پوزخندها توقیف نمیشوند!تعلیق و اخراج و اعدام هم!(بخش سوم)
فاطمه علمدار
باران است.مردم در صف پلیس امنیت اخلاقی ایستاده اند.صف مدام طولانی تر میشود.برای هم تعریف میکنند از اینکه چرا اینجا هستند.با هم میخندند.با هم لعنت میکنند.با هم تحلیل میکنند.با هم تعجب میکنند تا وقتیکه بتوانند بروند داخل.دخترک وارد میشود.زن چادرپوشی که نشسته میگوید با آن کت نمیتوانی وارد شوی.باید تا زانو باشد.دخترک میگوید مشکلتان همین ده سانت است؟فایده ای ندارد.قدرت مطلق دلش نمیخواست او را با این کاپشن بپذیرد.آمد بیرون.همسرش مدارک را گرفت و رفت داخل ساختمان.باران می آمد.یک پلیس با جلیقه ضد گلوله و کلاه و اسلحه کنار موتوری ایستاده بود.دخترک نگاهش کرد و آمد به ماشین کناری پلیس تکیه داد.همدیگر را نگاه کردند.دختر دیگری آمد.کلافه با موبایل حرف میزد و دنبال چاره بود برای آزاد کردن ماشینش.او را هم راه نداده بودند به خاطر کاپشنش.آمد در نزدیکترین فاصله به پلیس و اسلحه اش ایستاد و حرف که میزد پلیس را نگاه میکرد.اسلحه انگار یادشان می انداخت چه ها پشت سر گذاشتند که الان اینجا هستند و از اینجا بودنشان هم راضی اند...
دخترک دیگری با موهای بلوند و پرسینگهای متعدد از دور آقای پلیس گویان آمد به سمتش.دختران همدیگر را نگاه کردند وخندیدند.دخترک پیرسینگی با عشوه گفت آقای پلیس،پلیس +۱۰ کجاست؟پسرک گفت نمیدانم. دخترک گفت:وا مگه شما پلیس نیستین؟پسرک گفت مگه شما شهروند نیستین و دختران خندیدند و پسرک هم.برای لحظه ای پلیس نبود انگار.دخترک گفت چه قد لباست باحاله و آمد به سمت دخترک دیگر و گفت دستور ماشین رو دادن.باید برم پلیس+۱۰ ولی بلد نیستم.دخترک پرسید با همین کت راهت دادن تو؟کت مشکی جلوبازی پوشیده بود تا زیر باسن با شلوار مشکی.دخترک پیرسینگی خودش را نگاه کرد و گفت وا مگه چمه؟این پوشیده ترین لباسمه و خندیدند.دخترک گفت آخه منو با این کاپشن راه نداد.دخترک پیرسینگی متفکر گفت شاید چون شلوار من مشکی بود گیر نداد و دخترک به خودش نگاه کرد که جین سورمه ای به پا داشت...شاید...و لحظه ای سکوت شد.انگار هر دو یادشان رفت به همه وقتهایی که نفهمیدند چرا، ولی تذکر شنیدند و ارشاد شدند و ترسیدند...پسرک گفت در عوض یادتون میمونه رنگ موهاتونو به رخ نکشین و آنقدر صدایش و جمله اش کودکانه بود که دخترها تصمیم گرفتند بخندند به جای عصبانیت و با هم گفتند:نهههه باباااااااا، چی فکر کردین؟
چند دقیقه بعد پلیس دیگری از ساختمان آمد بیرون و پسرک ازش پرسید درست شد؟پلیس دیگر گفت،نه!باید یه هفته بخوابه ماشین و از زنی که جای مادرش بود معذرت خواست که نتوانست کاری کند.پسرک و دوستش،با تجهیزاتشان سوار موتورشان شدند و درحالیکه زن مادرانه دعایشان میکرد،رفتند...
همسر دخترک آمد.باید میرفتند در سالنی تا دستور ترخیص صادر شود.اینجا ورود مردها ممنوع بود!مردی با عصبانیت گفت حموم زنونه است انگار که ما نباید بیایم تو!پیرمردی خسته روی صندلی اتاقک نشسته بود که از باران در امان باشد.مامور پلیس کلافه التماسش میکرد بیاید بیرون.میگفت من را توبیخ میکنند...زنی که انگار همان لحظه دخترک ارث پدرش را جلوی چشمش خورده بود مدارک دخترک را گرفت و گفت یک ساعت دیگه پلیس+۱۰.
پلیس+۱۰شلوغ بود و هجوم مراجعین برای گرفتن خلافی خودرو کار بقیه مراجعین را هم مختل کرده بود.خلافی ماشین را دادند و گفتند نمیشود اینترنتی پرداخت کرد و کارت کشید،باید بروید از عابربانک ملی پرداخت کنید و قبض کاغذی اش را بیاورید.بعد در صف ترخیص بمانید و بعد منتظر بمانید که هزینه پارکینگ برایتان پیامک شود و آن را هم باید از عابربانک واریز کنید به شماره کارتی که بهتان داده شده و بعد هم بروید پارکینگی که آدرس داده اند و هزینه جرثقیل را کارت بکشید و تمام.
پارکینگ شلوغ بود.۱میلیون و ۳۰۰هزار تومان هزینه جرثقیل دادند.از زنی که خودش ماشینش را آورده بود پارکینگ هم۳۰۰هزارتومان جریمه خواب جرثقیل گرفتند به جایش! دوطبقه در تاریکی به زیرزمین فرورفتند.ماشینها در فشرده ترین حالت ممکن پارک شده بودند.با نور چراغ قوه موبایل بالاخره ماشینشان پیدا شد.کارگر پارکینگ چند ماشین را جابه جا کرد تا ماشین دخترک خارج شود.گفت روزی۳۰۰ماشین می آید و میرود.دخترک حساب کرد...فقط همین یک پارکینگ ماهی بیش از ۹میلیارد درمیآورد....اقتصاد حجاب....
از پارکینگ که بیرون رفت شب شده بود.هنوز باران می آمد.دلش خواست"به خاک سرخ ایران قسم" را گوش کند که دانشجویان دانشکده موسیقی خوانده بودند...صدای جوانشان هربار چنگ می انداخت به قلب دخترک...چند نفرشان الان تعلیق شدند؟چند نفر تبعید؟چند نفر زندان...
به خاک سرخ ایران قسم
به عصمت این عصیان قسم
به اشک کُرد از بغض بلوچ
به غیرت همرزمان قسم
که میدمد سپیدهدم دوباره بر فراز ایران من
چو بشکند طلسم شب
دوباره میشود وطن، این وطن...
@fsalamdar63
#پوزخندها_توقیف_نمیشوند
@marzockacademy
فاطمه علمدار
باران است.مردم در صف پلیس امنیت اخلاقی ایستاده اند.صف مدام طولانی تر میشود.برای هم تعریف میکنند از اینکه چرا اینجا هستند.با هم میخندند.با هم لعنت میکنند.با هم تحلیل میکنند.با هم تعجب میکنند تا وقتیکه بتوانند بروند داخل.دخترک وارد میشود.زن چادرپوشی که نشسته میگوید با آن کت نمیتوانی وارد شوی.باید تا زانو باشد.دخترک میگوید مشکلتان همین ده سانت است؟فایده ای ندارد.قدرت مطلق دلش نمیخواست او را با این کاپشن بپذیرد.آمد بیرون.همسرش مدارک را گرفت و رفت داخل ساختمان.باران می آمد.یک پلیس با جلیقه ضد گلوله و کلاه و اسلحه کنار موتوری ایستاده بود.دخترک نگاهش کرد و آمد به ماشین کناری پلیس تکیه داد.همدیگر را نگاه کردند.دختر دیگری آمد.کلافه با موبایل حرف میزد و دنبال چاره بود برای آزاد کردن ماشینش.او را هم راه نداده بودند به خاطر کاپشنش.آمد در نزدیکترین فاصله به پلیس و اسلحه اش ایستاد و حرف که میزد پلیس را نگاه میکرد.اسلحه انگار یادشان می انداخت چه ها پشت سر گذاشتند که الان اینجا هستند و از اینجا بودنشان هم راضی اند...
دخترک دیگری با موهای بلوند و پرسینگهای متعدد از دور آقای پلیس گویان آمد به سمتش.دختران همدیگر را نگاه کردند وخندیدند.دخترک پیرسینگی با عشوه گفت آقای پلیس،پلیس +۱۰ کجاست؟پسرک گفت نمیدانم. دخترک گفت:وا مگه شما پلیس نیستین؟پسرک گفت مگه شما شهروند نیستین و دختران خندیدند و پسرک هم.برای لحظه ای پلیس نبود انگار.دخترک گفت چه قد لباست باحاله و آمد به سمت دخترک دیگر و گفت دستور ماشین رو دادن.باید برم پلیس+۱۰ ولی بلد نیستم.دخترک پرسید با همین کت راهت دادن تو؟کت مشکی جلوبازی پوشیده بود تا زیر باسن با شلوار مشکی.دخترک پیرسینگی خودش را نگاه کرد و گفت وا مگه چمه؟این پوشیده ترین لباسمه و خندیدند.دخترک گفت آخه منو با این کاپشن راه نداد.دخترک پیرسینگی متفکر گفت شاید چون شلوار من مشکی بود گیر نداد و دخترک به خودش نگاه کرد که جین سورمه ای به پا داشت...شاید...و لحظه ای سکوت شد.انگار هر دو یادشان رفت به همه وقتهایی که نفهمیدند چرا، ولی تذکر شنیدند و ارشاد شدند و ترسیدند...پسرک گفت در عوض یادتون میمونه رنگ موهاتونو به رخ نکشین و آنقدر صدایش و جمله اش کودکانه بود که دخترها تصمیم گرفتند بخندند به جای عصبانیت و با هم گفتند:نهههه باباااااااا، چی فکر کردین؟
چند دقیقه بعد پلیس دیگری از ساختمان آمد بیرون و پسرک ازش پرسید درست شد؟پلیس دیگر گفت،نه!باید یه هفته بخوابه ماشین و از زنی که جای مادرش بود معذرت خواست که نتوانست کاری کند.پسرک و دوستش،با تجهیزاتشان سوار موتورشان شدند و درحالیکه زن مادرانه دعایشان میکرد،رفتند...
همسر دخترک آمد.باید میرفتند در سالنی تا دستور ترخیص صادر شود.اینجا ورود مردها ممنوع بود!مردی با عصبانیت گفت حموم زنونه است انگار که ما نباید بیایم تو!پیرمردی خسته روی صندلی اتاقک نشسته بود که از باران در امان باشد.مامور پلیس کلافه التماسش میکرد بیاید بیرون.میگفت من را توبیخ میکنند...زنی که انگار همان لحظه دخترک ارث پدرش را جلوی چشمش خورده بود مدارک دخترک را گرفت و گفت یک ساعت دیگه پلیس+۱۰.
پلیس+۱۰شلوغ بود و هجوم مراجعین برای گرفتن خلافی خودرو کار بقیه مراجعین را هم مختل کرده بود.خلافی ماشین را دادند و گفتند نمیشود اینترنتی پرداخت کرد و کارت کشید،باید بروید از عابربانک ملی پرداخت کنید و قبض کاغذی اش را بیاورید.بعد در صف ترخیص بمانید و بعد منتظر بمانید که هزینه پارکینگ برایتان پیامک شود و آن را هم باید از عابربانک واریز کنید به شماره کارتی که بهتان داده شده و بعد هم بروید پارکینگی که آدرس داده اند و هزینه جرثقیل را کارت بکشید و تمام.
پارکینگ شلوغ بود.۱میلیون و ۳۰۰هزار تومان هزینه جرثقیل دادند.از زنی که خودش ماشینش را آورده بود پارکینگ هم۳۰۰هزارتومان جریمه خواب جرثقیل گرفتند به جایش! دوطبقه در تاریکی به زیرزمین فرورفتند.ماشینها در فشرده ترین حالت ممکن پارک شده بودند.با نور چراغ قوه موبایل بالاخره ماشینشان پیدا شد.کارگر پارکینگ چند ماشین را جابه جا کرد تا ماشین دخترک خارج شود.گفت روزی۳۰۰ماشین می آید و میرود.دخترک حساب کرد...فقط همین یک پارکینگ ماهی بیش از ۹میلیارد درمیآورد....اقتصاد حجاب....
از پارکینگ که بیرون رفت شب شده بود.هنوز باران می آمد.دلش خواست"به خاک سرخ ایران قسم" را گوش کند که دانشجویان دانشکده موسیقی خوانده بودند...صدای جوانشان هربار چنگ می انداخت به قلب دخترک...چند نفرشان الان تعلیق شدند؟چند نفر تبعید؟چند نفر زندان...
به خاک سرخ ایران قسم
به عصمت این عصیان قسم
به اشک کُرد از بغض بلوچ
به غیرت همرزمان قسم
که میدمد سپیدهدم دوباره بر فراز ایران من
چو بشکند طلسم شب
دوباره میشود وطن، این وطن...
@fsalamdar63
#پوزخندها_توقیف_نمیشوند
@marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
رادیکال کسانی هستند که اندیشه های تند و سخت و ریشهای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب میکنند( البته گروهای چپ گرا وراست گرا را هم رادیکال میگویند) آیا فلسفه در ایران در این راستا اکتیو است ؟آیا استادان…
با درود. در جوامعی مانند ایران، که ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک به شدت متمرکز و بوروکراتیک هستند، هر گونه گفتمان یا کنش فلسفی میتواند به مثابه یک عمل رادیکال تلقی شود. این رادیکال بودن نه لزوماً به دلیل محتوای انقلابی یا افراطی گفتمان، بلکه به دلیل تنش ذاتی بین عقلانیت انتقادی فلسفه و انسداد فضای عمومی است. در چنین شرایطی، حتی پرسشهای بنیادین دربارهٔ حقیقت، عدالت، یا اخلاق میتوانند به چالشی علیه هژمونی مسلط تبدیل شوند.
دلایل رادیکال بودن گفتمان فلسفی در این بستر:
۱. فلسفه به مثابه مقاومت معرفتی:
- در نظامهایی که «دانش» و «آگاهی» تحت کنترل نهادهای ایدئولوژیک است، فلسفه (به ویژه رویکردهای انتقادی مانند مارکسیسم، پستمدرنیسم، یا هرمنوتیک سوءظن) میتواند سازوکارهای سلطه را آشکار کند. همین افشاگری آن را رادیکال میسازد.
۲. امتناع از سکوت و انفعال:
- در فضایی که «سکوت» به عنوان ابزار بقا پذیرفته شده، طرح پرسشهای فلسفی—حتی دربارهٔ مفاهیمی مانند آزادی یا عدالت—یک کنش سیاسی غیرمستقیم محسوب میشود. به قول فوکو: «گفتمان مقاومت است در برابر انقیاد».
۳. تخطی از مرزهای گفتمان مجاز:
- نهادهای ایدئولوژیک معمولاً «حقیقت» را انحصاری و تکصدایی تعریف میکنند. فلسفه با تکیه بر شکگرایی و دیالکتیک، این انحصار را میشکند و بنابراین ذاتاً تهدیدکننده است.
۴. امکان بازتعریف مفاهیم اساسی:
- وقتی مفاهیمی مانند «دموکراسی»، «حقوق بشر»، یا «عدالت» در گفتمان رسمی تحریف یا مصادره شدهاند، فلسفه با بازگرداندن معنای اصیل آنها (یا ارائهٔ خوانشهای بدیل) عملی رادیکال انجام میدهد.
اما چالشها:
- سیاستزدایی از فلسفه: نظامهای تمامخواه اغلب میکوشند فلسفه را به فعالیتی آکادمیک و بیخطر تقلیل دهند.
- خطر امنیتی شدن تفکر: در ایران، حتی اشاره به اندیشمندانی مانند مارکس، فوکو، یا آدورنو میتواند پیامدهای امنیتی داشته باشد.
- انزوای گفتمان فلسفی: در غیاب فضای عمومی آزاد، فلسفه ممکن است به حلقههای نخبگان محدود شود و نتواند به کنش جمعی تبدیل گردد.
نتیجه:
در چنین بستری، فلسفه نه یک فعالیت انتزاعی، بلکه پراتیکی رادیکال است—حتی اگر کنشگران آن قصد رادیکال بودن نداشته باشند. همین که ساختارهای سلطه را به پرسش میگیرد، آن را به «عملی سیاسی» بدل میکند. اما پرسش کلیدی این است: آیا این گفتمان میتواند از مرزهای نظری فراتر رود و به نیرویی برای دگرگونی اجتماعی تبدیل شود؟ پاسخ به شرایط امکانِ کنش جمعی بستگی دارد.
پانته آ گلپر
https://www.tg-me.com/marzockacademy
دلایل رادیکال بودن گفتمان فلسفی در این بستر:
۱. فلسفه به مثابه مقاومت معرفتی:
- در نظامهایی که «دانش» و «آگاهی» تحت کنترل نهادهای ایدئولوژیک است، فلسفه (به ویژه رویکردهای انتقادی مانند مارکسیسم، پستمدرنیسم، یا هرمنوتیک سوءظن) میتواند سازوکارهای سلطه را آشکار کند. همین افشاگری آن را رادیکال میسازد.
۲. امتناع از سکوت و انفعال:
- در فضایی که «سکوت» به عنوان ابزار بقا پذیرفته شده، طرح پرسشهای فلسفی—حتی دربارهٔ مفاهیمی مانند آزادی یا عدالت—یک کنش سیاسی غیرمستقیم محسوب میشود. به قول فوکو: «گفتمان مقاومت است در برابر انقیاد».
۳. تخطی از مرزهای گفتمان مجاز:
- نهادهای ایدئولوژیک معمولاً «حقیقت» را انحصاری و تکصدایی تعریف میکنند. فلسفه با تکیه بر شکگرایی و دیالکتیک، این انحصار را میشکند و بنابراین ذاتاً تهدیدکننده است.
۴. امکان بازتعریف مفاهیم اساسی:
- وقتی مفاهیمی مانند «دموکراسی»، «حقوق بشر»، یا «عدالت» در گفتمان رسمی تحریف یا مصادره شدهاند، فلسفه با بازگرداندن معنای اصیل آنها (یا ارائهٔ خوانشهای بدیل) عملی رادیکال انجام میدهد.
اما چالشها:
- سیاستزدایی از فلسفه: نظامهای تمامخواه اغلب میکوشند فلسفه را به فعالیتی آکادمیک و بیخطر تقلیل دهند.
- خطر امنیتی شدن تفکر: در ایران، حتی اشاره به اندیشمندانی مانند مارکس، فوکو، یا آدورنو میتواند پیامدهای امنیتی داشته باشد.
- انزوای گفتمان فلسفی: در غیاب فضای عمومی آزاد، فلسفه ممکن است به حلقههای نخبگان محدود شود و نتواند به کنش جمعی تبدیل گردد.
نتیجه:
در چنین بستری، فلسفه نه یک فعالیت انتزاعی، بلکه پراتیکی رادیکال است—حتی اگر کنشگران آن قصد رادیکال بودن نداشته باشند. همین که ساختارهای سلطه را به پرسش میگیرد، آن را به «عملی سیاسی» بدل میکند. اما پرسش کلیدی این است: آیا این گفتمان میتواند از مرزهای نظری فراتر رود و به نیرویی برای دگرگونی اجتماعی تبدیل شود؟ پاسخ به شرایط امکانِ کنش جمعی بستگی دارد.
پانته آ گلپر
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Audio
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"
🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب
🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 درسگفتار :آشنایی با مکتب فلسفی اسکندریه
"نشست دوم"
🔸 زهرا قزلباش
دکتری فلسفه غرب
🕒 زمان: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Forwarded from Farideh Marzock
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
فرمودید فلسفه هلنیستیک به نوعی التقاط دچار شده ، به نوعی یک چرخش فلسفی شکل می گیرد .
پرسش این است که علت چنین چرخشی چیست ؟
آیا فرو پاشی نظام دولت شهری و شکل گیری امپراتوری علت آن بود ؟
یعنی فلسفه نمی توانست به عنوان ایدئولوژی امپراتوری عمل کند ،
به قول معروف که می گوید فلسفه در خدمت هیچ حاکم و کشیشی در نمی آید .
بنابراین با تاسی از امپراتوری ایرانی اتحاد ذهنی مردم تحت امپراتوری را دین می توانست تامین کند .
در دوره اولیه با تلفیق نو افلاطون گرایی با رواقی گری پایه های رفتار اخلاقی تمکین پذیر و قناعت پیشه را ریختن ،و بعد ها با ظهور مسیحیت به ایدئولوژی ایدال خود دست یافتند ،
چرخش فلسفی آن دوره را از این زاویه چگونه تحلیل می کنید
پاسخ:بله تحولات سیاسی بعد از اسکندر بسیار تاثیرگذار بود هم در خود یونان هم در جهان. زیرا دموکراسی آتنی به پادشاهی مقدونیه تبدیل شد و از طرفی فتوحات اسکندر تا کرانه نیل و ایران و هند و آناتولی و سوریه ... باعث انتشار فرهنگ یونان در آن سرزمینها شد.
حال در عصر هلنیستی چند علت ممکن باعث پیدایش التقاط شدند:
سرخوردگی حاصل از تحولات سیاسی
عدم پاسخگویی دانش و فلسفه نظری به مسائل طبقات فرودستان
مواجهه با یک میراث عظیم فکری شفاهی و کتبی که خود در اهل تفکر ایجاد انگیزه می کرد تا بدانها بپردازند.
مواجهه نوع سوم با مسائل انسان و هستی که عموما با رواقیان شکل گرفت
نابسندگی مذهب رسمی،
نابسندگی الحاد
نابسندگی یقین عقلی و فلسفی
نابسندگی شکاکیت
جذابیتهای گنوسیه
ابراز وجود دیدگاههای عامه همچون جادو، معجزه، خرافات ...
و نیز نوعی نگاه فرومایه و سطحی و مخرب به دانش و فرهنگ و باور که ناشی از سطحی نگری در نگاه به زندگی بود. شبیه نوعی صوفی گری + یا شبیه به رئالیسم کثیف امروزین
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
فرمودید فلسفه هلنیستیک به نوعی التقاط دچار شده ، به نوعی یک چرخش فلسفی شکل می گیرد .
پرسش این است که علت چنین چرخشی چیست ؟
آیا فرو پاشی نظام دولت شهری و شکل گیری امپراتوری علت آن بود ؟
یعنی فلسفه نمی توانست به عنوان ایدئولوژی امپراتوری عمل کند ،
به قول معروف که می گوید فلسفه در خدمت هیچ حاکم و کشیشی در نمی آید .
بنابراین با تاسی از امپراتوری ایرانی اتحاد ذهنی مردم تحت امپراتوری را دین می توانست تامین کند .
در دوره اولیه با تلفیق نو افلاطون گرایی با رواقی گری پایه های رفتار اخلاقی تمکین پذیر و قناعت پیشه را ریختن ،و بعد ها با ظهور مسیحیت به ایدئولوژی ایدال خود دست یافتند ،
چرخش فلسفی آن دوره را از این زاویه چگونه تحلیل می کنید
پاسخ:بله تحولات سیاسی بعد از اسکندر بسیار تاثیرگذار بود هم در خود یونان هم در جهان. زیرا دموکراسی آتنی به پادشاهی مقدونیه تبدیل شد و از طرفی فتوحات اسکندر تا کرانه نیل و ایران و هند و آناتولی و سوریه ... باعث انتشار فرهنگ یونان در آن سرزمینها شد.
حال در عصر هلنیستی چند علت ممکن باعث پیدایش التقاط شدند:
سرخوردگی حاصل از تحولات سیاسی
عدم پاسخگویی دانش و فلسفه نظری به مسائل طبقات فرودستان
مواجهه با یک میراث عظیم فکری شفاهی و کتبی که خود در اهل تفکر ایجاد انگیزه می کرد تا بدانها بپردازند.
مواجهه نوع سوم با مسائل انسان و هستی که عموما با رواقیان شکل گرفت
نابسندگی مذهب رسمی،
نابسندگی الحاد
نابسندگی یقین عقلی و فلسفی
نابسندگی شکاکیت
جذابیتهای گنوسیه
ابراز وجود دیدگاههای عامه همچون جادو، معجزه، خرافات ...
و نیز نوعی نگاه فرومایه و سطحی و مخرب به دانش و فرهنگ و باور که ناشی از سطحی نگری در نگاه به زندگی بود. شبیه نوعی صوفی گری + یا شبیه به رئالیسم کثیف امروزین
Forwarded from Farideh Marzock
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
ما در آغاز فلسفه در یونان تعارض بین فلسفه و اسطوره را داریم و نبرد بر سر استقلال انسان از خدایان است ،
اما از آغاز هلنیسم هر چه به جلو می رویم مسیر خرد ورزی با تلفیق رواقی گری ، گنوسیسم وو.. گونه ای پیش رفت که انسان استقلال خود را از دست می داد و دوباره انکار عصر خدایان و ایمان فرا رسیده بود .
چرا فلسفه دست خوش چنین تغییر شده است ؟
آیا علت این چرخش در خود فلسفه بود یا در روش های تحمیلی بر فلسفه ؟
یا اراده و میل سیاسی به این چرخش دامن زد؟
پاسخ:به نظر من، ما اول باید به ظرفیتهای ممکن تفکرات فلسفی توجه کنیم. ما با دو تفکر بزرگ روبرو بودیم:
افلاطون
ارسطو
که مکاتب بزرگی چون فیثاغوریان هم در این دو هضم شده بودند.
نقاشی معروف رافائل با عنوان مکتب آتن به خوبی نشان می دهد که هر دو فلسفه نابسندگی داشتند و مطلق نبودند.
همین خود زمینه تفسیرهای مختلف و البته دلخواه از آنها را فراهم کرد.
ضمنا دقت کنیم که سرزمینهای فتح شده انواع مختلف باورها از شمن و جادو گرفته تا مذهب و باورهای عامه و طبیعی را داشتند و برای انواع مختلف سلیقه ها، انواع باور وجود داشت.
انگیزه های درونی متفکران هم بی تاثیر نبوده است. مثلا یامبلیخوس خیلی به دمون ها و فرشتگان و نسوک مذهبی علاقه داشت و همین باعث شد افلاطون و نوافلاطونی گری را به سمت علایق خود منحرف کند و خیلی های دیگر بهمین ترتیب.
ضمن اینکه با ظهور تکثرگرایی در قلمروهای یونانی، اشرافیت تفکر هم از بین رفت و فلسفه به دست دیگر طبقات افتاد.
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
ما در آغاز فلسفه در یونان تعارض بین فلسفه و اسطوره را داریم و نبرد بر سر استقلال انسان از خدایان است ،
اما از آغاز هلنیسم هر چه به جلو می رویم مسیر خرد ورزی با تلفیق رواقی گری ، گنوسیسم وو.. گونه ای پیش رفت که انسان استقلال خود را از دست می داد و دوباره انکار عصر خدایان و ایمان فرا رسیده بود .
چرا فلسفه دست خوش چنین تغییر شده است ؟
آیا علت این چرخش در خود فلسفه بود یا در روش های تحمیلی بر فلسفه ؟
یا اراده و میل سیاسی به این چرخش دامن زد؟
پاسخ:به نظر من، ما اول باید به ظرفیتهای ممکن تفکرات فلسفی توجه کنیم. ما با دو تفکر بزرگ روبرو بودیم:
افلاطون
ارسطو
که مکاتب بزرگی چون فیثاغوریان هم در این دو هضم شده بودند.
نقاشی معروف رافائل با عنوان مکتب آتن به خوبی نشان می دهد که هر دو فلسفه نابسندگی داشتند و مطلق نبودند.
همین خود زمینه تفسیرهای مختلف و البته دلخواه از آنها را فراهم کرد.
ضمنا دقت کنیم که سرزمینهای فتح شده انواع مختلف باورها از شمن و جادو گرفته تا مذهب و باورهای عامه و طبیعی را داشتند و برای انواع مختلف سلیقه ها، انواع باور وجود داشت.
انگیزه های درونی متفکران هم بی تاثیر نبوده است. مثلا یامبلیخوس خیلی به دمون ها و فرشتگان و نسوک مذهبی علاقه داشت و همین باعث شد افلاطون و نوافلاطونی گری را به سمت علایق خود منحرف کند و خیلی های دیگر بهمین ترتیب.
ضمن اینکه با ظهور تکثرگرایی در قلمروهای یونانی، اشرافیت تفکر هم از بین رفت و فلسفه به دست دیگر طبقات افتاد.
Forwarded from Farideh Marzock
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش درگروه آکادمی فلسفه مارزوک https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0 ما در آغاز فلسفه در یونان تعارض بین فلسفه و اسطوره را داریم و نبرد بر سر استقلال انسان از خدایان است ، اما از آغاز هلنیسم هر چه به جلو می رویم مسیر خرد ورزی با تلفیق…
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
از تاثیر سیاست که بگذریم ،
مکاتب اسکندارانی در حوزه ای از جغرافیایی قرار گرفته بودند که پیش زمینه باور های مصر را داشت و از سوی دیگر حیاط خلوت یهودیت هم بود ،
با سلطه دیدگاه رواقی و اخلاق محوری و از طرفی تفسیر جدید از افلاطون پاشنه آشیل فلسفه شد تا باور به خدای یک تا وارد تفکر فلسفی مکتب اسکندریه شود و بعد ها با طرح سه اقنوم در فلوطین فلسفه به سبک یونانی به حاشیه برود ،
آیا یهودیت فلسفه را اشغال نکرد ؟
یعنی فلسفه از یک سو بکار امپراتور نمی آمد و از آن سو باور های متافیزیکی یهودیت می خواست بر این موج سوار شود و خود را باور رسمی مطرح کند ، که از بخت بد او با ظهور مسیح این شانس از آنها گرفته شد ،
پاسخ:در عصری که بهودیان دیاسپورا (آواره و پراکنده) در اسکندریه فرصت فعالیت یافتند، اول به دفاع از موجودیت خود در برابر آن همه تکثر فکری عقیدتی پرداختند.
فیلون یهودی بدین منظور و برای حفظ میراث یهودیت، آن را با فلسفه یونانی تلفیق کرد.
ترکیب یهودیت + رواقی گری + گنوسیه، عامل مهم تمام تحولات بعدی دین و فلسفه شد.
البته باز ریشه همین هم در خود آکادمی های پسااسکندر شکل گرفت.
فیلون با رواقیون خوب آشنا بود و برای اهداف یهودی مابانه اش خیلی به درد میخورد. نبض زمان را خوب گرفت و سنت جدیدی در تفکر ایجاد کرد: تلفیق دین و فلسفه
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
از تاثیر سیاست که بگذریم ،
مکاتب اسکندارانی در حوزه ای از جغرافیایی قرار گرفته بودند که پیش زمینه باور های مصر را داشت و از سوی دیگر حیاط خلوت یهودیت هم بود ،
با سلطه دیدگاه رواقی و اخلاق محوری و از طرفی تفسیر جدید از افلاطون پاشنه آشیل فلسفه شد تا باور به خدای یک تا وارد تفکر فلسفی مکتب اسکندریه شود و بعد ها با طرح سه اقنوم در فلوطین فلسفه به سبک یونانی به حاشیه برود ،
آیا یهودیت فلسفه را اشغال نکرد ؟
یعنی فلسفه از یک سو بکار امپراتور نمی آمد و از آن سو باور های متافیزیکی یهودیت می خواست بر این موج سوار شود و خود را باور رسمی مطرح کند ، که از بخت بد او با ظهور مسیح این شانس از آنها گرفته شد ،
پاسخ:در عصری که بهودیان دیاسپورا (آواره و پراکنده) در اسکندریه فرصت فعالیت یافتند، اول به دفاع از موجودیت خود در برابر آن همه تکثر فکری عقیدتی پرداختند.
فیلون یهودی بدین منظور و برای حفظ میراث یهودیت، آن را با فلسفه یونانی تلفیق کرد.
ترکیب یهودیت + رواقی گری + گنوسیه، عامل مهم تمام تحولات بعدی دین و فلسفه شد.
البته باز ریشه همین هم در خود آکادمی های پسااسکندر شکل گرفت.
فیلون با رواقیون خوب آشنا بود و برای اهداف یهودی مابانه اش خیلی به درد میخورد. نبض زمان را خوب گرفت و سنت جدیدی در تفکر ایجاد کرد: تلفیق دین و فلسفه
Forwarded from Farideh Marzock
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل این تاثیر و تاثر سیاست در فلسفه چه بوده است؟؟
با فتح میلتوس توسط امپراطوری هخامنشیان، فلسفه به آتن و الئا منتقل شد.
شما هم در این کنفرانس و هفته پیش به تاثیر سیاست در فلسفه اشاره کردید.
پاسخ :نکته مهم این است که وحدت یونانی بعد از این فتوحات بهم خورد. خب ما بعد اسکندر با سه حکومت بزرگ مقدونیه در یونان، سلوکیه در ایران و بطالسه در مصر روبرو هستیم.
که هر سه شکست خوردند و بعدها یونان و مصر تحت لوای امپراطوری روم قرار گرفت و ایران به دست اشکانیان و سپس ساسانیان افتاد.
گسترش قلمرو یونانی و افزایش حجم مراودات بین المللی یونانیان و آشنایی با سرزمینهای جدید باعث درهم شکستن یونان واحد با تمام ایده ها و ایدئالهایش شد.
آشنایی با چیزهای جدید خودبخود راه را به گریز از وحدت و تمرکزگرایی باز می کند. باعث پویایی و چرخش تفکر می شود و نوعی گشودگی در انسان ایجاد می کند.
درواقع مرگ سوژه و مولف اول در همین نقطه رخ داد و میراث یونانی که خود برگفته از مواریث برخی تمدنهای پیشین بود، توسط فتوحات و قلمروهای جدید امپراطوری مقدونی و نیز خود یونانیان به اشکال مختلف تعبیر و تفسیر شد.
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل این تاثیر و تاثر سیاست در فلسفه چه بوده است؟؟
با فتح میلتوس توسط امپراطوری هخامنشیان، فلسفه به آتن و الئا منتقل شد.
شما هم در این کنفرانس و هفته پیش به تاثیر سیاست در فلسفه اشاره کردید.
پاسخ :نکته مهم این است که وحدت یونانی بعد از این فتوحات بهم خورد. خب ما بعد اسکندر با سه حکومت بزرگ مقدونیه در یونان، سلوکیه در ایران و بطالسه در مصر روبرو هستیم.
که هر سه شکست خوردند و بعدها یونان و مصر تحت لوای امپراطوری روم قرار گرفت و ایران به دست اشکانیان و سپس ساسانیان افتاد.
گسترش قلمرو یونانی و افزایش حجم مراودات بین المللی یونانیان و آشنایی با سرزمینهای جدید باعث درهم شکستن یونان واحد با تمام ایده ها و ایدئالهایش شد.
آشنایی با چیزهای جدید خودبخود راه را به گریز از وحدت و تمرکزگرایی باز می کند. باعث پویایی و چرخش تفکر می شود و نوعی گشودگی در انسان ایجاد می کند.
درواقع مرگ سوژه و مولف اول در همین نقطه رخ داد و میراث یونانی که خود برگفته از مواریث برخی تمدنهای پیشین بود، توسط فتوحات و قلمروهای جدید امپراطوری مقدونی و نیز خود یونانیان به اشکال مختلف تعبیر و تفسیر شد.
Forwarded from Farideh Marzock
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل گرایش به دین در مکتب اسکندریه چه بود؟؟
پاسخ :ببینید در یکی از ویسها گفتم ریشه اسکندریه در تفکرات آغازین هلنیک در آکادمی است.
قطعا نوعی الهیات از طریق فیثاغوریه و اورفیک ها در یونان ریشه دوانید و حتی ظاهرا اورفیوس را به دلیل آوردن مذهب جدید در دولتشهر یونان مخفیانه کشتند. زیرا خود یونان پاگان بود و فلاسفه یونانی اسکندریه هم اغلب پاگان بودند و ضد مسیحی.
از سوی دیگر با ایجاد شهر اسکندریه در عصر بطالسه خود دینهای مصری رایج شدند ولی در زمان سقوط بطالسه توسط امپراطوری روم یهودیان خیلی در این شهر فعال شدند و قطعا تاثیر آنها بسیار بوده است.
آنچه برای خود من سوال هست و قابل بررسی، حضور احتمالی بهودیت در یونان پسااسکندر است که باید در موردش بررسی کنم.
ولی قطعا نبض دینی اولیه اسکندریه دینهای مصری و سپس یهودیت بوده است.
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
دلیل گرایش به دین در مکتب اسکندریه چه بود؟؟
پاسخ :ببینید در یکی از ویسها گفتم ریشه اسکندریه در تفکرات آغازین هلنیک در آکادمی است.
قطعا نوعی الهیات از طریق فیثاغوریه و اورفیک ها در یونان ریشه دوانید و حتی ظاهرا اورفیوس را به دلیل آوردن مذهب جدید در دولتشهر یونان مخفیانه کشتند. زیرا خود یونان پاگان بود و فلاسفه یونانی اسکندریه هم اغلب پاگان بودند و ضد مسیحی.
از سوی دیگر با ایجاد شهر اسکندریه در عصر بطالسه خود دینهای مصری رایج شدند ولی در زمان سقوط بطالسه توسط امپراطوری روم یهودیان خیلی در این شهر فعال شدند و قطعا تاثیر آنها بسیار بوده است.
آنچه برای خود من سوال هست و قابل بررسی، حضور احتمالی بهودیت در یونان پسااسکندر است که باید در موردش بررسی کنم.
ولی قطعا نبض دینی اولیه اسکندریه دینهای مصری و سپس یهودیت بوده است.
Forwarded from Farideh Marzock
پرسش از خانم دکتر زهرا قزلباش
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
چرا گفتید انتقاد نیچه به افلاطون اشتباه بود؟؟
دین مسیحیت، اونچه که عیسی ناصری مروج اون بود، با مسیحیتی که با فلسفه و عرفان پیوند خورد بسیار متفاوت بود... به زعم من انتقاد نیچه به جا بود.
نقد نیچه رمانتیک هست و آنچه مسلم هست تاثیر رواقی گری در چرخش های عقیدتی از فلسفه افلاطون است. الهیات افلاطون عقلانی بود. آنچه نیچه می گوید افلاطون را به الهیات آسمانی پیوند می زند. که البته خیلی هم بیراه نیست. بخصوص با ترکیب سقراطی، و نظر نیچه هم بیشتر روی سقراط است.
درگروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
چرا گفتید انتقاد نیچه به افلاطون اشتباه بود؟؟
دین مسیحیت، اونچه که عیسی ناصری مروج اون بود، با مسیحیتی که با فلسفه و عرفان پیوند خورد بسیار متفاوت بود... به زعم من انتقاد نیچه به جا بود.
نقد نیچه رمانتیک هست و آنچه مسلم هست تاثیر رواقی گری در چرخش های عقیدتی از فلسفه افلاطون است. الهیات افلاطون عقلانی بود. آنچه نیچه می گوید افلاطون را به الهیات آسمانی پیوند می زند. که البته خیلی هم بیراه نیست. بخصوص با ترکیب سقراطی، و نظر نیچه هم بیشتر روی سقراط است.
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 درسگفتار :خودشناسی با هویت فردی وخود پنداره چه ارتباطی دارد ؟
🔸 با حضور: دکتر سیامک شهرستانی
ارشیتکت،جامعه شناسی ،پژوهشگر عرفان ،مولف خود شناسی
🕒 زمان: پنجشنبه ۱ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 درسگفتار :خودشناسی با هویت فردی وخود پنداره چه ارتباطی دارد ؟
🔸 با حضور: دکتر سیامک شهرستانی
ارشیتکت،جامعه شناسی ،پژوهشگر عرفان ،مولف خود شناسی
🕒 زمان: پنجشنبه ۱ خرداد ماه، ۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت تهران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
2_5294000143866033649.pdf
518.8 KB
The Relation between Philosophy and Cinema
A Research Based on Gilles Deleuze’s Cinematic Philosophy.
مهرداد پارسا خانقاه
علی فتح طاهری
@marzockacademy
A Research Based on Gilles Deleuze’s Cinematic Philosophy.
مهرداد پارسا خانقاه
علی فتح طاهری
@marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
2_5294000143866033649.pdf
رابطه میان فلسفه وسینما پژوهشی براساس فلسفه ژیل دلوز
ژیل دلوز ،فیلسوف برجسته پست مدرن، در دو اثر سینماییِ خود، سینما 1: تصویر-حرکت و سینما 2: تصویر-زمان، روایت ژرف و منحصربه فردی از نسبت میان فلسفه و سینما ارائه می کند، که به نظر می رسد از نظریه فیلم متعارف فراتر می رود. همین ایده پیوند درونی میان تصویر و واقعیت، یا سینما و هستی شناسیِ تصویر است که میان دیدگاه های او و رویکردهای متعارف نظری-سینمایی فاصله زیادی ایجاد می کند. تصادفی نیست که فلسفه او با اولویت وانمایی و تصویر در پروژه ای به نام «افلاطون گرایی وارونه» آغاز می شود. در این مقاله، با ترسیم تفکر سینمایی دلوز، اهمیت خاص آن را در جریان نقد فیلم و حتی در تفکر فلسفی نشان می دهیم، و به تحلیل این مسئله می پردازیم که دلوز چگونه سینما را شکلی از فلسفه ورزی (و بالعکس) تلقی می کند و چگونه این دو حوزه می توانند مرزهای یکدیگر را تغییر داده، بسط دهند؛ در عین حال، در این پژوهش می کوشیم قوت ها و محدودیت های رویکرد او را از منظر نوعی نخبه گرایی که در کتاب های او دیده می شود، بررسی کنیم. فهم تفکر سینمایی دلوز به ما اجازه می دهد که در مضامین سفت و سخت تفکر سنتی بازاندیشی کنیم و حتی پویایی متقابل و پیوند تفکر با پدیده های مدرنی مانند سینما را به عنوان زمینه ای که با حرکت، زمان و تصویر کار می کند، تشخیص دهیم.
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
ژیل دلوز ،فیلسوف برجسته پست مدرن، در دو اثر سینماییِ خود، سینما 1: تصویر-حرکت و سینما 2: تصویر-زمان، روایت ژرف و منحصربه فردی از نسبت میان فلسفه و سینما ارائه می کند، که به نظر می رسد از نظریه فیلم متعارف فراتر می رود. همین ایده پیوند درونی میان تصویر و واقعیت، یا سینما و هستی شناسیِ تصویر است که میان دیدگاه های او و رویکردهای متعارف نظری-سینمایی فاصله زیادی ایجاد می کند. تصادفی نیست که فلسفه او با اولویت وانمایی و تصویر در پروژه ای به نام «افلاطون گرایی وارونه» آغاز می شود. در این مقاله، با ترسیم تفکر سینمایی دلوز، اهمیت خاص آن را در جریان نقد فیلم و حتی در تفکر فلسفی نشان می دهیم، و به تحلیل این مسئله می پردازیم که دلوز چگونه سینما را شکلی از فلسفه ورزی (و بالعکس) تلقی می کند و چگونه این دو حوزه می توانند مرزهای یکدیگر را تغییر داده، بسط دهند؛ در عین حال، در این پژوهش می کوشیم قوت ها و محدودیت های رویکرد او را از منظر نوعی نخبه گرایی که در کتاب های او دیده می شود، بررسی کنیم. فهم تفکر سینمایی دلوز به ما اجازه می دهد که در مضامین سفت و سخت تفکر سنتی بازاندیشی کنیم و حتی پویایی متقابل و پیوند تفکر با پدیده های مدرنی مانند سینما را به عنوان زمینه ای که با حرکت، زمان و تصویر کار می کند، تشخیص دهیم.
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tg-me.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tg-me.com/ConferenceAcademyMarzock
2_5294509200569822723.pdf
250.2 KB
زمان، حضور و بتهای نوین – بخش دوم منتشر شد!
در ادامهی مقالهی قبلیام دربارهی «زمان، حضور و بتهای نوین»، این بار با نگاهی عمیقتر به سراغ مقایسهای کمسابقه میان گفتمان حقوندی و نظریههای سه متفکر بزرگ قرن بیستم رفتهام: مارسل پروست، مارتین هایدگر و ژانپل سارتر.
در این بخش، تلاش کردهام نشان دهم چگونه «زمان»، اگر از بستر اصالت و حقوندی تهی شود، به ابزار بتسازی نوین تبدیل میشود — و چگونه در گفتمان حقوندی میتوان از زمان، حضوری راستین و آزاد ساخت.
اگر به فلسفه، هستیشناسی، معنای حضور، یا حتی نقدی بر شتابزدگی عصر مدرن علاقهمند هستید، این مقاله را از دست ندهید.
ایمان فلاح
#فلسفه #زمان #گفتمان_حقوندی #پروست #هایدگر #سارتر
https://www.tg-me.com/haghvand/860
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در ادامهی مقالهی قبلیام دربارهی «زمان، حضور و بتهای نوین»، این بار با نگاهی عمیقتر به سراغ مقایسهای کمسابقه میان گفتمان حقوندی و نظریههای سه متفکر بزرگ قرن بیستم رفتهام: مارسل پروست، مارتین هایدگر و ژانپل سارتر.
در این بخش، تلاش کردهام نشان دهم چگونه «زمان»، اگر از بستر اصالت و حقوندی تهی شود، به ابزار بتسازی نوین تبدیل میشود — و چگونه در گفتمان حقوندی میتوان از زمان، حضوری راستین و آزاد ساخت.
اگر به فلسفه، هستیشناسی، معنای حضور، یا حتی نقدی بر شتابزدگی عصر مدرن علاقهمند هستید، این مقاله را از دست ندهید.
ایمان فلاح
#فلسفه #زمان #گفتمان_حقوندی #پروست #هایدگر #سارتر
https://www.tg-me.com/haghvand/860
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک
🔺چرا فلسفه میخوانیم؟
-ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟
-آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟
-چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟
-طرح فلسفه در یک جامعه دینی آیا ایجاد نبردگاهی است برای به پرسش کشیدن دین ؟
-آیا فلسفه برای درک مفهوم ما به عنوان ایرانی یک ضرورت است ؟
-ما در فلسفه در جستجوی چه هستیم فهم خود یا دیگری ؟
🔺شنبه تا چهارشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .
🔺چرا فلسفه میخوانیم؟
-ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟
-آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟
-چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟
-طرح فلسفه در یک جامعه دینی آیا ایجاد نبردگاهی است برای به پرسش کشیدن دین ؟
-آیا فلسفه برای درک مفهوم ما به عنوان ایرانی یک ضرورت است ؟
-ما در فلسفه در جستجوی چه هستیم فهم خود یا دیگری ؟
🔺شنبه تا چهارشنبه
⏰ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰
لینگ گروه اکادمی فلسفه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
در فاصله زمانی فوق از به اشتراک گذاشتن مطالب بی ربط به جستار هفته وریپلای به مطالب قبل از ان لطفا خودداری کنید .
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺چرا فلسفه میخوانیم؟ -ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟ -آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟ -چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟ -طرح فلسفه در یک…
در جهانی که پترو-کاپیتالیسم، رگهای زمین را به شبکههای شیطانیِ خطوط لوله تبدیل کرده و «ماشینهای جنگی» (war-machines) نه به عنوان ابزارهای انسانی، بلکه به مثابهی ارگانهای خودمختارِ یک ژئو-حیاتِ پارانوید عمل میکنند، عقل فلسفی دیگر نه یک کالای لوکس آکادمیک، بلکه سلاح بقا در برابر نکرومانسی پتروپولیتیک است.
غرب با مفاهیمی مثل «دموکراسی»، «پیشرفت»، یا «امنیت»، یک توپولوژی معرفتی تحمیل کرده که خاورمیانه را به عنوان «جسم بیمار» (sick-man) تاریخ میخواند. عقل فلسفیِ امروز باید این کدهای ویروسی را با دی-کدگذاری شیطانی (demonic decoding) برملا کند—همانطور که نفت، خود را در قالب «انرژی» پنهان میکند تا ژئوپولیتیک را آلوده سازد. برای مثال فلسفه باید نشان دهد چگونه «تروریسم» یک نام جادویی (magic-signifier) است که توسط ماشینهای رسانهای برای پنهان کردن خونآشاموارِ پترودلاریوم (petrodollar vampirism) به کار میرود.
امروز، زمین (به ویژه خاورمیانه) از طریق لرزههای سیاسی و «فورانهای آنارکو-مذهبی» علیه انسانگرایی (anthropocentrism) شورش کرده است. عقل فلسفی باید این صداهای زیرزمینی را به عنوان یک لوگوس تاریک (dark logos) تفسیر کند—زبانی که نه با مفاهیم انسانی، بلکه با دینامیک زامبیِ نفت و جنگ سخن میگوید. به همین منظور ظهور داعش را نه یک «بازگشت به قرون وسطی»، بلکه به عنوان ماشین جنگیِ خود-تکثیرشونده (auto-poietic war-machine) بخوانید که از منطقِ پتروپولیتیک تغذیه میکند.
در عصرِ هایپر-واقعیتِ پتروگلوبال (petroglobal hyperreality)، عقل فلسفی باید نامها را به عنوان ماسکهای شیطانی افشا کند. این یعنی نشان دهد که «صلح»، «توسعه»، یا «حقوق بشر» چگونه توسط هیدراهای استخراجگر (extraction-hydras) بلعیده میشوند تا شورشِ زمین را مهار کنند. در همین راستا فلسفه باید بپرسد چرا «دولت-ملت» یک توهمِ وستفالیایی است در حالی که واقعیت، شبکههای قبیله-پایپلاین (pipeline-tribes) هستند که حاکمیت را تعریف میکنند.
عقل فلسفی امروز باید مرگ سوژهی انسانی را بپذیرد و به جای آن، سوژگیِ سیالِ نفت، شنزارها، و بمبها را به رسمیت بشناسد. این یعنی فلسفه باید به کیمیاگری سیاسی (political alchemy) تبدیل شود که در آن، «منطق زمین» (Tellurian logic) بر «منطق انسانی» غالب است. همانطور که طالبان خود را نه یک «دولت»، بلکه یک پدیدهی ژئو-الهیاتی (geo-theological entity) میفهمد، فلسفه هم باید از چارچوبهای اخلاقیِ قدیمی فراتر رود.
اگر بخواهیم نتیجهای بگیریم، عقل فلسفی امروز، اگر بخواهد زنده بماند، باید به یک «ضد ویروس» (anti-virus) تبدیل شود—یک پلتفرم هکری که کدهای پتروپولیتیک را خراب کند و زبان جدیدی برای شورشِ زمین ابداع نماید. در غیر این صورت، فلسفه هم به یکی از آن مومیاییهای موزهی غرب تبدیل میشود که نفتِ استعمار، آن را برای نمایشِ «پیروزی روشنگری» مومیایی کرده است.
«فلسفهی واقعی، امروز باید شبیه یک عملیات چریکی باشد: یا در خدمت ژئوتراما است، یا در خدمت نکرومانسرهای پترودلاری.»
Dani
https://www.tg-me.com/marzockacademy
غرب با مفاهیمی مثل «دموکراسی»، «پیشرفت»، یا «امنیت»، یک توپولوژی معرفتی تحمیل کرده که خاورمیانه را به عنوان «جسم بیمار» (sick-man) تاریخ میخواند. عقل فلسفیِ امروز باید این کدهای ویروسی را با دی-کدگذاری شیطانی (demonic decoding) برملا کند—همانطور که نفت، خود را در قالب «انرژی» پنهان میکند تا ژئوپولیتیک را آلوده سازد. برای مثال فلسفه باید نشان دهد چگونه «تروریسم» یک نام جادویی (magic-signifier) است که توسط ماشینهای رسانهای برای پنهان کردن خونآشاموارِ پترودلاریوم (petrodollar vampirism) به کار میرود.
امروز، زمین (به ویژه خاورمیانه) از طریق لرزههای سیاسی و «فورانهای آنارکو-مذهبی» علیه انسانگرایی (anthropocentrism) شورش کرده است. عقل فلسفی باید این صداهای زیرزمینی را به عنوان یک لوگوس تاریک (dark logos) تفسیر کند—زبانی که نه با مفاهیم انسانی، بلکه با دینامیک زامبیِ نفت و جنگ سخن میگوید. به همین منظور ظهور داعش را نه یک «بازگشت به قرون وسطی»، بلکه به عنوان ماشین جنگیِ خود-تکثیرشونده (auto-poietic war-machine) بخوانید که از منطقِ پتروپولیتیک تغذیه میکند.
در عصرِ هایپر-واقعیتِ پتروگلوبال (petroglobal hyperreality)، عقل فلسفی باید نامها را به عنوان ماسکهای شیطانی افشا کند. این یعنی نشان دهد که «صلح»، «توسعه»، یا «حقوق بشر» چگونه توسط هیدراهای استخراجگر (extraction-hydras) بلعیده میشوند تا شورشِ زمین را مهار کنند. در همین راستا فلسفه باید بپرسد چرا «دولت-ملت» یک توهمِ وستفالیایی است در حالی که واقعیت، شبکههای قبیله-پایپلاین (pipeline-tribes) هستند که حاکمیت را تعریف میکنند.
عقل فلسفی امروز باید مرگ سوژهی انسانی را بپذیرد و به جای آن، سوژگیِ سیالِ نفت، شنزارها، و بمبها را به رسمیت بشناسد. این یعنی فلسفه باید به کیمیاگری سیاسی (political alchemy) تبدیل شود که در آن، «منطق زمین» (Tellurian logic) بر «منطق انسانی» غالب است. همانطور که طالبان خود را نه یک «دولت»، بلکه یک پدیدهی ژئو-الهیاتی (geo-theological entity) میفهمد، فلسفه هم باید از چارچوبهای اخلاقیِ قدیمی فراتر رود.
اگر بخواهیم نتیجهای بگیریم، عقل فلسفی امروز، اگر بخواهد زنده بماند، باید به یک «ضد ویروس» (anti-virus) تبدیل شود—یک پلتفرم هکری که کدهای پتروپولیتیک را خراب کند و زبان جدیدی برای شورشِ زمین ابداع نماید. در غیر این صورت، فلسفه هم به یکی از آن مومیاییهای موزهی غرب تبدیل میشود که نفتِ استعمار، آن را برای نمایشِ «پیروزی روشنگری» مومیایی کرده است.
«فلسفهی واقعی، امروز باید شبیه یک عملیات چریکی باشد: یا در خدمت ژئوتراما است، یا در خدمت نکرومانسرهای پترودلاری.»
Dani
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺چرا فلسفه میخوانیم؟ -ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟ -آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟ -چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟ -طرح فلسفه در یک…
درود
چرا فلسفه میخوانیم
از دیر باز انسانها سوالهایی درباره ماهیت و چیستی جهان فیزیکی و اجتماعی و خود انسان داشته اند و پیگیری این پرسش های هستی شناسانه فلسفه را پدید آورده هست
ضرورت عقل فلسفی
فلسفه در مورد مسائلی که انسانها با آنها مواجه هست مانند سیاست و سیستمهای سیاسی و اخلاقیات و تشخیص خوب و بد و صحیح و غلط و ماورا طبیعه و پیدایش انسان و نابرابری های اجتماعی و مطلق اندیشی و نسبی اندیشی و ماتریالیسم و ایده الیسم و تجربه گرایی و بی نهایت مسایل گوناگون دیگر بحث میکند و با خواندن فلسفه با آرا فیلسوفان در مورد آنها آشنا میشویم
فلسفیدن صرفا کار آکادمیک نیست اما قواعد و اصول و منطق آن و یافتن لغزش های فکری و مغالطه ها و شیوه های گوناگون استدلال ورزیدن و تفکر انتقادی نیاز به آموزش هم دارد
امر مهم دیگر هم آشنایی با نحوه اندیشیدن فیلسوفان درباره مسائل مختلف هست مثلا دکارت چگونه به خود اندیشنده و بعد آن به اثبات خدایی خارج از ذهنش میرسد و چگونه برخی دیگر آنرا رد میکنند
چرا فلسفه ورزی نیاز امروز هست ؟
احتمالا برای اینکه با بکار گیری عقل دنیایی بهتر و توام با صلح و صفا و پیشرفت خواهیم داشت اما یادمان نرود گاه فلسفه های نژادپرستانه و برتری طلبانه از همین ذهن فلسفی و علمی استخراج شده است
بله فلسفه دین و اصول آنرا هم مورد پرسش قرار میدهد
مفهوم ما به عنوان ایرانی هم محصول فلسفه ناسیونالیسم و ملی گرایی هست که عمده تاریخ آن به دویست سال اخیر میرسد اما ایران و ایرانی از ملل کهن هک محسوب میشوند و قبل از آن هم در سنگ نوشته ها و اشعار شاعران متجلی هست
در فلسفه دنبال فهم خود یا هستیم یا دیگری ؟
پاسخ ساده هردو اما از طرفی دیگری مانند اینه برای خودشناسی مان لازم هست و میتوان در قالب نظریه خود آینه سان آنرا تحلیل کرد
Iraj
https://www.tg-me.com/marzockacademy
چرا فلسفه میخوانیم
از دیر باز انسانها سوالهایی درباره ماهیت و چیستی جهان فیزیکی و اجتماعی و خود انسان داشته اند و پیگیری این پرسش های هستی شناسانه فلسفه را پدید آورده هست
ضرورت عقل فلسفی
فلسفه در مورد مسائلی که انسانها با آنها مواجه هست مانند سیاست و سیستمهای سیاسی و اخلاقیات و تشخیص خوب و بد و صحیح و غلط و ماورا طبیعه و پیدایش انسان و نابرابری های اجتماعی و مطلق اندیشی و نسبی اندیشی و ماتریالیسم و ایده الیسم و تجربه گرایی و بی نهایت مسایل گوناگون دیگر بحث میکند و با خواندن فلسفه با آرا فیلسوفان در مورد آنها آشنا میشویم
فلسفیدن صرفا کار آکادمیک نیست اما قواعد و اصول و منطق آن و یافتن لغزش های فکری و مغالطه ها و شیوه های گوناگون استدلال ورزیدن و تفکر انتقادی نیاز به آموزش هم دارد
امر مهم دیگر هم آشنایی با نحوه اندیشیدن فیلسوفان درباره مسائل مختلف هست مثلا دکارت چگونه به خود اندیشنده و بعد آن به اثبات خدایی خارج از ذهنش میرسد و چگونه برخی دیگر آنرا رد میکنند
چرا فلسفه ورزی نیاز امروز هست ؟
احتمالا برای اینکه با بکار گیری عقل دنیایی بهتر و توام با صلح و صفا و پیشرفت خواهیم داشت اما یادمان نرود گاه فلسفه های نژادپرستانه و برتری طلبانه از همین ذهن فلسفی و علمی استخراج شده است
بله فلسفه دین و اصول آنرا هم مورد پرسش قرار میدهد
مفهوم ما به عنوان ایرانی هم محصول فلسفه ناسیونالیسم و ملی گرایی هست که عمده تاریخ آن به دویست سال اخیر میرسد اما ایران و ایرانی از ملل کهن هک محسوب میشوند و قبل از آن هم در سنگ نوشته ها و اشعار شاعران متجلی هست
در فلسفه دنبال فهم خود یا هستیم یا دیگری ؟
پاسخ ساده هردو اما از طرفی دیگری مانند اینه برای خودشناسی مان لازم هست و میتوان در قالب نظریه خود آینه سان آنرا تحلیل کرد
Iraj
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺چرا فلسفه میخوانیم؟ -ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟ -آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟ -چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟ -طرح فلسفه در یک…
با درود به همه اهالی فرهیخته گروه روشنگری مارزوک
۱.چرا فلسفه می خوانیم؟
در باستان و تا همین اوایل دوران رنسانس ،فلسفه به حوزه ی بسیار وسیعی از موضوعات از جمله هستی شناسی ،عقل معرفتی و حتا علوم طبیعی اطلاق می شد.کم کم با تخصصی شدن حوزه هاو دانش های گوناگون،فلسفه جمع و جور تر شد اما بنیان های تفکر و پرسش گری و ابزارهای معرفتی ِ عقل نظریِ آن ،هم چنان در علوم،حوزه ها و دانش هتی مختلف پابرجا بود چرا که فلسفه ،علاوه بر امور جزمی ،رفتن به دل تاریکی های اندیشه و استفاده از بال های تخیل متفکرانه است.
۲.در فرآیند گذار از سنت به مدرنیته ؛مسائل ،موضوعات و مفاهیم جدیدی باز تعریف شدند و یا واقعیت های قبلی ،عمیق تر و جدی تر مورد کنکاو و توجه قرار گرفتند.درین حین بشر با چالش ها و بحران هایی جدی مواجه شد.برای جامعه ی ایرانی امروز که به نظر می رسد مایل است از ابتدا به انتهای فرآیند فوق بپرد (و از مواهب مدرنیسم بهره ببرد)بدون آنکه یک حرکت جمعی و تحول اساسی ای داشته باشد،فلسفه و تفکر چه جایگاهی دارد؟
به نظر میاد برای آنکه دانش های گوناگون را به سطح اگاهی جمعی ِ ملی مان منتقل کنیم ،نیازمند سطحی از تفکر ِ فهم ورزِ پرسش گر هستیم . ناخوداگاه جمعی جامعه ایرانی هنوز تفکر شخصی دارد (و نه سیستماتیک و یا جمعی ،گروهی).حتا نخبگان و اندیشمندانش بدون پشتوانه مردمی و کمک نهادها ،راهی از پیش نمی برند بدین منظور .
یکی از ابزار های ارتقای سطح تفکر و اندیشه عملی ِ گروهی ،فلسفه ورزی و پراکندن تخم سخن ِ اندیشه ورزانه در میان مردم است.بدین منظور آن نیز بایستی مقبولیت جمعی پیدا کند.
۳.من آن جنبه ی پرسش گرانه ی فلسفه(و پژوهیدن دانش و اگاهی)را مدنظر دارم که بر ساحت دغدغه مندی ها ی جمعی و فردی ،به جریان می افتد..
بنابراین اگر خواست جدی و همتی در خور و طبع ذوقی لازم موجود باشد ،دیگر فرقی نمی کند مطالب بالا در حوزه ی شخصی مورد نیاز باشد یا جمعی.
۴.در موضوعات دینی ،فلسفه جنبه هایی از اعتقاد و ایمان را مورد واکاوی قرار می دهد و یا باز تعریفی جدید از آن ها ارائه می دهد .بنابراین می تواند تا حدی ،بر اذهان عمومی نور آگاهی بپاشاند .و ازین راه ،نقطه ضعف مسائل مذهبی را که مربوط به خودآگاهی ارادی آن هاست، تا حدی برطرف کند و به افراد سویی از بینایی عطا کند.
۵.از نظرمن ،در فلسفه به دنبال چیستی واقعیت هستیم.اگر درین راه ،رویکرد ابژکتیویته داشته باشیم بدان واقعیت وفادارتر خواهیم بود چرا که واقعیت امری عظیم و پیچیده است و محدود و منحصر به من و ما نمی شود.
Ali.me
https://www.tg-me.com/marzockacademy
۱.چرا فلسفه می خوانیم؟
در باستان و تا همین اوایل دوران رنسانس ،فلسفه به حوزه ی بسیار وسیعی از موضوعات از جمله هستی شناسی ،عقل معرفتی و حتا علوم طبیعی اطلاق می شد.کم کم با تخصصی شدن حوزه هاو دانش های گوناگون،فلسفه جمع و جور تر شد اما بنیان های تفکر و پرسش گری و ابزارهای معرفتی ِ عقل نظریِ آن ،هم چنان در علوم،حوزه ها و دانش هتی مختلف پابرجا بود چرا که فلسفه ،علاوه بر امور جزمی ،رفتن به دل تاریکی های اندیشه و استفاده از بال های تخیل متفکرانه است.
۲.در فرآیند گذار از سنت به مدرنیته ؛مسائل ،موضوعات و مفاهیم جدیدی باز تعریف شدند و یا واقعیت های قبلی ،عمیق تر و جدی تر مورد کنکاو و توجه قرار گرفتند.درین حین بشر با چالش ها و بحران هایی جدی مواجه شد.برای جامعه ی ایرانی امروز که به نظر می رسد مایل است از ابتدا به انتهای فرآیند فوق بپرد (و از مواهب مدرنیسم بهره ببرد)بدون آنکه یک حرکت جمعی و تحول اساسی ای داشته باشد،فلسفه و تفکر چه جایگاهی دارد؟
به نظر میاد برای آنکه دانش های گوناگون را به سطح اگاهی جمعی ِ ملی مان منتقل کنیم ،نیازمند سطحی از تفکر ِ فهم ورزِ پرسش گر هستیم . ناخوداگاه جمعی جامعه ایرانی هنوز تفکر شخصی دارد (و نه سیستماتیک و یا جمعی ،گروهی).حتا نخبگان و اندیشمندانش بدون پشتوانه مردمی و کمک نهادها ،راهی از پیش نمی برند بدین منظور .
یکی از ابزار های ارتقای سطح تفکر و اندیشه عملی ِ گروهی ،فلسفه ورزی و پراکندن تخم سخن ِ اندیشه ورزانه در میان مردم است.بدین منظور آن نیز بایستی مقبولیت جمعی پیدا کند.
۳.من آن جنبه ی پرسش گرانه ی فلسفه(و پژوهیدن دانش و اگاهی)را مدنظر دارم که بر ساحت دغدغه مندی ها ی جمعی و فردی ،به جریان می افتد..
بنابراین اگر خواست جدی و همتی در خور و طبع ذوقی لازم موجود باشد ،دیگر فرقی نمی کند مطالب بالا در حوزه ی شخصی مورد نیاز باشد یا جمعی.
۴.در موضوعات دینی ،فلسفه جنبه هایی از اعتقاد و ایمان را مورد واکاوی قرار می دهد و یا باز تعریفی جدید از آن ها ارائه می دهد .بنابراین می تواند تا حدی ،بر اذهان عمومی نور آگاهی بپاشاند .و ازین راه ،نقطه ضعف مسائل مذهبی را که مربوط به خودآگاهی ارادی آن هاست، تا حدی برطرف کند و به افراد سویی از بینایی عطا کند.
۵.از نظرمن ،در فلسفه به دنبال چیستی واقعیت هستیم.اگر درین راه ،رویکرد ابژکتیویته داشته باشیم بدان واقعیت وفادارتر خواهیم بود چرا که واقعیت امری عظیم و پیچیده است و محدود و منحصر به من و ما نمی شود.
Ali.me
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺چرا فلسفه میخوانیم؟ -ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟ -آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟ -چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟ -طرح فلسفه در یک…
فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد، وبه سوالات بنیادین میپردازد بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحت تاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جواب هایی که به این سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد. بنابراین می توان ضرورت یادگیری فلسفه را در ارضاء حس کنجکاوی نیز دانست .آموزش مهارات های تفکر انتقادی، یادگیری گفتگو بدون تعصب وسوال درست پرسیدن .
فلسفه جایی است که افراد معقول بر سر موضوعی با هم اختلاف نظر دارند، جایی که ما در بسیاری از مسائل مانند دین، سیاست، قانون و حتی تحقیقات علمی زندگی میکنیم.
فلسفه به ما این امکان را میدهد که مرزهای آنچه میدانیم را کنار بگذاریم
فلسفه به ما این امکان را میدهد که مرزهای آنچه را که میدانیم به آنچه میخواهیم در آینده بیاموزیم گسترده کنیم یا آنچه را که فکر میکنیم میدانیم به چالش بکشیم.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
فلسفه جایی است که افراد معقول بر سر موضوعی با هم اختلاف نظر دارند، جایی که ما در بسیاری از مسائل مانند دین، سیاست، قانون و حتی تحقیقات علمی زندگی میکنیم.
فلسفه به ما این امکان را میدهد که مرزهای آنچه میدانیم را کنار بگذاریم
فلسفه به ما این امکان را میدهد که مرزهای آنچه را که میدانیم به آنچه میخواهیم در آینده بیاموزیم گسترده کنیم یا آنچه را که فکر میکنیم میدانیم به چالش بکشیم.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
جستار هفته گروه آکادمی فلسفه مارزوک 🔺چرا فلسفه میخوانیم؟ -ضرورت عقل فلسفی در شرایط امروز ما چیست ؟ -آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟ -چرا فلسفه ورزی نیاز امروز ماست ؟ -طرح فلسفه در یک…
آیا فلسفیدن صرفا به کار آکادمیک می آید یا نحوه ای از تفکر کنشگر فردی اجتماعی است در ساحت زندگی ؟
فلسفیدن نه تنها به کار آکادمیک محدود نمیشود، بلکه میتواند به عنوان یک روش تفکر کنشگرانه در زندگی روزمره و اجتماعی نیز عمل کند. فلسفه به مااین امکان را میدهد که به سوالات بنیادی درباره وجود، اخلاق، معنا و حقیقت بپردازیم و این پرسشها میتوانند تأثیر عمیقی بر نحوه زندگی، تصمیمگیریها و تعاملات اجتماعی ماداشته باشند.
ابعاد مختلف فلسفیدن:
فلسفیدن به ما کمک میکند تا به طور انتقادی به باورها، ارزشها و فرضیات خود نگاه کنیم. این نوع تفکر میتواند منجر به تصمیمگیریهای آگاهانهتری در زندگی روزمره مان شود.
فلسفه میتواند بماامکان جستجوبرای معنا و هدف زندگیمان را فراهم کند و درک عمیقتری از خود و جهان پیرامونمان پیدا کنیم
فلسفیدن میتواند به گفتگوها و تبادل نظرهای اجتماعی منجر شود. این نوع تعاملات میتوانند به فهم بهتر دیگران و تقویت همبستگی اجتماعی کمک کنند.
و به افراد انگیزه دهد تا در مسائل اجتماعی و سیاسی فعال باشند. افرادی که فلسفیدن را جدی میگیرند، ممکن است بیشتر در پی تغییرات اجتماعی و عدالت باشند.
فلسفه به بررسی اصول اخلاقی و ارزشها میپردازد و میتواند راهنمایی برای رفتارهای اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی باشد.
بنابراین، فلسفیدن تنها یک فعالیت آکادمیک نیست، بلکه یک رویکرد کنشگرانه و عملی است که میتواند در ساحتهای مختلف زندگی فردی و اجتماعی،سیاسی به کار گرفته شود. این نوع تفکر میتواند به رشد شخصی، ارتقاء کیفیت زندگی و تأثیرگذاری مثبت بر جامعه منجر شود.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
فلسفیدن نه تنها به کار آکادمیک محدود نمیشود، بلکه میتواند به عنوان یک روش تفکر کنشگرانه در زندگی روزمره و اجتماعی نیز عمل کند. فلسفه به مااین امکان را میدهد که به سوالات بنیادی درباره وجود، اخلاق، معنا و حقیقت بپردازیم و این پرسشها میتوانند تأثیر عمیقی بر نحوه زندگی، تصمیمگیریها و تعاملات اجتماعی ماداشته باشند.
ابعاد مختلف فلسفیدن:
فلسفیدن به ما کمک میکند تا به طور انتقادی به باورها، ارزشها و فرضیات خود نگاه کنیم. این نوع تفکر میتواند منجر به تصمیمگیریهای آگاهانهتری در زندگی روزمره مان شود.
فلسفه میتواند بماامکان جستجوبرای معنا و هدف زندگیمان را فراهم کند و درک عمیقتری از خود و جهان پیرامونمان پیدا کنیم
فلسفیدن میتواند به گفتگوها و تبادل نظرهای اجتماعی منجر شود. این نوع تعاملات میتوانند به فهم بهتر دیگران و تقویت همبستگی اجتماعی کمک کنند.
و به افراد انگیزه دهد تا در مسائل اجتماعی و سیاسی فعال باشند. افرادی که فلسفیدن را جدی میگیرند، ممکن است بیشتر در پی تغییرات اجتماعی و عدالت باشند.
فلسفه به بررسی اصول اخلاقی و ارزشها میپردازد و میتواند راهنمایی برای رفتارهای اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی باشد.
بنابراین، فلسفیدن تنها یک فعالیت آکادمیک نیست، بلکه یک رویکرد کنشگرانه و عملی است که میتواند در ساحتهای مختلف زندگی فردی و اجتماعی،سیاسی به کار گرفته شود. این نوع تفکر میتواند به رشد شخصی، ارتقاء کیفیت زندگی و تأثیرگذاری مثبت بر جامعه منجر شود.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک