Telegram Web Link
در ستایش حقیقت و صلح در پرتو آتش‌بس احتمالی میان جمهموری اسلامی ایران و رژیم اسرائیل

◀️موسی اکرمی


در جهانی که حقیقت اغلب قربانی مصلحت است، آنچه بیش از هر چیز نیاز داریم، نه صرفاً تحلیل‌های استراتژیک و سیاسی، بلکه صدائی است که از ژرفای اخلاق، خردمندی و انسان‌گرایی برخیزد. این سخن را نه از موضع یک سیاست‌مدار یا تحلیل‌گر امنیتی، بلکه از موضع یک استاد فلسفۀ ایرانی و شهروند دغدغه‌مند جهانی بیان می‌کنم که خود را پیش از هر چیز، یک انسان، یک ایرانیِ ‌نگرانِ حال و آیندۀ انسان، و یک مدافع عدالت و آزادی و صلح برای میهنم و برای جهان می‌داند.


در این لحظات که از آتش‌بس میان ایران و رژیم اسرائیل سخن گفته می‌شود، نخست باید پرسید: آیا این آتش‌بس به‌راستی آتش‌بس است؟ و اگر هست، آیا "صلحی پایدار" را نوید می‌دهد، یا تنها گونه‌ای توقف موقتی در چرخه‌ای از خشونت است که هرازگاهی تغییر شکل می‌دهد، ولی ریشه‌های آن همچنان در خاک خشونت و بی‌توجهی به قوانین و پیمان‌های بین‌المللی و اخلاق باقی است؟
من از کسان نیستم که صلح را با تسلیم، یا میهن‌دوستی را با بیزاری از دیگری یکی می‌پندارند. در تحلیل این رخداد، باید هم دل‌بستگی به میهن را در نظر داشت، هم تعهد به وجدان جهانی و ارزش‌های انسانی را.

۱.دربارۀ ایران


ایران، گذشته از ارزشمندی آن با ویژگی‌های فرهنگی و تمدنی دیرین، میهن من است، و عشق به آن نه از تعصب، که از آگاهی ریشه می‌گیرد. هیچ میهن‌پرستی‌ای را نمی‌توان راستین دانست اگر برای مردمِ میهنش آزادی، عدالت، صلح، کرامت، رفاه و حقیقت نخواهد. ما در ایران، سال‌هاست که در کشاکش میان آرمان‌های انقلاب و واقعیت‌های سخت معیشت و سیاست زیسته‌ایم. علی‌رغم این که انقلاب با همۀ مشکلات گوناگونش توانست دستاوردهای بزرگی در آزادسازی توان و شایستگی‌های ملی و آبادسازی روستاها و حاشیه‌های شهرها و گسترش کمی و کیفی آموزش و بهداشت داشته باشد، ولی مردمِ ما سال‌ها در سکوتِ ویرانگرتحریم‌ها، در فساد سرطانی مدیریتی و مالی و اخلاقی، در فضای بحرانی سیاست‌‌ورزی در ساحات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و زیست‌محیطی، در زیر سایۀ جنگ روانی، و در نبردی نابرابر برای زندگی، سر کرده‌اند در حالی که شایستۀ جهانی بسیار بهترند. من همواره خواهان سامانۀ حکمرانی‌ای برای ایران بوده‌ام که بر پایۀ قانون‌گرایی و مخالفت با هر گونه تبعیض در میان شهروندان در خدمت آزادی و رفاه و عدالت  و صلح و آبادانی و آموزش و بهداشت پیشرفته برای همگان باشد، و بر پایۀ احترام به رأی و آزادی مردم، سیاست خارجی را از متن منافع ملی و کرامت انسانی استخراج کند، نه از دل تقابل‌های ایدئولوژیک و سیاست‌هائی که دور از خرد جمعی ایرانی‌‌اند، تا بتواند با اتخاذ سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز با همسایگان و جهان نقش درخور خود را در دو سطح ملی و بین‌المللی ایفا کند. در دستیابی به چنین سامانه‌ای نیاز به نقد جدّی مسئولانۀ ساختار سیاسی کشور و تغییر بنیادی در انتخاب و انتصاب کارگزاران داریم.

۲.دربارۀ اسرائیل

اسرائیل، هر چند از واقعیت سیاسی عضویت در سازمان ملل متحد برخوردار است، ولی باید از سوی همۀ ناظران انسان‌دوست داخلی و خارجی به گونه‌ای جدّی نقد شود، چنان که تاریخش با بی‌توجهی نسبت به قوانین و مصوبات و پیمان‌های بین‌المللی، نقض خودسرانه و متفرعنانۀ آن‌ها، تداوم اشغالگری، تبعیض نژادی، کشتار غیرنظامیان فلسطینی، تنش‌آفرینی خشونت‌آمیز در منطقه و جهان، و دخالت در امور کشورها به بهانۀ احتمالی محافظت از خود یا ارتکاب اعمال غیرقانونی با توجیه اقدام پیشگیرانه نسبت به فعالیت‌های کشورهای دیگر آمیخته است. ولی نقد اسرائیل نباید بهانه‌ای برای یهودستیزی، یا چشم‌پوشی از حقوق انسانی شهروندان یهودی در سراسر جهان باشد، هر چند، شوربختانه، شماری از یهودیان درون و بیرون اسرائیل به گونه‌ای تعصب‌آمیز از سیاست‌های نادرست دولت‌های اسرائیل حمایت کرده‌اند. اسرائیل و مخالفان آن باید بدانند که دفاع از مردم فلسطین، دفاع از حق زیستنِ عادلانۀ آنان در چارچوب مصوبات بالادستی بین‌المللی و اخلاق جهانی است، نه دعوت به نابودی کشوری دیگر. آنچه میان ایران و اسرائیل باید برقرار شود، نه صرفاً آتش‌بس نظامی، بلکه دیپلماسی استوار بر واقع‌گرایی، خردورزی انسان‌گرایانه، حقوق بین‌الملل، ارادۀ ملت‌ها، حسن نیّت، اخلاق جهانی، و گفت‌وگوی سازنده با میانجیگری نهادهای موجه منطقه‌ای و جهانی در چارچوب قوانین و معاهده‌های بین‌المللی است.

ادامه در فرشته‌ای پسین 👇
1
ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆

۳.دربارۀ آمریکا

ایالات متحدۀ آمریکا برای بسیاری از ناظران ایرانی و غیرایرانی، آمیزه‌ای از عناصر بنیادین منفی و مثبت در سطح  ملی و جهانی است. از سوئی تاریخی از خشونت‌ورزی بی‌سابقه نسبت به بومیان و سیاهان، مداخلات ویرانگرانه در کشورهای دیگر، ایجاد جنگ‌های فرامرزی، حمایت از  دولت‌های دیکتاتوری ضدمردمی وابسته، و تحریم‌های ویرانگر زندگی مردمان کشورهای دیگر دارد؛ از سوی دیگر، در چارچوب تاریخی از آزادی‌خواهی مستتر در آرمان‌های بنیادگذاران و اعلامیۀ استقلال و قانون اساسی، و بینش و کنش شماری از سیاست‌ورزان دموکراسی‌خواه و ضد تبعیض نژادی، سنت‌هائی در آزادی بیان، فلسفۀ سیاسی و مبارزات مدنی دارد که شایستۀ شناخت و بهره‌گیری سنجیده‌اند. فزون بر آن نمی‌توان بر نقش بی‌همتای نهادهای آموزشی و پژوهشی آن در دستاوردهای عظیم علمی و فنّی چشم بست که البته بخشی از این دستاوردها نتیجۀ همکاری افرادی از کشورهای دیگر بوده است. نقد آمریکا، به‌ویژه در سیاست خارجی و نقض قوانین و منشورها و پیمان‌های بین‌المللی و خودمحوری و رفتار یک‌جانبه‌نگرانه و حمایت غیرمنطقی از رژیم اسرائیل ضروری است، ولی این نقد نباید به نفرت کور از کلیت غرب و فرهنگ و تمدن آن بینجامد؛ همچنان‌که دلبستگی به آزادی‌های مدنی و بهره‌گیری از دستاوردهای آمریکا در علم و فناوری و همچنین نظریه و عمل دموکراتیک نباید چشم ما را بر امپریالیسم و ابعاد و تجلیات گوناگون آن ببندد. این تناقض‌ها را باید بر پایۀ تحلیل و تبیین فلسفی ژرف و همه‌جانبه‌نگر از تاریخ به گونه‌ای عام و تاریخ آمریکا به گونه‌ای خاص فهمید،  و دور از شعارزدگی در فضائی از نقد دقیق علمی بررسی و داوری کرد.

۴.دعوت به صلح عادلانه

آتش‌بس میان جمهوری اسلامی و رژیم اسرائیل – اگر به‌راستی آتش‌بس باشد – تنها در صورتی ارزش دارد که به کاهش راستین رنج مردم اسرائیل و ایران و منطقه، ایجاد امید به آرامش روانی دراز مدت، حرکت اصولی مسئولانه در راستای احقاق حق قانونی فلسطینیان، ریشه‌کن کردن عوامل تنش‌زا، و تضمین کافی برای تداوم آتش‌بسی  بینجامد که ناظر به صلح واقعی در چارجوب رعایت همۀ قوانین و هنجارهای حقوق بشری و بین‌المللی  باشد. هر صلحی که از دلِ عدالت راستین همه‌جانبه برای خود و دیگری نجوشد، صرفاً تعلیق خشونت است، نه پایان آن. صلح، اگر قرار است پایدار باشد، باید از دلِ شجاعت خردمندان و انسان‌گرایانه در پذیرشِ دیگری، پذیرش تاریخ، و بازسازی همدلانۀ آینده شکل بگیرد.

۵.واپسین سخن

شوربختانه از دیدگاه فلسفه‌آموزی چون من، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که سلاح‌ها بیشتر از کتاب‌ها سخن می‌گویند، و رسانه‌ها بیشتر از خرد، جهت می‌دهند. ولی همچنان باور دارم که کلمات قدرت دارند؛ قدرتی برای شفقت، برای بیداری، برای التیام‌بخشی و ترمیم.
امروز بیش از هر زمان، نیازمند یک انسان‌گرایی نوین‌ایم؛ انسان‌گرایی‌ای که نه‌تنها برای مردمان خود، بلکه برای همۀ مردمان آزادی و عدالت و صلح بخواهد؛ به نام وجدان و به نام دستاوردهای بزرگ انسان در فلسفه‌ورزی در حوزه‌هائی چون اخلاق و سیاست؛ نه بر پایۀ قدرت‌طلبی، بر پایۀ حقیقت‌خواهی.

این صلح اگر آغازی باشد، باید آغازی برای بازاندیشی در کل منطق جنگ و صلح و نفی نگرش صلح استوار بر اعمال زور باشد. البته تا دستیابی به شرایط درخور منطقه‌ای و جهانی ممکن است کشورها ناگزیر باشند خود را مجهز به سلاح دفاعی کنند، ولی همگان باید به جهانی فاقد هر گونه سلاح کشتار جمعی بیندیشند.

من به عنوان یک انسان، به عنوان یک ایرانی باورمند به تجلی ارزش‌های صلح‌طلبانه در جلوه‌های گوناگون فرهنگ و هنر و تمدن دیرین ایرانی، خواهان صلح‌ام؛ نه صلحی که بر زورورزی و ستمگری و بیداد و ویرانه‌های حقیقت بنا شود، بلکه صلحی که با حقیقت‌طلبی آزادی، و عدالت برای خود و دیگری پیوندی ناگسستنی دارد


.
موسی اکرمی

صبحگاه سه‌شنبه سوم تیر ماه ۱۴۰۴، ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵

#آتش‌بس_ایران_و_اسرائیل
#صلح_عادلانه
#رابطۀ_ایران_و_آمریکا
#میهن‌دوستی_و_حقیقت‌طلبی
#فلسفۀ_اخلاق_جهانی
#جنگ_و_عدالت
#مکتب_ایرانی_صلح
#موسی_اکرمی
2👍1
بر چشم‌انداز باغ ققنوس: از حافظۀ آتش، تا زایش واژه‌ها
 
◀️موسی اکرمی
 
تقدیم به یاد قربانیان جنگ و ایستادگی در  راه آزادی و عدالت و صلح

پایان سرایش: سپیده دمان پنج‌شنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

منتشر شده در روزنامه‌ی شرق، چهارشنبه ۴ تیر ماه ۱۴۰۴، ص.۶ (فرهنگ)
 

پیش‌درآمد
 
در شبی که واژه‌ها خیس از باران باروت‌اند
و مادران  نام «ایران» را
- نه برای آزمون جغرافیا، بل برای روشنی و رهایی –
زیر لبانی شوره‌زده از خیسی چشمان
در گوش کودکان به زمزمه تکرار می‌کنند،
شعری می‌نویسم
- نه برای تاریخ،
بل برای آن لحظه که قلب،
از شنیدن صدای پدافند نزاری که هیچ ‌آژیری به پیشواز و بدرقه‌اش نمی‌رود
آه حسرت و دریغ می‌کشد
و از آنچه بر این سرزمین رفته است
بی‌اختیار  می‌لرزد.
*
چه دردناک است نگاه به قامت پهلوانی سرزمینی
که در چهار فصل هزاران ساله‌اش
نیزۀ دشمن را در برابر داشته است،
و خنجر خائن را در پشت.
*
ولی هنوز در برابر چشمان اشک‌بار
ققنوسی از نژاد سیمرغ
از دل خاکستر جان می‌گیرد
و شعر
از حلقوم ترکش‌خورده ترانه‌ می‌سازد
برای زندگی،
برای میهن،
برای فردائی
که در زیباترین رؤیاهای کودکان می‌رقصد
.

 
‌۱. سطرهای آتش و برگ‌های میهن
 
در آیینۀ آیین و افسانه و تاریخ و خاطره،
نامی ا‌ست به رنگ سبزه و خورشید
که نه یک واژه، نه خاکی بی‌روح
بلکه ترانۀ تداوم تپش حماسه و غزل است‌
در هزاره‌ها،
بر صفحۀ استخوانِ  سخت زمان،
و جانش شعله‌ای ا‌ست بر شانۀ باد
و خِرَدش جاری در حافظۀ رود و نسیم.
*
خاکش نه مدفن فراموشی نفس‌های حیات
بلکه رُستنگاه درختانی است
که هوای رسیدن به آسمان دارند،
و  در رؤیای گل و میوه
نامش را بر لبان جوانه‌ها می‌نشانند
تا چنانش نجوا کنند
که نام سرزمین آزادگان
در خوش‌ترین جای ذهن عاشقان
به آهنگ رقصی حماسی
طنینی جاودانه یابد.

‌۲. شعله‌ای بر فراز البرز
 
در طنین خوش‌آوای خرد و داد
و پژواک شاعرانۀ حماسه و مهر
ایران نه خاکستر
بل شعله‌ای ا‌ست بر بلندای البرز
دامن کشیده بر دامنۀ زاگرس
از شمال تا جنوبی همه آب و آینه
باجانمایه‌ای  نه از دروغ و جنگ
بل از طبیعتی سرشته از راستی و آشتی.
*
نامش نقش پرچمی است
نهفته در جان زمزمۀ همارۀ ما؛
که از سپیده‌دمان اسطوره
در هزار خان نبرد با اهریمنیان
نیزه و سپر سرفرازی بوده است
برای زندگی و رهایی،
رسیدن به صبح پنهان در پس گردنۀ هزار پیچ.
*
چون با شکست سکوت
نام زیبایش را پرچم سرود شادمانه کنیم
از آن نه دستمایۀ ستم‌ورزی شاه و سلطان
بل خاطرۀ زندۀ رهایی می‌سازیم
و نردبان بلند گُل‌آذین 
برای هر کودکی که ایمانی نهفته به آسمان رؤیا دارد.
 
‌۳. ضربۀ خیانت و تازیانۀ داوری
 
از نیرنگ شَغاد
تا غافلگیری دشمن‌یاران پنهان درون اسب تروا
از بوسۀ خیانت‌کارانۀ یهودا بر چهرۀ مسیح
تا نوازش عشوه‌گرانۀ شاپور با دستان شاهدخت هترا،
خائنان را بجز نفرین و بادافره نصیبی نیست.
*
آن‌گاه که خاک تفته خون‌های عاشق را فرا خواند،
و ترانه‌های زخمی جاودانه را تکرار کند،
هر دلی که
- به دستاویز هر نام مسخ‌شده‌ای:
از عشق و آزادی،
تا خدمت و انقلاب –
برای خیانت و نفوذ در دِژ میهن  بتپد
در حافظۀ تاریخ
به داوری تازیانه خواهد خورد.
*
در این دیارِ حادثه و حماسه
به یاد خواهد ماند
که کدام صدا
بذر شکوفایی به سوی خورشید  بوده است
و کدام توفان
ریشه در سونامی لرزه‌ای داشته است
که از ضربۀ خباثت ضحّاک
بر بازوی اتلسی پدید آمده است که زمین را بر شانه دارد.
 
‌۴. دل ظلمت، نام تو است
 
آاااای ضحّاک،
که دعوی نجات قربانیان بیداد داری
در دیار اهورایی آلوده به ستم و اندوه
سایه‌ات بر چهرۀ شب
حضور مرگی است بس سیاه
که حتا راه بر مهتاب می‌بندد
و از هر ستم و اندوهی در این سرزمین پیشی می‌گیرد.
*
از دهان عفن ترس‌افکن
چنان در صور آخرالزمانی می‌دمی  
که زن و نوزاد
با قلبی ترسیده از غرش بمب
و روانی گرسنۀ آرامش
در هجوم سونامی مرگی که تو برانگیخته‌ای خفه می‌شوند.
*
واااای بر این دانش و فنی
که در دست مرگ‌افشانان
از کین‌خویی و آز و غارت
زشت‌ترین هیولای کابوس کودکان را ساخته‌اند؛
و مادران در هراس شبانه از آن
نه پناهگاهی دارند و نه فرصتی
تا کودکان را  در لالایی آرامش رؤیا بخشند
و  ستارگان را آذین منظرشان کنند.
*
در آینۀ خون،
خود را بنگر که نه ققنوس یا سیمرغ
بل کرکس آزمند سیری‌ناپذیری
در پی لاشه‌های پرندگان عاشق این باغ.
 
‌۵. ننگ سنگ‌اندازان بر خانۀ خویش
 
- «درود بر ضحّاک» دیگر چیست؟!
-  این فریاد جغدهای شب‌زده‌ای ا‌ست
از حنجره‌های سفلیسی
که بر چهار راه فصول
به فریب چنان جار می‌زنند
که گویی آتش دهان ضحّاک  
از آسمان بی‌دفاع
تنها بر کاخ‌هائی می‌بارد
که بر کوخ‌ها ساخته‌شده‌اند
نه بر کپر و بر گندمزار،
و نه بر مدرسه و بر چشمه

ادامه در فرسته‌ی پسین 👇
ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆
*
شاید شاید شاید گاهی چنان شود
که ضحّاک دروازۀ دژ را بگشاید،
و شمشیر زهرآگین برکشد
و جوی خون روانه سازد
و چندی به زور و تزویر بر زنده‌ماندگان حکم راند؛
ولی قاعده چنان است
که در معرکۀ پخش جوایز در میان عمّال خویش
بر سر خائنان به میهن نه افسری از زر
بل تاجی از خار مرداب‌های عفن ننگزار
خواهد نهاد.
*
نامِ آن جغدهای آلوده‌دهان
 نه بر ستون خارایین افتخار
بلکه در حاشیه‌ی سیاهِ تاریخ
با جوهری از ننگ
حک خواهد شد،
که هرچند پرچمی بافته از واژه‌های رهایی برافراشته باشند،
ولی سنگ را
نه به سوی سپاه ضحّاک،
که بر دروازۀ دژ دیرین گنجینۀ خاطرۀ اسطوره و تاریخ افکنده‌اند.
*
بادها خائنان را
نه به نام، که به ننگ
به هر سو خواهند برد؛
و ننگ
میراثی است بر چهره‌های جزامی
که تاریخ
هرگز گرد فراموشی بر آن نخواهد پاشید.
 
 
‌۶. آواز خاکستر، نغمۀ آینده
 
چه شب‌هائی
که بی هر گونه تجربۀ معنای نور
بذر نغمه‌ها را در حلقوم خاک پوساندند
و چه شعرهائی
که چون غماواهای سوگ
در حنجره‌های عاشق دفن شدند.
*
ولی در گرگ و میش افق زخمی می‌توان دید
که پیر فرزانه به خنیاگری بیدار است،
و ققنوس ما
- آتش‌مرغ درخت ویسپوبیش -
از نیاز به زایشی که آتش را معنا می‌کند
بر بستر خاکستر خویش پر می‌کشد
تا خاکستر به زمزمۀ مقاومت بدل گردد
و آتش‌مرغ از نیاز برای زاده شدنِ دوباره
به جرقۀ نگاهی زخمی چشم بدوزد
و به  پیر فرزانۀ خنیاگر گوش بسپرد،
که در تاریکیِ روز
چنگِ گسسته‌تار خونین را کوک می‌کند
با زخمه‌ای از ایمان به فردائی
که نغمۀ جان‌فزا خواهد شد.
 
۷. دیواری از شعرِ زخمی برای باغ

ایران،
تنها میهن نیست،
که «درختِ ویسپوبیش» بس‌دانه است،
درمان هر درد و هر اندوه
در دلِ «دریای فراخ‌کرت»،
ایستاده در افق رؤیای روشن،
تا با هر بال‌افشانی سیمرغی از نژاد ققنوس،
هزار شاخه بر‌آوَرَد،
و با هر نشستنِ او،
هزار شاخه فرو می‌ریزد
و بذر آن پراکنده گردد،
در دل خاک حافظه‌ی فردا.
*
بر هزاران شاخسارِ آن،
پرندگان جاودان اسطوره و تاریخ
آشیان دارند،
- از پهلوانان استوره تا قهرمانان تاریخ،
از بندیانی که در سلول‌های تاریک،
آتش آزادی و عدالت را
در زیر خاکستر سکوت پنهان داشته‌اند،
تا تبعیدیان عاشقی
که سال‌ها است حسرت میهن را
با تپش قلب شماره می‌کنند.
*
در شبی که بر بال‌های آتش‌مرغ
تیر زخم زهرناک نابکار می‌بارد
با زخم و شعر،
به رسم مرزبانی و تیمارداری
باغ را دیوار و بذر را پناه می‌شویم ،
تا باغی که به جهان تعلق دارد
از آتش و باد سموم
و کرم‌های کور و علف‌های هرز
در امان ماند
و بذرهای تازۀ درخت هزاران شاخ
در آرامش و شوق کودکانه
ریشه‌ها به ژرفا برند
و به سوی نور فردا جوانه زنند.

 موسی اکرمی
سپیده‌دمان پنجشنبه بیست و نهم خرداد ماه ۱۴۰۴


اگر این سروده را پسندیده‌اید، از روی مهر آن را برای دوستانتان بفرستید.

#ایران
#سیمرغ
#ققنوس
#آتش‌مرغ
#ویسپوبیش
#فراخ‌کرت
#ضحاک
#ایران
#میهن
#خیانت
#موسی_اکرمی
 
 
3👏1
انجمن علمی مطالعات صلح ایران با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می کند:

صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی
(نشست اول)

از سلسله نشست های تحلیل تجاوز اسراییل به ایران از منظر مطالعات صلح

با حضور:
مجتبی مقصودی
نعمت الله فاضلی
موسی اکرمی
بهرام امیراحمدیان
عبدالامیر نبوی
ماندانا تیشه یار
محمد منصورنژاد
امیرهوشنگ میرکوشش
جواد رنجبر درخشیلر

شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
تهران خیابان استاد نجات الهی، خانه اندیشمندان علوم انسانی، سالن حافظ

در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme

https://www.tg-me.com/ipsan
4
فلسفه‌ی ادبیات

◀️سخنرانی موسی اکرمی


به گزارش روزنامه‌ی ایران.

برنامه‌ی مشترک گروه «صلح و ادبیات» و گروه «صلح و هنر» انجمن علمی مطالعات صلح ایران

پنجشنبه، ۲۲ خردادماهةذ در ۱۴۰۴، خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی

«فلسفه ادبیات»؛ تعبیر یا تغییر جهان؟
سهم ادبیات در ساخت معرفت
چرا فیلسوفان درباره شعر و داستان این همه

چرا فیلسوفان این‌همه درباره شعر و داستان جدل کرده‌اند؟ پاسخ را باید در این جست که فلسفه «ادبیات» را صرفاً «واژه‌آرایی» نمی‌پندارد؛ بلکه آن را ساحتی می‌شناسد از «هستی»، «معنا»، «شناخت»، «روش» و «ارزش». از زمانی که افلاطون شاعران را از آرمانشهر خود تبعید کرد تا امروز که هوش‌مصنوعی ادعای خلق شاهکارهای ادبی دارد، همواره «فلسفه» و «ادبیات» رابطه‌ پیچیده‌ای تؤجربه کرده‌اند. دکتر موسی اکرمی، در این گفتار از این رابطه پر فراز و نشیب پرده برمی‌دارد. در نگاه او، ادبیات نه روایت صرف، که بازتابی از دغدغه‌های دیرپای فلسفه است. مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر موسی اکرمی است که با عنوان «فلسفه ادبیات» در محل خانه اندیشمندان علوم انسانی ارائه شده است.

 
فلسفه ادبیات و حیطه وظایفش

فلسفه، به عنوان دانش بنیادی هر موضوعی را از پنج بعد هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، معناشناسی، روش‌شناسی و ارزش‌شناسی مورد تحلیل قرار می‌دهد که «فلسفه ادبیات» هم از این قاعده مستثنی نیست. فلسفه ادبیات در «هستی‌شناسی» به دنبال شناخت ادبیات و چیستی آن است. فلسفه ادبیات از بُعد «معرفت‌شناسی» می‌کوشد تا ببیند آیا ادبیات می‌تواند معرفت قابل اعتنایی به ما بدهد. فلسفه ادبیات از جنبه «معناشناسی» بر دلالت‌ها و معنای پنهان و آشکار متن ادبی تمرکز دارد و می‌گوید ادبیات چگونه معنا می‌سازد و معنا را منتقل می‌کند. فلسفه ادبیات در بُعد «روش‌شناسی» به فرآیندهای بررسی و تحلیل ادبیات می‌پردازد، یعنی چگونه باید به مطالعه ادبیات نزدیک شد تا برداشت درستی از آن داشت. فلسفه ادبیات از جنبه «ارزش‌شناسی» به دو حوزه اخلاق و زیبایی‌شناسی در ادبیات توجه دارد و به پرسش‌هایی درباره خوب و بد، زیبا و زشت و باید و نباید آثار ادبی پاسخ می‌دهد.
 
ادبیات در خدمت تربیت اخلاقی جامعه
هرچند کمتر فیلسوفی را می‌توان یافت که این پنج جنبه را به طور کامل در فلسفه ادبیات بررسی کرده باشد اما این رویکرد در تاریخ فلسفه با افلاطون آغاز شد. افلاطون در آثاری مانند «جمهور» و «ضیافت» به نقش ادبیات و هنر پرداخته است اما با وجود این به مخالفت با هنر و ادبیات شهرت دارد. او هنر را تقلیدی از واقعیت می‌دانست؛ واقعیتی که خود تقلیدی از جهان ایده‌هاست. بنابراین هنر، به تعبیر او، تقلیدِ تقلید است و از حقیقت دور می‌شود. در این دیدگاه، مقام هنر و ادبیات از نظر فلسفی تنزل می‌یابد. از نظر او، هنر و ادبیات باید در خدمت تربیت اخلاقی جامعه باشد، نه صرفاً سرگرمی یا تقلید سطحی از جهان محسوس.
 
تراژدی؛ بالاترین قالب ادبی

ارسطو، شاگرد افلاطون، در کتاب «بوطیقا» دیدگاه فلسفی تازه‌ای نسبت به ادبیات و هنر ارائه می‌دهد. برای او، تراژدی بالاترین شکل ادبیات است، زیرا معتقد است تراژدی می‌تواند از طریق همذات‌پنداری مخاطب با قهرمانان، تغییر روحی و پالایش اخلاقی ایجاد کند. این دیدگاه، فلسفه ادبیات را به عنوان ابزاری برای تهذیب نفس می‌شناسد.
پس از ارسطو، در جهان اسلام، ابن‌سینا با تکیه بر ارسطو به مباحث فلسفه ادبیات پرداخت. اما در سده‌های بعد، به جز خواجه نظام‌الملک طوسی که اندکی درباره شعر و خیال در ادبیات سخن گفته است، دیگر فیلسوفان مسلمان به فلسفه ادبیات توجه چندانی نشان نداده‌اند.
 
جایگاه ادبیات در تولید معنا و معرفت
از دیدگاه معرفت‌شناسی، فلسفه ادبیات به دنبال این است که آیا ادبیات می‌تواند معرفت واقعی و شناخت به ما ارائه دهد؟ در این زمینه، بحث‌های متعددی مطرح است که به جایگاه ادبیات در تولید معنا و شناخت انسان می‌پردازد. این دیدگاه بویژه در تحلیل متون پیچیده و معانی نهفته در آثار کلاسیک مانند شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و آثار نظامی گنجوی اهمیت می‌یابند. دلالت‌شناسی در فلسفه ادبیات به تحلیل معنای واژگان، عبارات و نمادهای موجود در متن‌های ادبی می‌پردازد و سعی می‌کند تا چگونگی انتقال معنا و لایه‌های مختلف آن را کشف کند. این رویکرد می‌تواند نشان دهد که چگونه ادبیات می‌تواند حامل چندین لایه معنا و مفاهیم عمیق باشد.
روش‌شناسی در فلسفه ادبیات، بحثی تخصصی است که به چگونگی مطالعه، تفسیر و تحلیل متون ادبی می‌پردازد. این بخش از فلسفه ادبیات تلاش می‌کند تا ابزارهای مناسبی برای درک بهتر و تحلیل دقیق‌تر ارائه دهد.

ادامه در فرسته.ی پسین👇
 ادامه‌ی فرشته‌ای پیشین 👆

معیارهای زیبا و زشت در ادبیات
در بُعد ارزش‌شناسی، فلسفه ادبیات به دو حوزه «اخلاق» و «زیبایی‌شناسی» توجه دارد. در حوزه اخلاق، ادبیات به عنوان منبعی برای بررسی مفاهیمی چون خیر و شر، درست و نادرست و تأثیر آنها بر رفتار و نگرش انسان‌ها مطرح می‌شود. ادبیات می‌تواند نقش تربیتی داشته باشد و بر شکل‌گیری ارزش‌های اخلاقی تأثیر بگذارد. از سوی دیگر، زیبایی‌شناسی به مسائلی چون معیارهای زیبایی در ادبیات، تجربه زیبایی و تأثیر آن بر مخاطب می‌پردازد. در این حوزه، تمایز بین زیبا و زشت و بررسی نقش ادبیات و هنر در ارتقای حس زیبایی‌شناسی انسان‌ها اهمیت دارد.
 
ادبیات در نقش نقد قدرت
در بخش سیاست، فلسفه ادبیات می‌تواند نقش مهمی در تحلیل و نقد قدرت و مناسبات اجتماعی ایفا کند. مثلاً افلاطون که مخالف دموکراسی به معنای رأی‌گیری عمومی و مشارکت غیرنخبگان در قدرت بود، بر این باور است که هنرمندان و شاعران نباید در آرمان‌شهر فلسفی او جایگاهی داشته باشند، زیرا هنر می‌تواند سلیقه عمومی و احساسات را تحریک کند و نظم اجتماعی را به هم بریزد. این نگاه، می‌تواند نقدی به نقش سیاست در سانسور و کنترل ادبیات و هنر تلقی شود.
ادبیات، بخشی از فضای فرهنگی و سیاسی هر جامعه است؛ به این اعتبار می‌تواند ابزاری برای مخالفت، انتقاد یا تبلیغ ارزش‌های خاص باشد. فلسفه ادبیات این نقش را بازتاب می‌دهد و می‌کوشد تا تعامل میان ادبیات و سیاست را تحلیل کند.
 
ادبیات چگونه جهان را نجات می‌دهد؟
صلح نیز از جمله موضوعات مهم فلسفه است که در فلسفه ادبیات می‌تواند نقشی بنیادین داشته باشد. ادبیات همواره زبان و بیان احساسات انسانی است و می‌تواند پیام‌آور صلح، همدلی و درک متقابل باشد. در جهان معاصر که خشونت‌های فراوان وجود دارد، ادبیات می‌تواند به عنوان یک ابزار فرهنگی و فلسفی، پیام‌آور ارزش‌های صلح‌آمیز و پل ارتباطی میان فرهنگ‌ها شود.
فلسفه ادبیات، با بررسی این نقش، نشان می‌دهد که چگونه ادبیات می‌تواند به تغییر نگرش‌ها و گسترش فهم انسانی نسبت به صلح کمک کند و چگونه می‌تواند از طریق مطالعه متون ادبی، ارزش‌های انسانی و اخلاقی صلح را بازشناسی و ترویج کند. بنابراین، فلسفه ادبیات، به عنوان شاخه‌ای چندوجهی، از بررسی چیستی و وجود ادبیات تا نقش‌های معرفتی، معنایی، روش‌شناسی و ارزشی آن، در فهم بهتر این پدیده انسانی نقش مهمی ایفا می‌کند. این دانش به ما کمک می‌کند تا ادبیات را نه فقط به عنوان سرگرمی یا هنر، بلکه به عنوان یک زمینه معرفتی و اخلاقی و حتی سیاسی و فرهنگی بشناسیم و مورد توجه قرار دهیم.

روبات‌ها می‌توانند مولوی بعدی باشند؟
در عصر حاضر، یکی از موضوعات نوین که به فلسفه ادبیات افزوده شده، بررسی نقش هوش مصنوعی در تولید، تحلیل و حتی خلق ادبیات است. هوش مصنوعی، به عنوان تکنولوژی پیشرفته، این امکان را فراهم کرده تا متونی خلق شود که گاه به اندازه آثار انسانی قابل‌تأمل باشند. از سوی دیگر، هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیند تحلیل متون و کشف لایه‌های معنایی به کمک انسان بیاید و ابزارهای جدیدی برای فهم عمیق‌تر ادبیات فراهم کند. این موضوع، بخشی از نگاه روش‌شناسی در فلسفه ادبیات امروز است که با تکنولوژی‌های نوین آمیخته شده است. این توانایی‌های هوش‌مصنوعی، پرسش‌های فلسفی بسیاری را پیش کشیده است؛ از چیستی خلاقیت و هنر گرفته تا نقش انسان در فرآیند خلق ادبی. آیا ادبیات تولیدشده توسط ماشین‌ها می‌تواند دارای ارزش هنری و فلسفی باشد؟ آیا می‌توان برای آن معنا و ارزشی مشابه با آثار انسانی قائل شد؟ آیا با وجود هوش‌مصنوعی باید مولوی و سعدی و حافظ‌های بعدی را انتظار داشت؟

مشاهده تصویر صفحه
PDF این صفحه
۱۴۰۴ خرداد

 شماره هشت هزار و هفتصد و شصت و دو۲۲ خرداد ۱۴۰۴

۶
پیوند به روزنامه‌ی ایران:
https://irannewspaper.ir/8762/6/124712

#فلسفه‌ی_ادبیات
#موسی_اکرمی
👍2
📷 گزارش تصویری نشست صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی

از سلسله نشست‌های تحلیل تجاوز اسرائیل به ایران از منظر مطالعات صلح
«نشست اول»

🗓 شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴

🏡سالن حافظ

💢انجمن علمی مطالعات صلح ایران💢

💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢

🆔 @iranianhht
📷 گزارش تصویری نشست صلح ایرانی در برابر تجاوز خارجی

از سلسله نشست‌های تحلیل تجاوز اسرائیل به ایران از منظر مطالعات صلح
«نشست اول»

🗓 شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴

🏡سالن حافظ

💢انجمن علمی مطالعات صلح ایران💢

💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢

🆔 @iranianhht
2025/10/26 02:34:16
Back to Top
HTML Embed Code: