Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می‌خوای بدونی چندتا دوست واقعی داری؟
765
Forwarded from نرگس صرافیان
خودم را خوب شناختم؛ چندین جا برایم پیش آمد که اگر کمترین تملق یا چاپلوسی می‌کردم، نانم توی روغن بود، ولی نتوانستم!!!
برعکس؛ گنده‌گوزی‌های بی‌جهت کردم و با شکم گشنه، استغنای طبع نشان دادم و اینجا بود که دیدم مثل دیگران ساخته نشدم!!!
- صادق هدایت
1.14K
«من نمی توانم تو را فراموش کنم، نه به این دلیل که حافظه ای قوی دارم، بلکه به این دلیل که قلبی دارم که هرگز کسانی را که یک بار در آن ساکن شده اند انکار نمی کند.»

محمود درویش
1.32K
می‌خواهم ندانم! ملتفت نباشم! نفهمم!
که نمی‌دانی چه آرامش عمیق و عزیزی در نفهمیدن است! که نمی‌دانی چه لذتی دارد به هیچ چیز فکر نکنی و نگران هیچ اتفاق و احتمالِ در آستانه‌ی وقوعی نباشی! که نمی‌دانی چه لذتی دارد خودت را رها کنی و به جریان زندگی بسپاری؛ درست مثل تکه چوبی وسط اقیانوس! مثل برگی رها شده از شاخه، مثل پرنده‌ای ایستاده لبه‌ی پرتگاه...
خوش‌بین باش! عمیق نشو و ببین که چقدر آرامی! چقدر زندگی زیباست و چقدر وقتی که سخت نمی‌گیری و کمتر فکر می‌کنی، حال و روزِ بهتری داری!

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
1.1K
گفت چقدر تغییر کرده‌ای! انگار این چندسالی که ندیدمت با چیزی فراتر از توانت جنگیده‌‌‌ای، یا در مسیری دویده‌ای که تمایلی به بودن در آن نداشتی. نمی‌دانم اما تو تغییر کرده‌ای، کمتر لبخندمی‌زنی، بیشتر فکر می‌کنی، کمتر حرف می‌زنی و انگار شیطنت و سرخوشی سابق را نداری... گفتم: چیز مهمی نیست! فقط تو دیگر کودکانگی را در من نمی‌بینی؛ از این رو که من مدت‌هاست انتخاب کرده‌ام بزرگ شوم و از آن‌جایی شروع به بزرگ شدن کردم که ناچار شدم خودم زخم‌های خودم را ببندم، خودم اشک‌های خودم را پاک کنم، خودم خودم را تسکین بدهم و خودم پناه و تکیه‌گاه خودم باشم.
بیشترِ ما از یک‌جایی ناچار می‌شویم بزرگ شویم، با درد، اما بزرگ شویم، با رنج، اما بزرگ شویم، با نارضایتی، اما بزرگ شویم، زودهنگام بار مسئولیت به دوش بکشیم و با اوضاعِ خارج از تحملمان کنار بیاییم...
از یک‌جایی به بعد، مجبوریم سادگی و شیطنت و سهل‌انگاری‌مان را پشت نقابی از احتیاط پنهان کنیم و از کودکی و کودکانگی، دست برداریم... از یک‌جایی به بعد مجبوریم و آدمی درست از همان‌جایی زندگی برایش سخت می‌شود که
مجبور است...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
1.02K
آن خنده‌ها چه بود، اگر دوستم نداشت؟
- سجاد سامانی
1.05K
•| #نرگس_صرافیان_طوفان |•
می‌خوای بدونی چندتا دوست واقعی داری؟
واقعیت این است که با تمام سختی و مشکلات و به هر تلاش و تاوانی که بود، کسب و کارم را به راه انداختم و ناگهان همه‌ی دوستانم، دشمنانم شدند! به چشم می‌دیدم کسانی که زمانی ادعا داشتند که جان می‌دهند اگر خاری به‌پای من برود و بعد از آن، شمشیر شدند وسط قلبم! تا پیش از آن مرهم بودند و حالا زخم شده‌بودند، بی‌رحمانه، گستاخانه، فلج‌کننده، عمیق؛ آن‌هم زمانی که لبه‌ی تیغ ایستاده‌‌بودم و جایی برای زخم و آسیب تازه‌ای نداشتم!!!
تنها شده‌بودم و رنج بزرگی بود این‌همه خسته بودن و این‌همه از همه قطع امید کردن و به هیچ‌کس اعتمادی نداشتن!
رنج بزرگی بود این‌که مطمئن شده‌باشی در جهان هیچ‌کس از رشد و موفقیت تو و حتی از اقدام به موفقیت تو خوشحال نمی‌شود و آدم‌ها را نمی‌توان شناخت، مگر به لبه‌ی پرتگاه برسی.
رنج بزرگی بود بیش از همیشه زخمی و آزرده بودن و بیش از همیشه دلگرم نبودن و بیش از همیشه آسیب‌پذیر شدن و بیش از همیشه هیچ‌کس را -مطلقا هیچ‌کس را- نداشتن!

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
2938
این سر که ز اندیشه مرا بر سرِ زانوست
گر بر سرِ زانوی تو می‌بود، چه می‌بود؟
- طالب آملی
894
اون کسی رو رفیق صدا کن که وقتی اتفاق خوبی برای خودت میفته، اول از هرکسی میری به اون میگی و از شادی تو، اونم شاد میشه. بهت حسادت نمیکنه، دلش پاکه، جنسش اصله!
21.7K
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را ...
- خاقانی
544
هر جا تونستی تصمیم آخرو به خدا واگذار کنی برنده ای...
1.8K
از حالم می‌پرسی؟ شبیه به شمع‌دانیِ پیری‌ام که بدون ریشه روی خاک مانده!!! کوچکترین چیزی رنجیده‌ام می‌کند و به کمترین ضربه‌ای نمی‌شکنم؛ می‌افتم و تمام می‌شوم!!! انگار ناملایمتی و آشوب بسیاری پشت‌سر گذاشته‌ام و بیش از توانم تحمل کرده‌ام و به نقطه‌ای رسیده‌ام که نباید می‌رسیدم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
1.21K
شاید خداوند قرن‌ها قبل در نبرد با شیطان شکست خورده است و این جهان به دست شیطان اداره می‌شود؛ وگرنه این‌همه بدی و بی‌عدالتی، نمی‌تواند کار خدا باشد!!!
- گابریل گارسیا مارکز
1.83K
تا کنون پیش آمده است به کسی بنگری و امیدوار باشی که تا ابد در زندگی‌ات بماند؟
1.5K
مشکی نمایی‌ است بگویم که آب کو؟
آگاهی و تخصص و علم و کتاب کو؟
مشکی نمایی است بگویم که برق کو؟
ایرانِ مقتدر و پر از برق و زرق کو؟
مشکی نمایی است بگویم دلار چند؟
نان و پنیر و پاره‌ای از خوار و بار چند؟
مشکی نمایی است بگویم که نفت کو؟
سهم من از انرژی و هر آن‌چه رفت کو؟
مشکی نمایی است بگویم که کار کو؟
مسئول خوب و باشرف و با بُخار کو؟!
مشکی نمایی است بپرسم: چه می‌کنید؟
دارید چه‌کار به کوه، وَ دریاچه می‌کنید؟
مردم شکسته، زخمی و کم‌طاقت‌اند و باز
چسبیده‌اید به این: کجاست قبله‌ی نماز؟!
قبله؛ گشایش گره از کار مردم است!
یا قبله؛ بی‌کفایتی و آزار مردم است؟!
مردم! بلوچ، فارس، کرد، تالش و ترک و مازنی
مردم! لر و لک و عرب و تات و ارمنی...
باید که خون گریست، گر امروز آب نیست
بی‌برق مانده‌ایم و حساب و کتاب نیست...
باید که خون گریست، ز خون‌های ریخته...
از شرِ قوم بی‌شرافتِ وجدان گریخته...
باید گهی دوید، از ره و بیراهه، راه برد،
گر در بهشت شمایید، به دوزخ پناه برد...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
914
می‌خواهم نبینمت که تا همیشه برای دیدن تو ذوق داشته‌باشم. تو بزرگترین هیجان و اشتیاق جهان منی و حیفم می‌آید ببینمت و انتظارم را تمام کنم و بعد از آن جهانم به پوچی برسد. می‌خواهم نبینمت که بمانی، که تا همیشه ذوق داشته‌باشم، که تا همیشه دلخوشی بزرگی مثل یک معجزه، گوشه‌ای از ذهنم نفس بکشد، که دائما به یاد تو بیفتم و قند در دل و جانم آب شود. که هرکجا کم آوردم و طرد شدم و دنیا برایم هیجان و دلیل باشکوهی برای عرضه نداشت، یادم بیفتد که تو هنوز آنجا هستی و دیدار تو هنوز مانده و هنوز راه باشکوه نرفته‌ای هست که باید به شوقش دوام بیاورم.
اگر دیدمت و شوق دیدارهای دوباره، به قدر نخستین دیدار نبود چه؟ اگر دیدمت و آن انتظار باشکوه تمام شد چه؟ که اگر به بزرگترین آرزوی جهان رسیدم، بعد از آن، بدون آرزو چه‌کار کنم؟! که اگر رسیدم و بعد از آن دنیا برایم معجزه‌ی بزرگتری توی آستین نداشت چه؟!
می‌خواهمت و از دیدنت اجتناب می‌کنم. آرزویت می‌کنم و راه‌های برآوردنت را می‌بندم. تو در جهان من بلندترین قله‌ای و من نیازمندم به شور و اشتیاقی که برای فتح کردنت دارم و به دلایل محکمی که مرا به شوق تو سرپا نگه داشته‌اند و به قله‌های بعید و بلندی که در قیاس با تو، ساده از آن‌ها می‌گذرم و ساده آن‌ها را فتح می‌کنم.
تو مقصدی و بعضی مقصدها فقط برای اینند که رنج مسیر را تاب بیاوری...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
859
احساس عجیبی است؛
در فضایی کوچک، میان آدم‌هایی باشم که روحشان خبر ندارد چه چیزهایی بر من گذشته است...
1.7K
چه کسی می‌تواند انکار کند که رنج عمیق و کُشنده‌ای‌ست "نادیده گرفته شدن"؟! چه کسی می‌تواند انکار کند که آدمی، وسط سیاهچاله‌ی نگاه‌های پس‌زننده و توجهاتِ دریغ شده، به هویت خودش شک می‌کند، به تلاش‌ها و دستاوردهای خودش شک می‌کند، به احساسات خودش شک می‌کند و زمان می‌برد تا از فرضیه‌ی "انسان موجودی اجتماعی‌ست" برسد به "اصلا چه اهمیتی دارند آدم‌ها؟"... زمان می‌برد تا آدمیزاد زخم بی‌توجهی‌‌ و نادیده گرفته‌شدن‌ها و پس زده‌شدن‌ها را التیام ببخشد و خودش را بابت مشکلات و خصلت‌های آدم‌ها بازخواست نکند و به روند طبیعی جهانش بازگردد.

من حق می‌دهم به هرکسی که از یک‌جایی به بعد، از همه فاصله می‌گیرد و حوالی خودش دیوار می‌کشد. من حق می‌دهم به هرکسی اگر آرامش و ارتقا را در خلوت و سکوت پیدا می‌کند. هرچیز که شد و هر واکنشی داشتی و هر تصمیمی که گرفتی فراموش نکن؛ گاهی خودشان را به ندیدن می‌زنند، چون نه تنها تو کافی هستی، که حتی درخشش بی‌نظیر تو، چشمان آنان را آزار می‌دهد.

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
972
2025/10/24 15:58:42
Back to Top
HTML Embed Code: