد: ۱۳ سال قمری یا بروز علائم بلوغ

به گزارش شفقنا، فتوای حضرت آیت الله العظمی فیاض درباره سن تکلیف دختران تغییر کرده است.
براساس فتوای جدید، سن تکلیف دختران اتمام ۱۳ سال قمری است البته مشروط به آنکه قبل از این سن علائم بلوغ آشکار نشود.
بنابراین دخترانی که هنوز علائم بلوغ در آنها ظاهر نشده است و کمتر از ۱۳سال سن دارند مکلف نمی باشند.
دخترانی که ۱۳ سال قمری را تمام میکنند ولو اینکه علائم بلوغ در آنها آشکار نشود مکلف هستند.

جزییات:
https://fa.shafaqna.com/news/1152391/
🌍 | خبرگزاری بین المللی شفقنا
#آراء_فقهی
ملاک و اقسام بلوغ
#خلاصه
بلوغ موضوعی طبیعی و عرفی است، و از حقایق شرعیه محسوب نمی‌شود.
نشانه‌ی بلوغ در پسران احتلام، و در دختران قاعدگی است.
سن از نشانه‌های تعبدی بلوغ نیست، معیار بلوغ جنسی هم محسوب نمی‌شود. سن بلوغ جنسی در شرائط جغرافیایی مختلف، شرائط فرهنگی متفاوت و افراد تفاوت می‌کند.
سنین مذکور در روایات از مختصات زمان و مکان صدور آن روایات است و قابل تعمیم به شرائط دیگر جغرافیایی و فرهنگی نیست.
فقهای امامیه در زمینه‌ی سن بلوغ دختران بین قاعدگی و سن خاص چهار قول اختیار کرده‌اند: عدم تعیین سن خاص و اکتفا به قاعدگی، ۹ سال قمری، ۱۰ سال قمری، و ۱۳ سال قمری. فقیهان در مورد بلوغ پسران در یکی از دو علامت احتلام و رسیدن به ۱۵ سال قمری نسبتا هم‌داستان هستند.
قول مختار: علامت بلوغ جنسی پسران احتلام، و علامت بلوغ جنسی دختران قاعدگی است. سن مکلف سالم در امر بلوغ جنسی موضوعیتی ندارد.
بلوغ اقسامی دارد و در همه‌ی امور از قبیل امور جنسی، عبادی، جزائی، اقتصادی، سیاسی و غیر آن لزوما یکسان نیست.
بلوغ با بلوغ جنسی آغاز می‌شود.
بلوغ عبادی یا سن تکلیف همان بلوغ جنسی است.
بلوغ در امور اقتصادی و سیاسی یا امور جزایی و کیفری امری عرفی است، و بعد از بلوغ جنسی رخ می‌دهد. عقلا در این حوزه‌ها سن را ملاک دانسته‌اند. در دوران ما بلوغ در امور اقتصادی، سیاسی و کیفری حداقل ۱۸ سال تمام شمسی است.
@Mohsen_Kadivar_Official
فقه و زندگی(7)-بلوغ دختران.pdf
596.4 KB
فایل پی دی اف
فقه و زندگی(7)
#بلوغ_دختران
برگرفته از نظريات فقهى مرجع عاليقدر
حضرت آية اللّه العظمى صانعى(ره)

🔸 www.tg-me.com/nashreasar_saanei_fa
{110_330}_@
آیریلیق
اوخویان: سلیم موذن زاده
موسیقی: علی سلیمی
سؤز: رجب ابراهیمی
موغام: بایات شیراز

(فکریندن گئجه‌لر یاتا بیلمیرم
بو فکری باشمدان آتا بیلمیرم)2
نئیله‌ییم کی سنه چاتا بیلمیرم2
(آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق)2
        

(اوزون دور هجریندن قارا گئجه‌لر
بیلمیرم من گئدیم هارا گئجه‌لر)2
ووروب‌دور قلبیمه یارا گئجه‌لر2
🌹@m_sehati🌹
نامۀ آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی به آیت الله خمینی در دفاعِ بسیار محتاطانه از آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری قدس سرّه الشریف و ... در دو صفحه.
صحفه اول

🏴@m_sehati🏴
نامۀ آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی به آیت الله خمینی در دفاعِ بسیار محتاطانه از آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری قدس سرّه الشریف و ... در دو صفحه.
صحفه آخر.

🏴@m_sehati🏴
متن تایپ‌شده از نامۀ آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی به آیت‌الله خمینی در دفاعِ بسیار محتاطانه از آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
حضرت مستطاب آیة الله آقای خمینی دامت برکاته
پس از تشکر از عنایات و الطاف الهی و تقدیر از مسلمینِ ایثارگر که در استقبال از شهادت و فداکاری در راه إعلاء کلمة الله و بذل نفوس نفیسه و اموال در جبهه و پشت جبهه از حریم اسلام دفاع و با فتوحات روزافزون مسرّتِ خاطرِ حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه را فراهم می‌نمایند. و با اهدای سلام و تحیت و مسئلتِ مزید تأییدات عالی معروض می‌دارد:
بااینکه همواره در تقویت و تأیید جمهوری اسلامی و نصیحت و خیرخواهی کوتاهی نکرده‌ام اما چون نصایح اخیر موجب نگرانی و منجر به بی‌لطفی و توهین و اتهام به اشک تمساح ریختن و حق‌نشناسی و بالاخره ( مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان ) گردید تصمیم گرفتم من‌بعد مزاحمت ننمایم. ولی تکلیف شرعی و اینکه ترکِ نصیحتِ خصوصی در بعضی موارد مسئولیتِ شدید دارد موجب شد چندکلمه‌ای راجع به حوادث اخیر عرض کنم:
( 1 . اینجانب از اینکه افرادی باشند که بخواهند به مقام جنابعالی گستاخی نموده یا خدای‌نخواسته سوءقصدی داشته باشند بسیار متأسفم و خداوند متعال را شکرگزارم که به لطف و کرم خود خطرات را دفع می‌فرماید و نظر عنایتش را از مسلمین برنمی‌دارد.
( 2 . این وضعی که پیش آمده و موجی که ایجاد شده گرچه به‌ظاهر هتکِ شخصی است ولی در حقیقت هتکِ نوع می‌باشد، زیرا وقتی روش و عملیاتِ گذشتۀ ایشان را از سال‌های پیش تا حال تحتِ تهمت قرار دهند و با حملاتِ بسیار تند در سخنرانی‌ها و خُطَبِ جمعه و اعلامیه‌ها و مصاحبه‌ها و مطبوعات و رسانه‌های گروهی حیثیت و آبروی ایشان را تا سرحد نسبت امر به قتل مرحوم آیة الله شهیدی اعلی‌الله‌مقامه و نسبت صریح عمل شنیع به بعض منسوبین ایشان و اشاعۀ آن در روزنامه و انواع نسبت‌ها پیش رفته‌اند معلوم است که کل روحانیت و ولایت فقهاء مورد هتک و حریم آن غیرقابل‌دفاع می‌گردد. علاوه بر اینکه بسیاری از مواردِ این حملات، به فرض اثبات، قابلِ حمل بر صحت است و نباید بابِ اعتراض و توهین به مجتهدین یا آراء فقهی و تشخیص موضوعات فتح شود. انعکاس این اتهامات به ایشان و این‌گونه برخوردها در تعقیب یک جریان و رسیدگی به آن وفاق ندارد. در خارج و داخل مناسب جمهوری اسلامی و حیثیت معنوی جنابعالی نمی‌باشد.
و تصوّر نکنید که در این‌همه قضاوت‌ها و بررسی‌ها کل این اوضاع را تصویب نماید، یا می‌توان حساب شخصی را که به‌هرحال در صنف علماءِ معروف و طراز اول بوده است و اینک به‌عنوان یک عنصر خائن معرفی می‌کنند از دیگران جدا کرد. جریان مأسوفه اینکه ایشان تحت نظر قرار دارند؛ خود و کسانشان نمی‌توانند از این‌همه دشنام‌ها و نسبت‌ها که به آن‌ها داده می‌شود از خود دفاع کنند. و تصرف و تفتیش اماکن و مؤسسات مربوط به ایشان عکس‌العمل مساعد نخواهد داشت.
خلاصه هرچه فکر می‌کنم برخورد با ایشان را به این صورت حازمانه و مطابق با اسلام یا مصلحت جمهوری اسلامی و شخص جنابعالی - که باید مظهر وقار و ضبط نفس باشید- نمی‌بینم. خیرخواهانه توقع دارم با مآل‌اندیشی تدبیری نمایید که جلو این هتّاکی‌ها و تندروی‌ها گرفته شود و اماکنی را که از ایشان تصرف‌شده واگذار کنند و مانع برنامه‌های عادی ایشان نشوند که هرچه آبروی ایشان بیشتر حفظ شود و به حیثیت ایشان کمتر لطمه وارد گردد و همچنین حریم بزرگان دیگر که در نجف و مشهد مقدس می‌باشند از اهانت مصون بماند خدا و رسول خدا و حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خوشنود می‌شوند (إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ).1 در خاتمه دوام تأییدات عالیه و نصرت اسلام و مسلمین را از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. شهر رجب‌المرجب 1402 هجری. محمدرضا الموسوی الگلپایگانی.

پ.ن: سورۀ هود، بخشی از آیۀ 88 . یعنی: من تا آنجا که بتوانم خواهان اصلاح و سازشم.

محمد صحتی سردرودی


🏴@m_sehati🏴
2025/07/06 02:23:31
Back to Top
HTML Embed Code: