Forwarded from نشرنو
«شمس تبریزی» تجدید چاپ شد.
محمدعلی موحد در کتاب شمس تبریزی هم از خود شمس و سرگذشت و افکار و سیر تحول او و آشناییاش با مولانا نوشته و هم از روزگاری که شمس در آن میزیسته است. موحد کتاب خود را با ارائه تصویری چندجانبه از آذربایجان و تبریز قدیم آغاز میکند. او در بخش اول کتاب از سابقۀ زبان فارسی دری در آذربایجان مینویسد، به معرفی صوفیان آنجا میپردازد، تصویری از اوضاع سیاسی آن سرزمین به دست میدهد و حملۀ مغولان به تبریز را نیز شرح میدهد. بعد از ارائۀ این پیشزمینه تاریخی از زمانۀ شمس، نوبت به شرح زندگی خود او میرسد و روایت تحولات روحیاش و نیز معرفی بزرگانِ روزگاری که شمس در آن زیسته و رشد کرده است. آنگاه شرح سفر شمس به قونیه آمده است و روایت یکی از مقاطع مهم تاریخ زندگی او یعنی آشناییاش با مولانا، تجربهای که مولانا را دگرگون میکند. تصویری که از مولانا در مقالات شمس انعکاس یافته و نیز تصویری که از شمس در آثار و گفتههای مولانا منعکس است از موضوعات دیگری است که در کتاب شمس تبریزی به آن پرداخته شده است.
دکتر محمدعلی موحد، زادهٔ ۲ خرداد ۱۳۰۳ در تبریز، شاعر، ادیب، مصحح، عرفانپژوه، تاریخنگار، حقوقدان و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. او دوران دبستان و دبیرستان را در مدارسی چون تدیّن و اتحاد نو به پایان رساند و با دیپلم ادبی به تهران رفت، اما با درگذشت پدر به سال ۱۳۱۷ ناگزیر به تبریز برگشت و بین تهران و تبریز در رفتوآمد بود تا اینکه در سال ۱۳۲۹ به استخدام شرکت نفت ایران درآمد و به آبادان رفت.
موحد در سال ۱۳۳۲ سردبیر روزنامهٔ «شرکت نفت» شد و به تهران منتقل شد. در همین سال ترجمهٔ «سفرنامهٔ ابنبطوطه» را به دست گرفت که در سال ۱۳۳۶ منتشر شد و تشویق و تمجید استادانی همچون مجتبی مینوی و محمدعلی جمالزاده را در پی داشت.
او به سال ۱۳۳۸ مدرک دکتری خود را در رشتهٔ حقوق خصوصی از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دریافت کرد و سپس برای آشنایی بیشتر با مباحث حقوق بینالملل به انگلستان رفت و پژوهشهای خود را زیرنظر پروفسور جنینگز و پروفسور شوارتزنبرگ در لندن پی گرفت. در همین دوران با ایرانشناسانی همچون آربری و مینورسکی و لاکهارت همنشین شد و نیز به بررسی نسخ خطی موزهٔ بریتانیا پرداخت.
□ شمس تبریزی | محمدعلی موحد | نشر نو، چاپ هشتم (ویراست دوم) ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۲۸۴ صفحه.
@nashrenow | website: Nashrenow
  
  محمدعلی موحد در کتاب شمس تبریزی هم از خود شمس و سرگذشت و افکار و سیر تحول او و آشناییاش با مولانا نوشته و هم از روزگاری که شمس در آن میزیسته است. موحد کتاب خود را با ارائه تصویری چندجانبه از آذربایجان و تبریز قدیم آغاز میکند. او در بخش اول کتاب از سابقۀ زبان فارسی دری در آذربایجان مینویسد، به معرفی صوفیان آنجا میپردازد، تصویری از اوضاع سیاسی آن سرزمین به دست میدهد و حملۀ مغولان به تبریز را نیز شرح میدهد. بعد از ارائۀ این پیشزمینه تاریخی از زمانۀ شمس، نوبت به شرح زندگی خود او میرسد و روایت تحولات روحیاش و نیز معرفی بزرگانِ روزگاری که شمس در آن زیسته و رشد کرده است. آنگاه شرح سفر شمس به قونیه آمده است و روایت یکی از مقاطع مهم تاریخ زندگی او یعنی آشناییاش با مولانا، تجربهای که مولانا را دگرگون میکند. تصویری که از مولانا در مقالات شمس انعکاس یافته و نیز تصویری که از شمس در آثار و گفتههای مولانا منعکس است از موضوعات دیگری است که در کتاب شمس تبریزی به آن پرداخته شده است.
دکتر محمدعلی موحد، زادهٔ ۲ خرداد ۱۳۰۳ در تبریز، شاعر، ادیب، مصحح، عرفانپژوه، تاریخنگار، حقوقدان و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. او دوران دبستان و دبیرستان را در مدارسی چون تدیّن و اتحاد نو به پایان رساند و با دیپلم ادبی به تهران رفت، اما با درگذشت پدر به سال ۱۳۱۷ ناگزیر به تبریز برگشت و بین تهران و تبریز در رفتوآمد بود تا اینکه در سال ۱۳۲۹ به استخدام شرکت نفت ایران درآمد و به آبادان رفت.
موحد در سال ۱۳۳۲ سردبیر روزنامهٔ «شرکت نفت» شد و به تهران منتقل شد. در همین سال ترجمهٔ «سفرنامهٔ ابنبطوطه» را به دست گرفت که در سال ۱۳۳۶ منتشر شد و تشویق و تمجید استادانی همچون مجتبی مینوی و محمدعلی جمالزاده را در پی داشت.
او به سال ۱۳۳۸ مدرک دکتری خود را در رشتهٔ حقوق خصوصی از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دریافت کرد و سپس برای آشنایی بیشتر با مباحث حقوق بینالملل به انگلستان رفت و پژوهشهای خود را زیرنظر پروفسور جنینگز و پروفسور شوارتزنبرگ در لندن پی گرفت. در همین دوران با ایرانشناسانی همچون آربری و مینورسکی و لاکهارت همنشین شد و نیز به بررسی نسخ خطی موزهٔ بریتانیا پرداخت.
□ شمس تبریزی | محمدعلی موحد | نشر نو، چاپ هشتم (ویراست دوم) ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۲۸۴ صفحه.
@nashrenow | website: Nashrenow
Telegram
  
  attach 📎
  
❤33👍6💯2
  Forwarded from گل های معرفت
آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
و آن نیل مَکرُمَت که شنیدی سراب شد
سرو سعادت از تف خذلان زغال گشت
و اکنون بر آن زغال جگرها کباب شد
از سیل اشک بر سر طوفان واقعه
خوناب قُبّه قبه به شکل حباب شد
چل گز سرشک خون ز بر خاک برگذشت
لابل چهل قدم ز بر ماهتاب شد
هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت
از دیدهٔ نظارگیان در نقاب شد
دفع قضا به آه شب کندرو کنید
هر چند بارگیر قضا تیزتاب شد
عاقل کجا رود؟ که جهان، دار ظلم گشت
نَحل از کجا چرد؟ که گیا زهر ناب شد
رُبع زمین بسان تب ربع برده پیر
از لرزه و هزاهز در اضطراب شد
کار جهان وبال جهان دان که بر خدنگ
پر عقاب آفت جان عقاب شد
افلاک را پلاس مصیبت بساط گشت
اجرام را وقایهٔ ظلمت حجاب شد
ماتم سرای گشت سپهر چهارمین
روح الامین به تعزیت آفتاب شد
خاقانی شروانی
و آن نیل مَکرُمَت که شنیدی سراب شد
سرو سعادت از تف خذلان زغال گشت
و اکنون بر آن زغال جگرها کباب شد
از سیل اشک بر سر طوفان واقعه
خوناب قُبّه قبه به شکل حباب شد
چل گز سرشک خون ز بر خاک برگذشت
لابل چهل قدم ز بر ماهتاب شد
هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت
از دیدهٔ نظارگیان در نقاب شد
دفع قضا به آه شب کندرو کنید
هر چند بارگیر قضا تیزتاب شد
عاقل کجا رود؟ که جهان، دار ظلم گشت
نَحل از کجا چرد؟ که گیا زهر ناب شد
رُبع زمین بسان تب ربع برده پیر
از لرزه و هزاهز در اضطراب شد
کار جهان وبال جهان دان که بر خدنگ
پر عقاب آفت جان عقاب شد
افلاک را پلاس مصیبت بساط گشت
اجرام را وقایهٔ ظلمت حجاب شد
ماتم سرای گشت سپهر چهارمین
روح الامین به تعزیت آفتاب شد
خاقانی شروانی
❤21😢10👍6💔6👏2
  Audio
    
  🔹حلقِ روزگار بریده است
▫️بریدهای از مقالاتِ شمسِ تبریز
▫️گزینش و خوانشِ سعید رضادوست
▫️آهنگ از النی کارایندرو | دشتِ گریان
▫️تنظیمِ مجید رضادوست
🔹روزِ ملیِ نثرِ فارسی
«با یادِ داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر» در روز هفتم شان
▫️بریدهای از مقالاتِ شمسِ تبریز
▫️گزینش و خوانشِ سعید رضادوست
▫️آهنگ از النی کارایندرو | دشتِ گریان
▫️تنظیمِ مجید رضادوست
🔹روزِ ملیِ نثرِ فارسی
«با یادِ داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر» در روز هفتم شان
❤17😢4👍2
  ♦️پیام تبریک دکتر موحد به مناسبت انتخاب دکتر فرهودینیا
با کمال مسرّت اطلاع یافتم که استاد گرامی آقای دکتر فرهودینیا بار دیگر به ریاست کانون وکلای آذربایجان برگزیده شدند. این حُسن انتخاب را به همکاران ایشان و جامعهی وکلای آذربایجان تبریک می گویم.
محمدعلی موحد ۱۴۰۲/۸/۱
@movahed1302
با کمال مسرّت اطلاع یافتم که استاد گرامی آقای دکتر فرهودینیا بار دیگر به ریاست کانون وکلای آذربایجان برگزیده شدند. این حُسن انتخاب را به همکاران ایشان و جامعهی وکلای آذربایجان تبریک می گویم.
محمدعلی موحد ۱۴۰۲/۸/۱
@movahed1302
❤29
  از خمیری اُشتر و شیری پَزَند
کودکان از حرصِ آن کف می گزند
شیر و اشتر نان شود اندر دهان
درنگیرد این سخن با کودکان
(دفتر ششم مثنوی، تصحیح استاد موحد، ابیات 4755 و 4756)
مولانا به راستی مشاهده گر تیزبین زندگی بوده. کمتر جلوه ای از جلوه های حیات است که در آثار او انعکاس نیافته باشد. به گمانم همین مشاهده گریِ ژرف و تیزبینانه است که سروده های او را بیش از هر چیزی با زندگی پیوند می دهد. در همین ابیات بالا، پیداست که رفتار کودکان از نگاه تیزنگر او پنهان نمانده. او در مواردی دیگر هم از بازی ها و رفتارهای کودکان شاهد می آورد تا اصلی ترین آموزه ها و اندیشه هایش را با بلاغت کم نطیرش به نیکوترین وجهی، تبیین و تقریر کند. اساسا آنچه مایه شگفتی مخاطبِ هُشیوارِ آثار او تواند بود یکی همین تخیل خلّاق و ذهن نبوغ آسای اوست وقتی هر رخداد و پدیده طبیعیِ ساری و جاری در زندگی را در خدمت بیانِ مرکزی ترین اندیشه ها و تجارب عمیق معنوی و باطنی اش به کار می گیرد. مثلا در همین ابیات وقتی اشتیاق و چه بسا نزاع کودکان را بر سر تصاحب چنین نان هایی می بیند؛ ذهنش بی درنگ متوجه مردم دنیا می شود که جنگ های آنها غالبا همچون جنگ اطفال، جنگ هایی بی حاصل و بیهوده بر سر اَشکال و صورت هاست. مولانا چنانچه پیش از این با همین رویکرد تمثیلی، مکرر به نقد صورت گرایی پرداخته بود، بار دیگر در حالیکه مثنوی به پایانِ ناپایانش نزدیک می شود، صورت گرایی و صورت زدگی را همچون مسبب اصلی بسیاری از گرفتاری های بشر به بوته نقد می کشد و از این رهگذر، آدمیان را از درافتادن به ورطه هولناکِ صلح سوز و جنگ افروز آن بر حذر می دارد.
باری، نیکلسون در شرح مثنوی اش وقتی به این دو بیت می رسد، می نویسد:
"من به یاد نمی آورم که جایی دیگر در متون عربی یا فارسی اشارتی دیده باشم به حیوانات ساخته شده از خمیر برای اسباب بازی کودکان." (شرح مثنوی معنوی مولوی، دفتر ششم، ص 2279).
طُرفه آنکه در زمانه ما هم ساختن بیسکویت هایی به شکل حیوانات، همچنان مرسوم است و محبوب کودکان.
@irajrezaie
کودکان از حرصِ آن کف می گزند
شیر و اشتر نان شود اندر دهان
درنگیرد این سخن با کودکان
(دفتر ششم مثنوی، تصحیح استاد موحد، ابیات 4755 و 4756)
مولانا به راستی مشاهده گر تیزبین زندگی بوده. کمتر جلوه ای از جلوه های حیات است که در آثار او انعکاس نیافته باشد. به گمانم همین مشاهده گریِ ژرف و تیزبینانه است که سروده های او را بیش از هر چیزی با زندگی پیوند می دهد. در همین ابیات بالا، پیداست که رفتار کودکان از نگاه تیزنگر او پنهان نمانده. او در مواردی دیگر هم از بازی ها و رفتارهای کودکان شاهد می آورد تا اصلی ترین آموزه ها و اندیشه هایش را با بلاغت کم نطیرش به نیکوترین وجهی، تبیین و تقریر کند. اساسا آنچه مایه شگفتی مخاطبِ هُشیوارِ آثار او تواند بود یکی همین تخیل خلّاق و ذهن نبوغ آسای اوست وقتی هر رخداد و پدیده طبیعیِ ساری و جاری در زندگی را در خدمت بیانِ مرکزی ترین اندیشه ها و تجارب عمیق معنوی و باطنی اش به کار می گیرد. مثلا در همین ابیات وقتی اشتیاق و چه بسا نزاع کودکان را بر سر تصاحب چنین نان هایی می بیند؛ ذهنش بی درنگ متوجه مردم دنیا می شود که جنگ های آنها غالبا همچون جنگ اطفال، جنگ هایی بی حاصل و بیهوده بر سر اَشکال و صورت هاست. مولانا چنانچه پیش از این با همین رویکرد تمثیلی، مکرر به نقد صورت گرایی پرداخته بود، بار دیگر در حالیکه مثنوی به پایانِ ناپایانش نزدیک می شود، صورت گرایی و صورت زدگی را همچون مسبب اصلی بسیاری از گرفتاری های بشر به بوته نقد می کشد و از این رهگذر، آدمیان را از درافتادن به ورطه هولناکِ صلح سوز و جنگ افروز آن بر حذر می دارد.
باری، نیکلسون در شرح مثنوی اش وقتی به این دو بیت می رسد، می نویسد:
"من به یاد نمی آورم که جایی دیگر در متون عربی یا فارسی اشارتی دیده باشم به حیوانات ساخته شده از خمیر برای اسباب بازی کودکان." (شرح مثنوی معنوی مولوی، دفتر ششم، ص 2279).
طُرفه آنکه در زمانه ما هم ساختن بیسکویت هایی به شکل حیوانات، همچنان مرسوم است و محبوب کودکان.
@irajrezaie
❤41👍11👏4👌2
  درگذشت شادروان آقای دکتر صمد موحد را به برادر بزرگوارشان استاد محمدعلی موحد و خانوادهی گرامی آن مرحوم تسلیت میگوییم.
@movahed1302
@movahed1302
❤22💔16😢10👍1
  Forwarded from استاد دکتر محمدعلی موحّد
  
📚عارفی با دو چهره
تالیف صمد موحد
شیخ محمود شبستری، عارف نامدار قرن هشتم، است. کتاب شامل دو بخش است. در بخش اول کتاب نویسنده به تحلیل آرا و عقاید شبستری در منظومهی «سعادتنامه» میپردازد و نشان میدهد شبستری در این منظومه در کسوت متکلمی اشعری و متشرعی صوفیمشرب نمود مییابد. در بخش دوم کتاب نویسنده شبستری را از راه دقیقشدن در منظومهی «گلشنراز» تحلیل میکند. منظومهای که در آن شبستری سرودههای عطار را با تعلیمات ابنعربی در یک جا جمع کرده است.
صمد موحد، همچون برادرش استاد محمدعلی موحد به دلیل تسلط بسیار بر آثار کهن فارسی، توانایی بسیاری در تحلیل و بررسی این آثار دارد.
مشخصات کتاب عارفی با دو چهره
قطع رقعی
تعداد صفحات: ۱۲۴
چاپ اول: پاییز ۱۳۹۹
نوبت چاپ: اول
قیمت: ۲۵۰۰۰تومان
نشر: ماهی
تالیف صمد موحد
شیخ محمود شبستری، عارف نامدار قرن هشتم، است. کتاب شامل دو بخش است. در بخش اول کتاب نویسنده به تحلیل آرا و عقاید شبستری در منظومهی «سعادتنامه» میپردازد و نشان میدهد شبستری در این منظومه در کسوت متکلمی اشعری و متشرعی صوفیمشرب نمود مییابد. در بخش دوم کتاب نویسنده شبستری را از راه دقیقشدن در منظومهی «گلشنراز» تحلیل میکند. منظومهای که در آن شبستری سرودههای عطار را با تعلیمات ابنعربی در یک جا جمع کرده است.
صمد موحد، همچون برادرش استاد محمدعلی موحد به دلیل تسلط بسیار بر آثار کهن فارسی، توانایی بسیاری در تحلیل و بررسی این آثار دارد.
مشخصات کتاب عارفی با دو چهره
قطع رقعی
تعداد صفحات: ۱۲۴
چاپ اول: پاییز ۱۳۹۹
نوبت چاپ: اول
قیمت: ۲۵۰۰۰تومان
نشر: ماهی
❤31👍11👏1
  گشایش دل و گشایش دست
«اثر گشایش اندرون و علامتش که پیدا شود دو چیز است: حُسن خلق و حُسن سخاوت، و هر دو تصرّف الهی است در بنده. [هر طالبی که] انشراح دل یابد و دلش گشاده گردد دستش نیز گشاده گردد، «وَمِمّا رَزَقناهُم يُنفِقونَ»، و گشایش دست از گشایش دل است.»
➖(کوی طریقت، حالات و کلمات و تحقیقات شیخ صفیالدین اردبیلی، صمد موحد، ص۱۲۲، نشر کارنامه، ۱۴۰۱
@movahed1302
«اثر گشایش اندرون و علامتش که پیدا شود دو چیز است: حُسن خلق و حُسن سخاوت، و هر دو تصرّف الهی است در بنده. [هر طالبی که] انشراح دل یابد و دلش گشاده گردد دستش نیز گشاده گردد، «وَمِمّا رَزَقناهُم يُنفِقونَ»، و گشایش دست از گشایش دل است.»
➖(کوی طریقت، حالات و کلمات و تحقیقات شیخ صفیالدین اردبیلی، صمد موحد، ص۱۲۲، نشر کارنامه، ۱۴۰۱
@movahed1302
❤39👍3
   با دریغ و درد، مطلع شدیم که جامعه علمی و فرهنگی کشور، یکی از  سرامدان عرفان نظری دکتر صمد موحد، استاد پیشین دانشگاه خوارزمی را از دست داد. اینجانب درگذشت این دانشمند عارف را که الگوی فضائل اخلاقی نیز بود، به برادر بزرگوارشان استاد محمدعلی موحد و خانواده داغدار تسلیت میگویم.
آثار و مقالات استاد صمد موحد جملگی معطوف به مباحث عرفان نظری و شرح احوال بزرگان تصوف بوده است. ایشان در کتاب سیری در تصوف آذربایجان، به تبیین شرح حال و آراء مشایخ آذربایجان تا قرن هشتم میپردازد و رسالههای فارسی و عربی آنها را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. دیوان محمد کججانی که میراث مکتوب توفیق نشر آن را داشته، یکی از آن مشاهیر برجستۀ فارسیسرای آذربایجان است. زندهیاد موحد در کتاب کوی طریقت، شرح مبسوطی از احوال شیخ صفیالدین اردبیلی را گزارش میکند. در تحفةالعالم سفرنامه عارف شوشتر میرعبداللطیف شوشتری را معرفی میکند. یکی از کارهای تحقیقی مرحوم صمد موحد، کتابی است تحقیقی در شرح احوال و آثار شیخ محمود شبستری که به شیفتگان تصوف هدیه کرده است. در کتاب سرچشمههای اشراق، فلسفۀ شیخ شهید سهرودی را به طالبان این اندیشمند بزرگ ایرانی تقدیم میکند. کوششهای او در ایجاد وفاق بین مباحث عرفان نظری و فلسفه، ستودنی است.
بیشک درگذشت او که یکی از استوانههای ادبیات عرفانی کشور بود، ضایعۀ بزرگی است و جامعۀ عرفانپژوهی کشور همواره مدیون تحقیقات او خواهد بود.
( اکبر ایرانی - مدیر عامل مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب)
@movahed1302
آثار و مقالات استاد صمد موحد جملگی معطوف به مباحث عرفان نظری و شرح احوال بزرگان تصوف بوده است. ایشان در کتاب سیری در تصوف آذربایجان، به تبیین شرح حال و آراء مشایخ آذربایجان تا قرن هشتم میپردازد و رسالههای فارسی و عربی آنها را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. دیوان محمد کججانی که میراث مکتوب توفیق نشر آن را داشته، یکی از آن مشاهیر برجستۀ فارسیسرای آذربایجان است. زندهیاد موحد در کتاب کوی طریقت، شرح مبسوطی از احوال شیخ صفیالدین اردبیلی را گزارش میکند. در تحفةالعالم سفرنامه عارف شوشتر میرعبداللطیف شوشتری را معرفی میکند. یکی از کارهای تحقیقی مرحوم صمد موحد، کتابی است تحقیقی در شرح احوال و آثار شیخ محمود شبستری که به شیفتگان تصوف هدیه کرده است. در کتاب سرچشمههای اشراق، فلسفۀ شیخ شهید سهرودی را به طالبان این اندیشمند بزرگ ایرانی تقدیم میکند. کوششهای او در ایجاد وفاق بین مباحث عرفان نظری و فلسفه، ستودنی است.
بیشک درگذشت او که یکی از استوانههای ادبیات عرفانی کشور بود، ضایعۀ بزرگی است و جامعۀ عرفانپژوهی کشور همواره مدیون تحقیقات او خواهد بود.
( اکبر ایرانی - مدیر عامل مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب)
@movahed1302
❤39👍6🙏3
  
  استاد دکتر محمدعلی موحّد
زندهیاد استاد صمد موحد در مراسم بزرگداشت صدمین تولد استاد محمدعلی موحد 😔
صمد موحد، سلیمالنفس بود
مریم حسینی؛ استاد دانشگاه الزهراس
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب/ در بدخشان لعل گردد یا عقیق اندر یمن...
درگذشت دکتر صمد موحد مایه اندوه بسیار جامعه علمی ایران بهویژه آذربایجان است. نخستین آشنایی من با آثار ایشان در درس گلشن راز و کلاس استاد شیخالاسلامی(رحمهالله علیه) بود. کتاب گلشن راز انتشار کتابفروشی طهوری اثری جامع و کامل بود با تصحیح و توضیح و مقدمه ایشان که در دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران تدریس میشد و احتمالا هنوز تدریس میشود. سال1391 هم توفیق داشتم تا دیدار کوتاهی با ایشان در شهرکتاب مرکزی داشته باشم به مناسبت نقد کتاب رساله سپهسالار. در آن جلسه او را همانند همه
توصیف هایی که در این روزها از ایشان خواندم و شنیدم، فردی آرام و ساکت، موقر و سلیمالنفس یافتم. همچنین به یاد می آورم هنگامی که کتاب مقامات شیخحسنبلغاری را تصحیح میکردم متوجه آثار استاد صمد موحد در مورد عارفان آذربایجان شدم و از برخی کتابهای ایشان در نگارش مطالبی در مورد عارفان آذربایجان در تعلیقات آن کتاب استفاده کردم. در آن زمان بهتر از هر زمان دیگری متوجه دقت و موشکافی استاد در مورد عرفان آذربایجان شدم. ازجمله مطالبی که آن زمان در این باب برایم جالب بهنظر آمد وجود پیرانی به نام بابا است که گاهی تعدادشان در زمان و مکان مشترک به هفتاد و اندی می رسد. این مشایخ پایبندی چندانی به آداب خانقاهی نداشتند و اغلب آنان شوریده و مجذوب بوده و گفتار و رفتارشان بیانگر تجارب معنوی و مکاشفات و مشاهدات ایشان بوده است. ازجمله عارفان با عنوان بابا، میتوان از بابا فرج وایقانی و بابامزید و باباحسن سرخابی نام برد. بیشترین آثار صمد موحد در راستای احیای عرفان آذربایجان بوده است؛ خطهای عارف خیز که متأسفانه پژوهشهای درخور آن کمتر صورت گرفته است. تلاش دکتر موحد در راستای شناساندن عارفان این سرزمین ستودنی است. چند تن از عارفان آذربایجان بیش از دیگران مورد توجه ایشان بودند؛ شیخ صفیالدین اردبیلی و شیخ شبستری صاحب کتاب گلشن راز که در تکنگاری هایی که در موردشان نگاشته، به آنها پرداخته است. او همچنین مجموعه آثار شیخ محمود شبستری شامل گلشن راز، سعادتنامه، حقالیقین، مرآتالمحققین و مراتبالعارفین را تصحیح کرده و شرح داده و همچنین کتابی خواندنی درباره محمد شبستری با عنوان «عارفی با دو چهره» نگاشته است.
@Bookcitycc
مریم حسینی؛ استاد دانشگاه الزهراس
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب/ در بدخشان لعل گردد یا عقیق اندر یمن...
درگذشت دکتر صمد موحد مایه اندوه بسیار جامعه علمی ایران بهویژه آذربایجان است. نخستین آشنایی من با آثار ایشان در درس گلشن راز و کلاس استاد شیخالاسلامی(رحمهالله علیه) بود. کتاب گلشن راز انتشار کتابفروشی طهوری اثری جامع و کامل بود با تصحیح و توضیح و مقدمه ایشان که در دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران تدریس میشد و احتمالا هنوز تدریس میشود. سال1391 هم توفیق داشتم تا دیدار کوتاهی با ایشان در شهرکتاب مرکزی داشته باشم به مناسبت نقد کتاب رساله سپهسالار. در آن جلسه او را همانند همه
توصیف هایی که در این روزها از ایشان خواندم و شنیدم، فردی آرام و ساکت، موقر و سلیمالنفس یافتم. همچنین به یاد می آورم هنگامی که کتاب مقامات شیخحسنبلغاری را تصحیح میکردم متوجه آثار استاد صمد موحد در مورد عارفان آذربایجان شدم و از برخی کتابهای ایشان در نگارش مطالبی در مورد عارفان آذربایجان در تعلیقات آن کتاب استفاده کردم. در آن زمان بهتر از هر زمان دیگری متوجه دقت و موشکافی استاد در مورد عرفان آذربایجان شدم. ازجمله مطالبی که آن زمان در این باب برایم جالب بهنظر آمد وجود پیرانی به نام بابا است که گاهی تعدادشان در زمان و مکان مشترک به هفتاد و اندی می رسد. این مشایخ پایبندی چندانی به آداب خانقاهی نداشتند و اغلب آنان شوریده و مجذوب بوده و گفتار و رفتارشان بیانگر تجارب معنوی و مکاشفات و مشاهدات ایشان بوده است. ازجمله عارفان با عنوان بابا، میتوان از بابا فرج وایقانی و بابامزید و باباحسن سرخابی نام برد. بیشترین آثار صمد موحد در راستای احیای عرفان آذربایجان بوده است؛ خطهای عارف خیز که متأسفانه پژوهشهای درخور آن کمتر صورت گرفته است. تلاش دکتر موحد در راستای شناساندن عارفان این سرزمین ستودنی است. چند تن از عارفان آذربایجان بیش از دیگران مورد توجه ایشان بودند؛ شیخ صفیالدین اردبیلی و شیخ شبستری صاحب کتاب گلشن راز که در تکنگاری هایی که در موردشان نگاشته، به آنها پرداخته است. او همچنین مجموعه آثار شیخ محمود شبستری شامل گلشن راز، سعادتنامه، حقالیقین، مرآتالمحققین و مراتبالعارفین را تصحیح کرده و شرح داده و همچنین کتابی خواندنی درباره محمد شبستری با عنوان «عارفی با دو چهره» نگاشته است.
@Bookcitycc
❤43👍9
  Forwarded from گل های معرفت
مرده بُدَم زنده شدم
گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولت پاینده شدم
بیت بالا آغازگر یکی از غزلهای ممتاز دیوان کبیر است و الحق که حلاوت و طراوت و شوری دگر دارد.
مولانا در این غزلِ تأمل برانگیز که طربناکی و تپندگی از آن فرو میبارد، به شرح موانعی میپردازد که تا پیش از دیدار با شمس تبریزی با آنها مواجه بوده است. شاعر در چند بیت به بیان این موانع و تعلقات دست و پاگیر که او را از شکفتن و درخشیدن باز میداشتند، میپردازد و سپس به بیتی درخشان و دلنشان میرسد:
تابش جان یافت دلم
وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم
دشمن این ژنده شدم
مولانا در این بیت به ما میگوید که به مجرد اینکه از قید عادتها و انقیادها و بتهای ذهنی رهایی یافت دستکم با دو حادثهی نادر و تحولآفرین روبرو شد:
ابتدا تابش جانانهای بر دلش مستولی گشت، آنگاه سینهاش از هم شکافته شد.
گمان نمیکنم اینها از جنس خیالپردازیهای معتاد شاعرانه باشند یا مولانا بخواهد از کاه کوه بسازد. چه جای این تذکار که مولانا شاعری نیست که از راه تخیل و صناعات شعری و ترفندهای شاعرانه به شرح و وصف تجربههای نازیسته و شهودِ نادیده و اذواقِ ناچشیده بپردازد.
در این غزل از مولانا میشنویم که پس از بکار بستن توصیههای شمس و رها شدن از زندان عادات، فروغی معنوی بر دلش تابیدن گرفته و جان و جهانش را روشن و فروزان کرده است.
این فروغ هیجانآور و غافلگیر کننده همان نور بینشی نیست که گفتهاند خداوند در دل هر که بخواهد میافکند؟ "الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء".
شمس تبریزی در مقالات بارها به این نوع از علم پرداخته و آن را در مقابل علم بحثی و حصولی نشانده است. این علم که به آن علم کشفی و حضوری یا موهوبی و مِن لَدُنّی نیز گفته میشود البته نه در مدرسه حاصل شدنی است و نه در خانقاه. این علم از جنس نور است؛ نوری که به لطف خداوند بر دل بندهی مخلص تابیده میشود و آن را روشن میگرداند:
"و علّمناه مِن لدّنا علماً که از مدرسه حاصل نشود، و در خانقاه نه، و به معلم نه، و از کتاب نه، و از واسطه ی مخلوقان نه."
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد محمدعلی موحد، ص۷۵۸).
گفتیم که مولانا در آن بیت از تجربهی عظیم و شگرفی خبرمان میکند که ابتدایش تابش و گرمیِ جان است و انتهایش گشادِ دل و شکافته شدن سینه.
یاللعجب! چه واقعهی هستیسوز و تجربهی شگفت و شگرفی باید بوده باشد؟! نادره حالتیست که در آن سینهی آدمی گشاده و فراخ میشود و در پی آن انکشافهای معنوی و انبساطهای روحانی روی میدهند.
در قرآن از این تجربهی دینی و معنوی به "انشراح صدر" تعبیر رفته است. در آنجا خطاب به پیامبر آمده است که "أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ" (آیا سینهی تو را فراخ نگردانیدیم؟ - سوره انشراح، آیه ۱)
پس بیراه نیست اگر بگوییم این واقعه که مولانا از آن یاد میکند تجربهای پیامبرانه، و بس عزیز، است و در میان پارهای از اولیاء نیز مسبوق به سابقه.
القصه، گشاده شدن دل به پالایش نفس و زوال حجابها و گرانجانیها میانجامد و صاحب تجربه را برای ادراک و دریافت حقایق و ساحتهای نامکشوفِ وجود آماده میسازد. هم از این روی گاه درویش ِ رَسته از خودی و خمودی، و پس از انکشافها و انجذابها سرانداز و دست افشان میشود و در شور و وجد سماع به معراج حقایق میرود. چنین رقصی و سماعی از نگاه مولانا پنجرهای است به سوی باغ معانی و گلستان خداوندی:
پنجره ای شد سماع، سوی گلستان تو
چشم و دل عاشقان، بر سر این پنجره
〰️ حسین مختاری
@golhaymarefat
گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولت پاینده شدم
بیت بالا آغازگر یکی از غزلهای ممتاز دیوان کبیر است و الحق که حلاوت و طراوت و شوری دگر دارد.
مولانا در این غزلِ تأمل برانگیز که طربناکی و تپندگی از آن فرو میبارد، به شرح موانعی میپردازد که تا پیش از دیدار با شمس تبریزی با آنها مواجه بوده است. شاعر در چند بیت به بیان این موانع و تعلقات دست و پاگیر که او را از شکفتن و درخشیدن باز میداشتند، میپردازد و سپس به بیتی درخشان و دلنشان میرسد:
تابش جان یافت دلم
وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم
دشمن این ژنده شدم
مولانا در این بیت به ما میگوید که به مجرد اینکه از قید عادتها و انقیادها و بتهای ذهنی رهایی یافت دستکم با دو حادثهی نادر و تحولآفرین روبرو شد:
ابتدا تابش جانانهای بر دلش مستولی گشت، آنگاه سینهاش از هم شکافته شد.
گمان نمیکنم اینها از جنس خیالپردازیهای معتاد شاعرانه باشند یا مولانا بخواهد از کاه کوه بسازد. چه جای این تذکار که مولانا شاعری نیست که از راه تخیل و صناعات شعری و ترفندهای شاعرانه به شرح و وصف تجربههای نازیسته و شهودِ نادیده و اذواقِ ناچشیده بپردازد.
در این غزل از مولانا میشنویم که پس از بکار بستن توصیههای شمس و رها شدن از زندان عادات، فروغی معنوی بر دلش تابیدن گرفته و جان و جهانش را روشن و فروزان کرده است.
این فروغ هیجانآور و غافلگیر کننده همان نور بینشی نیست که گفتهاند خداوند در دل هر که بخواهد میافکند؟ "الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء".
شمس تبریزی در مقالات بارها به این نوع از علم پرداخته و آن را در مقابل علم بحثی و حصولی نشانده است. این علم که به آن علم کشفی و حضوری یا موهوبی و مِن لَدُنّی نیز گفته میشود البته نه در مدرسه حاصل شدنی است و نه در خانقاه. این علم از جنس نور است؛ نوری که به لطف خداوند بر دل بندهی مخلص تابیده میشود و آن را روشن میگرداند:
"و علّمناه مِن لدّنا علماً که از مدرسه حاصل نشود، و در خانقاه نه، و به معلم نه، و از کتاب نه، و از واسطه ی مخلوقان نه."
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح استاد محمدعلی موحد، ص۷۵۸).
گفتیم که مولانا در آن بیت از تجربهی عظیم و شگرفی خبرمان میکند که ابتدایش تابش و گرمیِ جان است و انتهایش گشادِ دل و شکافته شدن سینه.
یاللعجب! چه واقعهی هستیسوز و تجربهی شگفت و شگرفی باید بوده باشد؟! نادره حالتیست که در آن سینهی آدمی گشاده و فراخ میشود و در پی آن انکشافهای معنوی و انبساطهای روحانی روی میدهند.
در قرآن از این تجربهی دینی و معنوی به "انشراح صدر" تعبیر رفته است. در آنجا خطاب به پیامبر آمده است که "أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ" (آیا سینهی تو را فراخ نگردانیدیم؟ - سوره انشراح، آیه ۱)
پس بیراه نیست اگر بگوییم این واقعه که مولانا از آن یاد میکند تجربهای پیامبرانه، و بس عزیز، است و در میان پارهای از اولیاء نیز مسبوق به سابقه.
القصه، گشاده شدن دل به پالایش نفس و زوال حجابها و گرانجانیها میانجامد و صاحب تجربه را برای ادراک و دریافت حقایق و ساحتهای نامکشوفِ وجود آماده میسازد. هم از این روی گاه درویش ِ رَسته از خودی و خمودی، و پس از انکشافها و انجذابها سرانداز و دست افشان میشود و در شور و وجد سماع به معراج حقایق میرود. چنین رقصی و سماعی از نگاه مولانا پنجرهای است به سوی باغ معانی و گلستان خداوندی:
پنجره ای شد سماع، سوی گلستان تو
چشم و دل عاشقان، بر سر این پنجره
〰️ حسین مختاری
@golhaymarefat
❤41👍6
  