Telegram Web Link
اروین یالوم:
"ضربه ی سختی خورده بودم و درس دشواری نیز آموخته بودم؛ اینکه نمی توانی به هیچکس جز خودت تکیه کنی"
برای درکش باید به یه درجه ی بالایی از بلوغ برسی که با پوست و گوشت و استخونت حسش کنی.

@metaphortherapy🪴
شاید ما موفق نباشیم چون تعریف موفقیت‌مان را از دیگران وام گرفته‌ایم

@metaphortherapy🪴
استرس یعنی چه؟
استرس واکنش طبیعی بدن و ذهن ما به هر تغییری‌ست که نیاز به سازگاری، توجه یا واکنش دارد. این واکنش می‌تواند فیزیکی، ذهنی یا احساسی باشد.
وقتی با موقعیتی روبه‌رو می‌شویم که احساس می‌کنیم فراتر از توان ماست — مثل فشار کاری، تعارض در روابط، یا حتی تغییرات مثبت مثل شروع یک شغل جدید — بدن ما وارد حالت آماده‌باش می‌شود. قلب تندتر می‌زند، تنفس سریع‌تر  و ذهن درگیر پیدا کردن راه‌حل می‌شود.

کمی استرس می‌تواند مفید باشد (ما را به تلاش وامی‌دارد)، اما اگر طولانی‌مدت یا شدید باشد، می‌تواند به جسم و روان آسیب بزند.

@metaphortherapy🪴
داستان کوتاه:
روزی مردی برای خود خانه‌ای بزرگ و زیبا خرید
که در آن حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.
در همسایگی او خانه‌ای قدیمی بود و صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می‌کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه او و ریختن آشغال،به این هدف خود برسد.

صاحب آن باغ یک روز صبح از خواب برخاست،
همین که به ایوان رفت دید یک سطل
پر از زباله در ایوان است.

سطل را تمیز شست،برق انداخت و آن را از میوه‌های تازه و رسیده ی حیاط خود پر کرد تا برای همسایه خود ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید از روی بدجنسی خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر
برای دعوا آمده است.

وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل
پر از میوه‌های تازه و رسیده داد و گفت:
"هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می‌کند
که از آن بیشتر دارد!"

@metaphortherapy🪴
Havaye Zemzemehayet
Homayoun Shajarian
"هوای روی تو دارم نمی گذارندم..."

موسیقی های خوب گوش کنیم، موسیقی خوب، تاریخ انقضاء ندارد.

@metaphortherapy🎧
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کریستین بوبن:
«برای از دست دادن چیزی، باید اول صاحبِ آن بود. ما هیچ وقت در این زندگی صاحب چیزی نیستیم و هیچ وقت چیزی را از دست نمی‌دهیم. در این زندگی فقط باید آواز خواند، باید با غبار روان‌های عاشق‌مان از ته گلو، از ته دل، از ته مغز، از ته قلب، از ته روح آواز بخوانیم.»
@metaphortherapy🪴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا تا بحال گربه‌ای را دیده‌اید که، پس از این که بر نوک شاخه‌ای می‌رود، ترس از ارتفاع بر او مستولی شده، و جرات تحرک را از دست می‌دهد؟
در این شرایط گربه هرچه ناله کند و جیغ بزند، کسی نمی‌تواند به او کمک کرده، و او را از نوک شاخه پایین بیاورد.
تنها راه این است که شاخه را ببرند، و او را از دامی که خود را در آن گرفتار کرده، رها کنند.
ما آدمها هم خود را در دام‌هایی گرفتار می‌کنیم که حاصل ذهنیت خودمان است؛ و فقط وقت خود و بقیه را با جیغ زدن و ناله کردن تلف می‌کنیم.
@metaphortherapy🪴
خیام:
ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ

می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ

@metaphortherapy🪴
سیمین بهبهانی:
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟

جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟

"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟

دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟

چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟

            

@metaphortherapy🪴
قربانی‌بودن، اگر بیش از حد طول بکشد، به هویت بدل می‌شود، و آن وقت آزادی، ترسناک می‌شود!

@metaphortherapy🪴
وقتی با ذهنی پر از پیش‌فرض به گفت‌وگو می‌رویم، در واقع صدای خودمان را می‌شنویم، نه دیگری را ...
@metaphortherapy🪴
نقش «نفر اصلی» توی رابطه با کیه؟


ممکنه هیچ‌وقت این سؤال رو از خودت نپرسیده باشی، اما واقعیت اینه که وقتی توی یک رابطه فقط یک نفر تصمیم‌گیرنده‌ست، فقط یک نفر شنیده می‌شه و فقط خواسته‌های اون یک نفر مهم به‌حساب میان، تعادل رابطه از بین می‌ره.

رابطه‌ای سالمه که توش
رئیس یا نفر اصلی وجود نداره.
هیچ‌کس نباید حس کنه قدرت بیشتری داره یا تنها صدای مهم رابطه‌ست.
هر دو نفر باید احساس کنن دیده می‌شن، شنیده می‌شن و سهم برابری در ساختن رابطه دارن.

گاهی ممکنه به دلایل مختلف، یکی از ما درگیر زندگی شخصی خودش بشه و نتونه مثل قبل انرژی برای رابطه بذاره. این طبیعیه.
اما اون‌چه مهمه اینه که در مجموع، تعادل وجود داشته باشه.
اگر مدت‌هاست احساس می‌کنی همیشه یکی از شما نقش آدم اصلی رو بازی می‌کنه، شاید وقتشه یک‌بار دیگه به شکل رابطه‌ات نگاه کنی.

رابطه یعنی همکاری، نه رقابت.
یعنی هم‌مسیر بودن، نه کنترل یک‌طرفه.
یعنی ساختن با هم، نه به تنهایی ساختن.

@metaphortherapy🪴
مجله استعاره و روانشناسی وهنر
استرس یعنی چه؟ استرس واکنش طبیعی بدن و ذهن ما به هر تغییری‌ست که نیاز به سازگاری، توجه یا واکنش دارد. این واکنش می‌تواند فیزیکی، ذهنی یا احساسی باشد. وقتی با موقعیتی روبه‌رو می‌شویم که احساس می‌کنیم فراتر از توان ماست — مثل فشار کاری، تعارض در روابط، یا حتی…
راه‌های مقابله با استرس و راه‌حل‌های روان‌شناختی آن:

۱. تنفس عمیق و آگاهانه:
ساده‌ترین تکنیک ولی بسیار مؤثر. ۴ ثانیه دم، ۴ ثانیه نگه‌داشتن نفس، ۴ ثانیه بازدم. چند بار تکرار کنیم، بدن پیام آرامش به مغز می‌فرستد.

۲. ورزش منظم (حتی ۱۵ دقیقه پیاده‌روی):
ورزش استرس را کاهش می‌دهد چون باعث ترشح اندورفین می‌شود،

۳. نوشتن احساسات:
درست مثل حرف زدن با یک دوست امن، نوشتن کمک می‌کند ذهن خلوت شود و نگرانی‌ها شکل بگیرند، نه اینکه پنهان بمانند.

۴. محدود کردن ورودی‌ها:
کم کردن مصرف اخبار، شبکه‌های اجتماعی یا آدم‌هایی که استرس منتقل می‌کنند. گاهی ذهن فقط از «سکوت» ترمیم می‌شود.

۵. تکنیک‌های شناختی :
شناخت افکاری که استرس را زیاد می‌کنند (مثل بایدها، فاجعه‌سازی، مقایسه‌ها) و جایگزینی‌شان با افکار واقع‌بینانه.

۶. انجام کارهایی که حس معنا و کنترل می‌دهند:
یادگیری مهارت جدید، کمک به دیگران، یا حتی مرتب کردن یک گوشه از اتاق... احساس کنترل به طرز عجیبی آرامش‌بخش است.

۷. رابطه با آدم‌های امن و الهام‌بخش:
یک گفت‌وگوی ساده با کسی که دوستمان دارد، گاهی همه چیز را  تغییر می‌دهد.
@metaphortherapy🪴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیرضا هدایت:
من یک بار مرگ را تجربه کرده ام
یک نفر شبیه تو
دست یک نفر
که شبیه من نبود را گرفته بود !
باران هم می آمد ..!

@metaphortherapy🪴
Khaneh Be Doosh
Alireza Eftekhari | موزیکدل
آه ای صبا چون تو مدهوشم من خود فراموشم من

خانه بر دوشم من، خانه بر دوش

من در پی اش کو به کو افتادم دل به عشقش دادم

حلقه در گوشم من حلقه در گوش

گر در کویش برسی برسان این پیام مرا

بی چراغ رویت من ندارم دیگر

تاب این شبهای سرد و خاموش

هرگز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ما شد فراموش

ای جان من غرق سودای تو

بی تماشای تو دل ندارد ذوق گفتگویی

بی جلوه ات آرزو بی حاصل

بی تو در باغ دل خود نروید سرو آرزویی

شبها مرغ لب بسته منم دل شکسته منم

تا سحر بیدارم سر به زانو دارم

برنخیزد از من های و هویی

بی تو سیر گل را چه کنم گل ندارد بی تو رنگ و بویی

🎼موسیقی خوب گوش کنیم
@metaphortherapy🎧
شهریار:
هر آن گیاه که بر خاکِ ما دمیده ببوی
اگر که بوی وفا می‌دهد
گیاهِ من است
مولانا:
بصیرتم چو نبخشی
بصر چه سود کند؟!

@metaphortherapy🪴
آلفرد آدلر:
تنها چیزى که مى‌شود از یک انسان توقع داشت و بهترین تحسینى که مى‌شود از یک انسان کرد، این است که او همنوعى خیرخواه باشد، بتواند با دیگران دوستى برقرار کند و در عشق و ازدواج شریکى حقیقى باشد.
لازم نیست مصلح اجتماعى باشید که بتوانید دنیاى بهترى بسازید، بلکه همین که دنیاى خصوصى خودتان را بهتر کنید، خدمت بزرگى کرده‌اید.
@metaphortherapy🪴
پاسخ متفاوت
یه معلم که به آرناو 7 ساله ریاضیات تدریس می کرد از او پرسید،" اگه من یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم، چندتا سیب خواهی داشت؟" در چند ثانیه آرناو خیلی مطمئن جواب داد، "چهارتا!" معلم ناامید توقع یک جواب خیلی ساده رو داشت.(سه)
او ناامید شده بود. او فکر کرد "شاید بچه درست گوش نکرده". او تکرار کرد" آرناو درست گوش کن. خیلی ساده است. تو می تونی جوابشو بگی اگه درست گوش کنی. اگه من یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم، چندتا سیب خواهی داشت؟" آرناو احساس ناامیدی رو توی صورت معلمش دید. او با انگشتانش دوباره محاسبه کرد. اما او به دنبال جوابی بود که معلم رو خوشحال کنه. جستجوی او برای جواب درست نبود. این بار با دودلی جواب داد"چهارتا..."
نا امیدی و یاس توی صورت معلم موج میزد. معلم به خاطر آورد که آرناو عاشق توت فرنگیه. فکر کرد شاید چون سیب دوست نداره کنترلش رو از دست میده. این بار با شوق زیاد و خیلی سریع پرسید،" اگه یه توت فرنگی و یه توت فرنگی دیگه و یه توت فرنگی دیگه بهت بدم، آرناو چندتا توت فرنگی خواهد داشت؟" با دیدن معلم خوشحال، آرناو دوباره با انگشتاش محاسبه کرد. هیچ فشاری روی او نبود، اما یه کمی فشار روی معلم بود. او می خواست با فکر جدیدش به موفقیت برسه. با یه خنده تردید آمیز آرناو  جواب داد" سه تا؟" حالا معلم یه خنده پیروزی را داشت. فکرش جواب داد. او می خواست به خودش تبریک بگه. اما یه چیز باقی مونده بود. یه بار دیگه ازش پرسید،" حالا اگه یه سیب و یه سیب دیگه و یه سیب دیگه بهت بدم چندتا سیب داری؟"
آرناو به سرعت جواب داد،" چهارتا!"
معلم مات و مبهوت ماند. او با لحن کمی خشمگین و عصبانی پرسید" چطور آرناو، چطور؟"
آرناو  با لحن آرام و با تامل جواب داد،" چون من در کیفم یه سیب دارم".

☀️پند اخلاقی داستان:
زمانی که کسی به شما جواب متفاوتی از چیزی که شما توقع دارید می دهد، لزوماً اشتباه نیست. شاید جنبه دیگری وجود دارد که ما اصلاً متوجه نشده ایم.

و‌ همچنین به یاد داشته باشیم که وقتی با دیگران صحبت می‌کنیم و برای آن‌ها استدلال می‌کنیم، آن‌ها با ذهن خالی به سراغ ما نیامده‌اند. به همین دلیل، با وجودی که ما اطلاعات و توضیحات خود را به آن‌ها ارائه می‌کنیم، تحلیل و پاسخ آن‌ها ممکن است با ما متفاوت باشد.

@metaphortherapy🪴
ویلیام گلاسر:
بودن با فردی که برخلاف دیگران ما را مورد قضاوت قرار نمی دهد و از ما نمی خواهد که تغییر کنیم بسیار خوشایند است.
در این حالت دنیا بسیار امیدوارکننده است، ما با چنین فردی احساس راحتی می کنیم و با هم به همه چیز می خندیم.

بسیار احساس خوبی است که با فردی آشنا شویم که ما را بدون قید و شرط همین گونه که هستیم مي پذیرد.
هرچه بیشتر با او آشنا شویم، احساس بهتری به ما دست می دهد، فردی را پیدا کرده ایم که بدون ترس از طرد شدن، تحقیر، انتقاد، سرزنش یا شکوه و شکایت می توانیم دنیای مطلوب خود را با او در میان بگذاریم.

@metaphortherapy🪴
2025/07/10 13:58:48
Back to Top
HTML Embed Code: