يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ ۚ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا ۚ فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ ۚ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ ۖ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ ۚ وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا ۚ وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ۚ ذَٰلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا ۖ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا ۗ
وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ ۚ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ ۚ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ ۗ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(٢٨٢)

معنی آیه:

مسلمان‌های عزیز!
وقتی با هم قرارداد مدت‌دار می‌بندین، حتما تعهدات مالی‌تونو دقیق و کامل بنویسین.
اگه بلد نیستین بخونین یا بنویسین، یه نفر باسواد و امین باید جلو چشمتون اینو دقیق و درست بنویسه.
اون نویسنده هم چون خدا بهش نعمت سواد داده، نباید از نوشتن طفره بره یا کوتاهی کنه.

بدهکار باید خودش، با وجدان و درست‌کاری، هر چی بدهی داره بی‌کم‌وکاست بگه و نویسنده هم همونو بنویسه.
اگه بدهکار به هر دلیلی مثل کم‌توانی ذهنی، ناتوانی بدنی یا مشکل گفتاری، نمی‌تونه حرف بزنه یا بگه چی بدهکاره، قیم یا سرپرست مورداعتمادش باید به‌درستی حرف دلشو بزنه.

علاوه بر نوشتن، دو تا مرد درستکار و مورد اعتماد مسلمون رو هم به‌عنوان شاهد بیارین؛
ولی اگه دوتا مرد نبود، یه مرد و دوتا زن مسلمان امین کافی‌ان.
چون اگه یکی از زن‌ها چیزی یادش رفت، اون یکی بتونه بهش یادآوری کنه.

وقتی کسیو برای شهادت خواستین، نباید بگه نه یا طفره بره.

توی نوشتن مبلغ و مدت بدهی، حالا چه کم باشه چه زیاد، سستی نکنین، پشت گوش نندازین.
چون این کار پیش خدا عادلانه‌تره، منصفانه‌تره، سند محکمه‌پسندتری هم هست و جلوی اختلاف و دردسرهای بعدی رو می‌گیره.

حالا اگه خرید و فروش‌تون نقدی بود، یعنی پول و جنس همون‌جا رد و بدل شد، اشکالی نداره ننویسین؛
ولی بازم اگه معامله‌تون مهمه، بهتره شاهد بگیرین.

مواظب باشین به نویسنده یا شاهد سخت نگیرین، اذیتشون نکنین.
اگه اذیتشون کنین، از راه درست منحرف شدین و در واقع به خودتون ضرر زدین.

حواستون باشه که زیر نگاه خدا هستین.
اون شما رو راهنمایی می‌کنه، یاد می‌ده، چون همه‌چیزو می‌دونه و هیچ چیز ازش پنهون نمی‌مونه.

معنی تک تک کلمه‌ها:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ: ای اونایی که، کسایی که، ای گروهی که
آمَنُوا: ایمان آوردین، باور کردین، دل سپردین
إِذَا: وقتی که، هر وقت، موقعی که
تَدَايَنتُم: به هم قرض دادین‌و‌گرفتین، بده‌وبستون کردین، معامله کردین
بِدَيْنٍ: با قرضی، با بدهی‌ای، با وامی
إِلَىٰ: تا، تا زمانی، تا وقتی
أَجَلٍ: زمان مشخص، موعد، تاریخ سررسید
مُسَمًّى: تعیین‌شده، معلوم، مشخص‌شده
فَاكْتُبُوهُ: پس بنویسینش، ثبتش کنین، یادداشتش کنین
وَ لْيَكْتُبْ: و باید بنویسه، مسئول نوشتن باشه
بَيْنَكُمْ: بین خودتون، در میان‌تون، وسط شما
كَاتِبٌ: نویسنده، نگارنده، ثبت‌کننده
بِالْعَدْلِ: با عدالت، منصفانه، درست‌
وَلَا: و نه، و نباید، نکنه که
يَأْبَ: امتناع کنه، سر باز بزنه، قبول نکنه
كَاتِبٌ: نویسنده، کاتب، کسی که می‌نویسه
أَنْ: که، تا اینکه، برای اینکه
يَكْتُبَ: بنویسه، یادداشت کنه، ثبت کنه
كَمَا: همون‌طور که، مطابق اینکه، طبقِ
عَلَّمَهُ: یاد داده بهش، آموزش داده، یادش داده
اللَّهُ: خدا، پروردگار، اون بالایی
فَلْيَكْتُبْ: پس بنویسه دیگه، پس شروع کنه به نوشتن، پس وظیفه‌شه بنویسه
وَلْيُمْلِلِ: و دیکته کنه، بگه تا نویسنده بنویسه، بگه چی بنویسن
الَّذِي: اون کسی که، همونی که، فردی که
عَلَيْهِ: بر عهده‌شه، به گردنشه، مسئولشه
الْحَقُّ: حق، بدهی، تعهد
وَلْيَتَّقِ: و بترسه، تقوا داشته باشه، مواظب باشه
اللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق
رَبَّهُ: پروردگار خودش، صاحبش، خداش
وَلَا: و نه، نباید، نکنه
يَبْخَسْ: کم بذاره، چیزی از قلم بندازه، کوتاهی کنه
مِنْهُ: از اون، ازش، از بدهی
شَيْئًا: هیچ‌چیز، ذره‌ای، یه کوچولو هم
فَإِنْ: پس اگه، اگر، چنانچه
كَانَ: بود، هست، شده
الَّذِي: اون کسی که، فردی که، همونی که
عَلَيْهِ: بر عهده‌شه، گردنشه، مسئولشه
الْحَقُّ: بدهی، دین، تعهد
سَفِيهًا: سبک‌عقل، نادان، بی‌تجربه
أَوْ: یا، یا اینکه، یا هم
ضَعِيفًا: ناتوان، ضعیف، کم‌توان
لَا يَسْتَطِيعُ: توانایی نداره، قدرت نداره
أَنْ: که، تا، برای اینکه
يُمْلَّ: دیکته کنه، بگه چی بنویسن، توضیح بده
هُوَ: خودش، اون، همون فرد
فَلْيُمْلِلْ: پس باید دیکته کنه، باید بگه، باید توضیح بده
وَلِيُّهُ: ولیّش، سرپرستش، قیمش
بِالْعَدْلِ: با انصاف، منصفانه، عادلانه
وَاسْتَشْهِدُوا: و شاهد بگیرین، دعوت به شهادت کنین، گواه بیارین
شَهِيدَيْنِ: دو شاهد، دو تا گواه، دو نفر شاهد
مِنْ: از میان، از بین، از
رِجَالِكُمْ: مردای خودتون، مردهای جامعه‌تون، مردای آشنای مورد اعتماد
فَإِنْ: پس اگه، اگر، چنانچه
لَمْ يَكُونَا: نباشن، حضور نداشته باشن، موجود نباشن
رَجُلَيْنِ: دو مرد، دوتا مرد، دو نفر مرد
فَرَجُلٌ: پس یه مرد، یه آقا، یک مرد
وَ امْرَأَتَانِ: و دو زن، دو خانم، دوتا بانو
مِمَّنْ: از کسانی که، از اونایی که، از گروهی که
تَرْضَوْنَ: راضی هستین، قبولشون دارین، اعتماد دارین
مِنَ: از، از بین، از دل
الشُّهَدَاءِ: گواهان، شاهدها، شاهدای مورد اعتماد
أَنْ: که، تا، برای اینکه
تَضِلَّ: فراموش کنه، گم کنه یادش، اشتباه کنه
إِحْدَاهُمَا: یکی‌شون، یکی از اون دو تا زن، یکی از اون دوتا
فَتُذَكِّرَ: یادآوری کنه، به یاد بیاره، گوشزد کنه
إِحْدَاهُمَا: اون یکی‌شون، اون دومی
الْأُخْرَىٰ: دیگری، همراهش، اون یکی
وَلَا: و نباید، نکنه، حرامه که
يَأْبَ: امتناع کنن، خودداری کنن، نه بگن
الشُّهَدَاءُ: شاهدها، گواه‌ها، کسایی که شهادت می‌دن
إِذَا: وقتی که، هر وقت، اگه
مَا: که، وقتی، هر وقت
دُعُوا: دعوت شدن، خواسته شدن، صداشون زدن
وَ لَا: و نباید، نکنین، نذارین
تَسْأَمُوا: خسته بشین، بی‌حوصله بشین، تنبلی کنین
أَنْ: از اینکه، برای اینکه، که
تَكْتُبُوهُ: بنویسینش، ثبتش کنین، یادداشتش کنین
صَغِيرًا: کم، کوچیک، ناچیز
كَبِيرًا: زیاد، بزرگ، سنگین
إِلَىٰ: تا، تا وقتی، تا زمان
أَجَلِهِ: سررسیدش، موعدش، زمانش
ذَٰلِكُمْ: این کارتون، این دستور، این توصیه
أَقْسَطُ: عادلانه‌تر، منصفانه‌تر، درست‌تر
عِندَ: نزد، پیش، در نظر
اللَّهِ: خدا، پروردگار، آفریدگار
وَأَقْوَمُ: محکم‌تر، درست‌تر، پابرجاتر
لِلشَّهَادَةِ: برای گواهی، برای شهادت، برای ثبت حقیقت
وَأَدْنَىٰ: نزدیک‌تر، بهتر، بیشتر
أَلَّا تَرْتَابُوا: برای اینکه شک نکنین، دو دل نشین، تردید نکنین
إِلَّا: مگر، به‌جز، فقط
أَنْ: که، اگر، در صورتی که
تَكُونَ: باشه، اتفاق بیفته، انجام بشه
تِجَارَةً: معامله، تجارت، خرید و فروش
حَاضِرَةً: نقدی، درجا، فوری
تُدِيرُونَهَا: می‌گردونین، انجامش می‌دین، بین خودتون رد و بدل می‌کنین
بَيْنَكُمْ: بین خودتون، با هم، بین خودتون و طرف مقابل
فَلَيْسَ: پس نیست، لازم نیست، اشکال نداره
عَلَيْكُمْ: بر شما، به گردن شما، وظیفه‌تون
جُنَاحٌ: گناهی، اشکالی، ایرادی
أَلَّا: که نه، اگر نخواستین، اگه انجام ندادین
تَكْتُبُوهَا: ثبتش کنین، بنویسینش، یادداشتش کنین
وَأَشْهِدُوا: و شاهد بگیرین، گواه بیارین، گواه داشته باشین
إِذَا: وقتی، هنگامی که، وقتی که
تَبَايَعْتُمْ: خرید و فروش کردین، معامله کردین، دادوستد کردین
وَ لَا: و نباید، هرگز، اصلاً
يُضَارَّ: آسیب زده بشه، اذیت بشه، تحت فشار قرار بگیره
كَاتِبٌ: نویسنده، کاتب، ثبت‌کننده
وَلَا: و نه، همچنین
شَهِيدٌ: شاهد، گواه، ناظر
وَإِنْ: و اگر، چنانچه، در صورتی که
تَفْعَلُوا: انجام بدین، این کارو بکنین، خلاف کنین
فَإِنَّهُ: پس اون، واقعاً اون، بی‌گمان اون
فُسُوقٌ: گناه، فساد، نافرمانی
بِكُمْ: از طرف شما، توسط شما، در شما
وَاتَّقُوا: بترسین، مواظب باشین، تقوا داشته باشین
اللَّهَ: از خدا، برای خدا، پیش خدا
وَ يُعَلِّمُكُمُ: و یاد می‌ده بهتون، آموزش می‌ده، راه نشون‌تون می‌ده
اللَّهُ: خدا، پروردگار، اون مهربون بالا
وَ اللَّهُ: و خدا، و همون خدا، و خود خدا
بِكُلِّ: به هر چیزی، از همه، توی همه
شَيْءٍ: چیز، موضوع، امر
عَلِيمٌ: آگاه، باخبر، دانا

این آیه میگه:
ای شمایی که ایمان آوردی.
اگه یه روز با کسی معامله کردی…
اگه پولی قرض دادی یا قرض گرفتی…
اگه یه تعهد مالی بینتون رد و بدل شد…
و قراره یه مدت‌زمانی بگذره تا صاف بشه…

برو و بنویسش. آره! جدی می‌گم، بنویسش.
یه نفر باسواد بین خودتون پیدا کن. یکی که بی‌طرف باشه. عادل باشه. منصف باشه. اونم باید درست و منظم بنویسه. نه دل‌به‌خواهی، نه ناقص. درست همون‌طور که خدا یادش داده. همون‌جوری.
نویسنده هم کلاس نذاره. نگه "ولش کن"، "حوصله ندارم"، "کار دارم"... نه، بشینه و بنویسه. همون‌طور که خدا بهش نعمت قلم داده.
و اون کسی که بدهکاره، باید خودش بگه.
بگه چقدر بدهکاره، به کی، تا کی…
با صداقت. با انصاف.
نه اینکه یه چیزی قایم کنه. نه اینکه کم بگه.
ولی اگه بدهکار یه مشکلی داره…مثلاً عقلش نمی‌رسه…یا ضعیفه…یا زبونش بند میاد…پس یکی که سرپرستشه، قَیّمش، بزرگ‌ترش، اون باید درست و عادلانه بگه.
و بعدش، شاهد بیار. دوتا مرد سالم و معتمد. اگه دوتا مرد نبود، اشکال نداره:‌یه مرد و دوتا زن. از همونا که قبولشون داری.
چرا دوتا زن؟
چون شاید یکی‌شون یه چیزی رو فراموش کنه، اون یکی یادش بندازه. کمکش کنه.
و اونایی که شاهد شدن، دیگه وقتش که شد، نباید جا بزنن. نباید بگن "ما حال نداریم"، "یادمون نمیاد"…
و تو هم، تنبلی نکن. کم باشه یا زیاد، کوچیک یا بزرگ، بنویسش.‌ تا وقتش که رسید، حرف و حدیثی نباشه. دلخوری نشه. دعوا نشه. شک نداشته باشی.
البته، اگه معامله‌تون نقدی بود… پول رو همون‌جا دادی، جنس رو همون‌جا گرفتی، خب، نوشتن لازم نیست.
ولی بازم… شاهد گرفتن خوبه. آرومت می‌کنه. محکمه‌پسنده.
و نکنه به نویسنده سخت بگیری… یا شاهد رو اذیت کنی… یا بگی "چرا اینو نوشتی؟ چرا اومدی شهادت دادی؟" اگه این کارو بکنی، از مسیر خدا دور شدی… یه جور فسوقه… یه جور بی‌راهه‌س…
تقوای خدا رو داشته باش…‌حرمت خدا رو نگه دار… بدون که خدا خودش بهت یاد می‌ده. و از هیچی بی‌خبر نیست. همه چی رو می‌دونه.

نتیجه اینکه:
زندگی، فقط نماز و روزه نیست. ایمان، فقط تسبیح و ذکر نیست. دین، توی معامله‌ته. توی قول‌و‌قرارت. توی نوشته‌ای که می‌نویسی. توی پولی که قرض می‌دی. توی چکی که می‌کشی. توی قسطی که می‌گیری.
اگه درست بنویسی، اگه شاهد بیاری، اگه با انصاف باشی، هم خدا راضیه، هم خودت راحتی.
یه کاغذ کوچیک، یه قلم ساده، می‌تونه یه دنیا اختلاف رو بخوابونه.
یه برگ سند، می‌تونه یه عمر رفاقت رو حفظ کنه.
پس حواست باشه. یه معامله، فقط رد و بدلِ پول نیست. یه امتحانه‌… واسه صداقتت، انصافت، دین‌داریت.
پس، بنویس.‌ شاهد بگیر. انصاف داشته باش. و دلت قرص باشه، چون خدا با عادلاست.
نهج‌البلاغه
#حکمت_39
بخش دوم
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
نهج البلاغه
حکمت ۳۹
بخش دوم

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ، إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.

امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: ‌هرگاه انجام امور مستحب، به وظایف واجب آسیب رسانَد یا آن‌ها را به حاشیه براند، نه‌تنها موجب نزدیکی به پروردگار نمی‌شود، بلکه بُعد و دوری از مقام قرب الهی را در پی دارد.

واژه‌ها:
لَا: نه، هرگز، هیچ‌گاه
قُرْبَةَ: نزدیکی، تقرب، پیوند با خدا
بِالنَّوَافِلِ: با مستحبات، به وسیله‌ی کارهای مستحب، با عبادت‌های اضافی
إِذَا: اگر، زمانی که، هرگاه
أَضَرَّتْ: آسیب رسانَد، زیان بزند، لطمه بزند
بِالْفَرَائِضِ: به واجبات، به کارهای فرض شده، به تکالیف ضروری
شرح:
خانه از پای‌بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است

پای‌بند یک خانه یعنی بنیان و اساس و شالوده آن؛ یعنی پایه‌ها و ستون‌های آن. این‌ها اصل و مهم‌ترین بخش خانه‌اند و نقش و نگارها و تزیینات، همه فرع‌اند.
اگر به جای پرداختن به پای‌بند خانه، تمام توجه و تمرکز روی تزیینات و دکور آن خانه باشد، بی‌شک آن خانه فرو خواهد ریخت و آدمی به آمال و آرزوهای خود نزدیک نخواهد شد.
بر همین اساس، وجود نازنین أمیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:
اصل و فرع کنید، و پیش از فرع به اصل بپردازید. مبادا با پرداختن به فرع، به اصل آسیب بزنید؛ که در این صورت هیچ سود و بهره‌ای نخواهید داشت.
فرمود:
لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ، إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.
هرگز به کمک مستحبات، قرب و تقرّب حاصل نمی‌شود، هنگامی که با انجام آن مستحبات، به واجبات و امور مهم و اصولی آسیب برسد.
حال چه باید کرد؟
باید اصل و فرع نمود و در ابتدا سراغ اصل‌ها رفت.‌و باید ارزش‌گذاری کرد و نخست به سراغ باارزش‌ترین‌ها رفت. و آن اصل ها و باارزش‌ترین‌ها، همان واجبات‌اند.
یک تعبیر دقیق و بسیار کاربردی، همین أمیرالمؤمنین علیه‌السلام در جای دیگری دارد، درباره‌ی سقوط حکومت‌ها. می‌فرماید:
يُسْتَدَلُّ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ:

یعنی به چهار دلیل دولت‌ها سقوط می‌کنند:

۱. تَضْيِيعِ الْأُصُولِ: رها کردن اصول؛ یعنی چیزهایی که اساس و بنیان جامعه هستند و از ضرورت و اهمیت و اولویت بیشتری برخوردارند.
۲. وَالتَّمَسُّكِ بِالْفُرُوعِ: چسبیدن به فروع؛ یعنی درگیر شدن با مسائلی که درجه‌ دو و سه‌اند، و اولویت چندانی ندارند.
برای مثال: پرداختن به منکرات مسئولین اصل است یا پرداختن به منکرات مردم؟
مسلماً پرداختن به منکرات مسئولین چرا که مردمان تابع حاکمان خودند و رنگ آنها را می‌گیرند و همرنگ آنها می‌شوند.
یا حل مسائل معیشتی اصل است یا تمرکز روی مقوله حجاب؟
ممکن است کسی بگوید: هر دو اصل‌اند، هم معیشت هم حجاب.
بسیار خوب. در این‌جا باید به یک قاعده‌ مهم توجه کرد که برآمده از کلام اهل بیت است و در فقه و عقل نیز جاری‌ست: و آن قاعده‌ی تزاحم است.
یعنی وقتی دو اصل در کنار هم قرار می‌گیرند و امکان اجرای هم‌زمان‌شان وجود ندارد، باید دید کدام مقدم است.
چگونه تشخیص دهیم؟ از دو راه.

اول اینکه: ببینیم کدام یک بدل دارد و کدام ندارد؟
فرض کنید شما در حال اقامه‌ی نماز واجب هستید و هم‌زمان، کودکی افتاده در استخر و دست و پا می زند.
و در اینجا نماز واجب است، و نجات جان طفل هم واجب. اما نمی‌توان هر دو واجب را هم‌زمان انجام داد.
و در این‌جا می بینیم:
– نماز، بدل دارد؛ و می‌توان دوباره آن را خواند.
– اما جان طفل بدل ندارد؛ پس باید نماز را بشکنی و جان او را نجات دهی.
و دوم اینکه: توجه به زمان؛ و اینکه کدام عمل، زمان و فرصت انجام کمتری دارد؟ همان اولویت پیدا می کند.
و آن‌چه وقت و فرصت بیشتری دارد فعلا باید کنار گذاشت.
و در اینجا هم باید دید معیشت فرصت و زمان بیشتری دارد یا پرداختن به مسئله حجاب.
کدام اگر تاخیر بشود آسیبش کمتر یا بیشتر است.

۳. وَتَقْدِيمِ الْأَرَاذِلِ: مقدم داشتن انسان‌های بی ارزش، کم‌ارزش، نابلد و ناآزموده.
یعنی کسانی که صلاحیت و توانایی لازم را ندارند، در رأس کارها گذاشته و گماشته شوند.

۴. وَتَأْخِيرِ الْأَفَاضِلِ: کنار گذاشتن انسان‌های ارزشمند، دانا، کاربلد و باتجربه.
وقتی چنین کسانی حذف شوند، ساختار اداره‌ی جامعه فرو خواهد ریخت.
از اینرو أمیرالمؤمنین علیه‌السلام به صراحت می‌فرماید:
این چهار عامل، مایه‌ی سقوط هر حکومت است؛ اما نه فقط حکومت‌ها، بلکه افراد نیز با همین الگو سقوط می‌کنند.
هر کسی در زندگی فردی خود اگر اصل را رها کند و به فرع بچسبد، یعنی واجبات و امورات مهم و اولویت دار را رها کرده و به مستحبات و مسائل غیر مهم بپردازد، یا امورات بی‌ارزش را مشغول و امورات ارزشمند را ترک کرده و کنار بگذارد، بدون شک سقوط خواهد کرد.
و این دقیقاً علت سقوط اکثریت مردم است. زیرا اصول را رها و درگیر حواشی و فروع شده‌اند.
در جایی هم تصریخ کرده و فرمود:
إِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ يَطْلُبُونَ الْفُضُولَ وَيَضَعُونَ الْأُصُولَ.
بیشتر مردم این‌گونه‌اند که دنبال حاشیه‌ها می‌روند و اصول را رها می‌کنند. و آنچه برایشان جاذبه دارد حاشیه‌ها هستند.
واقعاً هم همین‌طور است.
شما می بینی که حاشیه‌ی فوتبال از خود فوتبال جذاب‌تر و پرمخاطب‌تر است.
برنامه‌ی نود، بیشترین مخاطب را داشت؛ چون بیشتر به حواشی می‌پرداخت.
در شبکه‌های اجتماعی نیز، حاشیه‌ی زندگی افراد بیشترین بازدید را دارد، نه واقعیت زندگی‌شان و زندگی واقعی شان.
در جایی دیگر می‌فرماید:
مَنْ اشْتَغَلَ بِالْفُضُولِ فَاتَهُ مِنْ مُهِمِّهِ الْمَأْمُولِ.
هر کسی خود را مشغول امور حاشیه‌ای و بیهوده کند، از امور مهمی که از او امید می‌رود، غافل خواهد شد.
و و در جایی درمان و علاج را هم فرمود:
كُنْ مَشْغُولًا بِمَا أَنْتَ مَسْؤُولٌ.
مشغول کاری باش که فردا از تو بازخواست خواهند کرد.
و به خداوندی خدا قسم، این‌ها درس‌های ناب زندگی‌اند. و در جای جای زندگی کاربرد و کارایی دارد.
به عنوان نمونه: الان وقت فوتبال است و مشغول تماشای آن هستی، اما پدر و مادرت در خانه خود تنها و غریب نشسته و چشم انتظار شما هستند و نیاز به توجه و محبت شما دارند.
أمیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: از من می شنوی تلویزیون را خاموش کن، و شتابان خود را به پدر و مادرت برسان.
چرا که فردا از تو نمی‌پرسند: «فوتبال دیدی یا نه؟»
بلکه می‌پرسند: هوای پدرت و مادرت را داشتی یا نه؟
و اگر چنین کنی ای خوشا بحالت.
که در کلامی فرمود:
طُوبَى لِمَنْ جَعَلَ كُلَّ جِدِّهِ لِمَا يُنْجِيهِ.
ای خوشا بر احوال کسی که تمام تلاش خود را صرف چیزی کند که او را نجات می‌دهد.

نتیجه‌ اینکه:

نجات انسان، در گرو شناخت "اصل" و "فرع" در زندگی است.
هر که اصل‌ها را بشناسد و به آنها اولویت دهد، در دنیا و آخرت سربلند خواهد بود؛ و هر که در حاشیه‌ها غرق شود، از حقیقت دور خواهد ماند.

برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:

۱. هر روز از خودت بپرس: آیا کاری که الان انجام می‌دهم، جزء "امور اصلی" است یا "فرعی"؟
۲. واجبات و امورات مهم و پر اهمیت را اولویت بده؛ مخصوصاً در خانواده، عبادات، معاش و روابط اجتماعی.

۳. در تزاحم‌ها، اول وقت و جایگزین را بسنج. ببین کدام کار فرصت‌پذیرتر است و کدام بی‌بدیل.

۴. مراقب باش با امور بیهوده مثل پرسه‌زدن در فضای مجازی، حاشیه‌ها، سرگرمی‌های بی‌ثمر وقتت را نسوزاند.

۶. مشغول کاری باش که فردا از تو درباره‌اش سؤال می‌شود؛ و مورد بازخواست قرار می‌گیری.
نهج‌البلاغه
#حکمت_40
محمد رضا رنجبر
@mrranjbar3
نهج البلاغه
حکمت ۴۰

وَ قَالَ (علیه السلام): لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.

امیر گلها که درود خدا بر او باد: زبانِ انسانِ عاقل، پشتِ قلب او قرار دارد؛ یعنی تا نیندیشد و نسنجَد، لب به سخن نمی‌گشاید.
اما قلبِ انسانِ نادان، پشتِ زبان اوست؛ یعنی سخن می‌گوید پیش از آن‌که بیندیشد.
عاقل، سخنش را می‌سازد، می‌سنجَد، و آنگاه بر زبان جاری می‌کند.
اما نادان، سخن را بی‌درنگ می‌گوید و سپس درمی‌یابد که چه گفته است.

واژه‌ها:

لِسَانُ: زبان، گفتار، حرف
الْعَاقِلِ: آدم عاقل، خردمند، کسی که فکر می‌کنه
وَرَاءَ: پشت، عقب، پسِ
قَلْبِهِ: دلش، قلبش، عقل و درونش
وَ: و، همچنین، همینطور
قَلْبُ: دل، عقل، باطن
الْأَحْمَقِ: آدم نادون، بی‌فکر، سبک‌سر
وَرَاءَ: دنبال، پشت، پسِ
لِسَانِهِ: زبانش، دهنش، گفتارش
شرح:
خیاط‌ها، بزازها، اول پارچه را اندازه می‌گیرند و بعد قیچی می‌زنند و می‌برند و برش می‌دهند. اندازه نگرفته، امکان ندارد پای قیچی به میان بکشند.
حالا زبان، قیچی است و سخن گفتن، عین قیچی زدن.
ندیدی گاهی با یک حرف، رابطه و ارتباط شما با کسی یا کسانی برای همیشه قطع و قیچی می‌شود؟ پس زبان قیچی است و کار قیچی را می‌کند.
به همین خاطر، مثل قیچیِ بزاز و خیاط، اول باید اندازه گرفت؛ اندازهٔ ظرفیتِ طرف مقابل و اندازهٔ تأثیر و تأثیرگذاریِ سخن، همینطور آستانه تحمل خود، چون به هر حال به دنبال هر گفتنی شنیدنی است، و آنگاه قیچی زد، یعنی زبان به سخن گشود.
به همین خاطر سعدی می‌گفت:
نباید سخن گفت ناساخته
نشاید بریدن نینداخته
می‌گفت ناساخته یعنی نسنجیده نباید سخن گفت، همان‌طور که نینداخته یعنی اندازه نگرفته، نباید پارچه را برید.
و ساده‌ترش را جای دیگری گفت:
اول اندیشه وانگهی گفتار
یعنی اول فکر کن، بعد حرف بزن.

و این‌ها را سعدی از پیش خود نگفت، بلکه ترجمهٔ سخنِ وجود نازنینِ امیرالمؤمنین است.
حقیقتاً سعدی، عین زنبور عسلی است که روی گل می‌نشیند و از شهد آن می‌نوشد و از آن عسل می‌سازد و کام همگان را شیرین می‌نماید. او بر خوانِ سفرهٔ سخنِ امام نشسته است و شهد آن را نوشیده و از کلامِ خود عسل ساخته است.

و سخن امام علیه‌السلام این است:
لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ،
یعنی آدم عاقل، زبانش دفتر خاطرات نیست که هر حرفی در آن باشد و زده شود، چون زبانش پشتِ قلبش ـ که در اینجا به معنای عقل است ـ قرار دارد.
یعنی چه؟
یعنی اول تعقل می‌کند، اندیشه می‌کند، اندازه می‌گیرد، و آنگاه به زبان سخن می‌گوید.
و همین اندازه گرفتن و تعقل نمودن و سکوت کردن، ممکن است از یک دعوای بزرگ، یک دل‌خوری عمیق، و یک پشیمانیِ طولانی جلوگیری کند.
و اینجاست که دهان، عین صدف می‌شود که وقتی باز می‌شود، لؤلؤ و مروارید بیرون می‌ریزد.
نقطهٔ مقابل انسان عاقل، احمق است.
و احمق درست بر خلاف عاقل:
وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ؛
یعنی عقلش پشت زبانش قرار دارد.
یعنی اول حرف می‌زند، و بعد فکر می‌کند که چه گفت! و حاصل گفته‌اش نیز چیزی جز پشیمانی نیست.
و در حقیقت باید گفت:
عاقل، اول فکر می‌کند، بعد حرف می‌زند.
احمق، اول حرف می‌زند، بعد پشیمان می‌شود.
و بر اساس این سخن امام علیه‌السلام، زبان آینهٔ عقل است، بلکه تستِ عقل است و می‌خواهد بگوید: علامت عاقل بودن تو، همین است که پیش از سخن، فکر کنی.
و تو وقتی عاقلی که جای زبانت پشتِ عقلت باشد و هرگز جابه‌جا نشود.
و از جمله جاهایی که این جابه‌جایی به‌شدت اتفاق می‌افتد، در عصبانیت‌هاست.
در عصبانیت‌ها، زبان عقل را کنار می‌زند و خود جلو می‌افتد و جلودار می‌شود.
به همین خاطر، در وقت عصبانیت توصیه کرده‌اند که حتماً جابه‌جا شوید.
درست مثل کتری که وقتی روی اجاقِ صحرایی به جوش می‌آید، آن را از روی اجاق کنار می‌گذارید.
بر همین اساس، امام صادق علیه‌السلام فرمود:
اذا غضبت فغیّر مکانک
هرگاه و هرجا غضبناک و عصبانی شدی، سریع جابه‌جا شو.

نتیجه‌ اینکه:
زبان می‌تواند پل باشد یا تیغ، پیوند دهد یا بگسلد. و تفاوتش تنها در یک چیز است: پیش از سخن، اندیشه کرده‌ای یا نه.

برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی:
۱. قبل از هر سخن از خودت بپرس: «آیا این سخن لازم است؟»
۲. هنگام عصبانیت، مکانت را عوض کن.
۳. در گفت‌وگوهای خانوادگی، ابتدا ظرفیت شنونده را بسنج، سپس موضوع را با نرمی مطرح کن.
۴. دفترچه‌ای داشته باش و در آن، جمله‌هایی که باعث دلخوری یا پشیمانی شده‌اند، یادداشت کن و از آن‌ها درس بگیر.
سلام و ارادت
به محضر همه دوستان همراه
به دلیل برنامه‌های مناسبت عید سعید غدیر خم امکان برگزاری جلسات درس چه تفسیر قرآن چه نهج البلاغه و چه صحیفه سجادیه نیست.
انشالله به شرط حیات بعد از اتمام مراسمات جلسات درس را پی می‌گیریم.
2025/06/28 06:06:58
Back to Top
HTML Embed Code: