«سفرنامۀ نیما یوشیج»
دربارۀ این کتاب در «نخستین شماره از دوفصلنامۀ نوج، ویژهنامۀ سفرنامه (زمستان۱۴۰۳)» نوشتهام. آنجا دربارۀ این کتاب بخوانید؛ ولی تَکوتوک نکتههای جذابی که در آن مقاله مجال نشد بگویم، اینجا مینویسم:
نیما یوشیج بههمراه زنش عالیهخانم سال ۱۳۰۷ش در شهر بارفروش (بابل) است که رضاشاه به بارفروش میآید. نیما از نزدیک شاهد ماجراست و از این سفر رضاشاه میگوید. در جایی از داستان، دربارۀ تاجری حرف میزند که حالا در ردیف اولِ صفِ پیشواز از رضاشاه ایستاده است. نیما این صحنه را رها میکند و برمیگردد از پیشینۀ این فرد میگوید.
حاجیحسین، همین تاجر، در بارفروش بروبیایی و کیاوبیایی دارد. پیشتر، این فرد مُلا بوده است و با فشار حکومت، دستار از سر برمیدارد و کلاهپهلوی میگذارد.
تا میزند اینکه هنگام راهسازی و خیابانکشی در بارفروش، حاکمان محلی، به مُلایِ تاجرپیشه فشار میآورند که «باید پنجهزار تومان بپردازد» و کمک کند به راهسازی. مُلای کلاهپهلویپوش زیر بار نمیرود و سرانجام از فشارهای حاکمان محلی کم میآورد و میرود پایتخت تا شکایت به دربار رضاخان میرپنج دیروز و شاهنشاه امروز ببرد.
خلاصه، مُلای لباسگَراندۀ فرنگیظاهر، شرفیاب میشود خدمت خان والای تهران، شاهنشاه ایران و ماجرا را تعریف میکند و دست یاریِ شاه را میطلبد.
اعلیحضرت همایونی هم نه زیر میگذارد و نه رُو، با همان لحنِ رعیتنواز میگوید: «پدرسوخته! تُو! باید دههزار تومان بپردازی!»
القصه، تاجرِ خانهخراب، دستازپادرازتر به بارفروش بازمیگردد و بازهم از پرداخت سر بازمیزند تا اینکه میبندندش به باد کُتک و در آب یخ میاندازندش و حالی اساسی به مُلایِ پولبهجانچسبیده میدهند. سرتان را درد نیاورم، سرانجام کلاهپهلویپوش قصۀ ما زیر بار فشارهای حکومت کمر میشکند و از جیب مبارک دههزار تومان را میپردازد و حالا صف اول ایستاده تا دست رضاشاه را ببوسد و کمر بهتعظیم خم کند.
مسعود هوشیار
۱۳بهمن۱۴۰۳
نک: علی میرانصاری، ۱۳۷۹ش، دو سفرنامه از نیما یوشیج، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ص۱۸.
#سفرنامه
#نیما_یوشیج
#سفرنامه_نیمایوشیج
#سفرنامه_نیما_یوشیج
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
«سفرنامۀ نیما یوشیج»
دربارۀ این کتاب در «نخستین شماره از دوفصلنامۀ نوج، ویژهنامۀ سفرنامه (زمستان۱۴۰۳)» نوشتهام. آنجا دربارۀ این کتاب بخوانید؛ ولی تَکوتوک نکتههای جذابی که در آن مقاله مجال نشد بگویم، اینجا مینویسم:
نیما یوشیج بههمراه زنش عالیهخانم سال ۱۳۰۷ش در شهر بارفروش (بابل) است که رضاشاه به بارفروش میآید. نیما از نزدیک شاهد ماجراست و از این سفر رضاشاه میگوید. در جایی از داستان، دربارۀ تاجری حرف میزند که حالا در ردیف اولِ صفِ پیشواز از رضاشاه ایستاده است. نیما این صحنه را رها میکند و برمیگردد از پیشینۀ این فرد میگوید.
حاجیحسین، همین تاجر، در بارفروش بروبیایی و کیاوبیایی دارد. پیشتر، این فرد مُلا بوده است و با فشار حکومت، دستار از سر برمیدارد و کلاهپهلوی میگذارد.
تا میزند اینکه هنگام راهسازی و خیابانکشی در بارفروش، حاکمان محلی، به مُلایِ تاجرپیشه فشار میآورند که «باید پنجهزار تومان بپردازد» و کمک کند به راهسازی. مُلای کلاهپهلویپوش زیر بار نمیرود و سرانجام از فشارهای حاکمان محلی کم میآورد و میرود پایتخت تا شکایت به دربار رضاخان میرپنج دیروز و شاهنشاه امروز ببرد.
خلاصه، مُلای لباسگَراندۀ فرنگیظاهر، شرفیاب میشود خدمت خان والای تهران، شاهنشاه ایران و ماجرا را تعریف میکند و دست یاریِ شاه را میطلبد.
اعلیحضرت همایونی هم نه زیر میگذارد و نه رُو، با همان لحنِ رعیتنواز میگوید: «پدرسوخته! تُو! باید دههزار تومان بپردازی!»
القصه، تاجرِ خانهخراب، دستازپادرازتر به بارفروش بازمیگردد و بازهم از پرداخت سر بازمیزند تا اینکه میبندندش به باد کُتک و در آب یخ میاندازندش و حالی اساسی به مُلایِ پولبهجانچسبیده میدهند. سرتان را درد نیاورم، سرانجام کلاهپهلویپوش قصۀ ما زیر بار فشارهای حکومت کمر میشکند و از جیب مبارک دههزار تومان را میپردازد و حالا صف اول ایستاده تا دست رضاشاه را ببوسد و کمر بهتعظیم خم کند.
مسعود هوشیار
۱۳بهمن۱۴۰۳
نک: علی میرانصاری، ۱۳۷۹ش، دو سفرنامه از نیما یوشیج، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، ص۱۸.
#سفرنامه
#نیما_یوشیج
#سفرنامه_نیمایوشیج
#سفرنامه_نیما_یوشیج
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
شبکۀ متنپژوهی
Video
صدواندی سال پیش ایرانیان با قالب رمان آشنا شدند. دولت قاجار در سالهای واپسین سدۀ سیزده مدرسۀ زبانهای خارجی را راه انداخت و این مدرسه صد و شصت عنوان کتاب چاپ کرد؛ ازجمله «رابینسون کروزوئه» از دفو و «سه تفنگدار» از دوما و «دور دنیا در هشتاد روز» از ژولورن (آبراهامیان، ۱۳۹۵: ۸۲).
از همین زمان، نگاه مثبتی به رمان وجود نداشت. در آغاز ورود رمان به ایران، استادان ریشوسبیلدار ادبیات، رمانخوانی را بیهوده میانگاشتند و قشریها رمان را نشانۀ غربگرایی میدانستند. نمونهاینکه، جمالزاده در داستان «فارسی شکر است» چنین نگرشی را بازتابانده است.
جمالزاده در این داستان برای ساختنِ شخصیتی غربگرا از فردی سخن میگوید که گفتارش پر از واژههای فرنگی است و در هر جملهاش دوسهتا کلمۀ انگلیسی است و فارگیلیسی سخن میگوید و دارد رمان میخواند: «آقای فرنگیمآب ما با یخهای بهبلندی لولۀ سماور [...] در این تاریکوروشنی غرق خواندن کتاب رومانی بود» (جمالزاده، ۱۳۹۹: ۳۲).
در خاطرۀ استاد سمیعی گیلانی نیز این رویکردِ بیهودهانگارانه در خواندن رمان را میبینیم. آنچه از این گفتۀ استاد درمییابیم همین است که غلامحسین دینانی، در جایگاه نمایندۀ واپسگرایان، رمانخوانی را پوچ میداند؛ ولی سمیعی گیلانی چون زباندان و زبانشناس و ویراستار است، اهمیت رمانخوانی را سالهای سال دریافته است؛ ازایندید، رمان، گونۀ ادبی جهان مدرن است و زیستجهانِ انسان امروزی را بازمیتاباند؛ به همین سبب اینهمه اقبال به خواندن رمان میبینیم.
مسعود هوشیار
۱۱بهمن۱۴۰۳
کتابنامه
محمدعلی، جمالزاده، ۱۳۹۹ش، یکی بود یکی نبود، به کوشش علی دهباشی، تهران: علم.
یرواند، آبراهامیان، ۱۳۹۵ش، تاریخ ایران مدرن، برگردانِ محمدابراهیم فتاحی، چ۱۳، تهران: نی.
#روز_ویراستار
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
از همین زمان، نگاه مثبتی به رمان وجود نداشت. در آغاز ورود رمان به ایران، استادان ریشوسبیلدار ادبیات، رمانخوانی را بیهوده میانگاشتند و قشریها رمان را نشانۀ غربگرایی میدانستند. نمونهاینکه، جمالزاده در داستان «فارسی شکر است» چنین نگرشی را بازتابانده است.
جمالزاده در این داستان برای ساختنِ شخصیتی غربگرا از فردی سخن میگوید که گفتارش پر از واژههای فرنگی است و در هر جملهاش دوسهتا کلمۀ انگلیسی است و فارگیلیسی سخن میگوید و دارد رمان میخواند: «آقای فرنگیمآب ما با یخهای بهبلندی لولۀ سماور [...] در این تاریکوروشنی غرق خواندن کتاب رومانی بود» (جمالزاده، ۱۳۹۹: ۳۲).
در خاطرۀ استاد سمیعی گیلانی نیز این رویکردِ بیهودهانگارانه در خواندن رمان را میبینیم. آنچه از این گفتۀ استاد درمییابیم همین است که غلامحسین دینانی، در جایگاه نمایندۀ واپسگرایان، رمانخوانی را پوچ میداند؛ ولی سمیعی گیلانی چون زباندان و زبانشناس و ویراستار است، اهمیت رمانخوانی را سالهای سال دریافته است؛ ازایندید، رمان، گونۀ ادبی جهان مدرن است و زیستجهانِ انسان امروزی را بازمیتاباند؛ به همین سبب اینهمه اقبال به خواندن رمان میبینیم.
مسعود هوشیار
۱۱بهمن۱۴۰۳
کتابنامه
محمدعلی، جمالزاده، ۱۳۹۹ش، یکی بود یکی نبود، به کوشش علی دهباشی، تهران: علم.
یرواند، آبراهامیان، ۱۳۹۵ش، تاریخ ایران مدرن، برگردانِ محمدابراهیم فتاحی، چ۱۳، تهران: نی.
#روز_ویراستار
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
شبکۀ متنپژوهی
Video
✅ «مواجهه یا مواجه؟»
🩸 به قلم مسعود هوشیار
♦️ دو کلمۀ عربی ناآشنا داریم: «مواجهه» و «مواجه».
بیشتر فارسیزبانان این دو را بهاشتباه بهجای هم مینشانند. گویندۀ این فیلم، منظورش «مواجه شدن» با کتاب است نه «مواجهه!»
♦️ مواجهه یعنی «رویارویی و تُو روی کسی ایستادن» و مواجه یعنی «روبهرویی و روبهرو».
گوینده میخواهد بگوید نخستینباری که کتاب را خواندم برایم تکاندهنده بود؛ همچنین میشد بگوید «تا چشمم به کتاب افتاد» یا «تا چشمم به عنوان کتاب خورد»؛ ولی قلمبهگویی و سلمبهنویسی انسان ایرانی امروز سبب میشود تا ساده حرف نزند یا گویا اگر ساده حرف بزند به تیرج قبایش برمیخورَد؛ به همین دلیل میرود سراغ واژههای ازمابهتران تا شنوندگان و خوانندگان بگویند: «اوه. عجب آدم شاخی!»
♦️ نتیجه اینکه به زبان آدمیزاد حرف بزنیم و فارسیاش را بگوییم و بنویسیم تا هم اشتباه نکنیم هم کلمۀ عربیِ کمتری به کار ببریم؛ پس «رویارویی» و «روبهرو شدن» را جایگزین «مواجهه و مواجه» کنیم.
♦️ برای درک معنا و کاربرد درستتر، چند نمونه میآورم:
✅ «رویارویی»
🩸 «رویارویی با چموخمهای زندگی نیازمند شجاعت است.»
🩸 «در این فیلم، قهرمان داستان رویاروی دشمنان خود میایستد.»
✅ «روبهرویی» و «روبهرو شدن»
🩸 «روبهرویی با حقیقت گاهی دشوار است.»
🩸 «در جلسۀ سران سازمان اختلاسگران، مدیر با انتقاد کارکنان روبهرو شد.»
🩸 «برای موفقیت، باید با ترسهای خود روبهرو شوید.»
🩸 «پس از سالها تصمیم گرفتند با یکدیگر روبهرو شوند و اختلافشان را کنار بگذارند.»
🩸 «در مسیر زندگی ممکن است با مانعِ بسیاری روبهرو شویم.»
مسعود هوشیار
دوشنبه ۱۵بهمن۱۴۰۳
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
🩸 به قلم مسعود هوشیار
♦️ دو کلمۀ عربی ناآشنا داریم: «مواجهه» و «مواجه».
بیشتر فارسیزبانان این دو را بهاشتباه بهجای هم مینشانند. گویندۀ این فیلم، منظورش «مواجه شدن» با کتاب است نه «مواجهه!»
♦️ مواجهه یعنی «رویارویی و تُو روی کسی ایستادن» و مواجه یعنی «روبهرویی و روبهرو».
گوینده میخواهد بگوید نخستینباری که کتاب را خواندم برایم تکاندهنده بود؛ همچنین میشد بگوید «تا چشمم به کتاب افتاد» یا «تا چشمم به عنوان کتاب خورد»؛ ولی قلمبهگویی و سلمبهنویسی انسان ایرانی امروز سبب میشود تا ساده حرف نزند یا گویا اگر ساده حرف بزند به تیرج قبایش برمیخورَد؛ به همین دلیل میرود سراغ واژههای ازمابهتران تا شنوندگان و خوانندگان بگویند: «اوه. عجب آدم شاخی!»
♦️ نتیجه اینکه به زبان آدمیزاد حرف بزنیم و فارسیاش را بگوییم و بنویسیم تا هم اشتباه نکنیم هم کلمۀ عربیِ کمتری به کار ببریم؛ پس «رویارویی» و «روبهرو شدن» را جایگزین «مواجهه و مواجه» کنیم.
♦️ برای درک معنا و کاربرد درستتر، چند نمونه میآورم:
✅ «رویارویی»
🩸 «رویارویی با چموخمهای زندگی نیازمند شجاعت است.»
🩸 «در این فیلم، قهرمان داستان رویاروی دشمنان خود میایستد.»
✅ «روبهرویی» و «روبهرو شدن»
🩸 «روبهرویی با حقیقت گاهی دشوار است.»
🩸 «در جلسۀ سران سازمان اختلاسگران، مدیر با انتقاد کارکنان روبهرو شد.»
🩸 «برای موفقیت، باید با ترسهای خود روبهرو شوید.»
🩸 «پس از سالها تصمیم گرفتند با یکدیگر روبهرو شوند و اختلافشان را کنار بگذارند.»
🩸 «در مسیر زندگی ممکن است با مانعِ بسیاری روبهرو شویم.»
مسعود هوشیار
دوشنبه ۱۵بهمن۱۴۰۳
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
چگونه به واژههای مصوب فرهنگستان دست یابیم؟
برای نمونه، میخواهیم واژههای عمومی فرهنگستان را در یک سال گذشته ببینیم، کجا سر بزنیم؟
اینجا👇
http://vajeyar.apll.ir/
برای نمونه، میخواهیم واژههای عمومی فرهنگستان را در یک سال گذشته ببینیم، کجا سر بزنیم؟
اینجا👇
http://vajeyar.apll.ir/
Forwarded from تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی (هزارتو)
«ندامتگاه زنان»
ــ اسم شما چیه؟
ــ قمر.
ــ چند وقته زندانی؟
ــ پنج ماه.
ــ چقدر دیگه باید بمونی؟
ــ معلوم نیست بلاتکلیفم.
ــ چندتا بچه داری؟
ــ نُه تا.
ــ چندتاشون تو زندان هستن؟
ــ دو تاشون.
ــ از هفتتا بچۀ دیگه کی نگهداری میکنه؟...
این دیالوگ در گوشهای از مستند «ندامتگاه زنان» آمده است؛ مستندی کوتاهی که کامران شیردل آن را در سال ۱۳۴۴ ساخته است. لطفی که کامران شیردل در مستندهای خود به ما کرده این است که در سالهای دهۀ چهل دوربین خود را به جاهایی برده که در حاشیۀ جامعه قرار داشت، ندامتگاه زنان، محلۀ روسپیان و حاشیهنشینان. به لطف همین مستند کوتاه او، دستکم امروز میتوانیم تصویر روشن و درستی از یک ندامتگاه در دهۀ چهل داشته باشیم.
کامران شیردل (متولد ۱۳۱۸) در جوانی به رم رفت و در میانۀ تحصیل در رشتۀ معماری از مرکز تحقیقات سینمایی رم سر درآورد و به عنوان نخستین ایرانی در این مرکز مشغول تحصیل شد. بزرگانی چون پازولینی، فلینی، آنتونیونی، روسلینی و... در این مرکز جلسات گفتگو برای دانشجویان برگزار میکردند. شیردل در سال ۱۳۴۳ با ساختن مستند «آئینهها» فارغالتحصیل شد. از آن پس مستندهای پرشماری از او بر جا مانده است، از همین مستند «ندامتگاه زنان» (۱۳۴۴) تا «تنهایی اول» (۱۳۸۱).
تا پیش از این سه مستند از شیردل در کانال دیده بودیم: مستندی دربارۀ ماجرای نجات یک قطار در شبی بارانی با عنوان «حماسه روستازاده گرگانی یا اون شب که بارون اومد»؛ مستندی دربارۀ محلۀ روسپیان تهران با عنوان «قلعه» و مستندی دربارۀ تولید خودروی پیکان در شرکت ایرانناسیونال با عنوان پیکان. پیشنهاد میکنم این مستندهای جالب را ببینید. در لینکهای زیر میتوانید این مستندها را بیابید:
مستند «قلعه»؛ در محلۀ روسپیان تهران، ۱۳۴۵
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/493
مستند «اون شب که بارون اومد... یا... حماسۀ روستازادۀ گرگانی»، ۱۳۴۷.
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/103
مستند «پیکان»، ۱۳۴۸
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/535
مهدی تدینی
#مستند، #ندامتگاه_زنان، #کامران_شیردل
@tarikhandishi
ــ اسم شما چیه؟
ــ قمر.
ــ چند وقته زندانی؟
ــ پنج ماه.
ــ چقدر دیگه باید بمونی؟
ــ معلوم نیست بلاتکلیفم.
ــ چندتا بچه داری؟
ــ نُه تا.
ــ چندتاشون تو زندان هستن؟
ــ دو تاشون.
ــ از هفتتا بچۀ دیگه کی نگهداری میکنه؟...
این دیالوگ در گوشهای از مستند «ندامتگاه زنان» آمده است؛ مستندی کوتاهی که کامران شیردل آن را در سال ۱۳۴۴ ساخته است. لطفی که کامران شیردل در مستندهای خود به ما کرده این است که در سالهای دهۀ چهل دوربین خود را به جاهایی برده که در حاشیۀ جامعه قرار داشت، ندامتگاه زنان، محلۀ روسپیان و حاشیهنشینان. به لطف همین مستند کوتاه او، دستکم امروز میتوانیم تصویر روشن و درستی از یک ندامتگاه در دهۀ چهل داشته باشیم.
کامران شیردل (متولد ۱۳۱۸) در جوانی به رم رفت و در میانۀ تحصیل در رشتۀ معماری از مرکز تحقیقات سینمایی رم سر درآورد و به عنوان نخستین ایرانی در این مرکز مشغول تحصیل شد. بزرگانی چون پازولینی، فلینی، آنتونیونی، روسلینی و... در این مرکز جلسات گفتگو برای دانشجویان برگزار میکردند. شیردل در سال ۱۳۴۳ با ساختن مستند «آئینهها» فارغالتحصیل شد. از آن پس مستندهای پرشماری از او بر جا مانده است، از همین مستند «ندامتگاه زنان» (۱۳۴۴) تا «تنهایی اول» (۱۳۸۱).
تا پیش از این سه مستند از شیردل در کانال دیده بودیم: مستندی دربارۀ ماجرای نجات یک قطار در شبی بارانی با عنوان «حماسه روستازاده گرگانی یا اون شب که بارون اومد»؛ مستندی دربارۀ محلۀ روسپیان تهران با عنوان «قلعه» و مستندی دربارۀ تولید خودروی پیکان در شرکت ایرانناسیونال با عنوان پیکان. پیشنهاد میکنم این مستندهای جالب را ببینید. در لینکهای زیر میتوانید این مستندها را بیابید:
مستند «قلعه»؛ در محلۀ روسپیان تهران، ۱۳۴۵
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/493
مستند «اون شب که بارون اومد... یا... حماسۀ روستازادۀ گرگانی»، ۱۳۴۷.
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/103
مستند «پیکان»، ۱۳۴۸
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/535
مهدی تدینی
#مستند، #ندامتگاه_زنان، #کامران_شیردل
@tarikhandishi
Telegram
attach 📎
Audio
پوشۀ شنیداری واکاوی کتاب #تاریخ_ایران_مدرن از #یرواند_آبراهامیان
دکتر احسان حمیدیزاده: «ایران مدرن: تاریخ اجتماعی یا جامعهشناسی تاریخی؟»
مسعود هوشیار: «واکاوی کتاب تاریخ ایران مدرن»
گاه: چهارشنبه۲۴بهمن ۱۴۰۳
نشانی، شیراز، میدان ابوالکلام، انتشارات و کتابفروشی کهور
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
دکتر احسان حمیدیزاده: «ایران مدرن: تاریخ اجتماعی یا جامعهشناسی تاریخی؟»
مسعود هوشیار: «واکاوی کتاب تاریخ ایران مدرن»
گاه: چهارشنبه۲۴بهمن ۱۴۰۳
نشانی، شیراز، میدان ابوالکلام، انتشارات و کتابفروشی کهور
شبکهٔ متنپژوهی
https://www.tg-me.com/matnpazhohi
♦️نشانی اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=8ark11eewyn4&utm_content=tdjq7w
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عکس و فیلم جلسۀ واکاوی کتاب تاریخ ایران مدرن یرواند آبراهامیان