Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 شب معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ
🔹به مناسبت انتشار کتاب «معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ» ویراستهی استیون لیچ و جیمز تارتا گلیا، با ترجمهی صبا ثابتی که از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است
🔹با سخنرانی استاد مصطفی ملکیان، صبا ثابتی و علی دهباشی
🔹پنجشنبه بیست و هشتم فروردینماه ۱۴۰۴
تالار گفتوگوی ققنوس
🎙 فایل صوتی:
www.tg-me.com/arshyve/89
@bukharamag
@mostafamalekian
🔹به مناسبت انتشار کتاب «معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ» ویراستهی استیون لیچ و جیمز تارتا گلیا، با ترجمهی صبا ثابتی که از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است
🔹با سخنرانی استاد مصطفی ملکیان، صبا ثابتی و علی دهباشی
🔹پنجشنبه بیست و هشتم فروردینماه ۱۴۰۴
تالار گفتوگوی ققنوس
www.tg-me.com/arshyve/89
@bukharamag
@mostafamalekian
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴 سخنرانی مصطفی ملکیان با موضوع معنای زندگی
➖جهت ثبت نام به این اکانت در تلگرام پیام دهید:
@astaneh_house_support
@mostafamalekian
➖جهت ثبت نام به این اکانت در تلگرام پیام دهید:
@astaneh_house_support
@mostafamalekian
🔴 مصطفی ملکیان:
🔹به قول مولانا خورشيد كه هر صبح طلوع می كند نمی گويد كه من بر چمنزارها می تابم، اما بر لنجنزارها نمی تابم؛ بلكه به يكسان می تابد شما هم مثل خورشيد براي نيکی كردن به خوبی و بدی انسانها كاری نداشته باشيد.
@mostafamalekian
🔹به قول مولانا خورشيد كه هر صبح طلوع می كند نمی گويد كه من بر چمنزارها می تابم، اما بر لنجنزارها نمی تابم؛ بلكه به يكسان می تابد شما هم مثل خورشيد براي نيکی كردن به خوبی و بدی انسانها كاری نداشته باشيد.
@mostafamalekian
☑️نا آشکارگی حقیقت
☑️ اهمیت رجوع به نظر دیگران
☑️ اهمیت توجه به سنت بشری
✍️مصطفی ملکیان
🔹از آنجا که ایدئولوژیک اندیشی با نظریه (موهوم) آشکارگی حقیقت ملازمت دارد، ایدئولوژیک اندیش هر کس را که با او مخالف باشد، مخالف حقیقت آشکار و حق صریح و عریان می داند و در نتیجه نسبت به او احساسات و عواطف منفی مانند خشم، کینه ،نفرت و انزجار، سوءظن و هراس و خوارداشت، پیدا می کند و مگر می توان نسبت به کسی که با حقیقتِ آشکار مخالفت دارد، جز احساسات و عواطف منفی داشت؟ از این رو ایدئولوژیک اندیش هم درون خود را ویران می کند و هم بیرون دیگران را، هم به خود درد و رنج و آزار و آسیب می رساند و هم به دیگر اندیشان. باید فهم و قبول کرد که حقیقت آشکار نیست؛ سهل است، میل به آن نیز امکان پذیر نیست. فقط به تقرب به آن امید می توان بست؛ و این امید نیز جز با صرف اوقات، نیروها، استعدادها و فرصت های بی شمار از ناحیه انسان هایی پر شمار برآمدنی نخواهد بود.
🔹بنابراین برای تقرب به حقیقت به رجوع به دیگران سخت نیازمندیم. حقیقت طلبی و کنجکاوی علمی را نباید به جایی محدود کرد و یا در جایی متوقف ساخت. به نزد هر کسی که در مظان آن است که به حقیقتی نزدیکتر شده باشد باید شتافت و از او چیزی آموخت؛ و کیست که اصلا و ابدا در مظان این نباشد که بیش از ما به حقیقتی نزدیک شده باشد؟ ما به همه محتاجیم و از هیچ کسی مستغنی نیستیم. تقرب به حقیقت نه تخته بند مکانی خاص است و نه تخته بند زمانی خاص. مکان و زمان نمی شناسد، جغرافیا و تاریخ ندارد. از سویی هم شرقیان ممکن است به حقیقتی نزدیک تر شده باشند و هم غربیان، و هم شرقیان ممکن است از حقیقتی دورتر شده باشند و هم غربیان. از سوی دیگر هم انسان های جدید ممکن است به حقیقتی نزدیک تر شده باشند و هم انسان های قدیم، هم انسان های جدید ممکن است از حقیقتی دورتر شده باشند و هم انسان های قدیم. پس هم به شرقیان نیازمندیم و هم به غربیان، هم به انسان های جدید نیازمندیم و هم به انسان های قدیم.
🔹در نتیجه به سنت نیز توجه عمیق باید داشت. باید به متفکران دوران سنت اعم از فرزانگان، عرفا، بنیان گذاران ادیان و مذاهب، الاهی دانان، فیلسوفان، عالمان و ادیبان و هنرمندان شان رجوع کرد؛ آن هم رجوع از سر نیاز و برای یادگیری و نه صرفا از سر تبختر و برای کشف و استخراج خطاها. هم از فرهنگ های سنتی شرقی چیزها می توان آموخت و هم از فرهنگ های سنتی غربی. قهر کردن با سنت و روی گرداندن از آن در واقع چیزی نیست جز محروم ساختن خود از بخشی از میراث گرانبهای نوع بشر و موجب نوعی از باخودبیگانگی فرهنگی.
🔹در عین حال که در جست و جوی معرفت، فهم و حکمت همه مرزهای جغرافیایی و تاریخی را بلااستثنا باید درنوردید، روحیه نقادانه را نیز در هیچ جا و هیچ گاه نباید از کار برکنار داشت. به واقع آنچه در این جست و جو گری کمال اهمیت و مطلوبیت را دارد، کشف و استخراج اجزا و عناصری است که از بوته آزمایش عقل نقاد سربلند بیرون آمده باشند. با به کار گیری این محک است که هم از غرب زدگی در امان می مانیم و هم از شرق زدگی، هم از غرب ستیزی و هم از شرق ستیزی، هم از سنت پرستی و هم از تجدد پرستی، و هم از سنت هراسی و هم از تجدد هراسی.
🔹لازمه فعال نگه داشتن روحیه نقادی، باور به این است که حفظ فرهنگ خودی در تمامیت خود و به صورتی دست نخورده مطلوب نیست. فرهنگ خود ما نیز مانند هر فرهنگ دیگر باید محک عقلانیت نقادانه بخورد تا عیارش معلوم شود و اجزا و عناصر خرد ستیزش طرد و نفی شوند.
🔹حفظ فرهنگ خودی در تمامیت خود، افزون بر اینکه مطلوب نیست، ممکن نیز نیست. فرهنگ متجددانه، زاده در غرب چنانکه در فقره های اول و دوم گفته شد، مواضع قدرت و نقاط قوتی دارد که مبارزه با آن را از حیطه امکان و حوزه مطلوبیت خارج می کنند. لازمه این سخن، که مقابله با تجدد نه ممکن است و نه مطلوب، این است که حفظ فرهنگ های غیر متجددانه در کلیت شان نه ممکن است و نه مطلوب.
🔅مقاله « آنچه از داریوش شایگان روشنفکر می توان آموخت » ،مجله نگاه نو ،فروردین 96
@mostafamalekian
☑️ اهمیت رجوع به نظر دیگران
☑️ اهمیت توجه به سنت بشری
✍️مصطفی ملکیان
🔹از آنجا که ایدئولوژیک اندیشی با نظریه (موهوم) آشکارگی حقیقت ملازمت دارد، ایدئولوژیک اندیش هر کس را که با او مخالف باشد، مخالف حقیقت آشکار و حق صریح و عریان می داند و در نتیجه نسبت به او احساسات و عواطف منفی مانند خشم، کینه ،نفرت و انزجار، سوءظن و هراس و خوارداشت، پیدا می کند و مگر می توان نسبت به کسی که با حقیقتِ آشکار مخالفت دارد، جز احساسات و عواطف منفی داشت؟ از این رو ایدئولوژیک اندیش هم درون خود را ویران می کند و هم بیرون دیگران را، هم به خود درد و رنج و آزار و آسیب می رساند و هم به دیگر اندیشان. باید فهم و قبول کرد که حقیقت آشکار نیست؛ سهل است، میل به آن نیز امکان پذیر نیست. فقط به تقرب به آن امید می توان بست؛ و این امید نیز جز با صرف اوقات، نیروها، استعدادها و فرصت های بی شمار از ناحیه انسان هایی پر شمار برآمدنی نخواهد بود.
🔹بنابراین برای تقرب به حقیقت به رجوع به دیگران سخت نیازمندیم. حقیقت طلبی و کنجکاوی علمی را نباید به جایی محدود کرد و یا در جایی متوقف ساخت. به نزد هر کسی که در مظان آن است که به حقیقتی نزدیکتر شده باشد باید شتافت و از او چیزی آموخت؛ و کیست که اصلا و ابدا در مظان این نباشد که بیش از ما به حقیقتی نزدیک شده باشد؟ ما به همه محتاجیم و از هیچ کسی مستغنی نیستیم. تقرب به حقیقت نه تخته بند مکانی خاص است و نه تخته بند زمانی خاص. مکان و زمان نمی شناسد، جغرافیا و تاریخ ندارد. از سویی هم شرقیان ممکن است به حقیقتی نزدیک تر شده باشند و هم غربیان، و هم شرقیان ممکن است از حقیقتی دورتر شده باشند و هم غربیان. از سوی دیگر هم انسان های جدید ممکن است به حقیقتی نزدیک تر شده باشند و هم انسان های قدیم، هم انسان های جدید ممکن است از حقیقتی دورتر شده باشند و هم انسان های قدیم. پس هم به شرقیان نیازمندیم و هم به غربیان، هم به انسان های جدید نیازمندیم و هم به انسان های قدیم.
🔹در نتیجه به سنت نیز توجه عمیق باید داشت. باید به متفکران دوران سنت اعم از فرزانگان، عرفا، بنیان گذاران ادیان و مذاهب، الاهی دانان، فیلسوفان، عالمان و ادیبان و هنرمندان شان رجوع کرد؛ آن هم رجوع از سر نیاز و برای یادگیری و نه صرفا از سر تبختر و برای کشف و استخراج خطاها. هم از فرهنگ های سنتی شرقی چیزها می توان آموخت و هم از فرهنگ های سنتی غربی. قهر کردن با سنت و روی گرداندن از آن در واقع چیزی نیست جز محروم ساختن خود از بخشی از میراث گرانبهای نوع بشر و موجب نوعی از باخودبیگانگی فرهنگی.
🔹در عین حال که در جست و جوی معرفت، فهم و حکمت همه مرزهای جغرافیایی و تاریخی را بلااستثنا باید درنوردید، روحیه نقادانه را نیز در هیچ جا و هیچ گاه نباید از کار برکنار داشت. به واقع آنچه در این جست و جو گری کمال اهمیت و مطلوبیت را دارد، کشف و استخراج اجزا و عناصری است که از بوته آزمایش عقل نقاد سربلند بیرون آمده باشند. با به کار گیری این محک است که هم از غرب زدگی در امان می مانیم و هم از شرق زدگی، هم از غرب ستیزی و هم از شرق ستیزی، هم از سنت پرستی و هم از تجدد پرستی، و هم از سنت هراسی و هم از تجدد هراسی.
🔹لازمه فعال نگه داشتن روحیه نقادی، باور به این است که حفظ فرهنگ خودی در تمامیت خود و به صورتی دست نخورده مطلوب نیست. فرهنگ خود ما نیز مانند هر فرهنگ دیگر باید محک عقلانیت نقادانه بخورد تا عیارش معلوم شود و اجزا و عناصر خرد ستیزش طرد و نفی شوند.
🔹حفظ فرهنگ خودی در تمامیت خود، افزون بر اینکه مطلوب نیست، ممکن نیز نیست. فرهنگ متجددانه، زاده در غرب چنانکه در فقره های اول و دوم گفته شد، مواضع قدرت و نقاط قوتی دارد که مبارزه با آن را از حیطه امکان و حوزه مطلوبیت خارج می کنند. لازمه این سخن، که مقابله با تجدد نه ممکن است و نه مطلوب، این است که حفظ فرهنگ های غیر متجددانه در کلیت شان نه ممکن است و نه مطلوب.
🔅مقاله « آنچه از داریوش شایگان روشنفکر می توان آموخت » ،مجله نگاه نو ،فروردین 96
@mostafamalekian
🔴 انسانی همچون کرگدن
✍مصطفی ملکیان
🔹تأکید یک جانبه بر فردیت، آدمی را به حدِّ کرگدنی فرومیآورد که فقط به هدف خود چشم میدوزد، او را به موجودی تبدیل میکند که جهان هستی را فقط راهی میخواهد که او را به مقصد و مقصود خود برساند، و از او انسانی بسازد که شخصیت اجتماعیاش را در پیشگاه خدایی که از منش فردی خود ساخته است قربانی میکند. چنین کسی به سرتاسر جهان هستی، و از جمله به همه همنوعان خود، بهچشم ابزاری مینگرد که ارزشاش فقط بهمیزان کمکی است که به او، در راه رسیدن به اهدافاش، میکند.
🔹خود را خدایی میبیند که همگان باید برده و بنده او باشند و هرکس دیگر را به میزان بیش یا کمی این بردگی و بندگی کردن به خود نزدیک یا از خود دور میخواهد. گویی، بهگونهای، خود تنها انگار (Solipsist) است، چراکه جهان هستی را متشکل از خود، اهداف خود، و ابزارهایی در دسترس خود میانگارد، و بهگونهای، در خود نشسته (outist) است، زیرا خواستار ارتباط درست با دیگران نیست و/ یا توانایی ایجاد چنین ارتباطی را ندارد. از گردهمآیی چنین افرادی جامعه (society) پدید نتواند آمد، چرا که سیمان و ملاط جامعه، یعنی آنچه مایهی همبستگی اجتماعی میشود، در چنین گردهمآییای مفقود است. در این جا، فقط چیزی میتوانیم داشت نظیر، به تعبیر دیوید رایزمن (David Reisman)، متفکر امریکایی، ازدحام تنهایان (Lonely Crowd).
@mashghhayemanavi
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹تأکید یک جانبه بر فردیت، آدمی را به حدِّ کرگدنی فرومیآورد که فقط به هدف خود چشم میدوزد، او را به موجودی تبدیل میکند که جهان هستی را فقط راهی میخواهد که او را به مقصد و مقصود خود برساند، و از او انسانی بسازد که شخصیت اجتماعیاش را در پیشگاه خدایی که از منش فردی خود ساخته است قربانی میکند. چنین کسی به سرتاسر جهان هستی، و از جمله به همه همنوعان خود، بهچشم ابزاری مینگرد که ارزشاش فقط بهمیزان کمکی است که به او، در راه رسیدن به اهدافاش، میکند.
🔹خود را خدایی میبیند که همگان باید برده و بنده او باشند و هرکس دیگر را به میزان بیش یا کمی این بردگی و بندگی کردن به خود نزدیک یا از خود دور میخواهد. گویی، بهگونهای، خود تنها انگار (Solipsist) است، چراکه جهان هستی را متشکل از خود، اهداف خود، و ابزارهایی در دسترس خود میانگارد، و بهگونهای، در خود نشسته (outist) است، زیرا خواستار ارتباط درست با دیگران نیست و/ یا توانایی ایجاد چنین ارتباطی را ندارد. از گردهمآیی چنین افرادی جامعه (society) پدید نتواند آمد، چرا که سیمان و ملاط جامعه، یعنی آنچه مایهی همبستگی اجتماعی میشود، در چنین گردهمآییای مفقود است. در این جا، فقط چیزی میتوانیم داشت نظیر، به تعبیر دیوید رایزمن (David Reisman)، متفکر امریکایی، ازدحام تنهایان (Lonely Crowd).
@mashghhayemanavi
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹عارفان با عزمی که جزم میکنند بر اینکه در خودشان تحولی ایجاد کنند و به وضع موجود خودشان رضا ندهند، سالک میشوند و به راه میافتند. این عزم اگر دقت کرده باشید در اکثر ما آدمیان وجود ندارد. اکثر ما آدمیان نمیخواهیم خودمان را عوض کنیم البته دوست داریم که مناسباتمان با انسانهای دیگر تغییر کند و بهتر بشود؛ مناسباتمان با طبیعت بهتر شود، ولی بالاخره عزم بر تغییر خودمان را به صورت بالقوه هم اگر داشته باشیم به صورت بالفعل نداریم. به همین دلیل هم هست که سالکان معمولا در همه ادیان و مذاهب میگویند: اولین نقطه کار ما آن تنبه و بیداری است. یعنی که تا الان کارهایی میکردیم ولی نمیفهمیدهایم که چه میکنیم و نمیفهمیدهایم که چرا میکنیم و نمیفهمیدهایم که این کارهای ما چه آثار و نتایجی دارد و به تعبیر بسیار خوب اسپنسکی عارف روسی در واقع ما آدمیان در حالت عادی خفتهگرد و خوابگردیم. انسان معنوی تنبه پیدا میکند یعنی بیدار میشود یقظه برایش حاصل میشود و میگوید:چرا من خیلی کارها میکنم که نمیدانم چرا میکنم؟و نمیدانم چه آثار و نتایجی دارد.
@mostafamalekian
🔹عارفان با عزمی که جزم میکنند بر اینکه در خودشان تحولی ایجاد کنند و به وضع موجود خودشان رضا ندهند، سالک میشوند و به راه میافتند. این عزم اگر دقت کرده باشید در اکثر ما آدمیان وجود ندارد. اکثر ما آدمیان نمیخواهیم خودمان را عوض کنیم البته دوست داریم که مناسباتمان با انسانهای دیگر تغییر کند و بهتر بشود؛ مناسباتمان با طبیعت بهتر شود، ولی بالاخره عزم بر تغییر خودمان را به صورت بالقوه هم اگر داشته باشیم به صورت بالفعل نداریم. به همین دلیل هم هست که سالکان معمولا در همه ادیان و مذاهب میگویند: اولین نقطه کار ما آن تنبه و بیداری است. یعنی که تا الان کارهایی میکردیم ولی نمیفهمیدهایم که چه میکنیم و نمیفهمیدهایم که چرا میکنیم و نمیفهمیدهایم که این کارهای ما چه آثار و نتایجی دارد و به تعبیر بسیار خوب اسپنسکی عارف روسی در واقع ما آدمیان در حالت عادی خفتهگرد و خوابگردیم. انسان معنوی تنبه پیدا میکند یعنی بیدار میشود یقظه برایش حاصل میشود و میگوید:چرا من خیلی کارها میکنم که نمیدانم چرا میکنم؟و نمیدانم چه آثار و نتایجی دارد.
@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹 عوامل اجتماعی که جامعه را ناسالم میکند نزد پروین اعتصامی و خیلی از متفکران دیگر از جمله علی شریعتی که شاخصترین آنهاست، سه عامل است. شریعتی این سه عامل را به زَر و زور و تزویر تعبیر میکند(یا طلا و تیغ و تسبیح)
🔹در واقع تمام ناسازگاریهایی که در اجتماع وجود دارد از نظر پروین اعتصامی به بدکرداری و بد فعلی این سه گروه خلاصه میشود. بدفعلی و بدکرداری صاحبان قدرت سیاسی، صاحبان قدرت فرهنگی و صاحبان قدرت اقتصادی را موجب ناسالمی اجتماعی میداند.
🔹به زبان ساده انگار اگر شر این سه تا مرتفع میشد، که به نظر پروین اعتصامی در افق پدیدار نیست، بشر زندگی خوشتر و بهروزمندانهتری میتوانست داشته باشد. بنابراین هر کجا که ایشان به ظلمی اشاره دارد، به یکی از این سه عامل توجه دارد.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «نقد پروین به مناسبات ناسالم اجتماعی»
@mostafamalekian
🔹 عوامل اجتماعی که جامعه را ناسالم میکند نزد پروین اعتصامی و خیلی از متفکران دیگر از جمله علی شریعتی که شاخصترین آنهاست، سه عامل است. شریعتی این سه عامل را به زَر و زور و تزویر تعبیر میکند(یا طلا و تیغ و تسبیح)
🔹در واقع تمام ناسازگاریهایی که در اجتماع وجود دارد از نظر پروین اعتصامی به بدکرداری و بد فعلی این سه گروه خلاصه میشود. بدفعلی و بدکرداری صاحبان قدرت سیاسی، صاحبان قدرت فرهنگی و صاحبان قدرت اقتصادی را موجب ناسالمی اجتماعی میداند.
🔹به زبان ساده انگار اگر شر این سه تا مرتفع میشد، که به نظر پروین اعتصامی در افق پدیدار نیست، بشر زندگی خوشتر و بهروزمندانهتری میتوانست داشته باشد. بنابراین هر کجا که ایشان به ظلمی اشاره دارد، به یکی از این سه عامل توجه دارد.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «نقد پروین به مناسبات ناسالم اجتماعی»
@mostafamalekian
Audio
🔴 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در مراسم رونمایی از کتاب «پشت پرچین سخنهای درشت» | کاشان
@mostafamalekian
@mostafamalekian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در دانشگاه کاشان با عنوان دانشگاه جایگاه اعتقاد بدون تعصب
@mostafamalekian
@mostafamalekian
Audio
🔴 فایل صوتی سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در دانشگاه کاشان با عنوان دانشگاه جایگاه اعتقاد بدون تعصب
@mostafamalekian
@mostafamalekian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 روز معلم، روز کسانیست که چراغ اندیشه را روشن نگه میدارند؛ آنان که نهفقط درس میدهند، که خود زندگیای آموختنیاند. درود و تبریک نثار همهی معلمان آزادهای که این راه دشوار را با صداقت و رایگانبخشی درنوردیدهاند.
🔹به مناسبت این روز، کلیپی قدیمی از تدریس استاد مصطفی ملکیان در سال ۱۳۸۴ را منتشر مینماییم. این درسگفتار با عنوان «بررسی نسبت علم و فلسفه در تاریخ تفکر»، در جهاد دانشگاهی تهران برگزار شده است. استاد ملکیان در این کلیپ به تشریح معنای گزارهی تحلیلی میپردازند.
@mostafamalekian
🔹به مناسبت این روز، کلیپی قدیمی از تدریس استاد مصطفی ملکیان در سال ۱۳۸۴ را منتشر مینماییم. این درسگفتار با عنوان «بررسی نسبت علم و فلسفه در تاریخ تفکر»، در جهاد دانشگاهی تهران برگزار شده است. استاد ملکیان در این کلیپ به تشریح معنای گزارهی تحلیلی میپردازند.
@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 دیدار صمیمانه استاد مصطفی ملکیان (فیلسوف، مترجم) با فاطمه حمامی (نقاش توانیاب اهل نصرآباد)
@mostafamalekian
@mostafamalekian
Audio
🔊سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان معنای زندگی (رنج بی معنا، رنج معنادار)، مؤسسه آستانه
@astaneh_house
@mostafamalekian
@astaneh_house
@mostafamalekian
🔴ویژگی های بنیادگرایان
✍️مصطفی ملکیان
🔹بنیادگرایی دیدگاهی است که قائلان به آن به سه گزاره زیر باور دارند:
1️⃣من نمیتوانم مخالف رای خودم را تحمل کنم
گزاره اول این است که تحمل مخالف رای من برای من امکانپذیر نیست. من نمیتوانم مخالف رای خودم را تحمل کنم و تسامح و تساهل داشته باشم. قائل به مدارا و رواداری باشم. یا من و یا مخالف من. من نمیتوانم با مخالف خودم همزیستی مسالمتامیز داشته باشم. بالاخره یا جای من است و یا جای مخالف من. اگر من در جایی هستم، مخالف من نباید آنجا باشد. اگر هم مخالف من هست من نباید باشم. یعنی من و مخالفانم در واقع مخالف یکدیگر نیستیم، دشمن یکدیگر هستیم. من مخالف خود را فقط مخالف تلقی نمیکنم، بلکه دشمن خود تلقی کرده و با او خصومت و عداوت دارم. این گزاره اول.
2️⃣ حقیقت، حقیقت مطلق، حقیقت اصلاحناپذیر و بیقید و شرط نزد من است
گزاره دوم این است که حقیقت، حقیقت مطلق، حقیقت اصلاحناپذیر و بیقید و شرط نزد من است و بس. آنچه من به آن قائل هستم حقیقت است، آن هم حقیقت مطلق است. حقیقتی که اختصاص به زمان، مکان، اوضاع و احوال خاصی ندارد، و قید و شرط نمیپذیرد. موارد اسنثنا ندارد. حقیقتی که من بیان میکنم و بر زبان و قلم من جاری میشود و به آن عقیده دارم، حقیقتی است مطلق که اختصاص به زمانی و مکانی یا وضع و حالی ندارد. همیشه و همه جا و در هر اوضاع و احوالی این گزاره و مجموع گزارههایی که من به آنها قائل هستم صادق هستند. این هم نکته دوم.
3️⃣فقط یک حقیقت وجود دارد
گزاره سوم این است که فقط یک حقیقت وجود دارد. غیر از حقیقت من حقیقت دیگری وجود ندارد. اینطور نیست که من حقیقتی را گفته باشم و کس دیگری هم حقیقتی قائل باشد. حقیقت من همه آنچه را که دیگران به عنوان حقیقت میگویند را از حَیز حقیقت بودن ساقط میکند. بنابراین حقیقت من قابل جمع با حقیقت دیگری نیست. هر چه غیر از آنچه که من گفتهام باشد، دیگر حقیقت نیست. کذب و خطا و جهل است و نمیتوان به آن التزام ورزید.
🔹اگر این سه دیدگاه را کسی داشته باشد به «فاندامنتالیزم» یا «بنیادگرا» تعبیر میشود.
حال اگر این حقایق در حیطه دین گفته شود، بنیادگرای دینی است. اگر در حیطه سیاست گفته شود، بنیادگرای سیاسی خواهد بود. و اگر هم در حیطه اخلاق باشد، بنیادگرای اخلاقی است.
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹بنیادگرایی دیدگاهی است که قائلان به آن به سه گزاره زیر باور دارند:
1️⃣من نمیتوانم مخالف رای خودم را تحمل کنم
گزاره اول این است که تحمل مخالف رای من برای من امکانپذیر نیست. من نمیتوانم مخالف رای خودم را تحمل کنم و تسامح و تساهل داشته باشم. قائل به مدارا و رواداری باشم. یا من و یا مخالف من. من نمیتوانم با مخالف خودم همزیستی مسالمتامیز داشته باشم. بالاخره یا جای من است و یا جای مخالف من. اگر من در جایی هستم، مخالف من نباید آنجا باشد. اگر هم مخالف من هست من نباید باشم. یعنی من و مخالفانم در واقع مخالف یکدیگر نیستیم، دشمن یکدیگر هستیم. من مخالف خود را فقط مخالف تلقی نمیکنم، بلکه دشمن خود تلقی کرده و با او خصومت و عداوت دارم. این گزاره اول.
2️⃣ حقیقت، حقیقت مطلق، حقیقت اصلاحناپذیر و بیقید و شرط نزد من است
گزاره دوم این است که حقیقت، حقیقت مطلق، حقیقت اصلاحناپذیر و بیقید و شرط نزد من است و بس. آنچه من به آن قائل هستم حقیقت است، آن هم حقیقت مطلق است. حقیقتی که اختصاص به زمان، مکان، اوضاع و احوال خاصی ندارد، و قید و شرط نمیپذیرد. موارد اسنثنا ندارد. حقیقتی که من بیان میکنم و بر زبان و قلم من جاری میشود و به آن عقیده دارم، حقیقتی است مطلق که اختصاص به زمانی و مکانی یا وضع و حالی ندارد. همیشه و همه جا و در هر اوضاع و احوالی این گزاره و مجموع گزارههایی که من به آنها قائل هستم صادق هستند. این هم نکته دوم.
3️⃣فقط یک حقیقت وجود دارد
گزاره سوم این است که فقط یک حقیقت وجود دارد. غیر از حقیقت من حقیقت دیگری وجود ندارد. اینطور نیست که من حقیقتی را گفته باشم و کس دیگری هم حقیقتی قائل باشد. حقیقت من همه آنچه را که دیگران به عنوان حقیقت میگویند را از حَیز حقیقت بودن ساقط میکند. بنابراین حقیقت من قابل جمع با حقیقت دیگری نیست. هر چه غیر از آنچه که من گفتهام باشد، دیگر حقیقت نیست. کذب و خطا و جهل است و نمیتوان به آن التزام ورزید.
🔹اگر این سه دیدگاه را کسی داشته باشد به «فاندامنتالیزم» یا «بنیادگرا» تعبیر میشود.
حال اگر این حقایق در حیطه دین گفته شود، بنیادگرای دینی است. اگر در حیطه سیاست گفته شود، بنیادگرای سیاسی خواهد بود. و اگر هم در حیطه اخلاق باشد، بنیادگرای اخلاقی است.
@mostafamalekian
🔴 نسبیبودن خیر و شر در رویدادهای زندگی
✍️مصطفی ملکیان
🔹 گفته شده است که در روستایی، کسی یک اسب داشت و این اسب روزی گریخت. مردم روستا آمدند و به صاحب این اسب دلداری میدادند که تو فقط یک اسب داشتی و بسیاری از کارهایت متوقف بر وجود این اسب بود، و اکنون که اسب گریخته، آسیب زیادی دیدهای. آن فرد در پاسخ گفت: مگر واقعاً رفتن اسب اتفاق بدی است که آمدهاید به من دلداری بدهید؟
🔹فردای آن روز، این اسب به همراه یک گله اسب وحشی بازگشت. مردم همه نزد او آمدند تا تبریک بگویند و اظهار شادمانی کنند و بگویند چه خوب شد که یک اسب رفت و خودش بازگشت و یک گله اسب وحشی هم با خود آورد. او در پاسخ گفت: مگر بازگشت یک اسب به همراه یک گله اسب وحشی اتفاق خوبی است که شما اینگونه شاد باش میگویید؟
🔹روز بعد، پسر این مرد در حال تربیت آن اسبهای وحشی بود تا آنها را رام کند. در این میان، از اسب به پایین پرتاب شد و پایش شکست. مردم باز آمدند تا تسلیت بگویند و به او دلداری بدهند که پای فرزندت شکسته است. او گفت: مگر شکستن پای فرزند انسان چیز بدی است؟
🔹روز بعد، سربازان امپراتور آمدند و گفتند جنگی در گرفته است. آنها به روستا آمدند تا جوانان را برای جنگ ببرند. دیدند که این پسر پایش شکسته است و او را از جنگ معاف کردند. باز مردم آمدند و گفتند چه خوب شد که پایتان شکست و از مرگ و جنگ نجات پیدا کردید و این واقعه خوبی برای شما بود. او در پاسخ گفت: مگر نرفتن فرزند انسان به جنگ، واقعاً اتفاق خوبی است؟
🔹شما از این داستان چه میفهمید؟ از این میفهمید که هیچ رویدادی در زندگی شما رخ نداده است که بتوانید ادعا کنید این رویداد قطعاً تا پایان عمرتان به نفع شما خواهد بود. از طرف دیگر نیز هیچ رویدادی در زندگی شما اتفاق نخواهد افتاد که بتوانید با اطمینان بگویید این رویداد حتماً تا آخر عمر به ضرر شماست.
🔹هیچ متدولوژیای تاکنون توسط عقل بشر کشف نشده که با استفاده از آن بتوان گفت فلان رویداد در زندگی من باعث بیچارگی من شد و مرا نابود کرد. از سوی دیگر نیز هیچ متدولوژیای کشف نشده که بتوان با آن انگشت گذاشت روی یک رویداد و گفت این رویداد آمد تا مرا حتماً خوشبخت کند و تا پایان به نفع من باشد.
🔹بنابراین، هر رویدادی، هر چقدر شادی لحظهای در شما ایجاد کند، میتوانید آن شادی لحظهای که بهصورت رفلکسی و غیرارادی ایجاد شده را تجربه کنید، اما فقط در همان حد. گمان نکنید که این شادی نشانهای از سعادتمندی تضمینشده است.
🔹از سوی دیگر، اگر رویدادی اتفاق افتاد که بهصورت رفلکسی، غریزی و غیرارادی، اندوهی در شما ایجاد کرد، آن اندوه نیز مشکلی ندارد، چون غیرارادی است. اما فقط در همان لحظه. اصلاً گمان نکنید که این رویداد آمده تا بدبختی زندگیتان را امضا کند و زندگیتان تا پایان بد خواهد بود.
🔹ما هیچ کشفی در این زمینه نمیتوانیم بکنیم که آیا این واقعه تا پایان با ما چه خواهد کرد. هرچقدر ظاهرش مهیب و هولناک باشد، ممکن است مقدمه یک اتفاق مثبت باشد. و از سوی دیگر، هیچ واقعهای هرچقدر هم دلپذیر و شادیآور باشد، نمیتوان گفت که آمده است تا ما را قطعاً سعادتمند کند.
🔹و این یعنی رویدادها بههیچوجه معلوم نیست که با شما چه خواهند کرد. اگر چنین است، پس هیچ رویدادی را نباید آگاهانه و ارادی موجب شادی یا اندوه خود بدانید. چون زمانی که آگاهانه شاد یا غمگین میشوید، بهنوعی گویی مطمئن هستید که این رویداد تا پایان به نفع یا ضرر شما خواهد بود.
🔹چه زندگی را فقط در دنیا ببینید و چه به زندگی اخروی نیز معتقد باشید، در هر دو صورت نمیتوانید بگویید این واقعه آمده تا وضعیت من را بهتر کند.
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹 گفته شده است که در روستایی، کسی یک اسب داشت و این اسب روزی گریخت. مردم روستا آمدند و به صاحب این اسب دلداری میدادند که تو فقط یک اسب داشتی و بسیاری از کارهایت متوقف بر وجود این اسب بود، و اکنون که اسب گریخته، آسیب زیادی دیدهای. آن فرد در پاسخ گفت: مگر واقعاً رفتن اسب اتفاق بدی است که آمدهاید به من دلداری بدهید؟
🔹فردای آن روز، این اسب به همراه یک گله اسب وحشی بازگشت. مردم همه نزد او آمدند تا تبریک بگویند و اظهار شادمانی کنند و بگویند چه خوب شد که یک اسب رفت و خودش بازگشت و یک گله اسب وحشی هم با خود آورد. او در پاسخ گفت: مگر بازگشت یک اسب به همراه یک گله اسب وحشی اتفاق خوبی است که شما اینگونه شاد باش میگویید؟
🔹روز بعد، پسر این مرد در حال تربیت آن اسبهای وحشی بود تا آنها را رام کند. در این میان، از اسب به پایین پرتاب شد و پایش شکست. مردم باز آمدند تا تسلیت بگویند و به او دلداری بدهند که پای فرزندت شکسته است. او گفت: مگر شکستن پای فرزند انسان چیز بدی است؟
🔹روز بعد، سربازان امپراتور آمدند و گفتند جنگی در گرفته است. آنها به روستا آمدند تا جوانان را برای جنگ ببرند. دیدند که این پسر پایش شکسته است و او را از جنگ معاف کردند. باز مردم آمدند و گفتند چه خوب شد که پایتان شکست و از مرگ و جنگ نجات پیدا کردید و این واقعه خوبی برای شما بود. او در پاسخ گفت: مگر نرفتن فرزند انسان به جنگ، واقعاً اتفاق خوبی است؟
🔹شما از این داستان چه میفهمید؟ از این میفهمید که هیچ رویدادی در زندگی شما رخ نداده است که بتوانید ادعا کنید این رویداد قطعاً تا پایان عمرتان به نفع شما خواهد بود. از طرف دیگر نیز هیچ رویدادی در زندگی شما اتفاق نخواهد افتاد که بتوانید با اطمینان بگویید این رویداد حتماً تا آخر عمر به ضرر شماست.
🔹هیچ متدولوژیای تاکنون توسط عقل بشر کشف نشده که با استفاده از آن بتوان گفت فلان رویداد در زندگی من باعث بیچارگی من شد و مرا نابود کرد. از سوی دیگر نیز هیچ متدولوژیای کشف نشده که بتوان با آن انگشت گذاشت روی یک رویداد و گفت این رویداد آمد تا مرا حتماً خوشبخت کند و تا پایان به نفع من باشد.
🔹بنابراین، هر رویدادی، هر چقدر شادی لحظهای در شما ایجاد کند، میتوانید آن شادی لحظهای که بهصورت رفلکسی و غیرارادی ایجاد شده را تجربه کنید، اما فقط در همان حد. گمان نکنید که این شادی نشانهای از سعادتمندی تضمینشده است.
🔹از سوی دیگر، اگر رویدادی اتفاق افتاد که بهصورت رفلکسی، غریزی و غیرارادی، اندوهی در شما ایجاد کرد، آن اندوه نیز مشکلی ندارد، چون غیرارادی است. اما فقط در همان لحظه. اصلاً گمان نکنید که این رویداد آمده تا بدبختی زندگیتان را امضا کند و زندگیتان تا پایان بد خواهد بود.
🔹ما هیچ کشفی در این زمینه نمیتوانیم بکنیم که آیا این واقعه تا پایان با ما چه خواهد کرد. هرچقدر ظاهرش مهیب و هولناک باشد، ممکن است مقدمه یک اتفاق مثبت باشد. و از سوی دیگر، هیچ واقعهای هرچقدر هم دلپذیر و شادیآور باشد، نمیتوان گفت که آمده است تا ما را قطعاً سعادتمند کند.
🔹و این یعنی رویدادها بههیچوجه معلوم نیست که با شما چه خواهند کرد. اگر چنین است، پس هیچ رویدادی را نباید آگاهانه و ارادی موجب شادی یا اندوه خود بدانید. چون زمانی که آگاهانه شاد یا غمگین میشوید، بهنوعی گویی مطمئن هستید که این رویداد تا پایان به نفع یا ضرر شما خواهد بود.
🔹چه زندگی را فقط در دنیا ببینید و چه به زندگی اخروی نیز معتقد باشید، در هر دو صورت نمیتوانید بگویید این واقعه آمده تا وضعیت من را بهتر کند.
@mostafamalekian
نشست رونماییِ کتاب «روحدرمانی»
آقای مصطفی ملکیان
🔴نشست رونماییِ کتاب «روحدرمانی»| استاد مصطفی ملکیان| ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ |خانه آشنا
🔹جهت مشاهده دیگر سخنرانی های رونمایی از کتاب روح درمانی کلیک کنید:
سخنرانی آقای محمدرضا سلامت
سخنرانی آقای ایرج شهبازی
پرسش و پاسخ
@mostafamalekian
🔹جهت مشاهده دیگر سخنرانی های رونمایی از کتاب روح درمانی کلیک کنید:
سخنرانی آقای محمدرضا سلامت
سخنرانی آقای ایرج شهبازی
پرسش و پاسخ
@mostafamalekian