Telegram Web Link
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝📝📝آقای رئیس جمهور نگاه ضدتحزب به کشور آسیب میزند / محفل نشینی به جای تحزب

✍️داوود حشمتی:


اظهارات اخیر رئیس‌جمهور در همایش ملی بهره‌وری ایران مبنی بر اینکه «من حق ندارم تصمیمی بگیرم که به مردم صدمه وارد شود، اگر همین نگاه را دنبال کنیم دیگر به دنبال حزب‌گرایی و جناح‌بازی نخواهیم بود.» و تاکید بر اینکه «باید به دنبال افرادی باشیم که می‌توانند گره از مشکلات مردم و کشور باز کنند، ابتدا باید در نگاه و رفتارمان تغییر ایجاد کنیم.» بار دیگر نگاه منفی به تحزب و سازمان‌های سیاسی را در فضای سیاسی ایران عریان می کند. این دیدگاه که تحزب را مترادف با آسیب به منافع ملی می‌بیند، نه‌تنها به تقویت ساختار سیاسی کشور کمک نمی‌کند، بلکه می‌تواند به ضربات بیشتر به پیکر نیمه جان بنیادهای سیاسی و بروکراتیک منتهی شود. در اینجا استدلال می‌کنیم که تضعیف احزاب سیاسی، برخلاف ادعای مطرح‌شده، به اقدامات خلق‌الساعه و کوتاه‌مدت دامن می‌زند و این نگاه است که اتفاقا به کشور آسیب میزند. در مقابل، تقویت تحزب می‌تواند به تمرکز نظام تصمیم‌گیری بر مسائل اصلی و بلندمدت و بهبود ساختار بروکراسی منجر شود.

تحزب و نقش آن در تقویت ساختار سیاسی

احزاب سیاسی، به‌عنوان یکی از ارکان اصلی نظام‌های دموکراتیک، بستری برای سازمان‌دهی، تدوین و اجرای سیاست‌های کلان فراهم می‌کنند. برخلاف تصور رایج که تحزب را به جناح‌بازی و تفرقه‌افکنی تقلیل می‌دهد، احزاب با ایجاد ساختاری منسجم، امکان تمرکز بر مسائل اصلی و بلندمدت کشور را فراهم می‌کنند. به گفته ساموئل هانتینگتون، نظریه‌پرداز برجسته علوم سیاسی، احزاب سیاسی با ایجاد «نظم سیاسی» و «نهادسازی» به پایداری نظام‌های حکومتی کمک می‌کنند. او در کتاب «نظم سیاسی در جوامع در حال تغییر» تأکید می‌کند که فقدان احزاب قوی، نظام‌های سیاسی را به سمت تصمیم‌گیری‌های مقطعی و ناپایدار سوق می‌دهد.

در ایران، ضعف احزاب سیاسی در سه دهه گذشته، که عمدتاً ناشی از نگاه منفی به سازمان‌های سیاسی بوده، منجر به اتخاذ سیاست‌های کوتاه‌مدت و ناپیوسته شده است. این وضعیت، به‌جای حل مشکلات ساختاری، به پیچیده‌تر شدن مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منجر شده است. به‌عنوان مثال، فقدان احزاب قوی که بتوانند برنامه‌های مدون و بلندمدت ارائه دهند، باعث شده تصمیم‌گیری‌ها اغلب تحت تأثیر فشارهای مقطعی یا گروه‌های خاص قرار گیرند، بدون اینکه به نتایج پایدار منجر شوند. مهمتر از آن اینکه خروجی این وضعیت منجر به اولویت گرفتن «محفل» به جای «حزب» شده است. محافلی که براساسا گعده ها و روابط شخصی تشکیل میشوند و بیشتر به دنبال منافع گروهی هستند نه خیرعمومی.

آسیب‌های نگاه ضدتحزب

دیدگاه ضدتحزب، که احزاب را به‌عنوان مانعی برای منافع ملی معرفی می‌کند، به چند دلیل به کشور آسیب می‌رساند. نخست، این نگاه با تضعیف ساختارهای سیاسی، نظام تصمیم‌گیری را به سمت اقدامات خلق‌الساعه و غیرمنسجم سوق می‌دهد.

دوم، این دیدگاه با نادیده گرفتن نقش احزاب در نمایندگی گروه‌های مختلف اجتماعی، به حاشیه‌راندن صداهای متنوع و تضعیف مشارکت سیاسی منجر می‌شود. ماکس وبر، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز سیاسی، در آثار خود بر نقش احزاب در «دموکراتیزه کردن» قدرت تأکید کرده و معتقد است که احزاب، با سازمان‌دهی منافع گروه‌های مختلف، به تعادل در نظام سیاسی کمک می‌کنند. در ایران، فقدان احزاب قوی باعث شده که گروه‌های اجتماعی نتوانند به‌طور مؤثر در فرآیند تصمیم‌گیری مشارکت کنند، که این امر به افزایش نارضایتی عمومی و کاهش مشروعیت سیاسی منجر شده است.

نقد نگاه ضدتحزب از منظر اندیشمندان علوم سیاسی

از منظر اندیشمندان علوم سیاسی، نگاه ضدتحزب نه‌تنها با اصول دموکراسی سازگار نیست، بلکه به بی‌ثباتی سیاسی نیز دامن می‌زند. رابرت دال، نظریه‌پرداز دموکراسی، در کتاب دموکراسی و منتقدان آن استدلال می‌کند که احزاب سیاسی به‌عنوان «میانجی» بین دولت و مردم عمل می‌کنند و بدون آن‌ها، نظام‌های سیاسی به سمت تمرکزگرایی و استبداد گرایش پیدا می‌کنند.

اظهارات رئیس‌جمهور مبنی بر پرهیز از حزب‌گرایی، هرچند با نیت خیرخواهانه بیان شده، اماا در عمل به تضعیف ساختارهای سیاسی و بروکراتیک کشور منجر می‌شود. برخلاف تصور رایج، تحزب نه‌تنها به منافع ملی آسیب نمی‌رساند، بلکه با ایجاد بستری برای برنامه‌ریزی بلندمدت، افزایش شفافیت و تقویت مشارکت سیاسی، به حل مشکلات ساختاری کشور کمک می‌کند. برای برون‌رفت از این وضعیت، لازم است نگاه به احزاب تغییر کند و به‌جای تقبیح تحزب، از ظرفیت آن برای تقویت بروکراسی و تمرکز بر مسائل اصلی کشور استفاده شود. نادیده گرفتن این نقش، نه‌تنها مشکلات کشور را حل نمی‌کند، بلکه به تشدید بی‌ثباتی و ناکارآمدی و برآمدن محافل به جای احزاب منجر خواهد شد.

@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 پیام انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران به کودکان رنج‌دیده غزه

می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد...
نه! در سرزمین‌ تو هرگز چرخ‌فلکی برای بازی نبوده است!
می‌چرخد، این چرخ‌فلک‌ دنیا و در هر چرخش، گامی پیش می‌رود. در همه چیز؛ جز انسانیت!

در زمانه‌ای که بشر بر دوردست آسمان‌ها و اعماق زمین دست یافته، در زمانه‌ای که علم و تکنولوژی فاصله‌‌ی میان جوامع را از میان برداشته، در زمانه‌ای که تفاوت‌ها به رسمیت شناخته شده، و حق کودکان برای دسترسی به یک زندگی سالم و انسانی اثبات شده است، تماشاگر به خاک و خون کشیده شدن هزاران کودک بی‌پناه در غزه‌ایم، بی آنکه کسی بپرسد به کدامین گناه!!!

دنیا گوشش را گرفته و چشمانش را بسته، تا هولناک‌ترین جنایت تاریخ کودکان را انکار کند؛ اما کبک دنیا هرچه سرش در برف باشد، چیزی از واقعیت کم نمی‌شود.
کدام سازمان ملل؟ کدام حقوق بشر؟ کدام یونیسف؟ کدام حقوق کودک...؟ صدها نام که جز تزویر سکوت، چیزی برای گفتن ندارند.

با نهادها و دولتمردانی که ناله‌ی درد کودکان غزه را با نگاه کردن به آسمان و سوت زدن، از سر واکرده‌اند، چیزی برای گفتن نیست. کلام ما در تعامل با گوش‌هایی که خود را به نشنیدن می‌زند، درمانده است.

پس با تو حرف می‌زنیم، کودک زجر دیده؛ با تو که دنیا جز خشونت و ستمش را نشانت نداد. با تو که هرگز معنی کودکی، آرامش، بازی و لذت را نفهمیدی. با تو که درد، جنگ، خون و دشمن، اولین کلمه‌هایی بود که یاد گرفتی. با تو که گرسنگی، ترس و مرگ همزادت بودند و هرگز نفهمیدی دنیا می‌تواند زیبا هم باشد. با تو حرف می‌زنیم، چرا که گوش مردان سیاست، آنچنان با قدرت‌طلبی، بی‌رحمی، پستی و بی‌شرافتی پر است، که دادخواهی از آنان به شوخی‌ای زشت و کریه شبیه شده است.

ما نویسندگان کودکیم و دل‌هایمان پرخون از درد شماست. قسم به خون‌های پاکتان که قلم‌هامان از این ظلم خواهد نوشت و قصه‌هامان، راوی ستم‌های رفته بر شما خواهد بود. ما نویسندگان کودکیم و اجازه نخواهیم داد تاریخ شما را از یاد ببرد.

@nevisak
@MostafaTajzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔸خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای: آنگاه که سنگ قبر خود را دیدم عمر من آغاز شد!
✍🏻 مصطفی مهرآیین

۱. جناب آقای خامنه ای من میتوانم به ده ها شکل و از نگاه های متفاوت با شما وارد سخن گفتن بشوم، اما دقیقا از همان جایی با شما سخن می گویم که مدعی هستید در آنان یگانه دوران و سرآمد روزگار هستید و آن چیزی نیست جز مساله " ایمان و اتصال به عالم دیگر و عاشقی با خدا".

۲. در گفتگویی میان شمس و مولانا دیدم که مولوی با لباس دراویش یا همان لباس سیاه رنگ به نام خرقه در بازار رنگرزی ایستاده بود و شمس با او سخن می گفت. مولوی که از بزرگان روزگار خود بود و همواره لباس زیبا می پوشید در تعجب بود که چرا خرقه سیاه رنگ به تن دارد. شمس به او گفت کار تو چیست؟ مولوی پاسخ داد من عاشقم، عاشق خدا. شمس رو به او کرد و گفت پس نگران نباش که خرقه سیاه بر تن توست چون بطن و درون تو در نتیجه عشق خدا پر از رنگ های الهی ست. تو زین پس به جهان رنگ می دهی و شرق و غرب عالم با زبان عشق تو به خدا آشنا می شوند: تو دیگر رنگ نمیخواهی، تو خود منبع انوار الهی هستی که اشاره به آیه قرآنی " صبغه الله و من احسن من الله صبغته و نحن له عابدون" دارد. از شما که بنا به ماهیت زندگیتان و روایت خودتان از خود مرد خدا هستید می پرسم چگونه می توان مرد خدا بود و اینهمه قدرت و روابط قدرت را ستایش کرد؟ چگونه می توان بطن پر از صدا و رنگ خدا داشت اما زیردستان شما صدای هیچ انسان دیگری را تحمل نکنند و او را یا وادار به زیستن در زندان، یا شکنجه و یا حتی اعدام کنند؟ من به عنوان یک انسان که اندکی درباره اهل حقیقت مطالعه کرده ام در عجبم که شما به عنوان " مسافر راه عشق به خدا" چرا نتوانستید در این سال ها همچون مولوی که با مثنوی معنوی طریق عشق ورزی خود را به بقیه عاشقان خدا نشان داد، طریق عشق به خدا را به مردم ایران نشان دهید و کردار و رفتار و سخنان آن ها را معطوف به عالم حق سازید؟ چگونه است که "عمده" نیروهای سیاسی و امنیتی زیر دست شما آلوده به فساد، خشن، انسان کش، بی سواد، بی ایمان و....هستند و در عین حال خود را پاسداران طریق عشق شما می دانند. این چه رسمی ست که در این کشور بیان نهاده شده است که تا انسانی حرفی خلاف دیدگاه رسمی حکومت بگوید باید از زندگی ساقط شود؟ این چه رسمی ست که تا سخنی متفاوت با سیاست های رسمی گفته شود آن افراد را فتنه گر می نامید؟ مگر شما به زبان اهل حقیقت بواسطه سفر به سوی خدا و بعد بازگشت به دنیا، عدم و وجود خود را یکی نکرده اید؟ مگر شما بعد از سالیان دراز عبادت و خواندن نماز شب، قلبتان به سان قلب یک کودک معصوم نگشته است؟ این چه رسمی ست پس که در اطراف شما فقط بوی خون و مرگ و خشونت و توهین و اهانت رشد کرده است. در قصه ای دیدم که شمس به مولوی میگفت من از آن روز که سنگ قبر خودم را دیدم دارای عمر شدم و متولد گشتم. مگر شما بارها این حدیث زیبای " موتوا قبل ان تموتوا" را مصداق زبانی زندگی شهداء ندانسته اید؟ مگر شما بارها نگفته اید من نمونه " شهید زنده ام"؟ مگر خود بارها در جلساتتان نگفته اید " عاشق در فراق پخته می شود" و خود را چنان واصل به خدا می دانید که برای مشورت درباره امور سیاسی هم به اولیا خدا متوسل می شوید؟ جناب آقای آیت الله خامنه ای مگر ذکر ثابت شما " لا اله الا الله" یا " لا اله الا هو" نیست؟ من اگر اکنون به عنوان یک انسان گناهکار بی ایمان بخواهم مسلمان شوم، مگر نباید با دیدن عشق مسلمانان به خدا و عدالت اسلام و رحمانیت خداوند مسلمان شوم. شما بگویید به من که من در این نظام سیاسی و اجتماعی که شما آن را رهبری می کنید رحمانیت خدا را در چهره کدام انسان ببینم تا مسلمان شوم؟ مگر شما با ذکر آیه هفدهم سوره انفال نگفتید که دست خدایید؟ به من بگویید چرا دست خدا اینقدر بیگانه با مهربانی، عشق، لطافت، دوست داشتن، خندیدن و...‌گشته است و به من که عاشق مسلمانانه زیستن هستم تنها پیام رنج و درد می فرستد. در آخر دعای مولوی را تکرار میکنم:" خدایا در این تنهایی تو پناه و دوست من باش" . امیدوارم شما هم بعد از این دعا و تکرار هزار باره این دعا سماع کنید و به زبان مولوی بخوانید: " شمس و قمرم آمد، سمع و بصرم آمد": شمس و قمر شما مردم ایرانند.

@mostafamehraeen
@MostafaTajzadeh
📝📝📝مرتضی قدیانی، فرزند ابوالفضل قدیانی، زندانی سیاسی در گفتگو با امتداد:
پس از پذیرفتن اعزام پدرم، بدون دستبند و پابند به بیمارستان، ایشان به یکی از بیمارستان‌های تهران منتقل شده/ پدرم در بخش CCU بستری است/ در بهداری زندان برای درمان عفونت ریه به ایشان آنتی‌بیوتیک داده شده!/ روند درمان ریه و سپس چکاپ کامل قلبی آغاز شده

امتداد-گروه خبر:
مرتضی قدیانی، فرزند ابوالفضل قدیانی، زندانی سیاسی که امروز، اخباری پیرامون امتناع وی برای انتقال به مرکز درمانی از زندان با دستبند و پابند مطرح بود در گفتگویی با امتداد، ضمن شرح این مسئله، اظهار داشت: پدرم روز یکشنبه برای معاینه دوره‌ای قلب به پزشک مراجعه داشت که پزشک، تشخیص داد با توجه به ابتلا به بیماری قلبی و ابتلا به عفونت ریه در زندان، باید بستری شود. نامه‌ای در همین رابطه از سوی پزشک صادر شد و پدرم، مجددا به زندان منتقل شد تا پس از انجام روال اداری، دوباره به بیمارستان منتقل و بستری شود.

ظهر امروز(دوشنبه) بنای انتقال پدر به بیمارستان را داشته و گفته بودند که شما را با دستبند و پابند اعزام می‌کنیم. پیرو همین تصمیم هم، پدرم گفت که من به این شکل و با این وضعیت به بیمارستان مراجعه نمی‌کنم و به محل اتاق خود در بند بازگشته بود.

پس از طی دو، سه ساعت، ظاهراً آقایان با یکدیگر شور کرده و حدود ساعت ۴ تصمیم گرفته بودند که با ترتیبی، بدون دستبند و پابند، ایشان را به بیمارستان اعزام کنند.

اکنون هم پدر به یکی از بیمارستان‌های تهران منتقل و در بخش CCU بستری شده است. وضعیت عمومی پدر در حال حاضر، بد نیست اما، ایشان از چند ماه گذشته، دچار عفونت ریه است. ما بارها مراجعه داشتیم و پدر بارها به بهداری رفته بود و به ایشان قرص آنتی‌بیوتیک داده بودند! بر همین اساس نیز، متاسفانه عفونت ریه تا کنون برطرف نشده است.

این بار که پزشک، پدرم را معاینه کرد، گفته بود که لازم است، ایشان بستری شود. چون عفونت ریه، طولانی‌مدت و ماندگار شده است. نفرات زندان و بهداری هم، عملا با قرص‌های آنتی‌بیوتیک و ضد التهاب و امثالهم، نتوانستند کاری از پیش ببرند.

اکنون هم، پزشک گفته که پدر باید بستری شود تا ما روند درمانی در ریه را آغاز کنیم. همچنین، گفته شده که باید چکاپ کامل قلب بگیریم. چرا که احتمال دارد که این عفونت ریوی بر قلب ایشان اثری گذاشته باشد.

پدر من، این سیستم مدیریت قضایی را به رسمیت نشناخته و قرار نیست که به خواسته آن افراد رفتار کند. متاسفانه بعضا، متهمین سیاسی و بخصوص متهمان پرونده‌های به قول خودشان، امنیتی را به شکل نادرستی به مرکز درمانی منتقل می‌کنند. طبعا پدرم هم از تمکین به چنین وضعیتی برای اعزام به بیمارستان، امتناع کرده است.

پدر من در حال حاضر ۸۰ سال سن دارد. ایشان، مدت‌های مدیدی-از سال ۷۸- است که به بیماری قلبی مبتلا بوده و بیش از ۷ استند در قلب پدر کار گذاشته شده. ایشان، همچنین به بیماری خودایمنی نیز مبتلا بوده از سال ۹۶ به آن دچار شده است. ضمن اینکه ایشان یک بیماری معده هم داشت که از زندان زمان شاه و به دلیل شکنجه به آن دچار شده بود.

این عفونت ریوی هم از زمان زندان برای پدر اتفاق افتاده است. پزشکی قانونی، اخیرا حکم داده که پدرم برای تحمل کیفر، باید در محیطی با بهداشت بالا و بدون هیچگونه استرس نگهداری شود. حالا نمی‌دانم که اساسا، زندان، می‌تواند از چنین وضعیت و استانداردی برخوردار باشد یا خیر.

@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
📝📝📝آیا اخوان المسلمین خود را منحل کرده است؟ ماجرای بیانیه انحلال این گروه چیست و چقدر صحت دارد؟

✍🏻شفقنا- اخیرا بیانیه ای منسوب به گروه اخوان المسلمین مصر در فضای مجازی منتشر شده است که در آن بیانیه این گروه «از انحلال خود در راستای منافع کنونی مصر خبر داده است.» اما آیا این بیانیه صحت دارد؟  ماجراي آن چه بوده است؟

به گزارش شفقنا،  در بیانیه‌ای که با عنوان اخوان المسلمین در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، آمده است: «پس از بررسی‌های دقیق داخلی، تأمل عمیق در مورد واقعیت‌های کنونی مصر و احساس مسئولیت ملی و مذهبی، اخوان المسلمین مصر تصمیم خود را برای انحلال رسمی این گروه در مصر، توقف کامل تمام فعالیت‌های سیاسی و اختصاص دادن خود صرفاً به فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی، به گونه‌ای که در چارچوبی مسالمت‌آمیز و خالصانه برای رضای خدا، و در راستای خدمت ارزش‌های اسلامی و اجتماعی باشد، اعلام می‌کند.»

متن کامل

@MostafaTajzadeh
🔸آقای قدیانی باید آزاد شود

فخرالسادات محتشمی‌پور

من حال زهرا خانم رحیمی همسر آقای قدیانی را خوب می‌فهمم.
وقتی می‌گوید حالم بد شد.فشارم پایین آمد و از بیمارستان برگشتم😔
حالش را می‌فهمم که می‌گوید از صبح بیمارستان منتظرش بودیم ولی نیاوردندش تا ساعت ۶ بعدازظهر که بالاخره آمد و بلافاصله در بخش سی‌سی‌یو بستری شد.

آن طرف صحنه را هم بندی‌های آقای قدیانی شاهد بودند و با خشم و عصبانیت روایت کردند.
همیشه زندانی سیاسی حرمت داشته و باید داشته باشد.
دستبند و پابند برای دزد و قاتل و جانی‌است.

این که رییس زندان از این بی‌حرمتی‌ها بیخبر بودم مانده عجیب است. یک آموزش حداقلی به مأموران آن‌ها را نسبت به زندانی سیاسی هوشیار و‌مؤدب می‌کند.
این که عذرخواهی کردند خیلی خوب است اما بواقع تبعات تأخیر و تعلل در رساندن بیمار قلبی و ریوی با سن حدود ۸۰ سال به بیمارستان را چه کسی پاسخگو خواهد بود.

من حال زهرا خانم را خوب میدانم همین سه سال پیش بود که همسرجان در اوایل بازداشت مجددش دچار مشکل قلبی شد. و من در بیمارستان قلب ساعت‌ها منتظر او بودم.
که بعد از کلی پیگیری کاشف به عمل آمد که برای اقدامات لازم در یکی از بخش‌ها بستری شده است و‌من با کلی مکافات خودم را به او رساندم.

امشب خانم رحیمی تا صبح خواب به چشمش نمی‌رود و حق دارد کسانی را که تحمل کوچکترین نقدی علیه خود را ندارند و از داغ و درفش و زنجیر برای خاموش کردن هر ندای مخالف و هر اعتراضی استفاده می‌کنند، مورد مرحمت قرار دهد!!!

این چند خط را نوشتم تا بگویم خانواده زندانی سیاسی بودن رنج مضاعفی برای آزادی‌خواهان حق طلب فراهم می‌آورد توسط ظالم و ستمگری که برای حفظ مصالح و منافع خود مقابل دشمن خارجی زانو می‌زند اما تازیانه‌ را برپیکر مردمان عدالت‌خواه خود سخت‌تر فرود می‌آورد.

امیدواریم به زودی شاهد رهایی و سلامت کامل آقا ابوالفضل قدیانی باشیم و ایشان و‌همه بیماران تحت ستم و‌نامردمی را به خدای مهربان می‌سپاریم.
#آزادی‌_زندانیان‌_سیاسی‌_مطالبه‌_ملی
#رفع‌حصر_مطالبه‌_ملی
#ابوالفضل‌_قدیانی‌_را‌_آزاد‌_کنید
@MostafaTajzadeh
📝📝📝ناقوس مرگ انسانیت به صدا در آمده است

✍🏻زهرا نژادبهرام

اکنون در هزاره سوم که بشریت از دوره های بدویت و بی تمدنی به عرصه فتح تمدنی رسیده و فن آوری توانسته عرصه های گوناگون را آنگونه طی کند که به هوش انسانی طعنه بزند اما ظاهرا بازگشت به عقبی رخ داده است !

ظاهرا کشتار و وحشی گری و نسل کشی به شکل مدرن آن به دست اسراییل تبدیل به امری عادی شده است و آن همه تلاش بشریت در طول یک سال اخیر به سقوط نزدیک شده است !

اخبار روزانه از گرسنگی و آوارگی و بمبارانهای وحشیانه اسراییل علیه مردم غزه ،یعنی به خاک و خون کشاندن و درعین حال بیماری و بی غذایی زنان و کودکان و سالمندان بیماران و...... نشانگر عمق ناباوری به انسان و درد ورنج او در دنیای کنونی است !

سکوت سنگین رهبران کشورهای جهان در برابر این همه خشونت تعجب برانگیز است!

کشورهای بزرگی چون چین و روسیه در سکوت و آمریکا و غرب با حمایت بی شائبه از این جنایت ها، همگی چشمها را بر مرگ انسانیت بسته اند !
.
در چنین شرایطی به نظر می رسد سکوت جایز نیست !

بیش از دومیلیون نفر بی دفاع در پیش چشم مردم جهان در حال جان دادن هستند و جهان نظاره گر این قتل عام است و تنها صداهای مردمانی به گوش می رسد که غم انسان دارند بدون هیچگونه نسبت دینی ، سببی و حتی منطقه ای !

به قول سعدی:" بنی آدم اعضا یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند ؛ چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار


ما می دانیم که آنچه اسراییل می کند عین هولوکاست است ! عین قتل عام ! عین نسل کشی ! پس در برابر آن بایستیم !

لذا می بایستی فریاد بزنیم و کمتر سکوت کنیم !

اگر چه ممکن است به دلیل برخی جهت گیری های سیاسی فاصله ای میان خواست ها ایجاد شده باشد که امکان همگرایی در این خصوص را به حاشیه برده باشد ،اما فراموش نکنیم که ما ایرانی هستیم و بدور از هرنوع شائبه سیاسی غم انسان و انسانیت داريم.

شاید آنقدر بی پاسخی از مطالبات بر زمین مانده در داخل وجود دارد که کمتر به این موضوع می پردازیم و یا شاید ..... اما همه می دانیم که رنج انسانها برای ما قابل پذیرش نیست !

از این رو به رغم همه اختلافات و دغدغه های اجتماعی و تمامی مسائل حل ناشده و برجای مانده و مطالبات پاسخ داده نشده ،در شرایطی که انسانیت به مسلخ آشکار برده شده یقینا سکوت جایز نیست!

@MostafaTajzadeh
📝📝📝آیا نهضت آزادی قانونی است؟

✍🏻گفت‌و‌گو با دبیر‌کل نهضت آزادی ایران

🔹بخش اول

از نظر ما، نهضت آزادی ایران کاملاً قانونی است. فعالیت‌های این نهضت و پیشینه‌ی بنیان‌گذاران آن به‌روشنی نشان می‌دهد که نهضت همواره در چارچوب قانون عمل کرده است.

در سال ۱۳۸۰، هم‌زمان با بازداشت برخی از اعضای نهضت، کمیسیون ماده ۱۰ احزاب که مسئول صدور پروانه برای احزاب است، به وکیل نهضت اعلام کرد که این تشکل «غیرقانونی نیست» و تاکنون هیچ دادگاهی برای بررسی یا اعلام غیرقانونی بودن آن تشکیل نشده است.

بر اساس قانون، موجودیت ما رسمیت دارد؛ هرچند وزارت کشور حاضر به پذیرش این واقعیت نیست.

نامه‌ای منتسب به آیت‌الله خمینی، پس از درگذشت ایشان منتشر شد که در آن، اتهاماتی علیه نهضت آزادی ایران مطرح شده، که اعضای آن در مسئولیت‌های رسمی منصوب نشوند. اما حتی در همان نامه نیز سخنی از غیرقانونی بودن نهضت به میان نیامده است.

توصیه‌ی ما به ملت ایران برای شناخت بهتر نهضت آزادی، مطالعه‌ی کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» است.

@Nehzatazadiiran
@MostafaTajzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝📝📝روایتی از یک دادگاه نمایشی؛ تجربه‌ای از بی‌عدالتی سیستماتیک در قوه قضاییه ایران

✍️مریم یحیوی

به توصیه رفیق گرامی و کنش‌گر شریف، احمدرضا حائری ، تصمیم گرفتم تجربه‌ شخصی‌ام از دادگاهی که با قضاوت ابوالقاسم صلواتی برگزار شد، روایت کنم. شاید این نوشته سهمی هرچند کوچک در افشای بی‌عدالتی ساختارمند و نبود استقلال در قوه قضاییه ایران داشته باشد.

در ۱۱ آبان ۱۳۹۳، توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدم. پس از ساعت‌ها تفتیش خانه‌ پدری، به بازداشتگاه ۲-الف (وابسته به سپاه پاسداران) منتقل شدم. در آنجا به مدت ۲۷ روز در سلول انفرادی نگهداری و تحت بازجویی‌های فشرده و توهین‌آمیز قرار گرفتم. این فشارها برای من که درگیر روند رادیوتراپی پس از دو سال شیمی‌درمانی بودم، آثار روانی و جسمی مضاعفی داشت.
بیماری من از نخستین بازداشت در بهمن ۸۹ در بند امنیتی ۲۰۹ (وابسته به وزارت اطلاعات) اوین آغاز شده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روند درمان را در دوران بازداشت متوقف کرده و همان شب اول، اعلام اعتصاب درمان کردم.

از ساعت‌ها بازجویی طولانی، همراه با فحاشی، تحقیر و تهدید که بگذریم، یکی از بازجوها که لحنش شبیه مداحان بود، در پایان جلسه‌ای با لحنی تحقیرآمیز گفت: «آماده‌ای ۷–۸ سال بری زندان بلکه آدم بشی؟»
تهدیدی که بعدها معنای عینی آن را فهمیدم.

پس از آزادی موقت، پرونده‌ام به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ارجاع شد؛ شعبه‌ای که زیر نظر قاضی صلواتی، چهره‌ای شناخته‌شده برای صدور احکام سنگین و ناعادلانه علیه فعالان مدنی و سیاسی، اداره می‌شود.

روز دادگاه، پس از نیم‌ساعت انتظار، به همراه وکلایم وارد اتاق صلواتی شدیم. تجربه دادگاه پنج‌دقیقه‌ای در سال ۹۰ با قاضی مقیسه، که با فحاشی و اهانت همراه بود، هنوز از خاطرم نرفته بود. با استرس وارد اتاق شدم. قاضی صلواتی با خنده‌ای مصنوعی گفت: «بشین»، و به صندلی‌ای که روبه‌رویش قرار داشت اشاره کرد. وکلا در گوشه‌ای نشسته بودند و نماینده دادستان هنوز وارد نشده بود.

صلواتی با نیشخند گفت:
«با این قد و قواره و مریضی، چقدر پرونده‌ قطور داری!»، و خندید. سپس به تمسخر گفت: «اعتصاب درمان هم که کردی!» سعی کردم از فرصت استفاده کنم و گفتم: «این حجم از پرونده بر پایه چند خط پرینت از فیس‌بوک ساخته شده.» ناگهان با تندی گفت: «تا من نگفتم، حرف نزن! اینجا دادگاهه، می‌فهمی؟»

دادستان وارد شد و بدون کوچک‌ترین توجهی به من، کنار قاضی نشست و درگوشی صحبت‌هایی کردند. پس از چند دقیقه، صلواتی از من خواست مشخصاتم را بنویسم و سپس با لحنی سریع شروع به خواندن اتهامات کرد. از جمله:
ارتباط با خانواده‌ زندانیان سیاسی؛
انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان (اشاره به وقایع «پنج‌شنبه‌ سیاه» در بند ۳۵۰ اوین)؛
دیدار با برخی فعالان مدنی و سیاسی ...

نه اجازه دفاع داشتم، نه وکلا اجازه سخن داشتند. صلواتی در واکنش به اعتراض وکلا گفت: «آدم زنده که وکیل نمی‌خواد!» سپس فرمی به من داد و گفت: «در دو سه خط بنویس چی می‌خوای بگی یا تقاضای بخشش داری؟»

نوشتم که هیچ‌یک از اتهامات را نمی‌پذیرم و آماده‌ دفاع هستم. نگاهی انداخت، پوزخندی زد و گفت: «می‌تونی بری، خیالت راحت.»

حدود یک ماه بعد، برای دریافت حکم مراجعه کردم. منشی دادگاه برگه‌ای به من داد که وقتی چشمم به آن افتاد، زانوهایم سست شد: ۹ سال حبس تعزیری، که ۷ سال آن اجرایی بود.

مصادیق «اجتماع و تبانی علیه امنیت» چنین فهرست شده بود:

۱-شرکت در تجمع دفاع از مردم غزه و کوبانی؛ (به‌زعم دادگاه، چون برگزارکنندگان گرایش چپ داشتند، این اقدام امنیتی محسوب می‌شد)
۲-دیدار با خانواده‌ زندانیان سیاسی و ارتباط با دختر یکی از رهبران «فتنه»؛
۳-حمایت از «فرقه ضاله بهاییت» به بهانه حضور در تولد یکی از اعضای زندانی آن؛
۴-تجمع مقابل زندان اوین همراه خانواده‌ زندانیان بند ۳۵۰؛
۵-تشکیل محافل دوستانه که به عنوان «محافل اغتشاش و فتنه‌گری» تلقی شده بود.

در بخش «تبلیغ علیه نظام» نیز چنین مواردی آمده بود:

۱-انتشار اخبار ضرب و شتم در بند ۳۵۰؛
۲-انتقاد از محرومیت درمانی زندانیان؛
۳-نگارش یادداشت درباره اسیدپاشی‌های اصفهان که «سیاه‌نمایی» تلقی شده بود.

تمام این مصادیق، مصداق واضح آزادی بیان و عقیده هستند که هم طبق قانون اساسی ایران (اصول ۲۳، ۲۴، ۲۷) و هم طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر (ماده‌های ۱۹، ۲۰، ۲۱)، حقوق بنیادین شهروندان محسوب می‌شوند. اما نه‌تنها این اصول نادیده گرفته شد، بلکه به واسطه تکرار اتهامات مشابه از سال ۸۹، حکم نیز تشدید شد.

@TahlilZamane
@MostafaTajzadeh
📝📝📝منتشر شده در توئیتر محمد توسلی

گرچه بیانیه اخیر اخوان المسلمین صحت نداشت، اما وضعیت سازمانی آنان که توسط دولت مصر منحل شده و پراکندگی مواضع گروه‌های داخلی آنان که امکان فعالیت و اظهار نظر سیاسی را از آنان سلب کرده و عملا راهبرد اسلام سیاسی حکومت‌محور آنان با شکست روبرو شده، تحول بزرگی است که در جامعه مذهبی کشورهای عربی پدید آمده است.

اما در ایران؛ این فرایند بعد از شهریور ١٣٢٠ با راهبرد بازگشت به قرآن و آموزه‌های رحمانی و انسانی آن مورد توجه پیشگامان، مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی بوده و در آثار آنان از جمله «راه طی شده» سال ١٣٢۶ و بیش از ٣٠ سخنرانی مهندس بازرگان به مناسبت جشن مبعث در انجمن اسلامی مهندسین از سال ١٣٣۶ تا ١٣٧٣ از جمله در اثر «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» و ضرورت جدایی نهاد دین از حکومت و نهایتا اثر «بعثت و آزادی» همچنین در مواضع نهضت آزادی ایران از جمله اثر «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» در سال ١٣۶٧، کاملا برجسته است.

جا دارد حاکمیت، با توجه به این تجربه کشورهای عربی و مبانی نظری ارایه شده در داخل و تجربه بشری، هرچه سریعتر برای عبور از ابربحران‌های جاری کشور راهکار بازگشت به پیش‌نویس قانون اساسی مصوب دولت موقت و مورد تایید آقای خمینی و فاقد اصل ولایت فقیه را بررسی و با برگزاری رفراندوم و تشکیل نهاد منتخب مردم برای به‌روزرسانی آن اقدام نماید تا بر اساس این قانون مصوب جدید، مطالبه ملی ‌ #آزادی⁩ و ‌ #حاکمیت_ملت⁩ محقق شود و عبور از بحران‌ها با مشارکت مردم امکان پذیر گردد.

توضیح: با توجه به این که بیانیه منتشر شده با آرم اخوان المسلمین حاوی توقف فعالیت آن سازمان بر اساس اطلاعات مستند دریافت شده صحت ندارد، ضرورتأ توییت قبلی که به آن استناد شده بود حذف و با ویرایش لازم مجددأ منتشر شد.

@Nehzatazadiiran
@MostafaTajzadeh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝📝📝وداع ناخواسته

فیروزه
صابر(روایت)
(بازنشر به‌مناسبت سالگرد درگذشت  مهندس سحابی، هاله و هدی)

پس از بازگشت از سفری کاری، صبح دهم خردادماه دوستی تماس گرفت و خبر پرواز مهندس را داد. با آنکه مهندس در کما بود و خود را برای چنین روزی آماده کرده بودیم، اما گویی پشتمان خالی شد. فردی با این همه خصیصه‌های متعالی و دریایی از دانش و تجربه در این روزگار اندک بود.

وقتی خود را به لواسان رساندم، در اولین صحنه هاله را مشغول خواندن آیاتی از قرآن بر بالین پدرم دیدم. پس از سلام و همدردی، بلافاصله، هاله گلی را که از طرف هدی بردم بالای سر تخت مهندس گذاشت. مهندس آرام خفته بود.

به‌تدریج خانه شلوغ شد و در این میان مأموران اطلاعاتی و امنیتی هم اضافه شدند. هاله یا قرآن می‌خواند و یا مشغول کاری می‌شد، خاطرم هست وقتی مأموران با آقایان خانواده در یکی از اتاق‌های طبقه دوم منزل جلسه داشتند و برای مراسم تشییع و زمان و مکان آن به صحبت مشغول بودند، هاله به من و یکی از دوستان دیگر گفت: «همیشه باید نظر مردان گرفته شود و انگار نه انگار که من و زری هم هستیم»، همان‌جا ما هم گفتیم هاله جان تو و مادرت هم باید به جلسه بروید و ببینید چه خبر است و به ‌اتفاق هم بالا رفتیم و در اتاق را باز کردیم و تقریباً همه بلند شدند و مأموران گفتند کسی نباید تو بیاید. مطرح شد که همسر و دخترشان هم باید باشند. خلاصه هاله و زری خانم هم به آن‌ها پیوستند و البته ما را راه ندادند و پایین آمدیم.

جلسه طولانی بود و یک ‌بار هاله بیرون آمد و باز به جلسه برگشت. در این فاصله از او پرسیدیم هاله چه خبر! مانند همیشه آرام و ساده گفت: «زور می‌گویند.»

بالاخره خبر دادند مراسم خاکسپاری صبح زود فرداست. با تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم شب را در همان‌جا بمانیم. به هاله گفتیم زری خانم موافق است؟ او گفت حتماً، مشکلی نیست. از هاله خواستیم از ایشان مستقیم بپرسد، او هم با مادرش صحبت کرد و گفت بله. فقط زحمتتان می‌شود.

صبح زود هاله را در خانه ندیدیم و برخی از هم سؤال کردیم که هاله کجاست و کسی نمی‌دانست. بالاخره دیدیم که هاله با نان وارد شد و بساط صبحانه را برای همه فراهم کرد، حتی برای مأموران که بیرون خانه بودند صبحانه برد. یکی از دوستان به اعتراض گفت هاله برای چه برای آن‌ها می‌بری و او در پاسخ گفت: آن‌ها مأموریتشان را انجام می‌دهند.

بعد از آن، مرتب به تدارک پذیرایی و جمع و جور کردن می‌پرداخت. در همین برخی از افراد پیکر مهندس را در انتهای حیاط  غسل می‌دادند، هاله به دنبال پرچم ایران برای روی پدر بود. خاطرم هست این موضوع برایش خیلی مهم بود و برای پیدا کردنش وقت مبسوطی گذاشت.

همه در حیاط بودیم و آخرین بار هاله را در چند قدمی خودم دیدم. همراه با عکسی از مهندس که خیلی‌ها به دست داشتیم. چهره‌های ناآشنا و تیپ‌هایی از جنس مأموران لباس شخصی در میان جمعیت زیاد می‌شد. وقتی قرار شد مهندس را برای تشییع بلند کنند، یک‌باره دیدیم بیشتر لباس شخصی‌ها دور مهندس هستند و ظاهراً بنا داشتند که هدایت تشییع را به عهده گیرند. وقتی به کوچه رسیدیم و دیدیم مسیر را تغییر دادند برایمان مسجل شد که بله چنین است. تعداد مأموران با لباس‌های مختلف بسیار زیادتر از حد تصور بود. خیلی هم بدخلق و عصبی بودند.

(متن کامل این نوشتار را در چشم‌انداز ایران شماره 115 بخوانید)

@mellimazzhabi
@MostafaTajzadeh
📝📝📝به نام قلم

✍🏻الهه محمدی


من در زندان مسئول پخش روزنامه بودم. صبح‌‌ها ساعت ۱۰ می‌‌رفتم دم آن پنجره‌ کوچک که ما را از زندانبان‌‌ها جدا می‌‌کرد تا روزنامه‌های اعتماد و اطلاعات را -که تنها روزنامه‌‌های بند نسوان اوین بودند- تحویل بگیرم، ببرم توی بند و پخش‌شان کنم. می‌‌گفتم: «روزنامه، روزنامه دارم، خبرای داغ، خبرای تازه.» و هر چند‌روز یک‌بار، جمله یا کلمه‌ای به آن اضافه می‌‌کردم.

روزی که گفتند فردایش اولین جلسه دادگاه من و نیلوفر حامدی است، گفتم: «روزنامه دارم، روزنامه. روزنامه‌‌فروش زندانی، روزنامه‌‌نگاران راهی دادگاه.» و آن روز که به رأی دادگاه بدوی اعتراض زدیم که 7-6 سال زندان برای دو خبرنگار ظلم بزرگی است، موقع پخش روزنامه گفتم: «روزنامه دارم، روزنامه‌فروش در مرحله تجدیدنظر.»

راستش آن روزها من فقط پخش‌‌کننده‌ روزنامه نبودم. من دلم می‌خواست روزنامه‌‌نگار بمانم، حتی در زندان اوین. چون باور داشتم و دارم که قلم، سلاح، پناه و صدای ماست. من روزنامه‌‌نگار بودم؛ وقتی به بیمارستان کسری و بعد سقز، برای نوشتن از خاکسپاری ژینا امینی رفتم. ایستاده در آن مزار، زیر آسمان پرالتهاب کردستان، میان جمعیتی که سوگوار بودند و معترض، فهمیدم که نوشتن فقط شغل نیست، بلکه نوعی مقاومت است و بعد همان گزارش، مسیرم را برای 17 ماه عوض کرد؛ از تحریریه، مستقیم به اوین.

سه ماهی می‌‌شود که بعد از دو سال و دو ماه کوچِ اجباری از نوشتن، دوباره پشت لپ‌‌تاپ نشسته‌‌ام. دست‌‌هایم کند شده‌اند اما کلمات هنوز پیدایم می‌کنند و بی‌‌اغراق، هر روز به آن روزها فکر می‌‌کنم؛ به اینکه تخیل دوباره نوشتن چطور در زندان نجاتم داد. به اینکه بودن در تحریریه، با تمام زخم‌‌ها و زحمت‌هایش، چطور به جانم، به دست‌هایم برگشت.

حالا نسیم سلطان‌بیگی کنارم می‌‌نشیند. گفته‌اند که باید برگردد زندان. نگاهش می‌کنم و توی ذهنم تکرار می‌شود: «یعنی دوباره می‌رود آنجا؟ دوباره روزنامه پخش می‌کند؟ دوباره همان جمله‌ها؟» اما می‌‌دانم حتی اگر برود، آن صدا، آن جمله‌ها، آن طنز تلخ، آن پنجره‌ کوچک، باز هم امید می‌سازند؛ چون حتی در تاریک‌ترین بندها هم روزنامه‌نگارانی مشغول ساختن کلماتند و هنوز، هنوز، قلم زنده است و زندانی نمی‌شود.

و هربار از من بپرسند که چرا روزنامه‌نگار ماندم، فقط یک پاسخ دارم: «چون روزنامه‌‌نگاری نجات‌دهنده است؛ درست مثل فانوسک‌هایی که اگر نباشند، قایق‌های سرگردان روی دریا، راه را گم می‌کنند.»

متن کامل
@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
📝📝📝قسمت پنجم کتاب صوتی"نفس دوم" منتشر شد.

در این قسمت می شنوید که صدای وانت سبزی فروشی از دور، در حیاط خلوت بند دو الف، برای زنی که با چشم بند و دستبند به دیوار بتونی تکیه داده است چگونه تجربه ای است.

از گرسنگی های انفرادی می شنوید که مادر همه شکنجه هاست و بوی قیمه پلوی زعفرانی که غذای مامورها بود.
از لذت تماشای زنان دستفروش مترو می شنوید، در روزهای اندوه که می توانست تمام دردهایم را به فراموشی بسپارد.

از اضطراب ترسناک فراموش کردن چهره عزیزانم، وقتی انفرادی طولانی شده بود و حافظه بصری ام را از دست داده بودم.

از اعتیاد بیمارگونه ام به پرسیدن مکرر این سوال بیهوده در انفرادی از مامورها : ببخشید ساعت چنده؟
از مادربزرگ و زندگی و زمان از نگاه او می شنوید.

عکس: فرودگاه بین المللی تهران، روزی که پسرم از ایران رفت.
#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_صوتی_نفس_دوم

برای شنیدن مستقیم این اپیزود می توانید در acast روی لینک زیر کلیک کنید:

https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/68148427f3c711a5d09d2c86

لینک کست باکس در کانال نفس دوم :
https://castbox.fm/vb/803000535

همچنین در کانال تلگرام " نفس دوم" و تمام کانال های پادگیر ، اسپاتیفای، اپل پادکست، کروم ... قابل دسترسی و رایگان است.

آدرس کانال کست باکس و ای کست و تلگرام در بیو نوشته شده است.
                    https://www.instagram.com/p/DJJYFSjotmH/?igsh=M2htN2wzcjEyZnRh
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 یاد استاد فرزانه‌مان، تکریم یادگاران است

✍️ عبدالله ناصری

از قدیم شنیده‌ام که عالمانِ علامه دو میراث دارند؛ یکی فرزند و دیگری کتاب. همیشه در ذهنم، این تعبیری را که اولین بار از سید فرزانه، محمد خاتمی شنیدم، خلجان می‌کند که در وصف فرزندی صالح می‌گفت: «سر سفرهٔ پدرش بزرگ شده». یکی از یادگارانِ صالح، فرزندانِ سید جعفر شهیدی، استادِ علامهٔ ایران و تشیع هستند. از فرزندِ شهیدش ـ احسان، طلبهٔ حوزهٔ قم که انتخاب جبهه کرد و شهید شد ـ و اصلاً در میان خانواده کم‌پسامد بود.

خیلی از علاقه‌مندان به استاد، بی‌خبر از شهادت فرزندش در جنگ ایران و عراق هستند. شاید کمتر کسی بداند که حضرت استاد، الطاف خفیهٔ بنیاد شهید را پس می‌فرستاد. قصهٔ یخچالِ کذایی را بخوانید…

📎متن کامل
@Kaleme
@MostafaTajzadeh
📝📝📝 دیدار جمعی از فعالان سیاسی و مدنی با سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، بعد از آزادی ایشان از زندان اوین

دکتر علیرضا بهشتی شیرازی، مترجم، مدیر انتشارت روزنه و مشاور ارشد مهندس میرحسین موسوی چند روز پیش پس از تحمل ۱۵ ماه حبس از زندان اوین آزاد شد.


🆔@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
2025/07/04 04:58:27
Back to Top
HTML Embed Code: