Forwarded from Ali Jafarabadi
👏8
من همیشه در هجرت بودهام. هجرت نه یعنی از این مکان جغرافیایی به مکان دیگر جغرافیایی رفتن. هجرت یعنی از حالی به حال دیگر، از یک فضای فکری به فضای فکری تحولیافتهای رفتن. هجرت همان تغییر انسانی است. گذر از درکی به درک دیگر، بالاتر، کاملتر یا کاملشوندهتر. هجرت، جغرافیایی نیست.
از یک شهر به شهر دیگری رفتن، اما با همان کیسه و کولهبار عقیدههایی که مشخصاً نسنجیدهایشان و با آن بارت آوردهاند یا بار آمدهای، هجرت نیست. میخکوب بودن است. جهلها همان جهلها و نفهمیها و عقیدههای تیزابِ سنجش نخورده همان عقیدههای مثل قیر به کفشتان چسبیده و شما را به جایتان چسبانده، که تازه، همهاش هم حسرت همان مکان سابق پشت افق مفقود.
(از روزگار رفته، چهره به چهره با ابراهیم گلستان، یک گفتوگو از سعید پور عظیمی، تهران، ثالث، ۱۳۹۴)
@movahed1302
از یک شهر به شهر دیگری رفتن، اما با همان کیسه و کولهبار عقیدههایی که مشخصاً نسنجیدهایشان و با آن بارت آوردهاند یا بار آمدهای، هجرت نیست. میخکوب بودن است. جهلها همان جهلها و نفهمیها و عقیدههای تیزابِ سنجش نخورده همان عقیدههای مثل قیر به کفشتان چسبیده و شما را به جایتان چسبانده، که تازه، همهاش هم حسرت همان مکان سابق پشت افق مفقود.
(از روزگار رفته، چهره به چهره با ابراهیم گلستان، یک گفتوگو از سعید پور عظیمی، تهران، ثالث، ۱۳۹۴)
@movahed1302
👍26❤11😢3
Audio
نجوایی با استادم؛ «دکتر محمدعلی موحد»
در سوگِ دوستِ دیرینش: «ابراهیم گلستان»
نشد که پیش بیایم تا بشویم از مژهات غم را
بریز چایِ فراموشی، بنوش قهوۀ ماتم را
صبور و ساکت و سنگینی؛ چنانکه قلّۀ بینالود
شبیه چهرۀ تو دیدم هر آنچه آیۀ محکم را
صلیبِ سوگِ مصیبتها دوباره تشنۀ قربانی است
بخوان به طرزِ مسیحایی، به رمز، سورۀ مریم را
بعید نیست که هر لحظه بایستد جرَیانِ روح
بعید نیست که این دوران به بازدم نکشد دَم را
جهنّمی که مصیبتها درون سینه به پا کرده است
بخار میکند انسان را چنانکه قطرۀ شبنم را
درونِ آینه زاری کن که روزگارِ پر از دیوار
دریغ کرده و خواهد کرد برای اشکِ تو همدم را
تهران | سعید رضادوست
در سوگِ دوستِ دیرینش: «ابراهیم گلستان»
نشد که پیش بیایم تا بشویم از مژهات غم را
بریز چایِ فراموشی، بنوش قهوۀ ماتم را
صبور و ساکت و سنگینی؛ چنانکه قلّۀ بینالود
شبیه چهرۀ تو دیدم هر آنچه آیۀ محکم را
صلیبِ سوگِ مصیبتها دوباره تشنۀ قربانی است
بخوان به طرزِ مسیحایی، به رمز، سورۀ مریم را
بعید نیست که هر لحظه بایستد جرَیانِ روح
بعید نیست که این دوران به بازدم نکشد دَم را
جهنّمی که مصیبتها درون سینه به پا کرده است
بخار میکند انسان را چنانکه قطرۀ شبنم را
درونِ آینه زاری کن که روزگارِ پر از دیوار
دریغ کرده و خواهد کرد برای اشکِ تو همدم را
تهران | سعید رضادوست
❤29👍11🤔4😢1
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
#دیوان_شمس_تبریزی_دکلمه_شماره_۸۶
غزل شماره ۵۶۳
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
@shrh_masnavi_haghighat
غزل شماره ۵۶۳
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
@shrh_masnavi_haghighat
❤31
شمس تبریز! تو را عشق شناسد نه خِرد...
(مولانا)
هفتم مهرماه روز بزرگداشت شمس تبریزی و روز جهانی عرفان مهّنا و مبارک باد!
@movahed1302
(مولانا)
هفتم مهرماه روز بزرگداشت شمس تبریزی و روز جهانی عرفان مهّنا و مبارک باد!
@movahed1302
❤29👍1
"شمس آیینهای میجست که خود را در آن جلوهگر یابد و این راز بزرگ و سهمگین انسانی است که انسانها را به ارتباط با یکدیگر نیازمند میسازد و به انس و الفت با همدیگر سوق میدهد. آن خاموشی درازدامن، شمس را ملول کرده بود. او خود میگوید:
«کسی میخواستم
از جنس خود
که او را قبله سازم،
و روی بدو آرم
که از خود ملول شده بودم
- تا تو چه فهم کنی از این سخن
که میگویم
که از خود ملول شده بودم؟»
شمس تبریز از آنگاه که زادگاه خود را ترک کرده بود، در سفرهای طولانی، پیران و بزرگان بسیاری را دیده بود امّا هیچ یک از آنان را درخور صحبت خویش نیافته بود. به عبارت دیگر، هیچ یک از آنان قادر نبودند که سوز و عطش وی را فرو بنشانند:
«ایشان بزرگان بودهاند، شیخان بودهاند،
من ایشان را چه کنم؟
من تو را خواهم که چنینی!
نیازمندی خواهم،
گرسنهای خواهم،
تشنهای خواهم!
آب زلال تشنه جوید،
از لطف و کرم خویش."
به نقل از کتاب «باغ سبز» (گفتارهایی دربارۀ شمس و مولانا) از استاد محمّدعلی موحّد
@movahed1302
«کسی میخواستم
از جنس خود
که او را قبله سازم،
و روی بدو آرم
که از خود ملول شده بودم
- تا تو چه فهم کنی از این سخن
که میگویم
که از خود ملول شده بودم؟»
شمس تبریز از آنگاه که زادگاه خود را ترک کرده بود، در سفرهای طولانی، پیران و بزرگان بسیاری را دیده بود امّا هیچ یک از آنان را درخور صحبت خویش نیافته بود. به عبارت دیگر، هیچ یک از آنان قادر نبودند که سوز و عطش وی را فرو بنشانند:
«ایشان بزرگان بودهاند، شیخان بودهاند،
من ایشان را چه کنم؟
من تو را خواهم که چنینی!
نیازمندی خواهم،
گرسنهای خواهم،
تشنهای خواهم!
آب زلال تشنه جوید،
از لطف و کرم خویش."
به نقل از کتاب «باغ سبز» (گفتارهایی دربارۀ شمس و مولانا) از استاد محمّدعلی موحّد
@movahed1302
❤26👍16
Forwarded from Saeid Rezadoost
▫️زمزمه
شبیه یک کبوتر که چقدر آسوده میچرخد
جهان و هرچه در آن بوده و نابوده میچرخد
شبی نام تو را بردیم، خورشید از افق رویید
از آن شب دل در این کیهانِ نورآلوده میچرخد
چنان پیچیده آوازت درونِ معبد دنیا
که هرکس هم تو را نادیده و نشنوده میچرخد
نسیمِ رفتنِ تو تودهای اندوه را آورد
سیاهِ مرگِ من همراه با این توده میچرخد
جلالالدّینمحمّد وقتِ مرگِ خویش اندیشید:
بدونِ شمسِ تبریزی زمین بیهوده میچرخد
به قونیه بکشانیم پای تهران را | سعید رضادوست | با مقدمۀ دکتر محمدعلی موحد | نشر مشکی | چاپ دوم: ۱۳۹۵
شبیه یک کبوتر که چقدر آسوده میچرخد
جهان و هرچه در آن بوده و نابوده میچرخد
شبی نام تو را بردیم، خورشید از افق رویید
از آن شب دل در این کیهانِ نورآلوده میچرخد
چنان پیچیده آوازت درونِ معبد دنیا
که هرکس هم تو را نادیده و نشنوده میچرخد
نسیمِ رفتنِ تو تودهای اندوه را آورد
سیاهِ مرگِ من همراه با این توده میچرخد
جلالالدّینمحمّد وقتِ مرگِ خویش اندیشید:
بدونِ شمسِ تبریزی زمین بیهوده میچرخد
به قونیه بکشانیم پای تهران را | سعید رضادوست | با مقدمۀ دکتر محمدعلی موحد | نشر مشکی | چاپ دوم: ۱۳۹۵
❤29👍10
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
شمس تبریزی
مقالهای از دانشنامۀ زبان و ادب فارسی
به قلم محمّدعلی موحّد
🔸 محمّدبن علیبن مَلِکداد، درویش بینام و نشانی که در بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادیالاخری سال ۶۴۲ق به قونیه آمد و مولانا جلالالدّین محمّد بلخی (۶۰۴- ۶۷۳ق) را، که عالم و مدرّس و واعظی برجسته بود، مجذوب خود ساخت. مصاحبت شمس تحوّلي عظیم در احوال و افکار مولانا پدید آورد. سنّت مولویان - که قراین نیز آن را تأیید میکند - بر آن است که شمس تبریزی در آن هنگام مردی شصتساله بود و مولانا بیش از یک نیمه عمر خود را سپری کرده بود. انبوه آثار منظوم و منثوری که از مولانا در دست داریم حاصلِ نیمۀ کوتاهترِ عمرِ او، یعنی دوران پس از رسیدن به شمس، است. در آن میان تنها یک اثر را میتوان مستثنی دانست که یادداشتهایی از چند مجلس سخنرانی در آغاز کارِ واعظی مولاناست (مجالس سبعه).
🔴برای خواندن متن کامل مقاله به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=13302
مقالهای از دانشنامۀ زبان و ادب فارسی
به قلم محمّدعلی موحّد
🔸 محمّدبن علیبن مَلِکداد، درویش بینام و نشانی که در بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادیالاخری سال ۶۴۲ق به قونیه آمد و مولانا جلالالدّین محمّد بلخی (۶۰۴- ۶۷۳ق) را، که عالم و مدرّس و واعظی برجسته بود، مجذوب خود ساخت. مصاحبت شمس تحوّلي عظیم در احوال و افکار مولانا پدید آورد. سنّت مولویان - که قراین نیز آن را تأیید میکند - بر آن است که شمس تبریزی در آن هنگام مردی شصتساله بود و مولانا بیش از یک نیمه عمر خود را سپری کرده بود. انبوه آثار منظوم و منثوری که از مولانا در دست داریم حاصلِ نیمۀ کوتاهترِ عمرِ او، یعنی دوران پس از رسیدن به شمس، است. در آن میان تنها یک اثر را میتوان مستثنی دانست که یادداشتهایی از چند مجلس سخنرانی در آغاز کارِ واعظی مولاناست (مجالس سبعه).
🔴برای خواندن متن کامل مقاله به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=13302
👏12❤3👌3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بر آستان جلال مولانا
هشتم مهرماه روز بزرگداشت عارف بزرگ ایرانی؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی است. استاد فرزانه دکتر محمدعلی موحد شمس و مولوی شناس ِنامدار روزگار ما، به این مناسبت بیت هایی برگزیده از سروده های حضرت مولانا خوانده و به دوستداران او هدیه کرده اند.
@movahed1302
هشتم مهرماه روز بزرگداشت عارف بزرگ ایرانی؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی است. استاد فرزانه دکتر محمدعلی موحد شمس و مولوی شناس ِنامدار روزگار ما، به این مناسبت بیت هایی برگزیده از سروده های حضرت مولانا خوانده و به دوستداران او هدیه کرده اند.
@movahed1302
❤53👌3👍1
Forwarded from مرکز فرهنگی سفارت هند، تهران - SVCC
https://youtu.be/Rfjn8VwZmh8?si=7YKaiKIdfdeKX8-h
زادروز گاندی جی بر همه ی ما و شما مبارک
باشد
تولد حضرت گاندی را با یک شعر استاد محمد علی موحد جشن می گیریم.
***********************************
شاعران هند-دوستان ایران-3
India through Eyes of Iranian Poets-3
برای تصویر گاندی
गाँधी जी की तस्वीर के लिए
***********
محمد علی موحد
मुहम्मद अली मुवह्हिद
***********
تصویری رنگ و رو باخته از گاندی
در قاب عکسی محقر
بر دیوار اتاقی که آبادان داشتم
یادگار یک کارمند هندی بود
که پیش از من در آن اتاق زندگی می کرد
(دکتر موحد در باره ی این غزل)
**
نمی دانی که این تصویر خاموش
چه می گوید مرا هر لحضه در گوش
तुम्हें नहीं पता कि ये चुप तस्वीर
हर पल क्या बोलती है मेरे कानों में
شباهنگام چون از در درآیم
چراغ خانه را روشن نمایم
रातों को जब दरवाज़े से अन्दर आता हूँ मैं
और कमरे की बत्तियाँ जलाता हूँ
فتد آن نور زرین روی تصویر
نگاهم را کشاند سوی تصویر
वह सुनहरी रौशनी जब तस्वीर पर पड़ती है
और मेरी निगाह को उसकी तरफ़ खीच लेती है
تو گویی در پس آن نقش خاموش
فرو خفته جهانی منطق و هوش
लगता है कि इस मौन चित्र के पीछे
चेतना और ज्ञान का एक संसार सोया हो
تو گویی جان گرفته نقش دیوار
درآید ناگهان با من به گفتار
लगता है, दीवार की इस तस्वीर में जान पड़ गयी हो
अचानक मुझसे बातें करने लगती है
به هند مرده ی پوسیده جان داد
نه تنها هند دنیا را تکان داد
भारत के जीर्ण शीर्ण शरीर में प्राण फूँक दिये उन्होंने
केवल हिन्द ही क्यों, सारी दुनिया को झकझोर कर रख दिया उन्होंने
زفر همتش دشمن زبون شد
بساط جور و عدوان باژگون شد
उनके पुरुषार्थ से दुश्मन अपनी ताक़त खो बैठा था
अत्याचार और शत्रुता के उसके सारे बिसात उलटे पड़ गये।
بلی رمز حیات ملتی بود
بشر نی بل همای همتی بود
हाँ, वे तो राष्ट्र के प्राणों के रहस्य थे
मनुष्य नहीं, वे तो पुरुषार्थ के हुमा पक्षी थे
چو بشکست این طلسم شهوت و جاه
به اوج آسمانها ساخت خرگاه
वासना और प्रतिष्ठा के तिलिस्म तोड़ कर
आसमानों की ऊँचाइयों पर उन्होंने अपना निवास क़ायम किया
چو پا بر فوق نام و ننگ بگذاشت
به اوج فرقدان پرچم بر افراشت
मान–अपमान से ऊपर की वादी में जब अपने पैर डाले उन्होंने
तो अपना परचम सितारों से भी ऊपर लहरा उठा
جهانی پر شد از آواز و نامش
که بادا از جناب حق سلامش
सारा संसार उनके संदेश और नाम से भर उठा
परमेश्वर की ओर से शान्ति बरसे उन पर
زادروز گاندی جی بر همه ی ما و شما مبارک
باشد
تولد حضرت گاندی را با یک شعر استاد محمد علی موحد جشن می گیریم.
***********************************
شاعران هند-دوستان ایران-3
India through Eyes of Iranian Poets-3
برای تصویر گاندی
गाँधी जी की तस्वीर के लिए
***********
محمد علی موحد
मुहम्मद अली मुवह्हिद
***********
تصویری رنگ و رو باخته از گاندی
در قاب عکسی محقر
بر دیوار اتاقی که آبادان داشتم
یادگار یک کارمند هندی بود
که پیش از من در آن اتاق زندگی می کرد
(دکتر موحد در باره ی این غزل)
**
نمی دانی که این تصویر خاموش
چه می گوید مرا هر لحضه در گوش
तुम्हें नहीं पता कि ये चुप तस्वीर
हर पल क्या बोलती है मेरे कानों में
شباهنگام چون از در درآیم
چراغ خانه را روشن نمایم
रातों को जब दरवाज़े से अन्दर आता हूँ मैं
और कमरे की बत्तियाँ जलाता हूँ
فتد آن نور زرین روی تصویر
نگاهم را کشاند سوی تصویر
वह सुनहरी रौशनी जब तस्वीर पर पड़ती है
और मेरी निगाह को उसकी तरफ़ खीच लेती है
تو گویی در پس آن نقش خاموش
فرو خفته جهانی منطق و هوش
लगता है कि इस मौन चित्र के पीछे
चेतना और ज्ञान का एक संसार सोया हो
تو گویی جان گرفته نقش دیوار
درآید ناگهان با من به گفتار
लगता है, दीवार की इस तस्वीर में जान पड़ गयी हो
अचानक मुझसे बातें करने लगती है
به هند مرده ی پوسیده جان داد
نه تنها هند دنیا را تکان داد
भारत के जीर्ण शीर्ण शरीर में प्राण फूँक दिये उन्होंने
केवल हिन्द ही क्यों, सारी दुनिया को झकझोर कर रख दिया उन्होंने
زفر همتش دشمن زبون شد
بساط جور و عدوان باژگون شد
उनके पुरुषार्थ से दुश्मन अपनी ताक़त खो बैठा था
अत्याचार और शत्रुता के उसके सारे बिसात उलटे पड़ गये।
بلی رمز حیات ملتی بود
بشر نی بل همای همتی بود
हाँ, वे तो राष्ट्र के प्राणों के रहस्य थे
मनुष्य नहीं, वे तो पुरुषार्थ के हुमा पक्षी थे
چو بشکست این طلسم شهوت و جاه
به اوج آسمانها ساخت خرگاه
वासना और प्रतिष्ठा के तिलिस्म तोड़ कर
आसमानों की ऊँचाइयों पर उन्होंने अपना निवास क़ायम किया
چو پا بر فوق نام و ننگ بگذاشت
به اوج فرقدان پرچم بر افراشت
मान–अपमान से ऊपर की वादी में जब अपने पैर डाले उन्होंने
तो अपना परचम सितारों से भी ऊपर लहरा उठा
جهانی پر شد از آواز و نامش
که بادا از جناب حق سلامش
सारा संसार उनके संदेश और नाम से भर उठा
परमेश्वर की ओर से शान्ति बरसे उन पर
YouTube
For the Image of Gandhi - برای تصویر گاندی
شاعران هند-دوستان ایران-3
India through Eyes of Iranian Poets-3
برای تصویر گاندی
गाँधी जी की तस्वीर पर
***************
محمد علی موحد
मुहम्मद अली मुवह्हिद
***************
تصویری رنگ و رو باخته از گاندی
در قاب عکسی محقر
بر دیوار اتاقی که آبادان داشتم
یادگار…
India through Eyes of Iranian Poets-3
برای تصویر گاندی
गाँधी जी की तस्वीर पर
***************
محمد علی موحد
मुहम्मद अली मुवह्हिद
***************
تصویری رنگ و رو باخته از گاندی
در قاب عکسی محقر
بر دیوار اتاقی که آبادان داشتم
یادگار…
❤24👍10
