نهج البلاغه
حکمت ۳۳
وَ قَالَ (علیه السلام): كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً، وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً.
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: بخشنده باش، اما ولخرج نباش،
میانهرو باش، اما سختگیر و بخیل نباش.
دلِ گشاده داشته باش، بیآنکه دستت از حساب خالی شود،
و اندازه نگاه دار، بیآنکه دلها را تنگ کنی.
واژهها:
كُنْ: باش، قرار بگیر
سَمْحاً: بخشنده، گشادهدست، نرمخو
وَ: و، همچنین، همینطور
لَاتَكُنْ: نباش، نشو، تغییر نکن
مُبَذِّراً: ولخرج، اسرافکار، بیحساب
مُقَدِّراً: میانهرو، سنجیده، اندازهگیر
مُقَتِّراً: بخیل، سختگیر، تنگنظر
حکمت ۳۳
وَ قَالَ (علیه السلام): كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً، وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً.
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: بخشنده باش، اما ولخرج نباش،
میانهرو باش، اما سختگیر و بخیل نباش.
دلِ گشاده داشته باش، بیآنکه دستت از حساب خالی شود،
و اندازه نگاه دار، بیآنکه دلها را تنگ کنی.
واژهها:
كُنْ: باش، قرار بگیر
سَمْحاً: بخشنده، گشادهدست، نرمخو
وَ: و، همچنین، همینطور
لَاتَكُنْ: نباش، نشو، تغییر نکن
مُبَذِّراً: ولخرج، اسرافکار، بیحساب
مُقَدِّراً: میانهرو، سنجیده، اندازهگیر
مُقَتِّراً: بخیل، سختگیر، تنگنظر
شرح:
تیشه، رنده، اره، دقت کرده باشید تیشه همه چیز رو به سمت خود میکشد و رنده همه چیز را به سمت مقابل میریزد اما اره نه مثل تیشه است و نه مثل رنده بلکه خاکارهها را مقداری طرف خود و مقداری طرف مقابل میریزد.
چقدر شبیه زندگی ماست؛ همیشه عدهای فقط میگیرند، عدهای فقط میدهند، و عدهای میدانند چطور بین این دو تعادل ایجاد کنند.
حالا امیرالمومنین میگوید در بخشش، در بخشندگی نه تیشه باش که همه چیز را به سمت خود بخواهی و خساست به خرج بدهی و نه رنده باش که همه چیز را ریختوپاش کنی تا جایی که برای خودت چیزی نماند، بلکه مثل اره باش یعنی بنوش و بنوشان، همان که حافظ بعدها گفت:
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
چون دنیا وقتی قشنگتر میشود که شادیها را تقسیم کنی، نه که در خودت حبس کنی.
و این همان است که قرآن کریم در وصف اهل ایمان میگوید:
مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ،
نمیگوید آنچه را که به آنان روزی کردهایم انفاق میکنند و میبخشند بلکه میگوید از آنچه به آنان روزی کردهایم میبخشند و انفاق میکنند، یعنی نه همه را برای خود میخواهند، نه همه را میدهند.
آیه لطیفی هم در قرآن کریم داریم که فرمود:
وَالَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً فرقان/ ۶۷
کسی معنای این آیه را از وجود نازنین امام صادق (ع) درخواست کرد و امام با لطافت تمام معنا کرد؛ مشتی سنگریزه از زمین برداشت و در مشت خود کرد به گونهای که حتی یکی از آنها نیفتاد، فرمود این آیه میگوید این چنین نباش، به قول خودمان گونهای نباش که آب از دستت نچکد.
دوباره مشتی دیگر برداشت اما این بار انگشتان خود را باز کرد و همه بر زمین ریخت، فرمود این گونه هم نباش یعنی ریختوپاش هم نکن.
ریخت و پاش و ولخرجی، فقط جیب را خالی نمیکند، دل را هم خالی میکند.
و آنگاه مشت سومی را برداشت اما این بار نه مثل بار اول مشت را گره کرد که هیچ نریزد و نه مثل بار دوم کاملاً باز نگه داشت به گونهای که همه بریزد، بلکه پارهای ماند و پارهای ریخت و فرمود این آیه میگوید چنین باش!
چون راز بزرگ آرامش اینجاست: بده و بگیر، اما با توازن.
در حقیقت این آیه میگوید نه دلخور شو نه دلخور کن؛ یعنی نه آنگونه ببخش که دست خالی و در نتیجه دلخور شوی و نه آنگونه خساست به خرج ده که دیگران را از خود دلخور کنی.
یعنی خوبان کسانی هستند که نه ولخرجی میکنند و نه خسیساند.
حال امیرالمومنین ع همین آیه را به گونهای دیگر بیان میکند و میفرماید:
كُنْ سَمْحاً؛ بخشنده باش، دستودلباز باش، گشادهدست باش. ببخش، بده، دستت بلرزد برای خوبی، دلت بلرزد برای کمک.
البته یادت باشد کمک باید امید بدهد، نه وابستگی بسازد.
وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً؛ اما ولخرج نباش، اسراف نکن،
پولت، وقتت، محبتت؛ هر سه سرمایهاند، نسوزانشان!
وَ كُنْ مُقَدِّراً؛ مقدار نگهدار، اندازه بگیر، حساب کن، سبکسنگین کن.
یعنی خرج کن، ولی اندازه، بده، ولی حسابشده، ببخش، ولی سنجیده. بیحساب خرج نکن، بیفکر نریز، بیجا نپاش.
وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً؛ سخت نگیر، تنگ نگیر، نبند. قفل نکن، خشک نشو. دستت را باز کن، بده، بپاش، ببخش.
سختگیری آدمها را از تو دور میکند، مهربانی آنها را نگه میدارد.
خلاصه اینکه: میانهرو باش، متعادل باش، سنجیده باش. اندازه نگهدار، مرز نگهدار، حد نگهدار. نه زیاد، نه کم. نه سخت بگیر، نه شل کن. نه ببند، نه ول کن.
زندگی یعنی هنرِ تعادل.
نتیجه اینکه:
زندگی یعنی راه رفتن روی مرز عشق و عقل. یعنی ببخشی و بدانی کی. یعنی خرج کنی و بفهمی کجا.
یعنی بلد باشی چه موقع “بله” بگویی و چه موقع “نه”.
یعنی یاد بگیری وقتت را خرج آدمهایی کنی که میفهمند ارزشش را داری.
اگر یاد بگیری بین دل و حساب توازن برقرار کنی، شاهکار کردی.
تو شاهکار زندگیات باش!
امروز که دنیا پر از سرعت و مصرف است، تو روی کیفیت و معنا تمرکز کن.
نترس از کمکردن سرعت؛ زندگی لذتبخشتر میشود.
به یاد داشته باش: ثروت واقعی دل آرام است، نه کیف پُر پول.
بهترین بخشش آن است که هم تو را بزرگ کند، هم دیگری را بلند.
در بحرانها، انسانهای متعادل چراغ جامعهاند.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
بخشندگی فقط پول نیست؛ وقت، محبت و توجه هم نیاز به اندازه دارند. یادت باشد گاهی “نه” گفتن، بهترین خدمت است.
بچههایت را با مهربانی تربیت کن اما حدود را مشخص کن؛ مهر بیحساب تربیت نمیسازد.
در کار و زندگی شخصی برای خودت “مرز” تعریف کن؛ مثلاً چند ساعت برای خانواده، چند ساعت برای کار، و چند ساعت برای خودت.
با آدمها تمرین بدهبستان کن؛ فقط بخشنده یا فقط گیرنده نباش. دلها با تعادل به هم نزدیک میشوند.
تیشه، رنده، اره، دقت کرده باشید تیشه همه چیز رو به سمت خود میکشد و رنده همه چیز را به سمت مقابل میریزد اما اره نه مثل تیشه است و نه مثل رنده بلکه خاکارهها را مقداری طرف خود و مقداری طرف مقابل میریزد.
چقدر شبیه زندگی ماست؛ همیشه عدهای فقط میگیرند، عدهای فقط میدهند، و عدهای میدانند چطور بین این دو تعادل ایجاد کنند.
حالا امیرالمومنین میگوید در بخشش، در بخشندگی نه تیشه باش که همه چیز را به سمت خود بخواهی و خساست به خرج بدهی و نه رنده باش که همه چیز را ریختوپاش کنی تا جایی که برای خودت چیزی نماند، بلکه مثل اره باش یعنی بنوش و بنوشان، همان که حافظ بعدها گفت:
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
چون دنیا وقتی قشنگتر میشود که شادیها را تقسیم کنی، نه که در خودت حبس کنی.
و این همان است که قرآن کریم در وصف اهل ایمان میگوید:
مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ،
نمیگوید آنچه را که به آنان روزی کردهایم انفاق میکنند و میبخشند بلکه میگوید از آنچه به آنان روزی کردهایم میبخشند و انفاق میکنند، یعنی نه همه را برای خود میخواهند، نه همه را میدهند.
آیه لطیفی هم در قرآن کریم داریم که فرمود:
وَالَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً فرقان/ ۶۷
کسی معنای این آیه را از وجود نازنین امام صادق (ع) درخواست کرد و امام با لطافت تمام معنا کرد؛ مشتی سنگریزه از زمین برداشت و در مشت خود کرد به گونهای که حتی یکی از آنها نیفتاد، فرمود این آیه میگوید این چنین نباش، به قول خودمان گونهای نباش که آب از دستت نچکد.
دوباره مشتی دیگر برداشت اما این بار انگشتان خود را باز کرد و همه بر زمین ریخت، فرمود این گونه هم نباش یعنی ریختوپاش هم نکن.
ریخت و پاش و ولخرجی، فقط جیب را خالی نمیکند، دل را هم خالی میکند.
و آنگاه مشت سومی را برداشت اما این بار نه مثل بار اول مشت را گره کرد که هیچ نریزد و نه مثل بار دوم کاملاً باز نگه داشت به گونهای که همه بریزد، بلکه پارهای ماند و پارهای ریخت و فرمود این آیه میگوید چنین باش!
چون راز بزرگ آرامش اینجاست: بده و بگیر، اما با توازن.
در حقیقت این آیه میگوید نه دلخور شو نه دلخور کن؛ یعنی نه آنگونه ببخش که دست خالی و در نتیجه دلخور شوی و نه آنگونه خساست به خرج ده که دیگران را از خود دلخور کنی.
یعنی خوبان کسانی هستند که نه ولخرجی میکنند و نه خسیساند.
حال امیرالمومنین ع همین آیه را به گونهای دیگر بیان میکند و میفرماید:
كُنْ سَمْحاً؛ بخشنده باش، دستودلباز باش، گشادهدست باش. ببخش، بده، دستت بلرزد برای خوبی، دلت بلرزد برای کمک.
البته یادت باشد کمک باید امید بدهد، نه وابستگی بسازد.
وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً؛ اما ولخرج نباش، اسراف نکن،
پولت، وقتت، محبتت؛ هر سه سرمایهاند، نسوزانشان!
وَ كُنْ مُقَدِّراً؛ مقدار نگهدار، اندازه بگیر، حساب کن، سبکسنگین کن.
یعنی خرج کن، ولی اندازه، بده، ولی حسابشده، ببخش، ولی سنجیده. بیحساب خرج نکن، بیفکر نریز، بیجا نپاش.
وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً؛ سخت نگیر، تنگ نگیر، نبند. قفل نکن، خشک نشو. دستت را باز کن، بده، بپاش، ببخش.
سختگیری آدمها را از تو دور میکند، مهربانی آنها را نگه میدارد.
خلاصه اینکه: میانهرو باش، متعادل باش، سنجیده باش. اندازه نگهدار، مرز نگهدار، حد نگهدار. نه زیاد، نه کم. نه سخت بگیر، نه شل کن. نه ببند، نه ول کن.
زندگی یعنی هنرِ تعادل.
نتیجه اینکه:
زندگی یعنی راه رفتن روی مرز عشق و عقل. یعنی ببخشی و بدانی کی. یعنی خرج کنی و بفهمی کجا.
یعنی بلد باشی چه موقع “بله” بگویی و چه موقع “نه”.
یعنی یاد بگیری وقتت را خرج آدمهایی کنی که میفهمند ارزشش را داری.
اگر یاد بگیری بین دل و حساب توازن برقرار کنی، شاهکار کردی.
تو شاهکار زندگیات باش!
امروز که دنیا پر از سرعت و مصرف است، تو روی کیفیت و معنا تمرکز کن.
نترس از کمکردن سرعت؛ زندگی لذتبخشتر میشود.
به یاد داشته باش: ثروت واقعی دل آرام است، نه کیف پُر پول.
بهترین بخشش آن است که هم تو را بزرگ کند، هم دیگری را بلند.
در بحرانها، انسانهای متعادل چراغ جامعهاند.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
بخشندگی فقط پول نیست؛ وقت، محبت و توجه هم نیاز به اندازه دارند. یادت باشد گاهی “نه” گفتن، بهترین خدمت است.
بچههایت را با مهربانی تربیت کن اما حدود را مشخص کن؛ مهر بیحساب تربیت نمیسازد.
در کار و زندگی شخصی برای خودت “مرز” تعریف کن؛ مثلاً چند ساعت برای خانواده، چند ساعت برای کار، و چند ساعت برای خودت.
با آدمها تمرین بدهبستان کن؛ فقط بخشنده یا فقط گیرنده نباش. دلها با تعادل به هم نزدیک میشوند.
تفسیر قرآن ۳۲
محمدرضا رنجبر
دور #سوم_تفسیر_قرآن
#سوره_بقره
#صفحه_32
آیات: ۲۰۳ تا ۲۱۰
محمدرضا رنجبر
☘ من جای شما باشم
شب قبل از خواب
چراغ را خاموش می کنم
و سربه بالین می گذارم
و این فایل را گوش می دهم
و بعد راحت می خوابم.
@mrranjbar3
#سوره_بقره
#صفحه_32
آیات: ۲۰۳ تا ۲۱۰
محمدرضا رنجبر
☘ من جای شما باشم
شب قبل از خواب
چراغ را خاموش می کنم
و سربه بالین می گذارم
و این فایل را گوش می دهم
و بعد راحت می خوابم.
@mrranjbar3
وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۰۳﴾
معنی آیه:
توی اون چند روزِ مشخص، خدا رو یاد کنید.
اگه کسی تو دو روز زودتر کاراشو تموم کنه، اشکالی نداره.
اگه یکی هم خواست سه روز کامل بمونه، بازم ایرادی نداره، به شرط اینکه حواسش به گناه و تقوا باشه.
از خدا حساب ببرین. یادتون نره آخرش قراره پیش خودش برمون گردونه.
معنی تک تک کلمهها:
وَاذْكُرُوا: یاد کنین، به یاد بیارین، ذکر بگین
اللَّهَ: خدا رو، خدای مهربونو، اون بالا سری رو
فِي: توی، داخلِ، در مدتِ
أَيَّامٍ: روزهایی، چند روز، ایام
مَعْدُودَاتٍ: شمردهشده، مشخص، معلوم
فَمَنْ: پس هر کسی، بنابراین هر کی، اون کسی که
تَعَجَّلَ: زودتر انجام داد، عجله کرد، جلو انداخت
فِي: در، توی، وسط
يَوْمَيْنِ: دو روز، دو شبونهروز، دو تا روز
فَلَا: پس نه، بنابراین هیچ، در نتیجه هیچ
إِثْمَ: گناهی، مشکلی، عذابی
عَلَيْهِ: بر گردنش، به دوشش، واسهش
وَمَنْ: و کسی که، و هر کی، و اون آدمی که
تَأَخَّرَ: دیرتر انجام داد، عقب انداخت، موند
فَلَا: پس نه، بنابراین هیچ، در نتیجه هیچ
إِثْمَ: گناهی، خطایی، مشکلی
عَلَيْهِ: به گردنش، واسهش، بر دوشش
لِمَنِ: برای کسی که، واسه اونایی که، مخصوص اونایی که
اتَّقَى: پرهیز کرد، مواظب بود، گناه نکرد
اتَّقُوا: بترسین، مراقب باشین، رعایت کنین
اللَّهَ: از خدا، خدای مهربون، اون بالا سر
اعْلَمُوا: بدونین، آگاه باشین، یادتون نره
أَنَّكُمْ: که شما، که شماها، بدون شک شما
إِلَيْهِ: به سمت اون، پیش خدا، به طرف خدا
تُحْشَرُونَ: برگردونده میشین، جمع میشین، یه روزی میبرنتون پیشش
این آیه میگه:
یه رسمه، یه بخش از مناسک حجّه که حاجیا بعد از عید قربان توی «مِنا» میمونن.
باید اونجا بمونن و خدا رو زیاد یاد کنن. ذکر بگن. دعا کنن. از خودشون و گذشتهشون و آیندهشون حرف بزنن با خدا.
خدا میگه تو اون چند روز مشخص، منو یادتون نره. بمونید. با من حرف بزنید.
حالا اگه کسی نمیتونه سه روز کامل بمونه و تو دو روز کاراشو تموم کرد و برگشت، ایرادی نداره.
و اگه کسی خواست بمونه تا روز سوم هم بمونه، بازم مشکلی نیست.
ولی اصلِ ماجرا این نیست که دو روز موندی یا سه روز.اصلش اینه که تقوا داشته باشی.یعنی حواست به دلت، نیتت، رفتارت، حرفات، همه چی باشه.
یعنی پاک باشی. مواظب باشی. خودتو نبازی.
آخه این چنین روزها فرصته. یه جور تمرینه.تمرین اینکه توی زندگی هم همینجوری عمل کنی.
و آخرش هم همهمون برمیگردیم پیش خدا.
یه روزی که وقتِ حسابه. وقتِ برگشتن پیش اونیه که همیشه منتظرمونه.
نتیجه اینکه:
تو زندگی همیشه انتخاب داری. گاهی وقت کمه، باید زود بجنبی. وگاهی وقت هست، میتونی بیشتر بمونی، بیشتر بدونی، بیشتر حس کنی.
اما تو هر حالتی یه چیز مهمه: دلِ پاک. نیتِ صاف. یادِ خدا.
مهم نیست چند روز باشی، مهم اینه چجوری باشی. مهم اینه با دلِ آروم بری، با وجدان راحت، با دل خوش.
زندگی یه سفره. یه سفر کوتاه. با چندتا ایستگاه. با چندتا انتخاب. گاهی زود میری، گاهی دیرتر، اما آخرش همهمون یه جا میرسیم: پیش خدا.
پس حواست باشه. زود بری یا دیر، فرق نداره.
اونی میبره که پاک رفته. صاف رفته. درست رفته.
اونی برندهست که دلش با خدا بوده، حتی وقتی عجله داشته. حتی وقتی جا مونده.
راه زندگی فقط یه مسیر نیست، یه سبک زندگیه:
با خدا راه رفتن،
با وجدان حرکت کردن،
با نیت خوب موندن.
معنی آیه:
توی اون چند روزِ مشخص، خدا رو یاد کنید.
اگه کسی تو دو روز زودتر کاراشو تموم کنه، اشکالی نداره.
اگه یکی هم خواست سه روز کامل بمونه، بازم ایرادی نداره، به شرط اینکه حواسش به گناه و تقوا باشه.
از خدا حساب ببرین. یادتون نره آخرش قراره پیش خودش برمون گردونه.
معنی تک تک کلمهها:
وَاذْكُرُوا: یاد کنین، به یاد بیارین، ذکر بگین
اللَّهَ: خدا رو، خدای مهربونو، اون بالا سری رو
فِي: توی، داخلِ، در مدتِ
أَيَّامٍ: روزهایی، چند روز، ایام
مَعْدُودَاتٍ: شمردهشده، مشخص، معلوم
فَمَنْ: پس هر کسی، بنابراین هر کی، اون کسی که
تَعَجَّلَ: زودتر انجام داد، عجله کرد، جلو انداخت
فِي: در، توی، وسط
يَوْمَيْنِ: دو روز، دو شبونهروز، دو تا روز
فَلَا: پس نه، بنابراین هیچ، در نتیجه هیچ
إِثْمَ: گناهی، مشکلی، عذابی
عَلَيْهِ: بر گردنش، به دوشش، واسهش
وَمَنْ: و کسی که، و هر کی، و اون آدمی که
تَأَخَّرَ: دیرتر انجام داد، عقب انداخت، موند
فَلَا: پس نه، بنابراین هیچ، در نتیجه هیچ
إِثْمَ: گناهی، خطایی، مشکلی
عَلَيْهِ: به گردنش، واسهش، بر دوشش
لِمَنِ: برای کسی که، واسه اونایی که، مخصوص اونایی که
اتَّقَى: پرهیز کرد، مواظب بود، گناه نکرد
اتَّقُوا: بترسین، مراقب باشین، رعایت کنین
اللَّهَ: از خدا، خدای مهربون، اون بالا سر
اعْلَمُوا: بدونین، آگاه باشین، یادتون نره
أَنَّكُمْ: که شما، که شماها، بدون شک شما
إِلَيْهِ: به سمت اون، پیش خدا، به طرف خدا
تُحْشَرُونَ: برگردونده میشین، جمع میشین، یه روزی میبرنتون پیشش
این آیه میگه:
یه رسمه، یه بخش از مناسک حجّه که حاجیا بعد از عید قربان توی «مِنا» میمونن.
باید اونجا بمونن و خدا رو زیاد یاد کنن. ذکر بگن. دعا کنن. از خودشون و گذشتهشون و آیندهشون حرف بزنن با خدا.
خدا میگه تو اون چند روز مشخص، منو یادتون نره. بمونید. با من حرف بزنید.
حالا اگه کسی نمیتونه سه روز کامل بمونه و تو دو روز کاراشو تموم کرد و برگشت، ایرادی نداره.
و اگه کسی خواست بمونه تا روز سوم هم بمونه، بازم مشکلی نیست.
ولی اصلِ ماجرا این نیست که دو روز موندی یا سه روز.اصلش اینه که تقوا داشته باشی.یعنی حواست به دلت، نیتت، رفتارت، حرفات، همه چی باشه.
یعنی پاک باشی. مواظب باشی. خودتو نبازی.
آخه این چنین روزها فرصته. یه جور تمرینه.تمرین اینکه توی زندگی هم همینجوری عمل کنی.
و آخرش هم همهمون برمیگردیم پیش خدا.
یه روزی که وقتِ حسابه. وقتِ برگشتن پیش اونیه که همیشه منتظرمونه.
نتیجه اینکه:
تو زندگی همیشه انتخاب داری. گاهی وقت کمه، باید زود بجنبی. وگاهی وقت هست، میتونی بیشتر بمونی، بیشتر بدونی، بیشتر حس کنی.
اما تو هر حالتی یه چیز مهمه: دلِ پاک. نیتِ صاف. یادِ خدا.
مهم نیست چند روز باشی، مهم اینه چجوری باشی. مهم اینه با دلِ آروم بری، با وجدان راحت، با دل خوش.
زندگی یه سفره. یه سفر کوتاه. با چندتا ایستگاه. با چندتا انتخاب. گاهی زود میری، گاهی دیرتر، اما آخرش همهمون یه جا میرسیم: پیش خدا.
پس حواست باشه. زود بری یا دیر، فرق نداره.
اونی میبره که پاک رفته. صاف رفته. درست رفته.
اونی برندهست که دلش با خدا بوده، حتی وقتی عجله داشته. حتی وقتی جا مونده.
راه زندگی فقط یه مسیر نیست، یه سبک زندگیه:
با خدا راه رفتن،
با وجدان حرکت کردن،
با نیت خوب موندن.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ﴿۲۰۴﴾
معنی آیه:
بعضی آدما هستن که وقتی حرف میزنن، خیلی شیک و قشنگ حرف میزنن، طوری که مجذوب حرفاشون میشی.
طوری ادا و اصول درمیارن که انگار خیلی آدم حسابین!
میگن: خدا شاهده دلم پاکه...
اما تهِ دلشون یه چیز دیگهست.
همین آدم، وقتی وقت دعوا و دشمنی برسه، بدجوری خشن و لجبازه.
خیلی بدجنسه. خیلی سختگیر و بیرحمه...
معنی تک تک کلمهها:
وَمِنَ: و از میان، و بعضی از، از جمله
النَّاسِ: مردم، آدمها، انسانها
مَنْ: کسی که، آنکه، فردی که
يُعْجِبُكَ: خوشات میاد، خوشت میاد، جذبات میکنه
قَوْلُهُ: حرفاش، گفتههاش، صحبتهاش
فِي: در، توی، داخل
الْحَيَاةِ: زندگی، دنیا، عمر
الدُّنْيَا: دنیای اینجا، زندگی این دنیا، دنیای موقتی
وَيُشْهِدُ: گواه میگیره، شاهد میگیره، قسم میخوره
اللَّهَ: خدا رو، پروردگار رو، خدای مهربون رو
عَلَى: بر، روی، دربارهی
مَا: چیزی که، آنچه، هرچی
فِي: در، توی، داخل
قَلْبِهِ: دلش، قلبش، درونش
وَهُوَ: و او، در حالی که اون، با اینکه اون
أَلَدُّ: لجبازترین، دشمنترین، سرسختترین
الْخِصَامِ: دعواگر، دشمن، کسی که همیشه بحث میکنه
این آیه میگه:
یه عده هستن که ظاهرشون خیلی قشنگه. حرف میزنن، دلت میخواد پای حرفاشون بشینی. جوری ادا درمیارن که فکر میکنی چه آدم خوبیان. هی اسم خدا رو میارن. میگن دلمون صافه، خدا میدونه. ولی تهِ دلشون یه چیز دیگهس. تو ظاهر یه چیزیان، تو باطن یه چیز دیگه. ظاهرشون مَذهبیه، مومنگونهس. اما باطنا اهل کینهن، اهل دشمنین، اهل دسیسهان. و وقتی کار به اختلاف برسه، بدترینجور دشمن میشن. حسابی سفت و سخت. بیرحم. حاضرن همهچی رو زیر پا بذارن، فقط برای اینکه خودشون ببرن.
این آیه داره یه مدل آدم خطرناک رو نشونمون میده. کسی که ظاهر قشنگ و قنده، ولی باطنش زهره. کسی که حرف از خدا میزنه، ولی خودش ضد خدا رفتار میکنه. کسی که دلش سیاهه، ولی رنگ و لعابش قشنگه.
نتیجه اینکه:
فریبِ ظاهر رو نخور. فریبِ حرفهای قشنگ رو نخور. فریبِ قسم خوردن رو نخور. بعضی حرفا قشنگن، ولی تهش تلخه. بعضی چهرهها آرومن، ولی دلشون آشوبه.
آدم رو به «رفتار» بشناس، نه به «ادعا».
دلِ صاف، نیاز به جار زدن نداره.
آدمای خوب، با عمل خوبن، نه با حرف قشنگ.
آدمایی هستن که انقدر قشنگ ادا درمیارن که فکر میکنی فرشتهان، ولی موقع اختلاف، میشن گرگ. میشن تیغ. میشن درد.
پس حواست باشه کیو راه میدی تو دلت. حواست باشه کیو باور میکنی. حواست باشه کی به اسم خدا بازی درمیاره.
زندگی، صحنهی شناختنه.
نه هر کی اسم خدا رو آورد، با خداست. نه هر کی حرف قشنگ زد، نیتش قشنگه.
نگاه کن به دل. نگاه کن به عمل. نگاه کن به وقتی که اختلاف پیش میاد. اونجاست که آدم واقعی، خودشو نشون میده. و تو باید یاد بگیری کی رو باور کنی، کی رو نه.باید یاد بگیری هر دل صافی، حرف قشنگ میزنه. ولی هر حرف قشنگی، از دل صاف نمیاد.
معنی آیه:
بعضی آدما هستن که وقتی حرف میزنن، خیلی شیک و قشنگ حرف میزنن، طوری که مجذوب حرفاشون میشی.
طوری ادا و اصول درمیارن که انگار خیلی آدم حسابین!
میگن: خدا شاهده دلم پاکه...
اما تهِ دلشون یه چیز دیگهست.
همین آدم، وقتی وقت دعوا و دشمنی برسه، بدجوری خشن و لجبازه.
خیلی بدجنسه. خیلی سختگیر و بیرحمه...
معنی تک تک کلمهها:
وَمِنَ: و از میان، و بعضی از، از جمله
النَّاسِ: مردم، آدمها، انسانها
مَنْ: کسی که، آنکه، فردی که
يُعْجِبُكَ: خوشات میاد، خوشت میاد، جذبات میکنه
قَوْلُهُ: حرفاش، گفتههاش، صحبتهاش
فِي: در، توی، داخل
الْحَيَاةِ: زندگی، دنیا، عمر
الدُّنْيَا: دنیای اینجا، زندگی این دنیا، دنیای موقتی
وَيُشْهِدُ: گواه میگیره، شاهد میگیره، قسم میخوره
اللَّهَ: خدا رو، پروردگار رو، خدای مهربون رو
عَلَى: بر، روی، دربارهی
مَا: چیزی که، آنچه، هرچی
فِي: در، توی، داخل
قَلْبِهِ: دلش، قلبش، درونش
وَهُوَ: و او، در حالی که اون، با اینکه اون
أَلَدُّ: لجبازترین، دشمنترین، سرسختترین
الْخِصَامِ: دعواگر، دشمن، کسی که همیشه بحث میکنه
این آیه میگه:
یه عده هستن که ظاهرشون خیلی قشنگه. حرف میزنن، دلت میخواد پای حرفاشون بشینی. جوری ادا درمیارن که فکر میکنی چه آدم خوبیان. هی اسم خدا رو میارن. میگن دلمون صافه، خدا میدونه. ولی تهِ دلشون یه چیز دیگهس. تو ظاهر یه چیزیان، تو باطن یه چیز دیگه. ظاهرشون مَذهبیه، مومنگونهس. اما باطنا اهل کینهن، اهل دشمنین، اهل دسیسهان. و وقتی کار به اختلاف برسه، بدترینجور دشمن میشن. حسابی سفت و سخت. بیرحم. حاضرن همهچی رو زیر پا بذارن، فقط برای اینکه خودشون ببرن.
این آیه داره یه مدل آدم خطرناک رو نشونمون میده. کسی که ظاهر قشنگ و قنده، ولی باطنش زهره. کسی که حرف از خدا میزنه، ولی خودش ضد خدا رفتار میکنه. کسی که دلش سیاهه، ولی رنگ و لعابش قشنگه.
نتیجه اینکه:
فریبِ ظاهر رو نخور. فریبِ حرفهای قشنگ رو نخور. فریبِ قسم خوردن رو نخور. بعضی حرفا قشنگن، ولی تهش تلخه. بعضی چهرهها آرومن، ولی دلشون آشوبه.
آدم رو به «رفتار» بشناس، نه به «ادعا».
دلِ صاف، نیاز به جار زدن نداره.
آدمای خوب، با عمل خوبن، نه با حرف قشنگ.
آدمایی هستن که انقدر قشنگ ادا درمیارن که فکر میکنی فرشتهان، ولی موقع اختلاف، میشن گرگ. میشن تیغ. میشن درد.
پس حواست باشه کیو راه میدی تو دلت. حواست باشه کیو باور میکنی. حواست باشه کی به اسم خدا بازی درمیاره.
زندگی، صحنهی شناختنه.
نه هر کی اسم خدا رو آورد، با خداست. نه هر کی حرف قشنگ زد، نیتش قشنگه.
نگاه کن به دل. نگاه کن به عمل. نگاه کن به وقتی که اختلاف پیش میاد. اونجاست که آدم واقعی، خودشو نشون میده. و تو باید یاد بگیری کی رو باور کنی، کی رو نه.باید یاد بگیری هر دل صافی، حرف قشنگ میزنه. ولی هر حرف قشنگی، از دل صاف نمیاد.
وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ ﴿۲۰۵﴾
معنی آیه:
وقتی اون آدم برمیگرده یا دستش به قدرت میرسه،
شروع میکنه به فساد کردن.
زمینو بههم میریزه.
خراب میکنه.
هم زراعت رو نابود میکنه،
هم نسل آدمارو به خطر میندازه.
اما خدا، فسادو دوست نداره.
خدا با اینجور کارا حال نمیکنه.
معنی تک تک کلمهها:
وَ: و، همچنین، همینکه
إِذَا: وقتی که، هر وقت که، اگه یه وقت
تَوَلَّى: برگشت، روشو برگردوند، رفت دنبال کار خودش
سَعَى: تلاش کرد، دوید دنبال، بهدنبال چیزی رفت
فِي: در، توی، داخل
الْأَرْضِ: زمین، دنیا، سرزمین
لِيُفْسِدَ: تا فساد کنه، برای اینکه خراب کنه، واسه نابود کردن
فِيهَا: در اون، داخلش
يُهْلِكَ: نابود کنه، از بین ببره، به فنا بده
الْحَرْثَ: زراعت، کشاورزی، محصولات
النَّسْلَ: نسل انسان، بچهها، آیندگان
واللَّهُ: و خدا، و پروردگار، و خدای مهربون
لَا يُحِبُّ: دوست نداره، خوشش نمیاد، علاقه نداره
الْفَسَادَ: فساد، تباهی، بههمریختگی
این آیه میگه:
یه عدهان که وقتی دوربین روشنه، یه جور حرف میزنن. وقتی نگاه مردم روشونه، یه نقاب مهربونی دارن. ولی تا دستشون به قدرت برسه، چهرهی واقعیشون رو میکشن بیرون. شروع میکنن به بههمریختن. یهدفعه زمینو پر میکنن از فساد. کارایی میکنن که مردم به خاک سیاه بشینن.هم زراعت و طبیعتو میزنن نابود میکنن، هم نسل جوونو میکشن به منجلاب.
فکر پولن.
فکر قدرتن.
فکر خودشونن.
نه زمین براشون مهمه، نه نسل آینده. نه نون پاک، نه آب سالم، نه بچههای مردم. همهچی رو فدای خودخواهیاشون میکنن. فقط دنبال نفع خودشونن. قانونو دور میزنن. اخلاقو زیر پا میذارن. به زمین و زمان رحم نمیکنن.
اما خدا اهل فساد و نابودی نیست.
خدا با این بازیا حال نمیکنه.
نتیجه اینکه:
هر کسی حرف قشنگ زد، آدم خوبی نیست. هر کی کت و شلوار پوشید، دلش روشن نیست.
و قدرت، دلِ آدمو نشون میده. قدرت، ذاتِ آدمو رو میکنه. اگه کسی به قدرت رسید و زمینو خراب کرد، اگه طبیعتو نابود کرد، اگه بچهها رو انداخت تو فساد، اگه نون مردمو آلوده کرد، بدون اون با خدا نیست. بدون اون محبوب خدا نیست.
خدا اونیه که عاشق آبادیه. عاشق پاکیه. عاشق ساختنه، نه خراب کردن. پس تو حواست باشه. نذار یه تصمیم اشتباه، زمینو به آتیش بکشه. نذار یه آدم فاسد، نونِ پاکتو آلوده کنه. نذار یه قدرتطلب، دلتو خام کنه. زمین، مال همهمونه. نسل بعد، امید همهمونه. پس نذار فدای یکی شه که فقط خودشو میبینه.
تو اگه دنبال خدایی، دنبال پاکی باش. اگه دنبال خدایی، دنبال ساختن باش. اگه دنبال خدایی، راهتو از فاسدا جدا کن.
خدا با فاسد جماعت نیست.
خدا با خرابکارا نیست.
خدا با اونیه که بسازه، نه اون که بسوزونه.
معنی آیه:
وقتی اون آدم برمیگرده یا دستش به قدرت میرسه،
شروع میکنه به فساد کردن.
زمینو بههم میریزه.
خراب میکنه.
هم زراعت رو نابود میکنه،
هم نسل آدمارو به خطر میندازه.
اما خدا، فسادو دوست نداره.
خدا با اینجور کارا حال نمیکنه.
معنی تک تک کلمهها:
وَ: و، همچنین، همینکه
إِذَا: وقتی که، هر وقت که، اگه یه وقت
تَوَلَّى: برگشت، روشو برگردوند، رفت دنبال کار خودش
سَعَى: تلاش کرد، دوید دنبال، بهدنبال چیزی رفت
فِي: در، توی، داخل
الْأَرْضِ: زمین، دنیا، سرزمین
لِيُفْسِدَ: تا فساد کنه، برای اینکه خراب کنه، واسه نابود کردن
فِيهَا: در اون، داخلش
يُهْلِكَ: نابود کنه، از بین ببره، به فنا بده
الْحَرْثَ: زراعت، کشاورزی، محصولات
النَّسْلَ: نسل انسان، بچهها، آیندگان
واللَّهُ: و خدا، و پروردگار، و خدای مهربون
لَا يُحِبُّ: دوست نداره، خوشش نمیاد، علاقه نداره
الْفَسَادَ: فساد، تباهی، بههمریختگی
این آیه میگه:
یه عدهان که وقتی دوربین روشنه، یه جور حرف میزنن. وقتی نگاه مردم روشونه، یه نقاب مهربونی دارن. ولی تا دستشون به قدرت برسه، چهرهی واقعیشون رو میکشن بیرون. شروع میکنن به بههمریختن. یهدفعه زمینو پر میکنن از فساد. کارایی میکنن که مردم به خاک سیاه بشینن.هم زراعت و طبیعتو میزنن نابود میکنن، هم نسل جوونو میکشن به منجلاب.
فکر پولن.
فکر قدرتن.
فکر خودشونن.
نه زمین براشون مهمه، نه نسل آینده. نه نون پاک، نه آب سالم، نه بچههای مردم. همهچی رو فدای خودخواهیاشون میکنن. فقط دنبال نفع خودشونن. قانونو دور میزنن. اخلاقو زیر پا میذارن. به زمین و زمان رحم نمیکنن.
اما خدا اهل فساد و نابودی نیست.
خدا با این بازیا حال نمیکنه.
نتیجه اینکه:
هر کسی حرف قشنگ زد، آدم خوبی نیست. هر کی کت و شلوار پوشید، دلش روشن نیست.
و قدرت، دلِ آدمو نشون میده. قدرت، ذاتِ آدمو رو میکنه. اگه کسی به قدرت رسید و زمینو خراب کرد، اگه طبیعتو نابود کرد، اگه بچهها رو انداخت تو فساد، اگه نون مردمو آلوده کرد، بدون اون با خدا نیست. بدون اون محبوب خدا نیست.
خدا اونیه که عاشق آبادیه. عاشق پاکیه. عاشق ساختنه، نه خراب کردن. پس تو حواست باشه. نذار یه تصمیم اشتباه، زمینو به آتیش بکشه. نذار یه آدم فاسد، نونِ پاکتو آلوده کنه. نذار یه قدرتطلب، دلتو خام کنه. زمین، مال همهمونه. نسل بعد، امید همهمونه. پس نذار فدای یکی شه که فقط خودشو میبینه.
تو اگه دنبال خدایی، دنبال پاکی باش. اگه دنبال خدایی، دنبال ساختن باش. اگه دنبال خدایی، راهتو از فاسدا جدا کن.
خدا با فاسد جماعت نیست.
خدا با خرابکارا نیست.
خدا با اونیه که بسازه، نه اون که بسوزونه.
وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿۲۰۶﴾
معنی آیه:
وقتی بهش میگن از خدا بترس،
میزنه زیرش.
انگار بهش برخورده.
گناه میکنه، ولی باز هم خودش رو بالا میدونه.
خب دیگه... جهنم براش کافیه!
چه جای بدیه... چه خوابگاه تلخی...
معنی تک تک کلمهها:
وَ: و، همچنین، همین که
إِذَا: وقتی که، هر وقت، اگه یه وقت
قِيلَ: گفته شد، گفتن بهش، بهش گفتن
لَهُ: به او، واسش، براش
اتَّقِ: بترس، پروا کن، حواست باشه
اللَّهَ: از خدا، خدا رو، خدای مهربون
أَخَذَتْهُ: گرفتش، چسبید بهش، درگیرش کرد
الْعِزَّةُ: غرور، تکبر، خودبزرگبینی
بِالْإِثْمِ: به خاطر گناه، با گناه، توی گناه
فَحَسْبُهُ: پس براش بسه، کافیشه، همینم براشه
جَهَنَّمُ: جهنم، آتیش، دوزخ
وَلَبِئْسَ: و چه بد، واقعاً بد، چه زشت
الْمِهَادُ: بستر، جای خواب، محل استراحت
این آیه میگه:
به بعضیا که میگی: مواظب باش. میگی: از خدا بترس. میگی: راهتو کج نرو... یهدفعه آتیشی میشن. تو رو متهم میکنن. حرفتو به حساب حسادت میذارن.یا فکر میکنن داری عقدهتو خالی میکنی. غرورشون نمیذاره چیزی یاد بگیرن. غرورشون نمیذاره عقبنشینی کنن.غرورشون میگه: شما خوبین، بقیه بدن. غرورشون میگه: شما پاکین، بقیه حسودن.
اما این غرور، با گناه قاطی میشه.
میشه یه غول بزرگ. میشه یه دیوار ضخیم بین اون و خدا.
و نتیجهش میشه جهنم. یه آتیشی که نه راه داره، نه فرار. یه جای تلخ، سوزان، پر درد.
نتیجه اینکه:
یه وقتایی یه نفر یه حرف تلخ میزنه.
اما حقیقت داره. یه وقتایی یکی بهت میگه: «اشتباه رفتی». ناراحت نشو. سریع موضع نگیر. فکر نکن اومده تحقیرت کنه. شاید خدا فرستادهش که بیدارت کنه. شاید فقط دلش برات سوخته.
غرورتو بذار زمین. روی حرفت که حق نیست، پافشاری نکن. اگه یه گناه کردی،
با یه «ببخشید» تمومش کن. نه اینکه لج کنی و بیشتر بری تو دل تاریکی.
هیچکس از غرور بالا نرفته. غرور، گاهی بیسر و صدا میسوزونه. پس حواست باشه. یه "غرور کوچیک" میتونه راهتو بکشه سمت جهنم.
با خدا بودن، یعنی گوش شنوا داشتن. یعنی وقتی یه نفر از سر دلسوزی گفت: "تقوای خدا رو داشته باش" گوش کنی، نه اینکه برنجی.
یادت باشه:
گاهی یه تلنگر کوچیک، نجاتت میده. ولی اگه با غرور جواب بدی، میشی مثل کسی که از خدا دور میشه...
و وقتی از خدا دور شدی، جایی که میری، دیگه روشن نیست...
غرورتو بتکون. دلتو نرم کن.
نصیحت شنیدن، عیب نیست. نشنیدن عیبه.
معنی آیه:
وقتی بهش میگن از خدا بترس،
میزنه زیرش.
انگار بهش برخورده.
گناه میکنه، ولی باز هم خودش رو بالا میدونه.
خب دیگه... جهنم براش کافیه!
چه جای بدیه... چه خوابگاه تلخی...
معنی تک تک کلمهها:
وَ: و، همچنین، همین که
إِذَا: وقتی که، هر وقت، اگه یه وقت
قِيلَ: گفته شد، گفتن بهش، بهش گفتن
لَهُ: به او، واسش، براش
اتَّقِ: بترس، پروا کن، حواست باشه
اللَّهَ: از خدا، خدا رو، خدای مهربون
أَخَذَتْهُ: گرفتش، چسبید بهش، درگیرش کرد
الْعِزَّةُ: غرور، تکبر، خودبزرگبینی
بِالْإِثْمِ: به خاطر گناه، با گناه، توی گناه
فَحَسْبُهُ: پس براش بسه، کافیشه، همینم براشه
جَهَنَّمُ: جهنم، آتیش، دوزخ
وَلَبِئْسَ: و چه بد، واقعاً بد، چه زشت
الْمِهَادُ: بستر، جای خواب، محل استراحت
این آیه میگه:
به بعضیا که میگی: مواظب باش. میگی: از خدا بترس. میگی: راهتو کج نرو... یهدفعه آتیشی میشن. تو رو متهم میکنن. حرفتو به حساب حسادت میذارن.یا فکر میکنن داری عقدهتو خالی میکنی. غرورشون نمیذاره چیزی یاد بگیرن. غرورشون نمیذاره عقبنشینی کنن.غرورشون میگه: شما خوبین، بقیه بدن. غرورشون میگه: شما پاکین، بقیه حسودن.
اما این غرور، با گناه قاطی میشه.
میشه یه غول بزرگ. میشه یه دیوار ضخیم بین اون و خدا.
و نتیجهش میشه جهنم. یه آتیشی که نه راه داره، نه فرار. یه جای تلخ، سوزان، پر درد.
نتیجه اینکه:
یه وقتایی یه نفر یه حرف تلخ میزنه.
اما حقیقت داره. یه وقتایی یکی بهت میگه: «اشتباه رفتی». ناراحت نشو. سریع موضع نگیر. فکر نکن اومده تحقیرت کنه. شاید خدا فرستادهش که بیدارت کنه. شاید فقط دلش برات سوخته.
غرورتو بذار زمین. روی حرفت که حق نیست، پافشاری نکن. اگه یه گناه کردی،
با یه «ببخشید» تمومش کن. نه اینکه لج کنی و بیشتر بری تو دل تاریکی.
هیچکس از غرور بالا نرفته. غرور، گاهی بیسر و صدا میسوزونه. پس حواست باشه. یه "غرور کوچیک" میتونه راهتو بکشه سمت جهنم.
با خدا بودن، یعنی گوش شنوا داشتن. یعنی وقتی یه نفر از سر دلسوزی گفت: "تقوای خدا رو داشته باش" گوش کنی، نه اینکه برنجی.
یادت باشه:
گاهی یه تلنگر کوچیک، نجاتت میده. ولی اگه با غرور جواب بدی، میشی مثل کسی که از خدا دور میشه...
و وقتی از خدا دور شدی، جایی که میری، دیگه روشن نیست...
غرورتو بتکون. دلتو نرم کن.
نصیحت شنیدن، عیب نیست. نشنیدن عیبه.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿۲۰۷﴾
معنی آیه:
یه عده از مردم هستن
که جونشون رو پای رضایت خدا میذارن.
از خودشون میگذرن،
تا دل خدا رو خوش کنن.
و خدا هم،
خیلی دلنازکه نسبت به بندهاش...
خیلی مهربونه...
معنی تک تک کلمهها:
وَمِنَ: و از، همچنین از بین، از میان
النَّاسِ: مردم، آدمها، خلق
مَنْ: کسی که، اونایی که، یه نفر
يَشْرِي: میفروشه، میبخشه، میده
نَفْسَهُ: خودش، جونش، وجودش
ابْتِغَاءَ: برای اینکه برسه به، دنبالِ، در جستوجوی
مَرْضَاتِ: رضایت، خوشنودی، راضی بودن
اللَّهِ: خدا، خدای مهربون، پروردگار
وَاللَّهُ: و خدا، و پروردگار
رَءُوفٌ: مهربونه، دلسوزه، دلنازکه
بِالْعِبَادِ: با بندهها، نسبت به مردم، در حق آدمها
این آیه میگه:
بعضیها هستن که خودشونو میفروشن... نه واسه پول، نه واسه شهرت، نه واسه دنیا.
خودشونو میفروشن تا رضایت خدا رو بخرن. جون میدن، ولی خدا رو از خودشون راضی میکنن. دل میکنن از خواستههاشون، از خوابشون، از راحتیشون، از مالشون؛ فقط برای یه لبخند خدا. فقط برای اینکه خدا بگه: آفرین.
و خدا... دلش نازکه. دست رد نمیزنه به سینه کسی که به خاطرش گذشته. مهربونه؛ مهربونیای که ته نداره.
نتیجه اینکه:
یه وقتایی باید ببازی تا ببری. یه وقتایی باید ببخشی تا برنده شی. بعضی چیزا رو باید ول کنی، تا چیزای قشنگتری بغل کنی.
زندگی فقط دویدن دنبال خودت نیست. گاهی باید بایستی، نفس بکشی، و بگی: من برای خدا چی گذاشتم کنار؟
خدا، قدرِ دلکندنهاتو میدونه. قدرِ اشکِ نیمهشبتو میفهمه. قدرِ خواستههایی که زیر پات له کردی، تا حرفش رو زمین نمونه.
پس حواست باشه... بعضیا خودشونو میفروشن، تا دل خدا رو بخرن. تو چی رو داری به کی میفروشی؟
دل خدا رو که بخری، همهچی رو بردی.
معنی آیه:
یه عده از مردم هستن
که جونشون رو پای رضایت خدا میذارن.
از خودشون میگذرن،
تا دل خدا رو خوش کنن.
و خدا هم،
خیلی دلنازکه نسبت به بندهاش...
خیلی مهربونه...
معنی تک تک کلمهها:
وَمِنَ: و از، همچنین از بین، از میان
النَّاسِ: مردم، آدمها، خلق
مَنْ: کسی که، اونایی که، یه نفر
يَشْرِي: میفروشه، میبخشه، میده
نَفْسَهُ: خودش، جونش، وجودش
ابْتِغَاءَ: برای اینکه برسه به، دنبالِ، در جستوجوی
مَرْضَاتِ: رضایت، خوشنودی، راضی بودن
اللَّهِ: خدا، خدای مهربون، پروردگار
وَاللَّهُ: و خدا، و پروردگار
رَءُوفٌ: مهربونه، دلسوزه، دلنازکه
بِالْعِبَادِ: با بندهها، نسبت به مردم، در حق آدمها
این آیه میگه:
بعضیها هستن که خودشونو میفروشن... نه واسه پول، نه واسه شهرت، نه واسه دنیا.
خودشونو میفروشن تا رضایت خدا رو بخرن. جون میدن، ولی خدا رو از خودشون راضی میکنن. دل میکنن از خواستههاشون، از خوابشون، از راحتیشون، از مالشون؛ فقط برای یه لبخند خدا. فقط برای اینکه خدا بگه: آفرین.
و خدا... دلش نازکه. دست رد نمیزنه به سینه کسی که به خاطرش گذشته. مهربونه؛ مهربونیای که ته نداره.
نتیجه اینکه:
یه وقتایی باید ببازی تا ببری. یه وقتایی باید ببخشی تا برنده شی. بعضی چیزا رو باید ول کنی، تا چیزای قشنگتری بغل کنی.
زندگی فقط دویدن دنبال خودت نیست. گاهی باید بایستی، نفس بکشی، و بگی: من برای خدا چی گذاشتم کنار؟
خدا، قدرِ دلکندنهاتو میدونه. قدرِ اشکِ نیمهشبتو میفهمه. قدرِ خواستههایی که زیر پات له کردی، تا حرفش رو زمین نمونه.
پس حواست باشه... بعضیا خودشونو میفروشن، تا دل خدا رو بخرن. تو چی رو داری به کی میفروشی؟
دل خدا رو که بخری، همهچی رو بردی.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۲۰۸﴾
معنی آیه:
ای اونایی که به خدا ایمان آوردین!
همگی، کامل، بدون کم و کاست
تسلیمِ خدا بشین،
با همه وجود برین سمت صلح و خوبی.
و اصلاً، اصلاً، دنبال ردّ پای شیطون نرین.
چون اون،
یه دشمن قدیمیه براتون.
و خیلی هم دشمنیش معلومه، پنهون نیست.
معنی تک تک کلمهها:
يَا: ای، آهای، خطاب به
أَيُّهَا الَّذِينَ: ای اونهایی که، ای کسانی که، ای افرادی که
آمَنُوا: ایمان آوردن، باور کردن، به خدا دل دادن
ادْخُلُوا: وارد بشین، پا بذارین، داخل بشین
فِي: در، داخلِ، تویِ
السِّلْمِ: صلح، اطاعت، آرامش
كَافَّةً: همهتون، همگی، کامل و یکصدا
وَلَاتَتَّبِعُوا: دنبالش نرین، پیاش نرین، دنبال نکنین
خُطُوَاتِ: قدمها، رد پاها، حرکتها
الشَّيْطَانِ: شیطون، دشمن خدا، وسوسهگر
إِنَّهُ: چون اون، واقعاً اون، بیشک اون
لَكُمْ: برای شما، نسبت به شما، در مورد شما
عَدُوٌّ: دشمن، ضد، مخالف
مُبِينٌ: روشن، معلوم، آشکار
این آیه میگه:
آهای اهل ایمان! نیمهکاره نیا! با تمام وجود بیا سمت خدا. نصفهنیمه نه. یهپات اینور، یهپات اونور، نه. کامل بیا. یهدل، یهرنگ، بدون دودلی.
و یه چیز دیگه اینکه یه راه هست که نباید بری. یه ردپاست که نباید روش پا بذاری. اونم رد پای شیطونه.
شیطون پنهونکاری نمیکنه. دشمنیش واضحه. نقشهش معلومه. و ازت بدش میاد. میخواد بندازت زمین. میخواد تو رو از راه بندازه. پس نذار رد پاش رو زندگیت بیفته...
نتیجه اینکه:
یا با خدا باش، یا نباش. نمیشه نصفهنیمه.
نمیشه دلت با خدا باشه، قدمهات دنبال شیطون.
زندگی، یه راهه. یه جادهس. یا میری سمت نور، یا سمت تاریکی.
شیطون منتظر لغزشته. و از یه نگاه، از یه انتخاب، از یه حرف شروع میکنه. و قدمبهقدم، آرومآروم، تو رو میبره جایی که خودتم نمیخوای.
ولی خدا گفته: کامل بیا سمت من. با همه وجودت. نه فقط زبونت. نه فقط روزای سخت.
پس حواست باشه. کجا وایسادی؟ قدمهات روی کدوم ردپاست؟ راهت سمت نوره یا سمت نقشهی شیطون؟ انتخاب با توئه. یا رد پای خدا، یا رد پای شیطون...
معنی آیه:
ای اونایی که به خدا ایمان آوردین!
همگی، کامل، بدون کم و کاست
تسلیمِ خدا بشین،
با همه وجود برین سمت صلح و خوبی.
و اصلاً، اصلاً، دنبال ردّ پای شیطون نرین.
چون اون،
یه دشمن قدیمیه براتون.
و خیلی هم دشمنیش معلومه، پنهون نیست.
معنی تک تک کلمهها:
يَا: ای، آهای، خطاب به
أَيُّهَا الَّذِينَ: ای اونهایی که، ای کسانی که، ای افرادی که
آمَنُوا: ایمان آوردن، باور کردن، به خدا دل دادن
ادْخُلُوا: وارد بشین، پا بذارین، داخل بشین
فِي: در، داخلِ، تویِ
السِّلْمِ: صلح، اطاعت، آرامش
كَافَّةً: همهتون، همگی، کامل و یکصدا
وَلَاتَتَّبِعُوا: دنبالش نرین، پیاش نرین، دنبال نکنین
خُطُوَاتِ: قدمها، رد پاها، حرکتها
الشَّيْطَانِ: شیطون، دشمن خدا، وسوسهگر
إِنَّهُ: چون اون، واقعاً اون، بیشک اون
لَكُمْ: برای شما، نسبت به شما، در مورد شما
عَدُوٌّ: دشمن، ضد، مخالف
مُبِينٌ: روشن، معلوم، آشکار
این آیه میگه:
آهای اهل ایمان! نیمهکاره نیا! با تمام وجود بیا سمت خدا. نصفهنیمه نه. یهپات اینور، یهپات اونور، نه. کامل بیا. یهدل، یهرنگ، بدون دودلی.
و یه چیز دیگه اینکه یه راه هست که نباید بری. یه ردپاست که نباید روش پا بذاری. اونم رد پای شیطونه.
شیطون پنهونکاری نمیکنه. دشمنیش واضحه. نقشهش معلومه. و ازت بدش میاد. میخواد بندازت زمین. میخواد تو رو از راه بندازه. پس نذار رد پاش رو زندگیت بیفته...
نتیجه اینکه:
یا با خدا باش، یا نباش. نمیشه نصفهنیمه.
نمیشه دلت با خدا باشه، قدمهات دنبال شیطون.
زندگی، یه راهه. یه جادهس. یا میری سمت نور، یا سمت تاریکی.
شیطون منتظر لغزشته. و از یه نگاه، از یه انتخاب، از یه حرف شروع میکنه. و قدمبهقدم، آرومآروم، تو رو میبره جایی که خودتم نمیخوای.
ولی خدا گفته: کامل بیا سمت من. با همه وجودت. نه فقط زبونت. نه فقط روزای سخت.
پس حواست باشه. کجا وایسادی؟ قدمهات روی کدوم ردپاست؟ راهت سمت نوره یا سمت نقشهی شیطون؟ انتخاب با توئه. یا رد پای خدا، یا رد پای شیطون...
فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۰۹﴾
معنی آیه:
اما اگه بعد از اینکه همهچی براتون روشن شد، بازم پاتون لیز خورد، و رفتین سمت اشتباه، بدونین که خدا، هم قدرت داره، هم خیلی حکیمانه رفتار میکنه.
معنی تکتک کلمهها:
فَإِنْ: پس اگه، در صورتی که، اگر
زَلَلْتُمْ: لغزیدین، پاتون سُر خورد، اشتباه رفتین
مِنْ: از، بعد از، از سمتِ
بَعْدِ: بعد از، پس از، وقتی که گذشت
مَا: چیزی که، آنچه، اون
جَاءَتْكُمُ: اومد سراغتون، رسید بهتون، براتون آورده شد
الْبَيِّنَاتُ: نشونههای روشن، دلیلهای واضح، حقایق روشن
فَاعْلَمُوا: بدونین، آگاه باشین، یادتون باشه
أَنَّ: که، بدون شک، حتماً
اللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق
عَزِيزٌ: توانمند، شکستناپذیر، قوی
حَكِيمٌ: باحکمت، دانا
این آیه میگه:
گاهی وقتا، همه چی برات روشن میشه. حق و باطل رو میفهمی. میدونی راه درست چیه، میدونی راه غلط کدومه. اما بازم... میلغزی. پات میلرزه. یهو اشتباه میکنی. میری سمت خلاف.
اونجا خدا یه چیزی بهت میگه: بدون که من ضعیف نیستم. بدون که من غافل نیستم. من قدرتمندم. من با حکمتم. لغزیدی؟ اشتباه کردی؟ فکر نکن حساب و کتابی در کار نیست. فکر نکن همه چی همینطوریه. من بلدم چی کار کنم.
نتیجه اینکه:
تو ممکنه بلغزی. اشتباه کنی. گول بخوری. با اینکه حق رو میدونی، بازم اشتباه بری. ولی اون بالا، یکی هست که همه چی رو میبینه. میدونه چرا لغزیدی. و میفهمه کی از روی غفلت بود، کی از روی لج. اون، زورش به همه و همه چی میرسه. عقلش از همه بالاتره. پس نذار خودتو گول بزنی.
هر قدم اشتباه، یه پیامه. یه یادآوری که بگه: برگرد. درست راه برو.
حواست باشه. زندگی، پر از لغزشه. ولی مهم اینه که بدونی خدا همیشه سر جاشه. قویه. داناست. و هیچچیز ازش دور نمیمونه. نه لغزش تو، نه نیت تو. و نه هیچ چیز دیگه.
پس حواست باشه... وقتی پات سُر خورد، زود بلند شو. خودتو جمع کن. برگرد سمت اون که میتونه نجاتت بده.
معنی آیه:
اما اگه بعد از اینکه همهچی براتون روشن شد، بازم پاتون لیز خورد، و رفتین سمت اشتباه، بدونین که خدا، هم قدرت داره، هم خیلی حکیمانه رفتار میکنه.
معنی تکتک کلمهها:
فَإِنْ: پس اگه، در صورتی که، اگر
زَلَلْتُمْ: لغزیدین، پاتون سُر خورد، اشتباه رفتین
مِنْ: از، بعد از، از سمتِ
بَعْدِ: بعد از، پس از، وقتی که گذشت
مَا: چیزی که، آنچه، اون
جَاءَتْكُمُ: اومد سراغتون، رسید بهتون، براتون آورده شد
الْبَيِّنَاتُ: نشونههای روشن، دلیلهای واضح، حقایق روشن
فَاعْلَمُوا: بدونین، آگاه باشین، یادتون باشه
أَنَّ: که، بدون شک، حتماً
اللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق
عَزِيزٌ: توانمند، شکستناپذیر، قوی
حَكِيمٌ: باحکمت، دانا
این آیه میگه:
گاهی وقتا، همه چی برات روشن میشه. حق و باطل رو میفهمی. میدونی راه درست چیه، میدونی راه غلط کدومه. اما بازم... میلغزی. پات میلرزه. یهو اشتباه میکنی. میری سمت خلاف.
اونجا خدا یه چیزی بهت میگه: بدون که من ضعیف نیستم. بدون که من غافل نیستم. من قدرتمندم. من با حکمتم. لغزیدی؟ اشتباه کردی؟ فکر نکن حساب و کتابی در کار نیست. فکر نکن همه چی همینطوریه. من بلدم چی کار کنم.
نتیجه اینکه:
تو ممکنه بلغزی. اشتباه کنی. گول بخوری. با اینکه حق رو میدونی، بازم اشتباه بری. ولی اون بالا، یکی هست که همه چی رو میبینه. میدونه چرا لغزیدی. و میفهمه کی از روی غفلت بود، کی از روی لج. اون، زورش به همه و همه چی میرسه. عقلش از همه بالاتره. پس نذار خودتو گول بزنی.
هر قدم اشتباه، یه پیامه. یه یادآوری که بگه: برگرد. درست راه برو.
حواست باشه. زندگی، پر از لغزشه. ولی مهم اینه که بدونی خدا همیشه سر جاشه. قویه. داناست. و هیچچیز ازش دور نمیمونه. نه لغزش تو، نه نیت تو. و نه هیچ چیز دیگه.
پس حواست باشه... وقتی پات سُر خورد، زود بلند شو. خودتو جمع کن. برگرد سمت اون که میتونه نجاتت بده.
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۲۱۰﴾
معنی آیه:
منتظر چیان آخه؟
میخوان چی بشه که باور کنن؟
میخوان خدا با فرشتهها، از دلِ ابرهای سفید بیاد پایین؟
تا اونوقت بفهمن؟
تا اونوقت جدی بگیرن؟
اون موقع که دیگه کار تمومه. همه چی قضاوت شده. و در نهایت، همه چیز میره پیش خدا.
همه چی. بدون استثنا.
معنی تک تک کلمهها:
هَلْ: آیا، مگه، یعنی
يَنْظُرُونَ: منتظرن، چشم به راهن، نگاه میکنن
إِلَّا: مگر، جز اینکه، فقط اینکه
أَنْ: که، اینکه، تا
يَأْتِيَهُمُ: بیاد پیششون، برسه بهشون، ظاهر بشه براشون
اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق
فِي: در، از درونِ، داخلِ
ظُلَلٍ: سایهها، سایبانها، پوششها
مِنَ: از، بیرونِ، متعلق به
الْغَمَامِ: ابرها، ابرهای سفید، مه
وَالْمَلَائِكَةُ: و فرشتهها، و ملائکه، و موجودات نورانی
وَقُضِيَ: حکم داده شد، تموم شد، تصمیم گرفته شد
الْأَمْرُ: کار، موضوع، قضیه
وَإِلَى: و به سمت، و در نهایت، و سرانجام
اللَّهِ: خدا، پروردگار، یکتاپرست
تُرْجَعُ: برمیگرده، پس داده میشه، برگشت داده میشه
الْأُمُورُ: همهچیز، کارها، مسائل
این آیه میگه:
یه عده هستن، که انگار تا نبینن، باور نمیکنن. هیچی براشون کافی نیست؛ نه حرف، نه دلیل، نه نشونه.
میخوان خدا رو با چشم ببینن. با فرشتهها، وسط آسمون، از دلِ ابرها. میخوان بیاد پایین، تا تازه جدی بگیرن.
اما اون لحظه، دیگه وقت تمومه. دیگه انتخابی نیست. دیگه راه برگشتی نیست.
اون لحظه، حکم صادر شده. پرونده بسته شده.
و آخرش، همهچی برمیگرده پیش خدا. همه تصمیمها، همه کارها، همه انتخابها.
نتیجه اینکه:
زندگی، منتظر تو نمیمونه. زمان، صبر نمیکنه تا دلت بخواد باور کنی. ایمان، واسه قبل از دیدنه. واسه وقتیه که هنوز فرصت هست. واسه وقتیه که هنوز میتونی انتخاب کنی.
نذار کار به اونجا برسه، که دیگه فقط نگاه کنی. دیگه فقط تماشاچی باشی. و دیگه نشه کاری کرد.
یه روزی همه چی روشن میشه. ابرها کنار میره. فرشتهها میان. و خدا خودش رو نشون میده. ولی اون روز، روز تصمیم نیست. روز پایانِ تصمیمه.
پس الان که هنوز میتونی، راهتو انتخاب کن. باور کن. دل بده. قبل از اینکه دیر شه. قبل از اینکه پرده بیفته.
معنی آیه:
منتظر چیان آخه؟
میخوان چی بشه که باور کنن؟
میخوان خدا با فرشتهها، از دلِ ابرهای سفید بیاد پایین؟
تا اونوقت بفهمن؟
تا اونوقت جدی بگیرن؟
اون موقع که دیگه کار تمومه. همه چی قضاوت شده. و در نهایت، همه چیز میره پیش خدا.
همه چی. بدون استثنا.
معنی تک تک کلمهها:
هَلْ: آیا، مگه، یعنی
يَنْظُرُونَ: منتظرن، چشم به راهن، نگاه میکنن
إِلَّا: مگر، جز اینکه، فقط اینکه
أَنْ: که، اینکه، تا
يَأْتِيَهُمُ: بیاد پیششون، برسه بهشون، ظاهر بشه براشون
اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق
فِي: در، از درونِ، داخلِ
ظُلَلٍ: سایهها، سایبانها، پوششها
مِنَ: از، بیرونِ، متعلق به
الْغَمَامِ: ابرها، ابرهای سفید، مه
وَالْمَلَائِكَةُ: و فرشتهها، و ملائکه، و موجودات نورانی
وَقُضِيَ: حکم داده شد، تموم شد، تصمیم گرفته شد
الْأَمْرُ: کار، موضوع، قضیه
وَإِلَى: و به سمت، و در نهایت، و سرانجام
اللَّهِ: خدا، پروردگار، یکتاپرست
تُرْجَعُ: برمیگرده، پس داده میشه، برگشت داده میشه
الْأُمُورُ: همهچیز، کارها، مسائل
این آیه میگه:
یه عده هستن، که انگار تا نبینن، باور نمیکنن. هیچی براشون کافی نیست؛ نه حرف، نه دلیل، نه نشونه.
میخوان خدا رو با چشم ببینن. با فرشتهها، وسط آسمون، از دلِ ابرها. میخوان بیاد پایین، تا تازه جدی بگیرن.
اما اون لحظه، دیگه وقت تمومه. دیگه انتخابی نیست. دیگه راه برگشتی نیست.
اون لحظه، حکم صادر شده. پرونده بسته شده.
و آخرش، همهچی برمیگرده پیش خدا. همه تصمیمها، همه کارها، همه انتخابها.
نتیجه اینکه:
زندگی، منتظر تو نمیمونه. زمان، صبر نمیکنه تا دلت بخواد باور کنی. ایمان، واسه قبل از دیدنه. واسه وقتیه که هنوز فرصت هست. واسه وقتیه که هنوز میتونی انتخاب کنی.
نذار کار به اونجا برسه، که دیگه فقط نگاه کنی. دیگه فقط تماشاچی باشی. و دیگه نشه کاری کرد.
یه روزی همه چی روشن میشه. ابرها کنار میره. فرشتهها میان. و خدا خودش رو نشون میده. ولی اون روز، روز تصمیم نیست. روز پایانِ تصمیمه.
پس الان که هنوز میتونی، راهتو انتخاب کن. باور کن. دل بده. قبل از اینکه دیر شه. قبل از اینکه پرده بیفته.
نهج البلاغه
حکمت ۳۴
وَ قَالَ (علیه السلام): أَشْرَفُ الْغِنَى، تَرْكُ الْمُنَى.
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: والاترین توانگری آن است که دل از خواستنهای بیحساب برداری.
واژهها:
أَشْرَفُ: شریفترین، والاترین، برترین
الْغِنَى: بینیازی، توانگری، داراییدرونی
تَرْكُ: ترککردن، رهاساختن، دلکندن
الْمُنَى: آرزوها، خواستههایدورودراز، امیدهایبلندپروازانه
حکمت ۳۴
وَ قَالَ (علیه السلام): أَشْرَفُ الْغِنَى، تَرْكُ الْمُنَى.
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: والاترین توانگری آن است که دل از خواستنهای بیحساب برداری.
واژهها:
أَشْرَفُ: شریفترین، والاترین، برترین
الْغِنَى: بینیازی، توانگری، داراییدرونی
تَرْكُ: ترککردن، رهاساختن، دلکندن
الْمُنَى: آرزوها، خواستههایدورودراز، امیدهایبلندپروازانه
شرح:
شما فتیله یک فانوس را اگر بالا و بالاتر بکشید، روشنتر نمیشود؛ بلکه دود و دَم ایجاد میکند و در نتیجه، همهجا را تیره و تار میسازد و نفسگیر میشود، طوریکه نفس آدمی را هم میگیرد. اگر هم خیلی پایین بکشید، باز تاریک میماند. فتیله باید بهاندازه باشد؛ نه بالای بالا و نه پایینِ پایین. یعنی نه افراط و نه تفریط، بلکه اعتدال.
آرزوها در زندگی آدمی درست نقش فتیله را دارند. اگر فتیلهی آرزوها خیلی پایین باشد، یعنی شما آرزوی چندانی نداشته باشید، میشود یأس، ناامیدی، دلزدگی، و این یأس زندگیتان را تیره و تار خواهد کرد. انرژی حیات را از شما خواهد گرفت. اگر هم بیش از اندازه باشد، میشود طمع، میشود ولع، میشود حرص، آز، زیادهخواهی، که روزگار شما را سیاه خواهد کرد و آرامش را از شما خواهد ربود.
این است که مولانا میگفت:
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
یعنی آرزو داشته باش، اما بهاندازه، به حد و مرز، با قناعت و تعادل.
و آرزوی بهاندازه یعنی آرزویی که دور و دراز نباشد، بلندپروازانه اما بیحساب و کتاب نباشد، غیرواقعبینانه نباشد.
پس باید چنین آرزوهایی را ترک کرد، یعنی آن آرزوهای بیپایان و غیرواقعی را. چرا؟ چون آرزوهای دور و دراز، آدمی را به آینده پرتاب میکند، او را از اکنون، از لحظهی جاری و زنده جدا میسازد. ممکن است بگویی: چه اشکالی دارد؟ چه ایرادی دارد آدم آرزوی دور و دراز داشته باشد؟ اشکالش این است که تو را از زمان حال غافل و دور میکند، چشم تو را از امروز میبندد، و از لذت لحظهی حال محروم میسازد، از شادی اکنون بیبهره میکند. و این، معاملهایست دو سرِ زیان: نه به آینده میرسی و نه لذت لحظهی حال را درک میکنی.
مثلاً با خود میگویی: «من از ماه آینده به باشگاه میروم، ورزش میکنم، و سلامت میشوم.»
خُب، همین حالا بلند شو و چند قدم راه برو، پیادهروی کن، نرمش کن، که با خود لذت و نشاط به همراه دارد، و حال خوب به تو میدهد، و همین چند قدم تو را به باشگاه، به آن هدف نهایی اتفاقاً نزدیکتر میکند.
وگرنه این لذت را از دست میدهی و به باشگاه هم نخواهی رسید. فقط یک آرزو روی کاغذ یا در ذهن میماند.
یا میگویی: «از ماه آینده رژیم میگیرم، سبک میشوم، سالم میشوم.» بعد مینشینی پای سفره و چیزی در سفره باقی نمیگذاری! خُب، همین حالا چند لقمه کمتر بخور؛ در نتیجه سبکتر، آرامتر، و در نتیجه پرانرژیتر خواهی بود. اتفاقاً همین تو را به آن رژیم نزدیکتر میکند. یعنی با اقدام کوچکِ حال، به هدف بزرگِ آینده نزدیک میشوی.
آرزو باید درست مثل چراغ ماشین باشد. چراغ ماشین آن دورهای دور را روشن نمیکند، بلکه محدودهی محدودی پیش روی شما را روشن میسازد؛ یک شعاع ۳۰ یا ۴۰ متری را. نه کیلومترها جلوتر را. اما اگر با همین روشنایی محدود حرکت کنی، اگر از همین روشنی اندک بهره ببری، تا نامحدود میتوانی پیش بروی. یعنی مسیر بیپایان را با نور محدود طی میکنی.
اینجاست که آرزوهای کوتاهمدت و قابل دسترس ارزشمند میشوند. آرزوهایی که بتوانی امروز برایشان قدمی برداری.
پس در حقیقت آرزوهای محدود و کوچک، آدمی را به راه میاندازند؛ چون زودبازدهاند، سریعتر نتیجه میدهند، تحققپذیرند، در نتیجه مشوق و محرکند برای دستیابی به آرزوهای بزرگتر و بلندمدتتر.
از این گذشته، ذات آرزو های بزرگ، و اصل و طبیعت آرزوهای بزرگ، آدمی را نیازمند میکند، در درون انسان طلب و حرص ایجاد میکند. و نیازمندی، و محتاج بودن، موجب میشود که آدمی دست خود را دراز کند یا دستدرازی نماید. یعنی یا به دیگران وابسته شود، یا از مرزهای اخلاقی عبور کند. و دست دراز کردن یا دستدرازی نمودن، پس، شرافت آدمی را از او خواهد گرفت، و عزتنفس را نابود میکند.
مثلاً شما آرزوی داشتن یک ویلا در شمال را در سر میپرورانید. این آرزو در شما نیاز و طلب ایجاد میکند، اشتیاق بیحد میآورد. و برای دستیابی به آن یا دستت را بهسوی این و آن دراز میکنی، خواهش میکنی، التماس میکنی، یا حتی دستدرازی میکنی و به حرام، مالی را بالا میکشی، و از مسیر درست منحرف میشوی. و همین، شرافت تو را از تو خواهد گرفت. انسانیت را از تو خواهد ستاند.
شما فتیله یک فانوس را اگر بالا و بالاتر بکشید، روشنتر نمیشود؛ بلکه دود و دَم ایجاد میکند و در نتیجه، همهجا را تیره و تار میسازد و نفسگیر میشود، طوریکه نفس آدمی را هم میگیرد. اگر هم خیلی پایین بکشید، باز تاریک میماند. فتیله باید بهاندازه باشد؛ نه بالای بالا و نه پایینِ پایین. یعنی نه افراط و نه تفریط، بلکه اعتدال.
آرزوها در زندگی آدمی درست نقش فتیله را دارند. اگر فتیلهی آرزوها خیلی پایین باشد، یعنی شما آرزوی چندانی نداشته باشید، میشود یأس، ناامیدی، دلزدگی، و این یأس زندگیتان را تیره و تار خواهد کرد. انرژی حیات را از شما خواهد گرفت. اگر هم بیش از اندازه باشد، میشود طمع، میشود ولع، میشود حرص، آز، زیادهخواهی، که روزگار شما را سیاه خواهد کرد و آرامش را از شما خواهد ربود.
این است که مولانا میگفت:
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
یعنی آرزو داشته باش، اما بهاندازه، به حد و مرز، با قناعت و تعادل.
و آرزوی بهاندازه یعنی آرزویی که دور و دراز نباشد، بلندپروازانه اما بیحساب و کتاب نباشد، غیرواقعبینانه نباشد.
پس باید چنین آرزوهایی را ترک کرد، یعنی آن آرزوهای بیپایان و غیرواقعی را. چرا؟ چون آرزوهای دور و دراز، آدمی را به آینده پرتاب میکند، او را از اکنون، از لحظهی جاری و زنده جدا میسازد. ممکن است بگویی: چه اشکالی دارد؟ چه ایرادی دارد آدم آرزوی دور و دراز داشته باشد؟ اشکالش این است که تو را از زمان حال غافل و دور میکند، چشم تو را از امروز میبندد، و از لذت لحظهی حال محروم میسازد، از شادی اکنون بیبهره میکند. و این، معاملهایست دو سرِ زیان: نه به آینده میرسی و نه لذت لحظهی حال را درک میکنی.
مثلاً با خود میگویی: «من از ماه آینده به باشگاه میروم، ورزش میکنم، و سلامت میشوم.»
خُب، همین حالا بلند شو و چند قدم راه برو، پیادهروی کن، نرمش کن، که با خود لذت و نشاط به همراه دارد، و حال خوب به تو میدهد، و همین چند قدم تو را به باشگاه، به آن هدف نهایی اتفاقاً نزدیکتر میکند.
وگرنه این لذت را از دست میدهی و به باشگاه هم نخواهی رسید. فقط یک آرزو روی کاغذ یا در ذهن میماند.
یا میگویی: «از ماه آینده رژیم میگیرم، سبک میشوم، سالم میشوم.» بعد مینشینی پای سفره و چیزی در سفره باقی نمیگذاری! خُب، همین حالا چند لقمه کمتر بخور؛ در نتیجه سبکتر، آرامتر، و در نتیجه پرانرژیتر خواهی بود. اتفاقاً همین تو را به آن رژیم نزدیکتر میکند. یعنی با اقدام کوچکِ حال، به هدف بزرگِ آینده نزدیک میشوی.
آرزو باید درست مثل چراغ ماشین باشد. چراغ ماشین آن دورهای دور را روشن نمیکند، بلکه محدودهی محدودی پیش روی شما را روشن میسازد؛ یک شعاع ۳۰ یا ۴۰ متری را. نه کیلومترها جلوتر را. اما اگر با همین روشنایی محدود حرکت کنی، اگر از همین روشنی اندک بهره ببری، تا نامحدود میتوانی پیش بروی. یعنی مسیر بیپایان را با نور محدود طی میکنی.
اینجاست که آرزوهای کوتاهمدت و قابل دسترس ارزشمند میشوند. آرزوهایی که بتوانی امروز برایشان قدمی برداری.
پس در حقیقت آرزوهای محدود و کوچک، آدمی را به راه میاندازند؛ چون زودبازدهاند، سریعتر نتیجه میدهند، تحققپذیرند، در نتیجه مشوق و محرکند برای دستیابی به آرزوهای بزرگتر و بلندمدتتر.
از این گذشته، ذات آرزو های بزرگ، و اصل و طبیعت آرزوهای بزرگ، آدمی را نیازمند میکند، در درون انسان طلب و حرص ایجاد میکند. و نیازمندی، و محتاج بودن، موجب میشود که آدمی دست خود را دراز کند یا دستدرازی نماید. یعنی یا به دیگران وابسته شود، یا از مرزهای اخلاقی عبور کند. و دست دراز کردن یا دستدرازی نمودن، پس، شرافت آدمی را از او خواهد گرفت، و عزتنفس را نابود میکند.
مثلاً شما آرزوی داشتن یک ویلا در شمال را در سر میپرورانید. این آرزو در شما نیاز و طلب ایجاد میکند، اشتیاق بیحد میآورد. و برای دستیابی به آن یا دستت را بهسوی این و آن دراز میکنی، خواهش میکنی، التماس میکنی، یا حتی دستدرازی میکنی و به حرام، مالی را بالا میکشی، و از مسیر درست منحرف میشوی. و همین، شرافت تو را از تو خواهد گرفت. انسانیت را از تو خواهد ستاند.
اما اگر این آرزو را ترک کنی، این خیال باطل را کنار بگذاری، و هوس داشتن ویلا را از سر بیرون کنی، نیازی در تو ایجاد نمیشود؛ در نتیجه نه دست دراز میکنی، نه دستدرازی. در نتیجه شرافت خود را هم از دست نمیدهی. بینیاز میمانی، عزیز میمانی.
پس ترک آرزو مایهی بینیازیست؛ آنهم بینیازیِ شرافتمندانه، عزتمند، مستقل.
از اینرو امیرالمؤمنین فرمود:
أشرفُ الغِنی ترْکُ المُنی
شریفترین و شرافتمندانهترین بینیازی، ترک آرزوهاست؛ یعنی ترک همان آرزوهای دور و دراز و بلند و بیاندازه، زیادهطلبانه و غیرواقعی.
در نگاه امیرالمؤمنین ع، بینیازی آدمی را شریف میکند، محترم و مغتنم میسازد. اما یک نوع بینیازی هست که آدمی را شریفتر میکند و شرافتمندانهتر است، و آن ترک آرزوهاست.
فارغ شدن از آرزوهای دور و دراز، رهایی از وابستگی به آیندهای موهوم؛ که این هم البته باید از خدا خواست، و توفیق آن تنها از جانب حق است.
به قول حافظ:
مگر به روی دلارای یار ما ورنی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
یعنی جز با لطف و توجه یار، این گره گشوده نمیشود.
از اینرو مولوی از خدا میخواست:
یا مرادم را بده یا فارغم کن از مراد
یعنی: خدایا، یا مرا به آرزویم برسان، یا مرا از آرزو داشتن خلاص کن؛ و رهاییام بخش از این کشش درونی، از این دلبستگی.
نتیجه اینکه:
آرزو نه باید آنقدر کوچک باشد که شور زندگی را خاموش کند، و نه آنقدر بزرگ و بیحساب که آدمی را از واقعیت دور و به تباهی و حرص بکشاند. آنچه انسان را شرافتمند و آرام نگه میدارد، اعتدال در آرزوست؛ یعنی خواستنِ بهاندازه.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
فهرستی از آرزوهای خود تهیه کن و کنار هرکدام بنویس: «واقعبینانه است یا نه؟ بلندمدت است یا کوتاهمدت؟ و امروز چه قدمی میتوانم برایش بردارم؟»
آرزوهای بلند و مبهم را بشکن به اهداف کوچک، قابلاندازهگیری، و قابلاجرا در کوتاهمدت.
هر روز یک گام کوچک بردار؛ ولو به ظاهر بیاهمیت. مهم استمرار است.
هنگام تصمیمگیری برای خواستن چیزی، از خودت بپرس: «آیا این خواسته مرا بینیاز میکند یا محتاجتر؟ آرامترم میکند یا حریصتر؟»
گاهی با خود تمرین ترک آرزو کن؛ یکی از خواستههایت را آگاهانه کنار بگذار تا احساس آزادی درونی را تجربه کنی.
پس ترک آرزو مایهی بینیازیست؛ آنهم بینیازیِ شرافتمندانه، عزتمند، مستقل.
از اینرو امیرالمؤمنین فرمود:
أشرفُ الغِنی ترْکُ المُنی
شریفترین و شرافتمندانهترین بینیازی، ترک آرزوهاست؛ یعنی ترک همان آرزوهای دور و دراز و بلند و بیاندازه، زیادهطلبانه و غیرواقعی.
در نگاه امیرالمؤمنین ع، بینیازی آدمی را شریف میکند، محترم و مغتنم میسازد. اما یک نوع بینیازی هست که آدمی را شریفتر میکند و شرافتمندانهتر است، و آن ترک آرزوهاست.
فارغ شدن از آرزوهای دور و دراز، رهایی از وابستگی به آیندهای موهوم؛ که این هم البته باید از خدا خواست، و توفیق آن تنها از جانب حق است.
به قول حافظ:
مگر به روی دلارای یار ما ورنی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
یعنی جز با لطف و توجه یار، این گره گشوده نمیشود.
از اینرو مولوی از خدا میخواست:
یا مرادم را بده یا فارغم کن از مراد
یعنی: خدایا، یا مرا به آرزویم برسان، یا مرا از آرزو داشتن خلاص کن؛ و رهاییام بخش از این کشش درونی، از این دلبستگی.
نتیجه اینکه:
آرزو نه باید آنقدر کوچک باشد که شور زندگی را خاموش کند، و نه آنقدر بزرگ و بیحساب که آدمی را از واقعیت دور و به تباهی و حرص بکشاند. آنچه انسان را شرافتمند و آرام نگه میدارد، اعتدال در آرزوست؛ یعنی خواستنِ بهاندازه.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
فهرستی از آرزوهای خود تهیه کن و کنار هرکدام بنویس: «واقعبینانه است یا نه؟ بلندمدت است یا کوتاهمدت؟ و امروز چه قدمی میتوانم برایش بردارم؟»
آرزوهای بلند و مبهم را بشکن به اهداف کوچک، قابلاندازهگیری، و قابلاجرا در کوتاهمدت.
هر روز یک گام کوچک بردار؛ ولو به ظاهر بیاهمیت. مهم استمرار است.
هنگام تصمیمگیری برای خواستن چیزی، از خودت بپرس: «آیا این خواسته مرا بینیاز میکند یا محتاجتر؟ آرامترم میکند یا حریصتر؟»
گاهی با خود تمرین ترک آرزو کن؛ یکی از خواستههایت را آگاهانه کنار بگذار تا احساس آزادی درونی را تجربه کنی.