Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نهج‌البلاغه
#حکمت_31
بخش هشتم
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
حکمت ۳۱
بخش هشتم

وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ

امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: «شک، بر چهار پایه استوار است: بر جدال بی‌ثمر، ترس، دودلی، و تسلیم.
و هر که جدال را روش زندگی خود سازد، شبِ تار شک او هرگز به سپیده‌ یقین نخواهد رسید.»

واژه‌ها:
الشَّكُّ: تردید، دودلی، بی‌اعتمادی
عَلى: بر، مبتنی بر، برپایه
أَرْبَعِ: چهار، چهار شاخه
شُعَبٍ: شاخه‌ها، مسیرها، انشعاب‌ها
التَّمَارِي: مجادله، ستیزه‌جویی، گفت‌وگوی خصمانه و بیهوده
الهَوْلِ: ترس، هراس، اضطراب
التَّرَدُّدِ: دودلی، نوسان، تزلزل
الِاسْتِسْلَامِ: تسلیم، انفعال، بی‌پاسخ‌ماندگی
فَمَنْ: پس هر کس، بنابراین کسی که، آنگاه هر که
جَعَلَ: قرار داد، انتخاب کرد، درنظر گرفت
المِرَاءَ: جدال، نزاعِ لفظی، کشمکش بی‌نتیجه
دَيْدَناً: عادت پایدار، رویه‌ی همیشگی، روشِ مداوم
لَمْ يُصْبِحْ: روشن نشود، به صبح نرسد، پایان نگیرد
لَيْلُهُ: شب او، تاریکی‌اش، دوره‌ی تردیدش
شرح:

ذهن ما باغچه‌ است، گل بکاریم بیا.
ذهن انسان، همچون باغچه‌ای‌ست آرام و مستعد،
همچون زمینی حاصل‌خیز، آماده برای رویش نور و نیکی،
و یقین، لطیف‌ترین و پربهاترین گلی‌ست که می‌تواند در آن بروید.
و یقین، گوهرِ نابِ اندیشه است، گل نادری که تنها در دلِ خاک پاک می‌روید.

اما این گل، در کنار علف‌های هرز نمی‌بالد؛ چرا که علف‌های هرز:

فراوان‌اند، اما بی‌ثمر؛
انبوه‌اند، اما بی‌فایده؛
رنگ دارند، اما بی‌عطر؛
ظاهر دارند، اما بی‌روح؛
بالا می‌آیند، اما بر گل‌ها سایه می‌افکنند؛
می‌بالند، اما زیبایی را می‌پوشانند؛
می‌گیرند، اما نمی‌بخشند.
می‌بلعند، اما نمی‌زایند.

تو، صاحب این باغچه‌ای.
تو، نگهبان این دلزارِ پنهانی هستی.
با دلی پاک و ذهنی بیدار.
با قلبی روشن و اندیشه‌ای پذیرا.

و می‌خواهی گل بکاری: گل یقین، گل ایمان، گل فهم، گل نور...
و مشتاقی که نهال معرفت را بنشانی، و باران عشق را بر آن بپاشی.

اما هنوز چیزی از جوانه‌زدن این گل‌ها نگذشته،
انبوهی از علف‌های بی‌ثمر و بی‌معنا سر برمی‌آورند؛
انبوهی از فکرهای پوچ، سخنان بی‌مغز، دغدغه‌های بی‌ریشه.
هر روز بیشتر، هر روز قوی‌تر.

چرا؟
چون آب را می‌مکند،
جانِ روان را می‌نوشند؛
خاک را خالی می‌کنند،
توانِ جان را می‌فرسایند؛
نور را می‌بلعند،
روشنی را می‌ربایند؛
و چیزی برای گل باقی نمی‌گذارند.

در اینجا، همانطور که علف‌های هرز در باغ‌ها مانع رشد گل‌ها می‌شوند،
حرف‌های بیهوده و بی‌اساس نیز همان نقش را دارند:
آن‌ها، همچون علف‌های هرز ذهن ما را اشغال می‌کنند.
سخنانی بی‌پایه و بی‌مایه که هرگز نمی‌گذارند گل یقین و ایمان در دل ما شکوفا شود.
این سخنان، نه تنها ما را از رشد دور می‌کنند، بلکه مانند علف‌های هرز،
ذهن و قلب ما را بی‌ثمر و بی‌فایده می‌سازند.
این‌ها فقط وقت و انرژی ما را می‌گیرند و ذهن‌مان را خالی می‌کنند.

چطور می‌توان از این علف‌های هرز، این سخنان بی‌اساس، خلاص شد؟
راهش این است که در گفتگوها فقط دنبال کشف حقیقت باشی.
گفتگو می‌تواند همچون تیغ دودمه‌ای باشد که هم می‌تواند تو را به یقین برساند،
و هم ممکن است تو را در دام شک بیندازد.
اگر در گفتار و شنیدن‌ها همیشه با نیت جستجوی حقیقت گام برداری،
گفتگو می‌تواند گلی باشد که در دل باغچه ذهن تو می‌روید،
اما اگر بی‌پایه و بی‌هدف باشد، همانند علف هرز، تو را از شکوفایی درخت یقین دور می‌کند.

باید آگاه باشی که هر سخن، همانند دانه‌ای است که در دل ذهن کاشته می‌شود.
پس اگر می‌خواهی به یقین برسی، باید دقت کنی که تنها دانه‌هایی که حقیقت را در خود دارند بکاری،
که از آن‌ها گل ایمان، گل فهم، و گل نور خواهد رویید.
گفتگو، اگر از روی آگاهی و جستجو برای حقیقت باشد، می‌تواند مثل آبی برای گل‌های یقین عمل کند،
اما اگر از روی غفلت و بدون هدف باشد، همانند علف هرز، هیچ ثمری نخواهد داشت.

در همین‌جا، بحث‌های بیهوده همان نقشی را دارند که علف‌های هرز در یک باغ:
زمان را می‌بلعند،
لحظه‌ها را تباه می‌کنند؛
ذهن را فرسوده می‌سازند،
آگاهی را فرومی‌نشانند؛
دل را خسته می‌کنند،
روح را فرسوده می‌کنند؛
و روح را پژمرده.

و سرانجام، چه می‌ماند؟
باغچه‌ای پر از سبزهای بی‌عطر،
باغی پر از هیاهو، بی‌طراوت؛
پر از صداهای بی‌اثر،
سخنانی بی‌جرقه، بی‌جان؛
پر از واژه‌هایی بی‌جان،
اما بی‌هیچ شکوفه‌ای از یقین...
و می‌توان گفت: سخنان بی‌اثر، مانند خش‌خش در دل یک موسیقی لطیف‌اند.
مثل خِش‌خِشِ بی‌موقعی که آرامش یک شب بارانی را برهم می‌زند.
تو نشسته‌ای و نوایی آرام در گوش جانت جاری‌ست،
اما ناگهان صدایی ناهنجار، رشته‌ احساس را می‌گسلد.
نه می‌گذارد بشنوی،
نه لمس کنی،
نه لذت ببری.
بحث بیهوده همان خش‌خش است،
و یقین، همان نغمه لطیف و ناب.
نوایی از جنس حضور، آرام و ژرف.

یا چنین تصور کن:
بحث‌های بی‌ثمر، کف‌هایی‌اند روی آب.
حباب‌هایی پرهیاهو و توخالی،
کف بسیار است، پرهیاهو، پر سروصدا.
اما توخالی‌ست، سبک‌بار و بی‌وزن.
و اجازه نمی‌دهد آب زلالی که در زیر جاری‌ست، دیده شود.
کف، زلالی را می‌پوشاند؛
پوششی پرغوغاست، اما بی‌ارزش.
چنان‌که سخن بی‌فایده، یقین را می‌پوشاند.

اگر خواهان ریشه‌گرفتن یقین هستی:

باید از جدال‌های بی‌ثمر چشم بپوشی،
باید از واژگان بی‌جان فاصله بگیری؛
باید علف‌های هرز ذهن را وجین کنی،
باید تیرگی‌ها را بزدایی؛
باید سکوت کنی تا نغمه حقیقت شنیده شود،
باید ساکت شوی تا صدا جان بگیرد؛
باید کف را کنار بزنی تا آبِ روشن خود را نشان دهد.
باید غوغای سطح را کنار بزنی تا عمق پدیدار شود.

از همین‌رو، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند:

«وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ»
شک بر چهار شاخه استوار است: جدال بی‌ثمر، هراس، دودلی، و تسلیم.

در میان این شاخه‌ها، «التماری» از ریشه «مراء» است؛ یعنی گفت‌وگویی بی‌حاصل، جدلی بی‌هدف، کل‌کلی بی‌فرجام.
گفت‌وگویی که نه روشنگر است، نه روح‌افزا؛ بلکه خسته‌کننده و فرساینده.

شک، از همین‌جا آغاز می‌شود؛
از مخالفت‌هایی که برای دانستن نیست،
از پرسش‌هایی که هدفشان یافتن نیست،
بلکه تنها میدان جنگ واژگان‌اند.

سخن‌ گفتن، نه برای شنیدن؛
بلکه برای اثبات؛
پرسیدن، نه برای رسیدن؛
دل نمی‌سپارند، تنها زبان می‌گردانند.
قلب در کار نیست، تنها جدل است.
در پی پیروزی‌اند، نه حقیقت؛
در جست‌وجوی برتری‌اند، نه راه.

امیر دل‌ها هشدار می‌دهند:
این مجادله‌های بی‌حاصل، بذرهای شک را در دل می‌کارند.
و هرچه بیشتر سخن بی‌ثمر بگویی، بیشتر از یقین فاصله می‌گیری.

فرمودند:
شک، چهار شاخه دارد؛ و نخستین آن، «التماری»‌ست:
سخنانی بی‌هدف، بی‌گره‌گشایی، بی‌فهم.
نه برای فهمیدن، که تنها برای برنده شدن.
نه گفت‌وگوی دل‌ها، که نبرد زبان‌ها.
نه برای کشف حقیقت، که برای تحمیل نظر.

و در چنین جدلی، حقیقت شنیده نمی‌شود؛ و آنچه شنیده نشود، گم می‌شود...

از این‌رو، مجادله‌های بیهوده، زمین حاصل‌خیز یقین را می‌خشکانند.
چنان‌که بادهای زهرآلود، سبزه‌زار را بی‌جان می‌سازند.
همچون طوفانی که شکوفه را از شاخه جدا می‌کند.

باز هم فرمودند:

«فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دِيدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ»
هر کس جدال را روش زندگی خود سازد، شب او هرگز به صبح نخواهد رسید.

شب، تمثیل شک است،
و صبح، نمای یقین.
اگر آرزومند رسیدن به سپیده‌ دم یقین هستی،
از سایه‌های جدل بی‌فایده عبور کن،
و به سوی نور دانایی، پرسش‌های واقعی، و گفت‌وگوی دل‌سپرده گام بردار؛
آنجا که هدف، حقیقت است؛ نه غلبه.

نتیجه‌گیری:
یقین، گلی‌ست نادر و پربها که تنها در باغچه‌ای آرام، دور از هیاهوی سخنان بی‌ثمر، شکوفا می‌شود. هر چه جدل کمتر، نور یقین بیشتر. دل پاک، ذهن رها، و زبان ساکت، زمین حاصل‌خیز یقین‌اند.

برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:
هرگاه در گفت‌وگویی بودی، نیتت را بررسی کن: آیا برای روشن‌شدن دل است یا برای اثبات برتری؟
به جای واکنش سریع، سکوت کن و اجازه بده نغمه حقیقت شنیده شود.
اگر بحثی بوی جدال گرفت، از آن فاصله بگیر؛ ذهن و دلت را از آن وجین کن.
در روز، زمانی را به سکوت اختصاص بده؛ نه برای انزوا، بلکه برای پرورش گل یقین.
اگر با کسی اختلاف دیدگاه داری، تلاش کن گفت‌وگو را به فضای همدلی ببری، نه رقابت و پیروزی.
هر بار که از جدال بی‌ثمر دور شدی، گامی به‌سوی نور برداشته‌ای.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمدرضا رنجبر
شرح صحیفه سجادیه
#دعای_5
#قسمت ۲۸
@mrranjbar3
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اكْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ ، وَ شَرَّ مَصَايِدِ الشَّيْطَانِ ، وَ مَرَارَةَ صَوْلَةِ السُّلْطَانِ .

معنی این دعا:
خدایا، به محمد و خانواده‌اش درود بفرست و ما رو از مشکلات زندگی، دام‌های شیطان و ظلم و زورگویی حاکما نجات بده.

معنی تک تک کلمه‌ها:
اللَّهُمَّ: خدایا، ای خدا، پروردگارا
صَلِّ: درود بفرست،‌برکت بفرست
عَلَى: به، برای
مُحَمَّدٍ: محمد، پیامبر، حضرت محمد
وَ: و، همچنین، هم
آلِهِ: خانواده‌اش، اهلش، نسلش
اكْفِنَا: از ما مراقبت کن، کمک کن، حواست به ما باشه
حَدَّ: سختی، مشکل، دردسر
نَوَائِبِ: مشکلات، گرفتاری‌ها، پیشامدهای بد
الزَّمَانِ: زمانه، دنیا، زندگی
شَرَّ: بدی، آسیب، ضرر
مَصَايِدِ: دام‌ها، تله‌ها، فریب‌ها
الشَّيْطَانِ: شیطان، دشمن، وسوسه‌ها
مَرَارَةَ: تلخی، سختی، درد
صَوْلَةِ: زورگویی، قدرت، قهر
السُّلْطَانِ: حاکم، رئیس، فرمانروا

این دعا میگه:
خدایا… خدایا!
ما رو تنها نذار…
پشتمون باش، سایه‌مون باش، تکیه‌گاهمون باش.

زمان، بی‌رحمه.
آروم شروع می‌کنه، بعد تند می‌کوبه،
کم‌کم می‌چینه، یهو می‌باره،
گاهی یه درد،
گاهی یه شوک،
گاهی یه اتفاق که همه‌چی رو می‌بره زیر سوال.
زمانه زخم می‌زنه،
تلخه، سنگینه، طاقت‌فرساست.

خدایا، نذار زمانه، له‌مون کنه،
نذار بازی روزگار، تیکه‌تیکه‌مون کنه.
نذار یه حادثه، یه طوفان،
یه شب بی‌خبر،
همه‌چی رو ازمون بگیره.
بمون، باش، بپوشون، بگیر دستمون.

خدایا! شیطان
صبر نمی‌کنه.
کمین کرده.
هی دام می‌چینه، هی نقشه می‌کشه،
نرم میاد، با حرف، با وسوسه، با برقِ لذت.
ظاهرش آرومه، تو دلش نیش،
حرفاش قشنگه، تهش درّه.
می‌بره، می‌کشونه، پرت می‌کنه.
یه لحظه غفلت…
همینو می‌خواد.
خدایا، نگه‌مون دار!
بیدارمون کن!
تو ببین، تو بدون، تو دورمون حصار بکش.

خدایا! سلطان، حاکم قدرت داره، زور داره، خشم داره.
یه امضا، یه تصمیم، یه اشاره،
زندگیو زیرورو می‌کنه.
گاهی حق‌مون نیست، ولی می‌باره.
گاهی مقصر نیستیم، ولی قربانی می‌شیم.
نه می‌تونیم بجنگیم، نه می‌تونیم فرار کنیم.
خدایا، از خشمِ حاکم، از قهرِ قدرت، از دردِ بی‌عدالتی،
ما رو نگه دار!
ما رو حفظ کن!
ما رو نجات بده!

ختم کلام اینکه:
زندگی، پر از دام، پر از درد، پر از خطره.
ولی اگه تو باهامی،
اگه تو مراقبی،
اگه تو پشتمی…
نه زمان می‌ترسونتم، نه شیطان می‌فریبتم، و نه سلطان منو می شکنه..
پس بمون، باش، رها نکن…
خدایا… فقط تو.
اللَّهُمَّ إِنَّمَا يَكْتَفِي الْمُكْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اكْفِنَا ، وَ إِنَّمَا يُعْطِي الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْطِنَا ، وَ إِنَّمَا يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اهْدِنَا .

معنی این دعا:
خدایا، همه کسانی که قناعت می‌کنن، از لطف و قدرت تو قناعت می‌کنن؛ پس بر محمد و اهل‌بیت اش درود بفرست و ما رو از قدرت و لطف خودت بی‌نیاز کن. همونطور که هر کسی که می‌بخشه، از دست خودت می‌بخشه؛ پس بر محمد و اهل‌بیت اش درود بفرست و از فضل و جود خودت به ما ببخش. و همه کسایی که هدایت می‌شن، از نور جمالت راه پیدا می‌کنن؛ پس بر محمد و اهل‌بیت اش درود بفرست و ما رو با نور خودت هدایت کن.

معنی تک تک کلمه‌ها:
اللَّهُمَّ: خدایا، ای خدا، پروردگارا
إِنَّمَا: فقط، فقط همین، تنها
يَكْتَفِي: قناعت می‌کنه، راضی می‌شه، کفایت می‌کنه
الْمُكْتَفُونَ: قناعت‌کنندگان، راضی‌ها، کسانی که به همون چیزی که دارن قانع‌ان
بِفَضْلِ: از لطف، به خاطر بخشش، به کرم
قُوَّتِكَ: قدرتت، نیروی تو، توان تو
فَصَلِّ: پس درود بفرست، سلام کن، برکت بفرست
عَلَى: به، روی، برای
مُحَمَّدٍ: محمد، پیامبر، حضرت محمد
آلِهِ: خانواده‌اش، اهل‌بیت اش، نسلش
اكْفِنَا: کافی‌مون کن، به ما برس، ما رو بی‌نیاز کن
إِنَّمَا: فقط، تنها، هیچ‌چیز جز
يُعْطِي: می‌ده، می‌بخشه، عطا می‌کنه
الْمُعْطُونَ: کسانی که می‌بخشن، بخشندگان، کسانی که دستشون سخاوتمنده
مِنْ: از، از طرف، از میان
فَضْلِ: فضل، کرم، بخشش
جِدَتِكَ: جود تو، سخاوت تو، دست سخاوت‌ات
فَصَلِّ: پس درود بفرست، پس سلام کن، پس برکت بفرست
عَلَى: به، روی، برای
مُحَمَّدٍ: محمد، پیامبر، حضرت محمد
آلِهِ: خانواده‌اش، اهل‌بیت اش، نسلش
أَعْطِنَا: به ما بده، به ما ببخش، از فضل خودت بده
إِنَّمَا: فقط، تنها، هیچ‌چیز جز
يَهْتَدِي: راه پیدا می‌کنه، هدایت می‌شه، به راه درست میره
الْمُهْتَدُونَ: هدایت‌شدگان، کسانی که هدایت شدن، کسانی که به راه درست رفتن
بِنُورِ: با نور، به وسیله نور، از نور
وَجْهِكَ: چهره‌ات، صورتت، نگاهت
فَصَلِّ: پس درود بفرست، پس سلام کن، پس برکت بفرست
عَلَى: به، روی، برای
مُحَمَّدٍ: محمد، پیامبر، حضرت محمد
آلِهِ: خانواده‌اش، اهل‌بیت اش، نسلش
اهْدِنَا: هدایت‌مون کن، راه‌مون رو نشون بده، ما رو به راه درست برسون

این دعا میگه:
خدایا…
فقط تویی که کافی‌ای، فقط تویی که می‌رسی، فقط تویی که پر می‌کنی.
هیچ‌کس خودش چیزی نداره، همه از تو دارن.
همه‌مون، بی‌پناهیم، بی‌نیاز نیستیم، تکیه‌مون تویی، پناه‌مون تویی، پشت‌مون تویی.
آروممون کن، سیرمون کن.

اونی که قانعه، از تو قانعه.
اونی که پره، با تو پره، از تو پُر شده.
اونی که دلش راحته، تو دلش رو آروم کردی.
پس بر محمد و آلش درود بفرست، که راه رو نشونمون دادن،
و ما رو، توی همین قناعت، همین سادگی، همین دل‌گرمی، بی‌نیاز کن.

خدایا! بخشش از دست توئه.
هر کی می‌بخشه، از دارایی تو می‌بخشه.
مهربونی تو رو منتقل می‌کنه.
پس بر محمد و آلش درود بفرست،
و دل ما رو هم دریایی کن، سخاوتمون رو از دریاچه‌ی وجودت پر کن،
از جودت، از کرمت، از مهربونیت بهمون ببخش.

هدایت…
راه روشنه، اگه نور تو بتابه.
دل آرومه، اگه جمال تو معلوم باشه.
اگه چراغ تو خاموش بشه، همه‌چی تار می‌شه،
همه‌ی راه‌ها گم می‌شن، همه‌ی صداها می‌رن، همه‌ی نشونه‌ها می‌سوزن.
فقط تویی که نشون می‌دی، فقط تویی که نور می‌ریزی،
فقط تویی که راهو می‌سازی، و نگه می‌داری.
پس بر محمد و آلش درود بفرست،
و ما رو روشن کن، بیدار کن، راهی کن، هدایت کن.

ختم کلام اینکه:
ما چیزی نداریم…
نه بی‌نیازیم، نه بخشنده‌ایم، نه راه‌شناسیم.
ما فقط اگه تو بخوای، پر می‌شیم.
فقط اگه تو ببخشی، دست‌و‌دلباز می‌شیم.
فقط اگه تو بتابی، راه رو پیدا می‌کنیم.
پس باش…
با ما باش…
ازمون نگیر خودتو.
که اگه تو نباشی،
هیچ چی نداریم.
اللَّهُمَّ إِنَّكَ مَنْ وَالَيْتَ لَمْ يَضْرُرْهُ خِذْلَانُ الْخَاذِلِينَ ، وَ مَنْ أَعْطَيْتَ لَمْ يَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِينَ ، وَ مَنْ هَدَيْتَ لَمْ يُغْوِهِ إِضْلَالُ الْمُضِلِّينَ

معنی دعا:
خدایا! هر کسی که تو پشتش باشی، هیچ‌کس نمی‌تونه بهش ضرری بزنه یا از پا بندازه. هر کسی که تو بهش لطف کنی، هیچ‌کس نمی‌تونه چیزی ازش بگیره. هر کسی که تو هدایتش کنی، هیچ‌کس نمی‌تونه اون رو از راهی که تو نشون دادی منحرف کنه.

معنی تک تک کلمه‌ها:
اللَّهُمَّ: خدایا، ای خدا، پروردگارا
إِنَّكَ: تو، قطعاً تو، همون تو
مَنْ: هر کسی که
وَالَيْتَ: یاری دادی، کمک کردی، پشتش بودی
لَمْ يَضْرُرْهُ: آسیب نمی‌زنه بهش، اذیتش نمی‌کنه، بهش ضرر نمی‌رسونه
خِذْلَانُ: رها کردن، ترک کردن، دست کشیدن
الْخَاذِلِينَ: کسانی که رهاش می‌کنن، کسانی که ازش می‌زنن، کسانی که کم‌کاری می‌کنن
مَنْ: هر کسی که، کسی که، اون کسی که
أَعْطَيْتَ: دادی، بخشیدی، لطف کردی
لَمْ يَنْقُصْهُ: کم نمی‌کنه، از دست نمی‌ده، نمی‌ذاره چیزی کم بشه
مَنْعُ: ممانعت، نگه داشتن، جلوگیری کردن
الْمَانِعِينَ: کسانی که جلوی چیزی رو می‌گیرن، کسانی که نمی‌ذارن چیزی به آدم برسه
مَنْ: هر کسی که، کسی که، اون کسی که
هَدَيْتَ: هدایت کردی، راه نشون دادی، بهش راه درست رو یاد دادی
لَمْ يُغْوِهِ: گمراه نمی‌کنه، از راه نمی‌بره، به بیراهه نمی‌کشه
إِضْلَالُ: گمراه کردن، منحرف کردن، راه رو اشتباه نشون دادن
الْمُضِلِّينَ: گمراه‌کنندگان، کسانی که راه اشتباه رو نشون می‌دن، کسانی که به اشتباه می‌برن

این دعا میگه:
خدایا…
اگه تو باهامی،
اگه تو کنارمی،
دیگه مهم نیست کی تنهام بذاره.
کی دل بکنه، کی پشت کنه، کی بزنه زیر قولش.
اگه تو باشی، دل قرصه.
اگه تو باشی، پشتم گرمه.
تو که باشی، ترس نیست،
درد هست ولی طاقت هم هست.
تنهایی هست ولی امید هم هست.

تو که بدی،
هیچ‌کس نمی‌تونه جلوتو بگیره.
هیچ‌کس نمی‌تونه جلوی مهربونی‌تو بگیره.
نه حسود، نه بخیل، نه دیوار، نه در.
دست تو که باز شه،
خزونه که وا شه،
دیگه مهم نیست کی دریغ کنه.
تو که بریزی، همه‌چی می‌باره.
تو که بخوای، همه‌چی می‌رسه.

تو که نشون بدی راهو،
دیگه گم نمی‌شم.
دیگه سردرگم نمی‌مونم.
حتی اگه هزار تا فریب باشه،
هزار تا صدا، هزار تا وسوسه،
تو که باشی، راه روشنه.
دل آرومه.
قدم‌هام مطمئنن.

ختم کلام اینکه؛
اگه تو کنارم باشی،
همه‌چی درست می‌شه.
اگه تو راه رو نشون بدی،
چشم بسته هم می‌تونم برم.
اگه تو بدی،
دریغ دنیا، هیچ‌چی نیست.
تو فقط بمون،
تو فقط رها نکن،
همین.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دور #سوم_تفسیر‌_قرآن
#سوره_بقره
#صفحه_29
آیات: ۱۸۷ تا ۱۹۰
محمدرضا رنجبر

من جای شما باشم
شب قبل از خواب
چراغ را خاموش می کنم
و سربه بالین می گذارم
و این فایل را گوش می دهم
و بعد راحت می خوابم.

@mrranjbar3
بخور ولی حلال

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۱۸۷﴾

معنی آیه:
تو شب‌های ماه رمضون، نزدیک شدن و رابطه‌ی جنسی با همسراتون براتون آزاد شده.
اونا مثل لباس شماین، شما هم مثل لباس اونایین؛
خدا می‌دونست که یواشکی با خودتون کلک می‌زدین، ولی توبه‌تونو قبول کرد و ازتون گذشت.
حالا می‌تونین با همسرتون رابطه داشته باشین و دنبال چیزایی برید که خدا براتون نوشته (مثل فرزند یا لذت حلال).
بخورید و بنوشید تا وقتی که سفیدی صبح از سیاهی شب مشخص بشه،
بعدش روزه رو تا شب ادامه بدین.
ولی وقتی که تو مسجد اعتکاف هستین، سراغ رابطه نرین.
اینا مرزهای حکمتای خداست، پس بی‌احترامی نکنین و سمتش نرین.
خدا اینطوری آیه‌هاشو براتون روشن می‌کنه تا تقوا پیشه کنین.

معنی تک تک کلمه‌ها:
أُحِلَّ: حلال شد، آزاد شد، مجاز شد
لَكُمْ: برای شما، به نفع شما، سهم شما
لَيْلَةَ: شبِ، شب‌هنگام، موقع شب
الصِّيَامِ: روزه، روزه‌داری، نخوردن و نیاشامیدن برای خدا
الرَّفَثُ: رابطه جنسی، نزدیکی، حرف یا رفتار جنسی
إِلَى: به، سمت، طرف
نِسَائِكُمْ: همسراتون، زن‌هاتون، خانوماتون

هُنَّ: اونا (زن‌ها)، اون خانما، همسراتون
لِبَاسٌ: لباس، پوشش، همراه
لَكُمْ: برای شما، واسه شما، مال شما
وَأَنْتُمْ: و شما، در حالی که شما، خودِ شما
لِبَاسٌ: لباس، پناه، پوشش
لَهُنَّ: برای اونا، واسه اون زن‌ها، مال اونا

عَلِمَ اللَّهُ: خدا می‌دونست، خدا آگاه بود، خدا خبر داشت
أَنَّكُمْ: که شما، اینکه شما، شماها
كُنْتُمْ: بودید، در حال انجام بودید، داشتین
تَخْتَانُونَ: خیانت می‌کردین، کلک می‌زدین، پنهونی کار می‌کردین
أَنْفُسَكُمْ: به خودتون، در حق خودتون، با خودتون

فَتَابَ: پس برگشت، توبه‌تون رو قبول کرد، بخشید
عَلَيْكُمْ: از طرف شما، به نفع شما، برای شما
وَعَفَا: و بخشید، نادیده گرفت، گذشت
عَنْكُمْ: از شما، در مورد شما، درباره‌ی شما

فَالْآنَ: پس حالا، الان دیگه، در این لحظه
بَاشِرُوهُنَّ: باهاشون رابطه داشته باشید، نزدیک بشید، باهاشون باشید
وَابْتَغُوا: و دنبالش برید، دنبال کنید، پیگیر باشید
مَا: اونچه، چیزی که، هر چی
كَتَبَ: نوشته، مقرر کرده، تعیین کرده
اللَّهُ: خدا، پروردگار، خدای مهربون
لَكُمْ: برای شما، به نفع شما، واسه‌تون

وَكُلُوا: و بخورید، غذا بخورید، میل کنید
وَاشْرَبُوا: و بنوشید، آب بخورید، چیزی بخورید
حَتَّى: تا اینکه، تا وقتی که، تا موقعی که
يَتَبَيَّنَ: معلوم بشه، مشخص بشه، روشن بشه
لَكُمُ: برای شما، واسه‌تون، به چشمتون
الْخَيْطُ: نخ، رشته، خط
الْأَبْيَضُ: سفید، روشنا، سفیدی
مِنَ: از، بین، جدا از
الْخَيْطِ: نخ، خط، رشته
الْأَسْوَدِ: سیاه، تاریکی، تیرگی
مِنَ الْفَجْرِ: از فجر، از دم صبح، از اول صبح

ثُمَّ: بعدش، سپس، اون‌وقت
أَتِمُّوا: کاملش کنین، ادامه بدین، تمومش کنین
الصِّيَامَ: روزه‌داری رو، نخوردن رو، روزه
إِلَى اللَّيْلِ: تا شب، تا وقتی شب شد، تا غروب کامل

وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ: و باهاشون رابطه نداشته باشین، نزدیک نشین، نیایید طرفشون
وَأَنْتُمْ: در حالی که شما، وقتی که شما، همون موقعی که
عَاكِفُونَ: معتکف هستین، تو مسجد موندین، در حال عبادتین
فِي الْمَسَاجِدِ: تو مسجدها، در جاهای مقدس، تو مکان‌های عبادت

تِلْكَ: این‌ها، اون چیزا، این مرزها
حُدُودُ اللَّهِ: مرزهای خدا، قانون‌های خدا، خط قرمزهای الهی
فَلَا تَقْرَبُوهَا: پس نزدیکش نشید، سمتش نرید، دست‌درازی نکنید

كَذَلِكَ: این‌جوری، همین‌طور، به همین شکل
يُبَيِّنُ: روشن می‌کنه، توضیح می‌ده، واضح می‌گه
اللَّهُ: خدا، پروردگار، خدای مهربون
آيَاتِهِ: آیاتش، نشونه‌هاش، حرفاش
لِلنَّاسِ: برای مردم، واسه آدما، واسه خلق خدا
لَعَلَّهُمْ: شاید، امید که، بلکه
يَتَّقُونَ: تقوا پیشه کنن، اهل پرهیز بشن، مواظب باشن
این آیه میگه:
بخور، ولی در زمانش. بخور، ولی حلال. شب‌ها وقتی روزه نیستی، از همسر خودت لذت ببر. وقتی شب شد و صبح هنوز نیومده، می‌تونی بخوری و بیاشامی. ولی وقتی که رشته سفید از سیاه جدا شد، دیگه وقتشه که روزه‌ات رو کامل کنی.

تو و همسرت مثل لباس همدیگه هستید. همدیگه رو می‌پوشونید و مراقب همید. خدا می‌دونست که اشتباه می‌کردی، ولی وقتی برگشتی و توبه کردی، خدا هم ازت گذشت. حالا فرصتی دوباره دارین. و حالا می‌تونین کنار هم باشین و از لحظه‌ها استفاده کنین.

اما یه نکته هست. وقتی در مساجد معتکفین، باید مراقب باشین که با همسر خودنزدیک نشین. اینجاست که باید حواستون جمع باشه و حدود خدا رو رعایت کنین. خدا این قوانین رو برای حفاظت از خودتون قرار داد.

نتیجه اینکه:
زندگی مثل یه سفره‌ست. هر لحظه و هر تصمیم، مثل لقمه‌ای که می‌خوری، اهمیت داره. هر انتخابی که می‌کنی، از خوردن غذا گرفته تا نحوه زندگی کردن، باید حساب‌شده باشه. تو هر روز تصمیم می‌گیری چی بگیری، کجا بری، چه کار کنی. همونطور که نمی‌تونی هر لقمه‌ای رو برداری، توی زندگی هم نباید هر راهی رو بری یا هر کاری رو بکنی. باید مراقب باشی.

تو با انتخاب‌های درست و پاک، زندگی بهتری می‌سازی. تو با انتخاب‌های درست، مسیرت روشن‌تر میشه. این که تو از خدا پیروی کنی، به خودت و اطرافیانت هم خیر می‌رسونه. در انتخاب‌های روزمره‌ات، چه در کار، چه در روابط و حتی توی حرف‌هایی که می‌زنی، باید همیشه به یاد داشته باشی که پاک بودن، یعنی روشن بودن. وقتی پاک باشی، همه‌چیز توی زندگیت بهتر و شفاف‌تر میشه.
زندگی یه معامله س

وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۸۸﴾

معنی آیه:

اموال همدیگرو به روش ناحق نخورید و اونارو به قاضی‌ها رشوه ندید که بتونید بخشی از پول مردم رو به ناحق بخورید، در حالی که خودتون خوب می‌دونید که این کار گناه داره.


---

معنی تک تک کلمه‌ها:

وَلَا: و نه، نباید، و نمی‌تونید
تَأْكُلُوا: بخورید، بردارید، مال کسی رو بزنید
أَمْوَالَكُمْ: پول‌هاتون، دارایی‌های شما، اموال شما
بَيْنَكُمْ: بین خودتون، بین شما، تو جمع شما
بِالْبَاطِلِ: به ناحق، به زور، غیرقانونی
وَتُدْلُوا: و ندهید، و نرسونید، و پول ندید
بِهَا: باهاش، با اون پول، ازش
إِلَى: به، به سمت، برای
الْحُكَّامِ: قاضی‌ها، مقام‌ها، مسئول‌ها
لِتَأْكُلُوا: که بخورید، برای اینکه بخورید، تا بخورید
فَرِيقًا: یه قسمت، بخشی، قسمتی
مِنْ: از، یه بخش از، قسمتی از
أَمْوَالِ: پول‌ها، دارایی‌ها، اموال
النَّاسِ: مردم، آدما، مردم دیگه
بِالْإِثْمِ: به گناه، به ظلم، به اشتباه
وَأَنْتُمْ: در حالی که شما، زمانی که شما، وقتی که شما
تَعْلَمُونَ: می‌دونید، خبر دارید، آگاهید

این آیه میگه:
حواست باشه. مال مردم رو نخور.
نه پنهونی، نه علنی. نه با زرنگی، نه با کلک.
حق کسی رو بالا نکش. مال کسی رو برندار.

قانون رو دور نزن. عدالت رو با پول عوض نکن.
رشوه نده. رشوه نگیر. نذار پول، حق رو عوض کنه.
حکم رو نخر. قاضی رو نفریب. راه ناحق رو باز نکن.

می‌دونی. خودت می‌دونی.
می‌دونی که این پول حلال نیست.
می‌دونی که این لقمه، لقمه‌ی حرومه.
ولی وسوسه‌ات می‌کنه. راحت‌تره. سریع‌تره. بی‌دردسرتره.

اما حواست باشه. این راه، تهش تاریکه.
یه روزی، یه جایی، تاوانش رو می‌دی.
یه لقمه‌ی ناحق، یه لقمه‌ی سنگینه. می‌مونه تو گلوت. نمی‌ره پایین.

شاید فکر کنی که هیچ‌کس نمی‌فهمه. شاید فکر کنی که دنیا برات بسته نیست و این کار یه لحظه است. ولی این اشتباهه. هر گام اشتباهی که برمی‌داری، یک جایی باید جواب پس بدی. نمی‌تونی راحتی الان رو با درد فردا عوض کنی. همه چیز برمی‌گرده به اینکه تو در لحظه‌های کوچک، چطور انتخاب می‌کنی. همونطور که لقمه‌ی ناحق زهر میشه توی گلوت، هر کار نادرستی هم یه جایی توی زندگی‌ت اثر می‌ذاره. یه جایی که نمی‌تونی پاکش کنی.

نتیجه اینکه:
زندگی، یه معامله‌س. هر پولی که درمیاری، هر معامله‌ای که می‌کنی، یه انتخابه.
پاکی و ناپاکی، فقط توی غذا نیست. توی کارته، توی رفاقتاته، توی حرفایی که می‌زنی. توی تصمیم‌هایی که می‌گیری.
پول ناحق، آرامش نمیاره. فقط یه جای زندگیت رو می‌لرزونه. یه جایی، یه چیزی، کم می‌شه. یک چیزی از دل، از آرامش، از عزت نفس‌ت میره.

پس حواست باشه. هر پولی رو نگیر. هر معامله‌ای رو نکن.
هر حقی که ازت نیست، برندار. چون یه دشمن داری. یه دشمن قدیمی.
دنبالت میاد. کمین کرده. پات رو کج بذاری، میندازتت.
ولی تو حواست باشه. انتخاب با توئه. همیشه یادت باشه که هیچ‌چیز ارزش نداره جز پاکی و صداقت. زندگی به درستی انتخاب‌هاست. همین انتخاب‌هاست که فرداها رو می‌سازه.
از در درست وارد شو!

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۸۹﴾

معنی آیه:

در مورد هلال ماه ازت می‌پرسن، بگو اینا فقط برای مردم علامت زمانه و زمان حج. خوبی و درستکاری این نیست که از پشت خونه برید تو، بلکه خوبی اینه که کسی که تقوا داره، وارد خونه از در اصلی بشه. از خدا بترسید تا رستگار بشید.


---

معنی تک تک کلمه‌ها:

يَسْأَلُونَكَ: ازت می‌پرسن، سوال می‌کنن ازت، ازت می‌خوان که توضیح بدی
عَنِ: درباره، در مورد
الْأَهِلَّةِ: هلال‌ها، ماه‌های نو، ماه‌های جدید
قُلْ: بگو، بگو که، بگو بهشون
هِيَ: این‌ها، اون‌ها
مَوَاقِيتُ: زمان‌ها، وقت‌ها، زمان‌سنجی‌ها
لِلنَّاسِ: برای مردم، برای آدما، برای شما
وَالْحَجِّ: و حج، و مراسم حج، و رفتن به حج
وَلَيْسَ: و نیست، و نه
الْبِرُّ: نیکی، خوبی، درستکاری
بِأَنْ: این نیست که، این طور نیست که
تَأْتُوا: برید، بیاید، وارد بشید
الْبُيُوتَ: خونه‌ها، خانه‌ها، منزل‌ها
مِنْ: از
ظُهُورِهَا: پشتشون، از پشت، از قسمت پشتی
وَلَكِنَّ: بلکه، ولی
الْبِرَّ: درستکاری، خوبی، تقوی
مَنِ: کسی که، هر کسی که
اتَّقَى: تقوا پیشه کنه، بترسه از خدا، خدا ترس باشه
وَأْتُوا: برید، وارد بشید، بیاید
الْبُيُوتَ: خونه‌ها، خانه‌ها، منزل‌ها
مِنْ: از
أَبْوَابِهَا: درهای اون‌ها، درب‌های اون‌ها، در اصلی
وَاتَّقُوا: و بترسید، تقوا پیشه کنید، از خدا بترسید
اللَّهَ: خدا، پروردگار، خدای مهربان
لَعَلَّكُمْ: باشد که شما، شاید شما
تُفْلِحُونَ: رستگار بشید، موفق بشید، به مقصد برسید

این آیه میگه:
ازت می‌پرسن: هلال‌ها چه فایده‌ای دارن؟
جواب شون بده و بگو: اینا زمان‌ها و مناسبت‌ها رو به مردم یادآوری می‌کنن.
برای حج، برای عبادت، برای ماه‌ها، برای روزها.

اما!
کار خوب این نیست که از پشت خونه بری تو.
کار خوب اینه که درست، از در وارد بشی.
کار خوب اینه که تقوا داشته باشی.
ترس از خدا یعنی اینکه همیشه مسیر درست رو بری.

خونه‌ات، زندگی‌ات، روابطت، همه‌ش مثل اینه.
هیچ وقت از راه غلط وارد نشو.
از در درست وارد بشو.
از در ادب، از در صداقت، از در پاکی.

نتیجه اینکه:
زندگی هم همین‌طوریه.
هر کاری که می‌کنی، هر تصمیمی که می‌گیری، یک دروازه‌س.
هر دروازه، یک انتخابه.
انتخاب درست، یعنی پاکی و تقوا.
این انتخاب‌ها، راه رو روشن می‌کنن.
پناه بردن به خدا، از هر سختی، از هر وسوسه، بهترین راه‌حله.

پس حواست باشه. هیچ راهی رو از پشت نرو.
هر جایی که هستی، هر راهی که می‌ری، از در درست وارد شو.
هر انتخاب، یه قدم توی مسیر زندگیته.
این مسیر رو با تقوا طی کن.
چون این تقواست که دلت رو روشن می‌کنه.
این تقواست که راهت رو از تاریکی‌ها بیرون میاره.
این تقواست که تو رو به مقصد می‌رسونه.

پس همیشه به یاد داشته باش:
راه درست همیشه با تقوا، صداقت، و پاکی همراهه.
نه از راه‌های کوتاه، نه از درهای پشت.
زندگی انتخابه. انتخاب‌ها تو رو می‌سازن.
این انتخاب‌ها همیشه سرنوشتت رو می‌نویسن.
بجنگ ولی با انصاف

وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ﴿۱۹۰﴾

معنی آیه:

برید تو راه خدا با اونایی که دارن با شما می‌جنگن بجنگید، ولی از حد نگذرید. خدا تجاوزکارا رو دوست نداره.


---

معنی تک تک کلمه‌ها:

وَقَاتِلُوا: بجنگید، بزنید، مقابله کنید
فِي: تو، در، داخل
سَبِيلِ اللَّهِ: راه خدا، برای خدا
الَّذِينَ: اونایی که، کسایی که
يُقَاتِلُونَكُمْ: دارن با شما می‌جنگن، دشمن شما هستن
وَلَا: و نه، و نباید
تَعْتَدُوا: از حد بگذرید، ظلم کنید، زیادش کنید
إِنَّ: چون، که
اللَّهَ: خدا، پروردگار
لَا: نه، هیچ، اصلاً
يُحِبُّ: دوست داره، می‌پسنده، دوستش داره
الْمُعْتَدِينَ: ظلم‌کننده‌ها، کسانی که از حد میرن

این آیه میگه:
بجنگ. ولی با انصاف.
بجنگ. ولی بی‌رحم نباش.
اگر راه خدا رو می‌ری، باید با هر چی مانعت میشه بجنگی.
اما نه بیشتر از اندازه.
نه بیشتر از اون‌چه که لازم باشه.

تو نباید تجاوز کنی، حتی اگر دشمنی در راهت باشه.
خدا دشمنی که از حد بگذره رو دوست نداره.
بجنگ. ولی مردونه.
بجنگ. ولی پاک.
بجنگ، اما فقط با اونی که با تو می‌جنگه.
ظلم نکن. تعدی نکن. پا از حقت فراتر نذار.

اگه زخمی شدی، مرهم باش.
اگه تنها شدی، تنها نذار.
اگه دیدی ظلم چطور زخمی می‌کنه، خودت زخمی نکن.

دشمن اومده؟ بله.
راه رو بسته؟ بله.
می‌خواد تو رو از راه خدا برگردونه؟ قطعاً.
ولی تو باید بایستی. باید بجنگی.
اما نه مثل خودش.
نه با ظلم. نه با بی‌رحمی.

تو اهل حقی.
اهل عدالتی.
راه خدا رو انتخاب کردی، پس باید مثل یه قهرمان بجنگی.
مثل کسی که از حدش رد نمیشه.
مثل کسی که مرزها رو نمی‌شکنه.
مثل کسی که می‌دونه، نبرد فقط یه وسیله‌ست، نه هدف.
مثل کسی که حتی وسط میدان، دلش نرمه.
که حتی تو خشم، عدالت رو فراموش نمی‌کنه.

نتیجه اینکه:
زندگی، یه جنگه.
ولی جنگ فقط توی میدون نیست.
گاهی جنگ توی حرف زدنه. توی قضاوت کردنه.
توی اون لحظه‌ایه که یکی بدی می‌کنه و تو می‌تونی بدتر جواب بدی، ولی نمی‌دی.
جنگ همینه که تو انتخاب می‌کنی:
انتخاب راه، انتخاب رفتار، انتخاب جنگیدن.

اما این جنگ باید با انصاف باشه.
با پاکی باشه.
با درک و فهم باشه.
با این‌که بدونی هر تصمیمت یه تیریه که رها می‌کنی،
و اگه بی‌هوا رهاش کنی، ممکنه دل بی‌گناهی رو نشونه بره.

پس حواست باشه.
هر وقت احساس کردی چیزی می‌خواد تو رو به اشتباه بکشه، فقط با خودت بگو:
جنگ فقط وقتی که باید،
و همیشه با انصاف.

می‌جنگی؟ بله، باید بجنگی.
اما همونطور که یه سپاه وارد نبرد میشه،
تو باید با تمام وجود وارد بشی.
نه با ظلم، نه با تجاوز، فقط با حق.
دشمن ممکنه، از هر سو بیاد،
اما تو باید دقت کنی، راهی که میری، با تقوا باشه.

زندگی هم همینه.
هر روز، هر لحظه، تو می‌جنگی.
در مقابل وسوسه‌ها، در مقابل مشکلات،
در مقابل هر چیزی که می‌خواد تو رو از راه درست منحرف کنه.
اما باید حواست باشه، از اندازه‌اش خارج نشی.
نباید از حریم خدا عبور کنی، نباید از مرز درست بودن رد بشی.
تو برای درست‌ موندن می‌جنگی، نه برای پیروز شدن به هر قیمت.
زندگی یه میدان جنگه، نه برای آزار، بلکه برای حفظ حقیقت.
اگه تو در راه خدا باشی، برای عدالت و تقوا بجنگ، نه برای ظلم و فساد.
تو محل کار، توی خونه، توی خیابون، حتی توی یه بحث ساده،
این جنگ‌ها شروع می‌شن.
در هر لحظه باید حواست باشه، که نه از اندازه خارج بشی، نه به راه‌های نادرست بری.
هر تصمیمی که می‌گیری، همون جنگیه که در دل داری.
پس انتخاب با توئه:
جنگیدن برای حقیقت، یا افتادن توی تاریکی.
بجنگ. ولی مثل بنده‌ی خدا. نه مثل دشمن خدا.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نهج‌البلاغه
#حکمت_31
بخش نهم
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
حکمت ۳۱
بخش نهم

وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ

امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: «هر کسی که از کارهایی که پیش رو دارد بترسد، از حرکت باز می‌ماند و به هدفش نمی‌رسد.»

واژه‌ها:
وَ: و، همچنین، سپس
مَنْ: هر کسی که، آن‌که، کسی که
هَالَهُ: او را ترساند، او را هراسان کرد، برایش دهشت‌زا بود
ما بَيْنَ يَدَيْهِ: آنچه پیش روی اوست، آنچه در برابر اوست، کارها یا وقایعی که در انتظار اوست
نَكَصَ: بازگشت، عقب‌نشینی کرد، پا پس کشید
عَلى عَقِبَيْهِ: بر پاشنه‌های خود، به عقب، به پشت سر خود
شرح:

نور و روشنایی آدمی را محدود می‌کند، اما ظلمت و تاریکی آدمی را یله، رها و آزاد می‌سازد.

در یک فضای تاریک، شما به هر طرف که بخواهید می‌روید، حد و مرز ندارید. آزادید، البته یک آزادی که به دنبال خود خطرها و آسیب‌ها دارد. چون هر آن ممکن است به جایی یا به چیزی برخورد کنید.

اما در روشنی و روشنایی، این‌طور نیست. شما به هر طرف که بخواهید نمی‌روید و نمی‌توانید بروید، چون در، دیوار، ستون و مرزها را می‌بینید. به همین خاطر، شما محدود می‌شوید. اما این محدودیت، مصونیت به همراه دارد و خطرات شما را تهدید نمی‌کند.

حالا یقین هم مانند نور و روشنایی است، و شک مانند ظلمت و تاریکی. یقین با خود محدودیت می‌آورد، اما شک رهایی و آزادی می‌آفریند. به همین خاطر، بسیاری از افراد شک را برمی‌گزینند نه یقین را.

اما این شک، از نگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام همیشه نشانه ندانستن نیست؛ بلکه نشانه ترس است. ترس از محدودیت، ترس از دست دادن آزادی، ترس از هزینه دادن و هزینه کردن. یقین هزینه دارد، اما شک نه. به همین خاطر آدم‌ها راحت‌تر به شک پناه می‌برند و بیشتر اهل شک‌اند تا یقین.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: یکی از ارکان شک، ترس است. یعنی ترس است که شک را پدید می‌آورد. این یعنی شک همیشه ریشه در ندانستن ندارد؛ شک همیشه نشانه نادانی نیست، بلکه گاهی و حتی بسیاری از اوقات، ریشه در ترس دارد. آدم از هزینه کردن می‌ترسد، پس می‌گوید من یقین ندارم.

در واقع، یقین یعنی مسئولیت؛ اما شک یعنی بی‌تعهدی. وقتی به چیزی یقین داری دیگر نمی‌توانی بی‌تفاوت باشی. مثلاً اگر یقین داری قیامتی هست، باید زبانت را نگه داری، باید اموالت را پاک کنی، باید با ظلم بجنگی، حتی اگر تنها بمانی. یقین یعنی چشم باز کردن، و وقتی چشم باز شد، دیگر نمی‌شود نادیده گرفت.

ولی اگر بگویی: «شاید قیامتی نباشد»، راه برای بی‌تفاوتی باز می‌شود، چون هنوز چیزی قطعی نشده. شک شبیه یک عذر موجه بی‌صداست. نه درگیری می‌خواهد، نه تغییر، نه رنج. عین یک بالش نرم است. آدم را در وضعیت آسوده و بی‌دردسر نگه می‌دارد.

اما یقین درد دارد. چون اگر کسی یقین داشته باشد که حق با مظلوم است، باید برود وسط میدان، حتی اگر کتک بخورد، حتی اگر طرد شود. اما اگر بگوید: «این مظلوم شاید آن‌قدرها هم حق نداشته باشد»، به‌راحتی می‌تواند از کنار ظلم بگذرد و آرامش ظاهری‌اش را حفظ کند.

اینجاست که شک، حاشیه امن آدم‌های راحت‌طلب می‌شود. کسانی که نمی‌خواهند با حقیقت روبه‌رو شوند. چون اگر حقیقت را ببینند، باید تصمیم بگیرند. تصمیم یعنی تعهد. تعهد یعنی تغییر. تغییر هم یعنی رنج. پس آدم‌ها شک را انتخاب می‌کنند، نه از روی عقل و اندیشه، بلکه از روی ترس.

از ترس پذیرش حقیقت، از ترس هزینه دادن برای آن. گاهی آدم‌ها برای فرار از دردِ بیدار شدن، خودشان را در لباسِ تفکر پنهان می‌کنند. می‌گویند: «دارم فکر می‌کنم» در حالی که دارند از مسئولیت فرار می‌کنند.

یقین یعنی نمی‌توانی همان آدم قبلی بمانی. یقین یعنی اگر تو به آخرت یقین داری، دیگر نمی‌توانی مال حرام بخوری، دلت را به دنیا ببندی، در برابر ظلم بی‌تفاوت باشی، دروغ بگویی و شب راحت بخوابی. اگر یقین داشته باشی که قیامتی هست، که هر کلمه‌ای، هر نگاه و نیتی ثبت می‌شود، باید زندگیت را تغییر بدهی.

دیگر نمی‌توانی با شکستن دل کسی، راحت بخندی. نمی‌توانی از کنار مال شبهه‌ناک بی‌خیال رد شوی. یقین الزام می‌آورد. مثل چراغی‌ست که وقتی روشن می‌شود، همه چیز را واضح می‌کنی. وقتی دیدی، دیگر نمی‌توانی ندیده بگیری. و این دیدن، تو را به انتخاب می‌کشاند.

یعنی اگر یقین داری روز حسابی هست، وقتی می‌خواهی به کسی تهمت بزنی، زبانت می‌لرزد. یقین تو را می‌لرزاند. کنترل می‌کند. و این کنترل برای خیلی‌ها سخت است. چون یعنی باید با نفس خودشان بجنگند. باید از خیلی از لذت‌های دنیا دل بکنند. باید برخیزند جایی که همه نشسته‌اند. باید سکوت کنند جایی که همه فریاد می‌زنند.

خیلی‌ها عقب می‌کشند نه چون نمی‌دانند، بلکه چون نمی‌خواهند هزینه بدهند. چون می‌دانند اگر یقین بیاورند، باید تغییر کنند. و دلشان نمی‌خواهد تغییر کنند. راه ساده این است که بگویند: «هنوز معلوم نیست». پس شک می‌سازند.

شک مثل یک حجاب نازک است که اجازه نمی‌دهد مسئولیت‌ها دیده شوند. انگار یک دکمه مکث است که آدم را از مواجهه با خودش نجات می‌دهد.

انسان گاهی می‌فهمد که راهش اشتباه است. اما چون تغییر آن راه سخت است، چون باید از بخشی از خودش بگذرد، با خودش می‌گوید: «شاید هم این مسیر اشتباه نباشد.» و شک می‌سازد تا پشت آن پنهان شود.

مثلاً شخص می‌فهمد درآمدش از راه حرام است، ولی چون از دست دادن آن درآمد می‌ترسد، شروع می‌کند به شک کردن. می‌گوید: «شاید این نوع معامله هم درست باشد، من که نیت بدی ندارم.» این شک از ندانستن نیست، از ترس است.
یقین بار دارد. اگر بدانی چیزی حق است، باید از آن دفاع کنی، برایش خرج کنی، عمل کنی، حتی گاهی تنها بمانی. ولی اگر بگویی: «نمی‌دانم»، می‌توانی خودت را از زیر بار این مسئولیت کنار بکشی. به همین دلیل، خیلی‌ها ترجیح می‌دهند وارد یقین نشوند، چون بارش سنگین است. پس شک می‌سازند تا سبک بمانند. شک برایشان پناهگاه است.

پشت آن می‌گویند: «من مطمئن نیستم. هنوز دارم تحقیق می‌کنم.» آدم موجودی اجتماعی است. دلش می‌خواهد پذیرفته شود. اگر یقینش باعث شود از جمع فاصله بگیرد، شروع می‌کند به شک کردن.

مثلاً کسی می‌فهمد حجاب واجب است. ولی چون می‌ترسد دوستانش مسخره‌اش کنند، می‌گوید: «اصلاً معلوم نیست این حکم الزامی باشد.»

اینجاست که باید دانست یقین فقط یک باور نیست، یک بار هم هست. بار التزام. یعنی از این به بعد تو مسئول رفتار و حرف‌هایت هستی. باید مراقب باشی، باید پاسخ‌گو باشی، باید وزن هر تصمیم و هر کلمه‌ات را بدانی. و این بار برای همه خوشایند نیست.

در ادامه امام علیه‌السلام می‌فرماید: «وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ» یعنی هر کس از کارهایی که در پیش رو دارد بترسد، عقب‌نشینی خواهد کرد.

این یعنی ترس، جرأت اقدام را از انسان می‌گیرد. او را در نقطه صفر نگه می‌دارد. نمی‌گذارد حرکت کند، نمی‌گذارد رشد کند.

کسی که مدام نگران است که دیگران چه می‌گویند، اگر مسخره‌اش کردند چه؟ اگر تنها ماند چه؟ چنین کسی هیچ‌وقت جلو نمی‌رود.

در حقیقت امام علیه‌السلام ما را با این سخن به شجاعت دعوت می‌کند؛ به رویارویی با مسئولیت‌ها. هشدار می‌دهد که اگر از سختی‌ها و خطرات بترسی، اگر از مواجهه با حقیقت شانه خالی کنی، همیشه عقب خواهی ماند.

حرکت، جسارت می‌خواهد. یقین، شروع راه است، اما شجاعت، موتور حرکت است.

ترس طبیعی است، اما نباید بگذاریم ترس جای تصمیم را بگیرد. شک، اگرچه بی‌هزینه به نظر می‌رسد، اما سنگین تمام می‌شود.

نتیجه‌گیری:
یقین، مسیر نور و مسئولیت است؛ مسیری روشن اما همراه با محدودیت، تعهد و هزینه. در حالی‌که شک، ظاهری از آزادی دارد، اما در واقع پناهگاهی‌ست برای فرار از مسئولیت. آن‌که از سختی‌های پیش رو بترسد، هرگز به مقصد نمی‌رسد. حقیقت شجاعت می‌طلبد، و شک، مانع حرکت انسان به‌سوی رشد و کمال می‌شود.

برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:

۱. تشخیص شک‌های پوشالی: هر جا با تردید روبه‌رو شدی، از خودت بپرس: «آیا واقعاً نمی‌دانم، یا می‌دانم و از مسئولیتش می‌ترسم؟»
۲. گام‌های کوچک از روی یقین بردار: اگر به درستی یک کار یقین داری، حتی اگر همه مخالف‌اند، یک قدم بردار. حرکت، ترس را کم می‌کند.
۳. هزینه‌ی شک را ببین: به‌جای اینکه فقط به سختی‌های یقین نگاه کنی، تأمل کن که شک چه فرصت‌هایی را از تو گرفته و می‌گیرد.
۴. از نور نترس: محدودیت‌های یقین را بپذیر. همان‌طور که چراغ چاه را نشان می‌دهد، یقین هم تو را از سقوط نجات می‌دهد.
۵. تغییر را تمرین کن: به جای پنهان شدن پشت جمله‌ی «نمی‌دانم»، شجاعت دانستن و عمل کردن را در خودت تقویت کن.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمدرضا رنجبر
شرح صحیفه سجادیه
#دعای_5
#قسمت ۲۹
@mrranjbar3
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ امْنَعْنَا بِعِزِّكَ مِنْ عِبَادِكَ ، وَ أَغْنِنَا عَنْ غَيْرِكَ بِإِرْفَادِكَ ، وَ اسْلُكْ بِنَا سَبِيلَ الْحَقِّ بِاِرْشَادِكَ .

معنی این دعا::
خدایا، یه صلوات پر از نور و مهر بفرست برای پیامبر خوبمون محمد و خانواده‌ی عزیزش.
ما رو با عزت و قدرتت از بدی بعضی آدما حفظ کن.
کاری کن فقط به خودت چشم داشته باشیم و از بقیه بی‌نیاز باشیم.
و با هدایت و نشون دادن راه درست، ما رو ببَر تو راهی که به حق و درستی می‌رسه.

معنی تک‌تک کلمه‌ها:
فَصَلِّ: پس درود بفرست، صلوات بفرست، دعا کن براش
عَلَى: بر، برای، به‌سوی
مُحَمَّدٍ: محمد، پیامبر، رسول خدا
وَ: و، همچنین، نیز
آلِهِ: خونواده‌اش، اهل‌بیتش، نزدیکانش
امْنَعْنَا: حفظمون کن، جلو ما رو بگیر، ما رو نگه دار
بِعِزِّكَ: با عزتت، با قدرتت، با اقتدارت
مِنْ: از، دور از، جدا از
عِبَادِكَ: بنده‌هات، خدمتگزار‌هات، آدم‌هات
أَغْنِنَا: بی‌نیازمون کن، کفایتمون کن، محتاج کسی نکن
عَنْ: از، دور از، بی‌نیاز از
غَيْرِكَ: غیر از تو، بقیه، هر کی جز تو
بِإِرْفَادِكَ: با لطف و عطات، با کمک رسوندنت، با بخششت
اسْلُكْ: ببر، راه بنداز، وارد کن
بِنَا: ما رو، با ما
سَبِيلَ: راه، مسیر، جاده
الْحَقِّ: حق، راستی، درستی
بِاِرْشَادِكَ: با راهنماییت، با هدایتت، با نشون دادن مسیر درست

این دعا میگه:
خدایا!
سلام و صلوات بفرست بر محمّد و خاندان پاکش.
اونایی که نور بودن، راه بودن، خودشون مسیر بودن.
خدایا، یه سلام گرم، یه درود پر از عشق و احترام، بفرست برا اونا که چراغ بودن تو تاریکیِ روزای ما.

بعدش...
ما رو نجات بده، از آدمایی نجات بده که دل ندارن، رحم ندارن، عشق نمی‌فهمن.
اونایی که زخم می‌زنن، سنگ می‌زنن، چشم دیدن خوبی رو ندارن.
ما رو از شرّ آدمایی نجات بده که روحشونو فروختن، که سایه انداختن رو نور زندگی‌مون.
با عزّتت، با بزرگی‌ات، بذار ما آزاد باشیم، سبک باشیم، دور از شرّ بندگان شرّ.

و خدایا!
کاری کن که به هیچ‌کس جز تو محتاج نباشیم.
نه دلمون، نه دستمون، نه نگاهمون پیش این و اون دراز نباشه.
از اون عطاهای خاصّت بده، که بی‌نیازمون کنه.
از اون روزی‌هایی که فقط از آسمون می‌ریزه، نه از دست بنده‌هات.
بذار فقط به تو دل ببندیم، فقط رو تو حساب کنیم، فقط تو پشتمون باشی.

و آخرش...
ما رو ببر... ببر به راه حق، به مسیر روشن، به جاده‌ی درست.
ما رو از اون دوراهی‌ها نجات بده، از اون گیجی‌ها، از اون شبایی که نمی‌دونیم کدوم راهو بریم.
تو ببر، تو راه نشون بده، تو دستمون رو بگیر.
با هدایتت، با نورت، با اون نگاهی که فقط تو داری.
2025/07/09 08:39:33
Back to Top
HTML Embed Code: