فرزندم! تو تعقیب شیطان را رها کن و به تعقیب خدای درونت مشغول باش. خردی که صاحب شعور شد، هیچ زمان شعار نمی دهد. آن شیطانی که به ما تعلیم می دهند، دکانی است که حوائج ملایان را مهیا می کند. شیطان را در هستی، شریک اعمال خالقی کرده اند که خود آن آفریننده، خالق آن شیطان است. با خدا، کاری کرده اند که گوئی خدا را توان ادب کردن مخلوقی چون شیطان نیست. و مدام به آفریده های آدم نامش، هشدار حضور شیطان را جار می زنند. خدایی که در ادب کردن مخلوق خود، به عجز مانده باشد، چه قوتی در رفع حوائج کثیره من انسان، در توان خود دارد؟ مرا به چنین خدای منفعلی که در ادب کردن مخلوق خود، درمانده است، هیچ نیازی نیست.
شعور فرشتگان درشناخت آدم:
موجودی به نام شیطان، بعدازمورد غضب قرار گرفتن ازطرف خالق خود، در بهشت چه می کرده است؟ اصلا باید پرسید که وجود موجودی غضب شده ومطرود، به نام شیطان در بهشت، چه معنایی دارد، تا برگزیده ای بشرنام را، که مورد شوق خالق بوده، فریب دهد، وبر علیه خالق خود توطئه نماید؟ و خالق، از این توطئه، هیچ نمی دانسته ؟! این چه خالقی است که از رفتار مخلوق خود، تا این حد، بی خبر مانده است؟! و زمانی مطلع می شود، که کار از کار گذشته است. و جالب این جاست که فریب خورده را، تنبیه و طرد می کند. و فریب دهنده را صاحب کرامت می نماید!
نقص این موجود بشر نام، در خلقت چه بوده است، که به این راحتی فریب شیطان را می خورد، اما از خالق خود اطاعت نمی کند؟ و از طرفی باید گفت نقصی که خالق برای خلق این مخلوق داشته، در چه چیز بوده که او را مستعد فریب خوردن آفریده است؟ این چه خالقی است که در فهم اعمال مخلوق خود - شیطان - تا این حد در نادانی و عجز به سر می برده؟!
طبق مضامین ادیان ابراهیمی، بهشت، مأوای برگزیدگان و صالحان و وارستگان است، حضور دائمی شیطان در چنین مکانی برای فریب برگزیده ترین مخلوق خالق، چه تعریفی می تواند داشته باشد؟
در صورتی که طبق متون به اصطلاح مقدس همان ادیان، شیطان، به خاطر سجده نکردن به آدم، و نافرمانی از خالق، پیش تر، از محضر خالق، برای همیشه طرد شده بود. چگونه می شود، طردشدهای اجازه ورود به بهشت داشته باشد؟ و این موجود غضب شده، چگونه به راحتی به بهشت وارد می شده است تا آدم و حوا را فریب دهد؟
بنا به گفته متولیان دین یهوه و الله و گاد، بهشت، مختص خالصان و مخلصان به کمال رسیده است؛ شیطان چگونه می توانسته به بهشت وارد شده، و به گشت و گذار مشغول شود؟ و کسی را با وی کاری نباشد؟
فروهر
میثرا اشوان
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
شعور فرشتگان درشناخت آدم:
موجودی به نام شیطان، بعدازمورد غضب قرار گرفتن ازطرف خالق خود، در بهشت چه می کرده است؟ اصلا باید پرسید که وجود موجودی غضب شده ومطرود، به نام شیطان در بهشت، چه معنایی دارد، تا برگزیده ای بشرنام را، که مورد شوق خالق بوده، فریب دهد، وبر علیه خالق خود توطئه نماید؟ و خالق، از این توطئه، هیچ نمی دانسته ؟! این چه خالقی است که از رفتار مخلوق خود، تا این حد، بی خبر مانده است؟! و زمانی مطلع می شود، که کار از کار گذشته است. و جالب این جاست که فریب خورده را، تنبیه و طرد می کند. و فریب دهنده را صاحب کرامت می نماید!
نقص این موجود بشر نام، در خلقت چه بوده است، که به این راحتی فریب شیطان را می خورد، اما از خالق خود اطاعت نمی کند؟ و از طرفی باید گفت نقصی که خالق برای خلق این مخلوق داشته، در چه چیز بوده که او را مستعد فریب خوردن آفریده است؟ این چه خالقی است که در فهم اعمال مخلوق خود - شیطان - تا این حد در نادانی و عجز به سر می برده؟!
طبق مضامین ادیان ابراهیمی، بهشت، مأوای برگزیدگان و صالحان و وارستگان است، حضور دائمی شیطان در چنین مکانی برای فریب برگزیده ترین مخلوق خالق، چه تعریفی می تواند داشته باشد؟
در صورتی که طبق متون به اصطلاح مقدس همان ادیان، شیطان، به خاطر سجده نکردن به آدم، و نافرمانی از خالق، پیش تر، از محضر خالق، برای همیشه طرد شده بود. چگونه می شود، طردشدهای اجازه ورود به بهشت داشته باشد؟ و این موجود غضب شده، چگونه به راحتی به بهشت وارد می شده است تا آدم و حوا را فریب دهد؟
بنا به گفته متولیان دین یهوه و الله و گاد، بهشت، مختص خالصان و مخلصان به کمال رسیده است؛ شیطان چگونه می توانسته به بهشت وارد شده، و به گشت و گذار مشغول شود؟ و کسی را با وی کاری نباشد؟
فروهر
میثرا اشوان
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند.
هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت.
اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…)!
پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند.
در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود.
رهگذر رو به مرد دروازه بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازهبان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم."
دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "میتوانید وارد شوید و هر چقدر دلتان میخواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مسافر خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد.
ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد.
پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعهای رسیدند.
راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد.
مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهیدبنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
مرد گفت: بهشت!
بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند وگفت:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! "
آن مرد گفت: کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند...
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی
از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت
می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او
با تشریفات مناسب انجام نشد.
دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد .
در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد
هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .
آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و
یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه
شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:
آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید
آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران
گوش می دهد.
در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه
دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند.
یکدیگر را در آغوش می کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست
بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کرد
با مهربانی به من نگریست و گفت:
با چنان عشقی زندگی کن که
حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
📖 برگرفته از: کتاب شیطان و دوشیزه پریم پائولوکوئیلو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت.
اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…)!
پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند.
در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود.
رهگذر رو به مرد دروازه بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازهبان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم."
دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "میتوانید وارد شوید و هر چقدر دلتان میخواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مسافر خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد.
ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد.
پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعهای رسیدند.
راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد.
مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهیدبنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
مرد گفت: بهشت!
بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند وگفت:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! "
آن مرد گفت: کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند...
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی
از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت
می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او
با تشریفات مناسب انجام نشد.
دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد .
در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد
هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .
آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و
یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه
شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:
آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید
آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران
گوش می دهد.
در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه
دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند.
یکدیگر را در آغوش می کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست
بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کرد
با مهربانی به من نگریست و گفت:
با چنان عشقی زندگی کن که
حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
📖 برگرفته از: کتاب شیطان و دوشیزه پریم پائولوکوئیلو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار میشدند "بچه شیطان" و "تخم جن" میگفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک میشوند چون بغیر از این کسی نمیتواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که میگفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمیتواند خودش را نگه دارد چگونه میتواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟!
پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها میباشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.
📕 طهران قدیم
✍ جعفر شهری
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها میباشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.
📕 طهران قدیم
✍ جعفر شهری
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
اولین وادی ,وادی شناخت نامیده می شود.
طبیعتا اولین وادی باید وادی شناخت باشد. زیرا انسان همه چیز را باشناخت آغاز می کند.
حیوانات شناخت ندارند و این تنها انسان است که شناخت دارد.
فقط انسان است که به گردآوری شناختها می پردازد.
تنها انسان است که کتاب و نظریه دارد. پس شناخت اولین وادی است.
جنبه منفی این وادی این است :
که شما به شناخت برسید و بعد گرفتار آن گردید یعنی هدف واقعی از شناخت را فراموش کنید. گرفتار کار خودتان شوید و یا اینکه در خود شناخت متوقف شوید.
در این حالت شما جمع آوری کننده شناخت های بیشتر می شوید و همراه با دیگران تنها به گرد آوری شناخت ادامه می دهید.
البته در این راه ممکن است یک دانشمند بزرگ یا یک کارشناس شوید اما یک شناسنده نخواهید بود
روش شناسنده از روش شناخت کاملا متفاوت است.
هنگامی که شناخت رخ می دهد دو چیز مطرح می شود :
اول ، محتوای شناخت یعنی آن چیزی که می شناسید.
دوم خودآگاهی آیینه. شما کسی هستید که می توانید بشناسید.
اگر شما در محتوای شناخت بیشتر از ظرف شناخت متوقف شوید در این وادی گم خواهید شد. آن بخشی که شما را اسیر و گرفتار و گم می کند جنبه ی منفی شناخت نام دارد .
اگر #اسیر شناخت شوید شما در اولین وادی گم گشته اید و نمی توانید از آن عبور کنید.
شناخت بیشتر شما موجب سردرگمی شما خواهد شد. چون راهی وجود ندارد که مشخص کند چه چیزی درست است چه چیزی غلط. هر چیزی که می شنوید را اگر به طور منطقی در برابرتان قرار دهید آنرا درست خواهید پنداشت . راه دیگری برای ارزیابی وجود ندارد. به همین دلیل است که این اتفاق می افتد. شما به نزد استادی می روید به سخنانش گوش می کنید حرف او به نظرتان درست می آید سپس به سوی استادی دیگر می روید و به او گوش می سپارید و می بینید که انگار حرف او هم درست است. کتابی را می خوانید و در ارزیابی درست به نظر می رسد سپس کتاب دیگری را می خوانید که ممکن است با کتاب اول کاملا در تضاد باشد. اما آن کتاب نیز منطق خود را دارد و ممکن است درست باشد و به نظر می رسد که راهی برای اینکه بدانید کدام درست می گوید کدام نادرست وجود ندارد اگر شما به گرد آوری ادامه بدهید می بینید که کاری جز گرد آوری گزاره های متضاد و عبارات مخالف نکرده اید آنگاه میلیونها دیدگاه وجود خواهد داشت و شما دیر یا زود به یک فیلسوف یا مفسر نظام های فکری تبدیل می شوید واین کار نه تنها کمکی به شما نمی کند بلکه باعث
سردر گمی بیشتر شما می شود
پس اولین نکته در وادی شناخت این است که انسان باید گوش به زنگ بماند و به گنجایش شناخت علاقه مند باشد نه به محتوا،
فرد باید بر تماشاچی بودن تاکید کند. باید بیشتر و بیشتر گوش به زنگ و هشیار باشد تا بعد به مرتبه شناسندگی برسد و انسان نه با شناختن چیزهای بیشتر که با هشیار_بودن به شناسنده راستین بدل می شود
آگاهی یک تیر است که دو سو دارد یک سو به شناخته شده دیگری به شناسنده اگر در این وادی در پی کشف شناخته ها باشید راه را گم می کنید اما اگر نگاه خود را به شناسنده بدوزید گم نمی شوید و در این صورت می توانید این وادی را پشت سر گذارید و هر بار که یک وادی را پشت سر می گذارید لذت بزرگی به استقبال شما می آید.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
طبیعتا اولین وادی باید وادی شناخت باشد. زیرا انسان همه چیز را باشناخت آغاز می کند.
حیوانات شناخت ندارند و این تنها انسان است که شناخت دارد.
فقط انسان است که به گردآوری شناختها می پردازد.
تنها انسان است که کتاب و نظریه دارد. پس شناخت اولین وادی است.
جنبه منفی این وادی این است :
که شما به شناخت برسید و بعد گرفتار آن گردید یعنی هدف واقعی از شناخت را فراموش کنید. گرفتار کار خودتان شوید و یا اینکه در خود شناخت متوقف شوید.
در این حالت شما جمع آوری کننده شناخت های بیشتر می شوید و همراه با دیگران تنها به گرد آوری شناخت ادامه می دهید.
البته در این راه ممکن است یک دانشمند بزرگ یا یک کارشناس شوید اما یک شناسنده نخواهید بود
روش شناسنده از روش شناخت کاملا متفاوت است.
هنگامی که شناخت رخ می دهد دو چیز مطرح می شود :
اول ، محتوای شناخت یعنی آن چیزی که می شناسید.
دوم خودآگاهی آیینه. شما کسی هستید که می توانید بشناسید.
اگر شما در محتوای شناخت بیشتر از ظرف شناخت متوقف شوید در این وادی گم خواهید شد. آن بخشی که شما را اسیر و گرفتار و گم می کند جنبه ی منفی شناخت نام دارد .
اگر #اسیر شناخت شوید شما در اولین وادی گم گشته اید و نمی توانید از آن عبور کنید.
شناخت بیشتر شما موجب سردرگمی شما خواهد شد. چون راهی وجود ندارد که مشخص کند چه چیزی درست است چه چیزی غلط. هر چیزی که می شنوید را اگر به طور منطقی در برابرتان قرار دهید آنرا درست خواهید پنداشت . راه دیگری برای ارزیابی وجود ندارد. به همین دلیل است که این اتفاق می افتد. شما به نزد استادی می روید به سخنانش گوش می کنید حرف او به نظرتان درست می آید سپس به سوی استادی دیگر می روید و به او گوش می سپارید و می بینید که انگار حرف او هم درست است. کتابی را می خوانید و در ارزیابی درست به نظر می رسد سپس کتاب دیگری را می خوانید که ممکن است با کتاب اول کاملا در تضاد باشد. اما آن کتاب نیز منطق خود را دارد و ممکن است درست باشد و به نظر می رسد که راهی برای اینکه بدانید کدام درست می گوید کدام نادرست وجود ندارد اگر شما به گرد آوری ادامه بدهید می بینید که کاری جز گرد آوری گزاره های متضاد و عبارات مخالف نکرده اید آنگاه میلیونها دیدگاه وجود خواهد داشت و شما دیر یا زود به یک فیلسوف یا مفسر نظام های فکری تبدیل می شوید واین کار نه تنها کمکی به شما نمی کند بلکه باعث
سردر گمی بیشتر شما می شود
پس اولین نکته در وادی شناخت این است که انسان باید گوش به زنگ بماند و به گنجایش شناخت علاقه مند باشد نه به محتوا،
فرد باید بر تماشاچی بودن تاکید کند. باید بیشتر و بیشتر گوش به زنگ و هشیار باشد تا بعد به مرتبه شناسندگی برسد و انسان نه با شناختن چیزهای بیشتر که با هشیار_بودن به شناسنده راستین بدل می شود
آگاهی یک تیر است که دو سو دارد یک سو به شناخته شده دیگری به شناسنده اگر در این وادی در پی کشف شناخته ها باشید راه را گم می کنید اما اگر نگاه خود را به شناسنده بدوزید گم نمی شوید و در این صورت می توانید این وادی را پشت سر گذارید و هر بار که یک وادی را پشت سر می گذارید لذت بزرگی به استقبال شما می آید.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
دومین_وادی
دومین وادی، وادی_پشیمانی (توبه ) نامیده شده است.
هنگامی که در باره خودتان بیشتر تامل می کنید طبیعتا توبه ای بزرگ در شما ظهور می کند. چون از همه کارهای غلطی که انجام داده اید ، آگاه می شوید و بدین ترتیب حس پشیمانی در شما ظهور می کند. در این هنگام شما به فتح قله بزرگ خود آگاهی نایل می شوید و ناگهان در اثر این خود آگاهی وجدان راستین شما بیدار می شود.
به یاد داشته باشید وجدانی که به طور معمول دارید وجدان رو راستی نیست. بلکه یک سکه ی تقلبی است .
این وجدان را جامعه به شما داده است. مردم به شما گفته اند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیر اخلاقی است. اما پس از عبور از اولین وادی شما در خواهید یافت چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. پس از آن ناگهان در خواهید یافت، چه کارهای نادرستی انجام داده اید در خواهید یافت چه تعداد از مردم آسیب رسان ، آزارگر ، ویرانگر ، خشن ، ستیزه جو ، پرخاشگر و حسودند.
این پیامد طبیعی آن هشیار شدنی است که در اثر وجدان_راستین به بیداری می رسد.
این وجدان هیچ رابطه ای با وجدان معمولی شما ندارد وجدان معمولی شما چیزی عاریتی است. شما با این وجدان می توانید کاری کنید که هیچ وقت آسیب نبینید. این وجدان به شما امکان می دهد از طریق آن دگرگون شوید. در حالت معمولی در حد متوسطی می دانید چه چیزی درست است چه چیزی غلط و به همین سبب باز به کارهای نادرست خود ادامه می دهید دانستن کارهای نادرست هیچ تفاوتی در رفتار شما به وجود نمی آورد. به عنوان نمونه شما می دانید خشم بد است اما باز خشمگین می شوید یعنی با اینکه می دانید و در این مورد هیچ تردیدی ندارید باز عنان خود را به دست خشم می دهید. و یا با اینکه می دانید مال اندوزی چیز خوبی نیست ولی بازبه مال اندوزی ادامه می دهید و نه تنها به مال اندوزی ادامه می دهید بلکه به مالک شدن بر افراد نیز علاقه نشان می دهید شما مالک همسر و فرزند خود می شوید پنداری که آنان وسیله اند و می توانند مالکیت پذیر باشند. شما خودتان را از طریق مالکیت به هلاکت می رسانید .
اما با عبور از اولین وادی وجدان واقعی در شما بیدار می شود و شما می دانید کدام کار اشتباه است و امکان انجام کارهایی از نوع دیگر برای شما ممکن می شود.
حال می رسیم به جنبه منفی وادی توبه ( پشیمانی )
جنبه منفی وادی توبه به این صورت است که در می یابید درگذشته این کار و آن کار غلط را انجام داده اید و بعد می بینید اگر این شمارش را ادامه دهید سر به میلیون می زند و این امر باعث نگرانی هر چه بیشتر شما می شود شما تا این زمان ناآگاه بودید. از این پس کار نفسگیر شمردن کارهای غلط را ادامه می دهید و این وضعیت سرانجام شما را به بیماری می کشاند.
شما هر لحظه بر اشتباهات خود وقوف بیشتری می یابید و با این کار در تاریکی عمیق تری فرو می روید.
اگر به همین صورت احساس گناه در شما بیدار شود و شما گرفتار گذشته خود باشید بدیهی است در وادی دوم باقی می مانید و قادر به عبور از آن نخواهید بود.
اگر گذشته به یک مساله مهم تبدیل شود و شما مدام بر سر خود بکوبید که من چرا فلان کار را کردم ، این کار غلط است و شما از آن نتیجه ای نخواهید گرفت.
اما جنبه مثبت آن است که به آینده علاقمند شوید نه به گذشته . اکنون به این نکته واقف شده اید که اشتباهاتی را انجام داده اید اما این را بدانید که طبیعتا به این دلیل که ناآگاه بودید این کارها را انجام می دادید ، پس نیازی به احساس گناه نیست.
به راستی چطور یک نفر می تواند درست کردار باشد در صورتی که از کار درست اطلاعی ندارد؟
شما الان به آن درجه رسیده اید که می دانید کل گذشته ی شما اشتباهی بیش نبوده است اما درک این موضوع نباید باعث شود بر سر و سینه خود بزنید.
شما از این نکته که به خود و دیگران آسیب رسانده اید افسرده اید اما در همان حال احساس شادمانی هم باید داشته باشید زیرا دیگر چنان کارهایی را انجام نخواهید داد. اکنون شما وجدان خودتان را دارید و این وجدان هر گز اجازه نخواهد داد کار اشتباه را دوباره تکرار کنید هنگامی که وجدان واقعی بیدار شود دیگر نیازی به خودداری نیست . نیازی به برنامه ریزی برای انضباط خشک وجود ندارد. در این حالت کار درست به یک امر_طبیعی تبدیل می شود در این حالت کار درست آسان است و کار آسان درست.
دراین موقعیت وجدان بیدار شده و شما اگر هم بخواهید کار غلطی انجام دهید باید بسیار تلاش کنید و حتی تا حد زیادی هم امکان دارد به نتیجه نرسد.
این جنبه مثبت است که کسی احساس کند دگرگونی رخ داده است و نعمت فرو باریده و این بزرگترین هدیه است که خداوند به شما عطا کرده اکنون زندگی شما در حال حرکت به سوی یک بعد تماما جدید ، یک جهت کاملا تازه است.
اینجا همان جایی است که:
اخلاق_واقعی و فضیلت زاده می شود.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
دومین وادی، وادی_پشیمانی (توبه ) نامیده شده است.
هنگامی که در باره خودتان بیشتر تامل می کنید طبیعتا توبه ای بزرگ در شما ظهور می کند. چون از همه کارهای غلطی که انجام داده اید ، آگاه می شوید و بدین ترتیب حس پشیمانی در شما ظهور می کند. در این هنگام شما به فتح قله بزرگ خود آگاهی نایل می شوید و ناگهان در اثر این خود آگاهی وجدان راستین شما بیدار می شود.
به یاد داشته باشید وجدانی که به طور معمول دارید وجدان رو راستی نیست. بلکه یک سکه ی تقلبی است .
این وجدان را جامعه به شما داده است. مردم به شما گفته اند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیر اخلاقی است. اما پس از عبور از اولین وادی شما در خواهید یافت چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. پس از آن ناگهان در خواهید یافت، چه کارهای نادرستی انجام داده اید در خواهید یافت چه تعداد از مردم آسیب رسان ، آزارگر ، ویرانگر ، خشن ، ستیزه جو ، پرخاشگر و حسودند.
این پیامد طبیعی آن هشیار شدنی است که در اثر وجدان_راستین به بیداری می رسد.
این وجدان هیچ رابطه ای با وجدان معمولی شما ندارد وجدان معمولی شما چیزی عاریتی است. شما با این وجدان می توانید کاری کنید که هیچ وقت آسیب نبینید. این وجدان به شما امکان می دهد از طریق آن دگرگون شوید. در حالت معمولی در حد متوسطی می دانید چه چیزی درست است چه چیزی غلط و به همین سبب باز به کارهای نادرست خود ادامه می دهید دانستن کارهای نادرست هیچ تفاوتی در رفتار شما به وجود نمی آورد. به عنوان نمونه شما می دانید خشم بد است اما باز خشمگین می شوید یعنی با اینکه می دانید و در این مورد هیچ تردیدی ندارید باز عنان خود را به دست خشم می دهید. و یا با اینکه می دانید مال اندوزی چیز خوبی نیست ولی بازبه مال اندوزی ادامه می دهید و نه تنها به مال اندوزی ادامه می دهید بلکه به مالک شدن بر افراد نیز علاقه نشان می دهید شما مالک همسر و فرزند خود می شوید پنداری که آنان وسیله اند و می توانند مالکیت پذیر باشند. شما خودتان را از طریق مالکیت به هلاکت می رسانید .
اما با عبور از اولین وادی وجدان واقعی در شما بیدار می شود و شما می دانید کدام کار اشتباه است و امکان انجام کارهایی از نوع دیگر برای شما ممکن می شود.
حال می رسیم به جنبه منفی وادی توبه ( پشیمانی )
جنبه منفی وادی توبه به این صورت است که در می یابید درگذشته این کار و آن کار غلط را انجام داده اید و بعد می بینید اگر این شمارش را ادامه دهید سر به میلیون می زند و این امر باعث نگرانی هر چه بیشتر شما می شود شما تا این زمان ناآگاه بودید. از این پس کار نفسگیر شمردن کارهای غلط را ادامه می دهید و این وضعیت سرانجام شما را به بیماری می کشاند.
شما هر لحظه بر اشتباهات خود وقوف بیشتری می یابید و با این کار در تاریکی عمیق تری فرو می روید.
اگر به همین صورت احساس گناه در شما بیدار شود و شما گرفتار گذشته خود باشید بدیهی است در وادی دوم باقی می مانید و قادر به عبور از آن نخواهید بود.
اگر گذشته به یک مساله مهم تبدیل شود و شما مدام بر سر خود بکوبید که من چرا فلان کار را کردم ، این کار غلط است و شما از آن نتیجه ای نخواهید گرفت.
اما جنبه مثبت آن است که به آینده علاقمند شوید نه به گذشته . اکنون به این نکته واقف شده اید که اشتباهاتی را انجام داده اید اما این را بدانید که طبیعتا به این دلیل که ناآگاه بودید این کارها را انجام می دادید ، پس نیازی به احساس گناه نیست.
به راستی چطور یک نفر می تواند درست کردار باشد در صورتی که از کار درست اطلاعی ندارد؟
شما الان به آن درجه رسیده اید که می دانید کل گذشته ی شما اشتباهی بیش نبوده است اما درک این موضوع نباید باعث شود بر سر و سینه خود بزنید.
شما از این نکته که به خود و دیگران آسیب رسانده اید افسرده اید اما در همان حال احساس شادمانی هم باید داشته باشید زیرا دیگر چنان کارهایی را انجام نخواهید داد. اکنون شما وجدان خودتان را دارید و این وجدان هر گز اجازه نخواهد داد کار اشتباه را دوباره تکرار کنید هنگامی که وجدان واقعی بیدار شود دیگر نیازی به خودداری نیست . نیازی به برنامه ریزی برای انضباط خشک وجود ندارد. در این حالت کار درست به یک امر_طبیعی تبدیل می شود در این حالت کار درست آسان است و کار آسان درست.
دراین موقعیت وجدان بیدار شده و شما اگر هم بخواهید کار غلطی انجام دهید باید بسیار تلاش کنید و حتی تا حد زیادی هم امکان دارد به نتیجه نرسد.
این جنبه مثبت است که کسی احساس کند دگرگونی رخ داده است و نعمت فرو باریده و این بزرگترین هدیه است که خداوند به شما عطا کرده اکنون زندگی شما در حال حرکت به سوی یک بعد تماما جدید ، یک جهت کاملا تازه است.
اینجا همان جایی است که:
اخلاق_واقعی و فضیلت زاده می شود.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سومین_وادی
سومین وادی وادی موانع نام گرفته است.
هنگامی که وجدان بیدار می شود شما می توانید ببینید چه تعداد مانع وجود دارد.
غزالی می گوید:
اینجا چهار مانع وجود دارد.
نخست جهان_اغواگر، جهان اشیاء که بسیار فریبنده و شهوت انگیز است.
اگر جهان اغوایتان کند و اشتیاق زیاد به پدیده های دنیوی داشته باشید دیگر نیروی چندانی برای معنویت نخواهید داشت. نیروی اشتیاق شما در مسیر علاقه به امور دنیوی هدر خواهد رفت.
اما پدیده های مادی درنفس خودشان بد نیستند اما شما مقداری نیرو با کیفیت و کمیت خاص در اختیار دارید. کل این نیرو باید برای تحقق یک آرزو هزینه شود.
همه آرزو ها باید به یک آرزو بدل شود.
دومین مانع مردم و دلبستگی به مردم است.
اینجا هم باید تکرار کنم صوفیان دشمن مردم نیستند بلکه می گویند که انسان نباید دلبسته ی مردم باشد.
با زن یا شوهر و فرزند و دوستانتان باشید. اما به یاد داشته باشید که ما مسافرانی هستیم که در یک راه با هم آشنا شده ایم . برای چند روز کم یا بیش کنار یکدیگر هستیم.
ما در این راه تنها چند روز باهم هستیم و این در کنار هم بودن همیشگی نیست.
با مردم باشید عاشقانه با مردم باشید. مهربانانه با مردم باشید.
اما دلبسته ی آنها نشوید.
چرا که این دلبستگی به شما اجازه نخواهد داد که با آزادی کامل از آنها دور شوید .
سومین مانع ذهن است .
غزالی آن را شیطان نامیده !
ذهنی که شما در گذشته برای خود ساخته بودید. اکنون اگر چه وجدان بیدار شده است.
اگر چه شما از همیشه هوشیار تر شده اید اما ساز وکار ذهن شما هنوز در گوشه ای از وجودتان پنهان است.
ذهن طوری به شما نزدیک بوده که نمی توانید یکباره آنرا رها کنید. این کار نیاز به زمان دارد ، ذهن منتظر فرصت می ماند. اگر فرصتی پیش آید ناگهان می پرد و کنترل شما را به دست می گیرد.
ذهن عمری را فرمانروای شما بوده است و شما یک برده ی حلقه به گوش.
ذهن نمی تواند بپذیرد که شما ناگهان مالک او بشوید. این کار نیاز به زمان دارد.
ذهن می گوید تو از نظر روحی بزرگ هستی قدرتهای روحی تو آشکار شده است. تو می توانی هر مقدار پول و شهرت اجتماعی که بخواهی در اختیار داشته باشی. پس چرا بخاطر خدا و مذهب بر خود رنج و زحمت هموار می کنی ؟ بیا از این امکانات استفاده کن!
در اینجا این ذهن است که وسوسه گری می کند.
و چهارمین مانع که از بزرگترین موانع در راه جستجو است خود است.
هنگامی که کمی هوشیار می شوید و شروع به دیدن موانع می کنید ناگهان یک خود بزرگ ظاهرا هم معلوم نیست از کجا مالکیت شما را در اختیار می گیرد.
می گوید من قدیس و حکیم شده ام من دیگر یک آدم عادی نیستم من یک موجود فوق العاده ام البته درست است شما یک موجود فوق العاده هستید همانطورکه خود هم می تواند این را ثابت کند .
بایدآگاه باشید اگر گرفتار خود شدید گرفتار اندیشه ای شده اید که می گوید من فوق العاده هستم درسومین وادی باقی می مانید و هرگز قادر نخواهید بود که به وادی چهارم برسید.
و اینجاست که قدرتهای روحی به بزرگترین مانع بدل میشوند.
اماجنبه منفی، جنگ با این موانع است.
اگر جنگیدن راشروع کنید در این وادی گم می شوید اصلا نیازی به جنگ نیست. همین که درک_دقیق داشته باشید کافی است.
جنگیدن به معنی سرکوب است شما می توانید خود را سرکوب کنید.
می توانید دلبستگی، تمایلات، و ذهنتان را سرکوب کنید اما در این صورت خودتان هم سرکوب شده باقی خواهید ماند و هرگز به وادی چهارم وارد نمی شوید
جنبه مثبت :
خود را دشمن نپندارید بلکه بعنوان چالشی درنظر بگیرید برای #فرا_رفتن. درکش کنید نگاه عمیقی به آن بیاندازید به ساز و کار آن توجه کنید.
چطور کار می کند.
چطور این خود در شما بیدار می شود. چطور این ذهن به بازی باشما ادامه می دهد.
چطور شما به مردم و اشیا دلبسته می شوید بدون اینکه دشمنی ای با آن داشته باشید با یک نگاه سرد در چگونگی آن بنگرید.
اگر دشمن باشید هنوز گیر هستید.
اگر آسانگیر باشید هنوز گرفتار هستید. مردم دو کار را خوب بلدند یا چگونه دوست باشند یا چطور دشمن
دراین مرحله حالت سوم می تواند به شماکمک کند گوش بزنگ بمانید تماشاگر باشید نه دشمن باشید نه دوست،
بی تفاوت باشید چون اگر هر نوع نگرش احساسی را از خود ابراز کنید همین احساسها به قید_و_بندی بدل خواهد شد.
و باز به یاد داشته باشید شما همان اندازه که گرفتار دوستتان هستید گرفتار دشمنتان نیز هستید.
پس اگراین احساسهای دست و پاگیر دوستی و دشمنی را کنار بگذارید دقیقتر میتوانید همه چیز را از نظر بگذرانید می توانید بسیار بسیار تیزبین تر باشید و این کار مثبتی است که باید انجام دهید پس
ببینید خود چیست و با شادکامی به دنبال آن بگردید.
ببینید شهوت چیست و با شادکامی این کار را انجام دهید.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سومین وادی وادی موانع نام گرفته است.
هنگامی که وجدان بیدار می شود شما می توانید ببینید چه تعداد مانع وجود دارد.
غزالی می گوید:
اینجا چهار مانع وجود دارد.
نخست جهان_اغواگر، جهان اشیاء که بسیار فریبنده و شهوت انگیز است.
اگر جهان اغوایتان کند و اشتیاق زیاد به پدیده های دنیوی داشته باشید دیگر نیروی چندانی برای معنویت نخواهید داشت. نیروی اشتیاق شما در مسیر علاقه به امور دنیوی هدر خواهد رفت.
اما پدیده های مادی درنفس خودشان بد نیستند اما شما مقداری نیرو با کیفیت و کمیت خاص در اختیار دارید. کل این نیرو باید برای تحقق یک آرزو هزینه شود.
همه آرزو ها باید به یک آرزو بدل شود.
دومین مانع مردم و دلبستگی به مردم است.
اینجا هم باید تکرار کنم صوفیان دشمن مردم نیستند بلکه می گویند که انسان نباید دلبسته ی مردم باشد.
با زن یا شوهر و فرزند و دوستانتان باشید. اما به یاد داشته باشید که ما مسافرانی هستیم که در یک راه با هم آشنا شده ایم . برای چند روز کم یا بیش کنار یکدیگر هستیم.
ما در این راه تنها چند روز باهم هستیم و این در کنار هم بودن همیشگی نیست.
با مردم باشید عاشقانه با مردم باشید. مهربانانه با مردم باشید.
اما دلبسته ی آنها نشوید.
چرا که این دلبستگی به شما اجازه نخواهد داد که با آزادی کامل از آنها دور شوید .
سومین مانع ذهن است .
غزالی آن را شیطان نامیده !
ذهنی که شما در گذشته برای خود ساخته بودید. اکنون اگر چه وجدان بیدار شده است.
اگر چه شما از همیشه هوشیار تر شده اید اما ساز وکار ذهن شما هنوز در گوشه ای از وجودتان پنهان است.
ذهن طوری به شما نزدیک بوده که نمی توانید یکباره آنرا رها کنید. این کار نیاز به زمان دارد ، ذهن منتظر فرصت می ماند. اگر فرصتی پیش آید ناگهان می پرد و کنترل شما را به دست می گیرد.
ذهن عمری را فرمانروای شما بوده است و شما یک برده ی حلقه به گوش.
ذهن نمی تواند بپذیرد که شما ناگهان مالک او بشوید. این کار نیاز به زمان دارد.
ذهن می گوید تو از نظر روحی بزرگ هستی قدرتهای روحی تو آشکار شده است. تو می توانی هر مقدار پول و شهرت اجتماعی که بخواهی در اختیار داشته باشی. پس چرا بخاطر خدا و مذهب بر خود رنج و زحمت هموار می کنی ؟ بیا از این امکانات استفاده کن!
در اینجا این ذهن است که وسوسه گری می کند.
و چهارمین مانع که از بزرگترین موانع در راه جستجو است خود است.
هنگامی که کمی هوشیار می شوید و شروع به دیدن موانع می کنید ناگهان یک خود بزرگ ظاهرا هم معلوم نیست از کجا مالکیت شما را در اختیار می گیرد.
می گوید من قدیس و حکیم شده ام من دیگر یک آدم عادی نیستم من یک موجود فوق العاده ام البته درست است شما یک موجود فوق العاده هستید همانطورکه خود هم می تواند این را ثابت کند .
بایدآگاه باشید اگر گرفتار خود شدید گرفتار اندیشه ای شده اید که می گوید من فوق العاده هستم درسومین وادی باقی می مانید و هرگز قادر نخواهید بود که به وادی چهارم برسید.
و اینجاست که قدرتهای روحی به بزرگترین مانع بدل میشوند.
اماجنبه منفی، جنگ با این موانع است.
اگر جنگیدن راشروع کنید در این وادی گم می شوید اصلا نیازی به جنگ نیست. همین که درک_دقیق داشته باشید کافی است.
جنگیدن به معنی سرکوب است شما می توانید خود را سرکوب کنید.
می توانید دلبستگی، تمایلات، و ذهنتان را سرکوب کنید اما در این صورت خودتان هم سرکوب شده باقی خواهید ماند و هرگز به وادی چهارم وارد نمی شوید
جنبه مثبت :
خود را دشمن نپندارید بلکه بعنوان چالشی درنظر بگیرید برای #فرا_رفتن. درکش کنید نگاه عمیقی به آن بیاندازید به ساز و کار آن توجه کنید.
چطور کار می کند.
چطور این خود در شما بیدار می شود. چطور این ذهن به بازی باشما ادامه می دهد.
چطور شما به مردم و اشیا دلبسته می شوید بدون اینکه دشمنی ای با آن داشته باشید با یک نگاه سرد در چگونگی آن بنگرید.
اگر دشمن باشید هنوز گیر هستید.
اگر آسانگیر باشید هنوز گرفتار هستید. مردم دو کار را خوب بلدند یا چگونه دوست باشند یا چطور دشمن
دراین مرحله حالت سوم می تواند به شماکمک کند گوش بزنگ بمانید تماشاگر باشید نه دشمن باشید نه دوست،
بی تفاوت باشید چون اگر هر نوع نگرش احساسی را از خود ابراز کنید همین احساسها به قید_و_بندی بدل خواهد شد.
و باز به یاد داشته باشید شما همان اندازه که گرفتار دوستتان هستید گرفتار دشمنتان نیز هستید.
پس اگراین احساسهای دست و پاگیر دوستی و دشمنی را کنار بگذارید دقیقتر میتوانید همه چیز را از نظر بگذرانید می توانید بسیار بسیار تیزبین تر باشید و این کار مثبتی است که باید انجام دهید پس
ببینید خود چیست و با شادکامی به دنبال آن بگردید.
ببینید شهوت چیست و با شادکامی این کار را انجام دهید.
اشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
دو چیز را به یاد بسپار...
یکی جاذبه است
و دیگری جذابیت....
جاذبه، قانون زمین است که همه چیز را به پایین میکشد.
جذابیت، قانون کائنات است که همه چیز را به بالا می کشد.
جاذبه را علم کشف کرده است
و جذابیت را دین...
ما معمولاً با قانون جاذبـه بـه دنیا می آییم و با آن زندگی میکنیم، زندگی ما همواره کِششی به پایین است، با تولد آغاز میشویم و با مرگ به پایین میرسیم، آغازمان سرزندگی و لطافت کامل است و پایانمان یک لاشه بی روح و متعفن.....
و این یک سیر نزولی است.
تو تا زمانی که به درون خود حرکت نکنی، دومین قانون، یعنی جذابیت بـه اجـرا در نخواهد آمد. اگر ما با بدن خود هویت بگیریم، اگر زندگی مان فقط محدود به خوردن، خوابیدن، کار کردن، مال اندوزی و خوش گذرانی های سطحی محدود شود، آنگاه قانون جاذبه زمین غالب خواهـد شد، زیرا بدن و آنچه مربوط به آن است، جزیی از زمین است. و اگر شروع به حرکت درون کنیم، از چیزی آگاه می شویم که جزیی از بدن نیست، در بدن است، اما بدن نیست، بدن تنها یک معبد است که خدا درون آن است. وقتی از خدایی که درون بدن است آگاه شوی، دومین قانون بی درنگ به اجرا در می آید و تو به سمت بالا کشیده میشوی، آنگاه زندگی ات غنی تر، پربارتر، نامحدودتر و کامل تر می شود. رو به آسمان پرواز میکند، به پهناوری آسمان می شود، حتی از آسمان نیز فراتر می رود. و راز این کار در مراقبه است.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
یکی جاذبه است
و دیگری جذابیت....
جاذبه، قانون زمین است که همه چیز را به پایین میکشد.
جذابیت، قانون کائنات است که همه چیز را به بالا می کشد.
جاذبه را علم کشف کرده است
و جذابیت را دین...
ما معمولاً با قانون جاذبـه بـه دنیا می آییم و با آن زندگی میکنیم، زندگی ما همواره کِششی به پایین است، با تولد آغاز میشویم و با مرگ به پایین میرسیم، آغازمان سرزندگی و لطافت کامل است و پایانمان یک لاشه بی روح و متعفن.....
و این یک سیر نزولی است.
تو تا زمانی که به درون خود حرکت نکنی، دومین قانون، یعنی جذابیت بـه اجـرا در نخواهد آمد. اگر ما با بدن خود هویت بگیریم، اگر زندگی مان فقط محدود به خوردن، خوابیدن، کار کردن، مال اندوزی و خوش گذرانی های سطحی محدود شود، آنگاه قانون جاذبه زمین غالب خواهـد شد، زیرا بدن و آنچه مربوط به آن است، جزیی از زمین است. و اگر شروع به حرکت درون کنیم، از چیزی آگاه می شویم که جزیی از بدن نیست، در بدن است، اما بدن نیست، بدن تنها یک معبد است که خدا درون آن است. وقتی از خدایی که درون بدن است آگاه شوی، دومین قانون بی درنگ به اجرا در می آید و تو به سمت بالا کشیده میشوی، آنگاه زندگی ات غنی تر، پربارتر، نامحدودتر و کامل تر می شود. رو به آسمان پرواز میکند، به پهناوری آسمان می شود، حتی از آسمان نیز فراتر می رود. و راز این کار در مراقبه است.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
ما در این زمین بیگانه ایم.
خانه واقعی ما در ساحل دیگر است.ما اینجاییم تا رشد کنیم، تجربه کنیم و پخته شویم تا بلکه بتوانیم در ساحل دیگر پذیرفته شویم.ما چون کودکانی که به مدرسه فرستاده میشوند وارد دنیا شده ایم، اینجا مدرسه ماست،
خانه ما نیست. پس هر قدر میتوانی بیشتر بیاموز و بیشتر تجربه کن، بگذار زندگی ات چند بُعدی شود، اما یک چیز را به یاد داشته باش، که اینجا خانه تو نیست
پس به آن وابسته نشو
آن را مُلک خود ندان
خیمه ات را در آن برپا نکن
عصر که میرسد، بچه ها از مدرسه به خانه باز میگردند. مدرسه لازم است، بدون مدرسه امکان رشد نیست. ما با وجود تمام درد و رنج های مدرسه، تمام حماقتها و خردمندی های آن، تمام خوشی ها و ناخوشی های آن، آرام آرام تعادل و تمرکز را می آموزیم. با پشت سر گذاشتن تمام غمها و شادی های آن، چیزی در درون ما رشد میکند و به کمال میرسد، آنگاه که آمادگی پیدا کنیم، قایقی از ساحل دیگر میرسد تا ما را به خانه بازگرداند. اما فقط زمانی که ما آمادگی پیدا کرده باشیم، و گرنه بارها و بارها به مدرسه فرستاده میشویم تا درس را فرا بگیریم
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
خانه واقعی ما در ساحل دیگر است.ما اینجاییم تا رشد کنیم، تجربه کنیم و پخته شویم تا بلکه بتوانیم در ساحل دیگر پذیرفته شویم.ما چون کودکانی که به مدرسه فرستاده میشوند وارد دنیا شده ایم، اینجا مدرسه ماست،
خانه ما نیست. پس هر قدر میتوانی بیشتر بیاموز و بیشتر تجربه کن، بگذار زندگی ات چند بُعدی شود، اما یک چیز را به یاد داشته باش، که اینجا خانه تو نیست
پس به آن وابسته نشو
آن را مُلک خود ندان
خیمه ات را در آن برپا نکن
عصر که میرسد، بچه ها از مدرسه به خانه باز میگردند. مدرسه لازم است، بدون مدرسه امکان رشد نیست. ما با وجود تمام درد و رنج های مدرسه، تمام حماقتها و خردمندی های آن، تمام خوشی ها و ناخوشی های آن، آرام آرام تعادل و تمرکز را می آموزیم. با پشت سر گذاشتن تمام غمها و شادی های آن، چیزی در درون ما رشد میکند و به کمال میرسد، آنگاه که آمادگی پیدا کنیم، قایقی از ساحل دیگر میرسد تا ما را به خانه بازگرداند. اما فقط زمانی که ما آمادگی پیدا کرده باشیم، و گرنه بارها و بارها به مدرسه فرستاده میشویم تا درس را فرا بگیریم
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
وقتی میگویم حداقل یک ساعت در روز را به خودت اختصاص بده و چشمانت را ببند و بنشین، منظورم این است که در آن یک ساعت همه امور دیگر را فراموش کن.
۲۴ ساعت زمان داری،۲۳ ساعت آن را به امور دنیا، به مردم، به کارت، به خانه ات و... اختصاص بده، هر طور که میخواهی آن را صرف کن. اما آیا اینقدر مقتدر نیستی که یک ساعت را برای خودت پس انداز کنی؟ شاید صرفه جویی تمام ۲۴ ساعت برایت سخت باشد، اما آیا نمیتوانی یک ساعت را به خودت اختصاص دهی؟
و به تو میگویم، در آخر، در لحظه رفتنت از این کالبد، خواهی دید که تمام آن ۲۳ ساعت را به هدر داده ای و همان یک ساعت را واقعا زندگی کرده ای.
راجنیش چاندرا موهان
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
۲۴ ساعت زمان داری،۲۳ ساعت آن را به امور دنیا، به مردم، به کارت، به خانه ات و... اختصاص بده، هر طور که میخواهی آن را صرف کن. اما آیا اینقدر مقتدر نیستی که یک ساعت را برای خودت پس انداز کنی؟ شاید صرفه جویی تمام ۲۴ ساعت برایت سخت باشد، اما آیا نمیتوانی یک ساعت را به خودت اختصاص دهی؟
و به تو میگویم، در آخر، در لحظه رفتنت از این کالبد، خواهی دید که تمام آن ۲۳ ساعت را به هدر داده ای و همان یک ساعت را واقعا زندگی کرده ای.
راجنیش چاندرا موهان
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
تانترا یکی از اسرار آمیزترین سنتهای معنوی مشرق زمین است که کمتر کسی آن را به درستی فهمیده یا تجربه کرده است. تانترا نه یک مذهب است، نه یک فلسفه، تانترا بیش از هر چیز راهیست برای تجربه مستقیم حقیقت
در نگاه نخست، تانترا ممکن است عجیب یا حتی خطرناک به نظر برسد. چراکه از موضوعاتی سخن میگوید که جهان همواره آنها را سرکوب کرده است. بدن، لذت، شهوت، زنانگی، رقص و شور زندگی... اما تانترا هیچ چیز را انکار نمی.کند، تانترا از هیچ چیز نمیترسد و فرار نمیکند.
تانترا میگوید: آن چه هست همان مسیر توست، نیازی به فرار از دنیا یا انکار خواسته ها نیست. به جای آنکه از شهوت خود بگریزی آن را بشناس، لمسش کن، و با نوری از آگاهی درونت روشنش کن. زیرا آگاهی همه چیز را دگرگون میسازد.
بودا، راه انکار را پیشنهاد کرد. او گفت: رها کن... ولی تانترا میگوید: در آغوشش بگیر اما با چشمانی بیدار....
همین تفاوت ظریف مسیر را به کلی تغییر میدهد. تانترا تو را فرامی خواند تا از بدن خود، از نفس کشیدنت، از شهوت، از عشق و حتی از تضادها و تاریکیهای درونت برای بیداری استفاده کنی.
در نگاه تانترا هیچ چیز ناپاک و گناه نیست، بلگه همه چیز میتواند مقدس باشد اگر با آگاهی لمس شود. چرا؟ چون آگاهی ماهیت همه چیز را دگرگون می.کند. تانترا راهیست برای تبدیل تاریکی به نور، راهی است برای گذر از شهوت به مهر... از هیاهو و هرج و مرج به سکوت، از بدن به بی بدنی و از ذهن به فراسوی ذهن.
اما تانترا هیچگاه نمیگوید با چیزی بجنگ یا آن را سرکوب کن. اگر درون تو خشم است .نترس، اگر در درونت شهوت میجوشد، شرمنده نباش. تانترا میگوید فقط ببین... آگاه باش.... بدون داوری.... بی هیچ برچسبی... فقط ناظر باش و درست در این لحظه جادویی اتفاق میافتد.
آگاهی، آتشیست که همه چیز را پاک میکند، وقتی با بینشی آگاه به شهوتت بنگری دیگر شهوت نیست؛ آنگاه تبدیل میشود به عشقی ناب.وقتی در لحظه و باحضور به خشم نگاه کنی، خشم فرو میریزد و تو آرام میگیری. آگاهی، جوهر انرژی را تغییر میدهد.
تانترا میگوید هیچ چیز را سرکوب نکن چون آنچه سرکوب شود، به تاریکی ناخودآگاهت پناه میبرد و از آنجا تو را پنهانی کنترل خواهد کرد. اما اگر اجازه دهی، آن احساسات از تاریکی بیرون آیند، دیده شوند و در نور حضورت قرار گیرند همان جا دگرگون خواهند شد. و تو آزاد خواهی شد.
تمام روشهای تانترا تنها یک هدف دارند، و آن ببیداری توست... نه ریاضت، نه انزوا، نه گریز از دنیا، فقط یک چیز، آگاهی...
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
در نگاه نخست، تانترا ممکن است عجیب یا حتی خطرناک به نظر برسد. چراکه از موضوعاتی سخن میگوید که جهان همواره آنها را سرکوب کرده است. بدن، لذت، شهوت، زنانگی، رقص و شور زندگی... اما تانترا هیچ چیز را انکار نمی.کند، تانترا از هیچ چیز نمیترسد و فرار نمیکند.
تانترا میگوید: آن چه هست همان مسیر توست، نیازی به فرار از دنیا یا انکار خواسته ها نیست. به جای آنکه از شهوت خود بگریزی آن را بشناس، لمسش کن، و با نوری از آگاهی درونت روشنش کن. زیرا آگاهی همه چیز را دگرگون میسازد.
بودا، راه انکار را پیشنهاد کرد. او گفت: رها کن... ولی تانترا میگوید: در آغوشش بگیر اما با چشمانی بیدار....
همین تفاوت ظریف مسیر را به کلی تغییر میدهد. تانترا تو را فرامی خواند تا از بدن خود، از نفس کشیدنت، از شهوت، از عشق و حتی از تضادها و تاریکیهای درونت برای بیداری استفاده کنی.
در نگاه تانترا هیچ چیز ناپاک و گناه نیست، بلگه همه چیز میتواند مقدس باشد اگر با آگاهی لمس شود. چرا؟ چون آگاهی ماهیت همه چیز را دگرگون می.کند. تانترا راهیست برای تبدیل تاریکی به نور، راهی است برای گذر از شهوت به مهر... از هیاهو و هرج و مرج به سکوت، از بدن به بی بدنی و از ذهن به فراسوی ذهن.
اما تانترا هیچگاه نمیگوید با چیزی بجنگ یا آن را سرکوب کن. اگر درون تو خشم است .نترس، اگر در درونت شهوت میجوشد، شرمنده نباش. تانترا میگوید فقط ببین... آگاه باش.... بدون داوری.... بی هیچ برچسبی... فقط ناظر باش و درست در این لحظه جادویی اتفاق میافتد.
آگاهی، آتشیست که همه چیز را پاک میکند، وقتی با بینشی آگاه به شهوتت بنگری دیگر شهوت نیست؛ آنگاه تبدیل میشود به عشقی ناب.وقتی در لحظه و باحضور به خشم نگاه کنی، خشم فرو میریزد و تو آرام میگیری. آگاهی، جوهر انرژی را تغییر میدهد.
تانترا میگوید هیچ چیز را سرکوب نکن چون آنچه سرکوب شود، به تاریکی ناخودآگاهت پناه میبرد و از آنجا تو را پنهانی کنترل خواهد کرد. اما اگر اجازه دهی، آن احساسات از تاریکی بیرون آیند، دیده شوند و در نور حضورت قرار گیرند همان جا دگرگون خواهند شد. و تو آزاد خواهی شد.
تمام روشهای تانترا تنها یک هدف دارند، و آن ببیداری توست... نه ریاضت، نه انزوا، نه گریز از دنیا، فقط یک چیز، آگاهی...
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
maanikaramad_3632376909778704859_17472749598742_Regrambot.mp4
7.8 MB
نفس جعبهای یا Box Breathing،تکنیکی ساده و شگفتانگیز برای برگردوندن آرامش به ذهن و بدن هست.
با چهار مرحلهی مساویِ دم، نگهداشتن، بازدم و مکث، به سیستم عصبیات پیام امنیت میفرستی.
این تمرین، راهیست برای حضور در لحظه، کاهش اضطراب و بازیابی تعادل در دل شلوغیهای روزمره.
فقط چند دقیقه تمرین، معجزهای درونی خلق میکنه....
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
با چهار مرحلهی مساویِ دم، نگهداشتن، بازدم و مکث، به سیستم عصبیات پیام امنیت میفرستی.
این تمرین، راهیست برای حضور در لحظه، کاهش اضطراب و بازیابی تعادل در دل شلوغیهای روزمره.
فقط چند دقیقه تمرین، معجزهای درونی خلق میکنه....
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
روشهای رسیدن به سکوت درون
▫️ شاهد افکار و احساسات خود بودن
▫️ مقاومت نکردن
▫️ زندگی کردن و حاضر بودن در زمان حال
▫️ بخشایش
▫️ مشاهده بر تنفس
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
▫️ شاهد افکار و احساسات خود بودن
▫️ مقاومت نکردن
▫️ زندگی کردن و حاضر بودن در زمان حال
▫️ بخشایش
▫️ مشاهده بر تنفس
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
زرتشت در میان بنیان گذاران مذهبی، تنها شخص است که زندگی را تأیید می کند و مخالف با زندگی نیست. کسی است که مذهبش دین ضیافت است، مذهبی برای سپاسگزاری از هستی است. او با لذات زندگی مخالف نیست، و با ترک دنیا موافق نیست. برعکس، او از لذت بردن در زندگی مطلقاً حمایت میکند، زیرا به جز این زندگی و این دنیا، دیگر ایدئولوژی ها فرضی هستند.
خداوند، بهشت و دوزخ همگی فرافکنی های ذهن انسان هستند، نه تجربه هایی اصیل.
درمیان تمام بوداها و روشن ضمیران، زرتشت منحصر به فرد است. او تنها کسی است که با زندگی مخالفت ندارد و با زندگی موافق است. کسی که خدایش در مکانی دیگر نیست، کسی که خدایش چیزی نیست به جز نامی دیگر برای زندگی و به تمامیت زندگی کردن با خوشی و شادمانی و در حداکثر زندگی کردن. و این چیزی است که پایه و اساس دیانت حقیقی است.
من با زرتشت یک هم حسی و نزدیکی عمیق احساس میکنم، ولی چون او زندگی را تأیید می کرد و نفی نمیکرد شاید نتوانست پیروان زیادی را جمع کند. این یکی از عجیب ترین چیزها در مورد موجود انسانی است. مردم نمیتوانند هر چیز آسان را به عنوان یک هدف به آن ارزش بدهند. هدف باید بسیار سخت و دشوار باشد. در پشت آن روان شناسی نفس وجود دارد. نفس همیشه خواهان چیزی ناممکن و سخت است،
ولی تمام رویکرد زرتشت مانند چانگ تزو است، و آن رویکرد این است که "حقیقت آسان است، حق آسان است." و زمانی که کاملاً راحت و آسوده ای، در وطن هستی، چنان آسوده که اصلا فراموشت شود که در وطن قرار داری، که فراموش کنی حق با تو است، آن وقت همچون کودکی بی گناه می گردی، آنگاه تو برکت یافته ای.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
خداوند، بهشت و دوزخ همگی فرافکنی های ذهن انسان هستند، نه تجربه هایی اصیل.
درمیان تمام بوداها و روشن ضمیران، زرتشت منحصر به فرد است. او تنها کسی است که با زندگی مخالفت ندارد و با زندگی موافق است. کسی که خدایش در مکانی دیگر نیست، کسی که خدایش چیزی نیست به جز نامی دیگر برای زندگی و به تمامیت زندگی کردن با خوشی و شادمانی و در حداکثر زندگی کردن. و این چیزی است که پایه و اساس دیانت حقیقی است.
من با زرتشت یک هم حسی و نزدیکی عمیق احساس میکنم، ولی چون او زندگی را تأیید می کرد و نفی نمیکرد شاید نتوانست پیروان زیادی را جمع کند. این یکی از عجیب ترین چیزها در مورد موجود انسانی است. مردم نمیتوانند هر چیز آسان را به عنوان یک هدف به آن ارزش بدهند. هدف باید بسیار سخت و دشوار باشد. در پشت آن روان شناسی نفس وجود دارد. نفس همیشه خواهان چیزی ناممکن و سخت است،
ولی تمام رویکرد زرتشت مانند چانگ تزو است، و آن رویکرد این است که "حقیقت آسان است، حق آسان است." و زمانی که کاملاً راحت و آسوده ای، در وطن هستی، چنان آسوده که اصلا فراموشت شود که در وطن قرار داری، که فراموش کنی حق با تو است، آن وقت همچون کودکی بی گناه می گردی، آنگاه تو برکت یافته ای.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
ستیز من تنها با تاریکی است.
من برای این نبرد شمشیر نمیکشم،
بلکه چراغ میافروزم.
اوشو زرتشت
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
من برای این نبرد شمشیر نمیکشم،
بلکه چراغ میافروزم.
اوشو زرتشت
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
هر انسان باید میراث تمام بشریت را متعلق به خودش بداند. ما بیجهت اینقدر فقیر هستیم!
یكی میگوید "من مسیحی هستم." در واقع او میگوید: "من فقط به مسیح ایمان دارم، و نه به بودا و نه زرتشت و نه محمد. اینگونه انسان چه فقیر و بیچاره است.
همه متعلق به شما هستند.
تمام بشریت، تمام تاریخ انسان متعلق به شما است. مسیح، محمد، بودا، کریشنا، لائوتزو و...
با بودا یک بیکشو (گدا) شو؛ یعنی کسی که از همه چیز خالی است
با محمد یک جنگاور شو
با مسیح یک مُصلح
و با کریشنا یک رقصنده سرخوش باش
به همه ایمان بیاور،
از جام همه آنها بنوش و غنی و لبریز شو
اینها میراث انسانی تو هستند. و تنها شرط آن این است كه تو مجبور نشده باشی كه هندو، مسلمان، مسیحی و یا بودایی باشی.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
یكی میگوید "من مسیحی هستم." در واقع او میگوید: "من فقط به مسیح ایمان دارم، و نه به بودا و نه زرتشت و نه محمد. اینگونه انسان چه فقیر و بیچاره است.
همه متعلق به شما هستند.
تمام بشریت، تمام تاریخ انسان متعلق به شما است. مسیح، محمد، بودا، کریشنا، لائوتزو و...
با بودا یک بیکشو (گدا) شو؛ یعنی کسی که از همه چیز خالی است
با محمد یک جنگاور شو
با مسیح یک مُصلح
و با کریشنا یک رقصنده سرخوش باش
به همه ایمان بیاور،
از جام همه آنها بنوش و غنی و لبریز شو
اینها میراث انسانی تو هستند. و تنها شرط آن این است كه تو مجبور نشده باشی كه هندو، مسلمان، مسیحی و یا بودایی باشی.
اوشو
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
✅ اگر همیشه احساس خستگی و بی رمقی می کنی، حال و حوصله نداری و زود عصبانی می شوی، حتما چاکراهای تو میزان و متعادل نیستند! 🌺🌼🍀 هفت_چاکرا
1- چاکرای_ریشه : در پایین ستون فقرات قرار دارد و رنگش قرمز است.🔸
2- چاکرای_خاجی : در پشت و تقریبا پنج سانتیمتری زیر ناف قرار دارد رنگ آن نارنجی است.🔹
3- چاکرا_خورشیدی : چهار انگشت بالاتر از ناف است. به آن گوهر ناف می گویند و رنگش زرد است.🔸
4- چاکرا_قلب : در مرکز سینه و در امتداد قلب قرار دارد و رنگ آن سبز است.🔹
5- چاکرا_گلو : در سطح گلو قرار گرفته است و رنگ آن آبی است.🔸
6- چاکرا_چشم_سوم (پیشانی): در پیشانی و بین دو ابرو قرار دارد و به رنگ نیلی است.🔹
7- چاکرا_فرق_سر : در بالاترین قسمت سر قرار دارد و قوی ترین ارتعاشات انرژی بدن را زیر نظر دارد که رنگ آن بنفش است.
زمانی که مجرای چاکراها بسته شود و یا از حالت تعادل خارج شوند، منجر به بیماری می شود. سرکوب کردن هر نوع احساسات و عواطف و شوک عصبی و هر نوع ناراحتی و لطمه روحی باعث می شود که چاکراها، یعنی مراکز انرژی حیاتی از حالت تعادل خارج شوند. غم و غصه، عصبانیت، حسادت، خودخوری و رنجش، صدمه شدیدی به چاکراها می زند و آنها بسته می شوند. برای برقراری تعادل مجدد، باید فورا هر نوع احساس ناخوشایند خود را شناسایی و هر نوع انرژی منفی را رها کنید تا چاکراها بتوانند دوباره متعادل شوند.🔸
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
1- چاکرای_ریشه : در پایین ستون فقرات قرار دارد و رنگش قرمز است.🔸
2- چاکرای_خاجی : در پشت و تقریبا پنج سانتیمتری زیر ناف قرار دارد رنگ آن نارنجی است.🔹
3- چاکرا_خورشیدی : چهار انگشت بالاتر از ناف است. به آن گوهر ناف می گویند و رنگش زرد است.🔸
4- چاکرا_قلب : در مرکز سینه و در امتداد قلب قرار دارد و رنگ آن سبز است.🔹
5- چاکرا_گلو : در سطح گلو قرار گرفته است و رنگ آن آبی است.🔸
6- چاکرا_چشم_سوم (پیشانی): در پیشانی و بین دو ابرو قرار دارد و به رنگ نیلی است.🔹
7- چاکرا_فرق_سر : در بالاترین قسمت سر قرار دارد و قوی ترین ارتعاشات انرژی بدن را زیر نظر دارد که رنگ آن بنفش است.
زمانی که مجرای چاکراها بسته شود و یا از حالت تعادل خارج شوند، منجر به بیماری می شود. سرکوب کردن هر نوع احساسات و عواطف و شوک عصبی و هر نوع ناراحتی و لطمه روحی باعث می شود که چاکراها، یعنی مراکز انرژی حیاتی از حالت تعادل خارج شوند. غم و غصه، عصبانیت، حسادت، خودخوری و رنجش، صدمه شدیدی به چاکراها می زند و آنها بسته می شوند. برای برقراری تعادل مجدد، باید فورا هر نوع احساس ناخوشایند خود را شناسایی و هر نوع انرژی منفی را رها کنید تا چاکراها بتوانند دوباره متعادل شوند.🔸
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
بزرگترین زندان، ترس از نظر دیگران است.
جيدو كريشنامورتی
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
جيدو كريشنامورتی
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
عزیزان از دنیا رفتهی ما اکنون کجا هستند؟
1
«شور عشق الهی» ف ۲۷
علم هیچ چیز را خلق و ابداع نکرده است؛ بلکه به کشف آنچه پرداخته و میپردازد که خداوند آفریده است. اگر توجه خود را دست جمعی معطوف به این نکته سازیم، به سادگی به حل معمایی که امروز میخواهم برایتان بازگو کنم خواهیم پرداخت.
صحبت من درباره این موضوعها از آنچه خوانده و مطالعه کردهام نیست، بلکه تجربه شخصی من از حقیقت میباشد. شاید به نظر شما عجیب آید، ولی من در حین سخنرانی، هر آنچه را که در آن لحظه میبینم برای شما بازگو میکنم. و چرا نه؟ با کمک دستگاه اشعه ایکس، شما میتوانید اسکلت و چارچوب همه اندامهای بدن را ببینید. بیشک هشیاری انسانی قدرت ادراک بسی بیشتر از یک دستگاه را دارد. یک رادیوی بیمغز کوچک میتواند در فضا نفوذ کرده و پیامهایی را که از فرسنگها دور فرستاده میشوند، دریافت کند. اگر بدانیم چگونه هشیاری خود را تیز و بُرا کنیم، از این رادیو بسیار حساستر و بهتر عمل خواهد کرد. فراسوی بدن و همه اندیشههای یگانگی با آن، عالم لطیفتر درون، که ارتباط حیاتی با این دنیا دارد نهفته میباشد. با پیشرفت معنوی میتوان این عالم درونی را مشاهده کرد.
ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
1
«شور عشق الهی» ف ۲۷
علم هیچ چیز را خلق و ابداع نکرده است؛ بلکه به کشف آنچه پرداخته و میپردازد که خداوند آفریده است. اگر توجه خود را دست جمعی معطوف به این نکته سازیم، به سادگی به حل معمایی که امروز میخواهم برایتان بازگو کنم خواهیم پرداخت.
صحبت من درباره این موضوعها از آنچه خوانده و مطالعه کردهام نیست، بلکه تجربه شخصی من از حقیقت میباشد. شاید به نظر شما عجیب آید، ولی من در حین سخنرانی، هر آنچه را که در آن لحظه میبینم برای شما بازگو میکنم. و چرا نه؟ با کمک دستگاه اشعه ایکس، شما میتوانید اسکلت و چارچوب همه اندامهای بدن را ببینید. بیشک هشیاری انسانی قدرت ادراک بسی بیشتر از یک دستگاه را دارد. یک رادیوی بیمغز کوچک میتواند در فضا نفوذ کرده و پیامهایی را که از فرسنگها دور فرستاده میشوند، دریافت کند. اگر بدانیم چگونه هشیاری خود را تیز و بُرا کنیم، از این رادیو بسیار حساستر و بهتر عمل خواهد کرد. فراسوی بدن و همه اندیشههای یگانگی با آن، عالم لطیفتر درون، که ارتباط حیاتی با این دنیا دارد نهفته میباشد. با پیشرفت معنوی میتوان این عالم درونی را مشاهده کرد.
ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
عزیزان از دنیا رفتهی ما اکنون کجا هستند؟
۲
عالم ادراک ناشده ی اندیشه
عادت ما بر این است که از راه حواس تجلیهای مادی را برداشت کنیم و نسبت به آنها واکنش نشان دهیم. اکثراً نسبت به نیروهای لطیفتر اطراف خود ناآگاه و بیتوجه هستیم. در حالی که هر اندیشهای که در ذهن ما خطور کند، ارتعاش خاص و لطیف خود را برقرار میسازد. آیا میدانید برای همین است که شما نمیتوانید اصلیت خود را از دیگران پنهان کنید؟ اگر مرتکب کار خطا شده باشید، نسبت به آن آگاهی دارید. حتی اگر بخواهید آن را از دیگران پنهان کنید، هشیاری آن عمل خطا در اندیشه شما حضور دارد و دیگران متوجه آن میشوند، برای اینکه ارتعاشات آن افکار به ترتیبی در رفتار شما آشکار میگردد و همان اصل در مورد افکار نیک هم صدق میکند. وقتی که شما در ذهن خود واژه "خداوند"، (به هر زبانی) را ذکر کنید و به تکرار آن ذکر بپردازید، نوعی از ارتعاش را برقرار میسازید که حضور خداوند را فرا میخواند.
افکار به اندازهای لطیف و ناملموس هستند که هیچ دستگاهی قادر به ضبط آنها نیست. به همین خاطر ما دارای صوت و قدرت سخنگویی میباشیم؛ تا بتوانیم افکار خود را بیان داریم. ولی وقتی با پیشرفت معنوی بتوانیم درون خود را آرام سازیم، قادر به حس و خواندن افکار دیگران میشویم. اما وقتی که پریشان و بیقرار باشید، رادیوی ذهن به اندازهای خارج از مدار میشود که پیامهای ذهنی دیگران را دریافت نمیکنید. اگر هشیاری شما پیوسته متوجه مسائل بیرونی باشد (جسم، امیال، چیزهایی که دیگران گفته، کرده و یا دارا میباشند) هیچگاه متوجه فعالیتهای لطیفتری که در درون و اطراف شما جریان دارد نمیشوید.
ادراک حواس انسانی بسیار محدود میباشند. چشم قادر به ادراک طیف محدودی از ارتعاشات نور است. گوش تنها میزان خاصی از ارتعاش صوت را شنواست – ارتعاشهای بالاتر یا پایینتر را برداشت نمیکند. در تمامی عالم نوای موسیقی پخش میشود که اکثر انسانها قادر به شنیدنش نیستند؛ که همانا صوت اُم یا آمین، تسلیبخش مقدس، است که از همه خلقت برون میدمد. سخن مسیح در این باره اشاره به طبیعت محدود حواس انسان دارد: "میبینند، ولی نمیبینند؛ میشنوند، ولی نمیشنوند، و درک هم نمیکنند."
انسان دستگاههایی ساخته است، قادر به انجام اموری که خودش نمیتواند انجام دهد. میکروسکوپ او را قادر به حس ماورای بینایی کرده است که بتواند با آن چیزهایی را ببیند که با چشم نمیتواند ببیند. رادیو بیش از هر اکتشاف دیگری در دنیای امروز او را قادر به کسب اطلاعات دربارهی دنیا کرده است. ولی به یاد داشته باشید که این ذهن انسان است که با ادراک اصولی معقول قادر به اکتشاف میکروسکوپ و رادیو شده است. بایست قدرت ذهن خود را پرورش دهید. پرورش و پیشرفت معنوی، حس بینایی و شنوایی و دیگر حسهای شما را آنچنان پالایش میدهد که ادراک چیزهایی بسیار لطیفتری را که من میگویم برای شما ممکن میسازد. آنگاه شما میتوانید ارتعاشات فکری را نیز، که اصل واقعی ارتعاشات متراکم تر جامدات است که حواس محدود فیزیکی انسان درک میکند، دریافت کنید.
شما میتوانید از ظاهر برونی انسانها گذر کنید و افکارشان را بخوانید. ولی این امر باعث نخواهد شد که ضدیت با آنها داشته باشید. به قضاوت آنها نمیروید، چرا که درکشان میکنید. خداوند بر همه افکار انسان، چه خوب و چه بد آگاهست؛ با این وجود همه فرزندانش را به گونهای یکسان دوست میدارد. اگر همیشه با عینک آبی به دنیا بنگرید، دنیا را آبی خواهید دید. با عینک آبی تعصب یا تنفر و احساسات نمیتوانید انسانها را آن گونه که هستند بشناسید. به محض آن که چنین احساساتی بر شما غلبه کند، صدایتان ناهنجار میشود و حس ضدیت و غرضورزی در خود میکنید. ولی وقتی که دروناً حس آرامش و صلح کنید، همه را دوست میدارید و نسبت به همه حس دوستی میکنید. این هماهنگی است که خداوند برای آفرینش خود خواسته است. بایست در این دنیای تغییرپذیر، حس تغییرناپذیری و تعادل ذهن را در خود پرورش دهید؛ تا تحت تأثیر و آزار دیگران قرار نگیرید. آنگاه ذات ناملموس لطیف و واقعی انسانها و عالمی که در آن زندگی میکنیم را حس خواهید کردد، و نسبت به بُعد چهارم آگاهی پیدا میکنید.
ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
۲
عالم ادراک ناشده ی اندیشه
عادت ما بر این است که از راه حواس تجلیهای مادی را برداشت کنیم و نسبت به آنها واکنش نشان دهیم. اکثراً نسبت به نیروهای لطیفتر اطراف خود ناآگاه و بیتوجه هستیم. در حالی که هر اندیشهای که در ذهن ما خطور کند، ارتعاش خاص و لطیف خود را برقرار میسازد. آیا میدانید برای همین است که شما نمیتوانید اصلیت خود را از دیگران پنهان کنید؟ اگر مرتکب کار خطا شده باشید، نسبت به آن آگاهی دارید. حتی اگر بخواهید آن را از دیگران پنهان کنید، هشیاری آن عمل خطا در اندیشه شما حضور دارد و دیگران متوجه آن میشوند، برای اینکه ارتعاشات آن افکار به ترتیبی در رفتار شما آشکار میگردد و همان اصل در مورد افکار نیک هم صدق میکند. وقتی که شما در ذهن خود واژه "خداوند"، (به هر زبانی) را ذکر کنید و به تکرار آن ذکر بپردازید، نوعی از ارتعاش را برقرار میسازید که حضور خداوند را فرا میخواند.
افکار به اندازهای لطیف و ناملموس هستند که هیچ دستگاهی قادر به ضبط آنها نیست. به همین خاطر ما دارای صوت و قدرت سخنگویی میباشیم؛ تا بتوانیم افکار خود را بیان داریم. ولی وقتی با پیشرفت معنوی بتوانیم درون خود را آرام سازیم، قادر به حس و خواندن افکار دیگران میشویم. اما وقتی که پریشان و بیقرار باشید، رادیوی ذهن به اندازهای خارج از مدار میشود که پیامهای ذهنی دیگران را دریافت نمیکنید. اگر هشیاری شما پیوسته متوجه مسائل بیرونی باشد (جسم، امیال، چیزهایی که دیگران گفته، کرده و یا دارا میباشند) هیچگاه متوجه فعالیتهای لطیفتری که در درون و اطراف شما جریان دارد نمیشوید.
ادراک حواس انسانی بسیار محدود میباشند. چشم قادر به ادراک طیف محدودی از ارتعاشات نور است. گوش تنها میزان خاصی از ارتعاش صوت را شنواست – ارتعاشهای بالاتر یا پایینتر را برداشت نمیکند. در تمامی عالم نوای موسیقی پخش میشود که اکثر انسانها قادر به شنیدنش نیستند؛ که همانا صوت اُم یا آمین، تسلیبخش مقدس، است که از همه خلقت برون میدمد. سخن مسیح در این باره اشاره به طبیعت محدود حواس انسان دارد: "میبینند، ولی نمیبینند؛ میشنوند، ولی نمیشنوند، و درک هم نمیکنند."
انسان دستگاههایی ساخته است، قادر به انجام اموری که خودش نمیتواند انجام دهد. میکروسکوپ او را قادر به حس ماورای بینایی کرده است که بتواند با آن چیزهایی را ببیند که با چشم نمیتواند ببیند. رادیو بیش از هر اکتشاف دیگری در دنیای امروز او را قادر به کسب اطلاعات دربارهی دنیا کرده است. ولی به یاد داشته باشید که این ذهن انسان است که با ادراک اصولی معقول قادر به اکتشاف میکروسکوپ و رادیو شده است. بایست قدرت ذهن خود را پرورش دهید. پرورش و پیشرفت معنوی، حس بینایی و شنوایی و دیگر حسهای شما را آنچنان پالایش میدهد که ادراک چیزهایی بسیار لطیفتری را که من میگویم برای شما ممکن میسازد. آنگاه شما میتوانید ارتعاشات فکری را نیز، که اصل واقعی ارتعاشات متراکم تر جامدات است که حواس محدود فیزیکی انسان درک میکند، دریافت کنید.
شما میتوانید از ظاهر برونی انسانها گذر کنید و افکارشان را بخوانید. ولی این امر باعث نخواهد شد که ضدیت با آنها داشته باشید. به قضاوت آنها نمیروید، چرا که درکشان میکنید. خداوند بر همه افکار انسان، چه خوب و چه بد آگاهست؛ با این وجود همه فرزندانش را به گونهای یکسان دوست میدارد. اگر همیشه با عینک آبی به دنیا بنگرید، دنیا را آبی خواهید دید. با عینک آبی تعصب یا تنفر و احساسات نمیتوانید انسانها را آن گونه که هستند بشناسید. به محض آن که چنین احساساتی بر شما غلبه کند، صدایتان ناهنجار میشود و حس ضدیت و غرضورزی در خود میکنید. ولی وقتی که دروناً حس آرامش و صلح کنید، همه را دوست میدارید و نسبت به همه حس دوستی میکنید. این هماهنگی است که خداوند برای آفرینش خود خواسته است. بایست در این دنیای تغییرپذیر، حس تغییرناپذیری و تعادل ذهن را در خود پرورش دهید؛ تا تحت تأثیر و آزار دیگران قرار نگیرید. آنگاه ذات ناملموس لطیف و واقعی انسانها و عالمی که در آن زندگی میکنیم را حس خواهید کردد، و نسبت به بُعد چهارم آگاهی پیدا میکنید.
ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
۳
عزیزان از دنیا رفتهی ما اکنون کجا هستند؟
بهشت کجاست؟
بُعد چهارم، فضای لایفترون، یا عالم سماوی است که فقط از راه حس ششم شهودی ادراک میگردد. وقتی که ادراک شما پالایش معنوی یابد، شهودی میگردد، و شما نسبت به آن دنیای دیگر آگاهتر میشوید. آن دنیای دیگر کجاست؟ بسیاری میاندیشند که جایی بس دور در آسمانهاست، ولی اینطور نیست. بُعد چهارم، یا دنیای سماوی یا بهشت درست در پس ارتعاشات متراکمتر این عالم فیزیکی است. در سیارههای عالم سماوی، حیات متکی به نَفَس کشیدن یا غذا یا اکسیژن نیست. این تصورات یک ذهن توهمزده نیست؛ یافتههای تجارب شخصی من است. ولی برای تجربه و درک نیروهای والاتر و قوانین حیات بایست به پرورش معنویت خود پرداخت. یکی از کسانی که به چنین درجه تعالی رسیده بود سوامی تریالانگا بود. او عادت داشت روزها بر روی رود گنگ شناور بماند، و گاهی هم برای ساعتها و یا روزها در زیر آب میماند و چرا که نه؟ وقتی که اسرار حیات را بفهمید، خواهید دانست که شما بالاتر از اجزای فیزیکی آن هستید. افراد تحقق یافته قادرند در حالی که هنوز در جسم فیزیکی هستند قوانین عوالم ماوراء را به کار گیرند. ولی شما چون این چیزها را نمیبینید، فکر میکنید که واقعیت ندارند. اما باید بدانید که حیطه تجربه شما در مقایسه با آفرینش خداوند بسیار ناچیز است.
ما پرداخته از افکار خداوند بوده و فناناپذیر میباشیم
شما تنها شاهد بخش میانی زندگی هستید؛ اول و آخر آن را نمیبینید. فرض اینکه مرگ آخر کارست نیز یک فرض منطقی نیست – این که ما اینچنین هوشمند و سرشار از حیات هستیم، به محض خواب مرگ از هستی ساقط شویم، منطقی نیست. انسان کامل انباشتهای از افکار خلاق و هشیاری الهی است، چیزی که مرگ قادر به نابود کردنش نیست. اگر مرگ آخر کار میبود، خداوندی وجود نمیداشت، و انسان تکامل و تحقق یافتهای هم وجود نمیداشت، همه اینها مشتی دروغ میبود. اگر قرار بود که در آخر زندگی همه مشتی مخروبه شویم، آنگاه دیگر والایان شما را تشویق به پیشرفت نمیکردند، چرا که خوب یا بد بودن فایدهای نمیداشت. ارزش کتب آسمانی چه میبود؟ چرا انسانهای نیک سعی به بهتر کردن خود داشته باشند؟ اگر برای هر زندگی فقط همین هستی کنونی میبود، پس دیگر عدالتی برای آنهایی که فقط چند سال زندگی میکنند و یا در بدنهای کور و معلول به دنیا میآیند وجود نمیداشت. ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
عزیزان از دنیا رفتهی ما اکنون کجا هستند؟
بهشت کجاست؟
بُعد چهارم، فضای لایفترون، یا عالم سماوی است که فقط از راه حس ششم شهودی ادراک میگردد. وقتی که ادراک شما پالایش معنوی یابد، شهودی میگردد، و شما نسبت به آن دنیای دیگر آگاهتر میشوید. آن دنیای دیگر کجاست؟ بسیاری میاندیشند که جایی بس دور در آسمانهاست، ولی اینطور نیست. بُعد چهارم، یا دنیای سماوی یا بهشت درست در پس ارتعاشات متراکمتر این عالم فیزیکی است. در سیارههای عالم سماوی، حیات متکی به نَفَس کشیدن یا غذا یا اکسیژن نیست. این تصورات یک ذهن توهمزده نیست؛ یافتههای تجارب شخصی من است. ولی برای تجربه و درک نیروهای والاتر و قوانین حیات بایست به پرورش معنویت خود پرداخت. یکی از کسانی که به چنین درجه تعالی رسیده بود سوامی تریالانگا بود. او عادت داشت روزها بر روی رود گنگ شناور بماند، و گاهی هم برای ساعتها و یا روزها در زیر آب میماند و چرا که نه؟ وقتی که اسرار حیات را بفهمید، خواهید دانست که شما بالاتر از اجزای فیزیکی آن هستید. افراد تحقق یافته قادرند در حالی که هنوز در جسم فیزیکی هستند قوانین عوالم ماوراء را به کار گیرند. ولی شما چون این چیزها را نمیبینید، فکر میکنید که واقعیت ندارند. اما باید بدانید که حیطه تجربه شما در مقایسه با آفرینش خداوند بسیار ناچیز است.
ما پرداخته از افکار خداوند بوده و فناناپذیر میباشیم
شما تنها شاهد بخش میانی زندگی هستید؛ اول و آخر آن را نمیبینید. فرض اینکه مرگ آخر کارست نیز یک فرض منطقی نیست – این که ما اینچنین هوشمند و سرشار از حیات هستیم، به محض خواب مرگ از هستی ساقط شویم، منطقی نیست. انسان کامل انباشتهای از افکار خلاق و هشیاری الهی است، چیزی که مرگ قادر به نابود کردنش نیست. اگر مرگ آخر کار میبود، خداوندی وجود نمیداشت، و انسان تکامل و تحقق یافتهای هم وجود نمیداشت، همه اینها مشتی دروغ میبود. اگر قرار بود که در آخر زندگی همه مشتی مخروبه شویم، آنگاه دیگر والایان شما را تشویق به پیشرفت نمیکردند، چرا که خوب یا بد بودن فایدهای نمیداشت. ارزش کتب آسمانی چه میبود؟ چرا انسانهای نیک سعی به بهتر کردن خود داشته باشند؟ اگر برای هر زندگی فقط همین هستی کنونی میبود، پس دیگر عدالتی برای آنهایی که فقط چند سال زندگی میکنند و یا در بدنهای کور و معلول به دنیا میآیند وجود نمیداشت. ادامه دارد...
✨⚜ " کانال حقیقت متافیزیک "
╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯