Telegram Web Link
📝📝📝 از تماشاگری تا کنشگری
جایگاه اعضای عادی در احزاب سیاسی ایران


✍🏻علی سمیعی زاده:

می‌گویند قطاری که حرکت نکند،
سنگ هم نمی‌خورد. این شاید کنایه‌ای باشد وصف حال احزاب سیاسی در ایران. نه آنقدر بارآور شده‌اند که ساخت قدرت را به چالش بکشند و نه آنقدر نهادینه‌اند که بدنه جامعه روی آنها حساب کند. گویی همیشه در وضعیتی نه این و نه آن گرفتارند؛ نه نماد قدرت‌اند، نه نماینده مردم؛ نه بیرون‌اند، نه درون؛ نه اجازه دارند که باشند، نه حذف می‌شوند که نباشند. در چنین وضعیتی، آنچه بیشتر از هرچیز مغفول می‌شود، جایگاه و نقش عضو عادی است؛ فردی که در پایین‌ترین لایه‌های ساختاری حزب قرار دارد و اغلب به صورت موردی برای فعالیت‌های انتخاباتی به کار گرفته می‌شود، اما در طول سال‌ها، به ندرت فرصتی برای تأثیرگذاری، یادگیری یا پیشرفت دارد. در چنین فضای مبهمی، پرسش از جایگاه اعضای عادی در احزاب ایرانی، نه فقط پرسشی تئوریک که می‌تواند معمایی پر ابهام باشد. به واقع سوال این است که شهروندی که می‌خواهد عضوی از یک فعالیت حزبی باشد، چه مسیر و سرنوشتی را در وضعیت سیاسی کنونی ایران پیش رو دارد؟!

دکتر محمدعلی کاتوزیان در نظریه جامعه کوتاه‌مدت (Short-Term Society) توضیح می‌دهد که وجود چرخه‌های مکرر استبداد و ناامنی، اجازه نمی‌دهد نهاد‌های مدنی عمیق و پایدار شکل بگیرند. نتیجه آن است که می‌توان ادعا کرد فعالیت غالب احزاب یا عضویت در آنها بیشتر موقتی، فرصت‌طلبانه و بر مبنای انگیزه‌ها یا منافع کوتاه‌مدت تعریف شده است تا کنش‌گری آگاهانه و سازمان‌یافته و غالبا از فعالیت مستمر و کنشگری آگاهانه خبری نیست.

این وضعیت پیچیده، بویژه برای احزاب اصلاح‌طلبی که سال‌ها در صحنه سیاسی ایران نقش بازی کرده‌اند، چالشی اساسی است. اصلاح‌طلبان سابقه حضور نسبی در نهاد‌های قدرت و بستر مردمی بهتر از دیگر گروه‌ها دارند، اما همچنان نتوانسته‌اند ساختاری بسازند که اعضای عادی بتوانند در آن مشارکت واقعی، اثرگذار و مستمر داشته باشند. اگر چه گاهی حتی با یک «تَکرار» موفق شدند میلیون‌ها نفر را پای صندوق‌های رأی بیاورند، اما این موفقیت، بیش از همه نشان‌دهنده ظرفیت بالقوه مردم برای همراهی است، نه تثبیت ساختار حزبی فراگیر.

متن کامل
@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
📝📝📝فرش قرمز کن / آسانژ با تی شرت اسم 5 هزار کودک کشته شده در غزه

جولیان آسانژ موسس ویکی لیکس، در اولین ظهور علنی بعد از آزادی از زندان با حضور در فرش قرمز کن، تی شرت به تن داشت که اسم 4 هزار و 986  کودک زیر پنج سال کشته شده در حملات اسرائیل به غزه روی آن نوشته شده بود.

روی پشت تی شرت او هم نوشته شده بود : "اسرائیل را متوقف کنید"
@Sahamnewsorg
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 فاصله مدیریت کارآمد شهری با تحکم جلوی دوربین

✍🏻سهند ایرانمهر


انتشار ویدیویی از یکی از شهرداران مناطق تهران که در آن با همراهی تیمی از تصویربرداران، به صورت ناگهانی به سرویس‌های بهداشتی عمومی و اماکن شهری سرکشی کرده و در برابر دوربین، پیمانکاران و مسئولان اجرایی را با لحنی تحکم‌آمیز جریمه و توبیخ می‌کند، به سرعت به سوژه‌ای داغ در فضای مجازی بدل شد.

نکته اینجاست: چرا چنین رویکردی، به‌جای آن‌که تحسین عمومی را برانگیزد، با نقد و سوءظن و حتی بی‌اعتمادی مواجه می‌شود؟ پاسخ این سؤال، در فهم نادرست از مدیریت کارآمد شهری و ناآگاهی از تحولات فرهنگی جامعه نهفته است.

بر اساس الگوهای پذیرفته‌شده در مدیریت نوین شهری، به‌ویژه در کلان‌شهرها، کارآمدی نه از مسیر اقدامات فردی، که از تقویت نهادهای پاسخ‌گو، شفاف و مبتنی بر داده حاصل می‌شود. این یعنی مسئولیت، بر دوش سیستم است نه صرفاً شخص؛ و ارزیابی عملکرد نیز، باید بر اساس شاخص‌های استاندارد، نه واکنش‌های لحظه‌ای در برابر دوربین صورت گیرد.

در ویدیوی مورد بحث، مدیر شهری به جای اتکا به ابزارهای نهادمند نظارت، از ابزار «تحکم نمایشی» بهره می‌گیرد؛ بی‌آن‌که مشخص شود آیا دستور جریمه صادره، مبنای قانونی دارد؟ آیا تخلف پیمانکار مستندسازی شده؟ و آیا برای خطاها، سازوکار رسمی توبیخ و بازخواست فعال است یا لزوما به حضور شخص شهردار و دوربین نیاز است؟ این خلأها، دقیقاً همان چیزی‌ست که فاصله بین «اقتدار واقعی» و «اقتدارنمایی» را ایجاد می‌کند.

جامعه امروز ایران، به‌ویژه در کلان‌شهرهایی چون تهران، نسبت به پیام‌های نمادین و نمایش‌های تبلیغاتی، حساس و هوشیار شده است. شهروند امروزی، قدرت تشخیص میان مدیریت واقعی و شوآف رسانه‌ای را دارد و دیگر حاضر نیست نقش «تماشاگر ساده‌دل» را ایفا کند.
در چنین بستری، ویدیویی که به وضوح برای «دیده شدن» طراحی شده و به عنوان صحنه‌ای از حل مسئله برداشت نمی‌شود .

برخوردهای لحظه‌ای، عصبانی و از بالا به پایین، معمولاً در مدیریت‌های اجرایی‌ای رخ می‌دهد که فاقد مکانیسم‌های اثربخش نظارت و ارزشیابی سازماندهی شده هستند. تحکم در برابر دوربین، در واقع تلاشی است برای جبران خلأ ساختار نظارتی. در حالی‌که مدیریت شهری مقتدر، نیاز به نمایش تحکم ندارد؛ اقتدار او از شفافیت رویه‌ها، ثبات تصمیم‌گیری، و پاسخ‌گویی در برابر شهروندان می‌آید، نه از جریمه‌ی متخلف جلوی لنز دوربین.

از منظر روان‌شناسی سازمانی نیز، چنین رفتارهایی موجب بی‌اعتمادی و تضعیف انگیزه در میان کارکنان شهرداری، پیمانکاران و ذی‌نفعان می‌شود. مدیری که برای توبیخ، دوربین دعوت می‌کند، ناخواسته مدیریت را به صحنه تئاتر تبدیل کرده است.

هیچ شهروندی منکر ضرورت بازدید میدانی مدیران نیست. اما آن‌چه باعث جلب اعتماد عمومی می‌شود، نه صحنه‌سازی برای برخورد، بلکه نتایج ملموس در زندگی مردم است. مردم می‌خواهند ببینند آیا سرویس‌های بهداشتی عمومی واقعاً بهبود یافته‌اند؟ آیا وضعیت پیمانکارها با شاخص‌های کیفی سنجیده می‌شود؟ آیا مشکل، سیستماتیک حل شده است؟

ویدیوهای تبلیغی از نوع مورد اشاره، معمولاً نه به بهبود فرایندها منجر می‌شوند، نه اصلاح رویه‌ها را پی می‌گیرند. آن‌ها تنها برای مصرف رسانه‌ای طراحی می‌شوند، و عمرشان به اندازه وایرال شدن‌شان کوتاه است.

در نهایت، مأموریت اصلی مدیریت شهری، نه فقط اجرا، که افزایش سرمایه اجتماعی است. یعنی ساختن تصویری از شهرداری به‌عنوان نهادی حامی شهروند، پاسخ‌گو، تخصص‌محور و اخلاقی. به فرض اینکه هیچ قصد توام با تظاهری پشت این ویدیو نبوده است، وقتی یک مدیر شهری، مدیریت را به نمایش و هیاهو تقلیل می‌دهد، در واقع سرمایه اجتماعی همان نهادی را که در رأس آن ایستاده، تخریب می‌کند.

مدیریت شهری در تهران امروز، به تعادل، عقلانیت، تخصص و اعتماد نیاز دارد و هیچ‌یک از این‌ها، جلوی لنز دوربین، لحظه‌ای و آمرانه حاصل نمی‌شود.

مدیریت اثربخش، یعنی حضور بدون تظاهر؛ اقتدار بدون تحکم؛ و اصلاح بدون دوربین.

@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
✍🏻سحابی

از اواسط سال ۶۰ به بعد - به تبع فضای سیاسی کشور - ما نیز سکوت اختیار کردیم. در حالی که من در طول چهار سال، هشت بار میتوانستم نطق پیش از دستور داشته باشم، هیچ گاه از این حق خود استفاده نکردم. مهندس بازرگان هم تنها یک بار نطق پیش از دستور داشت.

نطقهای پیش از دستور نیز کلیشه ای شده بود. معمولاً نطقها با درود به رهبر انقلاب شروع میشد، بعد مقداری تعریف از رزمندگان اسلام و در پایان نیز با لعن و نفرین به لیبرالها پایان می یافت و مقدار کمی هم درباره نیازهای حوزه انتخابیه صحبت میشد. به همین دلیل ما که نمیتوانستیم به مدح و ستایش بپردازیم و اگر هم انتقاد و ایرادی را مطرح میکردیم، با هو و جنجال دیگران روبرو میشدیم، ترجیح میدادیم که اصلاً صحبت نکنیم. و تا صحبتی میشد هم علیه ما موضع گیری میکردند.

به یاد دارم یک بار هنگامی که مسئله رابطه ایران و آمریکا مطرح شد، پدرم برخاست و صحبتی کرد. او گفت شما مصلحت ملی را در نظر بگیرید. اکنون که حالتی از خشونت پیدا شده، مصلحت ملی ما این است که این خشونت را به سمت آرامش ببریم. ما از درگیری با آمریکا فایده ای نمی بریم، بلکه آنها بیشتر میتوانند به ما ضرر بزنند.

ظاهراً این صحبت برخلاف فرمایش امام بود که گفته بودند: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
پدرم این را گفت و رفت و از جلسه خارج شد. قهرمان رحمانی نماینده تاکستان بلند شد و گفت «جلویش را بگیرید! دارد فرار میکند!»

من عصبانی شدم و به سراغ او رفتم تا اعتراض کنم. انصافاً آقای کروبی در این میان جوانمردی کرد. بلند شد و فریاد زد: «شما قدر اشخاص و خدمات آنها را نمی دانید!»
@MostafaTajzadeh
📝📝📝بیگانه‏‌هراسان رادیکــال چه می‏‌خواهند؟ گزارش ۱۱۰۸ صفحه‌‏ای مقامات اطلاعات داخلی آلمان در اثبات افراط‏‌گرایی حزب «آلترناتیو برای آلمان»

✍️یاسمن طاهریان

آژانس BFV چندین ماه را برای گردآوری ارزیابی اخیر خود وقت گذاشته است. اساساً این گزارش قرار بود در نوامبر ۲۰۲۴ منتشر شود اما سقوط دولت اولاف شولتز و در پی آن برگزاری انتخابات زودهنگام، این برنامه‌ها را به هم ریخت. آژانس مجبور شد با نزدیک شدن به‌رای‌گیری این ماجرا را مسکوت بگذارد.


31 آگوست 2024 است و روز انتخابات پارلمانی در ایالت «تورینگن» آلمان. بیورن هوکه نامزد پیشرو از حزب راست‌گرای «آلترناتیو برای آلمان»، در میدان اصلی ارفورت (مرکز تورینگن) حضور داشت و امیدوار بود که این رای‌گیری راه را برای فرماندار شدن او باز کند. او اصرار دارد که اگر حزبش به قدرت نرسد، کشورش سرنوشت شومی خواهد داشت. هوکه روی صحنه ایستاده و با لحنی سرزنش‌آمیز می‌گوید: «احزاب کارتل دارند آلمان ما را مانند یک قالب صابون زیر جریانی از آب گرم حل می‌کنند! ما فردا شیر آب را می‌بندیم!»

دو هفته بعد، آلیس وایدل، یکی از رهبران حزب AfD، کارزار انتخاباتی خود را در «وردر» شهری در براندنبورگ، آغاز کرد. وایدل فریاد می‌زند: «در خیابان‌های آلمان «جهاد» به‌پا شده.» او با شور و حرارت ادامه می‌دهد: «جنگ مذهبی علیه جمعیت آلمان. «چاقوزنی‌ها» و «تجاوزها» موضوع کاملاً جدیدی در کشور ما هستند.»

متن کامل

@MostafaTajzadeh
📝📝📝 ادامه اعتصاب نانوایان و کامیون داران؛ کسی نمی‌گوید دردتان چیست؟

✍️ مریم دهکردی، یحیی سرخانی

اتحادیه تشکل‌های کامیون داران و رانندگان سراسر ایران در پایان چهارمین روز اعتصاب این صنف با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که رانندگان خودروهای سنگین در ۱۰۵شهر کوچک و بزرگ به این اعتصاب پیوسته‌اند.

هم‌زمان تصاویری از  تجمع نانوایان شهرهای مختلف ایران پس از چندین هفته منتشرشده است. «افزایش هزینه‌ها، قطع کمک دولتی، افزایش هزینه بیمه، ضعف عملکرد کارت‌خوان‌های ویژه وزارت اقتصاد، ناکارآمدی سامانه نانینو ناظر بر نان و آرد یارانه‌ای» بخشی از اعتراضات نانوایان اعلام‌شده است.


منبع و متن کامل گزارش
@kaleme
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 این نامه‌نویسی را تا استیفای حقوقم ادامه خواهم داد

✍️ عبدالله ناصری

رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای دکتر پزشکیان
با سلام و ادب، پیش‌تر با نامه‌ای خصوصی و از طریق رفیق شفیق مشترک‌مان به آگاهی رسید که از ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، روز فراخوان تجمع برای آزادی رهبران جنبش سبز، اینترنت همراه اول بنده ـ که حق طبیعی هر شهروندی است ـ به دستور وزارت اطلاعات جنابعالی قطع شده است.
خبر دارم که جنابعالی دستور اقدام مقتضی فرموده‌اید؛ به این دلیل که به‌جای اینترنت رایج همراه اول، با اینترنت متروک و ناکارآمد نسل E، ظاهراً دستورتان مجرا بوده است.

حتی به استفاده از مودم (شاتل) مجبور شدم و آن را نیز امنیتی‌ها مختل کردند. توجه داشته باشید که این رفتار غیرقانونیِ اطلاعات، کسی را هدف گرفته که تریبون و مخاطبانی پرمهر دارد. وای به حال جمعیت پرشمار مظلومی که تنها و بی‌صدا هستند.

تقاضا دارم دستور فرمایید این حق طبیعی به بنده بازگردد. تأکید می‌کنم که این نامه‌نویسی را تا استیفای حقوقم ادامه خواهم داد. پیشاپیش از توجه حضرت‌عالی تقدیر می‌کنم.

با احترام،
ششم خرداد ۱۴۰۴
@kaleme
@MostafaTajzadeh
📝📝📝تداوم پرونده‌سازی علیه احمدرضا حائری در آغاز سومین سال حبس؛ اعتراض به اعدام محسن لنگرنشین، بهانه‌ی پنجمین پرونده

چند روز پیش، برای پنجمین‌بار، احمدرضا حائری را به دادسرای انقلاب احضار کردند؛ این‌بار به جرم اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین.

متنی که می‌خوانید، نوشته‌ای است تلخ، آمیخته با طنزی سیاه از احمدرضا. لحنی که کمتر از او سراغ داریم. شاید همین تغییر سبک، نشانه‌ای باشد از شدت‌گرفتن فشارها و باری که این روزها بر دوش او سنگینی می‌کند.

آقایان صاحب مملکت!

شما که ما را زندانی کرده‌اید تا چرخ‌های «پیشرفت کشور» بی‌وقفه بچرخد، خودتان خسته نشده‌اید از این بازی؟ احضارهای بی‌پایان، پرونده‌های پشت پرونده، آن هم بدون کمترین ملاحظه‌ی قانونی؟ در دو سال گذشته، چهار پرونده با شکایت سازمان زندان‌ها برایم ساختید. حالا هم پنجمین!

البته واضح است همه‌ی دادسراها مثل ناحیه ۳۳ نیستند که ضابطانِ خوش‌خط‌و‌خال آنجا کیفرخواست بنویسند و بازپرس فقط امضا کند! گاهی هم پیدا می‌شود بازپرسی در شعبه یک ناحیه یک کرج که مثل یکی از پرونده‌های پیشین‌تان، منع تعقیب صادر می‌کند.

شما که راه‌و‌چاه را خوب بلدید: همان‌طور که سال ۹۹، بدون هیچ درخواست من، شکایت سازمان زندان‌ها را از قعر کشوی بایگانی بیرون کشیدید و ۹۱ روز حکم گرفتید و بعد، بی‌درخواست من، پرونده را برای «ادغام» فرستادید شعبه ۳۶، تا بیست ماه به حکمم اضافه کنید!

حالا که خیالتان راحت است تا دو سال دیگر آزاد نمی‌شوم و خدای نکرده مزاحم شتاب‌ حرکت‌تان به سوی قله‌های توسعه‌ی اسلامی نمی‌شوم، این یکی دیگر برای چیست؟ تازه‌ترین پرونده‌سازی را هم بدون مقدمه، بی‌هیچ توضیح، فرستادید شعبه ۱۳ بازپرسی.

آخر چند خط نوشتن من چه لطمه‌ای به روند مقدس‌تان وارد کرده؟ من بارها به زندانیان و خانواده‌های‌شان گفته‌ام: «حرف بازجوها و وکلای تسخیری را گوش ندهید، سکوت نکنید». بازجو می‌خواهد حکم سنگین بگیرد، اگر اعدام باشد چه بهتر! پیشرفت شغلی‌اش تضمین می‌شود. نتیجه؟ سکوت زندانی و خانواده‌اش، تا پای چوبه دار. فقط با این جمله‌ی آشنا: «پرونده‌ی پسرتان چیزی نیست، نهایت پنج سال! فقط رسانه‌ای نکنید تا کار خراب‌تر نشود.»

و حالا… هفتادمین هفته‌ی کارزار سه‌شنبه‌های «نه به اعدام» گذشته و ما مانده‌ایم، با انسانی در آستانه‌ی مرگ، که حتی تصویری هم از او منتشر نشده.

آقایان صاحب مملکت!

تاریخ این پنجمین پرونده مربوط به امسال است و مطابق گفته‌ی غیررسمی مأمورانتان، دلیلش اعتراض به حکم اعدام محسن لنگرنشین بوده. این شوخی بی‌مزه را تا کی ادامه می‌دهید؟ ما که زندانی‌ایم و خودتان هم در بازجویی‌ها گفته‌اید تا اراده نکنید، آزاد نخواهیم شد. پس این پرونده‌سازی‌های پی‌در‌پی دیگر چه فایده‌ای دارد؟ پنج پرونده در دو سال؟

راستی، دوستی می‌گفت: «شوخی، در دل سرکوب، ابزار دفاع است.»

در پایان، اجازه دهید بخشی از اطلاعیه‌ی زندان درباره‌ی لباس‌هایی که خانواده‌ها می‌توانند برای عزیزان‌شان بیاورند را با شما در میان بگذارم. گوشه‌ای از طنز نهفته در بوروکراسی شما همین‌جاست:

«… البسه باید بدون هرگونه نقش، عکس، آرم، علائم غیرمجاز باشد؛ از جمله: نقوش انسان، حیوانات، اسکلت، تاج، اعداد انگلیسی بزرگ…»

نویسندگان این اطلاعیه انگار خود سر شوخی را باز کرده‌اند! پرسشی ساده این‌جا مطرح می‌شود: اگر اسکلت، تاج، و اعداد انگلیسی بزرگ ممنوع‌اند، یعنی اسکلت کوچک، عمامه، و اعداد انگلیسی کوچک مجاز هستند؟ دست‌کم این ابهام را روشن کنید، تا اگر لباسی برای ما آوردند، با تشخیص شما، به جرم «عدد بزرگ» مجازات تازه‌ای در راه نباشد!

و راستی، آقایان صاحب مملکت!

مدتی پیش، از یکی از مقامات غیرقضایی شنیدم که «به دادستان‌ها پیشنهاد شده در ماه‌های حرام، اجرای احکام اعدام متوقف شود. شاید فرصتی باشد برای توقف برخی احکام.»

حالا لطفاً به همان دادستان‌ها بگویید: «از خیر آن پیشنهاد گذشتیم؛ فقط لطفاً اجرای احکام را سریع‌تر، قبل از شروع ماه‌های حرام انجام دهید!» چون به‌نظر می‌رسد نه‌تنها اعدام‌ها در این ماه‌ها متوقف نشده، بلکه حتی شدت هم گرفته است.

ما را به خیر شما امیدی نیست…

احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
در یکی از هزاران روزی که شما زندانیان را برای اعدام به انفرادی می‌برید…
شاید ششم بهمن ۱۴۰۴
@Sahamnewsorg
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 عجب مجلسی

✍🏻 کامبیز نوروزی

یک گزارش به نقل از یک مأمور نیروی انتظامی که نامش را نگفته‌اند مدعی است فرزند جوان علی نیکزاد، نمایندۀ و نایب رئیس مجلس، در جریان یک رانندگی خطرناک در خیابان یکطرفه در خط ویژه و آژیر کشان بعد از مشاجره با یک سرهنگ راهور، رانندگی خود را بدتر و خطرناکتر کرده و با همان سرهنگ نیروی انتظامی برخورد کرده و او را به سختی مصدوم کرده و از صحنه گریخته است. این گزارش می گوید وی شناسایی و بازداشت شده و سپس با نفوذ پدر آزاد شده است.

گزارش دیگری به استناد اظهارات یک منبع ناشناس که از نزدیکان این خبر را نادرست دانسته و می گوید ماجرا فقط یک تصادف ساد بوده و گریز از صحنه هم واقعیت ندارد. "منبع نزدیک به نیکزاد تأکید کرد که شایعه‌سازی علیه نیکزاد بخشی از تلاش‌های غیراخلاقی رقبا برای تأثیرگذاری بر انتخابات هیئت‌رئیسه است."

کدام خبر راست است؟ نمی دانیم.

واقعیت دورینهای اطراف محل تصادف، اعم از دوربین های ترافیکی و دوربین ها ساختمانها در محدودۀ خیابان ولی عصر نهفته است. آنه بطور دقیق پرده از واقعیت بر می‌داند. فیلم این دوربین ها نشان می دهد که آیا این گزارش واقعیت دارد یا نه.
فیلم دوربینها را منتشر کنید.

اگر فیلمها را منتشر کردند و معلوم شد که تصادفی در کار نبوده یا تصادف در جریان یک رانندگی ساده و عادی رخ داده که هیچ.

اگر آمدند و گفتند دوربینها خاموش بودند، یا خراب بودند، یا فیلم ضبط نشده است، یا محل حادثه خارج از دید دوربینها بوده است، یعنی گزارش این تصادف ناهنجار و مجرمانه درست بوده است.

نمی شود همۀ دوربین ها در منطقۀ ترافیکی مهمی مثل ولی عصر و میدان ونک یکجا با هم خراب باشند و کار نکنند. یعنی می خواهند تحت نفوذ یک نماینده رفتار ناهنجار و مجرمانۀ فرزندش را کتمان کنند.

اگر گزارش تصادف درست باشد، نشانۀ آن است که مجلس پیشرفت چشمگیری داشته. از سیلی نماینده ای به نام عنابستانی به یک‌ سرباز و عدم برخورد جدی با او رسیده است به رانندگی ناهنجار و تصادف فرزند یک نمایندۀ دیگر به نام علی نیکزاد با یک سرهنگ راهور و لاپوشانی ماجرا بخاطر نفوذ آن نماینده. پیشرفت چنین مجلسی اینگونه می‌شود.

اما اگر ادعای آن منبع نزدیک به علی نیکزاد، که خواسته او را مبرا کند درست باشد، باز هم با پدیدۀ فاجعه آمیز دیگری روبروئیم. 

حرف او به معنای این است که کار رقابت سیاسی در مجلس به آنجا کشیده است که برای خراب کردن یکدیگر به این سادگی دروغ می گویند تهمت می زنند و شایعه می سازند و در رسانه ها منتشر می کنند.

هر کدام از این روایتها درست باشند نتیجۀ  یکی است: یک مجلس قانون‌گذاری که خودش از قانون و اخلاق گریزان است.

این است حال و روز مجلسی که محصول نظارت استصوابی شورای نگهبان و محروم ساختن ملت از
حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن است.


@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
📝📝📝« چگونه در یک جامعه آنومیک، بهنجار زندگی کنیم؟ »

✍️فریبا نظری


دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، هشتصد و چهل و ششمین #شب_بخارا به بررسی و معرفی بخشی از آثار و نظرات #تئودور_آدورنو یکی از فیلسوفان و جامعه شناسان مکتب انتقادی، اختصاص داشت. آنچه بیش از همه مطالب در صحبت‌ سخنرانان برنامه برایم با اهمیت و متناسب با شرایط زیست جامعه امروز ایران آمد، این جمله از #آدورنو است:
«یک زندگی غلط را نمی‌توان درست زیست»
در واقع سؤالی که می‌توان آن را عصاره کل تفکر آدورنو دانست این پرسش مهم است:
آیا در روزگار ما، امکان زندگی خوب و اخلاقی هست؟

گمان می‌کنم پرسش‌های مهم زیر، گسترش یافته‌ی پرسش محوری آدورنو، در زیست روزمره‌ ما ایرانیان است:

۱- چگونه می‌توانیم در شرایط آنومیک و نابهنجار ایران امروز، بهنجار و درست زندگی کنیم؟

۲- آیا در شرایط نابهنجار و قانون گریز ساختار و عاملیت در جامعه امروزمان، قادر هستیم با کنش‌های فردی و جمعی، چیزی را تغییر دهیم؟

۳- چرا برخی از ما احساس بی‌قدرتی می‌کنیم؟

۴- چرا برخی از ما برای انجام کنش‌های فردی بهنجار تردید داریم؟

۵- چرا برخی فکر می‌کنیم #اولویت با حل #مسائل_کلان جامعه است؟

۶- چرا برخی از ما مشارکت در کنش‌های جمعی برای ایجاد تغییرات در جامعه را بی‌نتیجه‌ و بی‌اثر می‌دانیم؟

۷- چرا برخی از ما فراتر از بی‌تفاوتی و ناباوری به کنش‌‌گری سازنده برای ایجاد تغییرات سازنده در نظام اجتماعی، به کنش‌گری نابهنجار روی آورده‌ایم؟

۸- چگونه می توانیم با این احساس #بی‌تفاوتی یا ناباوری به کنش‌گری جمعی مقابله کنیم؟

۹- چگونه با کنش‌های نابهنجار، زیست فردی و اجتماعی خود را آشفته ساخته و بی آن‌که آگاه باشیم، به آزارگران اجتماعی و عاملان تولید اضطراب اجتماعی خود و جامعه تبدیل شده‌ایم؟

۱۰- چگونه در زیست روزمره، تبدیل به عاملیت‌های گسترش و درونی سازی آسیب‌های پنجره شکسته بی‌قانونی شده‌ایم؟

تئوری #پنجره_شکسته می گوید:
فرض کنید تعداد اندکی از پنجره های یک ساختمان شکسته باشد، اگر این پنجره ها برای مدت طولانی درست نشوند، بعضی میل بیشتری برای شکستن سایر پنجره ها پیدا می کنند و تعداد بیشتری از آنها را می شکنند. اگر این وضع ادامه پیدا کند، پس از مدتی ساختمان کاملاً متروکه و غیرقابل استفاده خواهد شد.
تصور کنید اگر مقداری زباله در جایی ریخته باشد، مدتی بعد زباله‌های بیشتری در آنجا قرار گرفته و در نهایت آن مکان به محل انباشت زباله تبدیل خواهد شد.
#خشونت فیزیکی، روانی و جنسی در حوزه عمومی، انجام آشکار #بی‌قانونی در آمد و شدهای زیست شهری، دیگری پنداری و #تبعیض آشکار نسبت به مهاجران، کودکان یا گروه‌های خاص جنسی و جنسیتی؛ از نمونه‌های دیگر پنجره شکسته است.
بر اساس این تئوری، هر آشفتگی و مورد نامطلوبی که ایجاد می شود باید در سریع ترین زمان ممکن به حالت درست آن بازگردد تا هم انرژی کمتری صرف تغییر دادن آن به مسیر بهنجار شود و هم اینکه انگیزه افراد برای تکرار و ایجاد مجدد آن مورد نامطلوب و نابهنجار، کاهش یابد.

این توضیحات را با شما مرور کردم تا بگویم می‌توان در جامعه آنومیک امروز با کمک یکدیگر از گسترش و تعمیق پنجره‌های شکسته جلوگیری کنیم؛ حتی اگر به کمترین میزان ممکن باشد و تنها ما را یک قدم به سمت زندگی بهتر و بهنجار نزدیک کند. 

ما نمی‌توانیم و حق نداریم ایران را به حال خود رها کنیم برای آنکه سیاست‌گذاران و متولیان ارشد نظام حکمرانی، دغدغه‌های دیگری به جز جامعه بهنجار و حاکمیت عقلانیت، قانون، رفاه و آسایش اجتماعی در این سرزمین دارند.

جامعه‌ای که شهروندانش آن را رها کنند و نسبت به نابودی آن احساس بی‌تفاوتی، تردید و ناتوانی داشته باشند؛ علاوه بر #ساختار_کژکارکرد و ویران‌گر، خود به عاملیت‌های نابودگر تبدیل می‌شوند. ما نمی‌توانیم و نباید اینگونه باشیم.

چند روز پیش من و تعدادی از دوستانم، پیشنهاد یک کنش جمعی برای جلوگیری از گسترش یکی از پنجره‌های شکسته را در قالب کارزاری متفاوت با شما در میان گذاشتیم:
https://www.tg-me.com/Sociologyofsocialgroups/1939

با قدردانی از شهروندانی که از مناطق مختلف کشور در این بهنجار سازی اجتماعی همدلانه مشارکت داشته‌اند؛ از سایر شهروندان نیز درخواست می‌کنیم با توجه به سه نکته مهم زیر، در ترمیم یک پنجره شکسته‌، یاری گر جامعه باشند:

1️⃣ابراز همدلی با شهروندانی که از موتورسیکلت برای کسب #درآمد یا آمد و شد استفاده می‌کنند در حفظ سلامت و ایمنی خود و شهروندان

2️⃣یادآوری قدرت کنش جمعی برای ترمیم یک پنجره شکسته و بازگشت به وضعیت مطلوب

3️⃣ایجاد تغییرات کوچک اما مهم در درون جامعه با مسالمت و حقوق ترمیمی بدون صدور دستورات از بالا همراه با حقوق تنبیهی

لطفا برای مشارکت در کنش جمعی کارزار متفاوت، از لینک زیر وارد شوید:
https://www.karzar.net/220885

۶ خرداد ۱۴۰۴
📝📝📝 در آستانه؛
زوال سیاسی، مذاکرات ایران و آمریکا و گذار دموکراتیک

✍🏻یادداشت تحلیلی دکتر سعید مدنی از زندان دماوند درباره زوال سیاسی نظام و امکان گذار دموکراتیک

گفته شده سقوط حکومتها در امواج انقلابی تحت تاثیر سه عامل قرار دارد: 1) زوال منابع و فشار مالی ،۲) شکاف نخبگان در قدرت و 3) توانایی بسیج از سوی مخالفان. ارزیابی دقیق این سه عامل در این مختصر نمیگنجد. اما در یک نگاه کلی به نظر میرسد هر سه به سود تحول و تغییر حرکت میکنند. البته این وضعیت نباید به ساده
انگاری درباره روند تحولات ایران از جمله مشابه سازی با تحولات سوریه و سقوط یازده روزه بشار اسد یا حتی انقلاب 57 و امثال آن منجر شود. عوامل موثر در تحولات ایران امروز فراتر از سه عامل مذکور بسیار پیچیده هستند و لذا پیشبینی فرایند تغییر را بسیار دشوار می‌سازند.

در برابر چنین شرایطی جمهوری اسلامی دیر یا زود ناچار است یا به تبعیت از خصلت پراگماتیستی خود
که برای مثال با استناد به صلح امام حسن مذاکره با قاتل قاسم سلیمانی را توجیه میکند -چرخش‌های بزرگی را اتخاذ کند و با به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و رای و نظر مردم به تغییرات ساختاری در مسیری کم هزینه و خشونت پرهیز تن دهد یا با ادامه وضع موجود منتظر آیندهای بی‌ثباتتر، مبهم و غیرقابل کنترل و پرهزینه برای ایران باشد و هزینه‌های انحصار پروژه جمهوری اسلامی به مثابه یک پروژه صرفاً نظامی- امنیتی را بر ملت ایران تحمیل کند.

اما به قول معروف به نیزه میتوان تکیه کرد اما بر روی آن نمیتوان نشست.

با توجه به تجربه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی- مذهبی جمهوری اسلامی به نظر میرسد اکنون برجسته
ترین و موفقترین ویژگی جمهوری اسلامی، وجوه امنیتی- نظامی آن است که به اتکای آن توانسته وضعیت موجود را کنترل و اعتراضات دامنهدار گروههای مختلف اجتماعی را سرکوب کند. آیا با وجود روند وضعیت نابسامان ساختاری که پیش از این توضیح داده شد، جمهوری اسلامی میتواند به اتکای قدرت امنیتی- نظامی و دستاوردهای حاصل از توافق باآمریکا امیدوار به تداوم وضع موجود باشد؟ 

خیزش «زن، زندگی، آزادی» در سال 1401 اگرچه در پیوند با اعتراضات موج دوم از خصایص آنها برخوردار بود، اما با نشان دادن تفاوتهایی خبر از ورود به موج سوم اعتراضات میداد. در پایان این اعتراضات 100 روزه و تحولات پس از آن زمینه برای برآمدن موج سوم اعتراضات فراهم آمده که هنوز بحث درباره مشخصه
های آن زود هنگام است ،اما احتمال میرود موج سوم با اولویت مطالبات اقتصادی حامل تلفیقی از اعتراضات به وضعیت سیاسی و اقتصادی باشد و احتمالاً فراگیری آن بسیار بیشتر از دو موج قبلی خواهد بود. 

جمهوری اسلامی مبتلا به مشکلات عمیق ساختاری است و تبعات حاصل از توافق با آمریکا به ویژه گشایش نسبی در تامین منابع محدود ارزی و تزریق دلار به این موجود سراسر بحران، بدون اصلاحات عمیق ساختاری نه تنها بهبود جدی در وضعیت آن ایجاد نمیکند، بلکه حتی ممکن است وضعیت نابسامان کنونی را بسیار وخیم
تر کند. سالها است که بسیاری ناظران و صاحب نظران تاکید میکنند که با وجود شواهد بسیار مبنی بر بحران در نظام، ریشه و علت بحرانها، ساختار سیاسی حاکم بر کشور است و بدون اصلاح این ساختار سیاسی و آغاز فرآیند دموکراسی‌سازی، تزریق دلار حاصل از کاهش تنش ایران و غرب نمیتواند بهبود اساسی میان مدت و بلند مدت در وضعیت ایجاد کند. اکنون مشکلات ایران به ویژه مسائل اقتصادی، بسیار پیچیده و بحرانی تر از پیش شده است، و انتظار اینکه دولت (قوه مجریه) یا حتی سه قوه بتوانند وضعیت موجود را سامان دهند و از شدت بحرانها به طور پایدار بکاهند خطا است؛

منشا و دلیل بحرانها فراتر از دولت و در کلیت نظام حکمرانی است. برای مثال قیمت ارز به میزان فروش نفت و درآمدهای ارزی حاصل از آن وابسته است و فروش نفت به سیاست خارجی، و فرمان سیاست خارجی در دستان رهبری نظام.   

🔗
متن کامل را اینجا بخوانید
@hoseinrazzagh
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 چه کسی پاسخگوی بلاتکلیفی یک بیمار روانی در زندان است؟

شاهین نجف‌قلی‌زاده چهار ماه است در انتظار نظریه پزشکی قانونی‌ است


✍🏻 مهدی محمودیان_زندان اوین:

با گذشت بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت شاهین نجف‌قلی‌زاده در تجمع ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، این جوان ۴۴ ساله که به تشخیص روان‌پزشک زندان دچار اسکیزوفرنی است، همچنان در اندرزگاه ۴ زندان اوین نگهداری می‌شود؛ بدون درمان، بدون رسیدگی قضایی، و بدون حتی امکان تأمین وثیقه‌اش.

شاهین از نوجوانی تحت مراقبت روان‌پزشکان بوده و سال‌ها با بیماری دوقطبی و اسکیزوفرنی زندگی کرده. با این حال، پس از بازداشت توسط وزارت اطلاعات، ۱۲ روز در سلول‌های انفرادی یا سوئیت‌های این نهاد نگهداری شد و از همان ابتدا نشانه‌های واضحی از اختلالات شدید روانی بروز داد. بنابر گفته خودش، مأموران وزارت اطلاعات هنگام بازجویی به ایده‌های او درباره «نابودی غرب» و «قدرت‌گیری ایران» می‌خندیدند و به جای ارجاع به مراکز درمانی، او را به بند عمومی فرستادند.

در طول این ماه‌ها، زندانیان بارها وضعیت وخیم روحی او را به مسئولان زندان و نهادهای امنیتی اطلاع داده‌اند. روان‌پزشک رسمی زندان، اسکیزوفرنی او را تأیید کرده و حتی وزارت اطلاعات طی نامه‌ای به بازپرس پرونده در شعبه ۳۳ دادسرای امنیت (دادسرای مقدس) صراحتاً اعلام کرده که این فرد باید به دلیل وضعیت روانی‌اش آزاد شود.

اما بازپرس پرونده، برخلاف تشخیص پزشکی و حتی نهاد بازداشت‌کننده، نه‌تنها از صدور قرار منع تعقیب یا ارجاع به بیمارستان خودداری کرده، بلکه با صدور کیفرخواست، پرونده را به دادگاه فرستاده است. دادگاه نیز با مشاهده شرایط خاص متهم، پرونده را مجدداً برای بررسی بیشتر به دادسرا بازگردانده و بازپرس در ظاهر خواستار ارجاع پرونده به پزشکی قانونی شده، اما بیش از سه ماه است پزشکی قانونی هیچ نظریه‌ای ارائه نکرده است.

این در حالی است که پزشکی قانونی سال‌هاست به یکی از گلوگاه‌های ناکارآمدی و بی‌تفاوتی در ساختار قضایی ایران تبدیل شده؛ نهادی که باید داور مستقل وضعیت سلامت افراد باشد، اما نه استقلال دارد، نه اولویت‌بخشی به موارد اورژانسی، نه تعهد حرفه‌ای. تأخیرهای چندماهه در صدور نظر پزشکی، در حالی که جان و روان انسان‌ها در خطر است، به امری عادی در این نهاد تبدیل شده است.

شاهین نجف‌قلی‌زاده تنها یک نمونه است. او یکی از ده‌ها زندانی است که با بیماری‌های حاد روانی یا جسمی، در شرایطی نگهداری می‌شوند که مرگ تدریجی آن‌ها نه فقط محتمل، که پیش‌بینی‌پذیر است.

وضعیت روحی شاهین هر روز وخیم‌تر می‌شود. به گفته هم‌بندیانش، او دچار ناامیدی مطلق شده، گاه شب‌نامه‌هایی شبیه وصیت‌نامه می‌نویسد و در آستانه فروپاشی کامل روانی است. با وجود تعیین قرار وثیقه سنگین ۱.۴ میلیارد تومانی، حتی به خانواده‌اش اجازه تأمین آن داده نمی‌شود، که نقض آشکار قانون در خصوص حق آزادی مشروط تا زمان صدور حکم قطعی است.

از سوی دیگر، خانواده‌ی شاهین نه‌تنها اجازه ملاقات یا ورود به روند دادرسی را ندارند، بلکه به دلیل امنیتی بودن پرونده و ارجاع آن به دادسرای امنیت، حتی امکان معرفی وکیل و پیگیری حقوقی هم از آن‌ها سلب شده است.

در پرونده‌ای که نهاد امنیتی بازداشت‌کننده هم اذعان دارد متهم باید آزاد شود، ادامه‌ی بازداشت او چه توجیهی دارد؟ چرا پزشکی قانونی در پرونده‌ای با این درجه از فوریت، ماه‌هاست سکوت کرده است؟ و دستگاه قضایی چه زمانی مسئولیت این مرگ‌های خاموش را خواهد پذیرفت؟

شاهین تنها نیست؛ او بخشی از جمع خاموشی‌ست که در سایه‌ی بی‌توجهی نظام قضایی و پزشکی قانونی، هر روز به مرز فروپاشی نزدیک‌تر می‌شوند.

@MahmoudianMeh
@MostafaTajzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝📝📝چرا بر روی خاک تأکید می‌کنیم؟

✍🏻بابک مینا

در این باره بارها نوشته‌ام اما باز هم باید بنویسم. کار ما ظاهراً بازگویی مکرر بدیهیات است.

عادت فعال سیاسی و روشنفکر معترض ایرانی این است که از سقف شروع می‌کند: حقوق انسانی، دموکراسی، برابری اجتماعی و غیره. فلسفه سیاسی مدرن به ما یاد می‌دهد که برای تأسیس سیاست مدرن از کف باید آغاز کنیم: نخستین هدف دولت حفظ امنیت شهروندان است. برای پی نهادن دولت مدرن نخست باید این اصل پذیرفته شود که صیانت نفس ساکنان یک قلمرو، فوری‌ترین هدف سامان سیاسی است. دولت اگر نباشد، وضعیت جامعه به سوی جنگ همه علیه همه می‌رود، این دولت است که ما را به سوی وضعی مدنی هدایت می‌کند. بنابراین وجود دولت ضروری است. حال این دولت چیست؟ اولیه‌ترین، فیزیکی‌ترین و ملموس‌ترین ما به ازای بیرونی دولت حاکمیت آن بر یک قلمروی مشخصِ دارایِ جمعیت است. بدون حاکمیت بر قلمرو، دولتی وجود ندارد، چنانکه مثلا «دولت فلسطین» هنوز وجود ندارد. وقتی جمعیتی بی‌دولت باشد، گوشت قربانی خواهد بود چنانکه می‌بینید فلسطینیان و در دوره‌ای مردم سوریه چنین بودند. بنابراین «زمین» پایه فیزیکی دولت است و وجود دولت شرط لازم تأمین امنیت. برای تأسیس سیاست مدرن اول این اصل باید پذیرفته شود که دولت بر یک قلمرو مشخص که ایران نام دارد حاکمیت دارد و این حاکمیت خدشه‌ناپذیر است و در برابر خدشه‌دار شدن آن باید با همه وجود مقاومت کرد.

خوب، حال برای اینکه این بنیاد مهم حفظ شود نیاز داریم شهروندان را مسئول و حساس نسبت به «خاک» بار بیاوریم. ملتی که نسبت به تصرف یا تجزیه قلمروی خود بی‌اعتنا شود نخستین قدم‌ها را به سوی زوال برداشته است. «فضیلت میهن‌دوستی» در اینجا مهم می‌شود، فضیلتی که شهروندان را از منافع فردی بیرون می‌کشد و امر عمومی و جمعی را به آنها یادآور می‌شود. به طور مداوم باید این احساس مسئولیت نسبت به خاک و حاکمیت و حق نسبت به آن را در شهروندان تقویت کرد. وضعیت مدرنیته متأخر خصوصاً به گونه‌ای است که به راحتی شهروندان در منافع فردی غرق می‌شوند و به امر عمومی بی‌اعتنا. دقیقاً همینجا ست که باید بر برخی یادبودها و خاطره‌ها  تأکید کرد، مثلاً بر سالروز آزادسازی خرمشهر. تذکر هر ساله این مقاومت یعنی زنده نگه داشتن فضیلت مقاومت، ایثار و همبستگی در میان شهروندان.

فعال سیاسی اپوزیسیون که همه چیز را از چشم «آخوندها بدند» می‌بیند چنین ملاحظاتی ندارد. عادت روشنفکر و فعال سیاسی که از قضا ندانسته تحت تأثیر نظریات انتقادی چپ قرار دارد این است که تصور می‌کند مبارزه با هر «اسطوره»ای به هر شکلی به رهایی منجر می‌شود. از قضا ما برای ساختن زندگی جمعی نیاز به اسطوره داریم! منتها اسطوره‌ها را باید به شکلی خردمندانه در خدمت خیر عمومی درآورد. «اسطوره میهن» و مدافعانش از قضا شرط لازم و نه کافی داشتن سامان سیاسی مطلوب است. این اسطوره نه تنها لازم است که حتی رمانتیسمی که پیرامون آن شکل می‌گیرد هم تا جایی که به نفرت علیه نژاد یا قومی خاص منجر نشود و تنها در خدمت تهییج حس ایثار و همبستگی باشد، مطلوب است. اما روشنفکر اپوزیسیونی ما که خود نمی‌داند هنوز تحت تأثیر نظریات رادیکال چپ قرار دارد تصور می‌کند باید با هر اسطوره‌‌ای بجنگد. اگر چه او به بیان دقیق‌تر با اسطوره میهن می‌جنگند و یواشکی «اسطوره مبارزان راه آزادی» را از در عقب قاچاق می‌کند. این مبارزان راه آزادی، میهن ندارند، و برای چیزی انتزاعی به نام آزادی مبارزه می‌کنند. روشنفکر اپوزیسیونی چه قبل انقلاب و چه بعد انقلاب هیچ وقت نفهمید آزادی به معنای مدرن نتیجه استقرار دولت مدرن است (و از قضا او دنبال همین آزادی به معنای مدرن است و نه آزادی یونانی و رومی و غیره) و دولت مدرن اساسش چنانکه گفتم حاکمیت بر قلمرو است.

ما هنوز تا زدودن کامل رسوبات سنت چپ در ذهن فعالان سیاسی و روشنفکران اپوزیسیونی راه بسیاری داریم.
@MostafaTajzadeh
@yaddashthayesiah
‍ کتاب "خیزش ناموجودها؛ تولد کنش‌گر-زندگی

✍🏻نوشته دکتر محمد رضا تاجیک
استاد علوم سیاسی دانشگاه بهشتی
ناشر: کتاب آزاد

این اثر به صورت رایگان و کامل در شکل مجازی انتشار یافته است.

@Nedaye_siyasat
@MostafaTajzadeh
♦️ من و رضا، نه می‌ترسیم و نه سکوت می کنیم

🖊️نسرین ستوده

خانواده‌های زیادی به جرم آزادیخواهی گروگان جمهوری اسلامی شده‌اند. خانواده‌ی ما هم به دلیل عدالت‌خواهی، گروگان همین حکومت شده است.

امروز، در بحبوحه‌ی امتحانات پایان سال و کنکور،  یکی که خود را مدیر شعبه ۴ دادسرای اطفال و نوجوانان معرفی می‌کرد، به تلفن همراهم زنگ زد و از من خواست برای رسیدگی به اتهام نیما که به شکایت زندان اوین باز شده بود، به دادسرا بروم. گفت البته شما ممکن است تلفنی نیایید، تایید کردم و گفتم احضاریه را کتبی بفرستید.

برای مهراوه از ۱۲ سالگی پرونده تشکیل دادند و او را بارها ممنوع‌الخروج  کردند. هر دو فرزند ما در سنین قبل از ۱۸ سالگی آماج خشونت حکومتی قرار گرفتند که به هیچ اصلی پایبند نیست.

نیما را مورد حمله‌ی فیزیکی وحشیانه قرارداده بودند و حالا طبق روش معمول با اتهام‌زنی می خواهند از مسئولیت فرار کنند.

من و رضا، نه می‌ترسیم و نه سکوت می کنیم. صحن عمومی جلوی دادسرای اطفال و همچنین زندان اوین فضای عمومی است که متعلق به شهروندان است. یکی از کاربردهای این فضاها تحصن و تجمع در اعتراض به ظلم حکومت هاست.

@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
📝📝📝کامشاد؛ مترجم بزرگ روزگار ما

✍🏻احمد راسخی لنگرودی

از آثار کامشاد (۱۳۰۴ ـ ۱۴۰۴) است: پایه‌گذاران نثر جدید فارسی؛ مترجمان، خائنان: مته به خشخاش چند کتاب؛ حدیث نفس. ترجمه: ت‍اری‍خ چ‍ی‍س‍ت؟؛ ۸۰۰میلیون م‍ردم چ‍ی‍ن‌؛ ام‍پ‍راتور؛ آخرین امپراتور؛ اس‍ت‍ف‍اده و س‍وءاس‍ت‍ف‍اده از ت‍اری‍خ؛ تاریخ بی‌خردی؛ مورخ و تاریخ؛ دنیای سوفی؛ دری‍ای ای‍م‍ان؛ اس‍ت‍ال‍ی‍ن م‍خ‍وف؛ سرگذشت ف‍ل‍س‍ف‍ه؛ هنر داستان‌نویسی؛ یکی دربارهٔ دیگری؛ عادات و آداب روزانه بزرگان؛ درک یک پایان؛ اتفاق می‌افتد؛ همصحبتی با خیال؛ و....

«عصر رفتیم منزل شاهرخ مسکوب و نشستیم به خواندن تاریخ بیهقی... و سیاست‌نامه، شاهنامه، خمسه نظامی و امثالهم از کتابخانه ابوی...» این سخنان حسن کامشاد است، از مترجمان بزرگ روزگار ما. کسی که هیچ گاه از نوشتن دست برنداشت و همیشه برای تسکین دل خویش می‌نوشت؛ حتی در پیرسالی؛ در هشتاد و چند سالگی نیز به گفته خود، خود را نویساند و آماده به یراق با سرمایه قلم خاطره‌های رسته از فراموشی که سالیان سال در کنه ذهن او خفته بود، با عنوان «حدیث نفس» به رشته تحریر آورد.

در بحبوحه بر تخت نشستن رضاخان در خانواده‌ای بازاری در ۴ تیر ماه ۱۳۰۴ در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات دوره ابتدایی در مهر ۱۳۱۸ پدر خواست شغل بازار را برایش اختیار کند و مثلا تاجر پوست و روده شود؛ «گریان و نالان رفتم سراغ دایی‌جان. دایی‌جان من در میان هفت خواهر به دنیا آمده بود و خاطرش بسیار عزیز بود. نخستین فرد خانواده بود که به اخذ لیسانس ـ در رشته باستان‌شناسی از دانشسرای عالی ـ نایل شده بود. پس از خدمت نظام، صاحب امتیاز روزنامه‌ای شد و خود سردبیری اش را هم به عهده داشت.... از دست پدر شکایت پیش دایی بردم. دایی‌جان پس از شنیدن داستان بی‌درنگ گفت: «نه، تو باید درست را ادامه دهی. من با پدرت صحبت می‌کنم.» به توصیه دایی‌جان به هنرستان صنعتی اصفهان رفت و در رشته نجاری ثبت نام نمود. هنرستان بیشتر با نظم و انضباط آلمانی اداره می‌شد و چندان با ذوق او سنخیتی نداشت. ضمن آنکه «از بد حادثه من استعداد درودگری و هیچ‌گونه کار فنی نداشتم، دستهای چلفتی‌ام پیوسته از اره و رنده و چکش و سوهان زخمی بود.»۱

متن کامل را اینجا بخوانید

@MostafaTajzadeh
📝📝📝قطاری در تلاقی افقهای فرهنگی که شعر می‌برد و نان و نمک و صلح می‌آورد

✍🏻نادر صدیقی

۱ـ اروپا پنداری هویتی
«ما ایرانیان آریایی هستیم؛ با اروپایی‌های از یک خانواده‌ایم؛ فقط "اتفاقی جغرافیایی" ایران را در خاورمیانه قرار داده و از ملل اروپایی هم قطارش جدا کرده است.»(شاه)

۲ـاروپایی‌سازی مناسبات امت
« ما اکنون همسایه‌ایم و از دیرباز در کنار یکدیگر بوده‌ایم. هرچند مرزی میان ما و شما ایجاد شده است؛ اما به نظر من این مرز اهمیت چندانی ندارد... در بیشتر دیدارهایی که با رؤسای کشورهای همسایه خودمان داشتم، همیشه این ایده را مطرح کردم که به طور مثال سوار قطاری شویم که از پاکستان به ایران بیاییم و همین مسیر را تا ترکیه و عربستان و عراق ادامه دهیم؛ در واقع چه مشکلی وجود دارد که ما نمی‌توانیم این ارتباطات را به سادگی برقرار کنیم؟» (پزشکیان، باکو)

گزاره نخست، گزاره یک قرن سپری شده است. در آن قرن، هر آن هویت‌پردازی که در ترکیة کمالیستی و در المثنای کودتایی و رضاخانی اش در کشورمان، در ظاهری ملی بازنمایی شده، هر آن تز «تنهایی ایران» یا «محاصره‌شدگی ترکیه در اقیانوسی از خیانت» که در سویة ایجابی و «رهایی بخش» (رهایی از جغرافیا، پرواز از فراز جامعه...) خود، سمت گیری هویتی به جانب غرب را توجیه می‌کرد، خاستگاهی کودتایی و یا نظامی‌داشته و گسستی بنیادین بوده از جایگاه تاریخی و جغرافیایی و جامعه شناختی ایران. آن ایرانیت جعل شده در ماتریس کودتای ضد مشروطه، خاستگاه تاریخی و تمدنی در قرون اسلامی‌و ایرانی این جغرافیا نداشته است. روکشی نازک از باستان گرایی بوده برای لاپوشانی باستان شناسی کودتا.

گزاره دوم، گزاره عبور از ملعنت قرن است. گزاره‌ای است از جنس روشنگری، آن چنان که کانت آن را به شیوه‌ای مرزشکنانه، یک نوع «خروج» و «برون رفت» از صغارت خواسته تعریف می‌کرد و ما می‌توانیم به کمک و اژگان شریعتی آن «آزادی از زندان قرن» نامگذاری کنیم.

متن کامل را اینجا بخوانید

@MostafaTajzadeh
📝📝📝مگر نماینده مجلس، آمبولانس و اورژانس است که کارت خط ویژه داشته باشد
✍🏻وحید اشتری

چرا کسی اصلا نمی‌پرسد خود آقای نیکزاد به چه حقی بعنوان یک نماینده مجلس باید کارت اختصاصی تردد به خط ویژه داشته باشد؟
مگر نماینده مجلس، آمبولانس و اورژانس و آتش نشان است؟


مستند به کدام قانون اصلا راهور چنین کارتی برای یک نماینده صادر کرده است؟

فرق نماینده با مردمی که به وی رای داده‌اند چیست که مردم باید در ترافیک بمانند ولی نماینده باید در تهران مسیر اختصاصی عبور و مرور داشته باشد؟

آیا اینها جراح مغزند که مثلا فوریتی در رفت و آمد نیاز داشته باشند؟

@Sahamnewsorg
@MostafaTajzadeh
2025/07/05 03:24:01
Back to Top
HTML Embed Code: