Telegram Web Link
هنر و سیاست

🔹استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در مباحثِ کلاسِ این هفته‌ی خود در دانشگاه تهران، در خلالِ بیانِ رفتار سیاسی عارفان در ادوار مختلف، به موضوع چالش‌برانگیز رابطه‌ی هنرمندان با سیاست اشارتی کرده‌اند که جالب توجه است. جان کلام استاد، در این سخنان که فایل صوتی آن را کانال "شفیعی کدکنی" منتشر کرده، چنین است که "مابینِ هنرمند بودن و سیاسی بودن ملازمه‌ای وجود ندارد و اگرچه یک هنرمند ممکن است از نظر سیاست یا ایدئولوژی گرایشاتی داشته باشد یا نداشته باشد، عدم یا وجود این گرایشات در هنرمند بودن یا نبودنِ او تاثیری نخواهد داشت." (نقل به مضمون)

🔹این سخنان دقیق و صحیح است اما به عقیده‌ی من می‌توان تکمله و توضیحی نیز بر آن افزود؛

داشتنِ دغدغه‌های اجتماعی البته شرط لازم برای هنرمند بودن نیست اما می‌تواند یک امتیاز بزرگ برای هنرمند باشد. شخصی را تصور کنید که به هیچ آرمان اجتماعی و فکری و سیاسی علاقمند نیست و سرنوشت مردم جامعه‌اش هیچ اهمیتی برای او ندارد. چنین کسی اگر توانایی خلق زیبایی داشته باشد قطعاً هنرمند است. اما تولیداتِ هنری او استعدادِ تپیدن با نبض زندگی مردم را نخواهد داشت و نخواهد توانست که جریانی از فکرها و عواطف و انگیزه‌ها را با خود همراه کند. به احتمال قوی چنین هنری نمی‌تواند جان‌ها را به شوق بیاورد و در یادها بماند. این حالت به خصوص در جهانِ امروزِ ما بسی بیشتر صادق است زیرا خواه ناخواه رفتار اجتماعی هنرمند به اثر او الصاق می‌شود و مخاطب در لحظه‌ی مواجهه با اثر هنری، در پسِ ذهن و در ناخودآگاه، رفتارها و مواضع و سلوک اجتماعی هنرمند را نیز در نظر خواهد داشت و این آگاهی در احساسی که از اثر هنری دریافت می‌کند موثر خواهد بود.

اما آیا این بدان معناست که هنرمند هرچه سیاسی تر باشد امتیاز بیشتری برای تولید آثار به یاد ماندنی کسب می‌کند؟ به هیچ وجه! اگر اینطور بود شاعران مشروطه خواهی مثل "میرزاده عشقی" و "فرخی یزدی" و "سید اشرف" باید به یاد ماندنی ترین شعرهای معاصر را می‌گفتند. یا مثلاً در همین دهه‌ی شصتِ خودمان شاعرانی انقلابی مثل "سلمان هراتی" و "حمید سبزواری" که این همه تبلیغ هم برایشان شده باید محبوب‌ترین شاعرانِ قرن می‌بودند!

داشتنِ دغدغه‌ی اجتماعی، تنها در یک صورت تبدیل به امتیاز برای هنرمند خواهد شد و آن وقتی است که هنرمند، فکر سیاسی و دغدغه‌ی اجتماعی را در خدمت خلق زیبایی قرار دهد. درست برخلافِ شاعران مشروطه‌خواه یا انقلابی که هنر و زیبایی را به عنوان ابزاری گرفته بودند برای اشائه‌ی فکر سیاسی.

🔹اما اینکه می‌گوییم هنرمندی فکر سیاسی یا دغدغه‌ی اجتماعی دارد لزوماً بدین معنا نیست که او عضو حزب و دسته‌ای باشد یا خود را ذیلِ مکتب فکری خاصی تعریف کند. جهانِ فکری هنرمند، جهان ویژه‌ی خودِ اوست و معمولاً از چارچوب‌های از پیش تعیین شده‌ی سیاسی، ایدئولوژیک و حتی فلسفی و کلامی بیرون می‌زند. مثلا حافظ و مولانا را اشعری مسلک دانسته‌اند اما همه می‌دانند که در شعرِ این هر دو نشانه‌هایی یافت می‌شود که با معتقداتِ اشعریت همخوانی ندارد.

آنچه می‌تواند امتیازی بزرگ برای یک هنرمند به حساب آید فعالیت سیاسی و حزبی نیست بلکه آن است که او به سرنوشت جامعه و مردم بیندیشد و ظلم را زشت ببیند و از اندوه مردم غمگین شود و از شادی ایشان شاد گردد و این همه را در آثار خود به نمایش درآورد.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
@MousighiGolha
GT 054 ( Shajarian )
دیشب به یاد زلفِ تو در پرده‌های ساز
جانسوز بود شرحِ سیه‌روزگاری‌ام...
.
.
#شهریار
#محمدرضا_شجریان
@mohammadrezataheri
🔹تولد نود و دو سالگی سایه است. پیرِ نازنین ما که وجودش جامعِ عشق و اندوه و آرمان است. کسی که جهان و هرچه در او هست را به تمام معنا زیسته و احساس کرده است. بیراه نیست اگر بگویم سایه در این نود و دو سال به اندازه‌ی چند صد سال عشق و اندوه و آرمان را به دل راه داده است. او را به واقع باید شاعرِ انسانِ ایرانیِ معاصر نامید. زندگی پر فراز و نشیب‌اش و سلوک عاطفی‌اش در این سالها عجیب درس آموز است. در تمام تلاطم‌ها کوشیده تا گوهری را در وجود خود حفظ کند. گوهری که نامش را نمی‌دانم اما می‌دانم باید در جانِ کسی باشد و بدرخشد تا بتواند غزل سوزناک بگوید. همان که حافظ گفت: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...

🔹در این روزگارِ مصیبت‌بارِ وطن، تولدت مبارک است سایه جان! همان ابیاتی که سالها پیش خطاب به شهریار گفتی را امروز ما به تو می‌گوییم:

هر دم از حلقه‌ی عشاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان، سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سرِ این خیلِ یتیم
پدرا، یارا، اندوهگسارا، تو بمان!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
تلاطم‌های صد دریای وارون نیست، باران است
چنان بی‌وقفه می‌بارد که گویی خونِ یاران است
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
Nagozir
Elyas Toghyani & Amin Mirahmadi
🎼 ناگزیر
.
.
🔹خواننده: الیاس طغیانی

🔹آهنگساز: امین میراحمدی

🔹تنظیم: مصباح قمصری

🔹شعر: محمدرضا طاهری

@mohammadrezataheri
شب به هم گفتیم: با هم تا ابد یاریم ما
صبح، روشن شد که روی دوشِ هم باریم ما

کم اگر بودیم، کمتر بود بی شک رنجمان
از چه می‌بالی چنین بر خود که بسیاریم ما؟!

خواب بودیم آن زمان که جمع‌مان را آب برد
خواب می‌دیدیم برجائیم و بیداریم ما

کوهِ غیرت را نخواهی یافت اینجا بین ما
تلّی از اجساد اگر خواهی بیا، داریم ما

شادی و آرامش و امنیت و لبخند را
از جهان عمری‌ست با حسرت طلبکاریم ما

کعبه را گفتم: سیه پوشیدنت از بهر چیست؟
گفت: از جهل همین اُمّت عزاداریم ما...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔹️یکی از شکوهمند ترین توصیفات علی ابن ابی طالب(ع) را می توان در نخستین قصیده‌ی دیوان قصائد سعدی یافت. قصیده‌ی بلندی که جان کلامش حمد و ستایش پروردگار است و اینچنین آغاز می شود:

شُکر و سپاس و منّت و عزت خدای را
پروردگار خلق و خداوند کبریا
دادار غیب‌دان و نگهدار آسمان
رزّاقِ بنده‌ پرور و خلّاقِ رهنما

🔹️در ادامه، سعدی از انبیاء الهی به عنوان نعمت بزرگ الهی یاد می کند و قلم به نعت رسول اکرم(ص) می‌راند و پس از ذکر کوتاهی از خلفای پس از پیامبر، آنگاه که به مدح علی(ع) می رسد چنین کولاک می‌کند:

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
"جبار" در مناقب او گفته: "هل اتی..."

زور آزمای قلعه‌ی خیبر که بندِ او
در یکدگر شکست به بازوی لافتی

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیشِ دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچه‌ی مروّت و سلطان معرفت
لشکر کش فتوّت و سردار اتقیا

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

پیغمبر آفتاب مُنیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا

یارب به صدق سینه‌ی پیران راستگوی
یارب به آب دیده‌ی مردان آشنا

دل‌های خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینه‌ی شفا

گر خلق، تکیه بر عمل خویش کرده اند
ما را بس است رحمت و فضل تو متَّکا...

🔹️و البته قصیده ادامه دارد و تا انتها به همین زیبایی و صلابت، نهایتِ بلاغت و حکمت و معرفت را به نمایش می گذارد.
.
‌.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
Audio
امروز از صبح غزلی از سعدی را با خودم زمزمه می‌کنم... به خصوص این بیتش را که:

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم

چقدر شرحِ احوالِ آنهایی است که با عزیزانشان در خانه‌ها و قرنطینه‌ها مانده‌اند! و اصلاً تمام این غزل چقدر مناسبِ حالِ این روزهاست...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔹چند بیت برای این‌روزها:


بنفشه باز شد و بر سرش تگرگ آمد
به جای عطرِ گل امسال بوی مرگ آمد

به دشت‌های زمین لاله‌ی بلا روئید
به روی شاخه شکوفه به ریشِ ما خندید

منی که تنگ‌تر از حجمِ گور بود دلم
هرآنچه بر سرم آمد صبور بود دلم

به این امید که آبان و دِی، پس از اسفند
تمام می‌‌شود و سبز می‌شود لبخند

گلوله خوردم، گفتم بهار می‌آید!
سقوط کردم، گفتم بهار می‌آید!

بهار آمد و گل‌های آرزو خشکید
"نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید"

دلا! به سختیِ دیوارها بساز و بسوز
صبور باش در این روزگارِ بی نوروز

در انتظارِ به هم خوردنِ زمانه بمان
در آرزوی خیابان، درونِ خانه بمان...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
رواست تا ابدالدّهر زار زار کنم
چنان‌که خون به دلِ ابرِ نوبهار کنم

ولی دریغ، که با این‌همه غمی که مراست
توانِ گریه ندارم، بگو چه کار کنم؟!

برایتان چه بخوانم؟ قناری‌ام اما
زمانه خواسته از من که قار قار کنم!

اگرچه در پیِ گل‌های دشت، خوار شدم
مباد شکوه‌ای از رونقِ بهار کنم

به غیرِ زلفِ تو یک رشته‌ی مقاوم نیست
که دل به او دهم و خویش را به دار کنم

تویی که توصیه‌ام می‌کنی به صبر، بگو
چگونه سیل خروشنده را مهار کنم؟!

عمیق، خنجر خود را بزن، که می‌خواهم
تمام عمر به این زخم افتخار کنم!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
وقتی که ردّ پای تو در سبزه‌زار نیست
این سبزه‌های از سرِعادت بهار نیست

ماهی به روزِ سیزدهم هم نمی‌رسد
از عید هیچ خاطره‌ای ماندگار نیست

امسال، سالِ فاصله و بیقراری است
دیگر قرارِ هر شبمان برقرار نیست

این بوسه مثل بوسه‌ی آن روزها نبود
دیری‌ست لاله‌های لبت داغدار نیست

گل از برای زینتِ زلفت خریده‌ام
این گل برای زینتِ سنگِ مزار نیست
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
از کتاب #سرفه_های_گرامافون
@mohammadrezataheri
اغلب به خنده‌خنده و با نرمی،
گاهی ولی به زور می‌اندازی
ما ماهیانِ بی‌خبری هستیم
وقتی در آب تور می‌اندازی

بیچاره آدمی که در این دنیا
لب‌تشنه غرق شد وسطِ دریا
صد قلّه می‌دهی‌ش نشان اما
آخر به قعرِ گور می‌اندازی

یک عمر در مقابلِ طوفان است
در تنگنای حسرت و حِرمان است
بنگر؛ خمیرمایه‌ی انسان است
نانی که در تنور می‌اندازی

من خوب می‌شناسمت ای دنیا
این کار و بارِ توست که انسان را
می‌پروری به دامنِ خود، اما
مثلِ زباله دور می‌اندازی...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🚩اختصاصی با محمدرضا طاهری از شعر تا غزل، سایه و شاملو؛

ابزار لذت بردن از شعر جدی آگاهی، شناخت و سواد ادبی است


📍شعرِ خوب گفتن بسیار رشک برانگیز و باشکوه است
📍سایه از استوانه‌های غزل معاصر است
📍فردوسی و شاملو در انتخاب قالب های شعری شاهکار عمل کردند
📍یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت




🆔 @tarannome_sher

برای مطالعه گفتگو به لینک زیر مراجعه نمایید

👇👇👇

http://www.taranomesher.ir/sl/n/473
عالَم پر از تناقض و تردید و پرسش است
وین هر سه نزدِ شیخ گناهِ کبیره‌اند

از لطفِ "سایه‌برگ" چه دانند آن کسان
کز صبح تا غروب به خورشید خیره‌اند؟

ما را مبین که میلِ پدرهایمان چه بود
آتش‌کشیدگان همه بر دوده چیره‌اند

این قطره‌های روشنِ باران که می‌چکند
فرزند‌های ناخلفِ ابرِ تیره‌اند...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
#قطعه
آئینه‌ی جهان


🔹شیخ سعدی فرمانروای مُلکِ سخن است. در طول تاریخ هیچ‌کس به خوبی و پاکیزگی او به فارسی سخن نگفته است. گلستانِ او آئینه‌ی تمام‌نمای دنیاست. دنیا با تمام چالش‌ها و زشتی‌ها و زیبایی‌هایش. به راستی چه کسی می‌تواند درباره‌ی همه چیزِ این دنیا سخن بگوید و جهان را برای جهانیان آینگی کند؟ یک حکیم؟ یک عارف؟ عبدالحسین زرین‌کوب پاسخ این پرسش را در کتاب "با کاروان حُلّه" داده است. می‌گوید: "سعدی نه حکیم است نه عارف، او فقط شاعر است!" همین یک جمله تکلیفِ بسیاری از پرسش‌ها درباره‌ی سعدی را روشن می‌کند. او فقط شاعر است و تنها یک شاعر می‌تواند جهان را با هرچه در او هست، بی کم و کاست ببیند و بازتاب دهد.

🔹عارف نبودن برای سعدی ضعف و کاستی نیست. بلکه برگِ برنده‌ی اوست. هنرِ سعدی بیانِ ساده‌ترین موضوعاتی است که در زندگی همه‌ی ما هست اما ما آنها را نمی‌بینیم یا اهمّیّت آن‌ها را در‌نمی‌یابیم. سعدی این جزئیاتِ از نظر جامانده را پیش چشممان می‌آورد و نشانمان می‌دهد که چقدر مهم‌اند. از اصول حیاتی سیاست‌ورزی و هم‌نشینی با اصحاب قدرت، تا موضوعات اخلاقی و معنوی، تا روش‌های دوستی و معاشرت و عشق‌ورزی، تا نقد اجتماعی و سیاسی را با ابیات اندک و جملاتِ کوتاه، آنچنان به جان‌ها می‌نشاند که همگان دستِ تسلیم را در برابر سخنش بالا می‌برند. این دو بیت را ببینید که چگونه با ایجازی که به معجزه می‌ماند همزمان پادشاه را و خردمندانِ جامعه را به دو امرِ متضاد دعوت می‌کند: (با این توضیح که "عمل" در اینجا به معنای شغل و مسئولیت حکومتی است)

پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل کارِ خردمند نیست!

🔹ما فارسی زبانان همه وامدار و مدیونِ این نابغه‌ی قرن هفتمی هستیم که بهره بردنِ بهینه از زبان فارسی را به پدرانمان آموخت. بی شک اگر سعدی نبود زبان فارسی امروز طور دیگری به ما رسیده بود و ما از بسیاری از امکانات و جلوه‌های بی‌نظیرِ آن بی‌خبر بودیم.
اول اردیبهشت ماهِ جلالی را به نیکویی روز سعدی نامیده‌اند. این روز بر همه‌ی ما فرخنده باد.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
#غزل_تازه


چو به سینه هر نفس زخمِ هزار آه دارم
چه نصیب از این غزل گفتنِ گاه‌گاه دارم؟

نشود سپید، بختِ کسی از زبانِ سرخش
من از این قبیل، صدها ورقِ سیاه دارم

همه حاصلم از این زندگیِ تباه این است
که دل کبابی از آتشِ یک نگاه دارم

به عبث مرا نترسان ز تبارِ تندِ طوفان
منِ سر بُریده آخر چه غم از کلاه دارم؟!
.
متنفّرم از این جمعِ درستکارِ بزدل
چه کنم که همچنان جراتِ اشتباه دارم

غمم آنچنان بزرگ است که می‌درد دلم را
دو سپاهِ خشمگین در دلِ کینه‌خواه دارم

پر و بالِ شعر باز است و فضای ذهنِ من تنگ
تو نگو عقابِ خود را به قفس نگاه دارم...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
Forwarded from Poetica Project
کتاب بوطیقا و زمان.pdf
853.9 KB
كناب «بوطیقا و زمان» درباره‌ی سازمان‌دهی بیت در شعر فارسی نوشته امیرحسین نیکزاد در وبسایت و کانال تلگرام #پروژه_پوئتیکا منتشر شد.

جستار حاضر منطقِ زمانیِ تولیدِ «بیت» در سنتِ شعر فارسی را موضوع خود قرار داده‌است. بیانِ بوطیقایی مسئله چنین است: بیت از کدام سمت نوشته می‌شود؟ در دو فصلِ نخست با مراجعه به هستی‌شناسیِ لوکاچِ متأخر و روان‌شناسیِ تکوینیِ ویگوتسکی مقولاتِ لازم برای مواجهه با مسئله تمهید می‌شود. فصل‌های بعدی پس از پرداختن به زمان‌مندی‌های تولیدِ بیت در سنتِ شعر فارسی، به بازتفسیر پاری مسائل در سنت شعرِ قدیمِ فارسی می‌پردازد. هم‌چنین این تفسیر امکان آن را فراهم می‌آورد تا نگاهی دوباره به معنای تاریخی و بوطیقاییِ انقلابِ نیمایی در شعر فارسی بیفکنیم.


کتاب «بوطیقا و زمان» را دریافت کنید و به اشتراک بگذارید
#بوطیقا_و_زمان
#امیرحسین_نیکزاد
#کتاب_پوئتیکا
#دسترسی_آزاد
#پوئتیکا
#نقد_ادبی
#شعر
#نقد_شعر
#نظریه
#poeticabook





“Poetics and Temporality: On the organization of couplet in the Persian poetry”
by Amir Hossein Nikzad is published
______________
Poetica Project Book
Open access
دلم با یک خدا و صدهزاران حق چه خواهد کرد؟
هجومِ بادها بر باورِ بیرق چه خواهد کرد؟

گرفتاریم در گرداب و می‌چرخیم با امواج
خدایا، ناخدا با رخنه‌ی زورق چه خواهد کرد؟

ز ما پنهان شدی، حق داشتی، وقتش نبود انگار
متاعی خاص در بازارِ بی‌رونق چه خواهد کرد؟

شکافی در میان انداختی، گفتی بیا این‌‌سو
سواری لَنگ در آن‌سوی این خندق چه خواهد کرد؟

خداوندا ببین افسارِ این دنیای سرکش را
خردمندان رها کردند، تا احمق چه خواهد کرد

ز پشتِ ابرهای تیره‌ی عالَم بیا بیرون
بگو خورشید با تاریکی مطلق چه خواهد کرد؟
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
مثل لالایی‌ست در گوشِ خلايق، شيونم
عاقبت خود را ميانِ شهر آتش می‌زنم

ساده بودم، فکر می‌کردم حراست کرده‌ام
با خطوطِ دفترم از مرزهای میهنم

باز در آئينه تصويرم کمي نا آشناست
از صدای خويش می‌پرسم که اين آيا منم؟!

از تبِ عشق است يا داغِ برادر کاين چنين
مثلِ مرغی در تنور افتاده می‌سوزد تنم؟

ردّ پای بوسه‌ی يار است يا خونِ رفيق
لکه‌ی سرخی که جا مانده‌ست بر پيراهنم؟

بار، سنگين است و من کم طاقت و دنيا حسود
خم شدن را عار می‌دانم، دعا کن بشکنم!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
#نجف_دریابندری جهان را بدرود گفت. مردی که در زندگی عاشقانه و بی وقفه ترجمه کرد و نوشت و نمونه‌های درخشانی از نثر فارسی را از خود به جای نهاد. امروز که او بر آستانه ایستاده است، حسرتِ روزهای رفته‌ی عمر را نمی‌خورد. چراکه لحظه به لحظه‌‌اش فایده و برکت بود برای عاشقان فرهنگ و اندیشه و ادبیات.
نجف متولد شهر آبادان بود و برآمده از حاشیه‌ی دریا... امروز خبر را که شنیدم به یاد این غزل معروف شادروان حمیدی شیرازی افتادم:

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ، تنها نشیند به موجی
رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه، چندان غزل خوانَد آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؟ آنجا بمیرد

شـب مرگ از بیم، آنجا شتابـد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمـد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد...

زهی زندگانی که او کرد و زهی مراثی که به جای نهاد. رحمت خدای بر او...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
2025/07/05 16:40:50
Back to Top
HTML Embed Code: