✔️قدر ضرورت در زندگی
✍️ مصطفی ملکیان
🔹 وقتی لباس فاخر میخرید، خانهی تجملی میخرید، ماشین و... بهتری میخرید، اینها به چه قیمتی حاصل شده؟ اگر اینها را با صرف وقت کمتر و نیروی کمتری بخواهید، باید به هزار آلودگی(ربا، ریا، کمفروشی، گرانفروشی و...) تن دردهید و بدانید که« نمیارزد جهانی در اختیار شما باشد، اما روح خود را ازدست بدهید!»
(توصیه میکنم نمایشنامه «فاوست»اثر گوته راببینید. در آنجا خوب تصویر شده است که چگونه گاه انسان روح خود را می فروشد تا در ازایش دنیا را به دست آورد.)
و این غبن بزرگی است که روح خود را در ازای دنیا به شیطان بفروشیم.
🔹اما اگر این ثروت بیشتر را بخواهیم با وقت و نیروی عادی کسب کنیم، آیا حیف نیست که عمر را بدهیم و در ازایش جنس بگیریم؟ در هر خرید نباید پرسید چند خریدی، باید پرسید به چند ساعت خریدی. هر جنسی تبلور ساعاتی از عمر ماست. آیا به اینجا آمدهایم که جنس بگیریم؟ ما در تمام حلالخواریهای خود - و نه در حرامخواری- دائما داریم وقت و عمر خود را میدهیم!
کسائی مَروزی(شاعر و عارف ق ۵و۶) میگفت من حتی از گلفروشان تعجب میکنم:
" ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم
وز گل عزیزتر، چه ستانی به سیمِ گل؟"
آیا میارزد گلی بدهیم و به جایش سیم بگیریم؟ کسانی که بر بام عالم اشراف پیدا کردهاند، خوب فهمیدهاند که نمیارزد که عمر را بدهیم و به جایش جنس بگیریم!
🔹 پس راه چیست؟ گفتهاند: الضرورة تقدر باقدارها؛ اگر میخواهی زندگی به ضرورت کنی، خوب ضرورت قدر دارد به همان میزان، ضرورت را بگیر، نه بیش از اندازه. به قول حضرت علی
میگویند فارابی در بازارهای بغداد( که در آن زمان« مادرشهر » و عروس شهرهای جهان بوده) قدم میزده و میگفته: چقدر در اینجا اجناسی هست که من به اینها نیازی ندارم! خوب فارابی میدانسته آنها که این جنسها را دارند، از او خوشتر زندگی میکنند. اما خوشتر زندگی کردن به معنای خوبتر زندگی کردن نیست. خوشی تا آنجا که با خوبی منافات نداشته باشد، ایراد ندارد. اما غالب خوشیها با خوبیها در تضاد است.
❇️ رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹 وقتی لباس فاخر میخرید، خانهی تجملی میخرید، ماشین و... بهتری میخرید، اینها به چه قیمتی حاصل شده؟ اگر اینها را با صرف وقت کمتر و نیروی کمتری بخواهید، باید به هزار آلودگی(ربا، ریا، کمفروشی، گرانفروشی و...) تن دردهید و بدانید که« نمیارزد جهانی در اختیار شما باشد، اما روح خود را ازدست بدهید!»
(توصیه میکنم نمایشنامه «فاوست»اثر گوته راببینید. در آنجا خوب تصویر شده است که چگونه گاه انسان روح خود را می فروشد تا در ازایش دنیا را به دست آورد.)
و این غبن بزرگی است که روح خود را در ازای دنیا به شیطان بفروشیم.
🔹اما اگر این ثروت بیشتر را بخواهیم با وقت و نیروی عادی کسب کنیم، آیا حیف نیست که عمر را بدهیم و در ازایش جنس بگیریم؟ در هر خرید نباید پرسید چند خریدی، باید پرسید به چند ساعت خریدی. هر جنسی تبلور ساعاتی از عمر ماست. آیا به اینجا آمدهایم که جنس بگیریم؟ ما در تمام حلالخواریهای خود - و نه در حرامخواری- دائما داریم وقت و عمر خود را میدهیم!
کسائی مَروزی(شاعر و عارف ق ۵و۶) میگفت من حتی از گلفروشان تعجب میکنم:
" ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم
وز گل عزیزتر، چه ستانی به سیمِ گل؟"
آیا میارزد گلی بدهیم و به جایش سیم بگیریم؟ کسانی که بر بام عالم اشراف پیدا کردهاند، خوب فهمیدهاند که نمیارزد که عمر را بدهیم و به جایش جنس بگیریم!
🔹 پس راه چیست؟ گفتهاند: الضرورة تقدر باقدارها؛ اگر میخواهی زندگی به ضرورت کنی، خوب ضرورت قدر دارد به همان میزان، ضرورت را بگیر، نه بیش از اندازه. به قول حضرت علی
علیهالسلام
در جایی دیگر، "عمر را فقط در قبال آنچه گرانقیمتتر از عمر است بدهید!" عمر را بدهید و به جایش معنویت بگیرید، این معاملهی خوبی است.میگویند فارابی در بازارهای بغداد( که در آن زمان« مادرشهر » و عروس شهرهای جهان بوده) قدم میزده و میگفته: چقدر در اینجا اجناسی هست که من به اینها نیازی ندارم! خوب فارابی میدانسته آنها که این جنسها را دارند، از او خوشتر زندگی میکنند. اما خوشتر زندگی کردن به معنای خوبتر زندگی کردن نیست. خوشی تا آنجا که با خوبی منافات نداشته باشد، ایراد ندارد. اما غالب خوشیها با خوبیها در تضاد است.
❇️ رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
🔴 شما همیشه باید ذخیرهای از لذّات داشته باشید؛ یعنی وقتی لذّتبخشی لذّات گذشته ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید
✍️مصطفی ملکیان
🔹 بسیارند لذاتی که ما از آنها ملول میشویم و کماند لذائذی که آدم را ملول نمیکنند. بنابراین باید همیشه گونهای انطباق را در زندگی بپذیریم. همانطور که میدانید شوپنهاور از بزرگترین حکمای تاریخ است. او میگفت زندگی انسان بین «درد و رنج» و «ملال» در نوسان است. به این دلیل که تا وقتی چیزی را میخواهیم و نداریم، درد و رنج داریم. وقتی به دست میاوریم، ملالت برایمان ایجاد میشود. من اگر سخن او را که "همهٔ لذتها بالاخره ملالانگیزند" نپذیرم، ولی میتوانم بپذیرم که اکثریت قریببهاتفاق لذّتها ملال آورند. مخصوصا اگر انسان، تندعاطفه باشد (در تشبیه با تندذهن و کندذهن) خیلی زود به این میرسد که این لذت هم آن چیزی نیست که میخواست و خیلی زود این ملالها برایش حاصل میشود. ما باید یک مقدار انطباق پیدا کنیم. به این معنا که شما همیشه باید ذخیرهای از لذّات داشته باشید. یعنی وقتی لذّتبخشی این لذّات ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید و یک امر لذّتبخش نو. مگر اینکه لذّاتی باشند که واقعاً ملالآور نباشند و آدم بتواند همیشه از آنها لذّت ببرد که البته من بعید نمیدانم چنین لذّاتی وجود داشته باشند. در مورد خودم و با سنخ روانی خودم به یکی دو لذت با این ویژگی رسیدهام.(1) ولی برای بقیه لذّات باید جایگزینهایی پیشبینی کنیم تا لااقل به یک خلا مضاعف در زندگیمان نرسیم.
———————
🔹1. من راجع به خودم به این دو لذّت رسیدهام: یکی کاستن از درد و رنج دیگران. این عمل لذّتی به من میدهد که هیچوقت از آن ملول نمیشوم. البته عرض کنم که همیشه به آنی که «میتوانم» کمک میکنم و نه بیش از آن.
و دیگری حقیقتطلبی در دو حوزه همیشه برای من لذّتبخش است: یکی حوزهٔ روانشناسی و یکی حوزهٔ اخلاق. خیلی علاقه دارم بدانم این روانشناس جدید چه چیز میگوید و آن عالم اخلاق جدید چه گفته است. البته این حقیقتطلبیام در بقیهٔ حوزهها اینطور نیست. این دو حوزه دارند نوبهنو به من طراوت و تازگی میدهند و خسته و ملولم نمیکنند.
➖گفتوگوی محمود مقدسی با مصطفی ملکیان با عنوان زندگی من
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹 بسیارند لذاتی که ما از آنها ملول میشویم و کماند لذائذی که آدم را ملول نمیکنند. بنابراین باید همیشه گونهای انطباق را در زندگی بپذیریم. همانطور که میدانید شوپنهاور از بزرگترین حکمای تاریخ است. او میگفت زندگی انسان بین «درد و رنج» و «ملال» در نوسان است. به این دلیل که تا وقتی چیزی را میخواهیم و نداریم، درد و رنج داریم. وقتی به دست میاوریم، ملالت برایمان ایجاد میشود. من اگر سخن او را که "همهٔ لذتها بالاخره ملالانگیزند" نپذیرم، ولی میتوانم بپذیرم که اکثریت قریببهاتفاق لذّتها ملال آورند. مخصوصا اگر انسان، تندعاطفه باشد (در تشبیه با تندذهن و کندذهن) خیلی زود به این میرسد که این لذت هم آن چیزی نیست که میخواست و خیلی زود این ملالها برایش حاصل میشود. ما باید یک مقدار انطباق پیدا کنیم. به این معنا که شما همیشه باید ذخیرهای از لذّات داشته باشید. یعنی وقتی لذّتبخشی این لذّات ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید و یک امر لذّتبخش نو. مگر اینکه لذّاتی باشند که واقعاً ملالآور نباشند و آدم بتواند همیشه از آنها لذّت ببرد که البته من بعید نمیدانم چنین لذّاتی وجود داشته باشند. در مورد خودم و با سنخ روانی خودم به یکی دو لذت با این ویژگی رسیدهام.(1) ولی برای بقیه لذّات باید جایگزینهایی پیشبینی کنیم تا لااقل به یک خلا مضاعف در زندگیمان نرسیم.
———————
🔹1. من راجع به خودم به این دو لذّت رسیدهام: یکی کاستن از درد و رنج دیگران. این عمل لذّتی به من میدهد که هیچوقت از آن ملول نمیشوم. البته عرض کنم که همیشه به آنی که «میتوانم» کمک میکنم و نه بیش از آن.
و دیگری حقیقتطلبی در دو حوزه همیشه برای من لذّتبخش است: یکی حوزهٔ روانشناسی و یکی حوزهٔ اخلاق. خیلی علاقه دارم بدانم این روانشناس جدید چه چیز میگوید و آن عالم اخلاق جدید چه گفته است. البته این حقیقتطلبیام در بقیهٔ حوزهها اینطور نیست. این دو حوزه دارند نوبهنو به من طراوت و تازگی میدهند و خسته و ملولم نمیکنند.
➖گفتوگوی محمود مقدسی با مصطفی ملکیان با عنوان زندگی من
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹از مسلمات زندگی بودا اين است كه بعد از اينكه از آيين هندو منشعب شد و دين جديد بنا نهاد، بزرگان آيين هندو و مرتاضان هندو نزد او آمدند و يكی گفت من بر آب راه میروم و ديگری گفت من طیالارض میكنم و ديگری گفت فلان و بهمان و بعد رو كردند به بودا و گفتند تو چه میتوانی بكنی؟ بودا گفت من كاری میتوانم بكنم كه هيچ كدام از شما نمیتوانيد بكنيد و آن اينكه وقتی غذا میخورم فقط غذا میخوردم و وقتی استراحت میكنم فقط استراحت میكنم و وقتی سخن میگويم فقط سخن میگويم.
@mostafamalekian
🔹از مسلمات زندگی بودا اين است كه بعد از اينكه از آيين هندو منشعب شد و دين جديد بنا نهاد، بزرگان آيين هندو و مرتاضان هندو نزد او آمدند و يكی گفت من بر آب راه میروم و ديگری گفت من طیالارض میكنم و ديگری گفت فلان و بهمان و بعد رو كردند به بودا و گفتند تو چه میتوانی بكنی؟ بودا گفت من كاری میتوانم بكنم كه هيچ كدام از شما نمیتوانيد بكنيد و آن اينكه وقتی غذا میخورم فقط غذا میخوردم و وقتی استراحت میكنم فقط استراحت میكنم و وقتی سخن میگويم فقط سخن میگويم.
@mostafamalekian
🔊فایل صوتی پادکست الا | پادکست گفت و گو با استاد ملکیان با عنوان «قصه زندگی من| بخش دوم»
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
Audio
🔊فایل صوتی پادکست الا | پادکست گفت و گو با استاد ملکیان با عنوان «قصه زندگی من| بخش دوم»
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
Forwarded from مصطفی ملکیان
✅ متن درسگفتار مسئله شر
ارائه دهنده: استاد مصطفی ملکیان
سال تدریس: سال 1372
🔻درباره این درسگفتار:
🔹مصطفی ملکیان در مقدمه این درسگفتار پیرامون اهمیت برهان شر می گوید: تاکنون در باب عدم خدا کسی نگفتهاست که عقل بشر عدم خدا را اثبات کرده است؛ اما اخیراً بسیاری از فیلسوفان دین، به نظرشان آمده است که یک چیز هست که میتواند عدم خدا را اثبات کند و آن وجود شر است؛ به این دلیل است که مسئلهٔ شر اهمیت پیدا میکند.
🔹ایشان در ادامه ضمن اشاره به اشتراک ادیان در نسبت دادن سه صفت قدرت مطلق، علم مطلق و خیرخواهی مطلق به خدا تناقض این صفات با وجود شر در عالم را این گونه تبیین می کند: علم، قدرت و خیرخواهی خدا حد و نهایتی ندارد. حال سخن بر سر این است كه اگر خدا دارای این صفات میباشد، چرا شر و بدی در عالم وجود دارد؟ اگر بگوییم كه شر وجود دارد به خاطرآنكه خدا نمیداند شر وجود دارد، در این صورت این مسأله با علم مطلق او سازگاری ندارد. اگر بگوییم كه شر وجود دارد خدا هم از آن خبر دارد ولی نمیتواند شر را از بین ببرد، این مسأله با قدرت مطلقهی او نمیسازد. اگر بگوییم كه شر وجود دارد و خدا هم میداند و میتواند آن را ریشهكن كند، ولی این كار را نمیكند این هم با صفت خیرخواهی مطلق خدا سازگار نیست. اگر بخواهیم این سه صفت را برای خدا قبول كنیم، در آن صورت وجود شر معنی ندارد چون بالأخره اگر شر وجود دارد باید در یكی از این صفات تشكیک بشود و میدانیم این سه صفت علیالقاعده و علیالرأس و علیالفرض برای خدا وجود دارد.
🔹ایشان در ادامه به تقریر دوازده راه برای حل مسئله شر می پردازد و به بررسی و نقد آن ها می پردازد، این راه حل ها عبارتند از:
1. عدمی بودن شر 2. معدوم بودن شر 3. بیش تر بودن مجموعه خیرات جهان از مجموعه شرور جهان 4. شر قلیل لازمه وجود یا درک خیر کثیر 5. جهان آزمایشگاه است و نه آسایشگاه 6. ارجاع شریّت شر به ادراک انسان 7. دفاع مبتنی بر اختیار 8. کل نگری 9.وجود دو مبدأ در جهان 10.الهیّات پویشی 11. ارگانیزم جهانی 12. پاسخ مبتنی بر مصلحت
🔻🔻جهت دانلود درسگفتار «مسئله شر» کلیک کنید.
@mostafamalekian
ارائه دهنده: استاد مصطفی ملکیان
سال تدریس: سال 1372
🔻درباره این درسگفتار:
🔹مصطفی ملکیان در مقدمه این درسگفتار پیرامون اهمیت برهان شر می گوید: تاکنون در باب عدم خدا کسی نگفتهاست که عقل بشر عدم خدا را اثبات کرده است؛ اما اخیراً بسیاری از فیلسوفان دین، به نظرشان آمده است که یک چیز هست که میتواند عدم خدا را اثبات کند و آن وجود شر است؛ به این دلیل است که مسئلهٔ شر اهمیت پیدا میکند.
🔹ایشان در ادامه ضمن اشاره به اشتراک ادیان در نسبت دادن سه صفت قدرت مطلق، علم مطلق و خیرخواهی مطلق به خدا تناقض این صفات با وجود شر در عالم را این گونه تبیین می کند: علم، قدرت و خیرخواهی خدا حد و نهایتی ندارد. حال سخن بر سر این است كه اگر خدا دارای این صفات میباشد، چرا شر و بدی در عالم وجود دارد؟ اگر بگوییم كه شر وجود دارد به خاطرآنكه خدا نمیداند شر وجود دارد، در این صورت این مسأله با علم مطلق او سازگاری ندارد. اگر بگوییم كه شر وجود دارد خدا هم از آن خبر دارد ولی نمیتواند شر را از بین ببرد، این مسأله با قدرت مطلقهی او نمیسازد. اگر بگوییم كه شر وجود دارد و خدا هم میداند و میتواند آن را ریشهكن كند، ولی این كار را نمیكند این هم با صفت خیرخواهی مطلق خدا سازگار نیست. اگر بخواهیم این سه صفت را برای خدا قبول كنیم، در آن صورت وجود شر معنی ندارد چون بالأخره اگر شر وجود دارد باید در یكی از این صفات تشكیک بشود و میدانیم این سه صفت علیالقاعده و علیالرأس و علیالفرض برای خدا وجود دارد.
🔹ایشان در ادامه به تقریر دوازده راه برای حل مسئله شر می پردازد و به بررسی و نقد آن ها می پردازد، این راه حل ها عبارتند از:
1. عدمی بودن شر 2. معدوم بودن شر 3. بیش تر بودن مجموعه خیرات جهان از مجموعه شرور جهان 4. شر قلیل لازمه وجود یا درک خیر کثیر 5. جهان آزمایشگاه است و نه آسایشگاه 6. ارجاع شریّت شر به ادراک انسان 7. دفاع مبتنی بر اختیار 8. کل نگری 9.وجود دو مبدأ در جهان 10.الهیّات پویشی 11. ارگانیزم جهانی 12. پاسخ مبتنی بر مصلحت
🔻🔻جهت دانلود درسگفتار «مسئله شر» کلیک کنید.
@mostafamalekian
Telegram
گالری/آرشیو کانال
✍️مصطفی ملکیان
🔹«خودت باش» یعنی فرض کنیم در خلا زندگی میکنیم، در آنجا هر غذایی را دوست نمیداشتید، نمیخوردید. هرجا خوشتان نمیآمد، نمیرفتید. بیایید واقعاً در زندگی چنین باشید، یعنی اگر از غذایی خوشتان نیامد، نخورید و نگویید چون در میهمانی بودم نتوانستم نخورم؛ با آن رأی موافق نبودم، ولی دیدم فلانی بدش میآید. چراکه با این گونه کارها دیگران را از خود راضی کردهایم ولی خودمان از خودمان راضی نشدهایم و این چه کار عبثی است که انسان دیگری را از خودش راضی کند و از خود رضایت نداشته باشد.
@mostafamalekian
🔹«خودت باش» یعنی فرض کنیم در خلا زندگی میکنیم، در آنجا هر غذایی را دوست نمیداشتید، نمیخوردید. هرجا خوشتان نمیآمد، نمیرفتید. بیایید واقعاً در زندگی چنین باشید، یعنی اگر از غذایی خوشتان نیامد، نخورید و نگویید چون در میهمانی بودم نتوانستم نخورم؛ با آن رأی موافق نبودم، ولی دیدم فلانی بدش میآید. چراکه با این گونه کارها دیگران را از خود راضی کردهایم ولی خودمان از خودمان راضی نشدهایم و این چه کار عبثی است که انسان دیگری را از خودش راضی کند و از خود رضایت نداشته باشد.
@mostafamalekian
🔴 لزوم سه دعا در زندگی
✍مصطفی ملکیان
🔹هميشه بايد از خدا سه چيز خواست:
1️⃣يكي اينكه خدايا چنان مقرر كن كه به هر چيزي كه براي ما تغييرناپذير است، راضي باشيم.
2️⃣ديگر آنكه خدايا چنان مقرر كن كه به نحو مطلوب هر چيزي را كه براي ما تغييرپذير است، تغيير بدهيم .
3️⃣سوم آنكه خدايا، چنان مقرر كن كه تفاوتهاي خود را با ديگران بپذيريم و هضم كنيم.
نگوييم چرا فلاني اينقدر علم دارد و من ندارم. اشكالي ندارد او آنقدر علم داشته باشد و من كمتر. نگوييم چرا فلاني زيباست و من زشتم، بلكه زيبايي او و زشتي خود را هضم كنيم. محبوبيت فلان كس و عدم محبوبيت خودم را هضم كنيم.
🔹اگر ميتوانستيم خود را با ديگران مقايسه نكنيم كه مقايسه نميكرديم، اما ما چنان ساخته شدهايم كه خود را با ديگران مقايسه ميكنيم. حال كه مقايسه ميكنيم، لااقل آن را هضم كنيم. بگوييم، خدايا تو او را آن طور آفريدي و مرا اين طور. من ناراضي نيستم. اين به معناي تكان نخوردن نيست، بلكه همان طور كه در بخش دوم گفتم، بايد از خدا بخواهيم كه هرچه را ميتوانيم تغيير دهيم، آن را به نحو مطلوب تغيير دهيم.
🔹اين سه دعا همه زندگي ما را در بر ميگيرد. ما واقعاً از اينكه كساني مشهورند و ما گمنام، همه چيز خود را از بين ميبريم و براي اينكه به آن شهرت برسيم، همه كار ميكنيم. ما بايد هضم كنيم كه به كساني ويژگيهايي داده شده است كه آن ويژگيها آنها را مشهور ميكند. اگر آن ويژگيها فروختن روحشان است و با فروش روحشان مشهور شدهاند كه ما آن را نميخواهيم، و اگر فروش روحشان هم نيست، بلكه يك خصلتهاي جبلي دارند كه به خاطر آنها مشهور شدهاند، ما بپذيريم كه خدا به آنها آن خصلتها را داده است و به ما نداده است.
🔹در هر موردي همينطور است ثروتي كه يكي به دست ميآورد، اگر از راه فروش روحش آن را به دست آورده باشد كه من نميتوانم كار او را بكنم، و اگر آن را از راه فروش روحش هم به دست نياورده باشد، بلكه آن را بدون فروش روحش به دست آورده باشد، بايد بپذيرم كه خدا اين تفاوتها را در ما ايجاد كرده است.
➖درسگفتار پاسخ به یک سؤال ، دهه ۷۰
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹هميشه بايد از خدا سه چيز خواست:
1️⃣يكي اينكه خدايا چنان مقرر كن كه به هر چيزي كه براي ما تغييرناپذير است، راضي باشيم.
2️⃣ديگر آنكه خدايا چنان مقرر كن كه به نحو مطلوب هر چيزي را كه براي ما تغييرپذير است، تغيير بدهيم .
3️⃣سوم آنكه خدايا، چنان مقرر كن كه تفاوتهاي خود را با ديگران بپذيريم و هضم كنيم.
نگوييم چرا فلاني اينقدر علم دارد و من ندارم. اشكالي ندارد او آنقدر علم داشته باشد و من كمتر. نگوييم چرا فلاني زيباست و من زشتم، بلكه زيبايي او و زشتي خود را هضم كنيم. محبوبيت فلان كس و عدم محبوبيت خودم را هضم كنيم.
🔹اگر ميتوانستيم خود را با ديگران مقايسه نكنيم كه مقايسه نميكرديم، اما ما چنان ساخته شدهايم كه خود را با ديگران مقايسه ميكنيم. حال كه مقايسه ميكنيم، لااقل آن را هضم كنيم. بگوييم، خدايا تو او را آن طور آفريدي و مرا اين طور. من ناراضي نيستم. اين به معناي تكان نخوردن نيست، بلكه همان طور كه در بخش دوم گفتم، بايد از خدا بخواهيم كه هرچه را ميتوانيم تغيير دهيم، آن را به نحو مطلوب تغيير دهيم.
🔹اين سه دعا همه زندگي ما را در بر ميگيرد. ما واقعاً از اينكه كساني مشهورند و ما گمنام، همه چيز خود را از بين ميبريم و براي اينكه به آن شهرت برسيم، همه كار ميكنيم. ما بايد هضم كنيم كه به كساني ويژگيهايي داده شده است كه آن ويژگيها آنها را مشهور ميكند. اگر آن ويژگيها فروختن روحشان است و با فروش روحشان مشهور شدهاند كه ما آن را نميخواهيم، و اگر فروش روحشان هم نيست، بلكه يك خصلتهاي جبلي دارند كه به خاطر آنها مشهور شدهاند، ما بپذيريم كه خدا به آنها آن خصلتها را داده است و به ما نداده است.
🔹در هر موردي همينطور است ثروتي كه يكي به دست ميآورد، اگر از راه فروش روحش آن را به دست آورده باشد كه من نميتوانم كار او را بكنم، و اگر آن را از راه فروش روحش هم به دست نياورده باشد، بلكه آن را بدون فروش روحش به دست آورده باشد، بايد بپذيرم كه خدا اين تفاوتها را در ما ايجاد كرده است.
➖درسگفتار پاسخ به یک سؤال ، دهه ۷۰
@mostafamalekian
🔴سخنرانی های مصطفی ملکیان در روزهای آینده
1️⃣ نشست بررسی کتاب بحران بشر نوشته آلبرکامو
جمعه، 19 بهمن، ساعت 16، خانه دوستان آشنا
▪️جهت ثبت نام (حضوری و مجازی) با شماره های روبه رو تماس بگیرید:
22222300 - 09213019019
2️⃣سخنرانی درباره مهرداد بهار به همراه نمایش مستند
جمعه، 19 بهمن، ساعت 18، خانه دوستان آشنا
▪️جهت ثبت نام (حضوری و مجازی) با شماره های روبه رو تماس بگیرید:
22222300 - 09213019019
3️⃣رونمایی از کتاب گردونه خودباوری با حضور مصطفی ملکیان و دکتر آذرخش مکری
سه شنبه، 23 بهمن1403، ساعت 16 ، تهران، دانشگاه تهران، کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تالار ایرج افشار
▪️حضور برای همگان آزاد و رایگان است
@mostafamalekian
1️⃣ نشست بررسی کتاب بحران بشر نوشته آلبرکامو
جمعه، 19 بهمن، ساعت 16، خانه دوستان آشنا
▪️جهت ثبت نام (حضوری و مجازی) با شماره های روبه رو تماس بگیرید:
22222300 - 09213019019
2️⃣سخنرانی درباره مهرداد بهار به همراه نمایش مستند
جمعه، 19 بهمن، ساعت 18، خانه دوستان آشنا
▪️جهت ثبت نام (حضوری و مجازی) با شماره های روبه رو تماس بگیرید:
22222300 - 09213019019
3️⃣رونمایی از کتاب گردونه خودباوری با حضور مصطفی ملکیان و دکتر آذرخش مکری
سه شنبه، 23 بهمن1403، ساعت 16 ، تهران، دانشگاه تهران، کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تالار ایرج افشار
▪️حضور برای همگان آزاد و رایگان است
@mostafamalekian
🔴 چرا آرامش نداریم؟ چرا افسرده میشویم؟
✍️ مصطفی ملکیان
🔹از قدیم، فلاسفه، عرفا، و برخی بنیانگذاران ادیان میگفتند که هر کدام از انسانها یک خود واقعی دارند "self /خود"؛ یعنی "تو چنان که واقعا هستی". ولی هرکدام از انسانها، یک تصوری از خود واقعیشان دارند که این تصور، با خود واقعیشان انطباق ندارد که به آن ego میگویند. در اینجا به این ego، "من" میگویند. گاهی تصور میکنیم ویژگی خاصی در ما هست، در حالی که در خودِ واقعیمان اصلا نیست و گاهی نیز تصور میکنیم که ویژگی خاصی در ما نیست، در حالی که در خودِ واقعیمان هست.
🔹به زبان دیگر برخی گفتهاند که هر انسانی، یک هویت واقعی objective identity دارد که همان self اوست، اما همین انسان یک هویت subjective هم دارد که همان ego است. مثال: ممکن است من فی الواقع آدم متکبری باشم، ولی گمان کنم که آدم متواضعیام، الان ego متواضع هست ولی self متکبر میباشد. من ممکن است که تصورم این باشد که دانشمندم: ego، ولی در واقع نباشم : self.
🔹اکثر ما انسانها عمرمان را با ego زندگی میکنیم. به واسطۀ همین ego هست که با شما دوستی میکنم و قهر میکنم و دشمنی میکنم و ..... اینهایی که این تفکیک را کردهاند، چه دلیلی برای حرفشان دارند؟
چندین دلیل آوردهاند که فلاسفه و عرفا و .... گفتهاند که اگر بخواهم به آنها بپردازم، بحث به درازا میکشد و از آنها صرفنظر میکنم اما به یکی از آنها میپردازم:
🔹هر کسی خودش را دوست دارد "self-love" که همین، موجب میشود انسان، خودنگهدار شود (صیانت از ذات).
از همین صیانت از ذات، دو فرزند متولد میشود که عبارتند از جلب نفع و دفع ضرر. اگر ماجرا از این قرار است چرا ناشاد هستیم؟ تو (یعنی انسان در هر مرتبهای که میخواهد باشی) تا آنجا که در توان خودت بوده، هر نفعی را به طرف خودت جلب کردهای، پس چرا آرامش نداری؟ چرا افسرده میشوی؟ چرا ناراحت هستی؟ چرا شاد نیستی؟
🔹نقل است: یک فرد رفت ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت شد و ثروت عظیمی به دست آورد و از طریق همین ثروت، یک زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و سپس رفت ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثرون کلان، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت. زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران شهرداری گفتند که زمین شما آن طرفتر بود و زمین را عوضی گرفتهای و کاخ را بر روی زمین یک نفر دیگر ساختهای و زمین خودت بایر مانده است!
این فرد یک زمین را که زمین خودش تلقی کرده بود، مدنظر قرار داده و هرچه ثروت داشته، خرج آن زمین کرده، ولی زمین یک نفر دیگر را آباد کرده است.
🔹من و شما هم همینطوریم، ما یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر میکنیم بدن ما، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن میکنیم و وقتی که میخواهیم بمیریم به ما میگویند که زمین شما، آن دیگری بوده یعنی روح شما. بدن را آباد کردهایم اما روح را رها کردهایم از این جهت است که مولانا میگوید:
در زمین دیگران خانه مکن // کار خود کن، کار بیگانه مکن
🔅سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان "چرا باید اخلاقی زیست"، جلسهی سوم
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹از قدیم، فلاسفه، عرفا، و برخی بنیانگذاران ادیان میگفتند که هر کدام از انسانها یک خود واقعی دارند "self /خود"؛ یعنی "تو چنان که واقعا هستی". ولی هرکدام از انسانها، یک تصوری از خود واقعیشان دارند که این تصور، با خود واقعیشان انطباق ندارد که به آن ego میگویند. در اینجا به این ego، "من" میگویند. گاهی تصور میکنیم ویژگی خاصی در ما هست، در حالی که در خودِ واقعیمان اصلا نیست و گاهی نیز تصور میکنیم که ویژگی خاصی در ما نیست، در حالی که در خودِ واقعیمان هست.
🔹به زبان دیگر برخی گفتهاند که هر انسانی، یک هویت واقعی objective identity دارد که همان self اوست، اما همین انسان یک هویت subjective هم دارد که همان ego است. مثال: ممکن است من فی الواقع آدم متکبری باشم، ولی گمان کنم که آدم متواضعیام، الان ego متواضع هست ولی self متکبر میباشد. من ممکن است که تصورم این باشد که دانشمندم: ego، ولی در واقع نباشم : self.
🔹اکثر ما انسانها عمرمان را با ego زندگی میکنیم. به واسطۀ همین ego هست که با شما دوستی میکنم و قهر میکنم و دشمنی میکنم و ..... اینهایی که این تفکیک را کردهاند، چه دلیلی برای حرفشان دارند؟
چندین دلیل آوردهاند که فلاسفه و عرفا و .... گفتهاند که اگر بخواهم به آنها بپردازم، بحث به درازا میکشد و از آنها صرفنظر میکنم اما به یکی از آنها میپردازم:
🔹هر کسی خودش را دوست دارد "self-love" که همین، موجب میشود انسان، خودنگهدار شود (صیانت از ذات).
از همین صیانت از ذات، دو فرزند متولد میشود که عبارتند از جلب نفع و دفع ضرر. اگر ماجرا از این قرار است چرا ناشاد هستیم؟ تو (یعنی انسان در هر مرتبهای که میخواهد باشی) تا آنجا که در توان خودت بوده، هر نفعی را به طرف خودت جلب کردهای، پس چرا آرامش نداری؟ چرا افسرده میشوی؟ چرا ناراحت هستی؟ چرا شاد نیستی؟
🔹نقل است: یک فرد رفت ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت شد و ثروت عظیمی به دست آورد و از طریق همین ثروت، یک زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و سپس رفت ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثرون کلان، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت. زمانی که میخواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران شهرداری گفتند که زمین شما آن طرفتر بود و زمین را عوضی گرفتهای و کاخ را بر روی زمین یک نفر دیگر ساختهای و زمین خودت بایر مانده است!
این فرد یک زمین را که زمین خودش تلقی کرده بود، مدنظر قرار داده و هرچه ثروت داشته، خرج آن زمین کرده، ولی زمین یک نفر دیگر را آباد کرده است.
🔹من و شما هم همینطوریم، ما یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر میکنیم بدن ما، زمین ماست و هر چه داریم خرج این بدن میکنیم و وقتی که میخواهیم بمیریم به ما میگویند که زمین شما، آن دیگری بوده یعنی روح شما. بدن را آباد کردهایم اما روح را رها کردهایم از این جهت است که مولانا میگوید:
در زمین دیگران خانه مکن // کار خود کن، کار بیگانه مکن
🔅سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان "چرا باید اخلاقی زیست"، جلسهی سوم
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹انسان مدرن برای این که تنهایی خود را فراموش کند، پدیدهای به نام سرگرمی درست کرد که اصلا برای انسان سنتی وجود نداشت. سرگرمی یعنی چیزی که تا حواسم به تنهایی میرود، فوری خودم را به آن مشغول کنم تا تنهایی خودم را از یاد ببرم. اگر کسی در خانه نباشد تلویزیون تماشا میکنم. به رادیو گوش میدهم و کتاب میخوانم. چون نمیتوانم احساس تنهایی خود را تحمل کنم.
@mostafamalekian
🔹انسان مدرن برای این که تنهایی خود را فراموش کند، پدیدهای به نام سرگرمی درست کرد که اصلا برای انسان سنتی وجود نداشت. سرگرمی یعنی چیزی که تا حواسم به تنهایی میرود، فوری خودم را به آن مشغول کنم تا تنهایی خودم را از یاد ببرم. اگر کسی در خانه نباشد تلویزیون تماشا میکنم. به رادیو گوش میدهم و کتاب میخوانم. چون نمیتوانم احساس تنهایی خود را تحمل کنم.
@mostafamalekian
مصطفی ملکیان
🔴سخنرانی های مصطفی ملکیان در روزهای آینده 1️⃣ نشست بررسی کتاب بحران بشر نوشته آلبرکامو جمعه، 19 بهمن، ساعت 16، خانه دوستان آشنا ▪️جهت ثبت نام (حضوری و مجازی) با شماره های روبه رو تماس بگیرید: 22222300 - 09213019019 2️⃣سخنرانی درباره مهرداد بهار به همراه…
🔴 محل برگزاری جلسهی رونمایی از کتاب «گردونه خودباوری» تغییر کرد
رونمایی از کتاب گردونه خودباوری با حضور مصطفی ملکیان و دکتر آذرخش مکری
🔹سه شنبه، 23 بهمن1403، ساعت 16 ، تهران، دانشگاه تهران، کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تالار ایرج افشار
▪️حضور برای همگان آزاد و رایگان است
@mostafamalekian
رونمایی از کتاب گردونه خودباوری با حضور مصطفی ملکیان و دکتر آذرخش مکری
🔹سه شنبه، 23 بهمن1403، ساعت 16 ، تهران، دانشگاه تهران، کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تالار ایرج افشار
▪️حضور برای همگان آزاد و رایگان است
@mostafamalekian
❇️خوبی و خوشی زندگی را وابسته به رژیم سیاسی نکنید.
✍️مصطفی ملکیان
🔹ما نباید خوبی و خوشی زندگی را متوقف بر رژیم سیاسی کنیم. بهترین رژیم سیاسی را هم اگر داشته باشید ممکن است فردا نابود شود. با یک مداخله خارجی یا کودتا ممکن است نابود شود. اگر بدترین رژیم سیاسی هم حاکم باشد ممکن است صد سال بماند. بنابراین نمی توان گفت که چون بهترین رژیم سیاسی را داریم تضمینی است که زندگی مان خوب و خوش باشد و یا نمی توان خوبی و خوشی زندگی را به نابودی رژیم بد منوط کرد. به عنوان نمونه رژیم سفاکی مانند اتحاد جماهیر شوروی که نصف دنیا را نابود کرد از ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۱ یعنی ۷۴ سال باقی ماند.
🔹دوستانه و نیک خواهانه توصیه می کنم که خوب و بد زندگی خود را و خوبی و خوشی آن را بر نظام سیاسی حاکم متوقف نکنید. در عین اینکه باید نسبت به درد و رنج مردم حساسیت داشته باشید اما در عین حال به موازات آن برای خود و دیگرانی که زندگی شان تحت تاثیر شما می باشد نیز زندگی خوب و خوش فراهم کنید. حساسیت و هوشیاری نسبت به عملکرد نظام سیاسی که بر مقدرات مردم مسلط است باید در موازات توجه به خودتان و افرادی باشد که زیر تاثیر شما هستند. افراد تحت تاثیر شما ممکن است خانواده شما باشند یا فراتر از خانواده، شاگردان شما نیز باشند. مثلا کسی چون گاندی ششصد میلیون انسان زیر تاثیر او بودند. خلاصه هر چند هوشیاری و حساسیت نسبت به شرایط حاکم بر یک رژیم سیاسی باید باشد اما خوشی خود را به این بهانه به تاخیر نیاندازید.
💢دیدار و گفت و گوی جمعی از معلمان با مصطفی ملکیان
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹ما نباید خوبی و خوشی زندگی را متوقف بر رژیم سیاسی کنیم. بهترین رژیم سیاسی را هم اگر داشته باشید ممکن است فردا نابود شود. با یک مداخله خارجی یا کودتا ممکن است نابود شود. اگر بدترین رژیم سیاسی هم حاکم باشد ممکن است صد سال بماند. بنابراین نمی توان گفت که چون بهترین رژیم سیاسی را داریم تضمینی است که زندگی مان خوب و خوش باشد و یا نمی توان خوبی و خوشی زندگی را به نابودی رژیم بد منوط کرد. به عنوان نمونه رژیم سفاکی مانند اتحاد جماهیر شوروی که نصف دنیا را نابود کرد از ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۱ یعنی ۷۴ سال باقی ماند.
🔹دوستانه و نیک خواهانه توصیه می کنم که خوب و بد زندگی خود را و خوبی و خوشی آن را بر نظام سیاسی حاکم متوقف نکنید. در عین اینکه باید نسبت به درد و رنج مردم حساسیت داشته باشید اما در عین حال به موازات آن برای خود و دیگرانی که زندگی شان تحت تاثیر شما می باشد نیز زندگی خوب و خوش فراهم کنید. حساسیت و هوشیاری نسبت به عملکرد نظام سیاسی که بر مقدرات مردم مسلط است باید در موازات توجه به خودتان و افرادی باشد که زیر تاثیر شما هستند. افراد تحت تاثیر شما ممکن است خانواده شما باشند یا فراتر از خانواده، شاگردان شما نیز باشند. مثلا کسی چون گاندی ششصد میلیون انسان زیر تاثیر او بودند. خلاصه هر چند هوشیاری و حساسیت نسبت به شرایط حاکم بر یک رژیم سیاسی باید باشد اما خوشی خود را به این بهانه به تاخیر نیاندازید.
💢دیدار و گفت و گوی جمعی از معلمان با مصطفی ملکیان
@mostafamalekian