🔴هفت نوع رنج در زندگی بشر
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣رنج از محدودیتهایی است که نوع بشر و خود بشر دارد. این عمیقترین نوع رنجی است که میبریم. مثلا ما از نادانیها و ناتوانیهای خودمان رنج میبریم. از اینکه هر چه میکنیم، بالاخره خطاکاریم رنج میبریم؛ چه از مفهوم خطای اخلاقی استفاده کنیم و چه از مفهوم گناه دینی و مذهبی استفاده کنیم، هرچه میکنیم آخر میبینیم که مرتکب گناه و خطا شدهایم. این نوعی نادانی یا نوعی ناتوانی یا نوعی نادانی به علاوه ناتوانی است که از آن رنج میبریم. یا مثلا انسان از تنهایی خودش رنج میبرد. تنهایی هم نوعی ناتوانی است. ما از مرگ رنج میبریم؛ در واقع، از ناتوانی از دورکردن مرگ از خودمان، ناتوانی در استمرار بخشیدن به زندگی این جهانی که خودمان داریم، رنج میبریم. ما از ضعف اراده رنج میبریم . مثلا صدبار تصمیم میگیرم دروغ نگویم، ولی باز بار ۱۰۱ دوباره دروغ میگویم. صد بار تصمیم میگیرم متواضع باشم، اما باز برای بار صدویکم هم، متکبرانه برخورد میکنم. به همین ترتیب، از اینکه بر امیالم تسلط ندارم رنج میبرم. مثلا دلم میخواهد بر میل خودم به مالدوستی و شهرتطلبی و قدرتجویی مسلط باشم، دلم میخواهد بر اینکه اینقدر میل دارم پیش مردم آبرومند باشم، یا بر اینکه اینقدر میل دارم که محبوب مردم باشم مسلط باشم؛ من بر هیچکدام از امیال خودم تسلط ندارم. این رنج از محدودیتها، ازاین لحاظ از همه رنجها، رنجآورتر است که شما از هر چیز دیگری که رنج ببرید، آن را از زندگیتان حذف میکنید. مثلا اگر از ارتباط با من رنج ببرید ارتباط دوستانه را با من قطع میکنید. اما آدم ارتباطش را با خودش که نمیتواند قطع کند. شب که انسان در تنهایی مطلق خوابیده است، آخرش با خودش محشور و مأنوس است و آنوقت از این دشمنی در رنج است که هیچوقت از او رهایی نیست.
2️⃣رنجهای انسانهای دیگر و همنوعان خودمان است. وقتی انسانهای دیگر را دستخوش رنج میبینیم با آنها احساس نوعی همسرشتی و همسرنوشتی میکنیم و از رنج آنان، رنج میبریم، چه از رنجهایی که در ناحیه جسم انسانها پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه ذهن انسانهای دیگر پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه روان انسانهای دیگر پدید میآیند و چه از رنجهایی که در ناحیه ارتباطات اجتماعی انسانهای دیگر پدید میآیند.
3️⃣وقتی میبینیم همنوعان ما، مورد ظلم واقع میشوند.این غیر از شِقّ قبلی است. در شقّ قبل، ظلمی در کار نیست، اما در این نوع سوم، من رنج میبرم از ستم و بیدادی که بر آنها میرود و این ستم و بیداد، کم وکیفِ زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
4️⃣وقتی که احساس میکنم به خودم ظلم میشود. به نظر من درد و رنجی که آدم از ظلم به دیگران میبرد، بیشتر از درد و رنجی است که از ظلم به خودش میبرد. وقتی کسی به خودم سیلی بزند رنج میبرم، ولی وقتی میبینم کسی به شما سیلی میزند واقعاً، بیشتر رنج میبرم.
5️⃣ درد و رنجی است که از بلایای طبیعی و حوادث زندگی میبریم، مثل زلزله، سیل و بیماریهای همهگیر و ... اینها همیشه همراه با فقداناند. در این بلایا یا فقدان عزیزانمان یا فقدان ارتباطاتمان را تجربه میکنیم و یا حتی، در نازلترین صورتش، گاهی اوقات، فقدان مادیات زندگیمان را تجربه میکنیم.
6️⃣ ناخوشایندهای سلیقهای در زندگی ما پیش میآید. مثلاً فرض کنید من انسان متدینی هستم و از سبک زندگی بیتدیّنها ممکن است رنج ببرم و یا آدم بیتدینی هستم و از سبک زندگی متدینها ممکن است رنج ببرم. یا مثلاً، من موسیقی سنتی دوست دارم، آنوقت از این رنج میبرم که دخترم دائم موسیقی پاپ گوش میدهد. دختر من هم از این رنج میبرد که من دائماً موسیقی سنتی گوش میکنم.
7️⃣ رنج از درد جسمانی خودمان است، مثلاً رنج از دندان درد، رنج از سوختگی بدن.
🔹این ترتیبی که عرض کردم، شدت و حدّت درد و رنج در آن، از بالا به پایین مدام دارد کمتر میشود و بنابراین، اگر میخواهید درد و رنجهای بزرگ را ببینید، باید در این سلسله مراتب به طرف اولی برویم. اولی از همه بیشتر است بعد به همین ترتیب موارد بعد میآید. نکته ای که در اینجا وجود دارد و باید قبل از هر چیزی گفت، این است که اگر مصیبتی، خدای ناکرده، بر کسی وارد شود که مصیبت فهم آن شخص را ضعیف کند، حافظه آن شخص را از او بگیرد، تخیل آن شخص را از او بگیرد، قدرت پیشبینی را از آن شخص بگیرد، احساس یگانگی با دیگران را از دستش بگیرد، خودآگاهیاش را از دستش بگیرد، دیگر این کس، اصلاً کاری هم نمیتواند برای رفع رنج خودش بکند. اگر اینها از دست برود، انسان واقعاً به موجود ترحمبرانگیزی تبدیل میشود که از حیوانات هم ترحمبرانگیزتر است، چون حیوانات هم کارهایی برای خودشان میتوانند بکنند، ولی این انسان نمیتواند این کارها را برای خودش بکند.
➖گفت و گو با زینب آذرمند
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣رنج از محدودیتهایی است که نوع بشر و خود بشر دارد. این عمیقترین نوع رنجی است که میبریم. مثلا ما از نادانیها و ناتوانیهای خودمان رنج میبریم. از اینکه هر چه میکنیم، بالاخره خطاکاریم رنج میبریم؛ چه از مفهوم خطای اخلاقی استفاده کنیم و چه از مفهوم گناه دینی و مذهبی استفاده کنیم، هرچه میکنیم آخر میبینیم که مرتکب گناه و خطا شدهایم. این نوعی نادانی یا نوعی ناتوانی یا نوعی نادانی به علاوه ناتوانی است که از آن رنج میبریم. یا مثلا انسان از تنهایی خودش رنج میبرد. تنهایی هم نوعی ناتوانی است. ما از مرگ رنج میبریم؛ در واقع، از ناتوانی از دورکردن مرگ از خودمان، ناتوانی در استمرار بخشیدن به زندگی این جهانی که خودمان داریم، رنج میبریم. ما از ضعف اراده رنج میبریم . مثلا صدبار تصمیم میگیرم دروغ نگویم، ولی باز بار ۱۰۱ دوباره دروغ میگویم. صد بار تصمیم میگیرم متواضع باشم، اما باز برای بار صدویکم هم، متکبرانه برخورد میکنم. به همین ترتیب، از اینکه بر امیالم تسلط ندارم رنج میبرم. مثلا دلم میخواهد بر میل خودم به مالدوستی و شهرتطلبی و قدرتجویی مسلط باشم، دلم میخواهد بر اینکه اینقدر میل دارم پیش مردم آبرومند باشم، یا بر اینکه اینقدر میل دارم که محبوب مردم باشم مسلط باشم؛ من بر هیچکدام از امیال خودم تسلط ندارم. این رنج از محدودیتها، ازاین لحاظ از همه رنجها، رنجآورتر است که شما از هر چیز دیگری که رنج ببرید، آن را از زندگیتان حذف میکنید. مثلا اگر از ارتباط با من رنج ببرید ارتباط دوستانه را با من قطع میکنید. اما آدم ارتباطش را با خودش که نمیتواند قطع کند. شب که انسان در تنهایی مطلق خوابیده است، آخرش با خودش محشور و مأنوس است و آنوقت از این دشمنی در رنج است که هیچوقت از او رهایی نیست.
2️⃣رنجهای انسانهای دیگر و همنوعان خودمان است. وقتی انسانهای دیگر را دستخوش رنج میبینیم با آنها احساس نوعی همسرشتی و همسرنوشتی میکنیم و از رنج آنان، رنج میبریم، چه از رنجهایی که در ناحیه جسم انسانها پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه ذهن انسانهای دیگر پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه روان انسانهای دیگر پدید میآیند و چه از رنجهایی که در ناحیه ارتباطات اجتماعی انسانهای دیگر پدید میآیند.
3️⃣وقتی میبینیم همنوعان ما، مورد ظلم واقع میشوند.این غیر از شِقّ قبلی است. در شقّ قبل، ظلمی در کار نیست، اما در این نوع سوم، من رنج میبرم از ستم و بیدادی که بر آنها میرود و این ستم و بیداد، کم وکیفِ زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
4️⃣وقتی که احساس میکنم به خودم ظلم میشود. به نظر من درد و رنجی که آدم از ظلم به دیگران میبرد، بیشتر از درد و رنجی است که از ظلم به خودش میبرد. وقتی کسی به خودم سیلی بزند رنج میبرم، ولی وقتی میبینم کسی به شما سیلی میزند واقعاً، بیشتر رنج میبرم.
5️⃣ درد و رنجی است که از بلایای طبیعی و حوادث زندگی میبریم، مثل زلزله، سیل و بیماریهای همهگیر و ... اینها همیشه همراه با فقداناند. در این بلایا یا فقدان عزیزانمان یا فقدان ارتباطاتمان را تجربه میکنیم و یا حتی، در نازلترین صورتش، گاهی اوقات، فقدان مادیات زندگیمان را تجربه میکنیم.
6️⃣ ناخوشایندهای سلیقهای در زندگی ما پیش میآید. مثلاً فرض کنید من انسان متدینی هستم و از سبک زندگی بیتدیّنها ممکن است رنج ببرم و یا آدم بیتدینی هستم و از سبک زندگی متدینها ممکن است رنج ببرم. یا مثلاً، من موسیقی سنتی دوست دارم، آنوقت از این رنج میبرم که دخترم دائم موسیقی پاپ گوش میدهد. دختر من هم از این رنج میبرد که من دائماً موسیقی سنتی گوش میکنم.
7️⃣ رنج از درد جسمانی خودمان است، مثلاً رنج از دندان درد، رنج از سوختگی بدن.
🔹این ترتیبی که عرض کردم، شدت و حدّت درد و رنج در آن، از بالا به پایین مدام دارد کمتر میشود و بنابراین، اگر میخواهید درد و رنجهای بزرگ را ببینید، باید در این سلسله مراتب به طرف اولی برویم. اولی از همه بیشتر است بعد به همین ترتیب موارد بعد میآید. نکته ای که در اینجا وجود دارد و باید قبل از هر چیزی گفت، این است که اگر مصیبتی، خدای ناکرده، بر کسی وارد شود که مصیبت فهم آن شخص را ضعیف کند، حافظه آن شخص را از او بگیرد، تخیل آن شخص را از او بگیرد، قدرت پیشبینی را از آن شخص بگیرد، احساس یگانگی با دیگران را از دستش بگیرد، خودآگاهیاش را از دستش بگیرد، دیگر این کس، اصلاً کاری هم نمیتواند برای رفع رنج خودش بکند. اگر اینها از دست برود، انسان واقعاً به موجود ترحمبرانگیزی تبدیل میشود که از حیوانات هم ترحمبرانگیزتر است، چون حیوانات هم کارهایی برای خودشان میتوانند بکنند، ولی این انسان نمیتواند این کارها را برای خودش بکند.
➖گفت و گو با زینب آذرمند
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹 به تعبير ثورو (متفكر و نويسنده معروف نيمه دوم قرن نوزدهم امريكا)، هرچيزی كه بين انسانها مرز بگذارد يك جنايت بالقوه در حق انسانهاست. هر چيزی كه بين انسانها مرز بگذارد حتی جنسيت يا حتی طبيعیتر از آن كودكی، نوجوانی و جوانی (گر بخواهد مرزهای حقوقی بر آن مترتب شود) به لحاظ اخلاقی قابل دفاع نيست.
@mostafamalekian
🔹 به تعبير ثورو (متفكر و نويسنده معروف نيمه دوم قرن نوزدهم امريكا)، هرچيزی كه بين انسانها مرز بگذارد يك جنايت بالقوه در حق انسانهاست. هر چيزی كه بين انسانها مرز بگذارد حتی جنسيت يا حتی طبيعیتر از آن كودكی، نوجوانی و جوانی (گر بخواهد مرزهای حقوقی بر آن مترتب شود) به لحاظ اخلاقی قابل دفاع نيست.
@mostafamalekian
🔴سخنرانی های استاد ملکیان در مشهد
1️⃣ «ناز و نیازِ کودکم»| پنجشنبه، ۱۳ دی، ساعت ۱۷ | مشهد، بلوار وکیلآباد، بلوار هنرستان، بین هنرستان ۱ و ۳، سالن همایش مصلینژاد
2️⃣رونمایی از کتاب «در باب تسلّی خاطر» اثر مایکل ایگناتیف|جمعه، ساعت ۱۰ | بین ابن سینای ۴ و ۶ ، پردیس کتاب مرکزی
3⃣سنگ از باروی باور؛همراه با رونمایی از کتاب «باورهای خرابکار»| شنبه، ۱۵ دی، ساعت ۱۶| بلوار سجاد، سجاد ۱۳، شهرکتاب شاهنامه
➖حضور در دو برنامه اول برای همه آزاد و رایگان است و حضور در برنامه سوم نیاز به ثبت نام دارد
@mostafamalekian
1️⃣ «ناز و نیازِ کودکم»| پنجشنبه، ۱۳ دی، ساعت ۱۷ | مشهد، بلوار وکیلآباد، بلوار هنرستان، بین هنرستان ۱ و ۳، سالن همایش مصلینژاد
2️⃣رونمایی از کتاب «در باب تسلّی خاطر» اثر مایکل ایگناتیف|جمعه، ساعت ۱۰ | بین ابن سینای ۴ و ۶ ، پردیس کتاب مرکزی
3⃣سنگ از باروی باور؛همراه با رونمایی از کتاب «باورهای خرابکار»| شنبه، ۱۵ دی، ساعت ۱۶| بلوار سجاد، سجاد ۱۳، شهرکتاب شاهنامه
➖حضور در دو برنامه اول برای همه آزاد و رایگان است و حضور در برنامه سوم نیاز به ثبت نام دارد
@mostafamalekian
🔴چهار دسته از افرادی که اساسا مسئله زندگی برایشان طرح نمیشود (این مسئله برایشان منحل شده است)
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣ کسانی که لذت زندگیشان با فاصله زیادی از درد و رنج زندگیشان بیشتر است.
یعنی هیچ حادثهی دردناک خاصی برایشان پیش نیامده است و نهایت رنجشان این بوده است که در بچگی زمین خوردهاند و یا معلمشان از کلاس بیرونشان کرده است. هستند کسانی که این وضع را در زندگیشان دارند.
من دوستی داشتم که از دنیا رفت و ایشان به من میگفت من از وقتی دست چپ و راست خودم را شناختم، همه چی برایم فراهم بود و همیشه روی لبخند زندگی را میدیدم و هیچ وقت روی عبوس زندگی را نمیدیدم.
این دسته افراد هر چه ما مدرنتر شدهایم تعدادشان هم بیشتر شده است، چون علوم تجربی و پیشرفت تکنولوژی این شرایط را فراهمتر کردهاند.
در قدیم اگر مرفهترین فرد کشورتان بودید، حتما چند فرزندتان را از دست داده بودید و دستخوش بیماریهای واگیردار شدهاید و ... .
2️⃣ قدرت درک زیباییهای زندگی را پیدا کردهاند.
زیبایی هم درک کردنش قدرت میخواهد، کل زیباییها را درک میکنند. من کسانی را دیدم که یک بیت سعدی یا مولانا اشک از چشمشان جاری میکند. و بیشتر آنچه مهم است زیبایی بیانی و آرایههای لفظی به وجدشان میآورد.
یک کسی این لذت را در تئاتر یا فیلم یا موسیقی دارد و یک کسی هم این لذت را در طبیعت میبیند، مثل دیدن دریا و جنگل و برف و باران و ... .
3️⃣ افرادی زندگی را فرصت خیلی خوبی دیدند برای خوبی کردن (نیکخواهی).
این افراد این قدر مشغول نیکخواهی و نیکوکاریاند که میگویند اگر زندگی ده برابر این را در اختیارمان قرار می داد باز هم کم بود که برای نیکخواهی و نیکوکاری کردن.
کسی که خیر درونش غلبه دارد، در هر مصیبتی فرصتی میبیند برای اعمال نیک خواهی و نیکوکاریش.
4️⃣افرادی که حقیقت در وجودشان غلبه دارد
افرادی که مانند گروه سوماند، اما به جای خیر، حقیقت در وجودشان غلبه دارد. افرادی که آنچنان سؤال دارند و اینقدر جا برای حقیقتطلبی و کنجکاوی برایشان فراخ است، هیچوقت زندگی برایشان ملالانگیز نمیشود من خودم درباره خودم مورد چهارم را حس میکنم.
➖منبع: پادکست الا | پادکست گفتوگو با مصطفی ملکیان با عنوان «شور زندگی»
castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣ کسانی که لذت زندگیشان با فاصله زیادی از درد و رنج زندگیشان بیشتر است.
یعنی هیچ حادثهی دردناک خاصی برایشان پیش نیامده است و نهایت رنجشان این بوده است که در بچگی زمین خوردهاند و یا معلمشان از کلاس بیرونشان کرده است. هستند کسانی که این وضع را در زندگیشان دارند.
من دوستی داشتم که از دنیا رفت و ایشان به من میگفت من از وقتی دست چپ و راست خودم را شناختم، همه چی برایم فراهم بود و همیشه روی لبخند زندگی را میدیدم و هیچ وقت روی عبوس زندگی را نمیدیدم.
این دسته افراد هر چه ما مدرنتر شدهایم تعدادشان هم بیشتر شده است، چون علوم تجربی و پیشرفت تکنولوژی این شرایط را فراهمتر کردهاند.
در قدیم اگر مرفهترین فرد کشورتان بودید، حتما چند فرزندتان را از دست داده بودید و دستخوش بیماریهای واگیردار شدهاید و ... .
2️⃣ قدرت درک زیباییهای زندگی را پیدا کردهاند.
زیبایی هم درک کردنش قدرت میخواهد، کل زیباییها را درک میکنند. من کسانی را دیدم که یک بیت سعدی یا مولانا اشک از چشمشان جاری میکند. و بیشتر آنچه مهم است زیبایی بیانی و آرایههای لفظی به وجدشان میآورد.
یک کسی این لذت را در تئاتر یا فیلم یا موسیقی دارد و یک کسی هم این لذت را در طبیعت میبیند، مثل دیدن دریا و جنگل و برف و باران و ... .
3️⃣ افرادی زندگی را فرصت خیلی خوبی دیدند برای خوبی کردن (نیکخواهی).
این افراد این قدر مشغول نیکخواهی و نیکوکاریاند که میگویند اگر زندگی ده برابر این را در اختیارمان قرار می داد باز هم کم بود که برای نیکخواهی و نیکوکاری کردن.
کسی که خیر درونش غلبه دارد، در هر مصیبتی فرصتی میبیند برای اعمال نیک خواهی و نیکوکاریش.
4️⃣افرادی که حقیقت در وجودشان غلبه دارد
افرادی که مانند گروه سوماند، اما به جای خیر، حقیقت در وجودشان غلبه دارد. افرادی که آنچنان سؤال دارند و اینقدر جا برای حقیقتطلبی و کنجکاوی برایشان فراخ است، هیچوقت زندگی برایشان ملالانگیز نمیشود من خودم درباره خودم مورد چهارم را حس میکنم.
➖منبع: پادکست الا | پادکست گفتوگو با مصطفی ملکیان با عنوان «شور زندگی»
castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹بارها و بارها گفتهام که به یک معنای دیگری که من مراد میکنم، ما ایدهآلیستیم و نه رئالیست. و آن معنا این است که ما عقاید را با عقاید میسنجیم و نه با واقعیتها. یعنی عقاید را با ایدهها میسنجیم و نه با واقعیتها. بنابراین ما ایدهآلیستیم. ایدهآلیستیم یعنی، عقیدهگراییم، یعنی صحت و سقم عقاید را با عرضه کردن آن عقاید با یک عقاید دیگر میسنجیم. من حرفی به شما میزنم و میگویم آیا قبول داری یا نه، میگویی آخر این سخن با سخن حضرت عیسی نمیخواند، یا اینکه با سخن کانت نمیخواند. خوب نخواند! مگر بناست که سخن با سخن دیگری بخواند؟ سخن باید با واقعیت بخواند و نه با سخن شخص دیگری.
@mostafamalekian
🔹بارها و بارها گفتهام که به یک معنای دیگری که من مراد میکنم، ما ایدهآلیستیم و نه رئالیست. و آن معنا این است که ما عقاید را با عقاید میسنجیم و نه با واقعیتها. یعنی عقاید را با ایدهها میسنجیم و نه با واقعیتها. بنابراین ما ایدهآلیستیم. ایدهآلیستیم یعنی، عقیدهگراییم، یعنی صحت و سقم عقاید را با عرضه کردن آن عقاید با یک عقاید دیگر میسنجیم. من حرفی به شما میزنم و میگویم آیا قبول داری یا نه، میگویی آخر این سخن با سخن حضرت عیسی نمیخواند، یا اینکه با سخن کانت نمیخواند. خوب نخواند! مگر بناست که سخن با سخن دیگری بخواند؟ سخن باید با واقعیت بخواند و نه با سخن شخص دیگری.
@mostafamalekian
🔴کسی که اصیل زندگی نکند، بهتدریج از خودش بدش میآید
✍مصطفی ملکیان
🔹زندگی عاریتی هیچوقت رضایت همهی مردم را برای شما تحصیل نمیکند. اما چیزی که در آن شکی وجود ندارد، آن است که رضایت شما را از خودتان میگیرد!
🔹 شما از خودتان بدتان میآید: میگویید آخه من که در هیچ موردی طبق مرام و مسلک خود عمل نمیکنم آدم هستم؟ یک چیز را برای اینکه زنم خوشش میآید میگویم، یکی را برای اینکه بچههایم خوششان میآید، یک چیز را برای همکارانم، یک چیز را برای رئیسم، یک چیز را برای رژیم سیاسی حاکم بر جامعهام و... هیچ چیز از زندگی من مال خودم نیست.
🔹به تعبیر یاکوب بومه، عارف معروف آلمانی، خدایا مرا از من میربایند، جامعه مرا از من میرباید. برای اینکه از من خوشتان آید دو عقیده از عقایدم را سرکوب میکنم، برای اینکه کس دیگری از من خوشش آید، دو فقره از احساسات و عواطفم را سرکوب میکنم و برای اینکه دیگری خوشش آید، دو فقره از ارادهها و خواستههایم را از بین میبرم. تکهای را به خاطر رضایت شما از خود میکَنم و تکهای را به خاطر رضایت ایشان. در این حال، موجود مُثلهشده و تکهتکهی از خود کنده شدهای درست مثل ماهی پیرمرد و دریای ارنست همینگوی میشوم. در آن رمان، پیرمردی ماهی بسیار بزرگی صید میکند که چون بزرگتر از قایق او بود و نمیتوانست آن را از آب بیرون بکشد و در قایقش قرار دهد، آن را با طنابی با خود به طرف ساحل کشاند. غافل از اینکه کوسهها در طول راه به ماهی حمله خواهند کرد و شروع به خوردن آن خواهند کرد. وقتی پیرمرد بعد از سه روز تلاش بیوقفه ماهی را به ساحل آورد و از آب بیرون کشید، دید فقط اسکلتش باقی مانده است و گوشتی بر تن آن نیست!
🔹انصافاً وقتی عزرائیل به سراغ من و شما میآید و به ساحل زندگیمان میرسیم، عیناً مانند آن پیرمرد هستیم؛ دیگر چیزی برای ما باقی نمانده است. یک کار را برای اینکه زن خانواده خوشش آید انجام میدهم، یک کار را برای اینکه بچهها خوششان آید و یک کار را برای اینکه رئیس نظام سیاسی حاکم بر جامعه و... خوششان آید. میگویم به خاطر تو از این تکه از وجودم صرف نظر کردم به خاطر دیگری از تکهی دیگر وجودم و... و دیگر چیزی از من باقی نمیماند.
🔹این زندگی برای ما رضایت باطن به بار نمیآورد. وقتی خودمان با خودمان خلوت میکنیم، میبینیم از خودمان بدمان میآید. این چه زندگیای است که هیچ چیزمان طبق مرام و مسلک خودمان نیست. اوّل علامت آدم معنوی آن است که زندگیاش اصیل است.
🔹 در اینجا البته هدف من نوعی مخالفخوانی و تکروی کاملاً بیمنطق نیست. ممکن است کسی بگوید همرنگی با جماعت نه، و بعد روی یک نوع مخالفخوانی و تکروی کاملاً بیمنطق برود! این کار هم به همان اندازهی همرنگی با جماعت بیمنطق است.
🔹اگر فهمیدم «الف، ب است دیگر هرکس میخواهد بگوید «الف» ب نیست! تا وقتی بر این فهمم باقی هستم باید بگویم الف، ب است». اما گاه فرد بعد از تأمل فراوان بر روی باورهایش به باوری میرسد که باور جمعی است.
➖کتاب در رهگذار باد و نگهبان لاله، ج ۱، ص۹۸
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹زندگی عاریتی هیچوقت رضایت همهی مردم را برای شما تحصیل نمیکند. اما چیزی که در آن شکی وجود ندارد، آن است که رضایت شما را از خودتان میگیرد!
🔹 شما از خودتان بدتان میآید: میگویید آخه من که در هیچ موردی طبق مرام و مسلک خود عمل نمیکنم آدم هستم؟ یک چیز را برای اینکه زنم خوشش میآید میگویم، یکی را برای اینکه بچههایم خوششان میآید، یک چیز را برای همکارانم، یک چیز را برای رئیسم، یک چیز را برای رژیم سیاسی حاکم بر جامعهام و... هیچ چیز از زندگی من مال خودم نیست.
🔹به تعبیر یاکوب بومه، عارف معروف آلمانی، خدایا مرا از من میربایند، جامعه مرا از من میرباید. برای اینکه از من خوشتان آید دو عقیده از عقایدم را سرکوب میکنم، برای اینکه کس دیگری از من خوشش آید، دو فقره از احساسات و عواطفم را سرکوب میکنم و برای اینکه دیگری خوشش آید، دو فقره از ارادهها و خواستههایم را از بین میبرم. تکهای را به خاطر رضایت شما از خود میکَنم و تکهای را به خاطر رضایت ایشان. در این حال، موجود مُثلهشده و تکهتکهی از خود کنده شدهای درست مثل ماهی پیرمرد و دریای ارنست همینگوی میشوم. در آن رمان، پیرمردی ماهی بسیار بزرگی صید میکند که چون بزرگتر از قایق او بود و نمیتوانست آن را از آب بیرون بکشد و در قایقش قرار دهد، آن را با طنابی با خود به طرف ساحل کشاند. غافل از اینکه کوسهها در طول راه به ماهی حمله خواهند کرد و شروع به خوردن آن خواهند کرد. وقتی پیرمرد بعد از سه روز تلاش بیوقفه ماهی را به ساحل آورد و از آب بیرون کشید، دید فقط اسکلتش باقی مانده است و گوشتی بر تن آن نیست!
🔹انصافاً وقتی عزرائیل به سراغ من و شما میآید و به ساحل زندگیمان میرسیم، عیناً مانند آن پیرمرد هستیم؛ دیگر چیزی برای ما باقی نمانده است. یک کار را برای اینکه زن خانواده خوشش آید انجام میدهم، یک کار را برای اینکه بچهها خوششان آید و یک کار را برای اینکه رئیس نظام سیاسی حاکم بر جامعه و... خوششان آید. میگویم به خاطر تو از این تکه از وجودم صرف نظر کردم به خاطر دیگری از تکهی دیگر وجودم و... و دیگر چیزی از من باقی نمیماند.
🔹این زندگی برای ما رضایت باطن به بار نمیآورد. وقتی خودمان با خودمان خلوت میکنیم، میبینیم از خودمان بدمان میآید. این چه زندگیای است که هیچ چیزمان طبق مرام و مسلک خودمان نیست. اوّل علامت آدم معنوی آن است که زندگیاش اصیل است.
🔹 در اینجا البته هدف من نوعی مخالفخوانی و تکروی کاملاً بیمنطق نیست. ممکن است کسی بگوید همرنگی با جماعت نه، و بعد روی یک نوع مخالفخوانی و تکروی کاملاً بیمنطق برود! این کار هم به همان اندازهی همرنگی با جماعت بیمنطق است.
🔹اگر فهمیدم «الف، ب است دیگر هرکس میخواهد بگوید «الف» ب نیست! تا وقتی بر این فهمم باقی هستم باید بگویم الف، ب است». اما گاه فرد بعد از تأمل فراوان بر روی باورهایش به باوری میرسد که باور جمعی است.
➖کتاب در رهگذار باد و نگهبان لاله، ج ۱، ص۹۸
@mostafamalekian
🔊فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در جلسه رونمایی از کتاب برچیدن همه احزاب سیمون وی ترجمه غلامعلی کشانی|چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲|مؤسسه خانه دوستان آشنا
@Mostafamalekian
@Mostafamalekian
Audio
🔊فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در جلسه رونمایی از کتاب برچیدن همه احزاب سیمون وی ترجمه غلامعلی کشانی|چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲|مؤسسه خانه دوستان آشنا
@Mostafamalekian
@Mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹توصیه به نداشتن جزم و جمود هرگز به اين معنی نيست كه كسی صاحب عقيدهای نباشد، هركس عقيده خودش را دارد، اما سخن در اينجاست كه گاه انسان الحاقيهای به عقيده خودش میافزايد و آن اين است كه میگويد الف ب است و محال است كه الف ب نباشد. وقتی میپرسيد چرا عقيده تو اين طور است كه محال است خلافش نباشد و درباره عقيده ديگران اين سخن را نمی گویی؟ جواب میدهد چون عقيده من است و به عبارت ديگر ميگويد محال است كه عقيده من درست نباشد!
@mostafamalekian
🔹توصیه به نداشتن جزم و جمود هرگز به اين معنی نيست كه كسی صاحب عقيدهای نباشد، هركس عقيده خودش را دارد، اما سخن در اينجاست كه گاه انسان الحاقيهای به عقيده خودش میافزايد و آن اين است كه میگويد الف ب است و محال است كه الف ب نباشد. وقتی میپرسيد چرا عقيده تو اين طور است كه محال است خلافش نباشد و درباره عقيده ديگران اين سخن را نمی گویی؟ جواب میدهد چون عقيده من است و به عبارت ديگر ميگويد محال است كه عقيده من درست نباشد!
@mostafamalekian
بررسی کتابِ «در باب تسلّی خاطر»
🔴 سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب «در باب تسلّی خاطر» اثر مایکل ایگناتیف| پردیس کتاب مرکزی
@Mostafamalekian
@Mostafamalekian
🔊فایل صوتی پادکست الا | پادکست گفت و گو با استاد ملکیان با عنوان «قصه زندگی من| بخش اول»
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
قصه زندگیِ من
🔊فایل صوتی پادکست الا | پادکست گفت و گو با استاد ملکیان با عنوان «قصه زندگی من| بخش اول»
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
https://castbox.fm/va/5598974
@mostafamalekian
🔴نقد و بررسی کتاب «مسائل نظریه سیاسی»
▪️ با حضور استاد مصطفی ملکیان|دکتر سید حسین اطهری
(استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی)|دکتر علی اصغر داوودی
(استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد)|دکتر جواد حیدری (مترجم)|نرگس سلحشور (مترجم)
▪️چهار شنبه ۲۶ دی ماه ۱۴۰۳
▪️مشهد| سه راه ادبیات| مجتمع جهاد دانشگاهی| تالار فردوسی |ساعت ۱۷
➖جهت ثبت نام(رایگان) به این اکانت پیام دهید: @KetaabforooshiBot
@mostafamalekian
▪️ با حضور استاد مصطفی ملکیان|دکتر سید حسین اطهری
(استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی)|دکتر علی اصغر داوودی
(استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد)|دکتر جواد حیدری (مترجم)|نرگس سلحشور (مترجم)
▪️چهار شنبه ۲۶ دی ماه ۱۴۰۳
▪️مشهد| سه راه ادبیات| مجتمع جهاد دانشگاهی| تالار فردوسی |ساعت ۱۷
➖جهت ثبت نام(رایگان) به این اکانت پیام دهید: @KetaabforooshiBot
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔻من معتقدم معلم باید سه کار انجام دهد :
1️⃣شیوه اندیشیدن، که از همه مهمتر است. بارها افلاطون می گفت کسی که هر روز ماهی مورد نیازم را برایم بیاورد به من خدمتی نکرده است کسی به من خدمت کرده است که روش ماهی گیری را به من بیاموزد. به دو دلیل زیرا اولا اگر او از دنیا رفت دیگر من ماهیای ندارم که بخورم و ثانیا زندگی من خودمختاری خودش را از دست می دهد .
2️⃣ انتقال معلومات خودش به روش درست.
3️⃣شیوه زیستن را به شما یاد دهد . این بعد اخلاقی-معنوی کار معلمیست.
@mostafamalekian
🔻من معتقدم معلم باید سه کار انجام دهد :
1️⃣شیوه اندیشیدن، که از همه مهمتر است. بارها افلاطون می گفت کسی که هر روز ماهی مورد نیازم را برایم بیاورد به من خدمتی نکرده است کسی به من خدمت کرده است که روش ماهی گیری را به من بیاموزد. به دو دلیل زیرا اولا اگر او از دنیا رفت دیگر من ماهیای ندارم که بخورم و ثانیا زندگی من خودمختاری خودش را از دست می دهد .
2️⃣ انتقال معلومات خودش به روش درست.
3️⃣شیوه زیستن را به شما یاد دهد . این بعد اخلاقی-معنوی کار معلمیست.
@mostafamalekian
همایش صلح ایرانی
🔊فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان صلح ایرانی،۲۵ آذر ۱۴۰۳، هرمزگان، روستای گزیر
@mostafamalekian
@mostafamalekian
🔴مصطفیملکیان:
🔹به این نتیجه رسیدهام که اگر بخواهم به عصمت برسم به منجلاب بزرگترین گناهان میافتم. به همین دلیل است که همیشه به خودم میگویم مصطفی تو نباید انسان کامل بشوی. پنبهٔ این را از گوشت بکش بیرون. تو باید بهتر از اینکه هستی بشوی، همین.
@mostafamalekian
🔹به این نتیجه رسیدهام که اگر بخواهم به عصمت برسم به منجلاب بزرگترین گناهان میافتم. به همین دلیل است که همیشه به خودم میگویم مصطفی تو نباید انسان کامل بشوی. پنبهٔ این را از گوشت بکش بیرون. تو باید بهتر از اینکه هستی بشوی، همین.
@mostafamalekian