✔️عدم خود شیفتگی با اخلاقی زیستن

✍️مصطفی ملکیان

🔹اخلاقي زيستن باعث مي‌شود كه انسان آهسته‌آهسته به لحاظ روانی  از خودشيفتگی رهايی يابد. چون یکی از ویژگیهای قواعد اخلاقی اين است که تعميم‌پذيرند، يعني براي اشخصاص مشابه در اوضاع و احوال مشابه حكم مشابه هست و اين بدين معناست كه انسان ديگر ميان خود و ديگری فرقی نمی‌گذارد. چون وقتی انسان برای كسی در اوضاع و احوالی حكمی می‌دهد، طبق اصل تعميم‌پذيری برای همه كسان ديگر هم در اوضاع و احوال مشابه همان حكم را می‌دهد و از جمله اين كسان يكی هم خود اوست؛ بدين صورت كم‌كم از اينكه خود را تافته جدابافته بداند دور می‌شود.

🔹 شايد همه ما اين طور باشيم كه بر امتيازهای بزرگی كه ديگران دارند چشم می‌بنديم و از سوی ديگر می‌خواهم همه با امتياز كوچكی كه ما داريم چشم باز كنند يا اينكه حكمی كه درباره عملی به ديگران می‌دهيم درباره همان عمل در خودمان آن را تخفيف می‌دهيم. مخصوصاً «حجاب معاصرت» اين امر را تشديد مي‌كند، يعنی درباره شخصيتهای تاريخی به‌راحتی انسان اعتراف به بزرگی آنها می‌كند، اما اگر همان شخصيت در زمان خودش باشد باور كنيد اگر خيلی مجبور شود سخنی بگويد می‌گويد كه انسان بدی نيست!.  به عبارت ديگر با اخلاقی زيستن اين حالت كه انسان خودش را قطب عالم امكان می‌داند ــ و همه ما به درجاتی خود را قطب عالم امكان می دانيم ــ كمتر و كمتر می‌شود.

🔹خودشيفتگی در اثر بی‌توجهی به اين امر پديد می‌آيد و خودش فرزندانی دارد كه به نظر بنده، همان طور كه روانشناسانی مثل كلاينبرگ گفته‌اند، چهار تای آنها اهميت بيشتری دارند: پيش‌داوری، تعصب، جزم و جمود و بی‌مدارایی. اين حالتها در انسان خودشيفته هست، چون در تعريف همه آنها خودشيفتگی نهفته است. پيش‌داوری با تعصب فرق دارد ، پيش‌داوری يعنی انسان بيش از اينكه با كسی كه غير او يا عضو گروهی غير گروه اوست مواجه شود و او را در مواجهه بيازمايد درباره‌اش حكم ارزشی بدهد، به تعبيری يعنی داوری پيش از مواجهه. اين پيش‌داوری چه مثبت باشد و چه منفی نادرست است، هرچند عموماً منفی است.

@mostafamalekian
ادامه👇
    ادامه👆

🔹اين پيش‌داوری از آنجا صورت می‌گيرد كه ديگری من يا عضو گروه من نيست و اين يعنی خودشيفتگی. تعصب يعنی انسان به انسان ديگری وفادار می‌شود، يا به تعبير صوفيه دست بيعت با كسی می‌دهد و عهد وفاداری می‌بندد و بعدها كه اين انسان ديگر فرد نادرستی از كار درآمد او همچنان به عهد خود خواهد ماند. ابتدا به نظر مي‌آيد كه وفاداری خوب و از فضايل است، اما بعد متوجه می‌شويم كه در واقع او می‌گويد كه ممكن نيست انتخاب من نادرست باشد. جزم و جمود هرگز به اين معنی نيست كه كسی صاحب عقيده‌ای نباشد، هركس عقيده خودش را دارد، اما سخن در اينجاست كه گاه انسان الحاقيه‌ای به عقيده خودش می‌افزايد و آن اين است كه می‌گويد الف ب است و محال است كه الف ب نباشد. وقتی می‌پرسيد چرا عقيده تو اين طور است كه محال است خلافش نباشد و درباره عقيده ديگران اين سخن را نمی گویی؟ جواب می‌دهد چون عقيده من است و به عبارت ديگر مي‌گويد محال است كه عقيده من درست نباشد.

🔹بي‌مدارایی  يعنی اينكه انسان طرز انديشه‌ها و طرز زيستهای ديگر را در كنار طرز انديشه يا طرز زيست خود تحمل نكند. به عبارت ديگر يعنی انسان قبول نكند كه طرز انديشه و طرز زيست او يكي از طرز انديشه‌ها و طرز زيستهای جهان است و بگويد چون طرز انديشه و طرز زيست ديگری طرز انديشه و طرز زيست من نيست آن را تحمل نمي‌كنم. جالب است كه گاه طرز زيست ديگری هم مثل طرز زيست اوست اما طرز انديشه‌اش فرق می‌كند و اين را هم تحمل نمی‌كند؛ انگيزاسيون تفتيش باور بود نه تفتيش طرز زيست، چيزي كه احتمال تكرارش در همه جای جهان هست.

🔹(سه هزار مسيحي بر سر اين بحث كشته شدند كه آيا بر سر سوراخ يك سوزن يك فرشته جای می‌گيرد يا چند فرشته و يا هيچ فرشته و حتی پاسكال، آن متفكر و اخلاقی بزرگ، هم در این‌باره موضع گرفت. اينجا همه طرز زيست يكسان داشتند و مسيحي بودند، اما اختلاف باور داشتند)
حال ببينيد كه از اين چهار فرزند منحوس خودشيفتگی چه مشكلاتی چه براي خود فرد خودشيفته و چه براي كسانی كه در معرض اين خودشيفتگی بوده‌اند حاصل شده است. اما اگر انسان به اصل تعميم‌پذيری توجه كند اين مادر و در نتيجه اين فرزندان از بين خواهند رفت.

🔹فكر نكنم هيچ روانشناسي به اندازه اريش فروم در اين باره كار كرده باشد كه اخلاقی زيستن چقدر در رهايی از خودشيفتگی و در نتيجه در رهايی از پيش‌داوری و تعصب و جزم و جمود و بی‌مدارایی و زندگی با آرامش تأثير دارد. اين رهایی از خودشيفتگی نتيجه رعايت قاعده زرين هم هست، چون اين قاعده می‌گويد كاری را كه نمی‌پسندی با تو كنند با ديگران نكن، به عبارت ديگر يعنی تو با ديگران فرقی نداری.

❇️ روانشناسی اخلاق | صفحات 136و 137

@mostafamalekian
🔴 سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در گرامیداشتِ روز سعدی در شیراز

زمان: جمعه ۳۱ فروردین، ساعت ۱۸

مکان: شیراز، خیابان ستارخان، نرسیده به بیمارستان خدادوست، نبش کوچه ۲۲، مجتمع شیراز‌مال، طبقه دوم

جهت ثبت‌نام رایگان به دایرکت اینستاگرام بوکلند پیام دهید: اینجا

@mostafamalekian
⭕️ پارادوکس‌هایِ معنویّت 

کسانی که اهلِ معنویّت‌اند چه کسانی که در واقع به صورتِ نظری دربابِ معنویّت کار کرده‌اند و چه کسانی که اهل کارورزیِ معنوی هستند یا اهلِ نوعی ورزه‌یِ معنوی هستند، معتقد به یک سلسه اموری هستند که از آن به پارادوکس‌هایِ (Paradox) معنوی تعبیر می‌کنم. پارادوکس‌هایِ معنویّت، متناقض‌نماهایی هستند که هر انسانِ معنوی دیر یا زود در زندگی‌اش با این متناقض‌نماها آشنایی پیدا می‌کند. این متناقض‌نماها به حسبِ ظاهر از نظر منی که عاشق نیستم، از نظر منی که معنوی نیستم، واقعاً متناقض‌اند امّا در باطن متناقض نیستند. از این نظر ازشان به "پارادوکس‌هایِ معنویّت" تعبیر می‌کنیم.

1️⃣ پارادوکسِ صلح با شمشیر
پارادوکس‌های معنویّت را معنویانِ جهان، عارفان، عالمانِ اخلاق، و کسانی که به روان‌شناسیِ معنویّت می‌پردازند، شماره کرده‌اند. مهم‌ترین این پارادوکس‌هایِ معنویّت یکی پارادوکسِ معروفی است که از آن به "پارادوکسِ صلح با شمشیر" تعبیر می‌کنند.  انسانِ معنوی در مرحله‌ای از زندگی احساس می‌کند که آرامش را با شمشیر - شمشیری که حضرتِ عیسی در دو انجیل از چهار انجیل از ایشان نقل شده است، مراد می‌کردند - صلحی همراه با شمشیر. صلحی فقط با شمشیر. شکی نیست که صلحِ همراه با شمشیر، پارادوکسیکال (Paradoxical) است.

2️⃣ پارادوکسِ  مردن در حال زیستن یا مرگِ پیش از مرگ
پارادوکسِ دوّمی که اهلِ معنا هم فراوان به آن توجّه کرده‌اند پارادوکسی است که می‌گوید زندگی را تا از دست ندهی بدست نمی‌آوری . بنابراین زندگی بدون مردن امکان‌پذیر نیست. نه مردن بعد از زندگی، مردن پیش از زندگی. زندگی بدونِ مردن امکان‌پذیر نیست. یعنی زندگی از دلِ مرگ بیرون می‌آید که این یک پارادوکسِ معنوی است.

3️⃣پارادوکسِ  فرزانگیِ ابلهان
پارادوکسِ دیگر که از پارادوکس‌هایی است که خیلی محّلِ توجّهِ افراد قرار گرفته است. یک  پارادوکسِ مشهوری است (که اهلِ معنا فراوان از آن ذکر کرده‌اند) که ابلهان نوعی فرزانگی دارند. اهلِ معنا بالمآل می‌رسند به اینکه در ابلهان، در ساده دلان، نوعی فرزانگی وجود داشته که خردمندان، فیلسوفان، حکیمانِ مشهور چه بسا از این فرزانگی سود می‌جسته‌اند. "فرزانگی ابلهان" باز نوعی پارادوکسِ معنوی است.

4️⃣پارادوکسِ  قوّتِّ ضعف‌ها
پارادوکسِ معنویِ دیگری هم که باز در اینجا می‌خواهم عرض کنم پارادوکسی است که در اینجا از آن به "پارادوکسِ قوّتِّ ضعف‌ها" تعبیر می‌کنم. اهلِ معنا گفته‌اند بسیاری از این ضعف‌هایِ آدمی قوّت آدمی هستند. اگر این ضعف‌ها در انسان نمی‌بودند در واقع قوّت‌هایی در انسان نمی‌بودند. ضعفی که قوّت است و ضعفی که نبودش ضعف است.

5️⃣پارادوکسِ خشونتِ عشق
از میان پارادوکس‌ها هم یکی "پارادوکسِ خشونتِ عشق" است. عشق به نظر می‌آید نباید خشونت داشته باشد ولی وقتی ما می‌گوییم خشونتِ عشق یعنی عشق نوعی خشونت در آن وجود دارد. این خشونتِ عشق در واقع همین چیزی بود که بیان کردم؛ یعنی اینکه هر انسانی که انسان‌هایِ دیگر را دوست می‌دارد و اهلِ احسان به انسان‌هایِ دیگر است، چاره‌ای جز این ندارد که این خشونت را باید تحمّل کند. فرقِ خشونتِ عشق با خشونتِ نفرت در اینجاست که خشونتِ عشق متوجّهِ خودِ من است و خشونتِ نفرت متوجّهِ دیگران.
انسانی که عاشق است، فقط خشن است، امّا نسبت به خودش خشن است؛ یعنی فقط ناخوشایندهایِ خودش را، فقط ناپسندهایِ خودش را، باید تحمّل بکند. همه‌یِ انسان‌هایِ عاشقِ انسان‌هایِ دیگر، اینجور بوده‌اند.

سخنرانی شهادت اوج خشونت عشق ،سال84

@mostafamalekian
📸 سخنرانی مصطفی ملکیان در بوکلند شیراز

@mostafamalekian
🔴 روز سعدی گرامی باد

🗣مصطفی ملکیان:

🔹 اخلاق سعدی یک اخلاق پا در زمین است .

🔹در اخلاق سعدی بیشتر اخلاق مصلحت اندیشانه را می بینم، این اخلاق با فهم عرفی ما سازگار است .

🔹بیشترین تأثر در اخلاق سعدی تأثر از اخلاق رواقی است.

🔹در جامعه ما که فتیله اخلاقیات دارد روز به روز پایین کشیده می شود، به جای اینکه شعارهای بلند پروازانه بدهیم به اخلاق سعدی التزام بورزیم.

🔹ما متأسفانه در مقام عمل از کمترین اخلاقیات برخورداریم اما در مقام ادعا همه گویا می خواهیم به افلاک برسیم، و این یک تضاد خیلی فاحشی است؛ باید برگردیم به یک اخلاق خیلی ساده .

سخنرانی اخلاق سعدی،فروردین۹۷

@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴غزلی از سعدی | مصطفی ملکیان | باغ ارم | یکم اردیبهشت ۱۴۰۳

@yarekhaksar
@mostafamalekian
بزرگداشت سعدی
🔈سخنرانی مصطفی ملکیان در بوکلند شیراز با عنوان «هرکس به تماشایی»| 31 فروردین 1403

@mostafamalekian
⭕️رابطه باور و احساس چگونه است و کدام علت دیگری است؟

مصطفی ملکیان

🔹چهار نظر در این مورد داده شده است: 
- این دو رابطه علی و معلولی ندارند. دیوید هیوم به این رای قائل بود. 
- باور برای احساس علت است ولی نه برعکس یعنی علیت یک طرفه ی باور برای احساس. 
- احساس برای باور علت است و آن هم علیت یک طرفه. 

این سه تا تقریبا امروز طرفدار ندارند و چهارمین نظر این است که این دو رابطه دیالکتیکی دارند. باور و احساس رابطه علی و معلولی دارند. و هر کدام برای یکدیگر علت می شوند.

🔹 جریان عمده روان شناسی امروز بر نظریه چهارم است، ولی در همین قول یک نزاعی است که هنوز فیصله یافته نیست و آن نزاع این است که بین این دو وزن کدام بیشتر است؟ اینجا سه قول وجود دارد. یعنی همان مقدار که باور علت برای احساس می شود احساس هم همین مقدار علت برای باور است و هم عِدل و هم ترازو هستند. این قول کمتر طرفدار نسبت به دو قول دیگر دارد. 

🔹قول دیگر این است که باورها قوی تر از احساسات هستند و باورها بیشتر علت می شوند برای احساسات. این قول در تاریخ باعث ادبار شده است. 
قول آخر هم قول ویلیام جیمز است که من هم به این قائلم که احساسات و عواطف از باورها قوت بیشتری دارند و بیشتر علت می شوند برای باورها. 

🔹این قوی بودن باور یا احساس از این جهت مهم است که مشخص می کند که جوهره شخصیت و منش هر فرد کجاست. هسته ی مرکزی شخصیت هر فرد کجاست. ویلیام جیمز هسته اصلی را احساس و عاطفه می داند و  قول ارسطویی باورها هسته اصلی شخصیت را تشکیل می دهند. عرفا طرفدار ویلیام جیمزند. " هر چیز که در جستن آنی، آنی" یا به گفته علی بن ابیطالب " قمیته کل امریء ما یحسنه" ارزش هر کسی به اندازه آن چیزی است که آن را دوست دارد. چه چیزی را دوست دارید تو ارزش آن را دوست داری. اگر ثروت دوست داری به اندازه ثروت ارزش داری اگر معرفت را دوست داری ارزش آن را داری. وزن تو را احساس و عاطفه ات مشخص می کند ببین احساس و عاطفه ات مجذوب و مقهور چه چیز است.

🔹عرفای ما می گفتند لبَ آدمی، طلب آدمی است. بگو در بازار دنیا طالب چه هستی تا بگویم چقدر قیمت داری. جستجوگری و احساس وعاطفه ی تو مهم است.
کلام ما از صدر ظهور ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) اینکه باورها از احساسات مهمترند از ارسطو پذیرفته شد و وارد کلام و الهیات ما شد. اگر از متکلم مسلمان، مسیحی یا یهودی بپرسید که خط فاصل مومنان از کافران کجاست می گویند عقایدشان است. می گویند عقایدشان باید صادق باشد. اگر بگویید کسی هزار نیکی کرده است می پرسند به وجود خدا و زندگی پس از مرگ معتقد است یا نیست. یعنی عقاید برایشان مهم است. مثلا اولین مساله رساله عملیه در هر رساله ای این است که می گوید در اصول دین نمی توانید تقلید کنید در فروع فقط می توانید تقلید کنید. در اصول هر کسی با نیروی استدلال گر خودش عقایدی داشته باشد. 

▫️مصاحبه تعلیم و تربیت،۱۳ اسفند ۹۶
@mostafamalekian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️︎مصطفی ملکیان در این گفتار، این ادعا که تعبّد نیز مانند پزشکی، رجوع به متخصص است، مورد نقد قرار می‌دهد.

او ویژگیهایی را برای فردِ متخصص بر می‌شمرد که در پیامبر و یا عالِمِ دینی وجود ندارد.

@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مصطفی ملکیان: رنج ما حاصل تلقی ما از واقعیت است

@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مصطفی ملکیان: بیش ترین شرف انسانی برای من وقتی احساس شده است که در محضر استادی معلمی نشسته ام

@mostafamalekian
گفت و گو با استاد ملکیان
مصطفی ملکیان
گفتوگوی جمعی از دوستان با مصطفی ملکیان

۳۱ فروردین ۱۴۰۳، بوکلند ارم شیراز

@mostafamalekian
❇️خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند.

✍️مصطفی ملکیان

🔹دينداری به معنای داشتن يك سلسله معارف و عقائد درباره خدا نيست: ” حاقّ مطلب را ميتوان بدين صورت تقرير كرد: خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند - گاهی به عنوان تأمين كننده آب و نان ،گاهی به عنوان پشتوانه اخلاقی ،گاهی به عنوان دوست، و گاهی به عنوان محبوب. اگر مفيد از كار درآيد، آگاهی دينی بيش از اين نميخواهد. آيا خدا واقعاً وجود دارد؟ چگونه وجودی دارد؟ چيست؟ اينها پرسشهايي بسيار، پر شمار ولی بيربط [ به حقيقت دين] اند.

🔹در تحليل نهايی،نه خدا،بلكه زندگي،زندگی بيشتر، زندگی ای عظيمتر، غنيتر،و ارضاء كننده تر غايت دين است. عشق به زندگی‌،‌ در هر مرتبه ای از شكوفايی سائقه دين است“.

💢تنوع دين در روزگار ما،مقدمه مصطفي ملكيان بر كتاب

@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:

🔹"توهّم"، یعنی بریدن از واقعیت، منشأ همه‌ی گناهانی است که ما، در ارتباط با خدا، همنوعانمان، و عالَم هستی مرتکب می‌شویم امّا "تخیل"؛ درست برخلافِ توهّم که آدمی را از واقعیت‌ها دور می‌کند، او را به واقعیتها نزدکی می‌کند: "ما از تخیل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره می‌جوییم." همان طور که توهّم بزرگترین دشمن و مانع اخلاقی زیستن است، تخیّل بزرگترین یار و مُمدِّ حیاتِ اخلاقی است

🔹مرز میان توهّم و تخیّل، در واقع، مرز میان تصدیق و تصوّر است. یک زن اگر تصدیق کند، یعنی بپذیرد، که مرد است دستخوش توهّم است، امّا اگر فقط تصوّر کند، یعنی بینگارد، که مرد است از قدرت تخیّل بهره‌مند است و آن را به کار گرفته است. 

@mostafamalekian
پدیدارشناسی هنر و ادبیات
🔈 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست معرفی کتاب «پدیدارشناسی هنر و ادبیات» | بوکلند مارکیز| تهران

@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:

🔹بهترین زندگی، آن است كه انسان در آن دستخوش توهم عدم تناهی نباشد. كسانی كه به تناهی زندگی توجه نمی‌كنند، به یك نوع خیال‌پردازی و رویابافی دچار می‌شوند و زندگی‌شان از واقعیت به دور می‌افتد. تناهی انواعی دارد كه سه قسم مهم‌ترین آنهاست: اول تناهی عمر، دوم تناهی دانایی‌ها ما و سوم، تناهی توانایی‌ها ما. بهترین زندگی را باید در میان تناهی‌ها جست‌وجو كرد.

(پ.ن: این تصویر توسط هوش مصنوعی و متناسب با این متن ساخته شده است)

@mostafamalekian
2024/05/12 10:38:16
Back to Top
HTML Embed Code: