کسی که ضرورت پدیدهها را میفهمد، با آرامش و خویشتنداری شاهد گذر آنها از زندگیاش میشود.
#مرگ_را_جدی_نگیر
آرای اسپینوزا درباب چگونه زیستن و چگونه مردن
نوشتهی #استیون_ندلر
ترجمهی #مهدیه_مهدیان_فر
اسپینوزا، از آن دسته متفکرانی است که گویا با نشستن درون منشوری آینهای، بازتاب بیانتهای زوایای مختلف مهمترین مفاهیم انسانی را که منجر به ارائهی درک روشنتری از آنها میشود، میبیند و این رسالت را بر دوش خود حس میکند که آن الگوها و نسخههای همهگیرِ خُردی را که بعضاً پیشینهی تکرارشان به بلندای تاریخ آدمی است، با آنچه میبیند و عموم فرصت دیدنش را نداشتهاند تغذیه کند.
چاپ دوم منتشر شد
#مرگ_را_جدی_نگیر
آرای اسپینوزا درباب چگونه زیستن و چگونه مردن
نوشتهی #استیون_ندلر
ترجمهی #مهدیه_مهدیان_فر
اسپینوزا، از آن دسته متفکرانی است که گویا با نشستن درون منشوری آینهای، بازتاب بیانتهای زوایای مختلف مهمترین مفاهیم انسانی را که منجر به ارائهی درک روشنتری از آنها میشود، میبیند و این رسالت را بر دوش خود حس میکند که آن الگوها و نسخههای همهگیرِ خُردی را که بعضاً پیشینهی تکرارشان به بلندای تاریخ آدمی است، با آنچه میبیند و عموم فرصت دیدنش را نداشتهاند تغذیه کند.
چاپ دوم منتشر شد
👍1🔥1
توی شکاربانی و جنگلبانی و مرزبانی و شهربانی اول پوشهها را مرتب میکنند و بعد به گوشیها ورمیروند اما توی شهرداری و دهداری و بخشداری و فرمانداری و استانداری اول به گوشیها ورمیروند و بعد پوشهها را مرتب میکنند. توی اداراتی مثل فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزهی هنری و میراثفرهنگی که «بانی» و «داری» ندارند، کارمندان انگار موظف و مکلفاند که فقط به گوشیها وربروند...
از کتاب تیراندازی طبق بخشنامه
نوشتهی حسن بهرامی
از کتاب تیراندازی طبق بخشنامه
نوشتهی حسن بهرامی
😢1
- از وقتی این جهان هستی خلق شده است، قانون حیات بین دو قطب است: یکی ظالم و دیگری مظلوم... اما نسالیها مشغول بُعد مظلوم در چارتین شدند، بُعدی مظلوم و ضعیف که محکم و بااقتدار این قانون را همراهی میکند. اگر اجازه دهند ما برویم و فقط اشراف باقی بمانند، این قانون باز از اِعمالش دست برنمیدارد و به آنها رحم نمیکند... خود آنها هم به ضعیفوقوی تقسیم میشوند که تقریباً مثل همان ظالم و مظلوم قبلی است... همدیگر را میخورند تا وقتی که این سرزمین از بین برود. برای همین ماندن نسالیها برای بقای چارتین مهم است...
از سهگانهی قوانین چارتین
نوشتهی عمرو عبدالحمید
ترجمهی فرشته مولائی
از سهگانهی قوانین چارتین
نوشتهی عمرو عبدالحمید
ترجمهی فرشته مولائی
در زندگی همهی ما چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که ارزشمند و ستودنیاند. اگر یاد بگیریم که آنها رابدون پیشداوری و بیزاری از خودمان ببینیم، این موضوع را بهتر درک خواهیم کرد.
نیماژ منتشر کرد:
روشناییهای فلسفه
شصت و چهار گفتار نو دربارهی حکمتهای ساده و مهم زندگی
برتراندراسل
جولیان بگینی
آلن دوباتن
و دیگران....
ترجمهی شهاب الدین عباسی
روشناییهای فلسفه بر پایهی «تمثیل غار» افلاطون و این جملهی معروف سقراط شکل گرفته است که «زندگیِ بررسینشده ارزش زیستن ندارد.» افلاطون این جمله را در اثرش، آپولوژی یا دفاعیه نقل میکند. سقراط در دادگاه، در برابر این اتهام که کوشش کرده ذهن جوانان را به تباهی بکشاند و علیه خدایان سخن بگوید، از خود دفاع میکند. در بخشی از دفاعیه میگوید: «اگر بگویم که بزرگترین خیر و نیکی برای آدمی این است که هر روز دربارهی فضیلت و سایر قابلیتهای انسانی بگوید و بشنود و دربارهی خود و دیگران پژوهش کند، و بگویم که برای آدمی، زندگیِ بررسینشده ارزش زیستن ندارد، این را کمتر از سخن پیشینم خواهید پذیرفت.»
نیماژ منتشر کرد:
روشناییهای فلسفه
شصت و چهار گفتار نو دربارهی حکمتهای ساده و مهم زندگی
برتراندراسل
جولیان بگینی
آلن دوباتن
و دیگران....
ترجمهی شهاب الدین عباسی
روشناییهای فلسفه بر پایهی «تمثیل غار» افلاطون و این جملهی معروف سقراط شکل گرفته است که «زندگیِ بررسینشده ارزش زیستن ندارد.» افلاطون این جمله را در اثرش، آپولوژی یا دفاعیه نقل میکند. سقراط در دادگاه، در برابر این اتهام که کوشش کرده ذهن جوانان را به تباهی بکشاند و علیه خدایان سخن بگوید، از خود دفاع میکند. در بخشی از دفاعیه میگوید: «اگر بگویم که بزرگترین خیر و نیکی برای آدمی این است که هر روز دربارهی فضیلت و سایر قابلیتهای انسانی بگوید و بشنود و دربارهی خود و دیگران پژوهش کند، و بگویم که برای آدمی، زندگیِ بررسینشده ارزش زیستن ندارد، این را کمتر از سخن پیشینم خواهید پذیرفت.»
👍1
tabloye Nigel.pdf
2 MB
هدیهی نوروزی نشر نیماژ (دانلود رایگان فایل PDF)
رمان تابلوی نیگل
اثری از جی. آر. آر تالکین
با ترجمهی شیوا مقانلو
امیدواریم بخوانید و لذت ببرید...
رمان تابلوی نیگل
اثری از جی. آر. آر تالکین
با ترجمهی شیوا مقانلو
امیدواریم بخوانید و لذت ببرید...
👍15❤5🔥2👏1🖕1
هنر خام (Art Brut)چیست؟
این اصطلاح، که توسط ژان دوبوفه معرفی شد، به هنری اشاره دارد که توسط افرادی خارج از معیارهای حرفهای و زیباییشناسانه، تولید شدهاند. این محصولات بهسادگی، هنر بیگناه، خالص، کودکانه، بیگانه و هنرهای بومی افرادی که "توسط فرهنگ، صدمهای ندیدهاند" شامل میشوند، فرهنگهایی که هیچ وجه مشترکی با فرهنگهای سطح بالا ندارند. چنین هنری، "عملیات خام و پاک هنری است که توسط هنرمند و بر اساس انگیزهها و محرکهای شخصیاش، دوباره و روی هر صحنهای خلق میشوند."
معادل این اصطلاح در اصطلاحاتِ تئاتری، "استایل خام " است که پیتر بروک آن را "تئاترِ شقاوت" مینامد: تئاتری که خودانگیختگی بداههسازی یا تئاتر روانی (سایکودراما) را حفظ میکند. ویژگی شقاوت در این تئاتر، شامل نوشتار رامنشده و افسارگسیخته و صیقلنخورده، بافتی زمخت و مادیتی در صورت شماست. البته که ویژگی "خام "بودن، به معنای بیرحم یا شهوانیبودن و همینطور به معنای بیرحمی یا"تئاتر در چهره" نیست.
از کتاب فرهنگ لغات اجرا و تئاتر معاصر راتلج
نوشتهی پاتریس پاوی
ترجمهی پوپک رحیمی
این اصطلاح، که توسط ژان دوبوفه معرفی شد، به هنری اشاره دارد که توسط افرادی خارج از معیارهای حرفهای و زیباییشناسانه، تولید شدهاند. این محصولات بهسادگی، هنر بیگناه، خالص، کودکانه، بیگانه و هنرهای بومی افرادی که "توسط فرهنگ، صدمهای ندیدهاند" شامل میشوند، فرهنگهایی که هیچ وجه مشترکی با فرهنگهای سطح بالا ندارند. چنین هنری، "عملیات خام و پاک هنری است که توسط هنرمند و بر اساس انگیزهها و محرکهای شخصیاش، دوباره و روی هر صحنهای خلق میشوند."
معادل این اصطلاح در اصطلاحاتِ تئاتری، "استایل خام " است که پیتر بروک آن را "تئاترِ شقاوت" مینامد: تئاتری که خودانگیختگی بداههسازی یا تئاتر روانی (سایکودراما) را حفظ میکند. ویژگی شقاوت در این تئاتر، شامل نوشتار رامنشده و افسارگسیخته و صیقلنخورده، بافتی زمخت و مادیتی در صورت شماست. البته که ویژگی "خام "بودن، به معنای بیرحم یا شهوانیبودن و همینطور به معنای بیرحمی یا"تئاتر در چهره" نیست.
از کتاب فرهنگ لغات اجرا و تئاتر معاصر راتلج
نوشتهی پاتریس پاوی
ترجمهی پوپک رحیمی
👍4❤2
افلاطون برای لولهکشها
🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦
...
توضیح واضحات است که بگوییم دنیای ما تا چه حد بهطور فزایندهای تکنولوژیک و بهشکلی تصاعدی پیچیده شده است. سرعت تغییر در تجربههای روزمرهمان کاملاً آشکار است. از شاهکار بزرگ پروازهای بینقارهای گرفته تا کارهای پیشپاافتادهای مثل کشیدن سیفون توالت، و لذت ظاهراً معجزهآسای دسترسی به اطلاعات و اخبار جهان از طریق تلفنهای هوشمند در جیبمان، میبینیم که در آنِ واحد، ساکن فعال و منفعل چشماندازی هستیم که رفتهرفته مکانیکی، دیجیتال و اتوماتیک شده است.
در پشت این صحنهها، این تأسیسات زیربناییِ فنی را شخصی خاص طراحی و تولید میکند: مهندس. چه متوجه این واقعیت شده باشیم و چه نشده باشیم، همین مهندسان معمولیاند که حالا گِلی را ورز میدهند که نهتنها محیط زندگی بیرونی بلکه قلمروی درونی ذهن ما را هم قالبریزی میکند. ما وارد دورهی جغرافیاییِ معروف به آنتروپوسین شدهایم و مهندسان هم، شاید ناخواسته در حال تبدیلشدن به نیرویی بومی در مقیاسی سیّارهای هستند. فقط یک مسئله هست: مهندسها تقریباً در هیچ نقطهای از تحصیل و تمرین و کارهایشان، ابزارهای عقلی مناسبی به دستشان داده نشده که با آنها بهنحوی درست و منطقی راجعبه خودشان، یکدیگر، یا راجعبه کسبوکارشان که جهان را دگرگون میکند، تأمل کنند. کم پیش میآید که مهندسها و عامهی مردم درنگ کنند و از خودشان بپرسند: «آیا باید این کار را بکنیم، صرفاً به این دلیل که میتوانیم؟ آیا این کار واقعاً برای بهبود حال بشر یا برای کرهی زمین خوب است؟»
از کتاب "روشناییهای فلسفه"
ترجمهی شهابالدین عباسی
🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦
...
توضیح واضحات است که بگوییم دنیای ما تا چه حد بهطور فزایندهای تکنولوژیک و بهشکلی تصاعدی پیچیده شده است. سرعت تغییر در تجربههای روزمرهمان کاملاً آشکار است. از شاهکار بزرگ پروازهای بینقارهای گرفته تا کارهای پیشپاافتادهای مثل کشیدن سیفون توالت، و لذت ظاهراً معجزهآسای دسترسی به اطلاعات و اخبار جهان از طریق تلفنهای هوشمند در جیبمان، میبینیم که در آنِ واحد، ساکن فعال و منفعل چشماندازی هستیم که رفتهرفته مکانیکی، دیجیتال و اتوماتیک شده است.
در پشت این صحنهها، این تأسیسات زیربناییِ فنی را شخصی خاص طراحی و تولید میکند: مهندس. چه متوجه این واقعیت شده باشیم و چه نشده باشیم، همین مهندسان معمولیاند که حالا گِلی را ورز میدهند که نهتنها محیط زندگی بیرونی بلکه قلمروی درونی ذهن ما را هم قالبریزی میکند. ما وارد دورهی جغرافیاییِ معروف به آنتروپوسین شدهایم و مهندسان هم، شاید ناخواسته در حال تبدیلشدن به نیرویی بومی در مقیاسی سیّارهای هستند. فقط یک مسئله هست: مهندسها تقریباً در هیچ نقطهای از تحصیل و تمرین و کارهایشان، ابزارهای عقلی مناسبی به دستشان داده نشده که با آنها بهنحوی درست و منطقی راجعبه خودشان، یکدیگر، یا راجعبه کسبوکارشان که جهان را دگرگون میکند، تأمل کنند. کم پیش میآید که مهندسها و عامهی مردم درنگ کنند و از خودشان بپرسند: «آیا باید این کار را بکنیم، صرفاً به این دلیل که میتوانیم؟ آیا این کار واقعاً برای بهبود حال بشر یا برای کرهی زمین خوب است؟»
از کتاب "روشناییهای فلسفه"
ترجمهی شهابالدین عباسی
👍3
مخاطبان معمولاً دگرآزار هستند. ما دوست داریم زجرکشیدن شخصیتها را تماشا کنیم. دوست داریم ببینیم شخصیتها جهنمیترین سختیهای دگرگونکنندهی زندگی را پشت سر میگذراند و هرچه آنها بیشتر عذاب بکشند، بیشتر خوشحال میشویم. البته تا زمانی که هنوز امید موفقیت برای آنها وجود داشته باشد و شخصیتها انگیزهای جدی برای برطرفکردن این سختیها داشته باشند. فرقی نمیکند، چه فیلم ترسناک باشد یا فیلم کمدی یا داستانی برگرفته از واقعیت، ما منتظر دیدن زجرکشیدن افراد هستیم و از دیدن شخصیتهایی که در زجرکشیدن به حداکثر ظرفیت خود رسیدهاند، لذت میبریم. غالباً دوست داریم شخصیتهای داستانها را خسته و ناامید، زخمخورده و تحقیرشده ببینیم و درعینحال، دیوانهوار دوست داریم برای رسیدن به اهدافشان بجنگند.
چرا؟ فکر میکنم دلیلش نهفته در بخشی از وجود ما باشد. ما داستانها را میخوانیم؛ زیرا آنها نمونههای الهامبخشی از کسانی هستند که سعی میکنند خودشان را بالا بکشند.
از کتاب
ایده؛ هفت عنصر اساسی برای ماندگارشدن داستان
نوشتهی اریک بورک
ترجمهی محسن یاوری
کتاب بوطیقا
نقد و نظریهی ادبی نشر نیماژ
مخاطبان معمولاً دگرآزار هستند. ما دوست داریم زجرکشیدن شخصیتها را تماشا کنیم. دوست داریم ببینیم شخصیتها جهنمیترین سختیهای دگرگونکنندهی زندگی را پشت سر میگذراند و هرچه آنها بیشتر عذاب بکشند، بیشتر خوشحال میشویم. البته تا زمانی که هنوز امید موفقیت برای آنها وجود داشته باشد و شخصیتها انگیزهای جدی برای برطرفکردن این سختیها داشته باشند. فرقی نمیکند، چه فیلم ترسناک باشد یا فیلم کمدی یا داستانی برگرفته از واقعیت، ما منتظر دیدن زجرکشیدن افراد هستیم و از دیدن شخصیتهایی که در زجرکشیدن به حداکثر ظرفیت خود رسیدهاند، لذت میبریم. غالباً دوست داریم شخصیتهای داستانها را خسته و ناامید، زخمخورده و تحقیرشده ببینیم و درعینحال، دیوانهوار دوست داریم برای رسیدن به اهدافشان بجنگند.
چرا؟ فکر میکنم دلیلش نهفته در بخشی از وجود ما باشد. ما داستانها را میخوانیم؛ زیرا آنها نمونههای الهامبخشی از کسانی هستند که سعی میکنند خودشان را بالا بکشند.
از کتاب
ایده؛ هفت عنصر اساسی برای ماندگارشدن داستان
نوشتهی اریک بورک
ترجمهی محسن یاوری
کتاب بوطیقا
نقد و نظریهی ادبی نشر نیماژ
👍7
لایت ناول چیست؟
لایت ناول (رانوبه)، یک سبک از رماننویسی ژاپنی است که بهطور معمول بیش از ۴۰ تا ۵۰ هزار کلمه نیست و مخاطب هدف آنها در درجهی اول تینایجرها هستند. لایت ناولها اغلب برنامهریزی نشر بهخصوصی دارند و معمولاً در اندازهی بونکوبون (قطع جیبی یا به اندازه A۶) منتشر میشوند و اغلب مصورند.
در سالهای اخیر، استفاده از داستان لایت ناولها برای اقتباس مانگا و انیمه بسیار محبوبیت پیدا کردهاست که از این دسته میتوان به آثار معروفی همچون سوزومیا، فول متال پانیک، هنر شمشیرزنی آنلاین و 86 اشاره کرد.
لایتناول اولینبار در ژاپن بهوجود آمد اما سپس کره و چین از آن الگوبرداری کردند و توسعه دادند و در کل تبدیل به یک سبک رماننویسی شرقی شد و اکنون در سراسر دنیا طرفداران پرشماری دارد.
لایتناول ژانرهای مختلفی دارد اما نخستین خاصیتاش این است که متن ساده و سهلخوانی داشته باشد و کمتر در آن از کلمات و جملات مغلق، ادیبانه و فرمهای پیچیدهی ادبی و روایی استفاده میشود اما در اغلب ژانرهای آن از تخیل فوقالعاده خلاقانهای بهره میبرند. زبان روایت لایتناولها هم معمولاً محاورهای و شکسته است.
لایت ناول (رانوبه)، یک سبک از رماننویسی ژاپنی است که بهطور معمول بیش از ۴۰ تا ۵۰ هزار کلمه نیست و مخاطب هدف آنها در درجهی اول تینایجرها هستند. لایت ناولها اغلب برنامهریزی نشر بهخصوصی دارند و معمولاً در اندازهی بونکوبون (قطع جیبی یا به اندازه A۶) منتشر میشوند و اغلب مصورند.
در سالهای اخیر، استفاده از داستان لایت ناولها برای اقتباس مانگا و انیمه بسیار محبوبیت پیدا کردهاست که از این دسته میتوان به آثار معروفی همچون سوزومیا، فول متال پانیک، هنر شمشیرزنی آنلاین و 86 اشاره کرد.
لایتناول اولینبار در ژاپن بهوجود آمد اما سپس کره و چین از آن الگوبرداری کردند و توسعه دادند و در کل تبدیل به یک سبک رماننویسی شرقی شد و اکنون در سراسر دنیا طرفداران پرشماری دارد.
لایتناول ژانرهای مختلفی دارد اما نخستین خاصیتاش این است که متن ساده و سهلخوانی داشته باشد و کمتر در آن از کلمات و جملات مغلق، ادیبانه و فرمهای پیچیدهی ادبی و روایی استفاده میشود اما در اغلب ژانرهای آن از تخیل فوقالعاده خلاقانهای بهره میبرند. زبان روایت لایتناولها هم معمولاً محاورهای و شکسته است.
🔥2👍1
کیومرث پوراحمد جزو معدود کارگردانان سینما و تلویزیون ایران بود که ارتباط عمیق ادبیات و سینما را درک میکرد و بهخوبی به جوانب آن احاطه داشت. اغلب آثار او اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی از آثار نویسندگان بزرگ خارجی و ایرانی بودند. از اریش کستنر تا هوشنگ مرادی کرمانی. اینک درگذشت تراژیک و غمبار اوست و بهت و ناباوری خیل دوستداران آثارش که پرشمارند... پر شماریم.
درگذشت این کارگردان برجستهی سینمای ایران را به خانوادهی ایشان و مردم ایران تسلیت میگوییم.
#کیومرث_پوراحمد
درگذشت این کارگردان برجستهی سینمای ایران را به خانوادهی ایشان و مردم ایران تسلیت میگوییم.
#کیومرث_پوراحمد
😢8😭5❤4
اگر کسی یا چیزی در زندگیات باشد و که دوستش داشته باشی و به آن وابسته باشی، همان چیز یا همان کس نجاتت میدهد، به تو امید میدهد و همیشه بیدار و زنده نگهت میدارد.
فرهاد پیربال
از کتاب "مردی با کلاه مشکی، پالتوی مشکی و کفش آبی"
ترجمهی ئاکو حسینپور
فرهاد پیربال
از کتاب "مردی با کلاه مشکی، پالتوی مشکی و کفش آبی"
ترجمهی ئاکو حسینپور
❤5
فیلسوفها و دیوانهها داستانِ رویارویی خیالی اما مستندِ فروید و هایدگر است، دو غول اندیشه در تاریخ تفکر انسانی. از این نظر، شاید بتوان آن را با کتاب وقتی نیچه گریست یالوم مقایسه کرد. چراکه همانند آن اثر که مواجههای خیالی میان فروید و نیچه را به تصویر میکشد، رویارویی مستقیم فروید و هایدگر نیز اگرچه بهلحاظ تاریخی ممکن بود، اما در واقع هیچگاه به وقوع نپیوست. داستان مزبور به همان اندازهی روایت یالوم جذاب و خواندنی است؛ با این تفاوت که شاید، در برخی بخشها، انتزاعیتر و فیلسوفانهتر باشد. شخصیتهای نمایشنامه بیشتر مواقع دربارهی مبانی فلسفی شیوههای تفکر خود و انتقاد از اندیشههای طرف مقابل به بحث میپردازند. با اینهمه عشق و احساس نیز، این درونمایههای بهتقریب همیشگی و جذابیتآفرین داستانها، در آن جای خود را دارند. اگر در وقتی نیچه گریست ناکامی عاطفی نیچه در رسیدن به سالومه باعث آشفتگی روحیروانی او شده است، در فیلسوفها و دیوانهها، این ماجرای عاشقانهی هایدگر و هانا آرنت و احساس گناه ناشی از آن است که هایدگر را دچار فروپاشی روانی کرده است.
فیلسوفها و دیوانهها
ریچارد اسکی/ینسن فارکوهار
مجتبی پردل
فیلسوفها و دیوانهها
ریچارد اسکی/ینسن فارکوهار
مجتبی پردل
👍6🔥2
زبان انسان ابزاری ناپخته است. مردم برای درک همدیگر مشکلات زیادی دارند، پس چطور میتوانید ذهنیت حیوانها، حشرهها و گیاهان را تصور کنید، چه برسد به سنگریزهها و ماسهها؟ چون به حواستان محدود هستید - خیلی احمقانه، در عینحال خیلی زیبا است – نمیتوانید تصور کنید که موجودات بیشماری که بیجانشان میدانید هم شاید زندگی درونی خودشان را داشته باشند. کتابها وضعیت عجیبی دارند، بینابین هستند.
احساساتی نیستیم، اما حسشدنی هستیم. ما نیمهزندهایم.
از رمان "کتاب فرم و خلاء"
نوشتهی روث اوزکی
ترجمهی مهدیه عباسپور
ادبیات ژاپن
احساساتی نیستیم، اما حسشدنی هستیم. ما نیمهزندهایم.
از رمان "کتاب فرم و خلاء"
نوشتهی روث اوزکی
ترجمهی مهدیه عباسپور
ادبیات ژاپن
👏2👍1🔥1
دستورالعملهایی درباب مثالهایی از چگونه ترسیدن
در شهری کوچک در اسکاتلند کتابهایی میفروشند با صفحهای خالی مخفیشده جایی در کتاب. اگر خواننده به این صفحه برسد و ساعت سه بعدازظهر باشد، او میمیرد.
در میدان کوئیرینال در رم، نقطهای هست، ناشناخته حتی برای اهلِ فنِ متأخر بر قرنِ نوزدهم، که از آن نقطه، زیر ماهِ شبِ چهارده، مجسمههای دیوسکوری را میتوان دید که در حرکت و جنبوجوشاند، در نبرد با اسبهایشان که روی دو پا بلند شدهاند.
در آمالفی، آنجا که ساحل به پایان میرسد، موجشکنی هست که امتداد مییابد تا توی دریا و شام. آن دورها، بعد از آخرین فانوسِ دریایی، میتوان شنید سگی پارس میکند.
مردی دارد روی مسواکش خمیردندان میگذارد، به ناگاه پیکرِ ریزِ زنی را میبیند درازکش به پشت، از نوعِ مرجانیاش، یا خردهنانی که نقاشی شده باشد.
درِ کمد دیواری را که باز میکند تا بلوزی درآورد، یک سالنامهی قدیمی میافتد پایین و درجا پارهپاره میشود، صفحاتش سقوط میکنند و ریزریز میشوند و ملافهی سفید را با میلیونها پروانهی کاغذیِ کثیف میپوشانند.
داستانی بود درمورد این فروشندهی مسافر که مچ چپش، درست زیرِ ساعت مچیاش، شروع کرد به اذیت کردنش. وقتی ساعت را درآورد، خون بیرون زد. زخم جای چند دندان خیلی ریز را نشان میداد.
دکتر معاینهی او را تمام میکند و نتیجهگیریهایش حسابی مایهی دلگرمیِ ما میشود. صدای گرفته و لحنِ صمیمانهاش مقدم بر داروهایش اثر میکنند، تجویزهایی که همان لحظه داشت مینوشتشان و برای آن، پشتِ میز تحریرش نشسته بود. هرازچندی سرش را بلند میکند و لبخند میزند تا سرِ حالمان آورد. چیزیمان نیست که بخواهیم نگرانش باشیم، یک هفتهای بهتر میشویم. با خیال راحت روی صندلی راحتی نشستهایم، خوشحال، و تنبلانه و حواسپرت دوروبر اتاق را ورانداز میکنیم. در قسمتِ سایهافتادهی زیرِ میز، ناگهان چشممان به پاهای دکتر میافتد. پاچههای شلوارش بالا رفتهاند، درست تا بالای ساق، و دکتر جورابِ زنانه پوشیده است.
داستان کوتاهی از خولیو کورتاسار
از کتاب آگراندیسمان
داستانهایی از استادان داستاننویسی آرژانتینی
ترجمهی شهریار وقفیپور
نشر نیماژ
در شهری کوچک در اسکاتلند کتابهایی میفروشند با صفحهای خالی مخفیشده جایی در کتاب. اگر خواننده به این صفحه برسد و ساعت سه بعدازظهر باشد، او میمیرد.
در میدان کوئیرینال در رم، نقطهای هست، ناشناخته حتی برای اهلِ فنِ متأخر بر قرنِ نوزدهم، که از آن نقطه، زیر ماهِ شبِ چهارده، مجسمههای دیوسکوری را میتوان دید که در حرکت و جنبوجوشاند، در نبرد با اسبهایشان که روی دو پا بلند شدهاند.
در آمالفی، آنجا که ساحل به پایان میرسد، موجشکنی هست که امتداد مییابد تا توی دریا و شام. آن دورها، بعد از آخرین فانوسِ دریایی، میتوان شنید سگی پارس میکند.
مردی دارد روی مسواکش خمیردندان میگذارد، به ناگاه پیکرِ ریزِ زنی را میبیند درازکش به پشت، از نوعِ مرجانیاش، یا خردهنانی که نقاشی شده باشد.
درِ کمد دیواری را که باز میکند تا بلوزی درآورد، یک سالنامهی قدیمی میافتد پایین و درجا پارهپاره میشود، صفحاتش سقوط میکنند و ریزریز میشوند و ملافهی سفید را با میلیونها پروانهی کاغذیِ کثیف میپوشانند.
داستانی بود درمورد این فروشندهی مسافر که مچ چپش، درست زیرِ ساعت مچیاش، شروع کرد به اذیت کردنش. وقتی ساعت را درآورد، خون بیرون زد. زخم جای چند دندان خیلی ریز را نشان میداد.
دکتر معاینهی او را تمام میکند و نتیجهگیریهایش حسابی مایهی دلگرمیِ ما میشود. صدای گرفته و لحنِ صمیمانهاش مقدم بر داروهایش اثر میکنند، تجویزهایی که همان لحظه داشت مینوشتشان و برای آن، پشتِ میز تحریرش نشسته بود. هرازچندی سرش را بلند میکند و لبخند میزند تا سرِ حالمان آورد. چیزیمان نیست که بخواهیم نگرانش باشیم، یک هفتهای بهتر میشویم. با خیال راحت روی صندلی راحتی نشستهایم، خوشحال، و تنبلانه و حواسپرت دوروبر اتاق را ورانداز میکنیم. در قسمتِ سایهافتادهی زیرِ میز، ناگهان چشممان به پاهای دکتر میافتد. پاچههای شلوارش بالا رفتهاند، درست تا بالای ساق، و دکتر جورابِ زنانه پوشیده است.
داستان کوتاهی از خولیو کورتاسار
از کتاب آگراندیسمان
داستانهایی از استادان داستاننویسی آرژانتینی
ترجمهی شهریار وقفیپور
نشر نیماژ
🔥2👍1
لحظهای که آدمی معنا و ارزش زندگی را به پرسش میگیرد، لحظهی بیماری اوست؛ چراکه بهلحاظ عینی هیچیک از این دو وجود خارجی ندارند؛ با این پرسش، آدمی فقط به ذخیرهای از لیبیدوی ارضانشده اعتراف میکند که باید اتفاق دیگری برایش میافتاد، گونهای جوشوخروش که به اندوه و افسردگی منجر میشود.
نقلقولی از زیگموند فروید
از کتاب فیلسوفها و دیوانهها
ریچارد اُسکی / ینسن فارکوهار
مترجم: مجتبی پُردِل
نقلقولی از زیگموند فروید
از کتاب فیلسوفها و دیوانهها
ریچارد اُسکی / ینسن فارکوهار
مترجم: مجتبی پُردِل
👍2🔥2❤🔥1🙏1
مردها خیلی بچهن، همهی عمر دنبال یه چیز خاصن و وقتی به دستش میآرن، پاک نومید میشن. مردها با هم گلاویز میشن. مبارزه میکنن. همدیگه رو میکشن. هیچ بذری توی اونها به بلوغ نمیرسه. هیچکدوم از اونها توانایی نگه داشتن یه بارِ نُهماهه رو ندارن. جای شکرش باقیه که تنازع بقا به ما بستگی داره. مردها خیالبافهایی هستن که مرگ رو توی خودشون حمل میکنن.
از کتاب نمایشنامههای فراموششده
نویسندگان:
فرانتس کافکا
روبر پنژه
تادئوش روژهویچ
آرتور آدامُف
اورسون ولز
مترجم: علی شمس
مجموعهی نمایشنامههای فراموششده آثاری را شامل میشود که مخاطب ایرانی پیشتر شناختی از آن نداشته است. شش نمایشنامه از پنج نویسندهی مطرح!
نگهبان مقبره از فرانتس کافکا
معماران از روبر پنژه
پرونده و یک زوج ایدئال از تادئوش روژهویچ
یک زن شیرین از آرتور آدامف
روز کلمبوس از اورسون ولز
تمامی نمایشنامهها برای نخستینبار است که بهفارسی برگردانده شدهاند.
از کتاب نمایشنامههای فراموششده
نویسندگان:
فرانتس کافکا
روبر پنژه
تادئوش روژهویچ
آرتور آدامُف
اورسون ولز
مترجم: علی شمس
مجموعهی نمایشنامههای فراموششده آثاری را شامل میشود که مخاطب ایرانی پیشتر شناختی از آن نداشته است. شش نمایشنامه از پنج نویسندهی مطرح!
نگهبان مقبره از فرانتس کافکا
معماران از روبر پنژه
پرونده و یک زوج ایدئال از تادئوش روژهویچ
یک زن شیرین از آرتور آدامف
روز کلمبوس از اورسون ولز
تمامی نمایشنامهها برای نخستینبار است که بهفارسی برگردانده شدهاند.
❤4🔥3👍2
همه باید یک بار دیگر وظیفهی عشق ورزیدن را از نو بر عهده بگیرند. درست است که دانش و علم طی نسلهای مختلف انباشته میشود، اما درمورد عشق نمیتوانیم آگاهی خودمان را بر مبنای پیشرفت پیشینیان بنا کنیم.
از کتابفروشیهای سراسر کشور بخواهید:
فیلسوف قلب
داستان زندگی پرفراز و نشیب سورن کیرکگور؛ پدر اگزیستانسیالیسم
کلر کارلایل
مریم امیری مبعوث
از کتابفروشیهای سراسر کشور بخواهید:
فیلسوف قلب
داستان زندگی پرفراز و نشیب سورن کیرکگور؛ پدر اگزیستانسیالیسم
کلر کارلایل
مریم امیری مبعوث
🔥4👏2
اینو دزدکی از زبون این و اون شنیدم، که بند ناف برا آدم شانس میآره و هر نوزاد مرده بند نافشو میچپونن تو حلقش! این بندِ لزج و حیاتبخش برام یه یادگار باارزشه. من از راه همین بندِ ناف گاهی صدای خندهها و گریههای مادرم رو میشنفتم.
احمد آرام
از کتاب "خوکچهی بادنما"
احمد آرام
از کتاب "خوکچهی بادنما"
🔥4🤣2👍1