Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
تصویری از استاد آیت الله قنّادی با اجازه نامه آیت الله خویی رضوان تعالی علیه در تأیید و تمجید و توثیق استاد که امضا و مهر مرحوم آیت الله میرزاجواد تبریزی را هم در ذیل آن دارد.
🌺@m_sehati🌺
🌺@m_sehati🌺
قطرهای از دریا دلیریهای استاد آیتالله قنّادی در تبریز
در دهۀ 50 بسیاری از منبریها و وعّاظ تبریز میگفتند:
معنای قرآن را فقط معصوم میداند و کسی حق ندارد کتاب خدا را به زبانِ دیگری ترجمه کند بلکه باید به روخوانیِ آن کفایت کرد تا وقتیکه امام زمان ظهور کند این کار حرام است!
البته این کجفهمی و یاوهگویی بهتبع کریمخانیها و شیخیها و اخباریها بود که فرصتِ تداوم یافت. زیرا که آنها مجذوب و مسحورِ کریمخوانیِ مشهورِ سردرود و مراغۀ آن روز- یعنی مرحوم میرزاحسن سردرودی متخلص به موالی- بودند و سپس شاگردان او مثل مرحوم حاج حسن صباغ- یعنی فرهنگیِ مرحوم- در سردرود بیشتر چیرگی داشت تا اینکه آمیرزامجید قنادی به فرهنگ سردرود با آن ذوالفنونیِ مخصوصش ورود کرد و این ورود نقطۀ عطفی در تاریخ و فرهنگِ سردرود و اطراف تا مرکز تبریز گردید.
استاد قنّادی که از مجازان و شاگردان آیات عظام خویی و حکیم و مرعشی نجفی و غیرهم بود به سردرود که آمد میان روحانیانِ سردرود به اسمِ «فارغالتحصیل حوزۀ علمیۀ نجف الاشرف» پرآوازه گشت.
از دهها بلکه صدها خدماتی که ایشان به فرهنگ تبریز بهخصوص سردرود کرد همین بود که گفت:
قرآن برای فهمیدن و عمل کردن است نهفقط قرائتِ صرف و صوری.
با تمام توان وارد عرصه شد و در مساجد تبریز و بیشتر سردرود به ترجمۀ روزانه قرآن پرداخت و مردم را به معانی و شعور فراخواند.
نویسنده این مقال در سالهای 54 و 55 و 56 ترجمۀ قرآن را به زبان ترکی از اول تا آخر برای اولین بار از ایشان درس گرفتم.
سخن از استادم آیتالله مجید قنّادی است که در سال 58 به خاطرِ شجاعتش در مبارزه با استبداد مذهبی به دست حکومت ربوده و زندانی و تبعید شد.
کمیتۀ انقلاب او را خلع لباس کرد ولی مرحوم آیتالله میرزا جواد تبریزی با تأیید امضای آیتالله سید ابوالقاسم خویی به توثیق مجدد او پرداخت که از فرسته پیش در همین کانال تشنۀ اندیشه پیداست.
استاد قنادی در تبریز بهخصوص در شهر سردرود دستکم یک دهه با تمام توان با خرافاتِ مذهبی و جهلهای مقدّس مبارزه کرد.
اگر نتوان گفت: تاریخ تبریز دانشوری فعال در اجتماع و در شکستِ تابوهای تودرتو و خُرد کردن بتهای تازه به دوران رسیده مانند او را ندیده بود دستکم میتوان و بایسته است گفت:
استاد قنّادی در اواخرِ دهه پنجاه پس از حادثه 57- به اصطلاح انقلاب- مثل ستارۀ سپیده و شهاب ثاقب در آسمانِ استبدادزده میدرخشید تا جایی که خفّاشان را به خوف انداخت و چرتِ خوابشان پاره کرد. به این دلیل که او کارهایی کرد کارستان که هرکدام بهجای خود عزمی راسخ و شجاعتی فوقالعاده میخواست. او در آن روز بهتنهایی راهی را به روی تاریخ تبریز گشود که تا تاریخ هست خیلِ خلخالیها را رسوا خواهد ساخت.
از آیتالله قنّادی که در آن روزهای وانفسای 57 و 58 تبریزیها او را «آقا میرزا مجیدی قنّادی» مینامیدند سخن بسیار باید گفت و نوشت که سوگمندانه اینک خود حال خوشی ندارم. این زمان بگذار تا وقت دگر. روحش شاد و روانش مینوی بادا!
محمد صحتی سردرودی
پنجشنبه ۴ بهمن ماه ۱۴۰۳
🏴@m_sehati🏴
در دهۀ 50 بسیاری از منبریها و وعّاظ تبریز میگفتند:
معنای قرآن را فقط معصوم میداند و کسی حق ندارد کتاب خدا را به زبانِ دیگری ترجمه کند بلکه باید به روخوانیِ آن کفایت کرد تا وقتیکه امام زمان ظهور کند این کار حرام است!
البته این کجفهمی و یاوهگویی بهتبع کریمخانیها و شیخیها و اخباریها بود که فرصتِ تداوم یافت. زیرا که آنها مجذوب و مسحورِ کریمخوانیِ مشهورِ سردرود و مراغۀ آن روز- یعنی مرحوم میرزاحسن سردرودی متخلص به موالی- بودند و سپس شاگردان او مثل مرحوم حاج حسن صباغ- یعنی فرهنگیِ مرحوم- در سردرود بیشتر چیرگی داشت تا اینکه آمیرزامجید قنادی به فرهنگ سردرود با آن ذوالفنونیِ مخصوصش ورود کرد و این ورود نقطۀ عطفی در تاریخ و فرهنگِ سردرود و اطراف تا مرکز تبریز گردید.
استاد قنّادی که از مجازان و شاگردان آیات عظام خویی و حکیم و مرعشی نجفی و غیرهم بود به سردرود که آمد میان روحانیانِ سردرود به اسمِ «فارغالتحصیل حوزۀ علمیۀ نجف الاشرف» پرآوازه گشت.
از دهها بلکه صدها خدماتی که ایشان به فرهنگ تبریز بهخصوص سردرود کرد همین بود که گفت:
قرآن برای فهمیدن و عمل کردن است نهفقط قرائتِ صرف و صوری.
با تمام توان وارد عرصه شد و در مساجد تبریز و بیشتر سردرود به ترجمۀ روزانه قرآن پرداخت و مردم را به معانی و شعور فراخواند.
نویسنده این مقال در سالهای 54 و 55 و 56 ترجمۀ قرآن را به زبان ترکی از اول تا آخر برای اولین بار از ایشان درس گرفتم.
سخن از استادم آیتالله مجید قنّادی است که در سال 58 به خاطرِ شجاعتش در مبارزه با استبداد مذهبی به دست حکومت ربوده و زندانی و تبعید شد.
کمیتۀ انقلاب او را خلع لباس کرد ولی مرحوم آیتالله میرزا جواد تبریزی با تأیید امضای آیتالله سید ابوالقاسم خویی به توثیق مجدد او پرداخت که از فرسته پیش در همین کانال تشنۀ اندیشه پیداست.
استاد قنادی در تبریز بهخصوص در شهر سردرود دستکم یک دهه با تمام توان با خرافاتِ مذهبی و جهلهای مقدّس مبارزه کرد.
اگر نتوان گفت: تاریخ تبریز دانشوری فعال در اجتماع و در شکستِ تابوهای تودرتو و خُرد کردن بتهای تازه به دوران رسیده مانند او را ندیده بود دستکم میتوان و بایسته است گفت:
استاد قنّادی در اواخرِ دهه پنجاه پس از حادثه 57- به اصطلاح انقلاب- مثل ستارۀ سپیده و شهاب ثاقب در آسمانِ استبدادزده میدرخشید تا جایی که خفّاشان را به خوف انداخت و چرتِ خوابشان پاره کرد. به این دلیل که او کارهایی کرد کارستان که هرکدام بهجای خود عزمی راسخ و شجاعتی فوقالعاده میخواست. او در آن روز بهتنهایی راهی را به روی تاریخ تبریز گشود که تا تاریخ هست خیلِ خلخالیها را رسوا خواهد ساخت.
از آیتالله قنّادی که در آن روزهای وانفسای 57 و 58 تبریزیها او را «آقا میرزا مجیدی قنّادی» مینامیدند سخن بسیار باید گفت و نوشت که سوگمندانه اینک خود حال خوشی ندارم. این زمان بگذار تا وقت دگر. روحش شاد و روانش مینوی بادا!
محمد صحتی سردرودی
پنجشنبه ۴ بهمن ماه ۱۴۰۳
🏴@m_sehati🏴
به آقا بگویید در هر نَفَس دارید به مرگ نزدیک می شوید
هارون از خلفای مقتدرِ عباسی بود. اصرار داشت از پیشوای هفتم شیعیان حضرت موسای کاظم به « گناهِ ناکرده » اقرار یا عذری بستاند تا دیگر از زندان آزاد گردد ، اما هرگز نتوانست، هر چند زر و زور و تزویرِ تو در تویی داشت تا آنجا که خود را موفقترین ولیّ امرِ مسلمین می پنداشت ،بلکه بر عکس، موسای کاظم، آن خداپرست پاک و پارسا، در پاسخ آن همه اصرار و اجبار گفت:
بروید به خلیفة خویش بگویید: من و تو (مظلوم و ظالم) هر دو ، با هر نَفَسی که می کشیم یک گام به مرگ نزدیکتر می شویم همین و بس.
نوشته اند هارون با آن همه تکبّر و تجبّر و تفرعنی که داشت وقتی این پند پاک و اندرزِ بیدارباش را شنید دیگر نتوانست آن ریایی را که رسمِ خود ساخته، عمری زیر قبا و عبا و عمامة سیاهش مخفی کرده بود باز پنهان سازد پس به ناچار و ناخودآگاه گریست ، زار زد، خوار گشت و شکست.
گویی -هرچند کمترک- فهمید که خیلی مانده است تا موسای کاظم را بشناسد چه رسد به زبانِ حالِ حضرتش در حصر و حبسِ معصومانه و مظلومانه اش که حدیثی از حُرّیّتِ حقیقی بود:
ما نداریم از رضای حق گِله
عار ناید شیر را از سلسله(نگا:آتشکده نیّر تبریزی)
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
هارون از خلفای مقتدرِ عباسی بود. اصرار داشت از پیشوای هفتم شیعیان حضرت موسای کاظم به « گناهِ ناکرده » اقرار یا عذری بستاند تا دیگر از زندان آزاد گردد ، اما هرگز نتوانست، هر چند زر و زور و تزویرِ تو در تویی داشت تا آنجا که خود را موفقترین ولیّ امرِ مسلمین می پنداشت ،بلکه بر عکس، موسای کاظم، آن خداپرست پاک و پارسا، در پاسخ آن همه اصرار و اجبار گفت:
بروید به خلیفة خویش بگویید: من و تو (مظلوم و ظالم) هر دو ، با هر نَفَسی که می کشیم یک گام به مرگ نزدیکتر می شویم همین و بس.
نوشته اند هارون با آن همه تکبّر و تجبّر و تفرعنی که داشت وقتی این پند پاک و اندرزِ بیدارباش را شنید دیگر نتوانست آن ریایی را که رسمِ خود ساخته، عمری زیر قبا و عبا و عمامة سیاهش مخفی کرده بود باز پنهان سازد پس به ناچار و ناخودآگاه گریست ، زار زد، خوار گشت و شکست.
گویی -هرچند کمترک- فهمید که خیلی مانده است تا موسای کاظم را بشناسد چه رسد به زبانِ حالِ حضرتش در حصر و حبسِ معصومانه و مظلومانه اش که حدیثی از حُرّیّتِ حقیقی بود:
ما نداریم از رضای حق گِله
عار ناید شیر را از سلسله(نگا:آتشکده نیّر تبریزی)
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
زندانیان
زندانيانِ عشق چو شب را سحر كنند
از سوز شمع و اشكِ روانش خبر كنند
مانند غنچه سر به گريبان درآورند
شور و نواى بلبلِ شوريده سر كنند
چون سر به خِشت يا كه به زانوى غم نهند
يكباره سر ز كنگرۀ عرش بر كنند
با آن شكسته حالى و بى بال و بى پرى
تا آشيانِ قدس به خوبى سفر كنند
چون رهسپر شوند به سيناى طورِ عشق
از شوق، سينه را سپر هر خطر كنند
آنان كزين معامله هستند بى خبر
برگو كه تا به محبس هارون نظر كنند
تا بنگرند گَنج حقيقت به كنج غم
آن لعل خشك را به دُرِ اشك تر كنند
برپا كنند حلقه ماتم به ياد او
تا عرش و فرش را همه زير و زَبَر كنند
آتش به عرصه مَلَكوت قِدَم زنند
مُلك حدوث را ز غمش پُر شرر كنند
محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر
ر.ک: ديوان مفتقر / 328
🏴@m_sehati🏴
زندانيانِ عشق چو شب را سحر كنند
از سوز شمع و اشكِ روانش خبر كنند
مانند غنچه سر به گريبان درآورند
شور و نواى بلبلِ شوريده سر كنند
چون سر به خِشت يا كه به زانوى غم نهند
يكباره سر ز كنگرۀ عرش بر كنند
با آن شكسته حالى و بى بال و بى پرى
تا آشيانِ قدس به خوبى سفر كنند
چون رهسپر شوند به سيناى طورِ عشق
از شوق، سينه را سپر هر خطر كنند
آنان كزين معامله هستند بى خبر
برگو كه تا به محبس هارون نظر كنند
تا بنگرند گَنج حقيقت به كنج غم
آن لعل خشك را به دُرِ اشك تر كنند
برپا كنند حلقه ماتم به ياد او
تا عرش و فرش را همه زير و زَبَر كنند
آتش به عرصه مَلَكوت قِدَم زنند
مُلك حدوث را ز غمش پُر شرر كنند
محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر
ر.ک: ديوان مفتقر / 328
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
نخستین مخالفِ تمام قدِّ حکومتِ دینی آیت الله شریعتمداری«فرزانه ترینِ فقیهان»
امروز 25 رجب روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام مصادف است با روز وفاتِ مظلومانه ی آیت الله سید محمدکاظم شریعتمداری که به حق « اعقلُ الفقهاء/ فرزانه ترینِ فقیهان» وصف شده است، این توصیف را نویسنده دست کم از سه دانشورِ بزرگ و بنام شنیده یا به قلم ایشان دیده ام که به ترتیب نام برده می شوند:
1. استاد محمد تقی شریعتی در پاسخ به تسلیتِ آیت الله شریعتمداری در مرگِ شهادتگونه ی دکتر علی شریعتی نوشته بود که چندین سال پیش توسط مرحوم ابراهیم یزدی در اختیار روزنامه شرق گذاشته شد و آن روزنامه در ویژه نامه معلمِ انقلاب آن را چاپ کرده بود که مع الاسف حکومت از توزیعِ آن ممانعت کرد.
2 . سید مرتضی فیروزآبادی نویسنده ی آثار ماندگاری چون فضائل الخمسة فی صحاح السته، عینِ عبارت ایشان در متن نامه ای که در ذیل به اشتراک گذاشته می شود چنین است:
« حضرت مستطاب آیة الله العظمی والمرجع الدینی الاعلی آقای حاج سید محمد کاظم شریعتمداری دام ظله العالی از تمام علمای ایران، بدون استثنای احد، اعلم و اعقل و امتن و افضل می باشند.»
3 . شارحِ مکتبِ تفکیک و نویسنده عدالتمدار و خالقِ آثاری چونان « الحیاة » یعنی استادِ معظم و مکرّمِ ما حضرت شیخ محمد رضا حکیمی که به حمد الله حیّ و حاضر و فعّال و دردآشناست- الهی که دلیرتر و دیر زیاد!- و ما سخنِ ایشان را با همان عبارتِ « اعقل الفقها / عاقلترینِ فقیهان» پیشتر در همین کانالِ تشنه اندیشه منتشر ساخته ایم .
البته اینک دیگر این حقیقت و دوراندیشیِ شگفت ایشان با گذشت زمان برای همگان روشن شده که گفت:
پیر دانا در خشت خام آن بیند که جوان خام یا سرمستِ ریاست در آینه هم نبیند.
محمد صحتی سردرودی/ 12 / 1/ 98 / تبریز
@m_sehati✅
امروز 25 رجب روز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام مصادف است با روز وفاتِ مظلومانه ی آیت الله سید محمدکاظم شریعتمداری که به حق « اعقلُ الفقهاء/ فرزانه ترینِ فقیهان» وصف شده است، این توصیف را نویسنده دست کم از سه دانشورِ بزرگ و بنام شنیده یا به قلم ایشان دیده ام که به ترتیب نام برده می شوند:
1. استاد محمد تقی شریعتی در پاسخ به تسلیتِ آیت الله شریعتمداری در مرگِ شهادتگونه ی دکتر علی شریعتی نوشته بود که چندین سال پیش توسط مرحوم ابراهیم یزدی در اختیار روزنامه شرق گذاشته شد و آن روزنامه در ویژه نامه معلمِ انقلاب آن را چاپ کرده بود که مع الاسف حکومت از توزیعِ آن ممانعت کرد.
2 . سید مرتضی فیروزآبادی نویسنده ی آثار ماندگاری چون فضائل الخمسة فی صحاح السته، عینِ عبارت ایشان در متن نامه ای که در ذیل به اشتراک گذاشته می شود چنین است:
« حضرت مستطاب آیة الله العظمی والمرجع الدینی الاعلی آقای حاج سید محمد کاظم شریعتمداری دام ظله العالی از تمام علمای ایران، بدون استثنای احد، اعلم و اعقل و امتن و افضل می باشند.»
3 . شارحِ مکتبِ تفکیک و نویسنده عدالتمدار و خالقِ آثاری چونان « الحیاة » یعنی استادِ معظم و مکرّمِ ما حضرت شیخ محمد رضا حکیمی که به حمد الله حیّ و حاضر و فعّال و دردآشناست- الهی که دلیرتر و دیر زیاد!- و ما سخنِ ایشان را با همان عبارتِ « اعقل الفقها / عاقلترینِ فقیهان» پیشتر در همین کانالِ تشنه اندیشه منتشر ساخته ایم .
البته اینک دیگر این حقیقت و دوراندیشیِ شگفت ایشان با گذشت زمان برای همگان روشن شده که گفت:
پیر دانا در خشت خام آن بیند که جوان خام یا سرمستِ ریاست در آینه هم نبیند.
محمد صحتی سردرودی/ 12 / 1/ 98 / تبریز
@m_sehati✅
نامۀ مرحوم استاد محمدتقی شریعتی(پدرِ زنده یاد دکتر علی شریعتی) به آیت الله سید محمدکاظم شریعتمداری قدّس سرّه الشریف:
محضرِ انورِ حضرتِ آیت الله العظمی جناب آقای شریعتمداری مدّ ظلّه العالی
با عرض خالصانه ترین سلام و تحیّت، وتقدیم صمیمانه ترین مراسم اخلاص و ارادت، همواره در مظانِّ استجابتِ دعوات از سویدای قلب استدامۀ ظلِّ ظلیلِ عالی را علی رئوسنا و رئوس جمیع الشیعه از ایزد منّان خواستارم، هرچند الطاف و مراحمِ آن بزرگوار که من و مرحوم پسرم مکرّر و حتّی مستمرّاً مشمولِ آن بوده ایم با تشکّراتِ بیانی و بنانی جبران شدنی نیست ولی جای تأسّف است که کاری هم بیش از این عملِ کوچک از ما ساخته نمی باشد تا جایی که بیماری و دلشکستگی بدینسان خانه نشینم نموده که مدّتِ تشرّفِ آن مرجعِ عالیقدر در این استان توفیقِ عرض سلام و دستبوسی نیافته ام جز این که خُلقِ عظیمی که از جدِّ امجدتان به اضافۀ میراثِ علمی به ارث برده اید و سعۀ صدری که علاوه بر مزایای علم و عمل آن وجود مبارک را به قولِ مطلق اعقلِ مراجع قرار داده امیدوار به آن می سازد که عذرمان از ناحیۀ آن شخصیّتِ ممتاز مقبول و عفو مأمول افتد.
اما علّتِ تصدیع با این که دوست ندارم وقتِ گرانبهایتان را با ترّهات خود بگیرم این است که بعد از زیارتِ کتابِ کریمی که از جانب آن عالم جلیل به عنوانِ تسلیتِ مصیبتِ وارده بسویم التفاتش بود جوابی معروض و به وسیلۀ یکی از طلّابِ حوزه به نامِ «شاهچراغی» تقدیم داشته بودم و به احتمالِ ضعیفی که به دستِ مبارک نرسیده باشد مجدداً مصدّع شدم.
ادامَ اللهُ ظلّکم العالی علی رئوسنا بمحمّدٍ و آله الطاهرین.
آیت الله زادۀ محترم و جناب آقای عباسی محبوب [را] به عرض سلام مصدّعم.
اقلّ العباد محمدتقی شریعتی مزینانی
25 رمضان 1397
🏴@m_sehati🏴
محضرِ انورِ حضرتِ آیت الله العظمی جناب آقای شریعتمداری مدّ ظلّه العالی
با عرض خالصانه ترین سلام و تحیّت، وتقدیم صمیمانه ترین مراسم اخلاص و ارادت، همواره در مظانِّ استجابتِ دعوات از سویدای قلب استدامۀ ظلِّ ظلیلِ عالی را علی رئوسنا و رئوس جمیع الشیعه از ایزد منّان خواستارم، هرچند الطاف و مراحمِ آن بزرگوار که من و مرحوم پسرم مکرّر و حتّی مستمرّاً مشمولِ آن بوده ایم با تشکّراتِ بیانی و بنانی جبران شدنی نیست ولی جای تأسّف است که کاری هم بیش از این عملِ کوچک از ما ساخته نمی باشد تا جایی که بیماری و دلشکستگی بدینسان خانه نشینم نموده که مدّتِ تشرّفِ آن مرجعِ عالیقدر در این استان توفیقِ عرض سلام و دستبوسی نیافته ام جز این که خُلقِ عظیمی که از جدِّ امجدتان به اضافۀ میراثِ علمی به ارث برده اید و سعۀ صدری که علاوه بر مزایای علم و عمل آن وجود مبارک را به قولِ مطلق اعقلِ مراجع قرار داده امیدوار به آن می سازد که عذرمان از ناحیۀ آن شخصیّتِ ممتاز مقبول و عفو مأمول افتد.
اما علّتِ تصدیع با این که دوست ندارم وقتِ گرانبهایتان را با ترّهات خود بگیرم این است که بعد از زیارتِ کتابِ کریمی که از جانب آن عالم جلیل به عنوانِ تسلیتِ مصیبتِ وارده بسویم التفاتش بود جوابی معروض و به وسیلۀ یکی از طلّابِ حوزه به نامِ «شاهچراغی» تقدیم داشته بودم و به احتمالِ ضعیفی که به دستِ مبارک نرسیده باشد مجدداً مصدّع شدم.
ادامَ اللهُ ظلّکم العالی علی رئوسنا بمحمّدٍ و آله الطاهرین.
آیت الله زادۀ محترم و جناب آقای عباسی محبوب [را] به عرض سلام مصدّعم.
اقلّ العباد محمدتقی شریعتی مزینانی
25 رمضان 1397
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
🔴نمي دانم اين فرمان هيجده مادهاى از سوى چه كسى صادر شده بود:
🔴۱ـ جنازه شريعتمدارى به بازماندگانش تحويل نشود.
🔴۲ـ از جنازه اش تشييع نشود.
🔴۳ـ به وصيتش عمل نشود.
🔴۴ـ در حسينيه اش غسل داده نشود.
🔴۵ـ سيد رضا صدر بر او نماز نخواند.
🔴۶ـ در حرم قم دفن نشود.
🔴۷ـ در حسينيه اش دفن نشود.
🔴۸ـ از اقامه مجالس ختم براى او ممانعت شود.
🔴۹ـ اگر كسى براى او اقامه عزا كرد زندانى شود.
🔴۱۰ـ كسى كه روز وفات امام هفتم پيراهن سياه بر تن داشت دستگير گردد.
🔴۱۱ـ سيد رضا صدر كه براى تسليت مصيبت زدگان رفته بود زندانى شود.
🔴۱۲ـ پسر شريعتمدارى در دم مرگ پدر حق سخن با پدر ندارد.
🔴۱۳ـ تلگرافهاى تسليت به مخاطبين نرسد.
🔴۱۴ـ كسى حق ندارد به خانه مصيبت زدگان برود.
🔴۱۵ـ مجالس هفته و چهل نبايستى براى او تشكيل شود.
🔴۱۶ـ صداى گريه نبايستى از خانه اش بلند شود.
🔴۱۷ـ روضه خوانى نبايد براى مصيبت زدگان روضه بخواند.
🔴۱۸ـ مصيبت زدگان اگر نزد كسى شكايت كنند ضد انقلاب خواهند بود.
رک: کتاب در زندان ولایت فقیه نوشته آیت الله سیدرضا صدر.
🏴@m_sehati🏴
🔴۱ـ جنازه شريعتمدارى به بازماندگانش تحويل نشود.
🔴۲ـ از جنازه اش تشييع نشود.
🔴۳ـ به وصيتش عمل نشود.
🔴۴ـ در حسينيه اش غسل داده نشود.
🔴۵ـ سيد رضا صدر بر او نماز نخواند.
🔴۶ـ در حرم قم دفن نشود.
🔴۷ـ در حسينيه اش دفن نشود.
🔴۸ـ از اقامه مجالس ختم براى او ممانعت شود.
🔴۹ـ اگر كسى براى او اقامه عزا كرد زندانى شود.
🔴۱۰ـ كسى كه روز وفات امام هفتم پيراهن سياه بر تن داشت دستگير گردد.
🔴۱۱ـ سيد رضا صدر كه براى تسليت مصيبت زدگان رفته بود زندانى شود.
🔴۱۲ـ پسر شريعتمدارى در دم مرگ پدر حق سخن با پدر ندارد.
🔴۱۳ـ تلگرافهاى تسليت به مخاطبين نرسد.
🔴۱۴ـ كسى حق ندارد به خانه مصيبت زدگان برود.
🔴۱۵ـ مجالس هفته و چهل نبايستى براى او تشكيل شود.
🔴۱۶ـ صداى گريه نبايستى از خانه اش بلند شود.
🔴۱۷ـ روضه خوانى نبايد براى مصيبت زدگان روضه بخواند.
🔴۱۸ـ مصيبت زدگان اگر نزد كسى شكايت كنند ضد انقلاب خواهند بود.
رک: کتاب در زندان ولایت فقیه نوشته آیت الله سیدرضا صدر.
🏴@m_sehati🏴
تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
کتاب اصالت صلح در اسلام(محمد پیامآور صلح یا ستیز؟) 🌺@m_sehati🌺
محمد پیامآورِ سازش یا ستیز؟
چکیدهای از کتاب اصالت صلح در اسلام(محمد پیامآور صلح یا ستیز؟)
پرسشی را که این پژوهش پیش میکشد چنین است: آیا محمّد مردِ مدارا و مهربانی بود یا مردِ میدانهای جنگ و سردمداری؟ ده فصل دارد. در فصل اول به مأخذیابی و سندشناسی میپردازد تا روشن شود که در شناختِ محمّد و آیین او به چه اسناد و منابعی میتوان تکیه کرد و شاخصههای این منابع و مآخذ چیست یا چهها میتواند باشد؟ و اگر تعارضی میان این منابع دیده شد ترجیح با کدام است و چگونه و چرا؟ فصل دوم تا ششم: خدای محمّد؛ کتابِ محمّد(قرآن)؛ رسالت و پیامِ محمّد؛ محمّد(ص) و اخلاق؛ آرمانشهر پیامبر(مدینۀ فاضلۀ محمّد) را میشناساند تا ببیند اینهمه با صلح همخوانی دارد یا با ستیز؟ در فصل هفتم تا نهم از سلام و اسلام و مسلم؛ صلح در کتابِ محمّد و سورههای صلح در قرآن سخن میگوید؛ فصل دهم به جنگ و جهاد در قرآن و اسلام اختصاص دارد. فزون بر آنکه در نُه فصل پیشین، هرکجا که مناسبتی بود انظار و آرای مخالفان با عناوینی چون «اشکال» یا «تشکیک» آورده شده بود در فصل پایانی نیز به آرای دیگرِ مخالفان - بهصورت مستقل و مفصل – در خصوص جنگ، اسارت، خشونت، محاربه و افساد فیالارض، قصاص و غیره پرداختهشده. هرچند که مطالعۀ همین فصلِ اخیر، در پاسخ به اشکالات و تأملات مخالفان یا متوقّفان، به نظر کافی و وافی میرسد، امّا مطالعۀ همۀ کتاب به جدّ توصیه میشود؛ چراکه برای گریز از تکرار، هر چه پیش رفتیم بهاجمال و اختصار روی آوردیم که اقتضای فصول بههمپیوسته همین بود و بس.
🌺@m_sehati🌺
چکیدهای از کتاب اصالت صلح در اسلام(محمد پیامآور صلح یا ستیز؟)
پرسشی را که این پژوهش پیش میکشد چنین است: آیا محمّد مردِ مدارا و مهربانی بود یا مردِ میدانهای جنگ و سردمداری؟ ده فصل دارد. در فصل اول به مأخذیابی و سندشناسی میپردازد تا روشن شود که در شناختِ محمّد و آیین او به چه اسناد و منابعی میتوان تکیه کرد و شاخصههای این منابع و مآخذ چیست یا چهها میتواند باشد؟ و اگر تعارضی میان این منابع دیده شد ترجیح با کدام است و چگونه و چرا؟ فصل دوم تا ششم: خدای محمّد؛ کتابِ محمّد(قرآن)؛ رسالت و پیامِ محمّد؛ محمّد(ص) و اخلاق؛ آرمانشهر پیامبر(مدینۀ فاضلۀ محمّد) را میشناساند تا ببیند اینهمه با صلح همخوانی دارد یا با ستیز؟ در فصل هفتم تا نهم از سلام و اسلام و مسلم؛ صلح در کتابِ محمّد و سورههای صلح در قرآن سخن میگوید؛ فصل دهم به جنگ و جهاد در قرآن و اسلام اختصاص دارد. فزون بر آنکه در نُه فصل پیشین، هرکجا که مناسبتی بود انظار و آرای مخالفان با عناوینی چون «اشکال» یا «تشکیک» آورده شده بود در فصل پایانی نیز به آرای دیگرِ مخالفان - بهصورت مستقل و مفصل – در خصوص جنگ، اسارت، خشونت، محاربه و افساد فیالارض، قصاص و غیره پرداختهشده. هرچند که مطالعۀ همین فصلِ اخیر، در پاسخ به اشکالات و تأملات مخالفان یا متوقّفان، به نظر کافی و وافی میرسد، امّا مطالعۀ همۀ کتاب به جدّ توصیه میشود؛ چراکه برای گریز از تکرار، هر چه پیش رفتیم بهاجمال و اختصار روی آوردیم که اقتضای فصول بههمپیوسته همین بود و بس.
🌺@m_sehati🌺
شناسنامه و فهرست کتاب اصالت صلح در اسلام / محمد پیام آور صلح یا ستیز؟
نه حتی حسین....
✍️نه اسکندر نه حیدر؛
نه کورش؛
نه داریوش
نه دو، نه دوازده قرن سکوت؛
نه لاهوت و نه ناسوت؛
نه بابکِ خرّم دین؛
نه امیرالمؤمنین(ع)؛
نه حتّی وحی این شعورِ مرموز؛
نه خلوت شب؛ نه روشنای روز
نه حتّی حسین
نه سیاوش؛
حتی نه رسیدن به حضرتِ هستی و مستی
تا جایی که انسان با خدا گردد همآغوش؛
هیچکدام چنگی به دل نمیزنند
و آشی به عقل و آشتی نمیپزند،
وقتی هر یک بتی میشوند تا ما را از:
تفکّر دور
و با تعصّب کور
و از همدلی رنجور سازند
و به جان هم اندازند.
محمد صحتی سردرودی
🌺@m_sehati🌺
✍️نه اسکندر نه حیدر؛
نه کورش؛
نه داریوش
نه دو، نه دوازده قرن سکوت؛
نه لاهوت و نه ناسوت؛
نه بابکِ خرّم دین؛
نه امیرالمؤمنین(ع)؛
نه حتّی وحی این شعورِ مرموز؛
نه خلوت شب؛ نه روشنای روز
نه حتّی حسین
نه سیاوش؛
حتی نه رسیدن به حضرتِ هستی و مستی
تا جایی که انسان با خدا گردد همآغوش؛
هیچکدام چنگی به دل نمیزنند
و آشی به عقل و آشتی نمیپزند،
وقتی هر یک بتی میشوند تا ما را از:
تفکّر دور
و با تعصّب کور
و از همدلی رنجور سازند
و به جان هم اندازند.
محمد صحتی سردرودی
🌺@m_sehati🌺