#امام_سجاد
منكه عمری در تب و تاب مرارت سوختم
چون شب شام غریبان در حرارت سوختم
بعد بابای غریب و بی كس و مظلوم خود
مثل عمه زیر زنجیر اسارت سوختم
از حرم تا قتلگه با كعب نی كردم عبور
اولین زائر منم كز این زیارت سوختم
سوختم بابا چو بر نعشت نگاهی دوختم
بر شكاف زخم های بی شمارت سوختم
نعش بی سر را كه دیدم ناگهان خوردم زمین
بر تن بی سر و جسم بی مزارت سوختم
از همان روزی كه می كردی سفارش عمّه را
تا كنون بر خواهر شب زنده دارت سوختم
نعش ها دیدم به صحرا رأس ها دیدم به نی
هم به هفتاد دو و هجده بهارت سوختم
گاه دیدم غارت خلخال و گاهی گوشوار
گاه بهر دختر بی گوشوارت سوختم
گاه معجر گاه سر دیدم به روی نیزه ها
گاه ای دل بر نگاه سوگوارت سوختم
دشمن آندم كه ز ما ارثِ امامت را رُبود
در تب بیماری و داغ جسارت سوختم
هیچ كس جز با تمسخر رو به رو با ما نشد
بارها در راه از دردِ حقارت سوختم
سِیلِ سیلی در اسیری سهم اهل البیت شد
بارها از دست های با مهارت سوختم
حربۀ كوفی هجوم و قتل و غارت بود و بس
از هجوم چشم ها هنگام غارت سوختم
مجلس ابن زیاد و مجلس شومِ یزید
كرد بر ناموس حق دشمن اشارت سوختم
خویش را پیروز می دانست و ما را در شكست
پیش بیگانه ز كذب این بشارت سوختم
عمه ام را خارجی خواندند و خود را اهل دین
در میان دشمنان در آن امارت سوختم
تا دم مرگم برایت گریه كردم صبح و شام
نهضتی كردم به پا حالا كنارت سوختم
@marsiyeeh
منكه عمری در تب و تاب مرارت سوختم
چون شب شام غریبان در حرارت سوختم
بعد بابای غریب و بی كس و مظلوم خود
مثل عمه زیر زنجیر اسارت سوختم
از حرم تا قتلگه با كعب نی كردم عبور
اولین زائر منم كز این زیارت سوختم
سوختم بابا چو بر نعشت نگاهی دوختم
بر شكاف زخم های بی شمارت سوختم
نعش بی سر را كه دیدم ناگهان خوردم زمین
بر تن بی سر و جسم بی مزارت سوختم
از همان روزی كه می كردی سفارش عمّه را
تا كنون بر خواهر شب زنده دارت سوختم
نعش ها دیدم به صحرا رأس ها دیدم به نی
هم به هفتاد دو و هجده بهارت سوختم
گاه دیدم غارت خلخال و گاهی گوشوار
گاه بهر دختر بی گوشوارت سوختم
گاه معجر گاه سر دیدم به روی نیزه ها
گاه ای دل بر نگاه سوگوارت سوختم
دشمن آندم كه ز ما ارثِ امامت را رُبود
در تب بیماری و داغ جسارت سوختم
هیچ كس جز با تمسخر رو به رو با ما نشد
بارها در راه از دردِ حقارت سوختم
سِیلِ سیلی در اسیری سهم اهل البیت شد
بارها از دست های با مهارت سوختم
حربۀ كوفی هجوم و قتل و غارت بود و بس
از هجوم چشم ها هنگام غارت سوختم
مجلس ابن زیاد و مجلس شومِ یزید
كرد بر ناموس حق دشمن اشارت سوختم
خویش را پیروز می دانست و ما را در شكست
پیش بیگانه ز كذب این بشارت سوختم
عمه ام را خارجی خواندند و خود را اهل دین
در میان دشمنان در آن امارت سوختم
تا دم مرگم برایت گریه كردم صبح و شام
نهضتی كردم به پا حالا كنارت سوختم
@marsiyeeh
#امام_سجاد
درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها
رنگ مهتاب، زمینش می زد
دیدن آب، زمینش می زد
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آن که را هست پیاده نکشید
تشنه را بر لب باده نکشید
طفل را این همه ساده نکشید
ذبح را آب نداده........
هیچ کس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن، سر نیست
چند انگشت، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
بس که با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند
@marsiyeeh
درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها
رنگ مهتاب، زمینش می زد
دیدن آب، زمینش می زد
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آن که را هست پیاده نکشید
تشنه را بر لب باده نکشید
طفل را این همه ساده نکشید
ذبح را آب نداده........
هیچ کس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن، سر نیست
چند انگشت، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
بس که با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
#امام_حسین
ای سایه سرم به سرم باش یاحسین
هردم فروغ چشم ترم باش یاحسین
من روی ناقه گریه کنم از برای تو
تو روی نیزه نوحه گرم باش یاحسین
قرآن بخوان که دل شده تنگ صدای تو
آرامش دل و جگرم باش یاحسین
ای از مدینه همسفرم ای برادرم
مثل همیشه دور و برم باش یاحسین
همچون هلال گاه عیانی و گه نهان
قدری مقابل نظرم باش یاحسین
منکه نشد به پیکر تو سایبان شوم
اما تو سایبان سرم باش یاحسین
اطراف من ببین ،به علمدار خود بگو
همواره پاسدار حرم باش یاحسین
با دیدن سر علی اصغر رباب گفت:...
(خیلی مراقب پسرم باش یاحسین)
عبدالحسین میرزایی
@marsiyeeh
#امام_حسین
ای سایه سرم به سرم باش یاحسین
هردم فروغ چشم ترم باش یاحسین
من روی ناقه گریه کنم از برای تو
تو روی نیزه نوحه گرم باش یاحسین
قرآن بخوان که دل شده تنگ صدای تو
آرامش دل و جگرم باش یاحسین
ای از مدینه همسفرم ای برادرم
مثل همیشه دور و برم باش یاحسین
همچون هلال گاه عیانی و گه نهان
قدری مقابل نظرم باش یاحسین
منکه نشد به پیکر تو سایبان شوم
اما تو سایبان سرم باش یاحسین
اطراف من ببین ،به علمدار خود بگو
همواره پاسدار حرم باش یاحسین
با دیدن سر علی اصغر رباب گفت:...
(خیلی مراقب پسرم باش یاحسین)
عبدالحسین میرزایی
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد
از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد
غروب روز دهم بود عمه ام افتاد
عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد
تمام اهل حرم را سوار محمل کرد
عمو نبود... پدر کارِ عمه مشکل شد
میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:
عقیله همسفر مشتی از اراذل شد
تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که
نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد
چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد
گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد
به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده
برای تک تک ما مثل شیر حائل شد
خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو
چگونه دختر حیدر به شام داخل شد
هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو
جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد
عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا بود
ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد
میان نافله ها یاد مادرش می کرد
همیشه روضه ی او برکت نوافل شد
اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست
گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
#مصائب_شام
از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد
از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد
غروب روز دهم بود عمه ام افتاد
عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد
تمام اهل حرم را سوار محمل کرد
عمو نبود... پدر کارِ عمه مشکل شد
میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:
عقیله همسفر مشتی از اراذل شد
تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که
نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد
چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد
گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد
به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده
برای تک تک ما مثل شیر حائل شد
خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو
چگونه دختر حیدر به شام داخل شد
هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو
جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد
عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا بود
ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد
میان نافله ها یاد مادرش می کرد
همیشه روضه ی او برکت نوافل شد
اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست
گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات
چقدر خیر دیدهایم از محبت حسین
به روی شانههای ماست دست رحمت حسین
زیانزد تمام عالم است مهربانیاش
دل مرا که برده است؟ این عطوفت حسین!
روایت است این که هر سحر فرشته میبرد
سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین
شفیع روز محشر است آجر حسینیه
به این بهانه که درآن شدهست صحبت حسین
چه بهتر است با وضو میان روضه گریه کرد
عبادت است گریههای بر مصیبت حسین
رفیق! روضهخانه سنگر ولایت علیست
هزینه داده است شیعه پای هیئت حسین
رضایت حسین باطناً رضایت خداست
رضایت خداست باطناً رضایت حسین
به یک نظر دل خراب را درست میکند
خدا کند شویم شامل عنایت حسین
نترس! ظرفیت برای حر شدن هنوز هست
رسول ترک حر شدهست با هدایت حسین
گناهکار دوتا قطره اشک بین روضه ریخت
خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین
حسین بانیِ قبولِ توبههای آدم است
همین هزار و چند ساله نیست قدمت حسین
به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم
برای دردهای ما دواست تربت حسین
به حشر هم قدم که مینهد هنوز بی سر است
قیامتیست لحظهی ورود حضرت حسین
علی محمدی
@marsiyeeh
#مناجات
چقدر خیر دیدهایم از محبت حسین
به روی شانههای ماست دست رحمت حسین
زیانزد تمام عالم است مهربانیاش
دل مرا که برده است؟ این عطوفت حسین!
روایت است این که هر سحر فرشته میبرد
سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین
شفیع روز محشر است آجر حسینیه
به این بهانه که درآن شدهست صحبت حسین
چه بهتر است با وضو میان روضه گریه کرد
عبادت است گریههای بر مصیبت حسین
رفیق! روضهخانه سنگر ولایت علیست
هزینه داده است شیعه پای هیئت حسین
رضایت حسین باطناً رضایت خداست
رضایت خداست باطناً رضایت حسین
به یک نظر دل خراب را درست میکند
خدا کند شویم شامل عنایت حسین
نترس! ظرفیت برای حر شدن هنوز هست
رسول ترک حر شدهست با هدایت حسین
گناهکار دوتا قطره اشک بین روضه ریخت
خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین
حسین بانیِ قبولِ توبههای آدم است
همین هزار و چند ساله نیست قدمت حسین
به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم
برای دردهای ما دواست تربت حسین
به حشر هم قدم که مینهد هنوز بی سر است
قیامتیست لحظهی ورود حضرت حسین
علی محمدی
@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات
ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم
در روز چند بار سر سفره غمیم
بالاى بام خانه تو را جار میزنیم
زهرا اگر قبول کند مثل پرچمیم
مابین گریه فاطمه سرمیزند به ما
فرقى نمیکند که زیادیم یا کمیم
ما را اگر غلام سیاه آفریده اند
خیلى شبیه رخت سیاه محرمیم
هم تو کنار مایی و هم ما کنار تو
یعنى هنوز هم که هنوز است با همیم
امروز پاى روضه تو گریه مى کنیم
فردا شریک حج رسول مکرمیم
هنگام گریه قطره به قطره تبرکیم
هنگام گریه آب فراتیم، زمزمیم
با تو در این زمین خدا آشنا شدیم
ممنون آن گناه نخستین آدمیم
ما را بخر، ضرر بده اصلا، چه میشود؟
خوبیم یا بدیم همینیم درهمیم
واى از کسى که پیر شد و کربلا نرفت
ما کربلا نرفته فقیر دو عالمیم
گریه بده وگرنه ازینجا نمیرویم
ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#مناجات
ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم
در روز چند بار سر سفره غمیم
بالاى بام خانه تو را جار میزنیم
زهرا اگر قبول کند مثل پرچمیم
مابین گریه فاطمه سرمیزند به ما
فرقى نمیکند که زیادیم یا کمیم
ما را اگر غلام سیاه آفریده اند
خیلى شبیه رخت سیاه محرمیم
هم تو کنار مایی و هم ما کنار تو
یعنى هنوز هم که هنوز است با همیم
امروز پاى روضه تو گریه مى کنیم
فردا شریک حج رسول مکرمیم
هنگام گریه قطره به قطره تبرکیم
هنگام گریه آب فراتیم، زمزمیم
با تو در این زمین خدا آشنا شدیم
ممنون آن گناه نخستین آدمیم
ما را بخر، ضرر بده اصلا، چه میشود؟
خوبیم یا بدیم همینیم درهمیم
واى از کسى که پیر شد و کربلا نرفت
ما کربلا نرفته فقیر دو عالمیم
گریه بده وگرنه ازینجا نمیرویم
ما سائل غمیم بدنبال ماتمیم
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات
دست دلم باز به دامان توست
منتظر جوشش احسان توست
گفت پیمبر به تو ای نور عین
جنت حق وقف محبان توست
غصه روزی نخورد هیچ کس
روزی ما دست گدایان توست
حاتم طایی شدن آسان بود
این کرم کوچکی از خوان توست
افضل الاعمال شب قدر من
گریه برای لب عطشان توست
حال مرا روضه دگرگون کند
باز گدا بی سر و سامان توست
ای گل از ساقه جدا تشنه لب
آب لبت آب بقا تشنه لب
در و گوهر از دهنت ریخته
همچو عقیق یمنت ریخته
مثل نقابی به روی قرص ماه
زلف شکن در شکنت ریخته
بر روی هر صفحه خاک بلا
عطر خوش پیرهنت ریخته
دشمن بی شرم تو دور و برت
تا که کند بی کفنت ریخته
مصحف صد پاره زینب شدی
گوشه گودال تنت ریخته
ضربه سر نیزه کجا خورد که
خون جگر از دهنت ریخته؟
ناله زهرا قتلوک حسین
وای بنی ذبحوک حسین
حسین صیامی
@marsiyeeh
#مناجات
دست دلم باز به دامان توست
منتظر جوشش احسان توست
گفت پیمبر به تو ای نور عین
جنت حق وقف محبان توست
غصه روزی نخورد هیچ کس
روزی ما دست گدایان توست
حاتم طایی شدن آسان بود
این کرم کوچکی از خوان توست
افضل الاعمال شب قدر من
گریه برای لب عطشان توست
حال مرا روضه دگرگون کند
باز گدا بی سر و سامان توست
ای گل از ساقه جدا تشنه لب
آب لبت آب بقا تشنه لب
در و گوهر از دهنت ریخته
همچو عقیق یمنت ریخته
مثل نقابی به روی قرص ماه
زلف شکن در شکنت ریخته
بر روی هر صفحه خاک بلا
عطر خوش پیرهنت ریخته
دشمن بی شرم تو دور و برت
تا که کند بی کفنت ریخته
مصحف صد پاره زینب شدی
گوشه گودال تنت ریخته
ضربه سر نیزه کجا خورد که
خون جگر از دهنت ریخته؟
ناله زهرا قتلوک حسین
وای بنی ذبحوک حسین
حسین صیامی
@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات
السلام ای امام نوکرها
پاسخت التیام نوکرها
عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
هست حرف تمام نوکرها
یا حسین است آخرین حرف و
مُهر حُسن ختام نوکرها
غبطه ها می خورند در محشر
شهدا بر مقام نوکرها
عشق دنیا به کام بعضی ها
عشق آقا به کام نوکرها
درِ این خانه هست موی سفید
پرچم احترام نوکرها
عطر ارباب می رسد تا حشر
از مزار تمام نوکرها
ذره ای از تبار خورشیدند
نور دارد مرام نوکرها
به فدای لبان عطشانت
هست تکیه کلام نوکرها
روضه ی زخم های گودال و
گریه ی مستدام نوکرها
حسن کردی
@marsiyeeh
#مناجات
السلام ای امام نوکرها
پاسخت التیام نوکرها
عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
هست حرف تمام نوکرها
یا حسین است آخرین حرف و
مُهر حُسن ختام نوکرها
غبطه ها می خورند در محشر
شهدا بر مقام نوکرها
عشق دنیا به کام بعضی ها
عشق آقا به کام نوکرها
درِ این خانه هست موی سفید
پرچم احترام نوکرها
عطر ارباب می رسد تا حشر
از مزار تمام نوکرها
ذره ای از تبار خورشیدند
نور دارد مرام نوکرها
به فدای لبان عطشانت
هست تکیه کلام نوکرها
روضه ی زخم های گودال و
گریه ی مستدام نوکرها
حسن کردی
@marsiyeeh
#امام_حسین
به دنبال تو بودم بین هیات ها شدی پیدا
میان صفحه ی سرخ روایت ها شدی پیدا
به دنبال تو گشتم دسته های سوگواری را
میان کوچه ها بین علامت ها شدی پیدا
علم ، پرچم ، کتل ، منبر ، و حتی استکان چای
تو را میبینمت در این عبارت ها شدی پیدا
ببین حال بُکا دارند آجرهای هیات هم
یقیناً لا به لای این ارادت ها شدی پیدا
هر آنچه با تو منسوب است جان ما به قربانش
خودت در بین اسباب هدایت ها شدی پیدا
تو را در بین صدها سال روضه جستجو کردم
و در بالاترین شکل عبادت ها شدی پیدا
چگونه لقمه ی ناپاک را باید مشخص کرد؟_
_زمانی که تو در بین اهانت ها شدی پیدا
تورا کشته ست فتوای مقدس ها،ملالی نیست
که حالا بین نقد بی عدالت ها شدی پیدا
احمد ایرانی نسب
@marsiyeeh
به دنبال تو بودم بین هیات ها شدی پیدا
میان صفحه ی سرخ روایت ها شدی پیدا
به دنبال تو گشتم دسته های سوگواری را
میان کوچه ها بین علامت ها شدی پیدا
علم ، پرچم ، کتل ، منبر ، و حتی استکان چای
تو را میبینمت در این عبارت ها شدی پیدا
ببین حال بُکا دارند آجرهای هیات هم
یقیناً لا به لای این ارادت ها شدی پیدا
هر آنچه با تو منسوب است جان ما به قربانش
خودت در بین اسباب هدایت ها شدی پیدا
تو را در بین صدها سال روضه جستجو کردم
و در بالاترین شکل عبادت ها شدی پیدا
چگونه لقمه ی ناپاک را باید مشخص کرد؟_
_زمانی که تو در بین اهانت ها شدی پیدا
تورا کشته ست فتوای مقدس ها،ملالی نیست
که حالا بین نقد بی عدالت ها شدی پیدا
احمد ایرانی نسب
@marsiyeeh
#امام_حسین
همه هستی به ثنای تو زبان است، حسین
باز وصف تو فراتر ز بیان است، حسین
همه اوصاف تو گفتند و شنیدند ولی
این عیان است که قدر تو نهان است، حسین
مرده آن نیست که بهر تو گذشت از تن و جان
مرده آن است که فکر تن و جان است، حسین
بی زبان کودک شش ماههء خکشیده لبت
بهر هر ملت مظلوم زبان است، حسین
خط سبزی که شد از خون علی اکبر، سرخ
خط آزادگی نسل جوان است، حسین
خون یاران تو از پیکر ما، در پیکار
پیش رگبار بلا در فوران است، حسین
می توان یافت خدای دو جهان را به دلی
که به تیر غم عشق تو نشان است، حسین
گر امان نامه دهد خلق جهان را نه عجب
آنکه را از تو به کف خطّ امان است، حسین
شادی هر دو جهان را به غمت نفروشیم
که در این بیع و شرا سخت زیان است، حسین
شود از یک نگهش آتش دوزخ خاموش
دیده ای کز غم تو اشک فشان است، حسین
تا ابد هست چراغ ره انسانیت
سر پاک تو که بالای سنان است، حسین
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
همه هستی به ثنای تو زبان است، حسین
باز وصف تو فراتر ز بیان است، حسین
همه اوصاف تو گفتند و شنیدند ولی
این عیان است که قدر تو نهان است، حسین
مرده آن نیست که بهر تو گذشت از تن و جان
مرده آن است که فکر تن و جان است، حسین
بی زبان کودک شش ماههء خکشیده لبت
بهر هر ملت مظلوم زبان است، حسین
خط سبزی که شد از خون علی اکبر، سرخ
خط آزادگی نسل جوان است، حسین
خون یاران تو از پیکر ما، در پیکار
پیش رگبار بلا در فوران است، حسین
می توان یافت خدای دو جهان را به دلی
که به تیر غم عشق تو نشان است، حسین
گر امان نامه دهد خلق جهان را نه عجب
آنکه را از تو به کف خطّ امان است، حسین
شادی هر دو جهان را به غمت نفروشیم
که در این بیع و شرا سخت زیان است، حسین
شود از یک نگهش آتش دوزخ خاموش
دیده ای کز غم تو اشک فشان است، حسین
تا ابد هست چراغ ره انسانیت
سر پاک تو که بالای سنان است، حسین
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
#امام_حسین
غير از غم معشوق در عالم خبرى نيست
جايي خبرى نيست که از غم خبرى نيست
پروانه پرش سوخت ولى آبرويش شد
ما هم دلمان سوخته، اين کم خبرى نيست
دنيا نتوانست ز ما گريه بگيرد
بين غم تو از غم عالم خبرى نيست
من توبه نکردم مگر از راه توسل
بي نام تو از توبه ی آدم خبرى نيست
گفتند درِ خانه ی غير تو شلوغ است
گفتند ولى رفتم و ديدم خبرى نيست
رزقِ همه اينجاست و رزّاق هم اينجاست
والله درِ خانه ی حاتم خبرى نيست
"گرماى گنه سوز حرم"خورد به ما، پس...
از سوختنِ بين جهنم خبرى نيست
از ناحيه توست عنايات خداوند
بى تو به خدا پيش خدا هم خبرى نيست
ده ماه همه منتظر ماه تو هستند
در سال به جز ماه محرم خبرى نيست
عمامه ندارى و عبا نيز ندارى
اى واى که از پيرهنت هم خبرى نيست
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
غير از غم معشوق در عالم خبرى نيست
جايي خبرى نيست که از غم خبرى نيست
پروانه پرش سوخت ولى آبرويش شد
ما هم دلمان سوخته، اين کم خبرى نيست
دنيا نتوانست ز ما گريه بگيرد
بين غم تو از غم عالم خبرى نيست
من توبه نکردم مگر از راه توسل
بي نام تو از توبه ی آدم خبرى نيست
گفتند درِ خانه ی غير تو شلوغ است
گفتند ولى رفتم و ديدم خبرى نيست
رزقِ همه اينجاست و رزّاق هم اينجاست
والله درِ خانه ی حاتم خبرى نيست
"گرماى گنه سوز حرم"خورد به ما، پس...
از سوختنِ بين جهنم خبرى نيست
از ناحيه توست عنايات خداوند
بى تو به خدا پيش خدا هم خبرى نيست
ده ماه همه منتظر ماه تو هستند
در سال به جز ماه محرم خبرى نيست
عمامه ندارى و عبا نيز ندارى
اى واى که از پيرهنت هم خبرى نيست
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#امام_حسین
آن ساعتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمانِ آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمت گذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی ست از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما درِ این خانه بگذرد
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
آن ساعتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمانِ آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمت گذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی ست از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما درِ این خانه بگذرد
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#امام_حسین
نام زیبایت به درد قلب من تسکین است
با صدای ذکر تو حال خوشم تأمین است
هر دو عالم مانده مبهوت مقام تو حسین
این وقار و عزت تو لایق تحسین است
دارم این باور که عشّاق حسین بن علی
تا که دارند حب تو جنت شان تضمین است
آنقَدَر مثل حسن دستت کریم ست ، یقین
حاتم طایی به پیش لطف تو مسکین است
از همان بچّگیم عاشق هیئت بودم
عشق من با تو از آن کودکیم ، دیرین است
بوده ذکرت راه حلّ مشکلم در هر زمان
بُردن نام حسین در هر زمان شیرین است
حفظ آداب مجالس بر گدا واجب بُوَد
در سرای قلب مان نوکریت آیین است
این چه سرّیست که عالم ز غمت می نالد
آسمان،عرشُ زمین از غم تو غمگین است
ننگ بر آن مردمان بی حیا و بی ادب
پیکرت از ضرب تیغ کوفیان رنگین است
خواهرت مانده میان مشکلات بی شمار
دردِ دوری تو بهر زینبت سنگین است
مجتبی اکبری
@marsiyeeh
نام زیبایت به درد قلب من تسکین است
با صدای ذکر تو حال خوشم تأمین است
هر دو عالم مانده مبهوت مقام تو حسین
این وقار و عزت تو لایق تحسین است
دارم این باور که عشّاق حسین بن علی
تا که دارند حب تو جنت شان تضمین است
آنقَدَر مثل حسن دستت کریم ست ، یقین
حاتم طایی به پیش لطف تو مسکین است
از همان بچّگیم عاشق هیئت بودم
عشق من با تو از آن کودکیم ، دیرین است
بوده ذکرت راه حلّ مشکلم در هر زمان
بُردن نام حسین در هر زمان شیرین است
حفظ آداب مجالس بر گدا واجب بُوَد
در سرای قلب مان نوکریت آیین است
این چه سرّیست که عالم ز غمت می نالد
آسمان،عرشُ زمین از غم تو غمگین است
ننگ بر آن مردمان بی حیا و بی ادب
پیکرت از ضرب تیغ کوفیان رنگین است
خواهرت مانده میان مشکلات بی شمار
دردِ دوری تو بهر زینبت سنگین است
مجتبی اکبری
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روي زلف پریشان خودم باشی
من ازتاریکی شب هاي این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
فراقت گرچه نابینام کرده بازمی ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی
پدرنزدیک بود امشب کنیزخانه اي باشم
به توحق می دهم پاره گریبان خودم باشی
اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی
ازاین پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجانِ خودم باشی
سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی
سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاري قرآن خودم باشی
کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی
اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلامی کنم یک بوسه مهمان خودم باشی
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روي زلف پریشان خودم باشی
من ازتاریکی شب هاي این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
فراقت گرچه نابینام کرده بازمی ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی
پدرنزدیک بود امشب کنیزخانه اي باشم
به توحق می دهم پاره گریبان خودم باشی
اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی
ازاین پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجانِ خودم باشی
سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی
سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاري قرآن خودم باشی
کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی
اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلامی کنم یک بوسه مهمان خودم باشی
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
امشب خرابه را چه صفا دادی ای پدر
بر زخم روی سینه دوا دادی ای پدر
با سر به دیدن گل خود آمدی بیا
شور دوباره ای تو به ما دادی ای پدر
آتش گرفته موی سرت نور عین من
مهمان بگو که سر به کجا دادی ای پدر
چشمم تمام ره به سر انور تو بود
از روی نی به ما تو بها دادی ای پدر
با خود نگفته ای که گلم غصه می خورد
تنها مرا به شام چرا دادی ای پدر
بابا دلم هوای وصال تو کرده بود
ممنون که تو جواب مرا دادی ای پدر
وحید زحمت کش شهری
@marsiyeeh
امشب خرابه را چه صفا دادی ای پدر
بر زخم روی سینه دوا دادی ای پدر
با سر به دیدن گل خود آمدی بیا
شور دوباره ای تو به ما دادی ای پدر
آتش گرفته موی سرت نور عین من
مهمان بگو که سر به کجا دادی ای پدر
چشمم تمام ره به سر انور تو بود
از روی نی به ما تو بها دادی ای پدر
با خود نگفته ای که گلم غصه می خورد
تنها مرا به شام چرا دادی ای پدر
بابا دلم هوای وصال تو کرده بود
ممنون که تو جواب مرا دادی ای پدر
وحید زحمت کش شهری
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
آسمان دیده ام شد پر ستاره ای پدر
چون ستاره هست داغم بی شماره ای پدر
من نمیگویم بیا پیشم بمان، من را ببر
درد من را نیست غیر از مرگ چاره ای پدر
هر کجا گفتم پدر زد خصم بر من کعب نی
گریه کردم چون زدردش زد دوباره ای پدر
شامیان با سنگ ها گرم پذیرایی ز ما
بر سر نیزه سرت گرم نظاره ای پدر
تازیانه خورده ام از کربلا تا شهر شام
شاهد من این لباس پاره پاره ای پدر
چشم از تو بر نمیدارم، فقط یک لحظه کن
گوشه ی چشمی به من، یا یک اشاره ای پدر
خواندن قرآن تو لالایی اصغر شده
نیزه دشمن برایش گاهواره ای پدر
زینت ما هر دو را دشمن به غارت برده است
از تو انگشتر زمن هم گوشواره ای پدر
شد نشان غارت تو دست بی انگشت تو
شد نشان غارت من گوش پاره ای پدر
محمد معارف وند
@marsiyeeh
آسمان دیده ام شد پر ستاره ای پدر
چون ستاره هست داغم بی شماره ای پدر
من نمیگویم بیا پیشم بمان، من را ببر
درد من را نیست غیر از مرگ چاره ای پدر
هر کجا گفتم پدر زد خصم بر من کعب نی
گریه کردم چون زدردش زد دوباره ای پدر
شامیان با سنگ ها گرم پذیرایی ز ما
بر سر نیزه سرت گرم نظاره ای پدر
تازیانه خورده ام از کربلا تا شهر شام
شاهد من این لباس پاره پاره ای پدر
چشم از تو بر نمیدارم، فقط یک لحظه کن
گوشه ی چشمی به من، یا یک اشاره ای پدر
خواندن قرآن تو لالایی اصغر شده
نیزه دشمن برایش گاهواره ای پدر
زینت ما هر دو را دشمن به غارت برده است
از تو انگشتر زمن هم گوشواره ای پدر
شد نشان غارت تو دست بی انگشت تو
شد نشان غارت من گوش پاره ای پدر
محمد معارف وند
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
تا بر حضور جانان رفتیم و جا عوض شد
تحویلمان گرفتند تقدیر ما عوض شد
خارج شده ز ظلمت وارد شدیم بر نور
محبوب جلوه کرد و کل فضا عوض شد
من کودک حقیرم امروز گرچه پیرم
رخ داد اتفاقی سودا دلا عوض شد
مادر به زیر لب گفت یا رب حسینی اش کن
اینگونه روزگارم با یک دعا عوض شد
نام حسین شنیدم آهی زجان کشیدم
در حیرتم چه دیدم حال وهوا عوض شد
امنیت حرم را گر اجنبی بهم زد
ماه محرم آمد راه رجا عوض شد
بین وحدت نوین را طوفان اربعین را
سر میخرند اینجا جان را بها عوض شد
این ذبح بی بدیل است احیاگر خلیل است
قربان آن قتیلم بهرش منا عوض شد
کن سیر کربلا را بین عبرت عزارا
افعال مدعیّون با ادعا عوض شد
برگرد جنگ صفین بنگر معادل اعمال
بیگانه را عقیده با آشنا عوض شد
شمر اوّل از علی بود اما زهیر ضدّش
ای وای جای این دو در کربلا عوض شد
گر عهد خود شکستی تو اهل کوفه هستی
ایران گذارت افتاد موطن تو را عوض شد
سرگرم نوش وعیشی جزو کدام جیشی؟
خائف نبودی ای دل رأیت چرا عوض شد
گه در صف قیامی گه پشت بر امامی!
یکرنگی ات کجارفت نشو ونما عوض شد
طغیان داعشی ها اعمال ماست بر ما
فرصت به کفر دادیم عهد و وفا عوض شد
گمگشته ماهی ام من بین دوراهی ام من
طوفان نوح برخاست ره برملا عوض شد
یا راه را بلد باش یا طالب مدد باش
خرّم دل، آنکه راهش سوی خدا عوض شد
بگذار نام خود را بشناس امام خود را
راه ولی شناسان بنگر کجا عوض شد
ایمان چو رفت سویی حسرت بریٌ و گویی
با خشت خامی ای دل شِمش طلا عوض شد
دارد هر اوستادی خود اوستاد ماهر
تغییر می کند ره گر رهنما عوض شد
حیران دلا چرایی نزدیک کربلایی
بیعت زجان نکردی یالیتنا عوض شد
پرهیز کن ز نخوت غرّه مشو به قدرت
بسیار جایگاه شاه و گدا عوض شد
وقتی که امتحان نیست ماهیتت عیان نیست
رسواشد آنکه روز عهدش ادا عوض شد
حُرّ از حسین حیا کرد حق نمک ادا کرد
پاس ادب نگهداشت او را جزا عوض شد
با یار باش همدم بوسه بزن به پرچم
شاید زلطف مولا امر قضا عوض شد
گو ای عزیز زهرا ممنونم از تو مولا
کردی عطا تو بر ما خط خطا عوض شد
رأسَت فتاد ای یار بردست یار و اغیار
آن معنوی قیافه صبح ومسا عوض شد
خولی به مطبخت بُرد راهب محاسنت شست
زان حال دخترت در ویرانسرا عوض شد
تا دید میهمانش بر لب رسید جانش
بوسید جای خنجر او را صدا عوض شد
ببریده گر زغیرم من عاقبت به خیرم
این گفتم و "کلامی" نی را نوا عوض شد
استاد کلامی زنجانی
@marsiyeeh
تا بر حضور جانان رفتیم و جا عوض شد
تحویلمان گرفتند تقدیر ما عوض شد
خارج شده ز ظلمت وارد شدیم بر نور
محبوب جلوه کرد و کل فضا عوض شد
من کودک حقیرم امروز گرچه پیرم
رخ داد اتفاقی سودا دلا عوض شد
مادر به زیر لب گفت یا رب حسینی اش کن
اینگونه روزگارم با یک دعا عوض شد
نام حسین شنیدم آهی زجان کشیدم
در حیرتم چه دیدم حال وهوا عوض شد
امنیت حرم را گر اجنبی بهم زد
ماه محرم آمد راه رجا عوض شد
بین وحدت نوین را طوفان اربعین را
سر میخرند اینجا جان را بها عوض شد
این ذبح بی بدیل است احیاگر خلیل است
قربان آن قتیلم بهرش منا عوض شد
کن سیر کربلا را بین عبرت عزارا
افعال مدعیّون با ادعا عوض شد
برگرد جنگ صفین بنگر معادل اعمال
بیگانه را عقیده با آشنا عوض شد
شمر اوّل از علی بود اما زهیر ضدّش
ای وای جای این دو در کربلا عوض شد
گر عهد خود شکستی تو اهل کوفه هستی
ایران گذارت افتاد موطن تو را عوض شد
سرگرم نوش وعیشی جزو کدام جیشی؟
خائف نبودی ای دل رأیت چرا عوض شد
گه در صف قیامی گه پشت بر امامی!
یکرنگی ات کجارفت نشو ونما عوض شد
طغیان داعشی ها اعمال ماست بر ما
فرصت به کفر دادیم عهد و وفا عوض شد
گمگشته ماهی ام من بین دوراهی ام من
طوفان نوح برخاست ره برملا عوض شد
یا راه را بلد باش یا طالب مدد باش
خرّم دل، آنکه راهش سوی خدا عوض شد
بگذار نام خود را بشناس امام خود را
راه ولی شناسان بنگر کجا عوض شد
ایمان چو رفت سویی حسرت بریٌ و گویی
با خشت خامی ای دل شِمش طلا عوض شد
دارد هر اوستادی خود اوستاد ماهر
تغییر می کند ره گر رهنما عوض شد
حیران دلا چرایی نزدیک کربلایی
بیعت زجان نکردی یالیتنا عوض شد
پرهیز کن ز نخوت غرّه مشو به قدرت
بسیار جایگاه شاه و گدا عوض شد
وقتی که امتحان نیست ماهیتت عیان نیست
رسواشد آنکه روز عهدش ادا عوض شد
حُرّ از حسین حیا کرد حق نمک ادا کرد
پاس ادب نگهداشت او را جزا عوض شد
با یار باش همدم بوسه بزن به پرچم
شاید زلطف مولا امر قضا عوض شد
گو ای عزیز زهرا ممنونم از تو مولا
کردی عطا تو بر ما خط خطا عوض شد
رأسَت فتاد ای یار بردست یار و اغیار
آن معنوی قیافه صبح ومسا عوض شد
خولی به مطبخت بُرد راهب محاسنت شست
زان حال دخترت در ویرانسرا عوض شد
تا دید میهمانش بر لب رسید جانش
بوسید جای خنجر او را صدا عوض شد
ببریده گر زغیرم من عاقبت به خیرم
این گفتم و "کلامی" نی را نوا عوض شد
استاد کلامی زنجانی
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت
دلربایت دلنشینت دلبرت از دست رفت
گفته بودی تا عمو دارم خیالم راحت است
حیف اما پیش چشمم لشکرت از دست رفت
کودکم خب زیر آتش ماندنم معمولی است
پس مپرس از من چرا موی سرت از دست رفت
خواستم تا با تو درد دل کنم اما نشد
زیر نعل تازه بابا پیکرت از دست رفت
من شنیدم جدمان انگشترش را هدیه کرد
پس چرا انگشت با انگشترت از دست رفت
این وسط تا می توانستند حرف بد زدند
آه بابا احترام خواهرت از دست رفت
عمه را دیدم که بالای سرت اینطور گفت
من بمیرم یادگار مادرت از دست رفت
ظاهراً از پشت خنجر می کشید آن بی حیا
من نمیفهمم چگونه حنجرت از دست رفت
محمود یوسفی
@marsiyeeh
رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت
دلربایت دلنشینت دلبرت از دست رفت
گفته بودی تا عمو دارم خیالم راحت است
حیف اما پیش چشمم لشکرت از دست رفت
کودکم خب زیر آتش ماندنم معمولی است
پس مپرس از من چرا موی سرت از دست رفت
خواستم تا با تو درد دل کنم اما نشد
زیر نعل تازه بابا پیکرت از دست رفت
من شنیدم جدمان انگشترش را هدیه کرد
پس چرا انگشت با انگشترت از دست رفت
این وسط تا می توانستند حرف بد زدند
آه بابا احترام خواهرت از دست رفت
عمه را دیدم که بالای سرت اینطور گفت
من بمیرم یادگار مادرت از دست رفت
ظاهراً از پشت خنجر می کشید آن بی حیا
من نمیفهمم چگونه حنجرت از دست رفت
محمود یوسفی
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
بر زمین افتاده بابا دخترت در ازدحام..
یک مدد کن نشکند تا گوهرت در ازدحام..
رفته ای بالای نیزه..بی خبر هستی ز ما..
یک نظر..قربانِ چشمانِ ترت در ازدحام..
عمّه ام پیچیده خود را در میانِ معجری
غیرتِ مطلق!،فتاده خواهرت در ازدحام
این ربابه می زند لطمه..پی گمگشته ای ست
گم شده راسِ علّیِ اصغرت در ازدحام..
کو سرِ ششماهه ات ..می بینی از نیزه بگو؟
عنقریب ست که بمیرد همسرت در ازدحام..
نیزه دارت رقصِ نیزه می کند ..دیدی چه شد
سر در آمد پاره شد پس حنجرت در ازدحام
این همه برده فروش!! آیا نمی بیند عمو؟
من نمی بینم سرِ آب آورت در ازدحام..
تنگ شد قلبم برای اکبرِ لیلا ..کجاست؟
گم شده آئینه ی پیغمبرت در ازدحام..
مجلسِ نامحرمان!.. خیلی اذّیت می شوم
خیره می گردم سوی طشتِ زرت در ازدحام
محسن راحت حق
@marsiyeeh
بر زمین افتاده بابا دخترت در ازدحام..
یک مدد کن نشکند تا گوهرت در ازدحام..
رفته ای بالای نیزه..بی خبر هستی ز ما..
یک نظر..قربانِ چشمانِ ترت در ازدحام..
عمّه ام پیچیده خود را در میانِ معجری
غیرتِ مطلق!،فتاده خواهرت در ازدحام
این ربابه می زند لطمه..پی گمگشته ای ست
گم شده راسِ علّیِ اصغرت در ازدحام..
کو سرِ ششماهه ات ..می بینی از نیزه بگو؟
عنقریب ست که بمیرد همسرت در ازدحام..
نیزه دارت رقصِ نیزه می کند ..دیدی چه شد
سر در آمد پاره شد پس حنجرت در ازدحام
این همه برده فروش!! آیا نمی بیند عمو؟
من نمی بینم سرِ آب آورت در ازدحام..
تنگ شد قلبم برای اکبرِ لیلا ..کجاست؟
گم شده آئینه ی پیغمبرت در ازدحام..
مجلسِ نامحرمان!.. خیلی اذّیت می شوم
خیره می گردم سوی طشتِ زرت در ازدحام
محسن راحت حق
@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده
جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده
هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را
طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را
درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی
گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی
آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!
من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟
با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را
بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را
خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی
دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی
از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟
غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا
طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!
بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده
جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده
هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را
طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را
درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی
گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی
آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!
من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟
با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را
بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را
خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی
دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی
از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟
غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا
طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!
بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh