Telegram Web Link
#حضرت_زینب

بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود
عاشق شدن نبود اگر زینبی نبود

کرب و بلا اگر دارد نسیم سیب
حُب وطن نبود اگر زینبی نبود

اسم حسین اگر بخشد گناه خلق
یاد حسن نبود اگر زینبی نبود

از ابتدا شده تا انتها علی
گهنه کفن نبود اگر زینبی نبود

شام بلا سرت بردن حرامیان...
درد و محن نبود اگر زینبی نبود

دیدم تن تو را در خاک و خون حسین
شعر و سخن نبود اگر زینبی نبود

عبدالرحمن رستمیان

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

نام زینب را بزن بر سر در کاشانه ای
خود به خود بزم عزا آنجا فراهم می شود

روضه های سخت و جانفرسای او،زجرآور است
روضه خوان روضه بخوانددل پر از غم می شود

محسن راحت حق

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

هر چند پای بی‌رمق او توان نداشت
هر چند بین قافله جانش امان نداشت

بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت 

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها
در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت

آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

یک شهر چشم خیره و ... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت!

یوسف رحیمی

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

کیست زینب فخر اولاد رسول
کیست او شاگرد زهرای بتول

کیست زینب زن ولی مرد جهاد
سرشکستن را به ما او یاد داد

کیست زینب حفظ مکتب کار او
زیر بار ظلم رفتن عار او

کیست زینب حق مدار و حق پرست
زاده ی مرجانه را داده شکست

کیست زینب آنکه طوفان کرده است
شام را شام غريبان کرده است

کیست زینب زن ولی مرد آفرین
صد چو مریم ریزدش از آستین

آفرینش پیش پایش درسجود
خیمه ی عشق و شهامت را عمود

زانوی عباس از بهرش رکاب
نام زینب را خدا کرد انتخاب

جان فدایش چون حسینی منصب است
افتخارشیعه بی شک زینب است

سینه زنها از دیار زینبند
لطمه زنها از تبار زینبند

امیر کرمی

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده

حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه

وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است

ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...

محمد فردوسی

@marsiyeeh
#حضرت_زهرا
#امام_حسین

در آن غروب، خانه زهرا پر از دود شد

شعله ‌زدند و دل مادر از غم سود شد

گیسوی مادر سوخت میان شعله و آه

درِ خانه سوخت، صبرش به یک‌دم فرود شد

یاد همان آتش همیشه در دل‌هاست

یاد شراره‌هایی که برد از ماه، ماه را

سال‌ها گذشت و گرد روضه رسید به شام

دوباره آتش افتاد به خیمه‌ها، به راه‌ها

در گودال غم، پیکر بابا بی‌پناه افتاد

چشم رقیه تر بود و دلش پر از آه افتاد

اسب آمد و پیکر عزیزش را عریان کرد

لباس پاره شد، دختر غصه ارزان کرد

در تاریکی خرابه، رقیه زیر آسمان

یاد آتش مدینه را به خاطرش مهمان کرد

لباس پاره و سینه، نشانی از سوز آتش است

گریه‌های هر شبش از صدای مادر است

روحت به دست خداست، ای کودک بی‌پناه

زخم تو، قصه هر دل عاشق و بی‌قرار است

محمدـمیکائیلـصالحی

@marsiyeeh
#امام_سجاد

طایر وحی ام و گردیده جدا بال و پرم
زخم ها مانده ز هر زخم زبان بر جگرم

منم آن یار سفر کرده که تا شام بود
سر پاک شهدا بر سر نی هم سفرم

مردم شام نخندید که بر نوک سنان
می کند گریه برایم سر پاک پدرم

سنگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید
گریه کردند به حال من و بر زخم سرم

پدرم کشته شد اینک بگذارید از شام
عمه و خواهر خود را به مدینه ببرم

خار و خاشاک و کف و کعب نی و سنگ بس است
نزنید این همه لبخند به زخم جگرم

سر بابا به سر نیزه و من گام به گام
با سر و قاتل و با عمۀ خود رهسپرم

دل شب نافله می خوانم و در حال نماز
سر نورانی باباست چراغ سحرم

با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت
شسته شد حلقۀ زنجیر ز اشک بصرم

همه جا در شرر نالۀ "میثم" پیداست
شعلۀ ناله و سوز جگر و چشم ترم

استاد سازگار

@marsiyeeh
#امام_سجاد

مثل من هیچ‌کس در این عالم؛
وسط شعله‌ها امام نشد
در شروع امامتش چون من؛
این‌قَدَر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد،
خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت
غیر زهرا به هیچ معصومی
این‌قَدَر گرم احترام نشد

به لب تشنۀ‌ علی‌اصغر،
به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز هیچ شمشیری؛
این‌قَدَر تشنه در نیام نشد

تلّ و گودال و نعل و علقمه ...آه!
ذوالجناح و لب و گلو... انگار
مثل زینب کسی دلش این‌قدر؛
خون ز تکرار حرف لام نشد

آه! زینب کجا و بزم یزید،
او کجا و جواب ابن زیاد
باز هم صد هزار مرتبه شکر
اینکه با شمر هم‌کلام نشد

این چهل سال گریه‌ام شاید
از همان روز اربعین باشد
هر قدر عمّه سعی کرد صبور
به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب
گفت طوری که نشنود عباس
رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما؛
هیچ‌جایی شبیه شام نشد

چه مسلمانی عجیبی بود
که در آن بر عیال پیغمبر
نان و خرما حلال بود، اما
سنگ‌ انداختن حرام نشد

قاسم صرافان

@marsiyeeh
#امام_سجاد

بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کرب‌وبلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست
ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست
بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت
خطبهٔ اشک برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هرولهٔ آتش و خون
در شب خوف و خطر خطبهٔ «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم
خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمهٔ نور تو در فتنهٔ شب سوخت ولی
کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای زینت سجادهٔ عشق
از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من
مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد

بعد از آن واقعهٔ سرخ حقیقت گل کرد
کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد

رضا اسماعیلی

@marsiyeeh
#امام_سجاد

سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم
در هاله ای از درد و غم مأوا گرفتم

سی سال بی گریه شبی را سر نكردم
سی سال از داغ پدر احیا گرفتم

سی سال با اشك غم و خون دل خویش
بزم عزا در ماتم گل ها گرفتم

سی سال آتش در وجودم شعله ور بُود
گلبوسه تا از حنجر بابا گرفتم

آبی اگر دیدم، میان شعلۀ آه
اشكی فشاندم، ماتم سقا گرفتم

با ذوالفقار خطبه و با سیل اشكم
دادِ دلِ خود را من از اعدا گرفتم

از بس سراپا سوختم در آتش غم
بوی صدای گریۀ زهرا گرفتم

عمری "وفائی" سوخت گر، جان و دل من
آتش به یاد روز عاشورا گرفتم

@marsiyeeh
#امام_سجاد

تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
"سری به نیزه بلند است"را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی

دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است
در این سکوت تو صدها هزار فریاد است

برای گریه ات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود

تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند

اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید
که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و اَلَم گردید
ز بار غصّه ی یاران قَدِ تو خم گردید

اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود

دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت

سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را

به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود
نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود
به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود
غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود

شهادت ارث شما بود و افتخار شما
به ظلمْ، سوی اسارت کشید کار شما

چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر
درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر
سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر
رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر

به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز
به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز

وحید دکامین

@marsiyeeh
#امام_سجاد

باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است

مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است

در صورتش پیمبر و در سیرتش علی
در مهربانی آینه ی مجتبی شده است

هم افتخار قوم بنی هاشم از عرب
هم افتخار مردم ایران ما شده است

ارباب بوده است ولی از فروتنی
هم سفره ی ویتیم و فقیر وگدا شده اس ت

محصول کیسه ی سردوشش به نیمه شب
نان و پنیر خانه ی صد بینوا شده است

بیمارمصلحت شده امابه دست خویش
بیماری تمام جهان را دوا شده است

در معرکه نبوده ولی راز دشمنان
باذوالفقارخطبه ی اوبرملا شده است

@marsiyeeh
#امام_سجاد

گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید
آن که با انگشت زخمی لاله ای پرپر کشید

کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد
تا شهید زنده ی زینب عبا بر سر کشید

روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود
نیزه ها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید

روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را
تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید

از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب
هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید

روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است
بی حیا دشداشه اش را تا زد و خنجر کشید

بعد از این در روضه اش قافیه کم می آورد
او پدر را از دل گودال خون بیرون کشید

روضه ام امشب اگر مکشوفه شد شرمنده ام
او خودش مرثیه هایم را به خاک و خون کشید

روضه یعنی دست های ناتوانش بین راه
خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید

روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش
دست شومی از سر آیینه ای معجر کشید

روضه یعنی روضه های ناتمام محفلش
باز هم مرثیه هایش به شبی دیگر کشید

رشته کوه درد و غم را مثل زخم کهنه ای
روی دوش خسته اش تا لحظه ی آخر کشید

مو کنان، مویه کنان بر سینه و سر میزنیم
یک علی دیگر از این خانواده پر کشید

علیرضا خاکساری

@marsiyeeh
#امام_سجاد

سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم
زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم

من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا
از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم

پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام
با سر انگشتی ز خونِ دیده امضا می کنم

رازق الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر
با مناجات سحر این روضه افشا می کنم

آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو
یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم

می سپارم بر همه تا نشود ام البنین
صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم

تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند
بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم

با سئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند
در دلِ درد آشنا طرح معما می کنم

چون که بابای  مرا لب تشنه ذبحش کرده اند
بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم

گر ببینم دختری مویش گره افتاده است
خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم

وای زان دم که بینم دختری خورده زمین
گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم

تا که دیدم برآوردند در بازار شهر
یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم

سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن
یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا می کنم
 
قاسم نعمتی

@marsiyeeh
#امام_سجاد

زنهای شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من

زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من

گردید نقش خاک زسنگ یهودیان
از نوک نی سر پدر مهربان من

شام بلا و طشت طلا وسر حسین
گردید قاتل پدرم میزبان من

من اشک ریختم زبصر او شراب ریخت
با آنکه بود آیه کوثر به شأن من

@marsiyeeh
#امام_سجاد

تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
"سری به نیزه بلند است"را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی

دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است
در این سکوت تو صدها هزار فریاد است

برای گریه ات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود

تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند

اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید
که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و اَلَم گردید
ز بار غصّه ی یاران قَدِ تو خم گردید

اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود

دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت

سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را

به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود
نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود
به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود
غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود

شهادت ارث شما بود و افتخار شما
به ظلمْ، سوی اسارت کشید کار شما

چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر
درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر
سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر
رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر

به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز
به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز

وحید دکامین

@marsiyeeh
#امام_سجاد

باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است

مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است

در صورتش پیمبر و در سیرتش علی
در مهربانی آینه ی مجتبی شده است

هم افتخار قوم بنی هاشم از عرب
هم افتخار مردم ایران ما شده است

ارباب بوده است ولی از فروتنی
هم سفره ی ویتیم و فقیر وگدا شده اس ت

محصول کیسه ی سردوشش به نیمه شب
نان و پنیر خانه ی صد بینوا شده است

بیمارمصلحت شده امابه دست خویش
بیماری تمام جهان را دوا شده است

در معرکه نبوده ولی راز دشمنان
باذوالفقارخطبه ی اوبرملا شده است

@marsiyeeh
#امام_سجاد

گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید
آن که با انگشت زخمی لاله ای پرپر کشید

کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد
تا شهید زنده ی زینب عبا بر سر کشید

روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود
نیزه ها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید

روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را
تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید

از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب
هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید

روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است
بی حیا دشداشه اش را تا زد و خنجر کشید

بعد از این در روضه اش قافیه کم می آورد
او پدر را از دل گودال خون بیرون کشید

روضه ام امشب اگر مکشوفه شد شرمنده ام
او خودش مرثیه هایم را به خاک و خون کشید

روضه یعنی دست های ناتوانش بین راه
خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید

روضه یعنی هرقدم در پیش چشمان ترش
دست شومی از سر آیینه ای معجر کشید

روضه یعنی روضه های ناتمام محفلش
باز هم مرثیه هایش به شبی دیگر کشید

رشته کوه درد و غم را مثل زخم کهنه ای
روی دوش خسته اش تا لحظه ی آخر کشید

مو کنان، مویه کنان بر سینه و سر میزنیم
یک علی دیگر از این خانواده پر کشید

علیرضا خاکساری

@marsiyeeh
#امام_سجاد

یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی
از صبح زود تا به سحر گریه میکنی

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه میکنی

وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی

این طفل را به جان خودت اب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی

از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی ؟

بادیدن اسیر کجا میرود دلت
بادیدن فقیر کجا میرود دلت

@marsiyeeh
#امام_سجاد

خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضه جانسوز شهر شام شده

تمام شهر برای نظاره جمع شدند
عذاب حضرت زینب نگاه عام شده

یهودیان به تلافی خیبر آمده اند
زمان سنگ زدن وقت انتقام شده

تمام صورت آقا بروی نی خون است
سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

خدا کند که نباشد درست این روضه
که آل فاطمه وارد به بزم شام شده

چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟
تمام روضه خلاصه در این کلام شده

@marsiyeeh
2025/07/01 07:42:03
Back to Top
HTML Embed Code: