Telegram Web Link
«گفت و شنود»
امیر هاشمی مقدم : انصاف‌نیوز
(چکیده): هفته پیش جواد موگویی، مستندساز و پژوهشگر انقلابی یادداشتی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد که بسیاری از سایت‌های خبری آنرا بازنشر کردند. او در این یادداشت نسبت به تعطیلی یک گروه تلگرامی نخبگانی به نام «گفت و شنود» که هفت سال پیش توسط یک سرهنگ پاسدار راه‌آندازی شده بود، انتقاد کرد.
من هم کمتر از دو سال بود که شانس و بلکه افتخار عضویت در این گروه ۲۶۰ نفره را داشتم. گروهی که افرادی با گرایش‌های فکری گوناگون (اما هر کس کارشناس یک حوزه) را در خود جای داده بود؛ از وزیر و معاون وزیر و نماینده مجلس و نظامی و روحانی اصولگرا گرفته تا طرفداران آیت‌الله منتظری و روزنامه‌نگارانی که سال‌ها تجربه زندان و انفرادی داشته و علی علیزاده لندن‌نشین و نویسنده‌های مشهور و فیلم‌سازان فعال و استادان دانشگاه، و البته افرادی هم از نهادهای نظارتی و معمولا با نام مستعار.
این گروه، یک جور صافی بود که هر ایده و اندیشه پس از ورود به آن، چکش‌کاری و تعدیل می‌شد. از همین رو، خیلی از پیام‌های افراطی (از هر سو که بود) پس از ورود به گروه، بحث‌های داغی را پیش می‌کشید و آخر سر، معمولا در قالب یک اندیشه پخته‌شده آماده شده و خروجی‌اش یا به دست مسئولین مربوطه می‌رسید یا در رسانه‌ّهای داخلی منتشر می‌شد. خیلی اوقات هم بحث‌ها به نتیجه‌ای نمی‌رسید و دو طرف بر مواضع خود پافشاری می‌کردند؛ اما فضای گفتگوی محترمانه جاری بود. اگر هم کسی تندروی می‌کرد (چه در برخورد با طرف مقابل و چه در بیان دیدگاه افراطی خود، به‌ویژه اگر از خط قرمزهای نظام می‌گذشت)، مدیر گروه با قاطعیت و جدیت ورود می‌کرد، تذکر لازم را می‌داد و در برخی موارد حتی فرد خاطی را به‌طور موقت یا دائم از گروه اخراج می‌کرد. شخصا خیلی از مواضع و اندیشه‌هایم در این گروه اصلاح و تعدیل شد. اما تضارب آراء همچنان برقرار بود. برای نمونه خودم دو بار در گروه با همین آقا جواد موگویی درباره افغانستان و طالبان بحثم شد و آخر سر هر کدام روی موضع خودمان ماندیم، ولی از یکدیگر نیز آموختیم.
هفته پیش که خبر رسید گروه به خاطر فشارهایی از بالا باید تعطیل شود، همه‌مان شوکه شدیم. برای برخی‌مان این گروه یک‌جور خانواده بود. مدیر گروه برای فعال نگه داشتن این اتاق فکر، بیش از نیمی از زمان شبانه روز را در آنجا حضور داشت و بر همه چیز نظارت می‌کرد. بالاخره که گروه تعطیل شد، همه افسرده شدیم و به دنبال راهکار. اما همه در یک نکته متفق‌القول بودیم: اگر گروهی که دست کم بیش از نیمی از اعضایش از مسئولین دیروز و امروز همین نظام و روحانی و اصولگرا و رزمنده و جانباز و طرفدار دوآتشه نظام هستند تحمل نمی‌شود، پس آستانه نقد و تحمل تا کجاست؟ دایره خودی‌ها چقدر تنگ شده؟ بالاخره دلسوزان نظام و کشور چگونه باید حرف‌شان را به گوش مسئولین برسانند؟
برای من اما بیش از هر چیز، این ادامه همان ضعف رسانه‌ایست که سال‌هاست دارم درباره‌اش می‌گویم و می‌نویسم. ژان بودریار باور داشت قدرت در دوران کنونی در اختیار رسانه‌هاست و هر که در جنگ رسانه‌ای پیروز شود، در بقیه عرصه‌ها نیز پیروز است. به سخن او، این رسانه‌ها هستند که واقعیت را برای مردم می‌افرینند و نه چیزی دیگر. در این نگاه، اکنون ما در بدترین حالت ممکن هستیم. حکومت ایران اگر روزی قدرتمندترین قدرت نظامی جهان، ثروتمندترین و توسعه‌یافترین کشور هم بشود، اگر در سیاست‌های رسانه‌ای‌اش تجدید نظر نکند و در بر همین پاشنه بچرخد، همچنان نمی‌تواند بدیهی‌ترین خدماتش به شهروندان را اثبات کند. همین که اکنون «ایران اینترنشنال» (در کنار بی‌بی‌سی، من و تو، صدای امریکا و...) تبدیل به مرجع اصلی خبری بسیاری از ایرانیان شده، وضع رسانه‌ای ما را به خوبی نشان می‌دهد. سیاست‌های نادرست رسانه‌ای‌مان، مردم را به دامان بیگانگانی همچون عربستان (که با پول‌های کثیفش ایران اینترنشنال را می‌چرخاند) انداخته تا شب و روز زیر بمباران سیاه‌نمایی‌های آنها باشند. همین که کشوری چون عربستان با آن وضعیت فجیع حقوق بشری و شیوه‌های وحشیانه اعدام و فقر و فلاکت در حاشیه شهرهای بزرگش و تبعیض نظام‌مند علیه شهروندان شیعه‌اش و... از وضعیت فقر و تبعیض و حقوق بشر و... در ایران انتقاد می‌کند، خود گویاست که ما بازی را چند چند باخته‌ایم.
بستن گروه‌هایی همچون «گفت و شنود» که فراتر از یک گروه تلگرامی و کاملا در چارچوب یک اتاق فکر راهبردی برای خدمت به کشور و نظام بود، نه تنها گل به خودی، بلکه فرستادن پیام به رسانه‌های بیگانه است که ما عرصه داخلی را برای‌تان خالی می‌کنیم تا شما بدون رقیب به پمپاژ اخبار سیاه علیه کشورمان بپردازید.
اینستاگرام نویسنده
کانال تلگرامی مقدمه
@moghaddames
ایران بزرگ فرهنگی
برنامهٔ چهارم:
طالبان، افغانستان و آینده این کشور در چارچوب ایران بزرگ فرهنگی


مجموعهٔ ایرانِ پایدار در تلاش است در سلسله‌ برنامه‌هایی با عنوان «ایرانِ بزرگ فرهنگی» که با هدایت و اجرای دکتر امیر هاشمی مقدم برگزار می‌شود دانش دربارهٔ حوزه‌ای تمدنی را که با نام‌هایی چون «ایران بزرگ فرهنگی»، «جهانِ ایرانی» و «حوزهٔ تمدنی نوروز» شناخته می‌شود عمومی نموده و بستری را برای آشنایی هرچه‌ بیشتر با فرهنگ‌ها و کشورهای کنونی این حوزهٔ تمدنی فراهم نماید.

فصل اول این برنامه به شناخت کشور افغانستان اختصاص يافته است. در چهارمین قسمت از این برنامه‌ها به موضوع تاریخچهٔ جدایی افغانستان از ایران و آينده این کشور پرداخته خواهد شد.

این برنامه با حضور دکتر محمدعلی بهمنی قاجار برگزار می‌شود.

صفحهٔ اینستاگرام ايران پایدار

#ایران_پایدار
#ایران_بزرگ_فرهنگی
#جهان_ایرانی
#حوزه_تمدنی_نوروز
#افغانستان
#محمدعلی_بهمنی_قاجار
#امیر_هاشمی_مقدم

⭕️ ایرانِ پایدار بستری برای ایران‌شناسی و ایران‌شناسی بنیانی برای پایداری ایران.

https://www.tg-me.com/iranepaydar_official
مرگ مهسا و ضد گردشگری
امیر هاشمی مقدم: انصاف‌نیوز
در مطالعات گردشگری مفهومی داریم به نام «ضد گردشگری» (آنتی توریسم) و در جایی کاربرد دارد که به‌واسطه حضور بیش از حد گردشگران، مردم آن منطقه که پیامدهای منفی گردشگری (همچون گرانی، ترافیک، آلودگی و...) زندگی‌شان را مختل کرده، به مخالفت با گردشگران بپردازند. برای نمونه برخی شهرهای اسپانیا گاه صحنه اعتراضات خیابانی مردمی است که به حضور انبوه گردشگران معترض بوده، به اتوبوس‌های گردشگران خارجی حمله کرده یا روی دیوارها شعارهایی تند علیه گردشگران می‌نویسند. این کشور با جذب سالانه حدود ۸۰ میلیون گردشگر خارجی، عموما رتبه نخست یا دوم جهانی در این زمینه را داشته و نزدیک ۱۲ درصد از تولید ناخالص ملی این کشور هم از گردشگری به دست می‌آید. همین بحث اقتصادی باعث شده که دولت‌ها برخلاف مردم این مناطق، همچنان جذب گردشگر را در اولویت قرار دهند.
در ایران اما به نظر می‌آید این داستان وارونه باشد. شوربختانه بسیاری از برنامه‌هّا و تصمیم‌هایی که از سوی مسئولین و مدیران گرفته می‌شود، در چارچوب ضدگردشگری قرار می‌گیرد، در حالی‌که مردم خواستار رونق هرچه بیشتر گردشگری هستند (حتی در شمال که پیامدهای ویران‌گر گردشگری انبوه، قابل چشم‌پوشی نیست).
زنده‌یاد مهسا امینی برای سفر و گردش از سقز به تهران آمده بود که آن رویداد ناگوار، ایرانیان را عزادار وی کرد. برخوردهای گاه افراطی با بانوانی که بدحجاب خوانده می‌شوند، یکی از اصلی‌ترین برنامه‌هایی است که دقیقا در راستای ضد گردشگری عمل می‌کند. بسیاری از گردشگران ایرانی دقیقا برای فرار از همین محدودیت‌هاست که به کشورهای همسایه سفر می‌کنند؛ محدودیت‌هایی که دست‌کم بخشی از آن سلیقه‌ای است، همچنانکه برخی گزارش‌ها از معمولی بودن پوشش زنده‌یاد مهسا سخن می‌گوید. جالب آنکه بسیاری از زنان ایرانی با همان پوششی در کشورهای همسایه به سیر و سیاحت می‌پردازند که در خیابان‌های ایران می‌گردند. تنها تفاوت اینست که در آنجا نگرانی بابت دریافت تذکر ندارند. این نکته‌ای است که بسیاری از گردشگران ایرانی در ترکیه، در مصاحبه با نگارنده (برای نگارش پایان‌نامه دکترا) یادآوری کردند. چنین رفتاری از این جهت قابل توجه است که افراد یادشده به حجاب و پوشش اعتقاد دارند، اما نوع و میزان آن با نگاه حاکم متفاوت است. همچنین است برخی محدودیت‌های دیگر همچون دوچرخه‌سواری بانوان یا گردشگری شبانه در ایران که باعث می‌شود این تجربیات ساده، از جاذبه‌های فرعی گردشگری ایرانیان در آن کشورها باشد. بسیاری از این‌ها لزوما با دین ناسازگار نبوده و حتی شواهدی در تاریخ صدر اسلام می‌توان برای توجیه و اثبات‌شان یافت (همچون سوارکاری زنان صدر اسلام؛ در حالی‌که به نظر می‌آید دوچرخه‌سواری زنان بسیار کمتر از شتر سواری حاشیه داشته باشد!).
نکته مرتبط دیگر، بحث قومیت زنده‌یاد مهسا امینی است. اگرچه از نخستبن لحظات درز خبر، همه ایرانیان فارغ از قومیت و زبان و شهر و استان، با وی هم‌دردی کرده و خواستار توقف اینگونه رفتارها و مجازات عاملان آن بودند (کافی است بدانیم هشتگ #مهسا_امینی در سه روز گذشته در شبکه‌های اجتماعی رکورد بی‌سابقه‌ای زده)، اما شبکه‌های خبری معاند از آن سوی مرزها از نخستین لحظات تلاش کردند هویت کردی وی را برجسته کرده و به بحث‌های قومیتی دامن بزنند (جالب آنکه یکی از خبرنگاران ایران‌ستیز که خود از سوی چندین زن کرد، متهم به آزار جنسی شده در این زمینه بیش از بقیه فعال است). اینکه در میان پیام‌ها و نوشته‌های هم‌دلانه ایرانیان هیچ نشانه‌ای از قومیت و زبان و محل زندگی زنده‌یاد مهسا امینی دیده نمی‌شود، نباید ما را از نکات دیگر مغفول دارد: ترکیب پمپاژ اخبار جعلی از سوی رسانه‌های معاند+ محدودیت‌های داخلی+ آزادی‌های کشورهای همسایه که دارای اشتراکات فرهنگی با برخی اقوام ایرانی هستند، نه تنها به گردشگری بیشتر این گروه از ایرانیان در آن کشورها و خروج ارز از کشور می‌انجامد، بلکه می‌تواند مایه تضعیف همبستگی ملی و تقویت جریان‌های قوم‌گرا و حتی جدایی‌طلب شود. سال پیش مقاله‌ای در نشریه انگلیسی‌زبان «گردشگری و تغییرات فرهنگی» منتشر شد* که نشان می‌داد بسیاری از گردشگران کرد ایرانی که به کردستان عراق می‌روند، پس از سفر، همبستگی ملی‌شان تضعیف و هویت قومی و احساس نزدیکی با کردستان عراق تقویت می‌گردد. همان پژوهش نشان می‌داد آزادی‌های فرهنگی در کردستان عراق، یکی از انگیزه‌های سفر این افراد بود. نگارنده این یادداشت هم شرایط مشابهی را از سوی آذری/ترک‌های ایرانی که به ترکیه سفر می‌کنند در جریان نگارش پایان‌نامه‌اش دریافت.
کانال مقدمه

* Gholamian, A; Maleki, F. & Rezaii, A. (2020), “Are they the ‘other’? The ethno-nationalism experiences of Iranian Kurdish ethnic tourists”, JOURNAL OF TOURISM AND CULTURAL CHANGE, DOI: 10.1080/14766825.2020.1802471
فتنه‌گران و آشوبگران را ساکت کنید!
امیر هاشمی مقدم
صدا و سیما که در چند روز گذشته کمی فضای مناظره‌ها را درباره لزوم اجرای گشت ارشاد و حجاب اجباری باز گذاشته بود (مثلا مناظره بیژن عبدالکریمی با شهریار زرشناس، غلامحسین کرباسچی با عبدالله گنجی، علی شریعتی با جلیل محبی، شهاب طباطبایی با علی خضریان و...) و این را برخی افراد نشانه‌ای از تغییر رویکرد یک‌جانبه صدا و سیما ارزیابی کرده بودند، دوباره دارد به تنظیمات کارخانه بازگشته و مردم را تحریک به حضور خیابانی می‌کند. مناظره دیشب حسین شریعتمداری با قدیری ابیانه (که هر دو جزو تندروترین افراد به شمار می‌آیند و در روزهای اخیر هم با موضع‌گیری‌های نادرست و غیرمسئولانه‌شان بنزین بر آتش خشم مردم ریخته‌آند) شاهکار بود. دو نفر با موضع‌گیری تند را نشانده‌اند کنار یکدیگر و هر کدام تلاش می‌کرد موضع تندتری علیه معترضان بگیرد تا از قافله عقب نماند.
حسن عباسی (مرد غیر پاسخگو و دارای مصونیت فوق‌العاده) هم دیروز با تحریک ورزشکاران و هنرمندان باعث شد آن دسته از سلبریتی‌ها که تاکنون موضع نگرفته بودند نیز به جمع معترضان بپیوندند.
وزیر فرهنگ و ارشاد هم برای عقب نماندن، تلاش خودش را کرد تا بخشی از بازیگران مطرح سینما نیز در واکنش به گفته‌های او به میدان بیایند.
صادق کوشکی، استاد تندروی دانشگاه هم که این روزها بارها مهمان برنامه‌های زنده صدا و سیما بوده و هر بار با جملاتی به افروختن این آتش می‌دمد نیز نباید نادیده گرفت.
همچنین آشوبگر خواندن همه معترضان خیابانی از سوی اخبار سراسری و برنامه‌هایی همچون اخبار بیست و سی و نادیده گرفتن خواسته‌های معترضان از سوی این برنامه‌ّها در روزهای اخیر، عامل دیگری است برای عصبانیت معترضان.
برخی از دیگر مجریان برنامه‌های صدا و سیما و نیروهای جوان فعال در شبکه‌های اجتماعی (به‌ویژه توئیتر) نیز در این دسته جای می‌گیرند.
یادمان باشد یکی از دلایل تداوم اعتراضات خیابانی سال ۸۸، «مشتی خس و خاشاک» نامیده شدن معترضان از سوی احمدی‌نژاد بود که به جای گفتگو با آنان، تحریک و تمسخرشان می‌کرد.
حقیقتا اگر به جای کسانی که تاکنون آشوبگر و فتنه‌گر نامیده و بازداشت می‌شدند، گروه یادشده در بالا (و هم‌فکران تندروشان) را مدتی نه دستگیر و بازداشت، بلکه از داشتن تریبون محروم کنند، بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی به خودی خود حل خواهد شد. این گروه که خود را صاحبان انقلاب و کشور می‌دانند، هر بار با موضع‌گیری‌های نسنجیده و با اطمینان از قدرتی که دارند، نمک بر زخم معترضان و منتقدان ریخته و دوباره آتش فتنه بر می‌افروزند. بارها منتقدان و معترضان به نام آشوبگر بازداشت و زندانی شدند و نتیجه‌ای به دست نیامد. یکبار هم تندروهای طرف مقابل را ساکت کنند و ببینند کشور روی آرامش به خود خواهد دید یا نه؟ فتنه‌گران و آشوب‌گران اصلی اینها هستند، آدرس اشتباهی ندهیم.
کانال مقدمه
@moghaddames
ایران بزرگ فرهنگی
برنامهٔ ویژه: روند تاریخی حاکمیت بر جزایر سه‌گانه خلیج فارس


بيانيه مشترک چین و کشورهای عربی در ۱۸ آذرماه گذشته، موضوع ادعای امارات دربارهٔ جزایر سه‌گانه ایران را وارد فضایی متفاوت از گذشته نمود. فضایی که نمی‌توان و نباید آن را نادیده انگاشت.

مجموعهٔ ایرانِ پایدار در تلاش است در ویژه برنامه‌هایی در بخش ایران بزرگ فرهنگی، ضمن بررسی روند حاکمیت بر جزایر سه‌گانه خلیج فارس، ابعاد حقوقی بیانیه مشترک چین و کشورهای عربی و زمینه‌هایی که موجب صدور چنین بیانیه‌ای شده است را بررسی نماید.

برنامهٔ اول این ویژه برنامه‌ها با حضور امیر هاشمی مقدم، سردبیر بخش ایران بزرگ فرهنگی، برگزار خواهد شد و به روند تاریخی حاکمیت بر جزایر سه‌گانه خلیج فارس می‌پردازد.

این برنامه در فضای گوگل میت برگزار می‌شود و ۵ دقیقه پیش از شروع برنامه می‌توانید از طریق پیوند زیر به اتاق گفتگو وارد شوید:

meet.google.com/rnw-hbqt-oer

#ایران_پایدار
#ایران_بزرگ_فرهنگی 
#خلیج_فارس
#تنب_بزرگ
#تنب_کوچک
#ابوموسی
#امیر_هاشمی_مقدم

⭕️ ایرانِ پایدار بستری برای ایران‌شناسی.

@moghaddames
تعطیلی انجمن ایران‌شناسی فرانسه: خودزنی به روش ما
امیر هاشمی مقدم‌: انصاف‌نیوز
اخیرا در پی کاریکاتورهای هتاکانه نشریه شارلی ابدو، وزارت امور خارجه ما برای مقابله به مثل، فعالیت انجمن ایران‌شناسی فرانسه را تعطیل کرد. این کار «دشمن‌شادکن» بی‌‌گمان به زیان ماست. چرا؟
۱- جمهوری اسلامی در جنگ روایت‌ها باخته. نه رسانه حرفه‌ای دولتی داریم و نه اجازه پا گرفتن رسانه‌های حرفه‌ای به بخش خصوصی داده‌ایم. همین است که مرجعیت رسانه‌ای به بیرون از کشور منتقل شده. در رویدادهای اعتراضی اخیر دیدیم که این انتقال مرجعیت رسانه‌ای به خارج از کشور بیش از همه دودش به چشم جمهوری اسلامی می‌رود. رسانه‌های خارج از کشور همیشه تصویری منفی از ایران نمایش می‌دهند و در این میان، نهادهای علمی و فرهنگی همچون انجمن ایران‌شناسی فرانسه، از معدود فرصت‌هایی است که می‌تواند تصویری واقعی‌تر از توانمندی‌های فرهنگی و تمدنی ایران به جهانیان نشان دهد. عجیب است که ما خودمان این روزنه‌ها را یکی یکی می‌بندیم.
۲- البته برخی از این نهادهای فرهنگی بیگانه در طول تاریخ فعالیت‌های ضد امنیتی هم داشته‌اند. همه کشورهای جهان با اشراف بر فعالیت این نهادها، تا حد امکان از فعالیت‌های غیرعلمی‌شان پیشگیری می‌کنند؛ اما هیچ کشوری به بهانه مقابله به مثل، این نهادها را تعطیل نمی‌کند.
۳- نگاه ما به نهادها و شخصیت‌های ایران‌شناسی غربی همیشه بر پایه‌ی تئوری توطئه بوده است. بسیاری از ایران‌شناسان ایران‌دوست را با برچسب‌های اثبات‌نشده راندیم و به کسانی که تمایل به پا گذاشتن در وادی ایران‌شناسی داشتند، آشکارا پیام منفی فرستادیم که «واعتبروا یا اولی‌الابصار!». اینکه به ریچارد فرای (با امضای «ایران‌دوست» پای نوشته‌هایش) اجازه ندادیم بر پایه وصیتش در ایران خاک شود و مشت‌هایی که علیهش گره کردیم، از واپسین نمونه‌هاست. کسانی او را جاسوس خواندند که سوگند می‌خورم حتی جلد کتاب‌هایش را هم ندیده بودند؛ کسی که کتاب‌های ارزشمندش در تمجید از ایران، جزو منابع درسی ما در تحصیلات تکمیلی ایران‌شناسی بود. همچنین برخوردی که تندروها تاکنون بارها با آرامگاه پروفسور پوپ در اصفهان کرده‌اند، نمونه‌ای دیگر است.
۴- در چند دهه اخیر همسایگان ما همچون امارات، قطر، عربستان، ترکیه و... تلاش زیادی کرده‌اند برای جذب و راه‌اندازی چنین موسساتی در کشورشان. از سوی دیگر بودجه‌های هنگفتی نیز برای راه‌اندازی کرسی‌های معرفی کشورشان در کشورهای دیگر هزینه می‌کنند. این در حالی است که کرسی‌های ایران‌شناسی در کشورهای دیگر یکی یکی در حال تعطیلی است؛ چرا که عموما از سوی ایران کمک مالی دریافت نمی‌کنند و در سوی دیگر با پیشنهادهای وسوسه‌کننده رقبای فرهنگی ایران روبرو می‌شوند. این البته تنها محدود به کشورهای غربی نیست و در کشورهای اسلامی نیز با چنین معضلی روبرو هستیم. برای نمونه رشته زبان فارسی که برای چندین سده زبان رسمی و ادبی بنگلادش (به‌عنوان بخشی از امپراتوری هند گورکانی) بوده، جایش را در دانشگاه‌های این کشور به رشته زبان عربی داده که با کمک‌های دولت عربستان به شدت حمایت می‌شود.
۵- این مراودات فرهنگی بین‌المللی است که اجازه می‌دهد اذهان خالی و سفید مردمان کشورهای دیگر، نسبت به پیشینه یک کشور و مردمانش شکل بگیرد. بنابراین تعجب نکنیم اگر می‌بینیم بسیاری از اروپاییان در پی تبلیغات گسترده کشورهای عربی، اکنون کاربرد نام جعلی برای خلیج فارس برای‌شان دارد عادی می‌شود. ما فرصت گفتگوهای فرهنگی میان خودمان و آنها را از بین برده‌ایم.
۶- انجمن ایران‌شناسی فرانسه بیش از هفتاد سال پیشینه دارد و در این مدت اندیشمندان بزرگی همچون گیرشمن، دو مورگان، کربن و کریستف بالای در آن مسئولیت‌دار بودند؛ همچنان‌که انتشارات این انجمن آثار ارزشمندی را منتشر و روانه بازار کرده است. تقریبا بیشتر باستان‌شناسان و انسان‌شناسان بزرگ فرانسوی که در ایران فعالیت پژوهشی داشتند، با حمایت این انجمن بوده است.
۷- نشریه شارلی ابدو حقیقتا نشریه‌ای به تمام معنا غیرحرفه‌ای است که با چاپ مطالب موهن و جدلی تلاش دارد خود را در مرکز توجه قرار دهد. این نشریه تاکنون بارها چهره‌های بزرگ سیاسی فرانسه (همچون مکرون)، اروپا (همچون مرکل) و مسیحیت (همچون حضرت عیسی) را به بدترین شیوه ممکن ترسیم کرده. واکنش مردم و دولت‌های اروپایی به آن کاریکاتورها هرگز رسمی و جدی نبود. شوربختانه به نظر می‌آید این نشریه بر روان‌شناسی مسلمانان و سیاستمداران‌شان حساب کرده و تاکنون به خوبی موفق شده آنان را مشغول به آسیب‌رسانی به خود کند.
در پایان امیدواریم این تصمیم وزارت امور خارجه کوتاه‌مدت بوده و پس از مدتی دوباره اجازه فعالیت به این انجمن را بدهد. وگرنه این دومینوی محدود کردن ارتباط خودمان با جهان و اجازه دادن به دشمنان برای پر کردن این جاهای خالی برای تصویرسازی از ایران، سلسله‌وار ادامه خواهد یافت.
کانال مقدمه
درباره بابک میرزا قاجار جعلی
امیر هاشمی مقدم
در روزهای اخیر شخصی که خود را بابک میرزا قاجار و وارث خاندان قاجار معرفی کرده، در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه برخی قرار گرفته است. البته ایشان نخستین بار چند سال پیش مطرح شد. همان موقع دوستان قاجار پژوه در این باره شک و شبهه‌هایی وارد کردند.
چند سالی است در یک گروه تلگرامی به نام «ممالک محروسه ایران» عضوم که اعضایش همگی یا قاجارپژوه هستند یا از نوادگان قاجاری. موضوعاتی هم که در آن گروه مطرح می‌شود تماما مربوط به دوره قاجار است و انصافا از گروه‌هایی است که بار علمی بالایی دارد و همیشه می‌آموزم از اعضایش. همان چند سال پیش که برای نخستین بار نام و تصویر این بابک میرزا نمایش داده شد، هیچ یک از اعضا آنرا جدی نگرفت. چرا؟
از ویژگی‌های خاندان قاجار و بازماندگانش این است که همچنان تا حدود زیادی منسجم بوده، شجره‌نامه داشته و تقریبا همگی شناخته‌شده‌اند. یعنی بر پایه شجره‌نامه مشخص می‌شود که فلان شخص با چند نسل به کدام شاهزاده و شاه قاجاری می‌رسد. بنابراین کسی نمی‌تواند از راه برسد و بگوید من شاهزاده قاجاری‌ام!
در چند روز اخیر که دوباره این بحث تا حدودی داغ شد، «انجمن بین‌المللی خاندان قاجار» وارد گود شد و پس از بررسی کامل موضوع، در بیانیه‌هایی به زبان فارسی و انگلیسی، ادعاهای فرد یادشده را تکذیب کرد و آنرا «تقلبی و بی‌اساس» خواند. در این بیانیه عنوان شده که خاندان قاجار دیگر به دنبال هیچگونه فعالیت سیاسی تحت عنوان قاجار نبوده و اعضایش هیچگونه ادعایی درباره سلطنت و پادشاهی دوباره ندارند.
این بند از بیانیه، مرا یاد زنده‌یاد سلطانعلی قاجار می‌اندازد. او برادرزاده احمدشاه و در واقع واپسین عضو رسمی خاندان قاجار و آخرین رئیس ایل قاجار بود که در سال ۱۳۹۰ در پاریس درگذشت. مصاحبه‌ای یک سال پیش از درگذشتش با تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی داشت که در آنجا عنوان کرد که خاندان قاجار دیگر ادعایی درباره تاج و تخت ندارد (پیشنهاد می‌کنم مصاحبه کامل ایشان را حتما ببینید. من از شنیدن خاطرات و سخنان ایران‌دوستانه‌اش واقعا لذت می‌بردم).
درباره این بابک میرزا قاجار دروغین فعلا در همین حد می‌توانم بگویم که صرفا یک پدیده فردی نیست، بلکه قطعا پشتوانه سیاسی قابل توجهی دارد. دو فرضیه تاکنون درباره این شخص مطرح شده است: نخست، به‌واسطه ارتباطاتی که این شخص با ترکیه و جمهوری آذربایجان دارد، از سوی نهادهای امنیتی این کشورها برای استفاده ابزاری در داخل ایران مطرح شده است. دوم، از سوی مخالفان داخلی و خارجی خاندان پهلوی و برای تقابل با آنها برجسته شده است.
در هر دو صورت، هدایت‌کنندگان این شخص روی گروهی از ترک/آذری‌های ایرانی که مخالف خاندان پهلوی‌اند حساب باز کرده‌اند؛ چرا که این گروه عموما از پهلوی‌ها با این توجیه که پایان‌دهنده حکومت حدودا هزار ساله خاندان‌های ترک بر ایران بودند، نفرت دارند و از سوی دیگر نزدیکی شخص یادشده به کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان هم برای‌شان ارزشمند است.
با توجه به بی‌علاقگی بیشتر ایرانیان به خاندان قاجار، بعید است این شخص یا دیگر اشخاص مشابه بتوانند حتی با پشتوانه‌های قوی، جایگاهی در سطح جامعه ایرانی پیدا کنند.
کانال مقدمه
مشترکات فرهنگی ما و جمهوری آذربایجان
امیر هاشمی مقدم
چهار هفته است در بخش «ایران بزرگ فرهنگی» در مجموعه «ایران پایدار» داریم درباره جمهوری آذربایجان، پیوستگی‌های تاریخی و فرهنگی‌اش با ایران و تنش‌های سیاسی سال‌های اخیرش با تهران برنامه برگزار می‌کنیم. این هفته احتمالا آخرین برنامه را درباره این کشور خواهیم داشت. اما این کلیپ و موسیقی زیبا را اگر ببینیم، برخی ادعاها و گزاره‌ها در نشست‌های قبلی‌مان اثبات خواهد شد. مرتبط با همین موضوع، چند نکته و درس درباره این کلیپ:
۱- خود سامی یوسف با نام شناسنامه‌ای سیامک رادمنش، متولد ایران و دارای شناسنامه ایرانی است. پدربزرگ او از باکو به تبریز و سپس تهران مهاجرت کرد. پدرش بابک رادمنش موسیقی‌دان ایرانی است. اما در کودکی همراه خانواده به لندن مهاجرت کرد و اکنون خودش را بیشتر مسلمان بریتانیایی معرفی می‌کند. نقل قولی منتسب به او هست که می‌گوید از اجدادی باکویی، دارای قومیت آذری، با فرهنگ ایرانی و از مسلمانان بریتانیایی است. در واقع این مهاجرت‌های دو طرفه میان اهالی ایران و جمهوری آذربایجان تا حدود صد سال پیش مهاجرت داخلی به شمار می‌آمد. همین است که امروزه خیلی از اهالی ج.آذربایجان اصالت ایرانی دارند و برعکس، شماری از ایرانیان اصالت باکویی.
۲- سامی یوسف تاکنون در بیش از ۳۰ کشور که بسیاری‌شان مسلمان‌اند، کنسرت برگزار کرده. اما همچنان و علیرغم میل باطنی و علاقه‌ای که ابراز کرده، موفق نشده در زادگاهش ایران کنسرت برگزار کند. یک جای کارمان می‌لنگد بدجور.
۳- جمهوری آذربایجان با چندین بار دعوت از او تلاش نسبتا موفقی داشته برای باکویی معرفی کردن وی. همین کنسرت را در افتتاحیه اجلاس یونسکو در باکو اجرا کرده است. ترانه‌های فولکلوریک و نوستالوژی زیادی هم به زبان ترکی آذری اجرا کرده. اما اجراهای فارسی‌اش تقریبا محدود به برخی ترانه‌ها از اشعار بزرگان ادبیات فارسی بوده.
۴- شعر این تصنیف از نسیمی است؛ شاعری که درباره زادگاهش سه فرضیه داریم: تبریز، شیراز، بغداد. اما جمهوری آذربایجان او را متعلق به خود می‌داند و معرفی می‌کند.
۵- نسیمی به فارسی، ترکی و مقداری هم عربی شعر سروده. از جمله شعر این تصنیف که به ترکی است را اگر دقت کنید، پر از واژه‌های فارسی است. اما اکنون عده‌ای به دنبال حذف واژه‌های فارسی از ترکی و عده‌ای دیگر هم به دنبال حذف واژه‌های عربی و ترکی از زبان فارسی‌اند. این کارها فقط تحریف و جعل عامدانه زبان است. ورود این واژه‌ها به زبان‌های یکدیگر در فرایندی چندصد ساله و در بستری طبیعی رخ داده است. چیزی به نام زبان پاک و خالص نداریم، جز مصنوعاتی که جایگاهی در زندگی روزمره ندارد.
۶- این تصنیف در دستگاه شور (شور موغامی) اجرا شده. شما با شنیدن موسیقی آن بیشتر از آنکه حس کنید موسیقی باکویی است، ایرانی بودن از درونش غلیان دارد. موسیقی ج.آذربایجان آنچنان پیوستگی با موسیقی ایرانی دارد که واقعا نمی‌توان آنرا کاملا جدا و مستقل کرد.

برای شنیدن فایل صوتی نشست‌های پیشین، روی آنها کلیک کنید:

نشست نخست: ایران و جمهوری آذربایجان: از پیوستگی تا گسست (امیر هاشمی مقدم و حامد کاظم‌زاده)
نشست دوم: در کشاکش ایران و توران: میراث کهن، هویت‌های نو (علی کالیراد)
نشست سوم: بررسی دلایل تنش مستمر در روابط تهران-باکو (حسن بهشتی‌پور)
نشست چهارم: آینده روابط ایران و آذربایجان در پرتو تحولات اخیر (رحمان قهرمان‌پور)

کانال تلگرامی مقدمه
@moghaddames
مناسبت‌های ‌ایرانی:

سِپَندارمَذگان؛ بزرگداشت زن، زمین، عشق


ایرانیان باستان، در هر ماه یکی شدن نام روز و ماه را جشن می‌گرفتند. یکی از جشن‌های ایرانی، «جشن سپندارمذگان» یا اسپندگان (اسفندگان) بود که به گفتۀ ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه، روزی بود برای بزرگداشت زن، زمین و دلدادگان.

به همین مناسبت مجموعهٔ ايران پایدار، روز جمعه، پنج اسفند، ساعت ۲۰:۳۰، برنامهٔ زنده‌ای را با حضور عرفان نظرآهاری (نویسنده و شاعر)، محمد درویش (سردبیر بخش محیط‌زیست) و امیر هاشمی مقدم (سردبیر بخش ایران بزرگ فرهنگی) برگزار می‌نماید.

این برنامه در فضای گوگل میت برگزار می‌شود و ۵ دقیقه پیش از شروع برنامه می‌توانید از طریق پیوند زیر به اتاق گفتگو وارد شوید:

meet.google.com/rnw-hbqt-oer

پنجم اسفندماه، جشن سپندارمذگان بر تمامی ایرانیان و به‌ویژه زنان و دل‌دادگان این سرزمین شاد باد.

#ایران_پایدار
#جشن_های_ایرانی
#پنجم_اسفند
#سپندارمذگان
#زن #زمین #عشق
#عرفان_نظرآهاری
#محمد_درویش
#امیر_هاشمی_مقدم

@moghaddames
آن سه جواد طباطبایی
امیر هاشمی مقدم: فرارو
 
شش سال پیش در چنین روزهایی، یعنی در اسفند ۱۳۹۵ و نزدیکی‌های نوروز، اعضای هیئت تحریریه فرارو از من و چند تن از دیگر اصحاب علوم اجتماعی پرسیدند که «شخصیت سال ۱۳۹۵» از نگاه‌مان کیست. هر کدام‌مان پاسخی دادیم (اینجا). من آن موقع سیدجواد طباطبایی را معرفی کردم. دلیلم توجهی بود که برخی محافل خاص علوم اجتماعی ایران و حتی انجمن جامعه‌شناسی ایران در آن سال همایش‌ها و نشست‌هایی در نقد و بررسی دیدگاه‌هایی سیدجواد طباطبایی داشتند. برخی از جامعه‌شناسان هم در آن سال همت عجیبی داشتند برای نقد وی. حتی یکی‌شان اعتراف کرده بود که اگرچه کتاب‌های طباطبایی را نخوانده، اما بر پایه سخنرانی‌های وی دیدگاه‌های او را نقد می‌کند.
اکنون پس از شش سال دارم دوباره برای فرارو درباره سیدجواد طباطبایی می‌نویسم؛ هرچند این بار در سوگ او و در راستای معرفی‌اش. اما در اینجا لازم است مشخص کنیم منظورمان از سیدجواد طباطبایی کیست؟ به باور نویسنده ما با سه سیدجواد طباطبایی روبرو هستیم و باید بدانیم درباره کدام یک از آنها صحبت می‌کنیم:
 
۱- طباطبایی نظریه‌پرداز:
طباطبایی پیش و بیش از هر چیز، اندیشمند و نویسنده‌ای جدی بود که ‌به قول زنده‌یاد داود فیرحی که از منتقدان جدی طباطبایی به‌شمار می‌آمد، «مسئله» داشت و می‌دانست درباره چه می‌نویسد و سالها درباره موضوع و مسئله‌اش نوشت و اندیشید. آنچنانکه او را «اندیشمند آگاه به لوازم و الزامات یک نظریه» معرفی می‌کند (فیرحی. ۱۳۹۹: ۲۶). طباطبایی که به «فیلسوف ایرانشهر» مشهور شد، بیش از چهار دهه درباره تداوم «اندیشه ایرانشهری» در طول تاریخ و دلایل «زوال اندیشه» در ایران پرداخت و کتاب‌های بسیاری در این زمینه نوشت که هر یک بُعد و بخشی از این مسئله را بررسی می‌کرد. هرچند «واقعیت ایران» را آنچنان پیچیده می‌داند که باعث می‌شود تعریف مشخصی از «اندیشه ایرانشهری» ارائه ندهد (۱۳۹۸: ۱۲۳)؛ اما نظریه ایرانشهری بیشتر ناظر بر تداوم ایران با محوریت پادشاهی آرمانی و دارای فره ایزدی است و همین باعث پیوند دین و دولت در ایران می‌شود و برخلاف دیگر گونه‌های سلطنت، این پادشاهی آرمانی عدالت‌گراست و قدرتش توسط نهاد وزارت که عموما در دست خاندان‌های دانش‌پرور و سرشناس ایرانی بوده، کنترل می‌شود (جلایی‌پور. ۱۴۰۱).
این دیدگاه و توضیحاتی که عموما برای اثبات چنین دیدگاهی در بیشتر آثار طباطبایی آمده، به اعتراف دوست و دشمن وی، کاری است علمی. حتی اگر خطا و اشتباه در آن راه یافته باشد؛ چرا که دانش لزوما اثبات یا ابطال‌پذیر است و آثار طباطبایی از این قاعده برکنار نیست. حمیدرضا جلایی‌پور (۱۴۰۱) که منتقد طباطبایی است و بارها در نقد دیدگاه‌های وی یادداشت و مقاله نوشته، از «پروژه ایرانشهری» او به‌عنوان یک «برنامه پژوهشی برای مطالعه تاریخ ایران» یاد می‌کند که نیازمند بررسی‌های تاریخی و علمی بیشتر برای راستی‌آزمایی است. نعمت‌الله فاضلی در نوشتاری که در گروهی کوچک منتشر کرد می‌نویسد: «استاد طباطبایی از جمله نوادر دانشگاهیان زنده‌ای است که در طول حیات‌شان چنین کامیابی‌ای [یافتن جایگاه مرجعیت علمی] داشته‌اند». بسیاری از دیگر اصحاب اندیشه در ایران نیز علیرغم انتقاداتی که به دیدگاه‌های او دارند، اینچنین به تلاش‌های ارزینده علمی او احترام می‌گذارند. به‌طور کلی می‌توان با جرأت مدعی شد اندیشمندان ایران در یکی دو دهه اخیر یا با طباطبایی بوده‌اند یا بر او و کمتر استاد و نویسنده برجسته ایرانی در حوزه‌های علوم اجتماعی، تاریخ، فلسفه، اندیشه سیاسی و... توانسته بی‌توجه و بدون واکنش از کنار آثار او بگذرد. همین است که بسیاری افراد برای انتشار آثار تازه وی لحظه‌شماری می‌کردند و تقریبا همه آثارش بارها تجدید چاپ شده است؛ حتی با چند ناشر گوناگون.
همین است که به جز جایزه ملی فارابی از دست رئیس جمهور ایران در سال ۱۳۹۶، نشان نخل آکادمیک دولت فرانسه و مدال نقرۀ تحقیقات سیاسی دانشگاه کمبریج را نیز به پاس تلاش‌های علمی‌اش دریافت کرده است.
 
۲- طباطبایی منتقد:
بُعد دوم شخصیت طباطبایی به باور نگارنده، کمی چالشی‌تر و حاشیه‌ای‌تر است. طباطبایی عموما نه تنها منتقدان خود را با زبان بسیار تند می‌نواخت، بلکه به بسیاری از نویسندگان و مترجمان دیگر نیز به تندی تاخته و آنان را فاقد دانش لازم در زمینه نگارش موضوع مربوطه یا ترجمه از زبان اصلی به فارسی می‌دانست. در همه اینها اتهام بی‌سوادی به متهمان موج می‌زد. بنابراین طبیعی بود که بسیاری از این افراد نیز در مقام دفاع برآمده و به جدل با طباطبایی بپردازند که خیلی اوقات از حالت علمی بیرون می‌شد. این زبان تند و گزنده طباطبایی بیش از کتاب‌ها، خود را در مقالات و سخنرانی‌های وی نشان می‌داد. شاید اگر این شیوه برخورد او نبود، جان کلامش بهتر شنیده می‌شد و به دور از حاشیه‌سازی‌ها واکاوی می‌گردید.
ادامه نوشتار...

@moghaddames
چهار دقیقه‌ی محیط زیستی
امیر هاشمی مقدم
اگر به محیط زیست علاقه‌مندیم، اگر دغدغه حفظ گیاهان و گونه‌های جانوری را داریم، اگر می‌خواهیم کره زمین هر روز سیاه‌تر نشود، اگر آرزوی زندگی سالم‌تری داریم، لزوما با تاسیس یا عضویت در سمن (سازمان مردم‌نهاد= ان‌جی‌او) یا نوشتن کتاب و مقاله به این هدف نمی‌رسیم. نخستین و مهم‌ترین گام اینست که هر کسی سهم خودش را در این زمینه انجام دهد و الگویی شود برای اطرافیان نزدیک خود.
در برنامه چند شب پیش به مناسبت سپندارمذگان که در برنامه ایران پایدار میزبان محمد درویش (فعال محیط زیست) و عرفان نظر آهاری (نویسنده و دکترای ادبیات) بودیم، به نمایندگی از مخاطبان برنامه از محمد درویش پرسیدم که ما چگونه می‌توانیم در حفظ محیط زیست در شرایط بحرانی کنونی یاری برسانیم. همانگونه که در کلیپ زیر می‌بینید، درویش چند نکته بسیار ساده را یادآوری کرد که اگر هر یک از ما در زندگی روزمره‌مان به کار ببریم، آسمان آبی‌تر، هوای پاک‌تر، زمین تمیزتر و زندگی شاداب‌تر نصیب‌مان می‌شود. درویش خودش سال‌هاست در این زمینه پیشگام است و برای نمونه بسیار پایبند است به دوچرخه‌سواری و مروج «سه‌شنبه‌های بدون خودرو» در تهران و شهرهای بزرگ.
اینها را اگر در زندگی‌مان به کار ببریم و به نزدیکان‌مان هم همین نکات را یادآوری کنیم، حال و روز زندگی‌مان خیلی بهتر می‌شود.
به نظرم از آن کلیپ‌هایی است که ارزش به اشتراک گذاردن با دیگران را دارد.
@moghaddames
ورود مدیران دولتی به عرصه ادبیات
امیر هاشمی مقدم
شوربختانه در کشورمان (و احتمالا بسیاری از کشورهای دیگر) کتاب‌سازی برای برخی مدیران دولتی امری رایج است. یعنی مدیر مربوطه برخی کارمندانش که توانایی در پژوهش و نگارش دارند را مسئول نگارش کتاب‌هایی می‌کنند که بعدها به نام خود آن مدیران منتشر می‌شود. برای نمونه هیچ عجیب نیست که یکی از مسئولین معروف به «ابوالمشاغل» بیش از یک‌صد کتاب و چند صد مقاله علمی نوشته است!
این بار خواندن یک رمان باعث شد به حضور این مدیران به عرصه ادبیات فکر کنم. آقای پورمحمدی که معاون سازمان برنامه و بودجه است و البته پیش از این نیز پست و سِمَت‌های مدیریتی زیادی داشته، سال پیش رمانی نوشت به نام «ایسف». من نه از توانمندی اجرایی ایشان اطلاع دارم و نه از ویژگی‌های اخلاقی‌شان. تاکنون هم ایشان را ندیده‌ام. اما من نیز همچون نویسنده این رمان، از طایفه «مشایخ» بختیاری هستم و برای همین فضای رمان برایم ملموس بود. حتی نام رمان نیز برای من یادآور نام عمویم بود (عمو یوسف، تنها عمویی بود که دیدمش و به رسم بختیاری‌ها او را «عمو ایسُف» صدا می‌زدیم).
البته بر خلاف مدیرانی که سفارش نگارش کتاب به دیگران می‌دهند تا بعدها به نام خودشان منتشر کنند، پورمحمدی این رمان را قطعا خودش نوشته؛ اما رمانی به شدت ضعیف که می‌توانید نقد نسبتا مفصلی که بر آن در روزنامه شرق (اینجا) نوشته بودم را بخوانید. تا اینجا هم مشکلی نیست. هر کسی می‌تواند کتاب نوشته و منتشر کند و این خواننده است که تصمیم می‌گیرد آنرا بخواند یا نه. ولی نقدم در اینجا بر تاثیرات جایگاه مدیریتی نویسنده بر انتشار و تبلیغ کتابش است. برای نمونه:
۱- این رمان را نشر ثالث منتشر کرده. نشر ثالث انتشارات به‌نام و مشهوری است که زیر بار چاپ هر اثری نمی‌رود. چگونه است اثری به این ضعیفی را منتشر کرده؟ اگر کسی دیگر هم رمانی در این سطح ضعیف بنویسد، آیا نشر ثالث آنرا هم منتشر خواهد کرد؟ یا جایگاه مدیریتی آقای پورمحمدی در این زمینه اثرگذار بوده؟ بدتر از آن، نشر ثالث حالا که پذیرفت این اثر را منتشر کند، یک ویراستار نداشت که ایرادات املایی، دستوری و محتوایی رمان را برطرف کند؟
۲- رادیو فرهنگ به مناسبت انتشار این رمان مصاحبه‌ای تلفنی (اینجا) با نویسنده آن داشت که مجری بدون اینکه حتی یک سطر از رمان را خوانده باشد (به اعتراف خودش) در طول مصاحبه فقط به‌به و چه‌چه می‌کرد برای نویسنده که چه اثر ارزشمندی آفریده! چگونه می‌توان بدون خواندن یک اثر از آن و نویسنده‌اش تمجید کرد؟ و مهمتر آنکه سالانه صدها و شاید هزاران رمان در ایران منتشر می‌شود که بسیاری‌شان واقعا ارزشمندند. معیار صدا و سیما برای مصاحبه با نویسندگان رمان‌ها و تبلیغ آثار آنان چیست؟ یعنی پایگاه مدیریتی نویسنده (که مجری رادیو فرهنگ چند بار به آن اشاره کرد) در این زمینه بی‌اثر بود؟
در پایان همان گفتگوی رادیویی، آقای پورمحمدی اشاره کرد که می‌خواهد جلد دوم این رمان را هم بنویسد. عمیقا آرزو می‌کند این اتفاق نیفتد؛ دست کم تا زمانی که توانایی‌های نویسندگی در ایشان پرورش نیافته است. چرا که پورمحمدی در این اثر نه توانست شخصیت‌پردازی کند، نه دیالوگ خوب بیافریند، نه در بیان زمان و مکان رویدادها خلط کند، نه قواعد نگارش و ویرایش را درست به کار بگیرد و نه نهایتا از شعارزدگی در روایت فراتر برود.
من البته منتقد ادبی نیستم و اینها را تنها به‌عنوان یک خواننده عادی که با فضای جغرافیایی این رمان آشنایی دارد نوشته‌ام. قطعا منتقدان ادبی می‌توانند خیلی بهتر این اثر را بررسی کنند؛ اگر البته آنرا درخور و شایسته وقت گذاشتن و خواندن بدانند.
کانال تلگرامی مقدمه
@moghaddames
حرف‌های «نا حسابی»
امیر هاشمی مقدم
کلیپ زیر را ببینید. ایرج حسابی مدعی است دلیل فتح نشدن قلعه بابک اینست که نگهبانان این قلعه می‌توانستند پرواز کرده و بر سر دشمنان تیر پرتاب کرده و سپس دوباره به قلعه باز گردند! جل‌الخالق! کسی که دارد این سخنان عجیب و غریب که نه تنها در هیچ کتاب معتبر تاریخی، بلکه در هیچ قوطی عطاری هم یافت نمی‌شود بیان می‌کند، هیچ سر رشته و تخصصی در تاریخ ندارد. اما درباره هر موضوعی صحبت می‌کند. شوربختانه در چند هفته گذشته این کلیپ را در چندین صفحه پر بازدید دیدم و برخی از آشنایان هم برایم فرستادند. شما در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی (چه آنها که همچون طبری نزدیک به زمان سرخ‌جامگان و بابک خرم‌دین بودند و چه متخصصان تاریخ سرخ‌جامگان در دوره معاصر) چنین اراجیف و سخنان ناحسابی که از زبان آقای ایرج حسابی بیان می‌شود نمی‌یابید.
شوربختانه ایشان استاد بیان ادعاهای عجیب و غریب است. فرزند پروفسور محمود حسابی است و با نگارش کتابی پر از دروغ و جعل واقعیت به‌نام «استاد عشق» که متاسفانه بارها هم تجدید چاپ شد، تقریبا همه افتخارات و اقدامات مهم و مثبت یکصدسال اخیر را به نام پدرش سند زد. حالا هم همه باور کرده‌اند که مثلا بنیان‌گذار دانشگاه تهران پدر ایشان بوده. در حالی‌که در منابع مرتبط و متقن درباره تاریخچه دانشگاه تهران، چنین نقشی برای پروفسور حسابی بیان نشده. یا آنکه پدرش را شخصیت اصلی ملی شدن صنعت نفت می‌داند و در این راه از تخریب تقی‌زاده، مکی و... هم ابایی ندارد. این کتاب ظاهرا بر پایه گفتگوی میان او با پدرش (یعنی یک جور مصاحبه طولانی زندگی‌نامه‌ای) تدوین شده. اما نخست اینکه کسی نمی‌داند واقعا پروفسور حسابی چنین حرف‌های ناحسابی‌ای زده یا آنکه پسرش هر چه خواسته به نام سخنان پدر در این کتاب گنجانده. دوم اینکه چنانچه حتی پروفسور حسابی خودش هم چنین سخنانی گفته باشد، خلاف اسناد و واقعیات تاریخی است و ضمن احترام به جایگاه علمی ایشان، نمی‌توان هر سخنی از وی را پذیرفت.
همچنین است افسانه‌هایی که در این کتاب درباره نوع ارتباط (و نه اصل ارتباط) پدرش با انیشتین، یا درباره دسته چک سفید امضا درون کشوی میز و... آفریده که با ذات نظم و علم در دانشگاه‌های غربی ناهم‌خوان است.
پیشنهاد دوستانه‌ام اینست که هر کلیپ یا نوشتاری که به نظرتان جالب آمد، پیش از اطمینان از صحت و درستی‌اش، با دیگران به اشتراک نگذارید و خودتان هم به سادگی آنرا نپذیرید.
کانال مقدمه
https://www.tg-me.com/moghaddames
به بهانه دفاع جنجالی دانشجوی انسان‌شناسی
امیر هاشمی مقدم: انصاف‌نیوز
هفته پیش پخش کلیپی کوتاه از جلسه دفاع پایان‌نامه ارشد دانشجوی انسان‌شناسی دانشگاه تهران، خانم لیلا حسین‌زاده، مهم‌ترین بحث شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها شد. به‌عنوان کسی که پیش و پس از این جلسه دفاع تقریبا به‌طور کامل در جریانش بودم، به‌عنوان دانش‌آموخته انسان‌شناسی و علاقه‌مند به وضعیت این رشته در کشور، و بالاخره به‌عنوان دوست نزدیک استاد راهنما و استاد داور این پایان‌نامه، توضیحات نسبتا مفصلی درباره این رویداد، زمینه‌ها و پیامدهایش در انصاف‌نیوز نوشتم که برخی نکات برای نخستین بار در این نوشته‌ام آمده است. چکیده بحث چهار هزار واژه‌ای‌ام را در اینجا می‌نویسم:
دانشجوی یادشده وضعیت خاص و پیچیده‌ای در زمینه سنوات داشت و با رایزنی میان استاد راهنما و آموزشی دانشکده، قرار شد بدون حاشیه و بی‌سر و صدا دفاع کند. دانشجو در این زمینه به استاد راهنما تعهد داده بود. اما در جلسه دفاع زیر قولش زد.
در آغاز جلسه دفاع از دو شخصی به نیکی یاد کرد که با کمک شوروی بخش‌هایی از خاک کشورمان را داشتند تجزیه می‌کردند.
استاد مشاور (فکوهی) و داور (رحمانی) نقدهای بسیاری به محتوای پایان‌نامه وارد کردند و آنرا در حد بیانیه سیاسی و نه یک کار علمی معرفی کردند.
با هم‌فکری استادان قرار شد نمره قبولی به پایان‌نامه بدهند تا بعدا اصلاحات لازم را انجام دهد.
پس از پایان جلسه دفاع و دریافت نمره قبولی، علی‌رغم درخواست دوباره استاد راهنما از وی، این بار زیر بار نمی‌رود و می‌گوید با مسئولیت خودش فیلم آغاز جلسه دفاع (تمجید از تجزیه‌طلبان) را پخش خواهد کرد؛ بدون آنکه به نتایج کارش بر سرنوشت دیگران اهمیت دهد.
این رفتار وی باعث فشار به گروه انسان‌شناسی و علوم اجتماعی به‌طور کلی شد و تاکنون مایه تعلیق دو استاد دانشگاه تهران (عربستانی و انواری) گردید؛ کسانی که تلاش کردند به او خدمتی کرده باشند، اما او با بدعهدی از پشت به آنان خنجر زد.
این دانشجو تنها دو تکه از فیلم جلسه دفاع را پخش کرده: آنجا که بیانیه در دفاع از پیشه‌وری و قاضی محمد می‌خواند، و آنجا که استادان نمره قبولی و عالی به وی می‌دهند. در حالی‌که اگر فیلم یا صوت کل جلسه را انتشار دهد مشخص می‌شود که استادان مشاور و داور چقدر به پایان‌نامه او ایراد و اشکال وارد کردند و نمره عالی واقعا سزاورش نبود.
پایان‌نامه وی از نظر روشی، مفهومی و تحلیلی دارای اشکالات جدی است که بخشی از آنها را در مقاله یادشده نشان داده‌ام.
حسین‌زاده با این رفتارش عملا باعث شد از این پس هیچ استادی جرأت نکند از دانشجویانی که مشکل دارند دفاع کند و اداره آموزش دانشگاه‌ها هم دیگر چراغ خاموش برای حل مسئله این دانشجویان اقدام نکند. او همچنین اصطلاحا خرش که از پل گذشت، آنرا خراب کرد تا دانشجویانی که در آینده وضعیتی مشابه او دارند در منجلاب گرفتار بمانند.
به‌واسطه نزدیکی به یکی از استادان داور (جبار رحمانی) و استاد راهنما (مهرداد عربستانی) گواهی می‌دهم هیچ‌یک از این دو نفر ذره‌ای هم‌دلی با قوم‌گرایان ندارند و اتفاقا هر دو ایران‌دوست هستند.
همه آنچه نوشتم چیزی از تقصیر استادان این پایان‌نامه کم نمی‌کند؛ هرچقدر هم که نیت خیر داشته باشند. این پایان‌نامه ابتدا نسخه ناقص و تنها یک روز پیش از دفاع نسخه نهایی‌اش به استادان تحویل داده شد؛ در ابتدای جلسه بیانیه‌ای سیاسی علیه تمامیت ارضی کشور خواند که بهتر بود جلسه را ترک می‌کردند تا به‌طور طبیعی دفاعش لغو شود؛ وقتی نشستند و نقدهای جدی بر پایان‌نامه‌ای که بیشتر ایدئولوژیک بود تا علمی وارد کردند، دیگر نباید نمره قبولی به آن می‌دادند؛ وقتی به هر دلیل تصمیم گرفتند نمره قبولی بدهند، دیگر نباید نمره عالی ۱۹ می‌دادند که اکنون دانشجوی نام‌برده خود را در موضع حق معرفی کند.
اگرچه امثال عربستانی و رحمانی را مبرا از هرگونه شائبه قوم‌گرایی می‌دانم، اما شوربختانه انگشت‌شمار استادانی در علوم اجتماعی داریم که به مباحث قوم‌گرایی در ایران دامن می‌زنند و این باعث آسیب‌پذیری علوم اجتماعی و حمله به آن شده است. دیگر استادان عموما در برابر قوم‌گرایی موضع انفعالی دارند و همین باعث می‌شود بیشتر صدای استادان قوم‌گرا شنیده شود.
مقاله کامل را می‌توانید در اینجا در انصاف‌نیوز بخوانید.
@moghaddames
خدمتکاران اسرائیل در ایران
امیر هاشمی مقدم: انصاف‌نیوز

کلیپ و عکس‌هایی پخش شده که نشان می‌دهد دو روز پیش عده‌ای افراطی رفته‌اند جلوی زیارتگاه استر و مردخای در همدان و پرچم اسرائیل را آتش زده‌اند. یعنی جلوی یکی از زیارتگاه‌های مورد احترام یهودیان ایران. این رفتار نابخردانه از یکسو تعرض به مقدسات یهودیان، به‌عنوان یکی از ادیان الهی و رسمی بر پایه قانون اساسی است و از سوی دیگر متهم کردن یهودیان کشورمان به هم‌دستی با اسرائیل. یهودیان ایرانی یکی از شریف‌ترین مردمان این سرزمین‌اند که تاکنون زیان‌شان به کسی نرسیده و رد پای‌شان در هیچ خراب‌کاری‌ای کشف نشده است. در عوض می‌توان به فهرست بلند بالای خدمات‌شان به این کشور در طول تاریخ پرداخت که پیشکش کردن شهدای یهودی در جنگ تحمیلی و البته کمک‌های فراوان جامعه یهودیان ایران به رزمندگان ایرانی در جنگ جزو آخرین موارد است. جالب آنکه یهودیان ایرانی جزو قدیمی‌ترین ساکنان این سرزمین‌اند که پیشینه حضورشان در ایران به ۲۵۶۲ سال پیش (۵۳۹ پ.م)، یعنی زمان آزادی‌شان از چنگ پادشاه بابل توسط کوروش بزرگ می‌رسد که بسیاری‌شان ترجیح دادند همراه کوروش به سرزمین‌های آن روزگار ایران بیایند. به راستی چند نفر از ما می‌دانیم که چند نسل پیش‌مان چه کسانی بودند و از چه زمانی ساکن این خاک و سرزمین مقدس بوده‌ایم؟ پس از تشکیل حکومت اسرائیل نیز علی‌رغم همه تطمیع و وعده‌هایی که از سوی اسرائیل دریافت کردند، حاضر به ترک میهن‌شان نشدند. اگرچه عده زیادی‌شان هم رفتند و شهروند اسرائیل شدند، اما آیا رفتارهای همین انگشت‌شمار افراط‌گرایان به ظاهر مسلمان یکی از عوامل این ترک میهن‌شان نبود؟
زیارتگاه استر و مردخای پیش از این نیز شوربختانه مورد بی‌حرمتی قرار گرفته بود و باز شوربختانه‌تر، موارد مشابه دیگری نیز در این زمینه داریم.
برای نمونه «استراخاتون»، آنگونه که مسلمانان می‌نامندش، یا «سارابت‌آشر»، آنگونه که خود یهودیان می‌نامندش، یکی از قدیمی‌ترین آرامگاه‌های یهودیان اصفهان در جنوب این شهر است که آنجا هم بدبختانه از دست نادان‌های افراطی در امان نیست و هر گاه تنش میان ایران و اسرائیل بالا می‌گیرد، روی دیوارهای این آرامگاه تاریخی شعارهایی علیه اسرائیل می‌نویسند. واقعا نا آگاهی و نادانی تا اینجا که نتوانی میان فرقه صهیونیسم و آیین یهود تمایز قائل شوی؟ اینها از رهبری جلوترند که بارها تاکید کرده حساب یهودیان ایران و جهان جدا از حساب اسرائیلی‌ها و صهیونیست‌هاست؟
اتفاقا حضور یهودیان در ایران خود نشانه‌ای است از هم‌زیستی تاریخی مسلمانان و یهودیان (و دیگر ادیان الهی) در کنار یکدیگر. اما آیا این رفتارهای افراطی خدمت به اسرائیل برای اثبات ادعای بی‌پایه و اساسش مبنی بر یهودی‌آزاری در ایران نیست؟ آیا این چراغ سبز نشان دادن به اسرائیل نیست مبنی بر اینکه ما چند نفر انگشت‌شمار در اینجا افراطی‌گری می‌کنیم تا تو بتوانی پرونده درستی کنی علیه کل ایران؟
در روزهای اخیر شاهد سکوت بخش قابل توجهی از روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و افراد مشهور ایرانی درباره حملات رژیم تا دندان مسلح اسرائیل به مردم بی‌گناه غزه بوده‌ایم (برخلاف بسیاری از هم‌فکران‌شان در دیگر کشورها. دست کم در ترکیه می‌دانم موضع‌گیری روشنفکران و مردم خیلی پر رنگ‌تر از ایران است). آیا یکی از دلایل این سکوت، ترس‌شان از انتقادات جامعه نیست که با برچسب «از خودشونه» اینها را نیز کنار افراطیونی بنشانند که در این فیلم می‌بینیم؟
نکته عجیب اینکه ماموران نیروی انتظامی آنجا ایستاده و فقط تماشا می‌کنند؟ آیا این رفتار افراطی‌ها کنار زیارتگاه یهودیان، مصداق بارز اخلال در نظم عمومی، تعرض و توهین به اماکن مقدس ادیان رسمی و سلب آرامش شهروندان این کشور نیست؟
نهادهای مسئول و متولی اگر واقعا به فکر منافع و مصالح ملی هستند باید با چنین مواردی برخورد قانونی و بدون کمترین ملاحظه‌ای داشته باشند.
@moghaddames
انتشار دو سفرنامه جدیدم:

دیدار و گفتگو با روح چنگیزخان: مردم‌نگاری سفر به مغولستان

سفرنامه شیعه باستان‌دوست: خودمردم‌نگاری پیاده‌روی اربعین ۹۷

توضیحات بیشتر در فرسته‌ی بعدی.

@moghaddames
انتشار هم‌زمان دو سفرنامه‌ام
امیر هاشمی مقدم

ماه گذشته دو سفرنامه‌ام که مربوط به سفرهای چند سال پیش است به‌طور هم‌زمان از سوی انتشارات اندیشه احسان و انتشارات انسان‌شناسی منتشر شد. بر هر دو نام مردم‌نگاری و خودمردم‌نگاری نهادم. مردم‌نگاری روشی است در انسان‌شناسی که پژوهشگر تلاش می‌کند با حضور در میدان پژوهش، گفتگو و مصاحبه عمیق با اهالی آن جامعه، مشاهده مشارکتی در زندگی‌شان و... به فهمی از فرهنگ برسد که نزدیک به فهم آن جامعه باشد. مردم‌نگاری سفر ترکیبی است از این روش با سفرنامه‌نویسی. یعنی در مردم‌نگاری سفر از سفرنامه‌نویسی صِرف فراتر رفته و ورود و حضورمان در آن نقطه بیشتر بر پایه وجود یک مسئله یا پرسش است؛ بیش از آنکه واژه به کار ببریم از مفاهیم نظری سود می‌جوییم؛ و برای تحلیل و تفسیر رویدادها نظریات انسان‌شناسی را به کار می‌گیریم. من در این سفرنامه‌ها تلاش کردم تا جای ممکن به این شیوه نزدیک شوم. میزان موفقیتم در این زمینه را دیگران باید ارزیابی کنند. هرچند خودم به نقاط ضعفم در این زمینه تا حدودی آگاهم.

۱- گفتگو با روح چنگیزخان: مردم‌نگاری سفر به مغولستان

این کتاب نتیجه و دستاورد سفری است که در تابستان ۱۳۹۶ به دعوت دانشگاه ملی مغولستان به این کشور رفتم و نزدیک بیست روز آنجا بودم. نیمی از این زمان را در میان عشایر مغول در چادرهای مغولی وسط استپ‌ها گذراندم و نیمی دیگر را در کلاس‌های دوره «مغول‌شناسان جوان» در دانشگاه ملی این کشور شرکت کردم. پیش از این بخش‌هایی از این سفر را به شکل یادداشت‌های پراکنده و به فراخور موضوع در رسانه‌ها منتشر کرده بودم.
در این کتاب تلاش کردم روایت تا حدودی مردم‌نگارانه از سفرم به مغولستان ارائه دهم. در این مردم‌نگاری سفر احساسات و تجربیاتم را از حضور در کشوری که اطلاعات بسیار اندکی از آن در ایران وجود دارد و ذهنیت ایرانیان درباره این کشور صرفا محدود به حمله چنگیزخان به ایران و نابودی کشورمان است، ارائه دادم. در این زمینه مدام تلاش کردم در رفت و آمد میان‌فرهنگی، بخش‌هایی از فرهنگ ایران را با فرهنگ مغولستان (برای نمونه جایگاه چنگیزخان در مغولستان با جایگاه کوروش بزرگ در ایران) و یا فرهنگ ایران با ترکیه (به‌ویژه در زمینه نفوذ فرهنگی در کشورهای دیگر و از جمله در مغولستان) را مقایسه کنم و به چرایی این تفاوت‌ها بپردازم.

۲- سفرنامه شیعه باستان‌دوست: خودمردم‌نگاری پیاده‌روی اربعین ۹۷

این یکی کتاب حاصل تجربیاتم از سفر اربعین در پاییز ۱۳۹۷ است. آن موقع ساکن ترکیه بودم. آمدم ایران روادید زیارتی گرفتم و مانند بقیه زائران راه افتادم به سوی کربلا.
در این کتاب هم تلاش کردم روایت تا حدودی خودمردم‌نگارانه از پیاده‌روی اربعین ارائه دهم و احساسات و تجربیاتم را از حضور در این مراسم و برخورد با فرهنگ عراق و نیز فرهنگ زائران ایرانی در طول راه به ثبت برسانم. در خودمردم‌نگاری، پژوهشگر توصیفش از میدان پژوهش و فرهنگ، بیشتر بر پایه تجربیات خودش به‌عنوان یک عضو از آن جامعه است یا تاکید و تمرکز را می‌گذارد بر توصیف جایگاه خودش به‌عنوان پژوهشگر و نسبتش با میدان تحقیق.
در سفرنامه اربعین برای من در کنار زیارت بقاع متبرکه، بازدید از آثار تاریخی و فرهنگی تمدن ایرانی در عراق، به‌ویژه کاخ کسری نیز اهمیت به‌سزایی داشت و بنابراین بخشی از این خودمردم‌نگاری سفر به بیان احساساتم در میانه هویت ایرانی اسلامی مربوط می‌شود؛ اینکه می‌توان بدون اینکه یکی را قربانی نگاه دیگر کرد، هم هویت مذهبی را دوست داشت و هم هویت ملی باستانی را.
طبیعتا ویژگی مردم‌نگاری و به‌ویژه خودمردم‌نگاری اینست که به دلیل دیدگاه‌های شخصی و تجربیات متفاوت، نتایج متفاوتی نیز در پی دارد. بر همین پایه، اثر حاضر تنها زاویه نگاه من است که در گردآوری آن از مشاهده مشارکتی و در تحلیل آن از ادبیات انسان‌شناسی سود برده‌ام.

بیشتر کتاب‌فروشی‌های اینترنتی هر دو کتاب را دارند. برای نمونه سایت «ایران‌کتاب» با بیست درصد تخفیف هر دو را می‌فروشد (مغولستان اینجا و شیعه باستان‌دوست اینجا). برخی کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب تهران هم دارند (پخش و کتاب‌فروشی ققنوس، پیام امروز، صدای معاصر و کتاب‌فروشی‌هایی که با این پخش‌ها کار می‌کنند کتاب را دارند). از شهرستان‌ها بی‌خبرم.
کانال تلگرامی مقدمه
@moghaddames
نبرد رستم دستان و چنگیزخان مغول

نعمت‌الله فاضلی (استاد انسان‌شناسی): روزنامه شرق

کتابی این روزها خواندم که در نوع خودش نظیر ندارد: «دیدار و گفتگو با روح چنگیزخان» (۱۴۰۲) نوشته امیر هاشمی مقدم.
می‌گویم این کتاب نظیر ندارد، چه، اولین سفرنامه فارسی در سال‌های اخیر درباره مغولستان است. هاشمی مقدم پا به سرزمین ناشناخته‌ای می‌گذارد و با توصیف‌های خواندنی و دلنشین از پدیده‌ها و تجربه‌های بکر و تازه، و تحلیل‌های تطبیقی و انتقادی، خواننده را از همان بای بسم‌الله تا انتهای کتاب دنبال خودش مشتاقانه می‌کشاند.
نویسنده شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۶ وارد «فرودگاه چنگیزخان» در اولان‌باتور پایتخت مغولستان می‌شود و نوزده روز آنجا اقامت دارد تا در دوره مغول‌شناسی شرکت کند.
از مغولستان چه می‌دانیم؟ هیچ. واقعا هیچ، جز این که مغول‌ها روزگاری به ما حمله کرده و چنگیزخان و سربازانش ایران را نابود کرده‌اند.
حالا بعد از چند قرن یک ایرانی کنجکاو، خلاق و ایران‌دوستِ تمام‌عیار می‌رود به شهر و دیار مغول‌ها تا ببیند آنها چگونه زندگی می‌کنند، چه می‌خورند، چه می‌پوشند، به چه دین و آیینی هستند، چه زبانی دارند، توسعه یافته‌اند یا نه و پرسش‌های بسیار دیگر.
«مغولستان در ایران سفارتخانه ندارد» (ص ۱۶) و همین دردسرهای بزرگی برای ویزا گرفتن هاشمی مقدم می‌آفریند که در «خوان اول: جنگ رستم و چنگیز برای گرفتن روادید مغولستان» در ۲۰ صفحه آن را شرحی خواندنی و شنیدنی می‌دهد.
قصه از همان لحظه ورود به فرودگاه شروع می‌شود؛ جایی که «چنگیزخان خودش را می‌کند توی چشم هر کسی که وارد کشورش شده و تا پایان سفر هم همراه اوست» (۴۱). جا به جا و نقطه به نقطه مغولستان پر شده از رد و نشان چنگیزخان. «کلا توی مغولستان چنگیزخان را در همه جا می‌بینید؛ اما گویا مغول‌ها او را در همه جا حس می‌کنند و با روح او در گفتگویی همیشگی‌اند» (۱۴۰).
چیزی که هاشمی مقدم را آزار می‌دهد ستایش چنگیزخان نیست، این است که ما در ایران چرا کوروش کبیر و ده‌ها اسطوره‌ی واقعی ملی و انسانی‌مان را پاس نمی‌داریم؟ هاشمی مقدم می‌کوشد در جای جای کتابش با مقایسه‌های آموزنده، یادآور شود که «بی‌توجهی مسئولین ایران به هویت تاریخی، زبانی و فرهنگی آسیبی به هویت ملی و فرهنگی‌مان وارد می‌کند که دیر یا زود دودش به چشم همگان خواهد رفت» (۵۸).
رهاورد اصلی سفر هاشمی مقدم دانش دست اول او از مشاهدات و مراوداتش با مغول‌هاست. او شرح می‌دهد که اگرچه در شهرهای مغولستان، ساختمان‌های امروزی، اتومبیل‌های ژاپنی، فست‌فود، مراکز خرید و تکنولوژی‌های امروزی هست، اما نیمی از جمعیت این کشور همچنان عشایر دامپرورند و وفادار به شمنیسم و جادو و باورهای کهن مانده‌اند؛ البته «شمنیسم بدون شمن» (۸۹). نویسنده نمونه‌هایی متعدد از این باورهای جاری و متداول آنجا می‌نویسد که خواندنی است. او شرح می‌دهد که ادیان الهی جای چندانی در مغولستان ندارند و همین باورها بنیاد زندگی آنهاست. در زمینه روابط جنسی کم‌تر سخت‌گیری دارند و مصرف الکل مثل آب خوردن آسان و فراوان است. بدمستی و عوارض آن مثل زد و خورد میان مستان نیز همه جا دیده می‌شود.
طبیعت خشن نقش پر رنگی در همه زندگی آنها دارد. تنها دو ماه تیر و مرداد هوای آفتابی و گرم دارند و ده ماه سال سرما دمار از روزگارشان درمی آورد. در همین دو ماه مهم‌ترین جشن‌شان که «نادام» است را برگزار می‌کنند؛ ترکیبی از کشتی مغولی، اسب‌سواری و  تیراندازی (۱۰۷).
تا همین جا جذابیت روایت نویسنده از مغولستان روشن شد، اما نثر گیرا و طنزآلود نویسنده هم خواندنی است.
هاشمی مقدم انسان‌شناس و مردم‌نگار حرفه‌ای است و می‌داند چگونه مشاهده کند، چگونه مشاهداتش را بنویسد و از هر فرصتی برای یادگیری و یاد دادن نهایت بهره را ببرد. ضمنا او سفرنامه‌نویس حرفه‌ای هم هست و فوت و فن نوشتن را خوب تمرین کرده است.
با وجود جذابیت‌های این کتاب، موقع خواندن مراقب داوری‌های اخلاقی و بینش هاشمی مقدم هم باشید. روایت نویسنده تصویر جامعه و فرهنگ بدوی یا بهتر بگویم عجیب و غریب از مغولستان است که معلوم نیست تا چه اندازه واقع‌گرا باشد، اما بر اساس اقامت بیست‌روزه توریستی نمی‌توان به سادگی فرهنگ کشوری را شناخت و داوری کرد.
به‌ویژه اینکه میزبان هاشمی مقدم برنامه‌هایی برای او و هم‌کلاسی‌های مغول‌شناسی تدارک دیده بود که آنها را با جلوه‌ها و جنبه‌های تاریخی و سنتی مغولستان آشنا سازد. نویسنده با مردم مغولستان هم‌نشینی کافی نداشته و صرفا توریست‌وار گوشه‌هایی از این فرهنگ را گزینشی مشاهده کرده است.
این را هم می‌توان در نظر گرفت که ما ایرانی‌ها دل خوشی از مغول‌ها نداریم و هنوز زخم حمله چنگیزخان در پس پشت روح‌مان التیام نیافته است.
با وجود این، خواندن این کتاب لطفی دارد و آموزنده است. به‌ویژه این که نویسنده ادیبانه قصه‌پردازی می‌کند و ادراک حسی از لحظه‌ها در سرزمینی ناشناخته می‌آفریند.
@moghaddames
گزارشی از سگ‌های خیابانی در مازندران
امیر هاشمی مقدم: انصاف‌نیوز
چهارشنبه دو هفته پیش ساعت ۷ شب در پارک هلستان در نوشهر مازندران مشغول ورزش بودم که سگی از پشت حمله کرد و پای چپم را گاز گرفت. وقتی برای دور کردن او از خودم با لگد زدمش پای راستم را هم محکم‌تر گاز گرفت. شلوارم پاره شد و هر دو پایم خون افتاد. اکنون که دو هفته از آن داستان می‌گذرد جای هر دو گاز روی ساق پاهایم کبود است همچنان. بعدا فهمیدم چون در حال دویدن بودم، یگ تحریک شده و فکر کرده دارم فرار می‌کنم. برای همین دوید و از پشت مرا گاز گرفت. این رویداد به‌ویژه برای کسانی که سوار موتور یا دوچرخه هستند زیاد رخ می‌دهد. در حالت عادی سگ‌ها، به‌ویژه اگر یک سگ تنها باشد به کسی حمله نمی‌کنند.
فردا صبح که برای واکسن هاری به خانه بهداشت چالوس رفتم، از همانجا پژوهشم را آغاز کردم. یعنی با مسئولان خانه بهداشت، شهرداری، پناهگاه سگ‌های خیابانی و گروه‌های طرفدار حقوق حیوانات در دو شهر نوشهر و چالوس گفتگو کردم و از برخی جاها هم بازدید داشتم.
گزارش حاصل این پژوهش نسبتا مفصل است و در انصاف‌نیوز (اینجا) منتشر شده. اما چکیده اینکه در این دو شهر هم آمار سگ‌گزیدگی نسبتا بالاست (در هر کدام به‌طور متوسط ماهانه بین صد تا صد و پنجاه مورد) که برخی‌شان جراحات جدی ایجاد می‌کند.
بین شهرداری و دیگر نهادها هماهنگی لازم وجود ندارد. شهرداری می‌گوید بودجه لازم برای این کار را ندارد و بخشی از آنچه انجام می‌دهد اصلا در حیطه مسئولیتش نیست. طرفداران حقوق حیوانات باور دارند شهرداری برای این کار بودجه دریافت می‌کند، اما همه آن را در این راه هزینه نمی‌کند.
دو پناهگاه برای سگ‌های خیابانی در نوشهر و چالوس داریم که ظرفیت‌شان تقریبا پر است و به‌ویژه پناهگاه چالوس وضعیت چندان مناسبی ندارد.
نه خیرین طرفدار حیوانات و نه شهرداری و دیگر نهادها بودجه برای عقیم‌سازی ندارند؛ در حالی‌که این برنامه باید در اولویت باشد. هزینه هر عقیم‌سازی بیش از یک میلیون تومان می‌شود.
چه در میان طرفداران حقوق سگ‌های خیابانی و چه در میان منتقدان آنها برخی شدیدا احساسی عمل کرده و همین مانع بررسی دقیق موضوع می‌شود. برای نمونه، همان شب که توضیح کوتاهی درباره آنچه رخ داده بود در صفحات اجتماعی‌ام نوشتم، طرفداران حقوق حیوانات زخم ایجاد شده در پایم را مسخره می‌کردند و می‌گفتند چنین جراحتی ارزشش را نداشت که درباره‌اش بنویسم. اینان به این نکته توجه ندارند که حتی یک خراش سطحی هم می‌تواند باعث انتقال هاری شود و چنانچه کسی به هاری مبتلا شود، مرگ او حتمی است (یعنی هاری قابل پیشگیری هست، اما قابل درمان نیست). در نقطه مقابل، منتقدان حضور سگ‌ها در شهرها هم مرا به خاطر مواقع پیشینم در انتقاد از کشتار سگ‌ها توسط شهرداری مواخذه می‌کردند. یک درگیری لفظی شدید هم بین این دو گروه زیر نوشته‌ام در اینستاگرام پیش آمد.
آنچه مشخص است اینکه چه از نگاه طرفداران و چه از نگاه منتقدان، وضعیت سگ‌های خیابانی در نوشهر و چالوس بحرانی است. منتقدان حضور این سگ‌ها را بیش از اندازه دانسته و آنرا مایه نگرانی و وحشت خانواده‌ها می‌دانند. در نقطه مقابل، طرفداران می‌گویند وضعیت خود این سگ‌ها هم بحرانی است و کسی به داد آن‌ها نمی‌رسد. حتی شهرداری‌ها هم به باور این افراد گاهی اوقات به نام زنده‌گیری، آنها را معدوم می‌کنند.
آنچه مشخص است اینکه کشتن سگ‌ها اگر جوابگو بود در سالیان گذشته که شهرداری‌ها بر معدوم‌سازی این زبان‌بسته‌ها تمرکز داشتند به نتیجه می‌رسید.
باید عقیم‌سازی در اولویت قرار بگیرد. یک‌بار و برای همیشه باید بودجه‌ای برای این کار در نظر گرفته شده و نتیجه را طی چند سال آینده که زاد و ولد این حیوان کاهش می‌یابد و به طبع آن حضورش در خیابان‌ها نیز کم‌رنگ‌تر می‌شود دید.
شاید بهتر باشد به دور از احساسات‌گرایی، از حضور سگ‌ها در برخی فضاهای شهری که امکان حادثه‌آفرینی وجود دارد، جلوگیری شود.
گزارش کامل را به همراه تصاویری از جراحت و کبودی پاهایم پس از دو هفته و پناهگاه سگ‌های نوشهر با لمس کردن دکمه instant در زیر بخوانید.
@moghaddames
2024/05/15 16:19:52
Back to Top
HTML Embed Code: