Telegram Web Link
فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۲۰﴾

معنی آیه:
ازت درباره‌ی یتیم‌ها می‌پرسن. بگو: اگه به فکرشون باشین و کمکشون کنین، خیلی بهتره.
اگه باهاشون زندگی کنین، اونا مثل برادرای خودتونن.
خدا خوب می‌دونه کی واقعاً داره کمک می‌کنه، کی داره سوءاستفاده می‌کنه.
اگه خدا می‌خواست، سخت می‌گرفت بهتون.
ولی خدا خیلی توانا و خیلی داناست.

معنی تک تک کلمه‌ها:
وَ‌ يَسْأَلُونَكَ: و ازت می‌پرسن، سوال می‌کنن ازت، دنبال جوابن از تو
عَنِ الْيَتَامَى: درباره‌ی یتیم‌ها، راجع به بچه‌های بی‌پدر، از وضعیت یتیم‌ها
قُلْ: بگو، جواب بده، اعلام کن
إِصْلَاحٌ: اصلاح کردن، سامان دادن، درست کردن امور
لَهُمْ: براشون، به نفعشونه، واسه‌ی اونا
خَيْرٌ: بهتره، خوبه، ارزشمنده
وَ إِنْ: و اگر، اگه، در صورتی که
تُخَالِطُوهُمْ: باهاشون قاطی بشین، باهاشون زندگی کنین، باهاشون رفت‌و‌آمد داشته باشین
فَإِخْوَانُكُمْ: پس برادرای شمان، اونا مثل خواهروبرادر شمان، هم‌خون و هم‌دل شمان
وَاللَّهُ: و خدا، و خداوند، خودِ خدا
يَعْلَمُ: می‌دونه، آگاهه، خبر داره
الْمُفْسِدَ: خراب‌کننده، فاسدکار، اونی که سوء‌استفاده می‌کنه
مِنَ الْمُصْلِحِ: از اصلاح‌گر، از کسی که نیت خوب داره، از آدمی که دنبال درست‌کردن کاره
وَلَوْ: و اگر، اگه، حتی اگه
شَاءَ اللَّهُ: خدا می‌خواست، اراده‌ی خدا بود، تصمیم خدا بود
لَأَعْنَتَكُمْ: به زحمت می‌نداختتون، سخت می‌گرفت، فشار می‌آورد
إِنَّ اللَّهَ: قطعاً خدا، بدون شک خدا، حتماً خدا
عَزِيزٌ: قدرتمنده، شکست‌ناپذیره، باابهته
حَكِيمٌ: داناست، کاراش با حکمته، بلده چیکار کنه

این آیه می‌گه:
می‌پرسن ازت درباره‌ی یتیم‌ها...
می‌خوان بدونن چطوری باید باهاشون رفتار کنن...
بگو خدا می‌گه: فقط به فکر خودت نباش.
اونام دل دارن. اونام درد دارن.
اگه کاری می‌کنی، نیتت خیر باشه.
کمکشون کن. پشتشون باش.
اصلاح امورشون بهتره از هر کاریه.
نه اینکه بخوای سوءاستفاده کنی.
نه اینکه مالشون رو بالا بکشی.
نه اینکه به اسم کمک، دلت بخواد چیزی گیرت بیاد.
اگه باهاشون زندگی می‌کنی، اونا مثل برادر توئن.
مثل خواهر.
مثل بچه‌ی خودت.
فرقی نداره.
دلشون رو نشکن.
نذار حس تنهایی کنن.
خدا خودش می‌فهمه کی واقعاً دلسوزه...
و کی فقط نقش بازی می‌کنه.
لازم نیست کسی بفهمه. خدا می‌فهمه.
خدا می‌تونست کلی سخت بگیره...
ولی نگرفت.
هم می‌تونه، هم می‌فهمه.

نتیجه اینکه:
کمک کردن، فقط نون دادن نیست.
فقط لباس خریدن نیست.
کمک یعنی با دل کمک کنی.
یعنی دل بچه‌ی یتیم رو شاد کنی.
یعنی توی نگاهش، امنیت باشی.
تو حرفات، محبت باشه.
دل یتیم، شکستنیه.
خیلی زود می‌شکنه.
ولی خیلی زود هم می‌درخشه، اگه با محبت ببینی‌ش.
پس نیتت صاف باشه.
دلش رو نلرزون.
نذار از تو بترسه.
خدا حواسش هست.
خدا نگاه می‌کنه.
تو همون لحظه‌ای که داری با یتیم حرف می‌زنی، خدا هم اونجاست.
وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۲۱﴾

معنی آیه:
با زنایی که خدا رو قبول ندارن، ازدواج نکنین تا وقتی که ایمان بیارن.
حتی اگه خیلی قشنگ باشن، دل‌نشین باشن، باز یه دختر مؤمن که بنده‌ست، بهتره از اونه.
و دختری از خونوادتون هم ندین به یه مردی که مشرکه، تا وقتی که ایمان بیاره.
حتی اگه اون مرد خیلی خاص باشه، باز یه مرد مؤمن—حتی اگه برده باشه—بهتره از اون مشرک.
اونا شما رو می‌برن سمت آتیش...
ولی خدا شما رو دعوت می‌کنه به بهشت و آمرزش، به‌خاطر مهربونی خودش.
خدا آیاتشو روشن گفته برای اینکه شاید مردم فکر کنن، و به خودشون بیان، و یادشون بیاد.

معنی تک تک کلمه‌ها:
وَلَا تَنْكِحُوا: و ازدواج نکنین، زن نگیرین، عقد نکنین
الْمُشْرِكَاتِ: زنای بی‌ایمان، زنایی که خدا رو قبول ندارن، زنای مشرک
حَتَّى: تا اینکه، تا موقعی که، تا وقتی که
يُؤْمِنَّ: ایمان بیارن، مؤمن بشن، باور کنن خدا رو
وَ لَأَمَةٌ: و یه کنیز، و یه دختر بنده، و یه زن ساده
مُؤْمِنَةٌ: باایمان، خدا باور، مؤمن
خَيْرٌ: بهتره، ارزشمندتره، برتره
مِنْ: از، نسبت به، در مقایسه با
مُشْرِكَةٍ: زن مشرک، زن بی‌ایمان، کسی که خدا رو قبول نداره
وَ لَوْ: حتی اگه، با اینکه، با وجود اینکه
أَعْجَبَتْكُمْ: خوشتون بیاد، نظرتونو جلب کنه، مجذوبش بشین
وَلَا تُنْكِحُوا: و ندین به ازدواج، شوهر ندین، دختر ندین
الْمُشْرِكِينَ: مردای مشرک، مردای بی‌ایمان، مردایی که خدا رو قبول ندارن
حَتَّى يُؤْمِنُوا: تا ایمان بیارن، تا خدا رو باور کنن، تا مؤمن بشن
وَ لَعَبْدٌ: و یه برده، و یه مرد پایین‌دست، و یه کارگر
مُؤْمِنٌ: مؤمن، خدا باور، اهل ایمان
خَيْرٌ: بهتره، باارزش‌تره، شایسته‌تره
مِنْ مُشْرِكٍ: از یه مرد مشرک، از کسی که خدا رو قبول نداره، از یه بی‌ایمان
وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ: حتی اگه خوشتون بیاد، با اینکه جذبش شدین، اگه هم دل‌نشین باشه
أُولَئِكَ: اونا، اون گروه، این آدما
يَدْعُونَ: دعوت می‌کنن، می‌کشونن، سوق می‌دن
إِلَى النَّارِ: به طرف آتیش، به جهنم، به عذاب
وَ اللَّهُ: و خدا، ولی خدا، خودِ خدا
يَدْعُو: دعوت می‌کنه، صدا می‌زنه، راه نشون می‌ده
إِلَى الْجَنَّةِ: به بهشت، به جای خوب، به سرمنزل امن
وَ الْمَغْفِرَةِ: و آمرزش، و بخشش، و مهربونی
بِإِذْنِهِ: با اجازه‌اش، به خواست خودش، به فرمانش
وَ يُبَيِّنُ: و روشن می‌کنه، و واضح توضیح می‌ده، نشون می‌ده
آيَاتِهِ: آیات خودش رو، نشونه‌هاشو، پیام‌هاشو
لِلنَّاسِ: برای مردم، واسه آدم‌ها، واسه همه
لَعَلَّهُمْ: شاید، بلکه، امید که
يَتَذَكَّرُونَ: یادشون بیاد، پند بگیرن، بفهمن

این آیه می‌گه:
می‌خوای ازدواج کنی؟
ببین طرف مقابلت کیه.
زیبایی کافیه؟ نه.
خانواده‌دار بودن کافیه؟ نه.
پول و موقعیت؟ باز نه.
اونی که خدا رو نداره، یه چیز بزرگ رو کم داره.
یه خلأ داره...
یه جای خالی که هیچ‌چیزی پُرش نمی‌کنه.
و خدا می‌گه: با کسی که ایمان نداره، وارد زندگی نشو.
حتی اگه خوش‌تیپ باشه
حتی اگه دلت بلرزه براش
حتی اگه همه ازش تعریف کنن
یه دل مؤمن، باارزش‌تره.
یه بنده‌ی مؤمن، بهتر از یه آزاد مشرکه.
اونایی که خدا رو ندارن
ناخودآگاه شما رو می‌کشن سمت تاریکی.
آروم‌آروم...
حرفاشون، فکرشون، سبک زندگیشون
همه‌اش شما رو می‌بره سمت آتیش.

ولی خدا داره صدا می‌زنه...
می‌گه بیا سمت من
سمت بهشت
سمت بخشش
سمت آرامش

و خودش هم راه رو نشون داده
آیه داده
پیام فرستاده
تا بفهمی...
تا یاد بگیری...
تا بدونی چی برات خوبه.

نتیجه اینکه:
عشق، فقط دلبستگی نیست.
عشق، فقط خوش‌تیپی و دل بردن نیست.
عشق یعنی هم‌مسیر بودن.
یعنی یه راهو رفتن.
یعنی یه خدا داشتن.

اگه اون راهش جداست،
اگه اون دلش با خدا نیست،
اگه تو باید دستشو بگیری و بکشی بالا،
بدون... یه روزی ممکنه اون تو رو بکشه پایین.

ازدواج فقط دو نفر نیست.
دو تا خانواده‌ست.
دو تا دنیا.
دو تا عقیده.

پس حواست باشه.
قبل از اینکه دل ببازی، ایمانشو ببین.
قبل از اینکه محو ظاهرش بشی، باطنشو بخون.

خدا بهترینارو برات می‌خواد.
ولی شرطش اینه که انتخابت با چشم باز باشه.
با دل روشن.
با عقل مؤمن.

پس یادت باشه:
زندگی، یه شراکته.
و شریک باید هم‌دل باشه.
نه فقط هم‌خونه.

انتخاب با توئه.
یه شریک که تو رو ببره بهشت...
یا یه شریک که تو رو بکشه سمت آتیش.
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴿۲۲۲﴾

معنی آیه:
ازت می‌پرسن در مورد عادت ماهانه زن‌ها.
بگو: یه وضعیتیه که اذیت‌کننده‌ست.
پس تو اون زمان از نزدیک شدن بهشون خودداری کنین. باهاشون رابطه‌ی زناشویی نداشته باشین تا وقتی که پاک بشن.
وقتی که پاک شدن و غسل کردن، اون‌وقت می‌تونین از جایی که خدا گفته، باهاشون نزدیک بشین.
خدا آدمایی رو دوست داره که زود برمی‌گردن به راهش، و اونایی رو که دنبال پاکی‌ان، دوست‌داشتنی‌تر می‌دونه.

معنی تک تک کلمه‌ها:
وَ يَسْأَلُونَكَ: و ازت می‌پرسن، سوال می‌کنن، کنجکاون
عَنِ: درباره‌ی، راجع به، در مورد
الْمَحِيضِ: عادت ماهانه، پریود، زمان خون‌ریزی ماهانه
قُلْ: بگو، جواب بده، اعلام کن
هُوَ: اون، این موضوع، این حالت
أَذًى: اذیت، آزار، ناراحتی
فَاعْتَزِلُوا: پس دوری کنین، فاصله بگیرین، کنار بکشین
النِّسَاءَ: زن‌ها، خانوم‌ها، بانوان
فِي: توی، در، هنگام
الْمَحِيضِ: پریود، عادت ماهانه، خون‌ریزی زنانه
وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ: نزدیکشون نشین، رابطه نداشته باشین، سمتشون نرین
حَتَّى: تا وقتی که، تا موقعی که، تا زمانیکه
يَطْهُرْنَ: پاک بشن، تمیز بشن، پریود تموم بشه
فَإِذَا: پس وقتی که، اون موقع که، همین‌که
تَطَهَّرْنَ: غسل کردن، خودشونو شستن، پاکی کامل گرفتن
فَأْتُوهُنَّ: پس باهاشون نزدیکی کنین، رابطه داشته باشین، بهشون نزدیک بشین
مِنْ حَيْثُ: از جایی که، به طریقی که، طبق اون‌جوری که
أَمَرَكُمُ: دستور داده بهتون، گفته بهتون، فرمون داده
اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق
إِنَّ: قطعاً، واقعاً، بی‌هیچ شکی
اللَّهَ: خدا، پروردگار، معبود
يُحِبُّ: دوست داره، عشق می‌ورزه، خوشش میاد
التَّوَّابِينَ: توبه‌کننده‌ها، برگشتی‌ها، اونایی که اشتباهو فهمیدن و برگشتن
وَ يُحِبُّ: و دوست داره، و علاقه داره، و خوشش میاد
الْمُتَطَهِّرِينَ: پاکی‌پیشه‌ها، تمیزها، اونایی که خودشونو پاک نگه می‌دارن

این آیه می‌گه:
می‌پرسن. درباره‌ی یه موضوع خاص.
راجع به زن‌ها. اونم وقتی که در عادت ماهانه خودن.
می‌خوان بدونن چی درسته، چی غلطه.
و خدا جواب می‌ده. خودش. صریح.
می‌گه: اون وقت، وقت راحتی زن نیست.
بدنش درگیره.
می‌گه: نزدیکش نرو. بهش فشار نیار.
تا کی؟ تا وقتی که پاک بشه.
تا وقتی حالش خوب بشه.
بعدش چی؟
وقتی شستشو کرد، پاک شد، آماده شد،
اون‌وقت برو سمتش.
اما نه هرجوری. نه هرطوری.
اون‌جوری که خدا گفته.
همون راهی که خودش فرمون داده.
چرا؟
چون خدا پاکی رو دوست داره.
چون خدا آدمایی که توبه می‌کنن رو دوست داره. و آدمایی که برمی‌گردن. که اهل رعایت‌ان. که دقت دارن.

نتیجه اینکه:
یاد بگیر وقتی باید فاصله بگیری، فاصله بگیری.
یاد بگیر پاک بمونی.
یاد بگیر نگاهت، رفتارت، رابطه‌ت، تمیز باشه.

چون خدا پاکارو دوست داره.
همونا که به دل بقیه احترام می‌ذارن.
همونا که قبل از خواستن، درک می‌کنن.
همونا که بلدن تو وقت سختی، همراه باشن، نه سربار.
پس:
رابطه فقط نزدیک شدن نیست.
رابطه یعنی فهم، یعنی صبر، یعنی احترام.
اگه می‌خوای خدات بهت نزدیک بشه،
تو هم تو رابطه‌هات پاک باش، دقیق باش، بافهم باش.
اونی که پاک زندگی می‌کنه، همیشه یه قدم به بهشت نزدیک‌تره.
نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲۲۳﴾

معنی آیه:
زن‌های شما مثل یه زمین حاصلخیزن برای شما، مثل یه کشتزار. پس هر جور که خواستید، وارد اون زمین بشید. ولی یادتون باشه که یه چیزی از قبل برای خودتون بفرستید. یعنی فقط به لذت فکر نکنید، حواستون به خودتونم باشه. از خدا بترسید، بدونید که قراره ببینیدش. و مؤمن‌ها رو خوشحال کن، چون یه دیدار قشنگ در راهه.

معنی تک تک کلمه‌ها:
نِسَاؤُكُمْ: زن‌های شما، همسراتون، شریک زندگیتون
حَرْثٌ: زمین کشاورزی، مزرعه، جای رویش و باروری
لَكُمْ: برای شما، مال شما، در اختیار شما
فَأْتُوا: پس برید، پس نزدیک شید، پس وارد شید
حَرْثَكُمْ: زمین‌تون، مزرعه‌تون، کشتزارتون
أَنَّى: هر جور، هر وقت، از هر طرف
شِئْتُمْ: خواستید، دوست داشتید، انتخاب کردید
وَ قَدِّمُوا: و جلو بندازید، آماده کنید، از قبل بفرستید
لِأَنْفُسِكُمْ: واسه خودتون، به نفع خودتون، برای آینده‌تون
وَ اتَّقُوا اللَّهَ: از خدا بترسید، حرمتش رو نگه دارید، حواستون بهش باشه
وَ اعْلَمُوا: بدونید، آگاه باشید، یادتون باشه
أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ: که قراره ببینیدش، دیدارش در راهه، حتماً باهاش روبه‌رو می‌شید
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ: و مژده بده به مؤمن‌ها، دلشون رو گرم کن، خوشحال‌شون کن

این آیه میگه:
زن، زمین عشقه.
زمین زندگیه.
تو رو رشد می‌ده.
تو رو کامل می‌کنه.
تو رو به ثمر می‌رسونه.
اگه زمینو داری،
با احترام وارد شو.
با عشق نزدیک شو.
نه فقط واسه خودت،
واسه اونم،
واسه دوتاتون.
لذت فقط جسم نیست.
یه ذره فکر هم بذار توی رابطه‌ت.
یه ذره معنویت،
یه کم محبت،
یه کم معرفت.

یاد خدا باش.
یاد قیامت باش.
یاد اون لحظه‌ای باش که روبه‌روش وایمیستی.

خدا رو می‌بینی.
و باید جواب بدی.
جواب لحظه‌هات.
جواب رابطه‌هات.
جواب عشقت.

و اگه مؤمنی،
اگه دلت پیش خداست،
بدون،
دیدار نزدیکه.
و این یعنی امید.
یعنی آرامش.
یعنی یه پایان قشنگ.

نتیجه اینکه:
زندگی فقط خوردن و خوابیدن نیست.
زندگی فقط لذت نیست.
رابطه فقط جسم نیست.
زن فقط وسیله نیست.

زن یه زمین پاکه.
یه زمین مقدسه.
اگه با احترام باهاش رفتار کنی،
زندگیت بار می‌ده.
دلت آروم می‌شه.
خونه‌ت گرم می‌شه.

پس حواست باشه.
با زن مثل یه انسان برخورد کن، نه ابزار.
بهش عشق بده، احترام بده، معرفت بده.
رابطه‌تون رو فقط با شهوت نساز.
با نیت پاک بساز.
با دل بساز.
با خدا بساز.

پس رابطه‌ت نور داشته باشه.
پاک باشه.
الهی باشه.
وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۲۴﴾

معنی آیه:
خدا رو بهونه قسم خوردن‌هاتون نکنید که بخواید از کار خوب شونه خالی کنید.
نگید: به خدا قسم دیگه کمکش نمی‌کنم، دیگه باهاش حرف نمی‌زنم، دیگه واسطه نمی‌شم!
نه، اینجوری نکنید.
خدا همه چیز رو می‌شنوه، همه نیت‌ها رو بلده.
پس با اسم خدا بازی نکنید، مخصوصاً وقتی پای خوبی کردن، تقوا، یا آشتی دادن بین آدم‌ها وسطه.

معنی تک تک کلمه‌ها:
وَ لَا‌ تَجْعَلُوا: قرار بدید، بذارید، استفاده کنید
اللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق
عُرْضَةً: بهونه، مانع، سپر
لِأَيْمَانِكُمْ: برای قسم‌هاتون، واسه سوگنداتون، توی حرفاتون که قسم می‌خورید
أَنْ: که، تا، برای اینکه
تَبَرُّوا: خوبی کنید، نیکی کنید، کار خیر بکنید
وَ تَتَّقُوا: تقوا داشته باشید، از گناه دوری کنید، مواظب باشید
وَ تُصْلِحُوا: آشتی بدید، اصلاح کنید، رابطه‌ها رو درست کنید
بَيْنَ النَّاسِ: بین مردم، بین آدما، بین دوستان
وَ اللَّهُ: و خدا، و پروردگار، و اون بالا سری
سَمِيعٌ: شنوا، گوش به‌زنگ، حواسش جمعه
عَلِيمٌ: آگاه، دانا، همه چیزو می‌دونه

این آیه میگه:
اسم خدا رو بهونه نکن.
نگو: قسم خوردم!
نگو: به خدا گفتم و دیگه کمک نمی‌کنم!
نگو: به خدا قول دادم کاری نداشته باشم بهش!

نه...
اسم خدا، بهونه قهر نیست.
اسم خدا، بهونه بی‌محبتی نیست.
اسم خدا، باید آدمو نرم‌تر کنه، نه خشک‌تر.

کار خوبو تعطیل نکن.
مهربونی رو رها نکن.
به‌خاطر یه قسم، آدم خوبی رو تنها نذار.
یه پل رو خراب نکن.

به نیتت نگاه کن.
ببین از چی فرار می‌کنی؟
از نیکی؟ از تقوا؟ از آشتی دادن؟

خدا همه‌چی رو می‌شنوه.
نه فقط حرفتو،
که حتی نیتتو.
و اون می‌دونه تو چرا گفتی "به خدا قسم..."
می‌دونه ته دلت چی می‌گذره.

نتیجه اینکه:
قسم، چیز مقدسیه.
ولی اگه شد مانع خوبی،
باید شکستش.
نباید پشتش قایم شد.

تو قراره خوب باشی.
مهربون باشی.
آدم‌ها رو بهم نزدیک کنی.

پس از اسم خدا،
یه دیوار نساز.
یه پل بساز.
یه چراغ راه.

زندگی پره از موقعیت‌هایی که ممکنه قهر کنیم، دور شیم، بی‌خیال شیم.
ولی خدا می‌گه نذار اسمی که مقدسه، جلوی خوبی کردنتو بگیره.

یه وقتایی
یه جمله‌ی ساده
یه نیکی کوچیک
یه آشتی دادن
یه دست گرفتن
همیناس که دنیا رو قشنگ‌تر می‌کنه.

پس حواست باشه.
نگو: قسم خوردم.
بگو: بخشیدم، آشتی کردم، قدم برداشتم.
چون خدا شنواست، داناست،
.
نهج‌البلاغه
#حکمت_36
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
نهج البلاغه
حکمت ۳۶

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ، أَسَاءَ الْعَمَلَ

امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: کسی که آرزوهای دور و دراز در دل می‌پرورد، عملش بد می‌شود، بی‌مایه می‌شود، تهی می‌شود.

واژه‌ها:
من: هر کسی، آن‌که، فردی که
أَطَالَ: طولانی کرد، دراز نمود، ادامه داد
الْأَمَلَ: آرزو، امید بلند، خواسته‌های دور و دراز
أَسَاءَ: بد کرد، خراب کرد، تباه ساخت
الْعَمَلَ: عمل، رفتار، کار و تلاش
شرح:
سعدی می‌گوید:
بازرگانی را دیدم که ۱۵۰ شتر زیر بار داشت و ۴۰ بنده خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش برد.

می‌گوید در جزیره کیش بودم که در آن زمان محل تجارت و تردد تجار بود. تاجری دیدم که کلی کالا داشت به حدی که ۱۵۰ شتر آنها را حمل می‌کردند و یک عالمه هم خدم و حشم داشت.
او از من خواست که به محل اقامت او بروم و رفتم.
او در آن شب یک‌ریز و یک‌نفس حرف زد و حرف‌ها هم همه از جنس آرزو بود؛ آرزوهایش را یکی‌یکی بازگو می‌کرد.

گاهی گفتی خاطر اسکندریه را دارم که هوایی خوش است و گاهی گفتی نه که دریای مغرب مشوش است.

گاهی می‌گفت که می‌خواهم بروم شهر اسکندریه، ساحل دریای مدیترانه، که بسیار خوش آب و هواست، و گاهی هم می‌گفت نه چون غرب دریای مدیترانه هوا آشفته است، خطرناک است.
و گفتی: سعدیا، سفری در پیش دارم که اگر کرده شود، بقیه عمر به گوشه‌ای بنشینم و قناعت گزینم.
گفتم: آن کدام سفر است؟
گفت: گوگرد فارسی را خواهم بردن به چین و کاسه چینی به روم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به فارس.

و بعدش هم ترک تجارت می‌کنم و می‌نشینم یک گوشه‌ای به قناعت و مثلاً به عبادت و مانند این‌ها.
یعنی چه؟ یعنی اکنون فرصت چنین کارهایی را ندارم.
یعنی همه چیز را موکول کرده بود به آینده‌ای که شاید هرگز نیاید، آینده‌ای که فقط در خیال او وجود داشت.

و این یعنی همان کلام امیرالمؤمنین که فرمود:
مَن أَطالَ الأَمَلَ أَساءَ العَمَلَ؛
هر کس که آرزو را دراز کند و آرزو روی آرزو در سر داشته باشد، نمی‌تواند به عمل بپردازد و عمل خود را ضایع و خراب خواهد ساخت.
یعنی آرزوهای طولانی، انسان را از عمل بازمی‌دارد.
یعنی فرصت نمی‌کند گوشه‌ای بنشیند، چهار خط قرآن بخواند، چهار رکعت نماز بخواند، چهار دقیقه با خداوند نجوا و مناجات کند.
نه مسجدی، نه سجاده‌ای، نه سجده‌ای، نه هیئتی، نه زیارتی، هیچ و هیچ.

به همین خاطر در روایات بسیار تأکید شده است که آرزوهای خود را کوتاه کنید.
تا جایی که امیرالمؤمنین ع فرمود حتی آرزوی فردا را هم نداشته باشید.
و نگویید فردا؛ به قول فردوسی:
چو فردا شود، فکر فردا کنیم.
و به قول پروین:
ای دل، عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را.
یعنی نگرانی برای روزی که نیامده، تو را از امروز غافل می‌کند.

امیرالمؤمنین ع فرمود:
مَنْ يَأْمُلُ أَنْ يَعِيشَ غَداً فَإِنَّهُ يَأْمُلُ أَنْ يَعِيشَ أَبَداً؛
هر کسی آرزو داشته باشد که فردا هست و زندگی می‌کند، او کسی است که فکر می‌کند برای همیشه می‌ماند.
چرا؟ چون کسی که امروز گفت "فردا"، فردا هم خواهد گفت "فردا".
این هفته گفت " هفته بعد "، هفته بعد هم خواهد گفت "هفته بعد".
امسال گفت "سال بعد "، سال دیگر هم خواهد گفت "سال بعد".
پس فکر می‌کند ابدی است؛ در نتیجه، فکری نخواهد کرد.
و چون فکر نمی‌کند، قدمی هم برنمی‌دارد.

بر همین اساس امیرالمؤمنین ع فرمود حتی امید فردا را هم نداشته باش، پیامبر که سنگین‌تر از او فرمود.
فرمود: به جان او که جانم در کف اوست، پلک‌هایم را به هم نمی‌آورم مگر اینکه امید ندارم دوباره بگشایم، و پلک‌هایم را نمی‌گشایم مگر اینکه امید ندارم دوباره ببندم.
لقمه‌ای در دهان نمی‌نهم مگر اینکه امید ندارم فرو ببرم.
یعنی پیامبر اکرم با تمام وجود لحظه را زندگی می‌کرد.

حالا ممکن است شما بگویید پس آینده چه می‌شود؟ آینده‌نگری چه می‌شود؟
آینده در نگاه قرآن کریم یعنی قیامت.
لذا قرآن کریم وصف "آتیه" را به قیامت می‌دهد و به قیامت می‌گوید "آتیه".
پس آینده‌نگری یعنی به قیامت اندیشیدن.
یعنی آینده‌نگری واقعی، فکر کردن به نتیجه اعمال و سرنوشت ابدی انسان است.

و کسی که به قیامت بیندیشد، دو اتفاق در زندگی‌اش خواهد افتاد:
اول اینکه آرزوهایش کوتاه خواهد شد.
دوم اینکه عمل‌هایش طولانی.
و این حقیقتی است که امیرالمؤمنین ع به آن اشاره داشت و فرمود:

مَنْ أَيْقَنَ أَنَّهُ يُفَارِقُ اَلْأَحْبَابَ وَ يَسْكُنُ اَلتُّرَابَ وَ يُوَاجِهُ اَلْحِسَابَ وَ يَسْتَغْنِي عَمَّا خَلَّفَ وَ يَفْتَقِرُ إِلَی‌ مَا قَدَّمَ، كَانَ حَرِيّاً بِقِصَرِ اَلْأَمَلِ وَ طُولِ اَلْعَمَلِ؛
یعنی هر کس باور داشته باشد که روزی از عزیزان خود جدا می‌شود و خاک‌نشین خواهد شد و با حساب و کتاب مواجه می‌شود و بی‌نیاز می‌شود از آنچه پشت سر داشته و نیازمند می‌شود به آنچه از پیش فرستاده است، چنین کسی سزاوار است که آرزوهایش را کوتاه و عمل‌هایش را طولانی کند و فراوان و بسیار.
چنین انسانی عاقلانه و هوشمندانه زندگی می‌کند.

پس آدمی وقتی که قیامت را دید، آرزویش کوتاه می‌شود.
و آرزویش که کوتاه شد، عملش بسیار می شود.
و عملش که بسیار شد، نه تنها آخرتش ساخته می‌شود، که دنیای او هم ساخته می‌شود؛ چون تمام تمرکز او روی لحظه حال و اکنون است.
چون توجه به اکنون، همان چیزی است که آینده را می‌سازد.
چون همین اکنون‌هاست که آینده را می‌سازند.
پس اکنون را دیدن عین آینده‌نگری‌ست، چون «اکنونِ درست» یعنی «آینده‌ی درخشان».
کسانی که فکر می‌کنند آینده‌نگری یعنی فقط برنامه‌ریزی یا فکر کردن به آینده، اشتباه می‌کنند.
آینده‌نگر واقعی کسی است که اکنون را با دقت، توجه و تعهد زندگی می‌کند، چون این همان چیزی است که آینده را می‌سازد.
زندگی اصیل، در همین لحظه شکل می‌گیرد.

و این یعنی شما وقتی که نماز می‌خوانی، واقعاً نماز بخوانی و در نماز حضور داشته باشی و تمام توجه و تمرکزت به نماز باشد.
و همین آینده معنوی تو را می‌سازد، و برزخ و قیامتت را آباد می‌کند.
و وقتی بر سفره‌ای، واقعاً بر سفره باشی و تمام توجهت به غذایی باشد که میل می‌کنی؛ به رنگ غذا، به طعم غذا، به عطر غذا، به خوب جویدن غذا، به کیفیت غذا، به کمیت غذا، و همین سلامت آینده شما را تضمین و تأمین می‌کند.
چون این توجه به غذا، هم گوارش را بهتر می‌کند،
هم کم‌خوری به بار می‌آورد و پرخوری نمی‌کنی،
هم باعث می‌شود بدنت سالم بماند و آینده‌ات هم سلامت باشد.
و وقتی کتاب می‌خوانی، واقعاً کتاب بخوانی.
یعنی صرفاً نگاه کردن به خطوط کتاب کافی نیست، بلکه ذهن نیز باید همگام با چشم درگیر باشد.
و آن‌چه می‌خوانی را باید درک کنی، و از مطالعه لذت ببری و درباره‌ی آن تأمل کنی.
در غیر این صورت، ممکن است ساعت‌ها مطالعه کنی، اما هیچ مطلبی در ذهن شما باقی نماند.
و وقتی خدمت می‌کنی، واقعاً خدمت کنی.
آنگاه خواهی دید که آینده، خود به خود خواهد آمد و ساخته خواهد شد، بی آنکه لحظه‌ای حتی پیرامون آن فکر کرده باشی.
آینده، پاداشِ زندگیِ درست در اکنون است.

نتیجه‌ اینکه:
کسی که آرزوهای دور و دراز را کوتاه کند، فرصت زیستن در لحظه حال را می‌یابد؛ و کسی که در اکنون زندگی کند، آینده‌ای روشن خواهد ساخت، بی‌آنکه اسیر خیالات و غفلت‌ها شود.

برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:
۱. هر روز را آخرین روز خود بدان.
۲. کارهای مهم را به تعویق نینداز.
۳. هنگام انجام هر کاری، در همان لحظه باش.
۴. با مرگ انس بگیر، نه از روی ترس بلکه برای رشد.
۵. برای قیامت برنامه‌ریزی کن.
نهج‌البلاغه
#حکمت_37
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
نهج البلاغه
حکمت ۳۷

وَ قَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ(علیه السلام):
مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ، وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي [أُخْرَاكُمْ] آخِرَتِكُمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار.

روزی که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در مسیر حرکت به سوی شام بود، گروهی از دهقانان شهر انبار به دیدار او آمدند. همین که به حضرت رسیدند، پیاده شدند و با شتاب و دوندگی در برابر او حرکت کردند. حضرت فرمود:

«این چه کاری است که انجام می‌دهید؟»

گفتند: این عادتی است در میان ما، با این رفتار امیران و بزرگان خود را بزرگ می‌شماریم.

حضرت فرمود: به خدا سوگند که امیران‌تان از این کار هیچ سودی نمی‌برند. شما با این کار، خود را در دنیا به زحمت می‌اندازید و در آخرت هم به واسطه آن دچار رنج و سختی می‌شوید. چه زیان‌بار است سختی‌ای که در پی‌اش عذاب باشد، و چه سودمند است آسایشی که همراه با ایمنی از آتش دوزخ باشد.

واژه ها:
وَ: و، همچنین، همینطور که
قَدْ: واقعاً، به‌راستی، حقیقتاً
لَقِيَهُ: دیدش، ملاقاتش کرد، به او رسید
عِنْدَ: نزد، وقتی که، در کنار
مَسِيرِهِ: سفرش، حرکتش، راه افتادنش
إِلَى: به‌سوی
الشَّامِ: شام، سرزمین شام، منطقه‌ی شام (سوریه‌ی امروز)
دَهَاقِينُ: بزرگان روستا، کشاورزان ثروتمند، خان‌های محلی
الْأَنْبَارِ: شهر انبار، منطقه‌ای در عراق، شهری قدیمی
فَتَرَجَّلُوا: پس از اسب پیاده شدند، فرود آمدند، پایین پریدند
لَهُ: برای او، به احترامش
وَ: و، همچنین، بعدش
اشْتَدُّوا: دویدند، با شتاب رفتند، با سرعت حرکت کردند
بَيْنَ يَدَيْهِ: جلوی او، پیش پای او، روبروش
فَقَالَ: پس گفت، بعدش فرمود
مَا: چی؟، چه؟، این چه
هَذَا: این، این کار، این رفتار
الَّذِي: که، اون کاری که، همونی که
صَنَعْتُمُوهُ؟: انجام دادید، کردید، از شما سر زد
فَقَالُوا: پس گفتند، جواب دادند، در پاسخ گفتند
خُلُقٌ: عادت، رسم
مِنَّا: از طرف ما، مال ماست،
نُعَظِّمُ: بزرگ می‌شماریم، احترام می‌گذاریم، تجلیل می‌کنیم
بِهِ: به وسیله‌ی آن، به خاطر آن
أُمَرَاءَنَا: امیران مان،بزرگانمان، فرمانده‌هان مان
فَقَالَ: پس حضرت فرمود
وَ اللَّهِ: به خدا قسم، قسم به خدا
مَا: نه، هیچ، اصلاً
يَنْتَفِعُ: سود می‌برد، بهره‌مند می‌شود، نفعی می‌برد
بِهَذَا: از این، با این کار، به‌خاطر این
أُمَرَاؤُكُمْ: امیرانِ شما، حاکمانِ شما، فرمانروایانِ شما
وَ: و، همچنین، نیز
إِنَّكُمْ: همانا شما، به‌راستی‌ شما، یقیناً‌ شما
لَتَشُقُّونَ: قطعاً‌ دچار‌ رنج‌ می‌شوید، به‌ سختی‌ می‌افتید، خویشتن‌ را‌ به‌ مشقّت‌ می‌افکنید
عَلَى أَنْفُسِكُمْ: بر‌خویشتن، بر‌خود، علیه‌نفسِ‌خویش
فِي دُنْيَاكُمْ: در‌دنیای‌ شما، در‌زندگی‌ دنیویِ‌ شما، در‌حیاتِ‌ دنیاویِ‌ شما
تَشْقَوْنَ: بدبخت‌می‌شوید، به‌ شقاوت‌ می‌افتید، محروم‌ می‌گردید
بِهِ: به‌وسیلهٔ‌ آن، به‌سببِ‌ آن، از‌طریقِ‌ آن
فِي آخِرَتِكُمْ: در‌ آخرتِ‌ شما، در‌ سرایِ‌ واپسینِ‌ شما، در‌ عالمِ‌ پس‌از‌ مرگِ‌ شما
مَا: چه، چگونه، چقدر
أَخْسَرَ: زیان‌بارتر‌ است، خسارت‌مندتر‌ است، خسران‌آورتر‌ است
الْمَشَقَّةَ: مشقّت، رنج، سختی
وَرَاءَهَا: پس‌از‌ آن، در‌ پیِ‌ آن، به‌ دنبالِ‌ آن
الْعِقَابُ: کیفر، عذاب، مجازات
أَرْبَحَ: سودمندتر‌ است، پر‌منفعت‌تر‌ است، پرسودتر‌ است
الدَّعَةَ: آرامش، راحتی، آسایش
مَعَهَا: همراهِ‌ آن، با‌ آن، در‌ کنارِ‌ آن
الْأَمَانُ: ایمنی، امنیت، در‌امان‌بودن
مِنَ النَّارِ: از‌ آتش، از‌ دوزخ، از‌ شعلهٔ‌ جهنم
شرح:

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید؟
جز نوربخش‌ کردن خود، از قمر چه آید؟
جز رنگ‌های دلکش، از گلستان چه خیزد؟
جز برگ و جز شکوفه، از شاخ تر چه آید؟

کار شکر، شیرین‌ کردن است و شیرین‌کاری و هرکجا تلخ و تلخی باشد، شیرینی به بار می‌آورد.
و کار ماه، روشن‌کردن است؛ نوربخشی است.
ماه، چراغ شب‌های تار است، پرده‌های ظلمت را می‌درد و با فروغ خود راه را از چاه، مقصد را از مهلکه، و حقیقت را از سراب می‌نمایاند.
و علی، کانِ شکر است. او خود اصل شیرینی و معدن حلاوت است.
با علی، زندگی طعم می‌گیرد؛ دنیای انسان شیرین می‌شود و آخرت هم گوارا و نورانی.
اما شرطی دارد: باید با او آمیخته شد، با جان و دل قاطی شد، از او رنگ گرفت.
درست مثل چای تلخی که وقتی با شکر آمیخته شود، دل‌چسب می‌گردد، دلبرانه می‌شود، و جان را تازه می‌کند.
و علی، قمر است؛ ماه شب چهارده است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: عَلِيٌّ قَمَرٌ؛علی ماه است.
همان ماه تمام که در اوج درخشش، شب‌های تار را روشن می‌کند و سایه‌ها را کنار می‌زند.
اوست که در ظلمت جهل و حیرت، نشانه‌ی راه است؛ چراغ هدایت است، فرق‌گذار میان راه و چاه است.
روزی حضرت می‌رفت، و جمعی از اصحاب هم پشت سر او به راه افتادند.
او سواره بود، آنان پیاده. ناگهان ایستاد، برگشت، با آن نگاه نافذ و صدای آرام و مهربان پرسید:
«الکم حاجه؟»
«آیا نیازی دارید؟ کاری با من دارید؟»
گفتند: «نه، فقط دوست داریم پشت سرتان راه بیفتیم، همراهی‌تان کنیم، از مصاحبتتان بهره‌مند شویم.»
فرمود:
«انْصَرِفُوا؛ بازگردید!»
سپس جمله‌ای فرمود که مثل ماه فروزان راه از چاه نشان داد و سخنی گفت تا همیشه در تاریخ بماند؛ فرمود:
«فَإِنَّ مَشْیَ الْمَاشِی مَعَ الرَّاکِبِ، مَفْسَدَةٌ لِلرَّاکِبِ، وَمَذَلَّةٌ لِلْمَاشِی»
«راه رفتن پیاده‌، در کنار یا پشت‌ سر سواره، هم برای سواره تباه‌کننده است و هم برای پیاده، خوارکننده.
سواره، دچار پندار باطل می‌شود، خیال می‌کند کسی است، و گرفتار غرور و منیّت می‌شود؛
و پیاده نیز خود را کسی نمی‌بیند و عزت نفسش را می‌بازد، و احساس ذلت و کوچکی می‌کند.
پس با این کار، نه من را خراب کنید، نه خود را خوار. پس بازگردید، که همین همراهی ساده، نیتش هرچه باشد، خطر دارد.»
همین حکایت، نه یک‌بار بلکه چند بار در تاریخ تکرار شد.
از جمله در بازگشت از صفین. وقتی امام به قبیله‌ای رسید، با آن‌ها به احترام سخن گفت و خداحافظی کرد.
اما هنوز دور نشده بود که بزرگ قبیله، به نشانه محبت یا شاید از سر احترام، پیاده به دنبال امام راهی شد.
حضرت ایستاد، با مهری پدرانه و حکمت‌آمیز فرمود:
«ارْجِعْ؛ بازگرد!»
«فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي، فِتْنَةٌ لِلْوَالِي، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ»
«کسی چون تو، پیاده دنبال چون منی حرکت کند، نه برای من خوب است و نه برای تو.
من که والیم، که حاکمم، غرّه می‌شوم، فتنه‌ام برمی‌دارد، دچار فساد قدرت می‌شوم.
و تو که مؤمنی، اهل ایمان و کرامت، این کار تو را خوار می‌سازد و عزتت را می‌گیرد.»

و باز، همین اتفاق افتاد؛ این‌بار در مسیر رفتن به صفین.
وقتی امام به شهر انبار رسید، مردم شهر با شور و اشتیاق به استقبال آمدند.
از مرکب‌ها پیاده شدند، برابر مرکب امیرالمؤمنین دویدند، خم می‌شدند، دست بر سینه می‌زدند، تعظیم می‌کردند، خود را به خاک می‌افکندند.
نوعی رسم دیرینه، آمیخته به تملق و زحمت.
حضرت با تعجبی همراه با تأسف و مهربانی، پرسید:
مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟
این چه کاری است که می‌کنید؟ چرا این‌گونه خود را خوار می‌سازید؟
گفتند:
خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا؛
این عادت ماست، رسم ماست؛ با این کار، بزرگان و فرمانروایان را احترام می‌کنیم.

امام فرمود:
وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ؛
به خدا قسم، امیران شما از این رفتار نفعی نمی‌برند، حتی ذره‌ای سود برای آنان ندارد.
نه بر بزرگی‌شان می‌افزاید، نه بر عقل و عدل‌شان، نه بر محبوبیتشان.

وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ؛
شما فقط خودتان را خسته کرده و به زحمت می‌ اندازید؛ و عمر و انرژی و کرامتتان را خرج بیهوده می‌کنید.
وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ؛
و این کار، در آخرت هم برایتان جز حسرت و خسران چیزی ندارد. چون این تعظیم بی‌جا، هم حاکم را فاسد می‌کند، هم شما را ذلیل.

وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ؛
و چه زیانبار است آن زحمتی که نتیجه‌اش عقاب باشد!
چه سخت است آن مشقتی که نه تنها سود ندارد، بلکه عقوبت هم به دنبال دارد.
وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار؛
و چه سودمند است آن آسایشی که با آن، امنیت از آتش دوزخ همراه است؛
چون شاید ظاهرش ساده باشد، بی‌تجمل، اما باطناً پُربرکت و نجات‌بخش است.

در حقیقت، امام دارد نهیب می‌زند و بیدارمان می‌کند:
چرا عزت نفس خود را به پای قدرت و مقام می‌ریزید؟
چرا از سر عادت یا ترس یا چشم‌داشت، خود را کوچک می‌کنید؟
آیا ارزش انسان، کمتر از آن است که به خاطر حفظ ظاهر، قربانی شود؟

و در پایان، آن جمله نهایی‌اش، چقدر لطیف، دقیق و پرمغز است:
چه ضرر بزرگی است آن سختی که پایانش عذاب باشد،
و چه سود بزرگی است آن آرامش و بی‌تکلفی که پایانش امنیت و آرامش ابدی است.
آری، شاید کسی ساده زندگی کند، بی‌تظاهُر، بی‌نمایش، اما چون راست و درست زیسته، برنده است.
و در مقابل، کسی ممکن است رنج بسیار برده باشد، اما چون راه را کج رفته، بهره‌ای نیافته و حتی زیان دیده است.

نتیجه‌ اینکه:
امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، در این حکمت‌، ما را به کرامت انسانی، خودباوری، ساده‌زیستی و پاک‌دلی دعوت می‌کند و هشدار می‌دهد از زحمت‌هایی که پشتش خواری، تملق یا عذاب است، دوری کنیم. حفظ عزت، مقدس‌تر از هر مقام و موقعیتی است.
برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:
۱ در برخورد با صاحبان قدرت، احترام داشته باشیم اما هرگز عزت نفس خود را نفروشیم.
۲هیچ‌گاه برای دیده‌شدن، کارهای نمایشی و تملق‌آمیز نکنیم.
۳. اگر در جایگاه قدرت قرار گرفتیم، مراقب باشیم تا احترام ظاهری ما را دچار غرور نکند.
۴. همیشه از خود بپرسیم: آیا کاری که می‌کنم، من را نزد خدا عزیزتر می‌کند یا خوارتر؟
نهج‌البلاغه
#حکمت_38
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
نهج البلاغه
حکمت ۳۸
بخش ۱

وَ قَالَ (علیه السلام) لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیه السلام):
يَا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً، لَا يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ

امیر گل‌ها که درود خدا بر او باد به فرزندش حسن بن علی فرمود: پسرم، چهار خصلت نیکو را از من بیاموز و چهار اندرز هشداردهنده را به خاطر بسپار؛ که اگر به آن‌ها پایبند باشی، هیچ آسیبی دامن‌گیرت نخواهد شد.

نخست، از خوبی‌ها:
بدان که گران‌بهاترین دارایی، و ارجمندترین سرمایه‌ی آدمی، خرد و دانایی است.

واژه ها:
يَا: ای
بُنَيَّ: فرزندم،‌ پسرکم،‌ نورِ دیده‌ام
احْفَظْ: حفظ کن،‌ به‌خاطر بسپار،‌ نگه دار
عَنِّي: از من،‌ از جانب من،‌ از سوی من
أَرْبَعاً: چهار چیز،‌ چهار نکته،‌ چهار مورد
وَ: و، همچنین، نیز
أَرْبَعاً: چهار هشدار، چهار توصیه، چهار اندرز
لَا‌يَضُرُّكَ: به تو آسیب نرساند، به تو زیان نزند، تو را زیان‌مند نسازد
مَا: تا مادامی که، تا وقتی که
عَمِلْتَ: انجام دهی، عمل کنی، به‌جا آوری
مَعَهُنَّ: همراهِ آن‌ها، با آن‌ها، در کنارشان
إِنَّ: همانا،‌ بی‌گمان،‌ یقیناً
أَغْنَى: بی‌نیازترین،‌ توانگرترین،‌ بی‌احتیاج‌ترین
الْغِنَى: بی‌نیازی، توانگری، ثروتِ حقیقی
الْعَقْلُ: عقل، خرد، اندیشه
2025/07/05 21:39:56
Back to Top
HTML Embed Code: