Telegram Web Link
📝📝📝 سعید مدنی؛ از تفسیر جهان تا عاملیت در تغییر

✍️عبدالله مومنی


سعید مدنی؛ صدای کمیاب ضدتبعیض و نابرابری در سرزمینی که رنج و فقر، تبعیض و نابرابری، به بخشی از زیست روزمره مردم بدل شده، معدودند کسانی که نه تنها این رنج‌ها را ببینند، بلکه عمیقاً بفهمند و جسورانه روایت‌شان کنند. سعید مدنی یکی از همین صداهای کمیاب است؛ جامعه‌شناسی که سال‌ها نه در پشت درهای بسته دانشگاه، بلکه در دل میدان‌های واقعی جامعه و در متن زندگی، به فهم و تحلیل مسائل بنیادین جامعه ایران پرداخته است.

سعید مدنی،نه تماشاگر بحران، بلکه جویای راه‌حل است؛ نه مدعی صرف، بلکه خود را مسئول و درگیر سرنوشت جامعه‌اش می‌داند.
یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های علمی، اجتماعی و سیاسی دکتر مدنی ،همواره چگونگی مواجهه با بحران‌های پیچیده و ریشه‌دار جامعه ایران بوده است. او نه تنها به تشخیص و تحلیل بحران‌ها پرداخته، بلکه همواره کوشیده است راه‌هایی برای مهار، تعدیل و عبور از این بحران‌ها پیشنهاد دهد؛ راه‌هایی که بر پایه شناخت عمیق واقعیت‌های اجتماعی، و باور به امکان تغییر مسالمت‌آمیز بنا شده‌اند.

سعید مدنی زندگی علمی خود را صرف شناخت و تحلیل آسیب‌هایی و معضلاتی کرده که بخش عظیمی از جامعه، بی‌صدا و در حاشیه، با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. اعتیاد،نابرابری،فقر، طرد اجتماعی، خشونت ساختاری، روسپی‌گری و اعتراضات فرودستان، تنها بخشی از محورهای پژوهش‌های اوست که در قالب کتاب‌ها و مقالات علمی، به اسنادی قابل اتکاء و ماندگار ؛در بحران‌شناسی مسایل اجتماعی ایران بدل شده‌اند

سعید مدنی سال‌هاست که با نگاهی دقیق، موشکافانه و ژرف‌اندیشانه به مسائل اجتماعی ایران پرداخته و در آثار دیگر او چون جنبش‌های اجتماعی و دگرگونی اجتماعی در ایران، علیه خشونت ،اعتراضات اجتماعی و بسیاری از مقالات و پژوهش‌هایش، روایت‌هایی مسئولانه را طرح نموده که هشدارهایی آگاهانه به سیاست‌گذاران و جامعه است‌ . هشدارهایی که اگر شنیده می‌شدند، شاید از بسیاری بحران‌های امروز پیش روی جامعه نبود.

او با اتکا به دانش و تجربه‌اش، روند تحولات اجتماعی و اعتراضات مردمی را نه تنها با آگاهی، درک درست و دقت تحلیل کرد، بلکه نسبت به سرنوشت و تبعات اجتماعی آن نیز هشدار داد. جرم سعید مدنی این بود که در کنار مردم ایستاد، از دردها و رنج های مردم نوشت، خواست‌های عمومی  جامعه ایران را جدی گرفت و بر لزوم پاسخگویی به مطالبات جامعه و تغییرات بنیادین و  ساختاری تأکید کرد.

سعید مدنی همواره در تحلیل‌هایش به این نکته اشاره کرده که نادیده‌گرفتن اعتراضات و  مطالبات اجتماعی، انباشت خشم و انسداد سیاسی، می‌تواند به جنبش های ‌اعتراضی  و وضعیت جنبشی در جامعه منجر شود؛ اما راهکار او نه خشونت، نه فروپاشی، بلکه گذار مسالمت‌آمیز به سوی دموکراسی بوده و هست.

سعید عزیز همواره بر مقاومت مدنی، شیوه‌های خشونت‌پرهیز، و نقش نهادهای مدنی تأکید ویژه دارد؛ راهی که بسیاری از اندیشمندان آزادی‌خواه نیز آن را تنها مسیر پایدار توسعه سیاسی و اجتماعی می‌دانند و سال‌ها حبس، محدودیت‌ها، محرومیت‌ها و فشارهای امنیتی، ممنوعیت چاپ و انتشار اثر و پژوهش هایش بخصوص دز چند سال گذشته ؛هزینه‌ای است که مدنی برای وفاداری‌اش به حقیقت پرداخت.

اما این هزینه‌ها و دشواری های تحمیل شده نه دکتر را از میدان بیرون راند، و نه از صداقت علمی‌اش کاست. او حتی در دوران زندان نیز به پژوهش و تالیف و ترجمه اش ادامه داد و از درد های جامعه ایران نوشت و تحلیل کرد و از درون بند، جامعه را با زبان تحقیق و تحلیل صدا می زند....

📌متن کامل:
https://cutt.ly/1rzYYn88
@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 به یاد نزهت امیرآبادیان؛ از همراهان بی‌سروصدای کلمه و جنبش سبز

✍🏻 کلمه - مهرداد طباطبایی

طنین دور همخوانی‌های نیم قرن پیش هنوز در گوش خیلی از ما پژواک دارد که می‌گفتیم و تکرار می‌کردیم: به آنان که با قلم تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند ...

از این دست قلم‌های بانی آگاهی و دشمن تباهی، کم نبودند در سال‌های خفقان پس از ۸۸ که کمتر رسانه‌ای می‌توانست صدای مردم باشد و از فساد، تزویر و استبداد حاکم بر ایران بنویسد.

و چه سربلندند در پیشگاه تاریخ، آنها که در آن سال‌ها با قلم خود در کنار مردم ایستادند تا بذر هویت این مردم را ولو به قدر شعله‌ای و اندک شرری، زنده و روشن نگه دارند. چه آنها که ناگزیر از مهاجرت شدند، و چه آنها که در وطن ماندند و با نام مستعار - سر در دهان شیر فرو برده - خبر نوشتند و رنج‌های مظلومان را – چه در زندان‌های کوچک و چه در زندان بزرگ - روایت کردند.

نزهت امیرآبادیان یکی از اینان بود. او که در شامگاه همین پنجشنبه چشم بر جهان فروبست، سال‌های سال بود که با قلم و اندیشه‌اش کنار مردم ایستاده بود. چه وقتی از سیاست خارجی و دیپلماسی که در آن تخصص داشت می‌نوشت و چه وقتی که به سیاست داخلی می‌رسید و اخبار جنبش سبز را روایت می‌کرد.

حالا که ده سال یا کمتر و بیشتر گذشته، حالا که آن عزیز در بین ما نیست، دیگر عذری وجود ندارد که از شجاعتش ننویسم و از ایستادگی و آرمان‌خواهی‌اش نگویم. او همکار و همراه کلمه در آن سالها بود و از این بابت به گردن خیلی از ما حق دارد. مصداق همانان بود که ایمان داشتند و اهل استقامت بودند؛ و از قماش کهنه‌جوانانی که جوانی‌شان را به پای ملت و مملکت گذاشتند و چیزی برای خود نخواستند.

ای کاش که نزهت یا همان زهرای عزیز ما در کلمه، می‌ماند و لحظه‌ی رفع حصر میرحسین را می‌دید. اگر بود، اشک شوق در چشمش جمع می‌شد و لابد در سکوت و آرامش همیشگی‌اش حظ می‌برد از اینکه آن تلاش‌ها و ایستادگی‌ها و مبارزه‌های آرام و در سکوت بالاخره نتیجه داده است. حیف که او نیست؛ اما آرزوی او که رفع حصر و دیگر ظلم‌ها و رنج‌های مردم و بازگشت کشور به مدار انسانیت و عقلانیت است، همچنان زنده است. یادش گرامی و نبودش چه تلخ.
@MahmoudianMeh
@MostafaTajzadeh
♦️ عبدالله مومنی:

‏⁧  علی بیکس⁩، یار دیرین جنبش دانشجویی و صدای رسای دادخواهی مردم، دیگر در میان ما نیست.
‏علی که رنج بازداشت‌های ۱۸تیر ۷۸، جنبش سبز ۸۸ و آبان ۹۸ را به جان خرید، هرگز از آرمان آزادی و عدالت  دست نکشید.

‏یاد و خاطره اش ما را به ادامه راه متعهدتر می‌کند و مسئولیت ما را سنگین‌تر از همیشه‌.
‏روحش شاد


@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
📝📝📝روایت سرگشاده امیر شهیدی، پدر مهرشاد شهیدی درباره روند رسیدگی به پرونده شکایت از عاملان جان باختن فرزندش؛
جلسه رسیدگی به اتهامات ضرب و جرح عمدی و قتل شبه عمد در سی‌ام اردیبهشت برگزار می‌شود/ به رغم دستور قاضی از مطالعه پرونده توسط مقام ناشناس جلوگیری به عمل آمده/ رسیدگی به قتل شبه عمد، بدون قطعیت قرار منع تعقیب قتل عمد، فاقد بار حقوقی و خارج از رویه‌های قضایی است

امتداد-گروه خبر:
امیر شهیدی، پدر مهرشاد شهیدی، دانشجوی ۲۰ ساله که چهارم آبان‌ماه ۱۴۰۱ در اعتراضات آن سال، جان باخت، ضمن روایتی سرگشاده که متن آن را در اختیار «امتداد» قرار داده، ضمن تشریح روند دادگاه رسیدگی به شکایت خانواده شهیدی از ضاربین فرزند خود به بیان جزئیاتی از این روند پرداخته که بخش‌های تیترواری از این روایت به شرح زیر است؛

روز حادثه چهارم آبان، حدود ساعت ۲۲ از رستوران با ما تماس گرفتند که مهرشاد به محل کار خود بازنگشته، با توجه به اعتراضات گسترده مردمی، بلافاصله به جستجوی او پرداختیم.

پس از جستجوی فراوان و بعد از شناسایی مهرشاد عزیز در غسالخانه آرامستان اراک، ما را به اداره اطلاعات برده سوالات زیادی از ما کردند که به تمام آن‌ها پاسخ کتبی دادیم. در پایان، تقاضای دادخواهی نموده و درخواستی مبنی بر اعاده حقوق خود و مهرشاد عزیز ارایه‌ کردیم.

بعد از گذشت چندماه پیگیری و عدم پاسخ مناسب، حسب پیشنهاد  یکی از دوستان، شکایت دیگری تنظیم و در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۴۰۱ آن ‌را از طریق دفاتر حقوقی، ارسال کردیم تا توسط بازپرس پرونده مورد توجه قرار بگیرد.

تحقيقات در مدت زمان طولاني و خارج از عرف درشعبه یک بازپرسي ادامه پیدا کرده و وکیل پرونده تحت لايحه‌اي با عنوان تسريع در روند رسيدگي مورخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ درخواست كم كردن روند رسيدگي و سرعت بخشيدن به موضوع را داشته است. لايحه  مذکور، توسط مدیر دفتر (شعبه یک بازپرسي (ويژه قتل) دادسراي عمومي و انقلاب شهرستان اراك) ثبت دفتر انديكاتور و ضميمه پرونده شده است.

در مورخه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۳ ابلاغيه‌اي جهت مطالعه پرونده از جانب شعبه یک بازپرسي به  اينجانب در جهت مطالعه پرونده ارسال شد و پس از اطلاع از اين موضوع، من به همراه وکلای محترم در تاريخ ۲۵ مهرماه ۱۴۰۳  به شعبه بازپرسي مراجعه و تقاضاي مطالعه پرونده را كرديم كه بازپرس در پاسخ به ما اعلام كرد كه با توجه به امنيتي بودن پرونده و اينكه پرونده در مورد اتهامات عليه امنيت بوده است، وكلاي شكات بايستي از وكلاي مورد تاييد قوه قضاييه و ذیل موضوع تبصره ۴۸ قانون آيين دادرسي كيفري باشند!

هم اكنون نيز بازپرس پرونده در اقدامي عجيب با صدور ابلاغيه فاقد پيوست به اینجانب در مورخ ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ به صدور قرار نهايي نموده كه بنده با مراجعه به شعبه و مطالعه متن قرار متوجه شدم كه نسبت به اتهام قتل عمد قرار منع تعقيب صادر و چون اجازه مطالعه پرونده حتي به بنده و وکلا  نيز داده نشده، اعتراض به اين قرار ممكن نبوده و بنده از احقاق حقوق قانوني خود منع شده‌ام.

اما متاسفانه شعبه یک دادگاه کیفری یک استان مرکزی ضمن ایراد به سمت وکلایی که از ابتدا وکالت نامه آن‌ها در پرونده ثبت و ضم شده، بدون رسیدگی به درخواست مطالعه پرونده، اعتراض یاد شده را رد و اکنون موجبات تضییع حقوق  اینجانب و همسرم را به عنوان اولیای دم فراهم کرده است. سوال این جاست که بر فرض محال اینکه وکلا فاقد سمت بوده‌اند دادگاه کیفری یک اراک به اعتراض چه کسی رسیدگی نموده است؟

سپس ابلاغ جلسه رسیدگی از شعبه ۱۰۳ کیفری دو برای رسیدگی به اتهامات ضرب و جرح عمدی و قتل شبه عمد برای مورخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ صادر شد. اما هنگامی که من به همراه وکلا برای مطالعه پرونده حاضر شدیم، به رغم دستور قاضی شعبه مربوطه برای مطالعه پرونده از مطالعه آن توسط مقام ناشناس جلوگیری به عمل آمده و بنابراین تصمیم بر این شد که به علت عدم مطالعه پرونده و عدم رعایت قانون و عدالت و عدم امکان دفاع بدون اگاهی از مندرجات پرونده توسط وکلا از یک سو و از سوی دیگر با توجه به اینکه قرار منع تعقیب هنوز قطعی نشده و فرصت فرجام خواهی هنوز مهیاست.

بنابراین رسیدگی به قتل شبه عمد بدون قطعیت قرار منع تعقیب قتل عمد فاقد بار حقوقی و خارج از رویه و روند های قضایی است، پس در نتیجه در این جلسه شرکت نکنم و وکلای پرونده نیز  امکان دفاع نداشته و شرکت در چنین جلسه‌ای خلاف تمامی اصول مسلم حقوقی و قضایی خواهد بود.

متن کامل

@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
‏⁧#مهدی_بهمن⁩ نویسنده و نگارگر بعداز تحمل ۳ سال حبس زیر حکم اعدام، از زندان اوین آزاد شد.

@hoseinrazzagh
@MostafaTajzadeh
#واگویه

آنچه ما را از پا در می‌آورد رنج نیست.
ناامیدی پس از امیدوارشدن به پایان یافتن رنج است که ما را از پا در می‌آورد.


حكايت كرده‌اند پادشاهي در يك شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سربازی را ديد كه با لباسي اندك در سرما نگهبانی مي‌داد.
از او پرسيد: سردت نيست؟
نگهبان گفت: چرا اي پادشاه! اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل كنم.
پادشاه گفت: من الان داخل قصر مي‌روم و مي‌گويم يكي از لباس‌های گرم مرا برايت بياورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشكر كرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش كرد.
صبح روز بعد جسد سرمازدهٔ نگهبان را در حوالي قصر پيدا كردند، در حالي كه در كنارش با خطي ناخوانا نوشته بود:
اي پادشاه! من هر شب با همين لباس كم سرما را تحمل مي‌كنم، اما وعده لباس گرم تو مرا از پا درآورد.

@EnvironmentalSociology
@MostafaTajzadeh
" تهران سه راه آذری مدرسه تابان مهر کلاس اول، وقتی  با آن جثه کوچکم  صدای بلندم را به رخ کشیدم ، معلم مان خانم قنبری با آن دامن مشکی و بلوز  سفیدش و مرا برای اجرای  تک خوانی سرود  شاهنشاهی انتخاب کرد .
  آبان ماه بود ، بچه ها صف در صف در حیات مدرسه ایستاده بودند من با لباس پیشاهنگی،جلوی گروه سرود ایستادم ، خانم مافی ناظم قد بلند  و جدی مان با آن دامن سرمه ای و پیراهن یقه دارش شخصا خم شد و میکروفن بزرگ را جلوی صورتم گرفت.
من خواندم : شاهنشه ما زنده بادا، پاید کشور به فرش جاودان!
صدایم از بلندگوهای حیات پخش شد.
هنوز به نقطه اوج مصرع نرسیده بودم  که سنگی به شیشه دفتر مدرسه خورد .عده ای خشمگین مدرسه را محاصره کردند و شعار می دادند : بگو مرگ بر شاه..بگو مرگ بر شاه .
 پلیس آمد و مدرسه تعطیل شد.
فردای آن روز ما  به روستای مادر بزرگ در شهریار رفتیم . من و برادرم سعید در مدرسه روستا ثبت نام کردیم. سال بعد وقتی انقلاب پیروز شد به تهران برگشتیم. من کلاس دوم بودم ، خانم قنبری  که حالا روسری سر کرده بود گفت برو دفتر با تو کار دارند . خانم مافی  کاغذی را به دستم داد و گفت: خوندن بلدی ؟ گفتم : بله خانم گفت: برو این را حفظ کن،باید جلوی گروه سرود بخونی ، اما اول یکبار برای من بخوان ببینم درست می خونی یا نه .
خواندم: خمینی ای امام، خمینی ای امام، ای مجاهد ای مظهر شرف ، ای گذشته ز جان در ره هدف!
***
به بازجوی جوان می‌گویم: الان واقعاً جان و حوصله بحث کردن با شما را ندارم.
جوان می‌گوید: ما تعیین می‌کنیم که شما حوصله چه چیزی را داشته باشید.
نگاهش می‌کنم. انگار پسر بچه‌ای مضطرب، پشت نقاب بزرگی پنهان شده.از همان نقاب‌های معروف جادوگران آفریقایی که یک فریم قبل از حرکت فریز شده‌اند تا حسی از ترس و رازآلودگی را به مخاطب القا کنند.
پوست تیره و آفتاب‌سوخته‌اش چرب است. تمرین کرده تا دو دو زدن چشمانش را کنترل کند. ماهیچه‌های صورتش در همان ژست ماسک جادوگر آفریقایی بی‌حرکت مانده‌اند. یادش داده‌اند که برای ایجاد خوف تنها یکی از چشمان مخاطبش را هدف بگیرد و خیره به آن نگاه کند. نفسش را حبس کرد
**
سایه بزرگ خواهر افسر روی سرم می‌افتد.
می‌پرسد: شیر می‌خوری؟
ذوق‌زده می‌گویم: بله، چرا نخورم؟ دستتون درد نکنه:
طعنه‌آمیز می‌گوید: مگه نگفتی اعتصاب غذا کردی؟
یادم می‌آید. شرمگین سرم را پایین می‌اندازم."

قسمت سوم کتاب نفس دوم، منتشر شد.
عکس: ردیف اول نفر دوم سمت راست😊

لینک دسترسی مستقیم به فایل صوتی کامل:

https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/68025af81aabee4d3802dbf8

لینک دسترسی در کانال کست باکس:
https://castbox.fm/vb/799006316


قابل دسترسی در اسپاتیفای، اپل پادکست، فیس بوک و تمام کانال های پادگیر ...با نام : نفس دوم
@MostafaTajzadeh
ملاقات اردیبهشتی(۲)

این دور از حبس ظالمانه همسرجان هم دارد سه ساله می‌شود بدون برخورداری از حق مسلم مرخصی و این یعنی محرومیت یک مادر از دیدن فرزندش و محرومیت یک فرزند از دیدن پدر و حتی شنیدن صدایش!

دختر کوچکمان اما یک سهمیه کوچک ماهانه برای دیدار پدر دارد. از راه دور می‌آید، مقابل او می‌نشیند و سعی می‌کند در این عالم بدخبری‌ها یکی دو خبر خوب پیدا کند به او بدهد باشد که لبخندی بر لبش بیاورد.

به همسرجان درگذشت دخترعموی عزیز و‌مهربانش را تسلیت می‌گوییم. احوال فرزندانش را می‌پرسد. می‌گویم خیلی بی‌تابند برای آرامش‌شان دعا کن.

بعد از احوالپرسی از ما و فامیل و دوست و آشنا نوبت می‌رسد به پی‌گیری خبرها. از اوضاع نابسامان کشور بهتر از ما مطلع است اما شنیدن از ناهنجاری‌های اجتماعی که ما، هم گزارش‌هایش را می‌شنویم و هم با
چشمان خود مشاهده می‌کنیم، خیلی ناراحتش می‌کند.

می‌گویم لابد جرم آقای مدنی هم همین آسیب‌شناسی‌های اجتماعی است که به لطف حضرات زندان در تبعید شده‌است.همسرجان
در مورد دخالت امنیتی‌ها برای جلوگیری از برگزاری اتاق کلاب هاوس به مناسبت سالروز بازداشت دکتر سعید مدنی گفت: باعث تأسف است که اینها به جای آن که دکتر سعید مدنی را فوری آزاد کنند و از این که یک استاد متعهد و خوش فکر جامعه‌شناسی را قریب ۹ سال زندان و‌تبعید کرده‌اند، عذرخواهی کنند، مانع از برگزاری مراسم مجازی برای بزرگداشت او شده‌اند!

وی هم‌چنین توقیف استودیو‌پات را به شدت محکوم کرد و گفت:
پس از توقیف فله‌ای مطبوعات که تبعات منفی آن را به چشم دیدند؛
ضربه‌ای که به نرخ مطالعه وارد آمد و‌ ضربه به رسانه‌های داخلی که مرجعیت خبری را از داخل به خارج منتقل کرد. با این حال عبرت نگرفته باز هم دنبال ادامه بگیر و ببندها هستند و نمی‌فهمند که در عصر ارتباطات این کارها صرفا تلاشی مذبوحانه و‌محکوم به شکست است و فقط آبروریزی‌اش برایشان می‌ماند.

همسرجان درمورد وضعیت آقای مطلب احمدیان هم‌گفت:
به دنبال قولی که مبنی بر فراهم کردن تسهیلات برای اقدامات درمانی به او‌ داده‌اند، اعتصاب غذایش را شکسته است.امیدوارم به این وعده هرچه زودتر عمل شود تا هم‌بندی ما بیش از این از بیماری‌های متعددی که دارد زجر نکشد.

وی افزود: ما هم‌بندی‌های مطلب با توجه به طولانی شدن زمان اعتصاب غذا و آسیب‌هایی که می‌توانست موجب تشدید بیماری‌های او و اثراتش شود، از او خواهش کردیم تا به وعده‌های مقامات قضایی و مسئولین زندان اعتماد کرده به اعتصاب غذایش پایان دهد.و امیدواریم هرچه زودتر به این وعده‌ها عمل شود.

آخرین واکنش همسرجان نسبت به ارسال پیامک‌های حجاب بود وی گفت:
این اقدام غیرقانونی جز آن که موجب عصبانیت مردم و ایجاد التهاب هرچه بیشتر شود، نتیجه‌ی عملی ندارد. و ادامه‌ آن می‌تواند موجب اعتراضات جدی شود.

@MostafaTajzadeh
فردای بهتر (مصطفی تاجزاده) pinned «‍ ملاقات اردیبهشتی(۲) این دور از حبس ظالمانه همسرجان هم دارد سه ساله می‌شود بدون برخورداری از حق مسلم مرخصی و این یعنی محرومیت یک مادر از دیدن فرزندش و محرومیت یک فرزند از دیدن پدر و حتی شنیدن صدایش! دختر کوچکمان اما یک سهمیه کوچک ماهانه برای دیدار پدر…»
📝📝📝 سالگرد «فرود سخت»؛ چرا داستان سقوط مبهم شده است؟

✍️ محمدحسین روانبخش

یک‌سال گذشت! از همان اول معلوم بود که از دل آن فرود سخت (اصطلاحی که خبرگزاری‌های خودی‌شان برای سقوط هلی‌کوپتر انتخاب کرده‌اند) چه بیرون می‌آید: ماجرایی پر از ابهام و رازگونگی.

بخشی از این ابهام‌ها طبیعی بود، عدم اشراف اطلاعاتی و سردرگمی اولیه در ایران چیز عجیبی نیست؛ اما بخشی واقعا عجیب و پرسش‌برانگیز. مثلا معاون اجرایی وقت رئیس‌جمهور هفت ساعت پس از سقوط و  در حالی که همه چیز تمام شده بود، اعلام کرد که «از نقاط امیدوارکننده وقوع سانحه برای بالگرد رئیس جمهوری این است با یکی از سرنشینان هلیکوپتر و یکی از کادر پرواز ارتباط برقرار شده است که نشان می‌دهد میزان سختی حادثه بالا نبوده است»! کسی در این یک‌سال جوابی برای این اعلام پیدا نکرده است و شاید جواب جز این نباشد که «همه‌چیزشان به همه‌چیزشان می‌آید».

اما در طول این یک سال گویی ابهام و رازگونگی این ماجرا به سیاست اصلی تبدیل شده است. هنوز معلوم نیست علت سقوط چیست. هم می‌خواهند تلویحا دست دشمنان در آن باشد و هم نباشد، هم حادثه باشد و هم نباشد، هم مظلومیتی در آن باشد و هم اقتدار ! ابهام و رازآلودگی، علاوه بر این‌که ضعف‌ها و خطاهای احتمالی را می‌پوشاند، عظمت و تقدسی به ماجرا و شخصیت‌های آن می‌بخشد که به‌شدت مطلوب و مورد نیاز است!

البته که تلاش‌های دیگری هم در این راستا شده است. در همان روزهای اول منصور ارضی سعی کرد شباهت‌سازی نادرستی بین پیکر رئیسی و یکی از ائمه کند که یخش نگرفت! در طول این یک سال سعی شده که در محل سقوط مقبره و زیارتگاهی ساخته شود و حتی همین روزها اعلام شده که بخشی از پیکرها در آن‌جا باقی مانده، و از برگزاری ۱۲۰ هزار مراسم سالگرد سخن گفته‌اند... و جز آن، انبوه داستان‌سرایی‌هایی که شده است. از دستاوردسازی‌های عجیب و غریب برای دولتی که فشل بود تا نمونه‌ی آخرش این‌که مرحوم رئیسی را مجتهد در زمینه‌ی برق اعلام کرده‌اند!

اما بی‌سلیقگی در این کارها موج می‌زند. ( شاید بازهم به خاطر همان که «همه‌چیزشان به همه‌چیزشان می‌آید») مثلا اعلام آن همه مراسم سالگرد موج منفی را به همراه داشت و نوعی ضدتبلیغ بود، و داستان اجتهاد در برق هم باعث شد که عده‌ای یادآوری کنند که آن مرحوم حتی مگاوات را مگاواماتا می‌گفت و...! داستان دستاوردسازی هم که دیگر مضحکه است.

آن‌هایی که رفته‌اند در محضر عدل الهی حاضرند و آن‌جا این بازی‌ها خریداری ندارد؛ و هر کس به آنچه شایستگی‌اش را دارد، می‌رسد. اما برای این دنیا، اگر قرار است استفاده‌ای شود و عظمتی شکل بگیرد واقعا راهش این نیست، ان‌هم در روزگاری که دیگر انحصار رسانه و تبلیغ شکسته است!

@MohandesMirHosseinMousavi
@MostafaTajzadeh
📝📝📝سعید مدنی، مبارز راه آزادی و دموکراسی

✍🏻حسن یوسفی اشکوری


سعید مدنی را حدود چهل است که می شناسم. دقیق بگویم نخستین آشنایی و دیدارمان در سال 1365 بود. یک بار طبق قرار قبلی دو نفر در منزل مان به دیدارم آمدند. پس از دیدار دانستم که یکی سعید مدنی است و دیگر از دوستان ایشان که الان نامش را به یاد نمی آورم. مدنی در آن دیدار پیشنهاد کرد که برای نکوداشت یاد و خاطره زنده یاد دکتر علی شریعتی از طریق هنر موسیقی استفاده شود. هر چند من خود اهل دانش هنر و حتی ذوق هنری نبوده و نیستم اما به نیکی می دانستم که دیگر اعجاز کلام (گفتار و نوشتار)، اگر هم در گذشته عمده ترین ابزار تولید و تبلیغ اندیشه بوده، دیگر کارآیی و اعتبار گذشته ها را ندارد.

اندکی شرح لازم است. می دانیم که گویندگان مذهبی در ایران معاصر به هنر و استفاده از ابزار کارآمد و اثرگذار هنری در اشکال مختلفش تقریبا بی اعتنا بوده و بسیاری حتی مخالف بوده اند. پس از مشروطیت اندیشه، حتی اندیشه های به اصطلاح نوین و نوگرایانه نیز، عمدتا از طریق گفتار و در مرحله جدی تر نوشتار به مخاطبان حتی جوان و دانشگاهی و تحصیلکرده انتقال پیدا می کرد. هرچند در دهه های چهل و بیشتر پنجاه گویندگان و نویسندگان مذهبی نوگرا و بعضا نواندیش تا حدودی ابزارها را نو کرده بودند اما این نوگرایی عمدتا در حد تأسیس بناهایی تازه (از باب نمونه مسجد الجواد در تهران) و یا در ارتباط با زنان و بانوان تبدیل چادر به مانتو و روسری بود. البته استفاده از صندلی برای شنیدن سخنرانی های سخنرانان غیر روحانی و گاه کراواتی نیز به صورت محدود و در چند مکان مشخص و غیر سنتی در تهران باب شده بود. اما تمامی این به اصطلاح نوآوری ها با مخالفت های عیان و آشکار جناح مذهبی سنتی حول محور اغلب علمای مذهبی و بازار مواجه می شده است. 
 
🔻متن کامل:

https://cutt.ly/4rcwUpld

@iranfardamag
@MostafaTajzadeh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در انتظار آزادی پژوهشگری آزاده!
✍🏻مصطفی معین
اولین آشنائی‌ام با جناب دکتر سعید مدنی به بیست سال قبل، در هنگامه‌ نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ۱۳۸۴ و جلسات "جبهه دموکراسی و حقوق بشر" بر می‌گردد، هرچند که متاسفانه به‌خاطر کم‌لطفی و غفلت رفیقانِ نیمه‌راه، جلسات آن جبهه ادامه پیدا نکرد و به اهدافش نرسید. امّا این همکاری و هم‌فکری سیاسی و اجتماعی، زمینه‌ای شد برای شکل‌گیری یک همکاری پُرثمر علمی در چند نهاد مدنی و مطالعه مسائل و آسیب‌های اجتماعی.
کند و کاو علمی و تبیین و تحقیق در باره مسائل اجتماعی ایران، توسعه‌ جامعه مدنی،جنبش‌های اجتماعی، خشونت و نابرابری، فقر و اعتیاد، حقوق کودکان و کودک‌آزاری از جمله فعالیت‌هائی است که حکومت باید قدردان تلاش‌های او باشد و نه این‌که گناهانی تلقی شود که تاوانش زندان و تبعید و دور بودن از خانواده‌ و همکارانش باشد.
تبعید دکتر مدنی از زندان اوین به زندان دماوند ظلم مضاعفی به او به همسر فرهیخته و دردمند، و به مادر و خانواده‌ مظلوم اوست که هیچ نسبتی با راه ورسم حکومت‌داری عقلانی ندارد!
جامعه دانشگاهی ودلسوزان کشور همچنان در انتظار آزادی این پژوهشگر متعهد وجامعه‌شناس آزاده هستند!
AUD-20250520-WA0008_20-05-25_14-05-11-098
AudioLab
📝📝📝پادکست گفتگوی سید مصطفی تاجزاده و آرش کیخسروی
زندان اوین - ۱۴۰۳

بخش اول
📝📝📝« کارزارها، به مثابه روایت‌هایی از کنش جمعی »

✍️ فریبا نظری

چند سالی است از راه اندازی ابزار ارتباطی کارزار می‌گذرد. اجازه دهید برای آشنایی دقیق‌تر از معرفی خود کارزار کمک بگیرم:
«کارزار یک استارتاپ اجتماعی است که مأموریت اصلی آن ترویج مطالبه‌گری مدنی و هم‌افزایی اجتماعی است. کارزار پلتفرمی امن، مستقل و رایگان برای طرح درخواست‌ها، شکواییه‌ها و تقدیرهای جمعی از طریق جمع‌آوری امضا است. پلتفرم کارزار دارای مجوزهای لازم از مراجع مختلف است و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران و با اتکا به اصل ۲۴ قانون اساسی مبنی بر آزادی بیان، و همچنین قوانین حقوق شهروندی و قانون تجارت الکترونیک در کشور فعالیت می‌نماید. وبسایت کارزار خرداد ماه سال ۱۳۹۶ راه‌اندازی شد و حالا با میزبانی میلیون‌ها امضا به نامی شناخته شده میان مردم و فعالان اجتماعی تبدیل شده است»( وب سایت کارزار).

بررسی‌هایم بیانگر برخی از نکات مهم درباره حضور تعدادی از ایرانیان و مشارکت نکردن تعدادی دیگر از آن‌ها در کارزار است:

۱- کارزارهای مختلف، روایتی متکثر از کنش‌های جمعی گروه‌ها و قشرهای متنوع شهروندان ایرانی است.
۲- طرح مطالبات و اعتراضات در پلتفرم کارزار، به کمپین‌های پتیشن در پلتفرم‌های بین‌المللی شباهت دارد.
۳- موضوعات کارزارها، از تنوع زیادی برخوردار است، اما همه موضوعات و مطالبات در زمره مسائل اجتماعی* جامعه نیست.
۴- در کارزارهای ثبت شده، معمولاً مخاطب و گیرنده درخواست یا اعتراض، مسئولان عالی نظام از دفتر رهبری و روسای قوای سه‌گانه تا وزرا و استانداران و مدیران سطوح میانی سازمان‌ها و دستگاه‌های مختلف، است.
۵- با وجود استناد استارتاپ اجتماعی کارزار به اصل ۲۴ قانون اساسی و آزادی بیان شهروندان، برخی کارزارها متوقف شده و می‌شوند.
۶- میزان موفقیت کارزارهای مختلف در طی چند سال فعالیت این پلتفرم، متفاوت بوده است.
۷- ورود شهروندان در کارزارها برای کنش‌گری و امضا، آسان و برای قشرهای مختلف جامعه امکان پذیر و در دسترس است.
۸- آگاهی رسانی عمومی، یکی از نخستین و کمترین نتایج هر کارزار است.
۹- رسانه‌های مختلف با بازنشر کارزارها، در آگاهی رسانی عمومی نقش مهمی دارند.
۱۱- پلتفرم کارزار، قصد دارد نقش تسهیل‌گرانه طرح مطالبات و اعتراضات مدنی را ایفا کند تا منجر به شبکه سازی گروه‌های مختلف جامعه با مطالبه و درد مشترک، شود.
۱۲- بنظر می‌رسد نبود آگاهی کافی از چند و چون شیوه‌ی اجرای کارزارها، ترس از پیامدهای مشارکت در آن‌ها، ترس از کنش جمعی،‌ ترس از برخورد سطوح مختلف امنیتی و قضایی حاکمیت با امضا کنندگان کارزارها، باور به ناموفق بودن کنش‌های جمعی در قالب‌هایی این‌چنین، بی فایده و بدون نتیجه بودن این گونه درخواست ها و اعتراضات، تصور صوری بودن کارزارها، بی‌توجهی مسئولان و مدیران سطوح مختلف نظام به مطالبات و اعتراضات عمومی، دور شدن جامعه مدنی از کنش‌گری های موثر و واقعی، و در نهایت بی‌تفاوتی جامعه به دلیل کاهش شدید سرمایه‌های اجتماعی نظام حکمرانی و دستگاه‌ها و سازمان‌های وابسته نزد آنان، عاملیت بخشی از شهروندان را از مشارکت کنش‌گری و مطالبه گری در کارزارها؛ دور کرده یا کاهش داده است.

با این توضیحات، من و چند نفر از دوستان کنش‌گر اجتماعی ام تصمیم گرفتیم تا پیشران یک کارزار متفاوت باشیم.

کارزاری از یک بخش جامعه مدنی به بخشی دیگر از آن، بدون مطالبه و درخواست از مدیر یا مسئولان ارشد نظام حکمرانی.
کارزاری از سوی تعدادی از شهروندان به تعداد دیگری از شهروندان و هم‌وطنان گرامی موتورسیکلت سوار.

باور داریم که در جهان امروز، ضروری است با فاصله گرفتن از همبستگی مکانیکی و قوانین تنبیهی؛ نیاز داریم به سوی همبستگی ارگانیکی و قوانین ترمیمی گام برداریم.
باور داریم که با همکاری و همیاری یکدیگر می‌توانیم بسیاری از مشکلات و رویه های نادرست و آسیب‌زای اجتماعی را به سمت وضعیت مطلوب تغییر دهیم. 
امیدوارم افزون بر رسانه‌ها، شهروندان عزیز در گروه‌های مختلف نیزهر یک به مثابه یک رسانه فعال عمل کرده و سوژه و روایت گر این کنش جمعی باشند. 

لطفا برای امضاء و مشارکت در کارزار متفاوت، از لینک زیر وارد شوید:
https://www.karzar.net/220885

@Sociologyofsocialgroups
@MostafaTajzadeh
📝📝📝پیام تبریک نهضت آزادی ایران به مناسبت ششمین کنگره حزب مجمع ایثارگران
 
بسمه تعالی
يا أَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ [آل عمران، آیه ۲۰۰]

جناب آقای مهندس جواد امام
دبیرکل محترم حزب مجمع ایثارگران

با سلام و شادباش به مناسبت برگزاری ششمین کنگره حزب مجمع ایثارگران

نهضت آزادی ایران بر اساس تجربه سیاسی معاصر جهان و ایران باور دارد که آزادی، توسعه ملی و عدالت اجتماعی جز در پرتو فرهنگ تحزب و تقویت نهادهای جامعه مدنی میسر نخواهد بود. «تحزب» باطل‌السحر طلسم استبداد و پیش‌نیاز بی‌بدیل حاکمیت قانون و حضور موثر مردم در عرصه مناسبات کلان سیاسی است. در غیابِ تحزب، دستاوردهای دمکراتیک و حاکمیت ملت، پایدار نمی‌ماند.

نهضت آزادی ایران خوشنود است که تلاش و کار جمعی جنابعالی و سایر اعضای محترم حزب مجمع ایثارگران، زمینه‌ساز برگزاری این گردهم‌آیی شده است. با آرزوی توفیق هرچه بیشتر در مسیر خدمت به ملت شریف، دردمند و ستم‌کشیده ایران از طریق گسترش فعالیت‌های حزبی، امیدوار است که حاکمیت نیز با عبرت از تجربه شکست پرهزینه پروژه یک‌دست‌سازی قدرت، از تداوم سیاست امنیتی‌سازی جامعه احتراز کند و با رعایت حقوق اساسی و به رسمیت شناختن حق حاکمیت ملت و پذیرش واقع‌بینانه ضرورت اصلاحات ساختاری در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، امکان برخورداری از ظرفیت عظیم مشارکت ملی در راستای عبور از ابَربحران‌های پیچیده کنونی را فراهم آورد.
 
   ✍🏻محمدحسین بنی‌اسدی
دبیرکل نهضت آزادی ایران
۱ خرداد ۱۴۰۴

@Nehzatazadiiran
@MostafaTajzadeh
📝📝📝در ستایش فروتنی و روشنگری

✍🏻محمد حبیبی


این را حتما شنیده اید که در سفر باید آدمها را شناخت .فراموش کنید .گزاره کاملی نیست .هیچ جا بهتر از زندان ، جایی برای شناخت آدم ها نیست .در سفر هم می شود نقش بازی کرد ، اما در زندان نه. بخصوص اگر طولانی باشد. دراین  حصار  محدود ، آدمها چنان در ارتباط قرار می گیرند که جایی برای نمایش باقی نمی ماند .

در یکی از حبس هایم این شانس را داشتم که با مردی آشنا شوم که تا قبل از زندان هرگز از نزدیک او را ندیده بودم .ارتباط ما تا پیش از آن محدود بود به گفتگویی کوتاه در فضای مجازی .گفتگویی که مبنای اتهام دو طرفه ما هم شد .یکی از اتهامات من در پرونده ارتباط با سعید مدنی بود ، و یکی از اتهامات ایشان ارتباط با من .از ایشان خواسته بودم برای ما تحلیلی پیرامون جنبش معلمان ارائه کند و این از نظر دستگاه امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی گناهی نابخشودنی بود .

به هر حال، وقتی وارد بند عمومی شدم ، برای اولین بار دکتر مدنی را نزدیک دیدم و این برای من یکی از بهترین تجربیاتی بوده است که در طول این سال های حبس داشته ام .شناختم از ایشان تا پیش از آن خلاصه می شد در کتاب ها و یاداشت ها و مقالاتش که همگی نشان دهنده تعهد فکری ایشان به جامعه و نقشی که برای تحول اجتماعی قائل است . اما در زندان  فهمیدم که  آن تعهد ،  فقط فکری نیست ؛یک شیوه زیستن است .

زندگی که در آن فارغ از مقام و موقعیت دانشگاهی و فکری ، ساعت ها در گوشه آشپزخانه می ایستی تا شام هم اتاقی ها را فراهم کنی یا غذایی تدارک ببینی برای یک مناسبت جمعی .زندگی که در آن ، نه  درجایگاه  یک جامعه شناس ، که در قامت یک همبند ، ساعت ها وقت می گذاری تا نقد ها و صحبت های هم بندیان سیاسی را بشنوی و شنیدنی واقعی و نه فقط گوش سپاری را با هم بندی ات تجربه کنی و پاسخ هایی کوتاه ، مشخص و همدلانه  را چاشنی این تجربه مشترک کنی .

زندگی که در آن با فروتنی ، دانش عمیقت از جامعه را با دیگران سهیم می شوی و با عشق و محبت حتی در زندان معلمی می کنی .زندگی که در آن در همکنش با دیگران، چنان اعتمادی ایجاد می کنی که محمل امنی میشوی برای زندانیانی که نه سر رشته ای از سیاست دارند و نه علاقه ای به مبارزه سیاسی .آنها که خود قربانی اصلی این بی عدالتی اجتماعی هستند .

زندگی که در آن ...

سعید مدنی همه اینها بود.وقتی صبورانه آشپزی می کرد ، زمانیکه با لبخند و متانت با دوستان سیاسی اش گفتگو می کرد و وقت هایی که ساعتها برای رفع مشکل یک زندانی غیر سیاسی با مسئولان زندان چانه زنی می کرد .

دکتر سعید مدنی هنوز در زندان است ، اما آنچه او ساخته است ، حبس پذیر نیست :
«میراثی از اخلاق انسانی و مسئولیت اجتماعی »

یادش نه فقط در میان کتاب هایش ، که درقلب کسانی که روزی کنار او زیسته اند ، زنده است ؛ و راه گشا خواهد ماند .

@iranfardamag
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 یک خرداد و یاد محمد بروجردی

چریک تنها، عارف دلداده

✍🏻محمدصادق درویش

فرمانده‌‌ی بزرگی بود که در عملیات بزرگی شهید نشد، یکم خرداد ۱۳۶۲ در یکی از جاده‌های نا امن‌شده‌ی جبهه شمال غرب کمین خورد، رفت روی مین و تمام. این ظاهرا پایان قصه‌ی میرزا بود، همان پسربچه‌ای که بیست و چندسال قبل از این، بعد از فوت پدرش با مادر و برادران و خواهرانش از روستایشان دره‌گرگ در حوالی بروجرد، کنده و آمده بودند تهران. خیلی کوچک بود اما مرد خانواده شده بود. اول با روزگار و فقر و سختی‌های زندگی جنگیده بود، بعد که کمی بزرگ شد با ظلم می‌جنگید: توی همان کارگاه خیاطی با همان سن و سال کم، زیر بار زور نمی‌رفت که وقتی یکی از کارگرها تصادف کرد و افتاد گوشه بیمارستان و گفتند تا پول عمل را نیاوری همینطور می‌ماند، میرزا آمد و از صاحبکار پول را طلب کرد و وقتی قبول نکرد، یک تنه همه کارگرها را بسیج و کارگاه را تعطیل کرد. بعد هم که حواس و توجهش رفت عقب طاغوت و ستم، این بار هم کارگر شد هم مبارز. همه جا می‌جنگید، با فقر، با کار، با زخم... با شاه.

خیلی زود ازدواج کرد و خیلی زود هم به اجباری فراخوانده شد. اما هرچه حساب کرد دید نمی‌تواند سرباز ارتش شاه بشود، برای همین بود که فرار کرد… این دیگر میرزای سابق نبود، کارگر روز بود و چریک عصر و شب.

تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما شروع کردن به خواندن و یاد گرفتن و بعد هم که رفت دنبال آموزش نظامی و رفته رفته گروه مبارز منسجمی شکل داد که هسته اولیه آن در منزل خودش شکل گرفت. اعضا تفالی به قرآن زدند، آمد: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص» از سوره صف. گروه توحیدی صف با رویکرد مسلحانه، انقلابی و اسلامی متولد شد. آن سال‌ها، سال‌های جوانی بود، میرزا محمد، پسربچه رنج‌کشیده‌ی جنوب تهران که رد زخم و رنج روی دست‌هاش بود، قد کشیده بود، در میانه جوش و خروش تهرانِ دهه پنجاه، لابلای بوی دود و باروت و سوز گرما و سرما، آدمی دارد شکل می‌گیرد که زمان زیادی طول نکشید تا روزی که با آن شمایل شکوهمندش تبدیل شد به مسیح، مسیح کردستان؛ محمد بروجردی.

بعد از انقلاب بنا شد او همان فردی باشد که از سوی شورای انقلاب برای دفاع از تمامیت ارضی ایران و انقلاب اسلامی سامان می‌دهد. جنگ در کردستان جنگ سخت و نامردی بود. برای همین هم شاید بهترین انتخاب برای فرماندهی نیروهای نظامی وفادار انقلاب در آنجا محمد بروجردی بود که هم جنگ و کار نظامی را بلد بود و هم توان و بنیه نظامی و عملیاتی‌اش در کوره صبوری و مردم‌گرایی پخته شده بود. سازمان پیشمرگان کرد مسلح که در واقع ورزیده‌ترین کادرها برای مقابله با احزاب مسلح تجزیه طلب بودند با همین نگاه و توسط میرزا محمد تاسیس شد. بسیاری فرماندهان کیفی و نامی سپاه در کنار میرزا رشد کردند، میدان دیدند و در سخت‌ترین روزهای کردستان و ایران پای کار دفاع ماندند: ناصر کاظمی و محمود کاوه فرماندهان شهید و سربلند جبهه غرب و احمد متوسلیان، ابراهیم همت و عباس کریمی از فرماندهانی که با بدرقه خود میرزا از غرب به جبهه اصلی یعنی جنوب رهسپار شدند و در قالب لشکر ۲۷ حضرت رسول بازوی محکم سپاه در جنگ با ارتش بعث عراق شدند. با همه این توصیفات و با نقش بی‌بدیل میرزا در کردستان، عرصه به او تنگ شد و میرزا از فرماندهی ستاد غرب کنار گذاشته شد، رفت ارومیه و قرارگاه حمزه سیدالشهداء را راه اندازی کرد. از آنجا هم کنار گذاشته شد و بدون حکم، تنها و دلداده؛ همچنان از جنوب تا شمال جبهه غرب با دشمنان مردم می‌جنگید.

وقتی خانواده‌اش گفتند کی جنگ تمام می‌شود برگردیم تهران؛ با خنده گفته بود: «تا زنده‌ام حتی وقتی جنگ تمام شود می‌مانم کردستان». قدیمی‌ترها به او می‌گفتند میرزا، میرزا محمد. آنها که دوستش داشتند هم به او می‌گفتند: مسیح کردستان. شمایلش به مسیح می‌ماند و بالاتر مرام و سلوکش مسیح‌وار بود. که وقتی سربازی از عصبانیت و ناگهانی یک سیلی خواباند توی صورتش، لبخند زد و جوان عصبانی را بوسید. همیشه می‌خندید اما درونش دنیایی از زخم بود، و مثل اسم مستعارش مسیح، هر آینه مصلوب می‌شد… صبح‌ها، نیروهاش با صدای آواز او از خواب بیدار می‌شدند که می‌خواند: ای لاله خوابیده چو نرگس نگران خیز/ از خواب گران خواب گران خواب گران خیز...
پای حرفش ایستاد و تا آخر کردستان ماند. اول خرداد ۱۳۶۲ کمین خورد… و محمد بروجردی به شهادت رسید. فرمانده‌ای بزرگ که اگرچه آنچنان قدر ندید و بزرگش نداشتند، اما شهادت برای اویی که از دهه سی در جنوب تهران تا دهه شصت در غرب ایران را یکسره در حرکت بود و آمیخته به رنج؛ سرنوشت نیکو و رشک برانگیزی بود.

ای کاش؛ صدای او از میان تاریخ و این همه سال و ماه، باقی می‌ماند و در گوشم می‌نشست: از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز.

@jangneveshte
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 سید محمد خاتمی: اگر حصرها و محدودیت‌ها رفع نشود، مشکلات چند برابر خواهد شد

درست نيست صدای بلند در اختيار کسانی‌ باشد که تحريم را نعمت می‌دانند

اگر موشک باشد اما سلاح ایثار نباشد، موشک هم کارساز نخواهد بود.

مذاکره و تعامل اصلا به معنای تسلیم شدن‌ در برابر زورگویی دشمنان نیست؛ بلکه اقدامی در راستای مصلحت عمومی است.

بخش قابل توجهی از کسانی که رأی دادند و حتی رأی ندادند، کورسوی امیدی در دلشان جهت اصلاح پيدا شده‌ است.

انتظار بستن صدای مخالفين دولت‌ را نداريم ولی اين درست نيست که صدای بلند در اختيار کسانی‌ باشد که تحريم را نعمت می‌دانند.

اگر حصرها و محدودیت‌ها رفع نشود، مشکلات چند برابر خواهد شد.

اگر دولت‌ جديد امیدی در دل همه ايجاد کرد، همه‌ ما بايد تلاش کنیم که اين اميد از بين نرود.

اينجانب با برهم خوردن‌ نظم‌ کشور مخالف هستم. اصلاحات انقلاب‌ نيست و بايد سعی کنيم اين چراغ کوچک‌ خاموش نشویم.

ان شاءالله رئیس جمهور و دولت‌ هم‌ از قول‌هایی که داده‌اند عدول نکنند./ جماران

@MostafaTajzadeh
✍🏻 عبدالله مومنی در شبکه ایکس :

به بهانه تقدیر از مهدی محمودیان از همکاری نوشتن فیلمنامه یک تصادف ساده ⁧ #جعفر_پناهی⁩ در جشنواره کن

‏⁧ #مهدی_محمودیان⁩ کنشگری که نامش با دفاع از حقوق شهروندی و حقوق بشر گره خورده است .

ایستادگی, حقیقت‌جویی و دفاع بی‌امان از حقوق بشر ⁧ #مهدی_محمودیان⁩،،سال‌هاست که طعم تلخ زندان را به جان خریده و با این حال، هرگز از آرمان‌های انسانی و آزادیخواهانه دست نکشیده است.

مهدی از حامیان سرسخت جنبش سبز بود که در پی اعتراضات سال ۱۳۸۸ و افشاگری‌هایش درباره‌ی فجایع بازداشتگاه کهریزک، به یکی از چهره‌های برجسته‌ی مبارزه با استبداد و نقض حقوق بشر بدل شد.

‏ نوع کنشگری مهدی محمودیان که با ایستادگی، حقیقت‌جویی و دفاع بی‌امان از حقوق شهروندی و حقوق بشر، گره خورده است و سال‌هاست که طعم تلخ زندان را به جان خریده، اما هرگز از آرمان‌های انسانی و آزادی‌خواهانه‌اش عقب ننشسته است،بسیار ارزشمند و قابل اتکاست.

‏مهدی از حامیان سرسخت جنبش سبز است که در پی اعتراضات سال ۱۳۸۸ و افشاگری‌های شجاعانه‌اش درباره‌ی فجایع بازداشتگاه کهریزک، به یکی از چهره‌های برجسته‌ی مبارزه با خفقان و انسداد سیاسی و نقض حقوق بشر بدل شد.
‏محمودیان، با دغدغه‌ی آزادی و عدالت، بارها بهای سنگین سخن گفتن از حقیقت را با زندان‌های طولانی و فشارهای بی‌امان پرداخته، اما روحیه‌ی شجاعانه و شکست‌ناپذیرش، او را به کنشگری ارزشمند در افشاگری بر علیه تاریک‌خانه‌های ستم و فساد تبدیل کرده است.

محمودیان، که سال‌ها در بندهای اوین و رجایی‌شهر محبوس بود، نه تنها در برابر سختی‌های زندان سر خم نکرد، بلکه با نامه‌های سرگشاده و افشاگری‌هایش، صدای مظلومان و قربانیان سرکوب را به گوش همگان رساند. تعهد مهدی به حقیقت و آزادی، حتی در بدترین شرایط، نشان‌دهنده‌ی عمق دغدغه‌اش برای حقوق بشر و رهایی ایران از چنگال استبداد است.

محمودیان، با فعالیت‌های رسانه‌ای و حضور مؤثرش در فضای عمومی، همواره کوشیده تا آگاهی جمعی را نسبت به فساد سیاسی و انسداد حاکم بر کشور و نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران بالا ببرد و نوری بر زوایای پنهان ظلم بتاباند.
‏در روزهای آزادی‌اش پس از آخرین بازداشت، محمودیان با راه‌اندازی استودیو پات، گامی بلند در مسیر روشنگری و آگاهی‌بخشی برداشت. این استودیو، که به‌سان تریبونی برای محذوفین و بی‌صدایان جامعه بود، فضایی برای به رسمیت شناختن صداهای متنوع منتقدان و مخالفان حکومت فراهم کرد و گفت‌وگویی سازنده میان طیف‌های گوناگون سیاسی و روشنفکری را ترویج داد.

‏⁧ #استودیو_پات⁩، رسانه‌ای متعلق به عموم کسانی بود که در رسانه‌های حکومتی و قدرت‌سالار جایی نداشتند.
‏ محمودیان با این ابتکار، نه تنها در مسیر آگاهی‌بخشی گام برداشت، بلکه به تقویت پیوندهای اجتماعی برای تغییر دموکراتیک یاری رساند. اما این حضور مؤثر و تحول‌آفرین، از سوی محافل امنیتی تاب نیاورد.
‏بازداشت دوباره‌ی او و پلمب استودیو پات، گواهی است بر هراس استبداد از صدای حقیقت و آزادی بیان.
‏با این حال، خاموش کردن این رسانه، نتوانست ‌در اراده‌ی محمودیان کمترین تزلزلی ایجاد نماید؛
‏او همچنان یکی از نمادهای مقاومت است که در برابر سرکوب سر خم نمی‌کند.

محمودیان، با تجربه های متمادی تحمل حبس در طی ۱۵ سال گذشته در هر بار بازگشت به زندان، با هر اعتصاب و هر فریاد، به ما یادآوری می‌کند که آزادی، جز با پایداری و بهای سنگین به دست نمی‌آید.
‏مهدی در برابر ستم ایستاده، نه برای خود، بلکه برای ایرانی که در آن هیچ‌کس به جرم بیان عقیده یا دفاع از حق، اسیر نباشد.
‏آینده‌ی آزادی ایران، در دستان هزینه پردازان و فعالان شجاع مدنی و امثال مهدی محمودیان و همه‌ی آزادی‌خواهانی است که هیچ دغدغه‌ای جز اعتلای ایران و رهایی از وضعیت ستم و نابرابری ندارند.

مهدی از آن دست کنشگران است که قلب‌هایشان برای آزادی ایران می‌تپد و با گام‌هایشان بدنبال پیدا نمودن راهی برای تغییر و هموار کردن مسیر خواست مردمی و دموکراتیک هستند.

‏ به امید روزی که ایران، در سایه‌ی آزادی و عدالت، نفسی تازه بکشد و هیچ صدایی در بند نماند.
‏به امید آزادی ایران
‏⁧

@MahmoudianMeh
@MostafaTajzadeh
📝📝📝«سعید»ی که می‌شناسم

✍🏻سیدهاشم آقاجری

دکتر سعید مدنی، جامعه شناس متعهد و درد آشنا، پژوهشگر واقع بین، منصف و مردمی آسیب‌های اجتماعی ایران، اکنون همچنان در زندان است. سعید که علم و عمل، اخلاق و سیاست، اسلامیت و ایرانیت، صداقت و شجاعت را یکجا در خود جمع کرده است، بقیه السّیف مبارزان بی‌ریا و عاری از آفت‌های شهرت طلبی، جاه طلبی، کین توزی و عقده گشایی است که جز دغدغۀ آزادی، عدالت، استقلال، صلح و توسعه برای ایران را ندارد.

متن کامل
@iranfardamag
@MostafaTajzadeh
2025/07/08 05:13:05
Back to Top
HTML Embed Code: