Forwarded from آكادمى شمسه
🔶مدرسه روایت
🔸تحلیل روایت در مطالعات روان اجتماعی
🔷مدرس:مهدی نوریان
▪️آنلاین_آفلاین_حضوری
♦️دوستان و همراهان گرامی و فرهیخته؛
لطفاً جهت کسب اطلاعات تکمیلی و ثبت نام به سایت آکادمی شمسه مراجعه و یا با مؤسسه تماس حاصل فرمایید
☎️ 021- 66489221
☎️ 021- 66489223
🌐 www.academyshamseh.com
و یا می توانید به شماره های تلگرام و واتساپ مؤسسه پیام دهید تا برنامه برای شما ارسال گردد.
📞 +98 904 413 0243
📌لینک مستقیم برنامه و ثبت نام
https://B2n.ir/nourian
#آکادمی_شمسه
#مؤسسه_پژوهشی_آموزشی_مطالعاتی_آکادمی_شمسه
#مدرسه_روایت
#مهدی_نوریان
🔸تحلیل روایت در مطالعات روان اجتماعی
🔷مدرس:مهدی نوریان
▪️آنلاین_آفلاین_حضوری
♦️دوستان و همراهان گرامی و فرهیخته؛
لطفاً جهت کسب اطلاعات تکمیلی و ثبت نام به سایت آکادمی شمسه مراجعه و یا با مؤسسه تماس حاصل فرمایید
☎️ 021- 66489221
☎️ 021- 66489223
🌐 www.academyshamseh.com
و یا می توانید به شماره های تلگرام و واتساپ مؤسسه پیام دهید تا برنامه برای شما ارسال گردد.
📞 +98 904 413 0243
📌لینک مستقیم برنامه و ثبت نام
https://B2n.ir/nourian
#آکادمی_شمسه
#مؤسسه_پژوهشی_آموزشی_مطالعاتی_آکادمی_شمسه
#مدرسه_روایت
#مهدی_نوریان
لذّت ناکامی: فیگور* عبّاس و ژوئیسانسِ سوژهٔ عزادار شیعه
مهدی نوریان
چگونه میشود خوانشی روانکاوانه از فیگورِ عبّاس بن علی داشت، براساس آنچه در روایات شیعی رواج دارد، و سپس نسبتی را که سوژهٔ عزادار شیعه با این فیگور برقرار میکند، درک کرد؟ البته که این فیگور جنبههای مختلفی دارد، ولی جنبهٔ اصلی آن بهنظر تلاشاش برای رساندن آب به خیمههاست؛ تلاشی که موجب میشود، عنوانِ «ساقی العطاشا» یا «سقّای تشنگان» را به او بدهند. آنچه دربارهٔ این تلاش مهم است، ناکامی آن است؛ عبّاس موفق نمیشود آب بیاورد؛ به شریعهٔ فرات میرسد، اما نمیتواند مَشک را به خیمهها برساند. اینجاست که با نگاهی لکانی در روانکاوی میتوان از نوعی «فقدان» سخن گفت. بهاینتعبیر، فیگور عبّاس حول نوعی فقدان تعریف میشود. بیفزایید به این ناکامی، ناکامی دیگری را که ناتوانی در دفاع از اماماش است؛ او قرار است از اماماش دفاع کند—بهجای جستوجوی میل خویش، میل دیگری/امام را دنبال کند—اما کشته میشود و این همان امام، یعنی حسین، است که بر سرش حاضر میشود. پس فیگور عبّاس نسبتی جدی با ناکامی یا فقدان دارد و سوژهٔ سوگوار یا عزادار عبّاس نیز، نه به پیروزیِ او، بلکه به ناکامی او وابسته است. همین ناکامی، اساسیست که عبّاس را بهتعبیری لکانی تبدیل به ابژه پِتی آ میکند؛ یعنی امری که توأمان دردناک است و جذاب؛ هم سوژهٔ عزادار شیعه را آتش میزند و هم ساختار میل او را برمیسازد. براساس روایات شیعی، از عباس نیز این ویژگی متناقضنما را سراغ داریم: عبّاس درلغت بهمعنای غضبناک است از ریشهٔ عَبَس و گفتهاند که پدرش علی با الهام از جانب خداوند این نام را بر او نهاد، چراکه بر دشمنانِ حقْ عبوس و در جنگ، غیور خواهد بود. اما او را توأمان با نام «قمر بنیهاشم» نیز میشناسیم؛ زیبایی و جمالِ عبّاس که گفته میشود بهاندازهای بوده که او را ماه بنامند! بهقول لکان، ابژه پِتی آ، نقص یا بهتعبیری شکافیست درون ساختار نمادین؛ عبّاس را میتوان نمایندهٔ این شکاف دانست: او توأمان نه کامل است و نه تصاحبشدنی؛ همین است که همواره سوژهٔ عزادار را بهسوی او بهحرکت وامیدارد. این تجربهٔ سوژهٔ عزادار را میتوان ژوئیسانس/کِیف نامید! جملهٔ معروفی از لکان وجود دارد مبنی بر اینکه سوژه از نشانهاش کِیف میبرد؛ اینجا ناکامی عبّاس بدل میشود به نشانهای که سوژه از آن کِیف میبرد. سوژهٔ عزادار هم نوعی ناکامی را تجربه میکند؛ او میخواهد عبّاس باشد، اما نمیتواند و ناکام میماند—در خودِ ناکامی با عبّاس همانند میشود—اما این ناکامی را در زبان، بدن، مناسک عزاداری، و غیره تکرار میکند، و از آن لذت میبرد؛ لذتی همراه با سوز! این خاصیتِ ژوئیسانس/کِیف است که دیگر لذت نیست و از مرزهای لذت عبور کرده و بهجایی میرسد که در آن لذت و رنج تفکیکپذیر نیستند.
* فیگور اینجا بهمعنای یک بازنماییِ چندلایهای است از یک شخصیت یا موجودیت که در سطح نمادین، تخیلی، و روانی عمل میکند. پس فیگور عبّاس اینجا فقط به یک شخصیت تاریخی یا روایی مانند عبّاس بن علی اشاره ندارد، بلکه همچنین ناظر است بر نحوهٔ حضور او در تخیل جمعی، ساختار میل، مناسک، زبان، بدن، و روان. پس فیگور در روانکاوی یا نظریهٔ انتقادی، چیزی بیش از یک شخصیت است؛ گرهگاه یا تقاطعیست معنایی و میلورزانه.
شبِ تاسوعا، ۱۳ تیر، ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
مهدی نوریان
چگونه میشود خوانشی روانکاوانه از فیگورِ عبّاس بن علی داشت، براساس آنچه در روایات شیعی رواج دارد، و سپس نسبتی را که سوژهٔ عزادار شیعه با این فیگور برقرار میکند، درک کرد؟ البته که این فیگور جنبههای مختلفی دارد، ولی جنبهٔ اصلی آن بهنظر تلاشاش برای رساندن آب به خیمههاست؛ تلاشی که موجب میشود، عنوانِ «ساقی العطاشا» یا «سقّای تشنگان» را به او بدهند. آنچه دربارهٔ این تلاش مهم است، ناکامی آن است؛ عبّاس موفق نمیشود آب بیاورد؛ به شریعهٔ فرات میرسد، اما نمیتواند مَشک را به خیمهها برساند. اینجاست که با نگاهی لکانی در روانکاوی میتوان از نوعی «فقدان» سخن گفت. بهاینتعبیر، فیگور عبّاس حول نوعی فقدان تعریف میشود. بیفزایید به این ناکامی، ناکامی دیگری را که ناتوانی در دفاع از اماماش است؛ او قرار است از اماماش دفاع کند—بهجای جستوجوی میل خویش، میل دیگری/امام را دنبال کند—اما کشته میشود و این همان امام، یعنی حسین، است که بر سرش حاضر میشود. پس فیگور عبّاس نسبتی جدی با ناکامی یا فقدان دارد و سوژهٔ سوگوار یا عزادار عبّاس نیز، نه به پیروزیِ او، بلکه به ناکامی او وابسته است. همین ناکامی، اساسیست که عبّاس را بهتعبیری لکانی تبدیل به ابژه پِتی آ میکند؛ یعنی امری که توأمان دردناک است و جذاب؛ هم سوژهٔ عزادار شیعه را آتش میزند و هم ساختار میل او را برمیسازد. براساس روایات شیعی، از عباس نیز این ویژگی متناقضنما را سراغ داریم: عبّاس درلغت بهمعنای غضبناک است از ریشهٔ عَبَس و گفتهاند که پدرش علی با الهام از جانب خداوند این نام را بر او نهاد، چراکه بر دشمنانِ حقْ عبوس و در جنگ، غیور خواهد بود. اما او را توأمان با نام «قمر بنیهاشم» نیز میشناسیم؛ زیبایی و جمالِ عبّاس که گفته میشود بهاندازهای بوده که او را ماه بنامند! بهقول لکان، ابژه پِتی آ، نقص یا بهتعبیری شکافیست درون ساختار نمادین؛ عبّاس را میتوان نمایندهٔ این شکاف دانست: او توأمان نه کامل است و نه تصاحبشدنی؛ همین است که همواره سوژهٔ عزادار را بهسوی او بهحرکت وامیدارد. این تجربهٔ سوژهٔ عزادار را میتوان ژوئیسانس/کِیف نامید! جملهٔ معروفی از لکان وجود دارد مبنی بر اینکه سوژه از نشانهاش کِیف میبرد؛ اینجا ناکامی عبّاس بدل میشود به نشانهای که سوژه از آن کِیف میبرد. سوژهٔ عزادار هم نوعی ناکامی را تجربه میکند؛ او میخواهد عبّاس باشد، اما نمیتواند و ناکام میماند—در خودِ ناکامی با عبّاس همانند میشود—اما این ناکامی را در زبان، بدن، مناسک عزاداری، و غیره تکرار میکند، و از آن لذت میبرد؛ لذتی همراه با سوز! این خاصیتِ ژوئیسانس/کِیف است که دیگر لذت نیست و از مرزهای لذت عبور کرده و بهجایی میرسد که در آن لذت و رنج تفکیکپذیر نیستند.
* فیگور اینجا بهمعنای یک بازنماییِ چندلایهای است از یک شخصیت یا موجودیت که در سطح نمادین، تخیلی، و روانی عمل میکند. پس فیگور عبّاس اینجا فقط به یک شخصیت تاریخی یا روایی مانند عبّاس بن علی اشاره ندارد، بلکه همچنین ناظر است بر نحوهٔ حضور او در تخیل جمعی، ساختار میل، مناسک، زبان، بدن، و روان. پس فیگور در روانکاوی یا نظریهٔ انتقادی، چیزی بیش از یک شخصیت است؛ گرهگاه یا تقاطعیست معنایی و میلورزانه.
شبِ تاسوعا، ۱۳ تیر، ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آکادمی شمسه برگزار می کند:
🔸مدرسه روایت زیر نظر دکتر "آرش حیدری"
🖊عناوین کلاس ها و اساتید عبارتند از:
▪️روایت به مثابۀ مقاومت: گفتاری دربارۀ نسبت قصه و قدرت : دکتر آرش حیدری
▪️روایت و فاجعه، با چشمداشتی به آرنت: دکتر علی معظمی
▪️چیستی، چرایی و تفسیر روایتهای اولشخص : دکتر رویا پورآذر
▪️روایت از منظر انسانشناسی تاریخی: با تمرکز بر موردِ کشتار بزرگ گربهها در پاریس : دکتر هادی آقاجانزاده
▪️تحلیل روایت در مطالعات رواناجتماعی : استاد مهدی نوریان
▪️روایتگریِ زندگی: از رخداد تا نقل : دکتر نوید پورمحمدرضا
📌اطلاعات ثبت نام
- شهریه هر کلاس: یک میلیون تومان
- شهریه دوره با تخفیف: برای دوستانی که تمام کلاسها را شرکت نمایند، 10 درصد تخفیف منظور میگردد.
(شهریه با 10 درصد تخفیف 5.400.000 تومان است.)
- همراه با گواهی پایان دوره
- کلاسها به صورت حضوری و آنلاین برگزار میگردد.
-لینک آفلاین کلاس ها تا دوهفته پس از پایان دوره در دسترس دانشجویان ثبت نامی می باشد.
🔘 کسب اطلاعات تکمیلی و ثبت نام
021-66489223
021-66489221
ارسال پیام به تلگرام و واتس اپ مؤسسه
09044130243
کلیک بر لینک زیر
📍https://B2n.ir/narrative
🔸مدرسه روایت زیر نظر دکتر "آرش حیدری"
🖊عناوین کلاس ها و اساتید عبارتند از:
▪️روایت به مثابۀ مقاومت: گفتاری دربارۀ نسبت قصه و قدرت : دکتر آرش حیدری
▪️روایت و فاجعه، با چشمداشتی به آرنت: دکتر علی معظمی
▪️چیستی، چرایی و تفسیر روایتهای اولشخص : دکتر رویا پورآذر
▪️روایت از منظر انسانشناسی تاریخی: با تمرکز بر موردِ کشتار بزرگ گربهها در پاریس : دکتر هادی آقاجانزاده
▪️تحلیل روایت در مطالعات رواناجتماعی : استاد مهدی نوریان
▪️روایتگریِ زندگی: از رخداد تا نقل : دکتر نوید پورمحمدرضا
📌اطلاعات ثبت نام
- شهریه هر کلاس: یک میلیون تومان
- شهریه دوره با تخفیف: برای دوستانی که تمام کلاسها را شرکت نمایند، 10 درصد تخفیف منظور میگردد.
(شهریه با 10 درصد تخفیف 5.400.000 تومان است.)
- همراه با گواهی پایان دوره
- کلاسها به صورت حضوری و آنلاین برگزار میگردد.
-لینک آفلاین کلاس ها تا دوهفته پس از پایان دوره در دسترس دانشجویان ثبت نامی می باشد.
🔘 کسب اطلاعات تکمیلی و ثبت نام
021-66489223
021-66489221
ارسال پیام به تلگرام و واتس اپ مؤسسه
09044130243
کلیک بر لینک زیر
📍https://B2n.ir/narrative
سوژهٔ محال: نگاهی روانکاوانه به فیگور حسین بن علی در اقتصاد میل شیعی
مهدی نوریان
قبلاً تلاش کردم از منظری روانکاوانه به فیگور عبّاس نزدیک شوم و سعی کردم نشان دهم که ظاهراً این فیگور را میتوان بهمثابهٔ «ابژه پتی آ» در نظر گرفت. اینجا سعی میکنم چنیننگاهی را مختصراً نسبت به فیگور حسین بن علی داشته باشم. اگر عبّاس، در تخیّلِ جمعیِ شیعی، «ابژه پتی آ» را تداعی میکند—نمادی از فقدان، ناکامی، و وفاداری همراه با زیبایی—حسین را میتوان تداعیگر «سوژهٔ محال» دانست؛ فیگوری که خواستهاش را تاپایان دنبال میکند و در اینراه هیچ حدومرزی نمیشناسد، حتی اگر تلاش او به مرگ بیانجامد. حسین فداکاری را به بقاء ترجیح میدهد، و وفاداریاش به حقیقت و عدالت، فراتر از مصلحت سیاسی یا فردی میرود. درواقع این محالبودن و ناممکنبودن است که فیگور حسین بن علی را به یک نقطهٔ مرکزی اخلاقی، تراژیک، و رهاییبخش بدل میکند. لکان در سمینار هفتم (اخلاق و روانکاوی) پرسشی بنیادین را مطرح میکند: «اخلاق میل چیست؟» او خود پاسخ میدهد: «میلِ خود را رها نکن.» میلی که لکان از آن سخن میگوید، میل شخصی یا منفعتطلبانه نیست؛ بلکه میلِ راستینِ سوژه است. این همان نقطهایست که سوژه در ساحت ناهُشیار، با امر واقع مواجه میشود، یعنی جاییکه ساختار نمادین فرو میریزد، اما سوژه «ایستادگی» و «مقاومت» میکند. سوژهٔ محال کسیست که با امر واقع یا امر ناممکن مواجه میشود. نیک میدانیم که مواجهه با امر واقع مواجههایست دهشتناک و دردناک! مسئله این است که سوژهٔ محال باوجود درد، خطر، یا مرگ، از میل خویش عقب نمینشیند. او بهجای اطاعت از قانون نمادین، دست به کنشی واقعی و البته ناممکن میزند. او با چنینکاری سوژگی خویش را به رادیکالترین وجهممکن فعلیّت میبخشد.
حسین بن علی در تخیّلِ جمعیِ شیعی، سوژهایست که لذّت، زندگی، و بقا را پشتِسر میگذارد تا به میلاش وفادار بماند. او هرگز میل راستین خویش—میل به حقیقت، عدالت، رهایی، و معنادهی به جهانِ بیمعناشده—را رها نمیکند. درست به این دلیل است که او نه بهمثابهٔ «قربانی»، بلکه درمقام فاعلِ اخلاقیِ ایستاده دربرابر امر واقعِ ناممکن، ظاهر میشود. او میداند بهکجا میرود، میداند شکستاش حتمیست، اما بااینوجود، میرود و همینجاست که تبدیل به سوژهٔ محال میشود؛ سوژهای که میل را تاانتها پیش میبَرَد، بیآنکه لحظهای تسلیم شود، یا دست به توجیه بزند، یا بهدامِ عقلانیتِ محافظهکارانه بیفتد. ازاینرو، حسین میل را اخلاقی میکند، معنا را از دلِ فقدان برمیسازد، و ساختارِ ژوئیسانسِ جمعی را—بهواسطهٔ زمینهسازی برای همانندسازیهای سوگوارانهٔ عزادارانِ شیعه—ممکن میسازد.
۲۰ تیر، ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
مهدی نوریان
قبلاً تلاش کردم از منظری روانکاوانه به فیگور عبّاس نزدیک شوم و سعی کردم نشان دهم که ظاهراً این فیگور را میتوان بهمثابهٔ «ابژه پتی آ» در نظر گرفت. اینجا سعی میکنم چنیننگاهی را مختصراً نسبت به فیگور حسین بن علی داشته باشم. اگر عبّاس، در تخیّلِ جمعیِ شیعی، «ابژه پتی آ» را تداعی میکند—نمادی از فقدان، ناکامی، و وفاداری همراه با زیبایی—حسین را میتوان تداعیگر «سوژهٔ محال» دانست؛ فیگوری که خواستهاش را تاپایان دنبال میکند و در اینراه هیچ حدومرزی نمیشناسد، حتی اگر تلاش او به مرگ بیانجامد. حسین فداکاری را به بقاء ترجیح میدهد، و وفاداریاش به حقیقت و عدالت، فراتر از مصلحت سیاسی یا فردی میرود. درواقع این محالبودن و ناممکنبودن است که فیگور حسین بن علی را به یک نقطهٔ مرکزی اخلاقی، تراژیک، و رهاییبخش بدل میکند. لکان در سمینار هفتم (اخلاق و روانکاوی) پرسشی بنیادین را مطرح میکند: «اخلاق میل چیست؟» او خود پاسخ میدهد: «میلِ خود را رها نکن.» میلی که لکان از آن سخن میگوید، میل شخصی یا منفعتطلبانه نیست؛ بلکه میلِ راستینِ سوژه است. این همان نقطهایست که سوژه در ساحت ناهُشیار، با امر واقع مواجه میشود، یعنی جاییکه ساختار نمادین فرو میریزد، اما سوژه «ایستادگی» و «مقاومت» میکند. سوژهٔ محال کسیست که با امر واقع یا امر ناممکن مواجه میشود. نیک میدانیم که مواجهه با امر واقع مواجههایست دهشتناک و دردناک! مسئله این است که سوژهٔ محال باوجود درد، خطر، یا مرگ، از میل خویش عقب نمینشیند. او بهجای اطاعت از قانون نمادین، دست به کنشی واقعی و البته ناممکن میزند. او با چنینکاری سوژگی خویش را به رادیکالترین وجهممکن فعلیّت میبخشد.
حسین بن علی در تخیّلِ جمعیِ شیعی، سوژهایست که لذّت، زندگی، و بقا را پشتِسر میگذارد تا به میلاش وفادار بماند. او هرگز میل راستین خویش—میل به حقیقت، عدالت، رهایی، و معنادهی به جهانِ بیمعناشده—را رها نمیکند. درست به این دلیل است که او نه بهمثابهٔ «قربانی»، بلکه درمقام فاعلِ اخلاقیِ ایستاده دربرابر امر واقعِ ناممکن، ظاهر میشود. او میداند بهکجا میرود، میداند شکستاش حتمیست، اما بااینوجود، میرود و همینجاست که تبدیل به سوژهٔ محال میشود؛ سوژهای که میل را تاانتها پیش میبَرَد، بیآنکه لحظهای تسلیم شود، یا دست به توجیه بزند، یا بهدامِ عقلانیتِ محافظهکارانه بیفتد. ازاینرو، حسین میل را اخلاقی میکند، معنا را از دلِ فقدان برمیسازد، و ساختارِ ژوئیسانسِ جمعی را—بهواسطهٔ زمینهسازی برای همانندسازیهای سوگوارانهٔ عزادارانِ شیعه—ممکن میسازد.
۲۰ تیر، ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
تولد از رانِ مادر!
مهدی نوریان
در منابع شیعی روایتی وجود دارد منتسب به امام یازدهم شیعیان، حسن عسکری (خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص ۳۵۵، بیروت، البلاغ، ۱۴۱۹ق):
إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَوْصِیَاءِ لَا نُحْمَلُ فِی الْبُطُونِ وَ إِنَّمَا نُحْمَلُ فِی الْجُیُوبِ وَ لَا نُخْرَجُ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ إِنَّمَا نُخْرَجُ مِنَ الْفَخِذِ الْأَیْمَنِ مِنْ أُمَّهَاتِنَا لِأَنَّنَا نُورُ اللَّهِ الَّذِی لَا تَنَالُهُ الدَّنَاسَاتُ.
ما اوصیا در شکمهای مادرانمان حمل نمیشویم، بلکه در پهلوی ایشان حمل میشویم و همانا از رحم ایشان خارج نمیشویم، بلکه از ران آنها بیرون میشویم، چراکه ما نور خداییم و از پلیدیها بهدور.
همین ابتدا باید بگویم که میزان اعتبار این روایت بهلحاظ سندشناسی برای این نوشته اهمیتی ندارد و اساساً مسئلهٔ این نوشته چیز دیگریست! هرچند برای آنکه تصور نشود ایندست روایتها در امروز محلی از اعراب نداشته و فقط در کتابهایی غیرمعتبر بهلحاظ سندشناختی خاک میخورند، لازم به ذکر است که این روایت را همین دو سال پیش در جلسهای از زبان سخنرانی روحانی شنیدم!
اما با نگاهی به اسطورهها و باورهای فرهنگی گوناگون در تاریخ بشر، به نمونههایی از تولد فرزندانی برمیخوریم که ازطریق رحم مادر انجام نشدهاند که میتوان آنها را زایشهایی غیرعادی یا فرازیستی خواند. ایندست زایشها معمولاً بهخدمت شکلی از اسطورهسازی از قدرت و قداست درمیآیند و میخواهند استثناییبودنِ آن فرزند و دوربودن او از پلیدیها و زشتیها را، بهواسطهٔ تولد غیررحمیاش، نشان دهند. مثلاً میتوان به روایتی از تولد بودا از پهلویِ ملکه مایا، یا تولد پانگو از اسطورههای چینی از دهان یا چشم، یا تولد دیونیسوس از ران زئوس، یا مواردی دیگر، اشاره کرد. در نمونهای دیگر شخصیت اصلیِ رمان گارگانتوا از فرانسوا رابله نیز از گوش مادرش بهدنیا میآید. اما چطور میتوان تولید ایندست روایتها را توضیح داد؟
مواجههٔ کودک با ایدهٔ زایش و تولد موضوع مهمیست. کودک در مرحلهای از مراحل رشد روان جنسیاش این موضوع را درک میکند که نوزاد از بدن مادر بیرون میآید، اما در سالهای نخستین، او معمولاً در این باب دست به فانتزیسازی میزند. او درقالب فانتزیهایی، تولد را چیزی شبیه به خروج مدفوع از بدن تصور میکند و وضعحمل را ازطریق دهان، ناف، گوش، یا دیگر سوراخها یا بخشهای بدن ممکن میداند. از منظری روانکاوانه، ای بسا ادبیات اسطورهایِ تولیدشده پیرامون زایش را بتوان محصولِ نوعی واپسروی جمعی به آن لحظات کودکانه دانست؛ لحظاتی مملو از اعوجاجات و تحریفات کودکانه نسبت به واقعیتهای زیستشناختیِ مربوط به تولد نوزاد که بعداً درقالب فانتزیها و اسطورههای جمعیِ گروهی از انسانها دوباره ظاهر میشود. این دیدگاه مبتنیست بر این ایدهٔ فرویدی که اسطورهها درواقع بیان ناآگاهانهٔ کشمکشها و امیال سرکوفتهٔ روان انسانیاند.
۲۵ تیر ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
مهدی نوریان
در منابع شیعی روایتی وجود دارد منتسب به امام یازدهم شیعیان، حسن عسکری (خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص ۳۵۵، بیروت، البلاغ، ۱۴۱۹ق):
إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَوْصِیَاءِ لَا نُحْمَلُ فِی الْبُطُونِ وَ إِنَّمَا نُحْمَلُ فِی الْجُیُوبِ وَ لَا نُخْرَجُ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ إِنَّمَا نُخْرَجُ مِنَ الْفَخِذِ الْأَیْمَنِ مِنْ أُمَّهَاتِنَا لِأَنَّنَا نُورُ اللَّهِ الَّذِی لَا تَنَالُهُ الدَّنَاسَاتُ.
ما اوصیا در شکمهای مادرانمان حمل نمیشویم، بلکه در پهلوی ایشان حمل میشویم و همانا از رحم ایشان خارج نمیشویم، بلکه از ران آنها بیرون میشویم، چراکه ما نور خداییم و از پلیدیها بهدور.
همین ابتدا باید بگویم که میزان اعتبار این روایت بهلحاظ سندشناسی برای این نوشته اهمیتی ندارد و اساساً مسئلهٔ این نوشته چیز دیگریست! هرچند برای آنکه تصور نشود ایندست روایتها در امروز محلی از اعراب نداشته و فقط در کتابهایی غیرمعتبر بهلحاظ سندشناختی خاک میخورند، لازم به ذکر است که این روایت را همین دو سال پیش در جلسهای از زبان سخنرانی روحانی شنیدم!
اما با نگاهی به اسطورهها و باورهای فرهنگی گوناگون در تاریخ بشر، به نمونههایی از تولد فرزندانی برمیخوریم که ازطریق رحم مادر انجام نشدهاند که میتوان آنها را زایشهایی غیرعادی یا فرازیستی خواند. ایندست زایشها معمولاً بهخدمت شکلی از اسطورهسازی از قدرت و قداست درمیآیند و میخواهند استثناییبودنِ آن فرزند و دوربودن او از پلیدیها و زشتیها را، بهواسطهٔ تولد غیررحمیاش، نشان دهند. مثلاً میتوان به روایتی از تولد بودا از پهلویِ ملکه مایا، یا تولد پانگو از اسطورههای چینی از دهان یا چشم، یا تولد دیونیسوس از ران زئوس، یا مواردی دیگر، اشاره کرد. در نمونهای دیگر شخصیت اصلیِ رمان گارگانتوا از فرانسوا رابله نیز از گوش مادرش بهدنیا میآید. اما چطور میتوان تولید ایندست روایتها را توضیح داد؟
مواجههٔ کودک با ایدهٔ زایش و تولد موضوع مهمیست. کودک در مرحلهای از مراحل رشد روان جنسیاش این موضوع را درک میکند که نوزاد از بدن مادر بیرون میآید، اما در سالهای نخستین، او معمولاً در این باب دست به فانتزیسازی میزند. او درقالب فانتزیهایی، تولد را چیزی شبیه به خروج مدفوع از بدن تصور میکند و وضعحمل را ازطریق دهان، ناف، گوش، یا دیگر سوراخها یا بخشهای بدن ممکن میداند. از منظری روانکاوانه، ای بسا ادبیات اسطورهایِ تولیدشده پیرامون زایش را بتوان محصولِ نوعی واپسروی جمعی به آن لحظات کودکانه دانست؛ لحظاتی مملو از اعوجاجات و تحریفات کودکانه نسبت به واقعیتهای زیستشناختیِ مربوط به تولد نوزاد که بعداً درقالب فانتزیها و اسطورههای جمعیِ گروهی از انسانها دوباره ظاهر میشود. این دیدگاه مبتنیست بر این ایدهٔ فرویدی که اسطورهها درواقع بیان ناآگاهانهٔ کشمکشها و امیال سرکوفتهٔ روان انسانیاند.
۲۵ تیر ۱۴۰۴
—————
@mavaajid
این تصاویر، «فقر» را نشان نمیدهند؛ بلکه بر ماحصلِ یک نظم جهانیِ جنایتبار دلالت دارند. محاصره، قحطی، گرسنگی، و مرگ تدریجی؛ نه تصادفاند و نه بلای طبیعی. آنچه در غزه میگذرد، فروپاشی وجدان بشریست. «هیچچیز»، و بهراستی «هیچچیز»، نمیتواند این فاجعهٔ انسانی را توجیه کند! زندگی را باید زیست، نه اینکه آن را قربانی کرد. هر نظم و مناسباتی که زندگی را به مرگ تدریجی تبدیل کند، نهفقط غیراخلاقی، بلکه ضدعقل و ضدآزادی است. در جهانی که برمبنای قساوت بنیان نهاده شده است، «انسانها» محکوماند نهفقط بمیرند، بلکه نازیسته و زندگیناکرده بمیرند—در وضعیتی که حتی زیستن از آنها دریغ شده است. بهقول اسپینوزا، «انسانِ آزاد، مرگ را وانهاده و در باب زندگی میاندیشد؛ چراکه حکمت راستین، مراقبهای بر زیستن است، نه مردن.» اخلاق درواقع برپایهٔ حفظ و گسترشِ توانِ زیستن بنا میشود، نه پذیرش مرگِ تحمیلی و توجیه آن! پس اندیشیدن به زندگی و محکومکردنِ مناسباتِ مرگطلب و مرگ ساز، در چنین وضعیتی، توأمان یک موضعگیری سیاسی و اخلاقیست.
—————
@mavaajid
—————
@mavaajid
Forwarded from نقد اقتصاد سیاسی
گوشسپردنِ تاموتمام به خرد متعارف بسیار خطرناک است، چراکه ضمانتی وجود ندارد که خرد متعارف همواره آیینهی عقل جمعی انسانهایی درستکار و پاک باشد و ایبسا این خرد، میتواند به شریرانهترین پلشتیها و پلیدیها و رذالتها آلوده شود و هنوز مرجع قضاوتهای ما باشد – بالاخص وقتی در زمانهای زندگی کنیم که شرارتها و پلشتیها و پلیدیها گویی شانس انتشار بیشتری دارند!
__________
👈متن کامل
__________
👈متن کامل
بررسی انتقادی منظر دوگانهانگار مدرن در نظریات علوم انسانی و اجتماعی
مهدی نوریان
چکیده
مقالهٔ حاضر تلاش میکند تا با رویکردی میانرشتهای، ملهم از روانکاوی، جامعهشناسی، و عرفان نظری، به نقد منظر دوگانهانگارِ حاکم بر اکثر نظریات علوم انسانی و اجتماعی بپردازد. دراینراه، ابتدا ازخلال روایتی روانکاوانه از تولد سوژه، مقدمهٔ بحث شرح داده میشود. سپس، در بخش بیان مسئله، طرح میشود که مشکل بنیادین منظر دوگانهانگار مدرن این است که با فراموشیِ لحظهٔ جدایی از هستی، سوژگی بهمثابهٔ معرفتی ثانوی، اعتباری، موقتی، و البته ضروری را بهشکلی توهمی بهجایِ هستیشناسیِ حقیقی میگیرد و سپس تلاش میکند واقعیت بیرونی را برمبنای دوگانهٔ سوژ-ابژه توضیح دهد. مقاله سپس با تکیه به آثار متأخر گئورگ زیمل، این ایده را که تجربهٔ وحدت با هستی در دنیای پسا-اودیپی ناممکن است، رد میکند. این مهم بهواسطهٔ منظر نوکانتیِ زیمل و بسط این ایدهٔ امانوئل کانت تحقق مییابد که تعلیق مرز میان سوژه و ابژه در سپهر زیباییشناسی ممکن است. برایناساس، زیمل امکان تعلیق دوگانهٔ سوژه-ابژه را در سطح اجتماعی و سیاسی نیز ممکن میداند. مقاله در ادامه مفهوم «تخطی» را پیش میکشد و سعی میکند با استفاده از مفاهیم جامعهشناختی «من فاعلی» و «من مفعولی» از جرج هربرت مید و همچنین بهمددِ خوانشی عرفانی با تکیه بر آراء ابن عربی و جلالالدین محمد رومی، امکان تعلیق دوگانهٔ سوژه-ابژه را بر رسد.
کلیدواژهها
دوگانهٔ سوژه-ابژه، دوگانهانگاری مدرن، تخطی، من فاعلی، وحدت وجود، افسونزدایی
فایل مقاله
—————
@mavaajid
مهدی نوریان
چکیده
مقالهٔ حاضر تلاش میکند تا با رویکردی میانرشتهای، ملهم از روانکاوی، جامعهشناسی، و عرفان نظری، به نقد منظر دوگانهانگارِ حاکم بر اکثر نظریات علوم انسانی و اجتماعی بپردازد. دراینراه، ابتدا ازخلال روایتی روانکاوانه از تولد سوژه، مقدمهٔ بحث شرح داده میشود. سپس، در بخش بیان مسئله، طرح میشود که مشکل بنیادین منظر دوگانهانگار مدرن این است که با فراموشیِ لحظهٔ جدایی از هستی، سوژگی بهمثابهٔ معرفتی ثانوی، اعتباری، موقتی، و البته ضروری را بهشکلی توهمی بهجایِ هستیشناسیِ حقیقی میگیرد و سپس تلاش میکند واقعیت بیرونی را برمبنای دوگانهٔ سوژ-ابژه توضیح دهد. مقاله سپس با تکیه به آثار متأخر گئورگ زیمل، این ایده را که تجربهٔ وحدت با هستی در دنیای پسا-اودیپی ناممکن است، رد میکند. این مهم بهواسطهٔ منظر نوکانتیِ زیمل و بسط این ایدهٔ امانوئل کانت تحقق مییابد که تعلیق مرز میان سوژه و ابژه در سپهر زیباییشناسی ممکن است. برایناساس، زیمل امکان تعلیق دوگانهٔ سوژه-ابژه را در سطح اجتماعی و سیاسی نیز ممکن میداند. مقاله در ادامه مفهوم «تخطی» را پیش میکشد و سعی میکند با استفاده از مفاهیم جامعهشناختی «من فاعلی» و «من مفعولی» از جرج هربرت مید و همچنین بهمددِ خوانشی عرفانی با تکیه بر آراء ابن عربی و جلالالدین محمد رومی، امکان تعلیق دوگانهٔ سوژه-ابژه را بر رسد.
کلیدواژهها
دوگانهٔ سوژه-ابژه، دوگانهانگاری مدرن، تخطی، من فاعلی، وحدت وجود، افسونزدایی
فایل مقاله
—————
@mavaajid
Forwarded from گروه روانکاوی تداعی
مقدمهٔ زیگموند فروید به کتاب مناسک: مطالعات روانکاوانه از تئودور رایک
برای مدتی چنین مینمود که سرنوشت روانکاوی آن باشد که در حوزهٔ روانشناسی ادغام شود، بیآنکه بتواند نشان دهد ذهن بیمار چگونه با ذهن فرد نُرمال متفاوت است. اما روانکاوی در روند تکامل خود، با مسئلهٔ رؤیا روبهرو شد؛ یک محصول روانی غیرنُرمال که توسط افراد نُرمال و تحت شرایط فیزیولوژیک تکرارشونده ساخته میشود.
در فرایند حل معمای رؤیا بود که روانکاوی در ضمیر ناهشیار، بنیاد مشترکی یافت که در آن هم عالیترین و هم پستترین تکانههای روانی ریشه دارند؛ بنیادی که هم عادیترین فعالیتهای روانی ازدل آن برمیخیزند و هم شگفتانگیزترین فرآوردههای ذهن بیمار در آن ریشه دارند.
تصویر سازوکارهای روانی فرد زینپس روشنتر و کاملتر شد: روشن شد که تکانههای مبهم و ناشناختهای که در زندگی ارگانیک فرد سربرمیآورند، در تلاشاند تا مقاصد خود را به انجام رسانند، و اینکه بر فراز آنها، صورتبندیهای روانی سازمانیافتهتری وجود دارد که انسان، تحت فشار رشد فرهنگیاش، آنها را کسب کرده و انتقال داده است؛
صورتبندیهایی که بخشی از این تکانهها را به تصرف درآورده، آنها را پرورانده یا در خدمت اهداف عالیتری بهکار گرفتهاند، دستکم مهارشان کرده و نیرویشان را درجهت اهداف خویش بهخدمت درآوردهاند.
این سازمانیافتگی عالیتر، که باعنوان ایگو میشناسیماش، بخش دیگری از همان تکانههای ابتدایی را بیفایده دانسته و طرد کرده است، چراکه این تکانهها نه میتوانستند خود را با وحدت ارگانیک فرد سازگار کنند، و نه با اهداف فرهنگی او همخوانی داشتند. اما ایگو آنقدر نیرومند نبود که بتواند آن نیروهای روانی را که از کنترلاش بیرون بودند، نابود کند.
درعوض، از آنها روی برتافت، آنها را در ابتداییترین سطح روانشناختی رها کرد، و دربرابر خواستههای آنها با سازوکارهای دفاعی یا واکنشیِ نیرومند از خود محافظت نمود، یا کوشید با جایگزینهایی درقالب ارضاهای بدیل با آنها سازش کرده و کنار آید.
این تکانههای واپسرانده، نابودناشدنی و ویرانناشدنی، اما ازهرسو مهارشده و محدودشده، توأم با محتوای روانی ابتدایی خود، جهان زیرین را تشکیل میدهند، هستهٔ ناهشیار راستین. آنها همواره گوشبهزنگاند و آمادهباش تا خواستههای خویش را پیش کشند و هر راهی را برای ارضای آنها بجویند.
بنابراین، بهمحض تغییر توازن نیرو میان ایگو و واپسراندهها، به زیان اولی، بنای روانی غرورآفرینی که بدان مینازیم تزلزل یافته، سروکلهٔ خواستههای واپسرانده و نهیشده در رؤیاهای شبانهٔ ما پیدا شده، و درمعرض نِوروز و سایکوز، قرار میگیریم.
متن کامل را اینجا بخوانید.
نویسنده: زیگموند فروید
ترجمه: مهدی نوریان
انتشار: گروه روانکاوی تداعی
برای مدتی چنین مینمود که سرنوشت روانکاوی آن باشد که در حوزهٔ روانشناسی ادغام شود، بیآنکه بتواند نشان دهد ذهن بیمار چگونه با ذهن فرد نُرمال متفاوت است. اما روانکاوی در روند تکامل خود، با مسئلهٔ رؤیا روبهرو شد؛ یک محصول روانی غیرنُرمال که توسط افراد نُرمال و تحت شرایط فیزیولوژیک تکرارشونده ساخته میشود.
در فرایند حل معمای رؤیا بود که روانکاوی در ضمیر ناهشیار، بنیاد مشترکی یافت که در آن هم عالیترین و هم پستترین تکانههای روانی ریشه دارند؛ بنیادی که هم عادیترین فعالیتهای روانی ازدل آن برمیخیزند و هم شگفتانگیزترین فرآوردههای ذهن بیمار در آن ریشه دارند.
تصویر سازوکارهای روانی فرد زینپس روشنتر و کاملتر شد: روشن شد که تکانههای مبهم و ناشناختهای که در زندگی ارگانیک فرد سربرمیآورند، در تلاشاند تا مقاصد خود را به انجام رسانند، و اینکه بر فراز آنها، صورتبندیهای روانی سازمانیافتهتری وجود دارد که انسان، تحت فشار رشد فرهنگیاش، آنها را کسب کرده و انتقال داده است؛
صورتبندیهایی که بخشی از این تکانهها را به تصرف درآورده، آنها را پرورانده یا در خدمت اهداف عالیتری بهکار گرفتهاند، دستکم مهارشان کرده و نیرویشان را درجهت اهداف خویش بهخدمت درآوردهاند.
این سازمانیافتگی عالیتر، که باعنوان ایگو میشناسیماش، بخش دیگری از همان تکانههای ابتدایی را بیفایده دانسته و طرد کرده است، چراکه این تکانهها نه میتوانستند خود را با وحدت ارگانیک فرد سازگار کنند، و نه با اهداف فرهنگی او همخوانی داشتند. اما ایگو آنقدر نیرومند نبود که بتواند آن نیروهای روانی را که از کنترلاش بیرون بودند، نابود کند.
درعوض، از آنها روی برتافت، آنها را در ابتداییترین سطح روانشناختی رها کرد، و دربرابر خواستههای آنها با سازوکارهای دفاعی یا واکنشیِ نیرومند از خود محافظت نمود، یا کوشید با جایگزینهایی درقالب ارضاهای بدیل با آنها سازش کرده و کنار آید.
این تکانههای واپسرانده، نابودناشدنی و ویرانناشدنی، اما ازهرسو مهارشده و محدودشده، توأم با محتوای روانی ابتدایی خود، جهان زیرین را تشکیل میدهند، هستهٔ ناهشیار راستین. آنها همواره گوشبهزنگاند و آمادهباش تا خواستههای خویش را پیش کشند و هر راهی را برای ارضای آنها بجویند.
بنابراین، بهمحض تغییر توازن نیرو میان ایگو و واپسراندهها، به زیان اولی، بنای روانی غرورآفرینی که بدان مینازیم تزلزل یافته، سروکلهٔ خواستههای واپسرانده و نهیشده در رؤیاهای شبانهٔ ما پیدا شده، و درمعرض نِوروز و سایکوز، قرار میگیریم.
متن کامل را اینجا بخوانید.
نویسنده: زیگموند فروید
ترجمه: مهدی نوریان
انتشار: گروه روانکاوی تداعی
روز جهانی پادکست
۶سال پیش، وقتی هنوز پادکست فارسی اینقدرها اوج نگرفته بود و اینقدر پادکستشنو نداشت، بهعنوان یک پادکستر، یادداشتی نوشتم در نقد صنعتیشدنِ پادکست فارسی و نسبت به آسیبی که این فرایند میتواند به محتوای پادکست فارسی بزند هشدار دادم. این یادداشت در سه قسمت در روزهای ۱۲، ۱۳، و ۱۴ شهریور سال ۹۸ در روزنامهٔ شرق منتشر شد. هرچند امروز دیگر بهطور فعال پادکست نمیسازم، اما حالا پس از گذشت ۶سال و بهمناسبت روز جهانی پادکست، بد ندیدم آن را اینجا مجدداً نشر دهم؛ حالا که احساس میکنم آن بلایی که پیشبینیاش را میکردم بر سر پادکست فارسی نازل شده است!
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
۶سال پیش، وقتی هنوز پادکست فارسی اینقدرها اوج نگرفته بود و اینقدر پادکستشنو نداشت، بهعنوان یک پادکستر، یادداشتی نوشتم در نقد صنعتیشدنِ پادکست فارسی و نسبت به آسیبی که این فرایند میتواند به محتوای پادکست فارسی بزند هشدار دادم. این یادداشت در سه قسمت در روزهای ۱۲، ۱۳، و ۱۴ شهریور سال ۹۸ در روزنامهٔ شرق منتشر شد. هرچند امروز دیگر بهطور فعال پادکست نمیسازم، اما حالا پس از گذشت ۶سال و بهمناسبت روز جهانی پادکست، بد ندیدم آن را اینجا مجدداً نشر دهم؛ حالا که احساس میکنم آن بلایی که پیشبینیاش را میکردم بر سر پادکست فارسی نازل شده است!
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
[ادامه از پیام قبلی]
نقد یک همایش (۱)
چطور حامیانِ غول و مجریانِ کول، پادکست فارسی را قورت میدهند
مهدی نوریان
پیشنمایش: چندیست که با وسیعترشدن دایرهٔ مخاطبان پادکست فارسی و البته رشد آن، چه بهلحاظ کمی و چه کیفی، مسائل مربوط به آن نیز بیشتر شنیده میشود. هرچند عدد مشخصی برای تعداد پادکستهای فارسی وجود ندارد، اما طبق یکی از فهرستهای موجود روی توییتر که براساس حساب کاربری توییتر پادکستها ساخته شده، این تعداد تقریباً به ۳۰۰ مورد میرسد که نسبت به سال گذشته رشد بسیار قابلتوجهی داشته است [1]. هرچند اقبال هرچهبیشتر از پیش به پادکست فارسی، چه از طرف شنوندگان و چه سازندگان میتواند اتفاقی فرخنده تلقی شود، طبیعتاً این نگرانی را نیز در میان ایشان، به ویژه جامعهٔ پادکستساز ایجاد میکند که آیا این کودک نوپا موفق میشود که تاتیتاتیکنان موانع پیشروی خود را برداشته و در مسیری درست قرار بگیرد؟ در این جستار سعی میکنم به عنوان عضو کوچکی از جامعهٔ پادکستساز به قدر وسع به یکی از جدیترین خطرات پیشروی پادکست فارسی یعنی نئولیبرالیزهشدن آن اشاره کنم. در همین راستا از شما میخواهم چندقدمی با من عقبتر بیایید تا بتوانیم تصویر کاملتری از ماجرا بهدست آوریم.
پردهٔ اول - مردان روسریبهسر
این نگرانی از جایی شروع شد که رویدادی با اسم «فریلند» تصمیم به برگزاری پنلی باعنوان «انقلاب پادکست فارسی» گرفت. تصمیمی که بنا به دلیلی محل بحث و مشاجرات و بعضاً توهینهایی شد که بیشتر در شبکهٔ اجتماعی توییتر رخ داد. دلیل اما این بود که چرا همهٔ پنج نفری که برای سخنرانی به این پنل دعوت شده اند مرد هستند و چرا برگزارکنندگان هیچ نقشی برای زنان پادکست ساز یا فعال در این حوزه در نظر نگرفتهاند؟ این اعتراض که از طرف یکی از پادکسترهای زن انجام شد واکنشهای زیادی را دربرداشت [2]. از توجیه و بهانهگیری برگزارکنندگان گرفته تا توهین و مسدودکردن حسابهای کاربری منتقدان، عذرخواهی و درنهایت هم وعدهٔ مهیاکردن یک پنل برای پادکسترهای زن! حالا قرار شده که برگزارکنندگان با عدهای از پادکسترهای زن بنشینند و مذاکره کنند و بعضی از آنها را نیز به این رویداد راه دهند. در مورد نقد این اتفاق، جستاری خواندم با عنوان «انقلاب در پادکست فارسی: دو صندلی بیشتر برای زنان» که به نظرم تحلیل خیلی خوبی البته از منظری صرفاً فمینیستی (که بهنظرم کافی نیست) بهدست میدهد [3].
پردهٔ دوم - توانمندسازان نامرئی
اما من میخواهم از منظر دیگری به این ماجرا بپردازم. برگزارکنندگان رویداد «فریلند» آن را «همایش اصول فریلنسینگ» نامیدهاند [4]. یعنی قرار است در این همایش دوروزه به شما اصول فریلنسینگ را یاد بدهند. شما باید برای ورود به این همایش نفری ۲۰۰ هزار تومان پرداخت کنید. تا ساعت دو نیمهٔ شب دهم شهریور که ۱۸ روز تا شروع این همایش باقی است، ۶۶۵ نفر در این همایش ثبت نام کردهاند. یعنی برای هر ساعت نشستن در این همایش تقریباً باید ۱۸ هزار تومان هزینه کنید. این همایش قرار است شما را با اصول فریلنسینگ آشنا کند. اصلاً فریلنسینگ چیست و چه اهمیتی دارد؟ فریلنسینگ یا خوداشتغالی، همانطور که از اسمش پیداست شرایطی کاری است که در آن فرد برای خودش کار میکند و در استخدام هیچ کارفرما یا واسطی نیست و مستقل است. این استقلال در زمینههای مختلفی میتواند محقق شود. مثلاً سادهترین بروز این استقلال را میتوان در ساعت کاری و حضور در محل کار دید. یعنی شما میتوانید هروقت یا هرجایی که دوست داشتید روی پروژهٔ مورد نظر کار کنید، مثلاً صبح، ظهر یا شب یا در خانه، کتابخانه یا حتی کافیشاپ. این نوع از استقلال، چیزی است که معمولاً کل فریلنسینگ به آن فروکاهیده میشود.
اما یکی از مهمترین ویژگیهای فریلنسینگ که شرکتهای بهقول خودشان «توانمندساز» آن را بهعمد نادیده گرفته و برجسته نمیکنند، حذف این نوع استخدام و حذف آن واسط است. یک طراح لباس که صفر تا صد کار را خودش انجام میدهد، مهارت را کسب کرده، سلیقه را بهکار میبندد، خرید میکند، میدوزد و کار را به مشتری تحویل میدهد، چرا باید دستکم بخشی از دستمزد خود را به کسی که بعضاً هیچچیز از آن کار هم نمیداند و دغدغهاش را هم ندارد بدهد؟ یکی دیگر از مهمترین امکاناتی که فریلنسینگ فراهم میآورد و اتفاقاً این یکی را نیز «توانمندسازان»، نامرئی میکنند استقلال فکری برآمده از استقلال مالیای است که با حذف قرارداد دائمی و واسط رخ میدهد. وقتی شما در استخدام کارفرمایی هستید، او با پولی که به شما میدهد فقط زور بازوی شما یا مهارت شما را بهخدمت نمیگیرد، بلکه استقلال اندیشهٔ شما را نیز محدود میکند. این چیزی است که بیشتر در مورد حوزههای پژوهشی، ترجمه، تولید محتوا (مثل تولید پادکست) و مواردی از این دست مشهود است.
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
نقد یک همایش (۱)
چطور حامیانِ غول و مجریانِ کول، پادکست فارسی را قورت میدهند
مهدی نوریان
پیشنمایش: چندیست که با وسیعترشدن دایرهٔ مخاطبان پادکست فارسی و البته رشد آن، چه بهلحاظ کمی و چه کیفی، مسائل مربوط به آن نیز بیشتر شنیده میشود. هرچند عدد مشخصی برای تعداد پادکستهای فارسی وجود ندارد، اما طبق یکی از فهرستهای موجود روی توییتر که براساس حساب کاربری توییتر پادکستها ساخته شده، این تعداد تقریباً به ۳۰۰ مورد میرسد که نسبت به سال گذشته رشد بسیار قابلتوجهی داشته است [1]. هرچند اقبال هرچهبیشتر از پیش به پادکست فارسی، چه از طرف شنوندگان و چه سازندگان میتواند اتفاقی فرخنده تلقی شود، طبیعتاً این نگرانی را نیز در میان ایشان، به ویژه جامعهٔ پادکستساز ایجاد میکند که آیا این کودک نوپا موفق میشود که تاتیتاتیکنان موانع پیشروی خود را برداشته و در مسیری درست قرار بگیرد؟ در این جستار سعی میکنم به عنوان عضو کوچکی از جامعهٔ پادکستساز به قدر وسع به یکی از جدیترین خطرات پیشروی پادکست فارسی یعنی نئولیبرالیزهشدن آن اشاره کنم. در همین راستا از شما میخواهم چندقدمی با من عقبتر بیایید تا بتوانیم تصویر کاملتری از ماجرا بهدست آوریم.
پردهٔ اول - مردان روسریبهسر
این نگرانی از جایی شروع شد که رویدادی با اسم «فریلند» تصمیم به برگزاری پنلی باعنوان «انقلاب پادکست فارسی» گرفت. تصمیمی که بنا به دلیلی محل بحث و مشاجرات و بعضاً توهینهایی شد که بیشتر در شبکهٔ اجتماعی توییتر رخ داد. دلیل اما این بود که چرا همهٔ پنج نفری که برای سخنرانی به این پنل دعوت شده اند مرد هستند و چرا برگزارکنندگان هیچ نقشی برای زنان پادکست ساز یا فعال در این حوزه در نظر نگرفتهاند؟ این اعتراض که از طرف یکی از پادکسترهای زن انجام شد واکنشهای زیادی را دربرداشت [2]. از توجیه و بهانهگیری برگزارکنندگان گرفته تا توهین و مسدودکردن حسابهای کاربری منتقدان، عذرخواهی و درنهایت هم وعدهٔ مهیاکردن یک پنل برای پادکسترهای زن! حالا قرار شده که برگزارکنندگان با عدهای از پادکسترهای زن بنشینند و مذاکره کنند و بعضی از آنها را نیز به این رویداد راه دهند. در مورد نقد این اتفاق، جستاری خواندم با عنوان «انقلاب در پادکست فارسی: دو صندلی بیشتر برای زنان» که به نظرم تحلیل خیلی خوبی البته از منظری صرفاً فمینیستی (که بهنظرم کافی نیست) بهدست میدهد [3].
پردهٔ دوم - توانمندسازان نامرئی
اما من میخواهم از منظر دیگری به این ماجرا بپردازم. برگزارکنندگان رویداد «فریلند» آن را «همایش اصول فریلنسینگ» نامیدهاند [4]. یعنی قرار است در این همایش دوروزه به شما اصول فریلنسینگ را یاد بدهند. شما باید برای ورود به این همایش نفری ۲۰۰ هزار تومان پرداخت کنید. تا ساعت دو نیمهٔ شب دهم شهریور که ۱۸ روز تا شروع این همایش باقی است، ۶۶۵ نفر در این همایش ثبت نام کردهاند. یعنی برای هر ساعت نشستن در این همایش تقریباً باید ۱۸ هزار تومان هزینه کنید. این همایش قرار است شما را با اصول فریلنسینگ آشنا کند. اصلاً فریلنسینگ چیست و چه اهمیتی دارد؟ فریلنسینگ یا خوداشتغالی، همانطور که از اسمش پیداست شرایطی کاری است که در آن فرد برای خودش کار میکند و در استخدام هیچ کارفرما یا واسطی نیست و مستقل است. این استقلال در زمینههای مختلفی میتواند محقق شود. مثلاً سادهترین بروز این استقلال را میتوان در ساعت کاری و حضور در محل کار دید. یعنی شما میتوانید هروقت یا هرجایی که دوست داشتید روی پروژهٔ مورد نظر کار کنید، مثلاً صبح، ظهر یا شب یا در خانه، کتابخانه یا حتی کافیشاپ. این نوع از استقلال، چیزی است که معمولاً کل فریلنسینگ به آن فروکاهیده میشود.
اما یکی از مهمترین ویژگیهای فریلنسینگ که شرکتهای بهقول خودشان «توانمندساز» آن را بهعمد نادیده گرفته و برجسته نمیکنند، حذف این نوع استخدام و حذف آن واسط است. یک طراح لباس که صفر تا صد کار را خودش انجام میدهد، مهارت را کسب کرده، سلیقه را بهکار میبندد، خرید میکند، میدوزد و کار را به مشتری تحویل میدهد، چرا باید دستکم بخشی از دستمزد خود را به کسی که بعضاً هیچچیز از آن کار هم نمیداند و دغدغهاش را هم ندارد بدهد؟ یکی دیگر از مهمترین امکاناتی که فریلنسینگ فراهم میآورد و اتفاقاً این یکی را نیز «توانمندسازان»، نامرئی میکنند استقلال فکری برآمده از استقلال مالیای است که با حذف قرارداد دائمی و واسط رخ میدهد. وقتی شما در استخدام کارفرمایی هستید، او با پولی که به شما میدهد فقط زور بازوی شما یا مهارت شما را بهخدمت نمیگیرد، بلکه استقلال اندیشهٔ شما را نیز محدود میکند. این چیزی است که بیشتر در مورد حوزههای پژوهشی، ترجمه، تولید محتوا (مثل تولید پادکست) و مواردی از این دست مشهود است.
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
[ادامه از پیام قبلی]
[1] لیست توییتری پادکست فارسی
[2] توییتی از صاحب پادکست «رادیو مرز»
[3] نفیسه آزاد. یادداشت «انقلاب در پادکست فارسی: دو صندلی بیشتر برای زنان»
[4] وبسایت «فریلند»
نقد یک همایش (۲)
ما پول میدهیم، آنها پولدار میشوند
پادکست فارسی درحالیکه مشغول برداشتن قدمهای ابتدایی خود است، با مسائل مختلفی روبهرو است. قرار است همایشی دراینباره برگزار شود که در بخش ابتدایی این مطلب به پارهای نقدها دربارهٔ آن پرداخته شده است.
پرده سوم - پونیشا: پویا، نیما و شایان
حال این پرسش پیش میآید که «فریلند» کجای این داستان قرار دارد؟ «فریلند» همایشی است که سایتی به اسم «پونیشا» آن را برگزار میکند. «پونیشا» روی وبسایتش، خود را اینطور معرفی میکند:
ما یک بازار کار آنلاین نیستیم. درواقع ما یک کارخانهٔ آنلاین هستیم که با فراهمکردن ابزار مناسب برای انسانهای باانگیزه، کمک میکنیم تا جهان به مکان بهتری برای زندگی تبدیل شود. ما باور داریم کارآفرینان، فریلنسرها/کارمندان موفق میتوانند دنیای بهتری را برای همهٔ ما خلق کنند [1].
«پونیشا» چطور این کار را میکند؟ فرایند سادهای است. متقاضیان فریلنسینگ و کارفرمایان در این سایت ثبتنام و حق عضویت ۱۰هزارتومانی را پرداخت میکنند. بعد کارفرمایان پروژه تعریف میکنند که مبلغ ایجاد پروژه از ۱۵هزار تا ۳۰هزار تومان متغیر است. بعد فریلنسرها نسبت به مهارت خود پروژهٔ موردنظر را انتخاب میکنند و آن را انجام میدهند. «پونیشا» در نقش یک دلال کاسب، ۱۰درصد از قرارداد را از فریلنسر و ۵درصد آن را از کارفرما میگیرد. برخلاف اسمش، فریلنسر در این فرایند اصلاً «فری» نیست. «پونیشا» ضمناً عضویتهای متفاوتی هم دارد: عضویت معمولی، برنزی، نقرهای و طلایی. برای عضویت طلایی اعضا باید ماهانه صدهزار تومان پرداخت کنند. «پونیشا» بخشی را هم با عنوان «پونیشا الیت» یا «تیم فوقحرفهای» درنظر گرفته که یک نوع سفارشیسازی بهحساب میآید و کارفرمایان هزینهٔ بیشتری را نیز باید برای استفاده از آن بپردازند.
بنا بر آمار خود «پونیشا»، تا سال گذشته ۱۸۰هزار فریلنسر در «پونیشا» ثبتنام کرده بودند که بالطبع این عدد امروز رشد داشته است. در مصاحبهای که سال پیش با «نیما نورمحمدی»، مٔسس و صاحبامتیاز «پونیشا»، انجام شده او ارزش کسبوکار هفتسالهٔ خود را چیزی بین پنج تا ۱۰ میلیون دلار میداند که با دلار ۱۲هزارتومانیِ امروز چیزی معادل ۶۰ تا ۱۲۰ میلیارد تومان است! [2]. مبلغی که با ضرب تعداد متقاضیان فریلنسینگ و کارفرمایان در انواع حق عضویت و درصدی که از قراردادشان کم میشود چیز عجیبی نیست.
بله «پونیشا» یک بازار کار آنلاین نیست؛ ای کاش بود! «پونیشا» درواقع یک دلال است. یک واسط. یعنی همان چیزی که قرار بود فریلنسینگ حذفش کند و از شرش خلاص شود حالا بهشکل دیگری سروکلهاش پیدا شده: ظاهری فریبنده، پرطمطراق، امروزی، طبقهمتوسطی، رنگووارنگ، گیک، خوشرنگولعاب و ... . آن هم درقالب چیزی باعنوان «توانمندساز» و همایش «فریلند» هم یک حربهٔ تبلیغاتی برای این دلال است. اولاً از خود بلیتفروشی و حواشی همایش کلی پول به جیب «پونیشا» سرازیر میشود. ثانیاً «پونیشا» بیشتر و بیشتر شناخته شده و میتواند بیشتر معنای فریلنسینگ را خدشهدار کرده و مفهومش را محدود کند. حالا اجازه دهید از این زاویه به برخی عناوین این همایش نگاهی بیندازیم تا معنای آنها را بهتر درک کنیم: «امنیت شغلی»، «همه برنده نیستند!»، «رقابت با انقراض» یا «چگونه از قطار جا نمانیم؟» ضمناً یکی از شعارهای این همایش این است: «واقعیت فریلنسینگ را دریابید».
[1] سایت «پونیشا»
[2] مصاحبه با نیما نورمحمدی، مؤسس «پونیشا» با مجلهٔ شنبه
نقد یک همایش (۳)
بخش پایانی
پادکسترها متحد شوید
در قسمتهای قبلی این مطلب از منظر انتقادی به نحوهٔ رویکرد کسبوکارهای جدید دربارهٔ پادکست فارسی پرداخته شد.
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
[1] لیست توییتری پادکست فارسی
[2] توییتی از صاحب پادکست «رادیو مرز»
[3] نفیسه آزاد. یادداشت «انقلاب در پادکست فارسی: دو صندلی بیشتر برای زنان»
[4] وبسایت «فریلند»
نقد یک همایش (۲)
ما پول میدهیم، آنها پولدار میشوند
پادکست فارسی درحالیکه مشغول برداشتن قدمهای ابتدایی خود است، با مسائل مختلفی روبهرو است. قرار است همایشی دراینباره برگزار شود که در بخش ابتدایی این مطلب به پارهای نقدها دربارهٔ آن پرداخته شده است.
پرده سوم - پونیشا: پویا، نیما و شایان
حال این پرسش پیش میآید که «فریلند» کجای این داستان قرار دارد؟ «فریلند» همایشی است که سایتی به اسم «پونیشا» آن را برگزار میکند. «پونیشا» روی وبسایتش، خود را اینطور معرفی میکند:
ما یک بازار کار آنلاین نیستیم. درواقع ما یک کارخانهٔ آنلاین هستیم که با فراهمکردن ابزار مناسب برای انسانهای باانگیزه، کمک میکنیم تا جهان به مکان بهتری برای زندگی تبدیل شود. ما باور داریم کارآفرینان، فریلنسرها/کارمندان موفق میتوانند دنیای بهتری را برای همهٔ ما خلق کنند [1].
«پونیشا» چطور این کار را میکند؟ فرایند سادهای است. متقاضیان فریلنسینگ و کارفرمایان در این سایت ثبتنام و حق عضویت ۱۰هزارتومانی را پرداخت میکنند. بعد کارفرمایان پروژه تعریف میکنند که مبلغ ایجاد پروژه از ۱۵هزار تا ۳۰هزار تومان متغیر است. بعد فریلنسرها نسبت به مهارت خود پروژهٔ موردنظر را انتخاب میکنند و آن را انجام میدهند. «پونیشا» در نقش یک دلال کاسب، ۱۰درصد از قرارداد را از فریلنسر و ۵درصد آن را از کارفرما میگیرد. برخلاف اسمش، فریلنسر در این فرایند اصلاً «فری» نیست. «پونیشا» ضمناً عضویتهای متفاوتی هم دارد: عضویت معمولی، برنزی، نقرهای و طلایی. برای عضویت طلایی اعضا باید ماهانه صدهزار تومان پرداخت کنند. «پونیشا» بخشی را هم با عنوان «پونیشا الیت» یا «تیم فوقحرفهای» درنظر گرفته که یک نوع سفارشیسازی بهحساب میآید و کارفرمایان هزینهٔ بیشتری را نیز باید برای استفاده از آن بپردازند.
بنا بر آمار خود «پونیشا»، تا سال گذشته ۱۸۰هزار فریلنسر در «پونیشا» ثبتنام کرده بودند که بالطبع این عدد امروز رشد داشته است. در مصاحبهای که سال پیش با «نیما نورمحمدی»، مٔسس و صاحبامتیاز «پونیشا»، انجام شده او ارزش کسبوکار هفتسالهٔ خود را چیزی بین پنج تا ۱۰ میلیون دلار میداند که با دلار ۱۲هزارتومانیِ امروز چیزی معادل ۶۰ تا ۱۲۰ میلیارد تومان است! [2]. مبلغی که با ضرب تعداد متقاضیان فریلنسینگ و کارفرمایان در انواع حق عضویت و درصدی که از قراردادشان کم میشود چیز عجیبی نیست.
بله «پونیشا» یک بازار کار آنلاین نیست؛ ای کاش بود! «پونیشا» درواقع یک دلال است. یک واسط. یعنی همان چیزی که قرار بود فریلنسینگ حذفش کند و از شرش خلاص شود حالا بهشکل دیگری سروکلهاش پیدا شده: ظاهری فریبنده، پرطمطراق، امروزی، طبقهمتوسطی، رنگووارنگ، گیک، خوشرنگولعاب و ... . آن هم درقالب چیزی باعنوان «توانمندساز» و همایش «فریلند» هم یک حربهٔ تبلیغاتی برای این دلال است. اولاً از خود بلیتفروشی و حواشی همایش کلی پول به جیب «پونیشا» سرازیر میشود. ثانیاً «پونیشا» بیشتر و بیشتر شناخته شده و میتواند بیشتر معنای فریلنسینگ را خدشهدار کرده و مفهومش را محدود کند. حالا اجازه دهید از این زاویه به برخی عناوین این همایش نگاهی بیندازیم تا معنای آنها را بهتر درک کنیم: «امنیت شغلی»، «همه برنده نیستند!»، «رقابت با انقراض» یا «چگونه از قطار جا نمانیم؟» ضمناً یکی از شعارهای این همایش این است: «واقعیت فریلنسینگ را دریابید».
[1] سایت «پونیشا»
[2] مصاحبه با نیما نورمحمدی، مؤسس «پونیشا» با مجلهٔ شنبه
نقد یک همایش (۳)
بخش پایانی
پادکسترها متحد شوید
در قسمتهای قبلی این مطلب از منظر انتقادی به نحوهٔ رویکرد کسبوکارهای جدید دربارهٔ پادکست فارسی پرداخته شد.
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
[ادامه از پیام قبلی]
پردهٔ چهارم- نوبت پادکست فارسی است!
خب رسیدیم به اصل مطلب، یعنی پادکست فارسی. یکی از پنلهای همایش «فریلند» همانطور که در پردهٔ اول گفتم «انقلاب پادکست فارسی» است. در این پنل یکی از مجریان کول و پنج تا از فعالان حوزهٔ پادکست فارسی که سه تا از آنها پادکستساز هستند و دوتایشان از میزبانهای پادکست، قرار است همه روی هم کلاً ۴۰ دقیقه حرف بزنند؛ اگر به سایت «فریلند» سر زدید حتماً نگاهی هم به فهرست بلندبالای حامیان غول کنید تا سوارشدن حامی غول روی دوش مجری کول را بیشتر درک کنید! جریان نئولیبرال و سرمایهسالار همهٔ حوزه های زندگی را به خدمت میگیرد و آن را به ابزاری برای کسب درآمد تبدیل میکند. این جریان تمامی جنبههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فردی جامعه را درمینوردد. در این فرایند هیچ ارزشی جز ارزش مبادله باقی نمیماند. همهچیز رنگوبوی سود میگیرد. این جریان این بار از طریق «پونیشا» و با استفاده از همایش «فریلند» به سراغ پادکست فارسی آمده است. برگزاری همایش در منطقهٔ «آزاد» انزلی و تأکیدهای چندبارهٔ وبسایت «پونیشا» دربارهٔ «جهانیشدن» و «بازار آزاد» نیز نشان از همین جریان دارد. این جریان با شعار آزادی فردی عملاً آزادی را سلب میکند و آن را فقط برای سرمایه طلب میکند. نفوذ این جریان در پادکست فارسی میتواند به ازدسترفتن استقلال این پدیده بینجامد. خیلی از پادکسترهای فارسی کار خود را با آنچه «عشق» به این کار میخوانند شروع کردهاند. این عشق باعث میشود محتوایی برآمده از جان آنها تولید شود. اما جریان «مدیریت محتوا» که چندی است در کشور به راه افتاده و صرفاً بهدنبال کسب درآمد از محتواست و حالا هم جریان ورود «پونیشا» به این حوزه که بهنظر من بهواقع یک انقلاب را «در» پادکست فارسی رقم میزند، باعث میشود محتوای پادکست فارسی دیگر مستقل نباشد و بهقول یک پادکستساز حالا بعد از پشتسرگذاشتن «بهار پادکست فارسی» بهواقع باید از «سوز سرمای زمستان پادکست فارسی» حرف بزنیم[1]. با رویکارآمدن این جریان باید منتظر باشیم (کمااینکه امروز هم میشنویم) عدهای بگویند برویم پادکست بسازیم چون میشود پول خوبی بهجیب زد. دور نیست زمانیکه شرکتهای رب گوجه فرنگی، تایر ماشین، غذای حیوانات خانگی، مربای هویج، پادری و «خاویاربادمجان» بیایند و پادکست بسازند[2]. با این روند محتواهای سوپرمارکتیای که پادکست را بهمثابهٔ یک دکان میبینند درراهاند. جریان حیلهٔ مکارانهٔ «مدیریت محتوا» نیز این روند را تسهیل میکنند. یکی از همین دوستان جریان «مدیریت محتوا» در قسمتی از یک پادکست دربارهٔ پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی میگفت که من بعضاً برای اینکه جایگاه خودم را ارتقا دهم میهمان این پنل و آن پنل میشوم، اسمش را هم گذاشته بود «گِست-پادکستینگ». ایشان میگفت ما کسانی را در همایشهایمان دعوت میکنیم که بیش از صدمیلیون تومان درآمد داشتهاند: اینها «موفق» هستند. این پادکستر میگوید مشغول ساخت پادکستی دربارهٔ فشن هستیم و این را ترفندی راهگشا میداند، چراکه به یک ترند تبدیل شده و دیده میشود و برای پولدرآوردن خوب است و به گفتهٔ خودش مثلاً این پتانسیل را پیدا میکند که در شوهای تلویزیونی دیده شود [3]. اجازه دهید پردهٔ آخر را با وامگرفتن از جملات درخشانی از الکسیس دوتوکویل جمع کنم. این جریان نئولیبرال سرمایهسالار که بر دوش فنسالاران بنا شده: استبداد تن را بهحال خود رها میگذارد و حملهٔ خود را متوجه روح یا جان میسازد. فرمانروا دیگر نمیگوید: باید مثل من فکر کنی یا بمیری. او میگوید: آزادی تا مانند من فکر نکنی؛ زندگی، اموال و همهچیزت از آن تو باقی خواهد ماند، ولی از امروز به بعد در میان ما فردی بیگانه خواهی بود.
پردهٔ آخر- انقلاب «در» پادکست فارسی!
در این نمایش پنج پردهای سعی کردم نشان دهم «چطور حامیان غول و مجریان کول، پادکست فارسی را قورت میدهند». توضیح دادم که همایش «فریلند» حربهای تبلیغاتی است که وبسایت «پونیشا» از آن استفاده میکند تا فریلنسینگ خاص خود را بهخورد ملت بدهد. گفتم که فریلنسینگ در معنای واقعی کلمه با حذف دلالان و واسطان، آزادی و استقلال را به بار مینشاند؛ دلالانی که معمولاً خودشان نه دغدغهٔ آن حرفه را دارند و نه بعضاً چیزی از آن میدانند. نشان دادم که «پونیشا»، باوجود شعار فریلنسینگ، خود یک واسط و دلال کاسبکار است که نهتنها فریلنسینگ را رقم نمیزند، بلکه آن را مخدوش و محدود میکند. بر همین اساس، نتیجه گرفتم پنل «انقلاب پادکست فارسی» در واقع بهمعنای انقلاب پادکست فارسی نیست، بلکه انقلابی «در» پادکست فارسی است؛ انقلابی که همهٔ معادلات را سودپیوند میکند. این انقلاب را همان دلالانی رقم میزنند که به اذعان خودشان «چیزی از پادکست فارسی نمیدانند».
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
پردهٔ چهارم- نوبت پادکست فارسی است!
خب رسیدیم به اصل مطلب، یعنی پادکست فارسی. یکی از پنلهای همایش «فریلند» همانطور که در پردهٔ اول گفتم «انقلاب پادکست فارسی» است. در این پنل یکی از مجریان کول و پنج تا از فعالان حوزهٔ پادکست فارسی که سه تا از آنها پادکستساز هستند و دوتایشان از میزبانهای پادکست، قرار است همه روی هم کلاً ۴۰ دقیقه حرف بزنند؛ اگر به سایت «فریلند» سر زدید حتماً نگاهی هم به فهرست بلندبالای حامیان غول کنید تا سوارشدن حامی غول روی دوش مجری کول را بیشتر درک کنید! جریان نئولیبرال و سرمایهسالار همهٔ حوزه های زندگی را به خدمت میگیرد و آن را به ابزاری برای کسب درآمد تبدیل میکند. این جریان تمامی جنبههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فردی جامعه را درمینوردد. در این فرایند هیچ ارزشی جز ارزش مبادله باقی نمیماند. همهچیز رنگوبوی سود میگیرد. این جریان این بار از طریق «پونیشا» و با استفاده از همایش «فریلند» به سراغ پادکست فارسی آمده است. برگزاری همایش در منطقهٔ «آزاد» انزلی و تأکیدهای چندبارهٔ وبسایت «پونیشا» دربارهٔ «جهانیشدن» و «بازار آزاد» نیز نشان از همین جریان دارد. این جریان با شعار آزادی فردی عملاً آزادی را سلب میکند و آن را فقط برای سرمایه طلب میکند. نفوذ این جریان در پادکست فارسی میتواند به ازدسترفتن استقلال این پدیده بینجامد. خیلی از پادکسترهای فارسی کار خود را با آنچه «عشق» به این کار میخوانند شروع کردهاند. این عشق باعث میشود محتوایی برآمده از جان آنها تولید شود. اما جریان «مدیریت محتوا» که چندی است در کشور به راه افتاده و صرفاً بهدنبال کسب درآمد از محتواست و حالا هم جریان ورود «پونیشا» به این حوزه که بهنظر من بهواقع یک انقلاب را «در» پادکست فارسی رقم میزند، باعث میشود محتوای پادکست فارسی دیگر مستقل نباشد و بهقول یک پادکستساز حالا بعد از پشتسرگذاشتن «بهار پادکست فارسی» بهواقع باید از «سوز سرمای زمستان پادکست فارسی» حرف بزنیم[1]. با رویکارآمدن این جریان باید منتظر باشیم (کمااینکه امروز هم میشنویم) عدهای بگویند برویم پادکست بسازیم چون میشود پول خوبی بهجیب زد. دور نیست زمانیکه شرکتهای رب گوجه فرنگی، تایر ماشین، غذای حیوانات خانگی، مربای هویج، پادری و «خاویاربادمجان» بیایند و پادکست بسازند[2]. با این روند محتواهای سوپرمارکتیای که پادکست را بهمثابهٔ یک دکان میبینند درراهاند. جریان حیلهٔ مکارانهٔ «مدیریت محتوا» نیز این روند را تسهیل میکنند. یکی از همین دوستان جریان «مدیریت محتوا» در قسمتی از یک پادکست دربارهٔ پرسونال برندینگ یا برندسازی شخصی میگفت که من بعضاً برای اینکه جایگاه خودم را ارتقا دهم میهمان این پنل و آن پنل میشوم، اسمش را هم گذاشته بود «گِست-پادکستینگ». ایشان میگفت ما کسانی را در همایشهایمان دعوت میکنیم که بیش از صدمیلیون تومان درآمد داشتهاند: اینها «موفق» هستند. این پادکستر میگوید مشغول ساخت پادکستی دربارهٔ فشن هستیم و این را ترفندی راهگشا میداند، چراکه به یک ترند تبدیل شده و دیده میشود و برای پولدرآوردن خوب است و به گفتهٔ خودش مثلاً این پتانسیل را پیدا میکند که در شوهای تلویزیونی دیده شود [3]. اجازه دهید پردهٔ آخر را با وامگرفتن از جملات درخشانی از الکسیس دوتوکویل جمع کنم. این جریان نئولیبرال سرمایهسالار که بر دوش فنسالاران بنا شده: استبداد تن را بهحال خود رها میگذارد و حملهٔ خود را متوجه روح یا جان میسازد. فرمانروا دیگر نمیگوید: باید مثل من فکر کنی یا بمیری. او میگوید: آزادی تا مانند من فکر نکنی؛ زندگی، اموال و همهچیزت از آن تو باقی خواهد ماند، ولی از امروز به بعد در میان ما فردی بیگانه خواهی بود.
پردهٔ آخر- انقلاب «در» پادکست فارسی!
در این نمایش پنج پردهای سعی کردم نشان دهم «چطور حامیان غول و مجریان کول، پادکست فارسی را قورت میدهند». توضیح دادم که همایش «فریلند» حربهای تبلیغاتی است که وبسایت «پونیشا» از آن استفاده میکند تا فریلنسینگ خاص خود را بهخورد ملت بدهد. گفتم که فریلنسینگ در معنای واقعی کلمه با حذف دلالان و واسطان، آزادی و استقلال را به بار مینشاند؛ دلالانی که معمولاً خودشان نه دغدغهٔ آن حرفه را دارند و نه بعضاً چیزی از آن میدانند. نشان دادم که «پونیشا»، باوجود شعار فریلنسینگ، خود یک واسط و دلال کاسبکار است که نهتنها فریلنسینگ را رقم نمیزند، بلکه آن را مخدوش و محدود میکند. بر همین اساس، نتیجه گرفتم پنل «انقلاب پادکست فارسی» در واقع بهمعنای انقلاب پادکست فارسی نیست، بلکه انقلابی «در» پادکست فارسی است؛ انقلابی که همهٔ معادلات را سودپیوند میکند. این انقلاب را همان دلالانی رقم میزنند که به اذعان خودشان «چیزی از پادکست فارسی نمیدانند».
[ادامه در پیام بعدی]
—————
@mavaajid
[ادامه از پیام قبلی]
حالا روشن میشود که زنانهبودن یا مردانهبودن پنل «فریلند» اساساً هیچ اهمیتی برای برگزارکنندگانش ندارد. آنچه اهمیت دارد سود است و بس. «پونیشا» از طریق «فریلند» یک چیز را رقم میزند: ایجاد یک الیگارشی سرمایهسالار نئولیبرال که روی شانههای گیکهای فنسالار سوار شده است؛ حامیان غول روی شانههای مجریان کول. در این داستان: دیگر از کلاه و زنگولههای دلقک شوخ خبری نیست و آنچه به ما عرضه میشود دستهکلیدهای عقل کاپیتالیست است که لذت ناشی از دستیابی به موفقیت را بر پرده، نمایش میدهد[4].
دم در سالن نمایش- پادکسترها متحد شوید!
حالا که بیرون از سالن نمایش ایستادهایم و در جمع خود پادکسترهای فارسی هستیم اجازه دهید چیزی را بگویم. پیشنهاد میکنم برای حفظ استقلال پادکست فارسی، برای اینکه فریلنسرهای واقعی باشیم نه فریلنسرهای فریلندی، برای اینکه خود را به جریان سرمایه نسپاریم تا متولی ما شوند و برایمان تعیین تکلیف کنند، بیایید متحد شویم و درقالب چیزی مثل سندیکا امور خود را خودمان رتقوفتق کنیم. هر تصمیمی برای آیندهٔ پادکست فارسی باید در دل این جامعه گرفته شود و نباید از طرف صاحبان سرمایه به آن تحمیل شود.
1. پادکست «پادگپ»، «سوز میاد»
2. پادکست «پادگپ»، «خاویاربادمجون»
3.«محتوا (پادکست) چطور تبدیل به پول میشه؟!» Alexis de Tocqueville, De La Democratie en Amerique, Vol. II (Parsi, 1864) , p. 151.
4. آدورنو، ت. و م. هورکهایمر (1384). دیالکتیک روشنگری: قطعات فلسفی، ترجمهٔ مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: گام نو.
—————
@mavaajid
حالا روشن میشود که زنانهبودن یا مردانهبودن پنل «فریلند» اساساً هیچ اهمیتی برای برگزارکنندگانش ندارد. آنچه اهمیت دارد سود است و بس. «پونیشا» از طریق «فریلند» یک چیز را رقم میزند: ایجاد یک الیگارشی سرمایهسالار نئولیبرال که روی شانههای گیکهای فنسالار سوار شده است؛ حامیان غول روی شانههای مجریان کول. در این داستان: دیگر از کلاه و زنگولههای دلقک شوخ خبری نیست و آنچه به ما عرضه میشود دستهکلیدهای عقل کاپیتالیست است که لذت ناشی از دستیابی به موفقیت را بر پرده، نمایش میدهد[4].
دم در سالن نمایش- پادکسترها متحد شوید!
حالا که بیرون از سالن نمایش ایستادهایم و در جمع خود پادکسترهای فارسی هستیم اجازه دهید چیزی را بگویم. پیشنهاد میکنم برای حفظ استقلال پادکست فارسی، برای اینکه فریلنسرهای واقعی باشیم نه فریلنسرهای فریلندی، برای اینکه خود را به جریان سرمایه نسپاریم تا متولی ما شوند و برایمان تعیین تکلیف کنند، بیایید متحد شویم و درقالب چیزی مثل سندیکا امور خود را خودمان رتقوفتق کنیم. هر تصمیمی برای آیندهٔ پادکست فارسی باید در دل این جامعه گرفته شود و نباید از طرف صاحبان سرمایه به آن تحمیل شود.
1. پادکست «پادگپ»، «سوز میاد»
2. پادکست «پادگپ»، «خاویاربادمجون»
3.«محتوا (پادکست) چطور تبدیل به پول میشه؟!» Alexis de Tocqueville, De La Democratie en Amerique, Vol. II (Parsi, 1864) , p. 151.
4. آدورنو، ت. و م. هورکهایمر (1384). دیالکتیک روشنگری: قطعات فلسفی، ترجمهٔ مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: گام نو.
—————
@mavaajid