می‌خواهم دمی به خواب بروم
دمی، دقیقه ای، قرنی.
Forwarded from نرگس صرافیان
من امیدوارم هنوز...
به صلحی که پشت پرده اتفاق می‌افتد، در قلب جنگ، وسط معرکه... و ما یکی از همین روزها، درست همان‌جا که هیچ‌کس حواسش نیست، از دل هیاهوی بسیار، به سکوت می‌رسیم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
یکی از نشانه‌های بلوغ، پذیرش و تحمل «دوست داشته نشدن» است.
ما همیشه در حالت بقا بودیم، همیشه در حالت تاب آوردن، غمگین شدن، خشمگین شدن، و به ناچار خود را آرام کردن...
ما همیشه در حالت اضطراب بودیم، در حالت بحران‌های حین و پس از حادثه... در حالت تکلیف‌های ناروشن و آينده‌‌های نامعلوم...
و حالا، درست در نقطه‌ای که هم جوانیم و هم پیر، هم رنجیده‌ایم و هم بی‌تابیم و هم ترسیده؛ ایستاده‌ایم وسط زندگی و به جست و خیز موشک‌ها نگاه می‌کنیم، و به تمام امیدی که با زور جمع کرده‌بودیم و برای جمع کردنش عمرمان را باختیم و در کسری از ثانیه ناپدید می‌شود و چطور شوق ادامه‌ی ما از دست می‌رود و ما از دست می‌رویم و معادلات و محاسبات ما برای دوام آوردن و زیستن از دست می‌رود...
ایستاده‌ایم وسط زندگی، جایی که هیچ حساب و کتابی نیست. نه می‌توانیم توقف کنیم و نه می‌توانیم ادامه بدهیم! بلاتکلیفیم، خشمگین، رنجیده، نگران و این‌بار بیشتر از هر زمان دیگری حق داریم... حق داریم نگران جان عزیزانمان باشیم و نگران تمام دارایی‌مان که "هیچ" نیست، اما برای همان هیچ، تمام عمر و جوانی‌مان را پرداختیم و هنوز به دست نیاورده باید رها کنیم و به کنجی پناه ببریم.
غمگینیم برای چمدان‌های بسته، خانه‌های تنها، گلدان‌های هنوز سبز و امیدوار و بدون صاحب رها شده... نگرانیم برای آینه‌هایی که کسی با شوق در آن‌ها نگاه نمی‌کند، نگرانیم برای عزیزانی که نمی‌توانیم از همه‌شان مراقبت کنیم. نگرانیم برای تمام شوق و امیدی که در اتاقمان و کنار کتابخانه جا گذاشتیم. نگرانیم برای خانه‌ها، پارک‌ها، خیابان‌ها، مدرسه‌ها، کتابخانه‌ها... نگرانیم برای مردم کشورمان، برای در راه مانده‌ها، رفته‌ها، نرسیده‌ها، تنها شده‌ها، بازمانده‌ها...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
هنوز زندگی می‌کنم
با مردی که پروانه‌ها را از پیراهنم راند و
باغ‌های تنم را به آتش کشید...

- نیر فرزین
منم! از دلِ جنگ‌ها، نپذیرفتن‌ها انکار کردن‌ها...
منم! از قلب آتش‌بس‌ها، نقض کردن‌ها، ادامه دادن‌ها...
منم! از قلب اوضاعی که معلوم نیست! از عمق بلاتکلیفی‌ها، تسلیم شدن‌ها، دوام نیاوردن‌ها...
منم! از جایی که ثبات نیست! جایی که می‌دویم و می‌دویم و به مکافات و رنج به پله‌ی آخر می‌رسیم و چشم باز می‌کنیم و بی‌آن‌که بخواهیم به پله‌ی اول بازگشته‌ایم...
منم! از قلب امیدواری‌ها، ناامید شدن‌ها، لبخند زدن‌ها و بازهم ادامه دادن‌ها...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
باید پناه برد به عاشقانه‌های هم، آغوشِ هم، به هم، به دست‌ها و به شانه‌های هم...
دنیا همیشه همین است، صلح و جنگ!
جز عشق راه گریزی نبود و نیست!
جز عشق کار عزیزی نبود و نیست!
با عشق سر کنید...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
آتش‌بس اعلام کرده‌اند، ولی ما هنوز التیام نیافته‌ایم و هنوز هم پر از بلاتکلیفی و اندوهیم. هنوز هم درست نمی‌خوابیم و درست نمی‌خندیم و درست بازنگشته‌ایم به زندگی و هنوز هم با هر صدای کوچکی دلمان می‌لرزد و هنوز هم نمی‌توانیم به یقین ادای آدم‌های بی‌تفاوت و به پذیرش رسیده و به جریانِ عادیِ زندگی بازگشته را در بیاوریم. آدمی‌زاد هرچقدر هم که چیزی برای از دست دادن نداشته‌باشد، هرچقدر هم که وسط امواج بلاتکلیفی و اضطراب دست و پا زده‌باشد، "جنگ" وضعیتی فراتر از نگرانی‌های روزمره است و نمی‌توان انکار کرد که بشر در شرایط تهدیدی که نه در ایجاد آن نقشی داشته و نه برای پایان دادنش می‌تواند کاری بکند، احساس ناتوانی می‌کند و سردرگم و مضطرب و خشمگین و بلاتکلیف می‌شود و جنس این اضطراب و خشم، با تمام احساسات انسانیِ زیسته‌ی او فرق دارد!
ما از این جنگ زخم عمیقی برداشته‌ایم که قابل مشاهده نیست، اما تا همیشه باما خواهدبود و روی تمام ابعاد زیست ما تاثیر خواهد گذاشت. که دیگر نمی‌توانیم روی هیچ چیزِ جهان حساب کنیم و دیگر نمی‌توانیم درست دل ببندیم و درست دل‌ خوش کنیم و هرچه تلاش می‌کنیم نمی‌توانیم امیدوار شویم به صلحِ از گورِ سیاست برخاسته و اعتماد کنیم به سیاستی که در آن نقشی نداریم اما قربانیان آنیم.
آتش‌بس اعلام کرده‌اند ولی جنگ در درون همه‌ی ما هنوز ادامه دارد و همه‌ی ما درگیر بحران‌ِ دردناکِ پس از حادثه‌ایم و همه‌ی ما عمیقا رنجیده‌ایم و به دنبال معنایی می‌گردیم که این چند روز، وسط این‌همه بی‌ثباتی و ناامنی و پیش‌بینی‌ناپذیر بودنِ شرایط، از دست داده‌ایم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
دوام آوردن یکی از گزینه‌ها نبود، تنها گزینه‌ی روی میز بود!
پایم را از گلیمم درازتر کردم و مگر می‌شود تاوان نداشته‌باشد؟ مگر می‌شود قدم‌های بزرگ‌تری بردارم و مقصدهای بعیدتری را نشانه بگیرم و دنیا به من سخت نگیرد؟؟
پایم را از گلیمم درازتر کردم و از روال معمول فراتر رفتم و معلوم است که رنج هم دارد و آسیب هم دارد و تنهایی هم دارد... معلوم است که کوه‌های بلندتر و جنگل‌های بکر، حیوانات درنده‌تری هم دارد!
پایم را از گلیمم درازتر کردم و برای توقعات خودم آستین بالا زدم و معلوم است که انتظار این‌ حجم از دشمنی و ناامید شدن و اندوه را هم داشتم!

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
زخم‌هایمان را بستیم و دوباره راه افتادیم. نپرسیدیم کجا می‌رویم! یا چرا باید برویم! یا اگر زخم‌ها خوب نشدند چطور طاقت بیاوریم! فقط دوباره راه افتادیم...
‏عزیز دلم! به یاد داشته باش که اگر حتی یک خشت از دیواری فرو افتد و خشتی کاملا مشابه را به جای آن بگذارند، دیگر آن دیوار هرگز چیزی که بوده است، نخواهد شد...
خدا نکند انسان حس کند کسی حواسش به او نیست، کسی او را نمی‌بیند، حرف‌های او را نمی‌فهمد و از او قدردانی نمی‌کند.
خدا نکند انسان حس کند نادیده گرفته شده و در نهایت ارزشمندی، به حساب نیامده و کنار گذاشته شده! خدا نکند انسان حس کند جایی که تمام توان و جانش را گذاشته، اولویت نبوده!
آدم‌ها ذره ذره می‌رنجند و ذره ذره کوتاهی‌ها آزارشان می‌دهد و ذره ذره باورشان فرو می‌ریزد اما ناگهان ظرف تحملشان پر می‌شود و ناگهان سرریز می‌شوند و ناگهان از همه چیز و همه‌کس دست می‌کشند و ناگهان تغییر می‌کنند.
تو کسی را می‌بینی که آدم دیگری شده و نمی‌دانی این آدم چقدر فرصت داده و چقدر تحمل کرده و چقدر نادیده گرفته تا به اینجا رسیده که نتوانسته حتی یک قدم هم پیش‌تر برود و همه چیز برایش تمام شده...
خدا نکند انسان حس کند کسی حواسش به او نیست! که بی‌توجهی، از ظرافت‌ها زمختی می‌سازد، از عشق‌ها نفرت و از دوستی‌ها دشمنی! خدا نکند انسان برای عزیزترینش، عزیزترین نباشد و هی ذوق کند و هی ذوقش کور شود، هی ببیند و هی نادیده گرفته شود، هی اولویت قرار بدهد و اولویت نباشد، هی بخواهد و هی خواسته نشود... خدا نکند انسان بخاطر نابلدی و ندیدن و نخواستن کسی، سرخورده شود و احساس کند کافی نیست!
خدا کند همه در جای درست خودشان و کنار آدمِ درست خودشان قرار بگیرند و جهان پر بشود از روان‌های سالم و شخصیت‌های عمیق و آدم‌های درست...
آدم‌های درست...
آدم‌های درست...

#نرگس_صرافیان_طوفان

پ.ن: از سیاست‌مدار تا شاعر، از مدیر تا کارگر، از ظالم تا مظلوم، نمود بیرونی همه‌مان بر می‌گردد به رابطه‌های خصوصی و هرآنچه در خانه‌ها و زیر سقف‌ها بر ما می‌گذرد. گاهی با خودم فکر می‌کنم یعنی در خانه‌ی سیاست‌مدارها و جنگ‌افروزها چه می‌گذرد که اینقدر کینه و خشم دارند نسبت به جهان و آدم‌ها؟؟؟!

https://www.instagram.com/p/DLj_hBENADI/?igsh=Mzhxd3dsN3pwZDZ5
هیجان فوق‌العاده‌‌ی لحظه‌ی بهم رسیدن رو هوشنگ ابتهاج خیلی قشنگ توصیف کرده : آمدمت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...
ولی بمب اصلی وسط جوانی ما خورد!
تو حق داری بلاتکلیف، مضطرب یا غمگین باشی... که حتی معلوم نیست جنگ را پشت سر گذاشته‌ایم یا آن را پیش‌رو داریم! نمی‌‌دانیم بچسبیم به زندگی یا کوله به دست آماده‌ی گریز باشیم! بخریم یا نخریم، بفروشیم یا نفروشیم، دور شویم یا نزدیک بمانیم، نگران باشیم یا اهمیتی ندهیم!؟
این جنگ بیش از آن‌که جنگ تن باشد، جنگ روان است و این را ما جانبازان ۷۱ درصدیِ روان خوب می‌فهمیم. ما بی‌آنکه بخواهیم در خط مقدم جنگی ایستاده‌بودیم که دیگران شروعش کرده‌بودند و وسط جنگی مجروح شدیم که تمایلی به شروعش نداشتیم و زخم‌های عمیقی از همان جنگ برداشتیم که قابل استناد و دیدن نبودند...
آری بمب اصلی وسط جوانی ما خورده‌بود و هرکس و هرچیز دیگری بهانه‌بود؛ هدف اصلی این حملات "ما" بودیم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
قدر و ارزش خودتان را بدانید؛ حفظ ارزش خود، شما را از تجربه‌های سطحی و بی‌کیفیت حفظ می‌کند‌‌‌...
Forwarded from نرگس صرافیان
کسی که از نظر ذهنی پر مایه است، پس از اندکی آشنایی با کسانی که به اصطلاح هم‌نوع او هستند، اگر شعوری در حد کمال داشته‌باشد، تنهایی را بر می‌گزیند...
- شوپنهاور
2025/07/04 05:33:26
Back to Top
HTML Embed Code: