Telegram Web Link
دل آدم هم مثل کشورها مرز داره؛ و اگه یکی با خونه و دل خودش خوش باشه، تو نمی‌تونی به زور تغییرش بدی. نمی‌تونی همینجوری بیای و بری و توریستی وسط زندگیش بچرخی تا شاید روزی آدمِ تو بشه.

__

"تابان، مرز آسمان" کتاب دیگری از سری رمان‌های تابان است که چون دیگر عناوین این مجموعه، فضایی معمایی-جنایی و رازآلود دارد. این بار خانم دکتر تابان رودکی، باستان‌شناس جوان و معتبر، درگیر رازی است که نه‌فقط اعتبار بلکه جان او را هم تهدید می‌کند.
دو تابلوی مینیاتور نفیس و قدیمی از موزه‌ای دزدیده می‌شوند. تابان برای برگرداندن آن‌ها، و نام خودش، عازم سفری پرماجرا به صومعه‌ی باستانی
سنت استپانوس در جلفای آذربایجان شرقی می‌شود؛ یک قطعه‌ی این پازل در تپه‌های مرموز یری، اردبیل، است؛ قطعه‌ای در تهران؛ و قطعه‌ای در نیشابور.

‌به‌زودی منتشر می‌شود:
| تابان؛ مرز آسمان | شیوا مقانلو | نشر نیماژ |
کاندیدای نشر نیماژ در بخش بهترین رمان چهارمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی مستقل واژه:

| ابجد خون | فرهاد رفیعی | رمان فارسی | نشر نیماژ |
خدمتکار ما پررشتسستویچ نام داشت. کسی اگر بخواهد این نام را درست تلفظ کند باید حین تلفظ حتماً عطسه کند. مستخدمه‌ی ما اسمش اسورفسستسکا بود، اسمی که در زبان آلمانی قدری خشن اما در زبان لهستانی به‌شدت آهنگین و ملودیک است. این مستخدمه زنی بود چاق و کوتاه‌قد با موهای سفید و دندان‌های زرد. علاوه بر این یک جفت چشم سیاه و جمیل هم در خانه‌ی ما این‌سو و آن‌سو می‌رفت که همه او را سرافینه صدا می‌زدند. سرافینه خاله‌زاده‌ی خوشگل و عزیز من بود که با هم در باغ بازی می‌کردیم و به خانه‌داری مورچه‌ها گوش می‌سپاردیم، یا پروانه می‌گرفتیم و گل می‌کاشتیم. سرافینه یک بار که جورابک‌های کوچکم را در باغچه می‌کاشتم تا از آن‌ها شلواری بزرگ برای پدرم بروید مثل دیوانه‌ها خنده سرداد.

| خاطرات دانشجوی الهیات | هاینریش هاینه | برگردان از متن آلمانی: حسین منصوری |
نشستم، میزم را مرتب کردم، عکس تو را بیرون آوردم. مدت درازی نگاهش کردم. به‌طور وحشتناکی در درون احساس شادی کردم. وقتی فکر کردم تو دوستم داری یک‌باره قلبم فرو ریخت. این است که خواستم باز برایت نامه بنویسم...
‌‌
| دلبند عزیزترینم | نامه‌های عاشقانه‌ی آنتوان چخوف به کنیپر | برگردان به فارسی: احمد پوری | نشر نیماژ |
وقتی با لباس جدید
به دیدنم می‌آیی
حس باغبانی را دارم
که درختش شکوفه کرده است

| صد نامه‌ی عاشقانه | نزار قبانی | انسیه سادات هاشمی | نشر نیماژ |
‌نشر نیماژ با همکاری کافه‌کتاب ققنوس برگزار می‌کند

آیین رونمایی و جشن امضا

جلد سوم «مجموعه‌ی تابان»
«تابان؛ مرز آسمان»

با حضور شیوا مقانلو؛ نویسنده‌ی کتاب و جمعی از اهالی فرهنگ و ادبیات

حضور برای عموم آزاد است

زمان: جمعه سوم اسفندماه، ساعت ۱۷ تا ۱۹

مکان: تهران، خیابان وصال شیرازی، کوچه‌ی شفیعی، پلاک یک، کافه‌کتاب ققنوس
در آیین پایانی دومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی پرانتز که بیست و هشتم بهمن‌ماه برگزار شد، کتاب «مترسک؛ در چهار موقعیت» نوشته‌ی عباس باباعلی به‌عنوان بهترین مجموعه‌داستان برگزیده شد.
‌‌

در مجموعه داستان «مترسک؛ در چهار موقعیت» عباس باباعلی وضعیت‌های ناممکن و نامحتملی را شکل داده است که خاص اوست و نظیر آن‌ها را در کمتر اثری (چه داستان و چه هر اثر دیگری) می‌توانید بیابید: مرده‌ای که روی تخت تشریح عاشق شده است، مرده‌ای دیگر که دارد انتظار می‌کشد بیایند جسدش را جمع کنند و… ته‌مایه‌ی طنز داستان‌های باباعلی که رنگ پرمایه‌ای از کنایه را با خود همراه دارد، به همراه لحن جذاب و ویژه‌ی روایت‌های او و از این دو مهم‌تر بدیع‌بودن موضوعاتی که او برای نوشتن انتخاب کرده است، داستان‌های او را به آثاری ویژه و خواندنی تبدیل می‌کند. «مترسک…» دومین مجموعه داستان باباعلی است اما از پس سال‌ها تجربه‌اندوزی و نوشتن مستمر برای رسیدن به‌سبکی شخصی در داستان نویسی حاصل شده است.


| مترسک؛ در چهار موقعیت | عباس باباعلی | داستان فارسی | کتاب بوف | نشر نیماژ |
هنرمند اعتنایی به هیچ دولتی ندارد و تمام میثاق‌ها را فسخ می‌کند...

راوی کتاب "مردی که پنجشنبه بود" ماجراهای شورانگیز هفت آنارشیست را در لندن عصر ویکتوریایی روایت می‌کند که نام روزهای هفته را بر خود نهاده‌اند. در نگاه نخست، این کتاب، داستانی طنزآلود و جنایی با نثری زیبا و بازی‌های کلامی چشمگیر و تصویرپردازی‌های خیال‌انگیز است؛ اما ورای واژگان نمادینش، مفاهیم ژرف‌تری نهفته است. نویسنده اثری به ظاهر کمدی خلق کرده که پرسش‌های ژرف فلسفی طرح می‌کند و با واژه‌های سمبولیک ماهیت شر را در قلمرو سیاسی و معنوی واکاوی می‌کند. شاهکار چسترتون، پس از گذشت بیش از صد و‌ اندی سال از انتشارش، همچنان در سرتاسر جهان هواخواهان بسیار دارد و فیلم و تئاتر و نمایش‌ و پادکست‌های گوناگونی بر اساس آن تهیه شده است و مراسم گوناگونی در سالگرد انتشارش برگزار می‌شود. این کتاب از این رو اینچنین محبوب است که ظاهر هیجان‌انگیز و طنزآلود داستان، دوست‌داران سرگرمی را به خود جلب می‌کند و معانی ژرف و نثر درخشان‌اش، ادب‌دوستانی را که در پی آثار جدی ادبی‌اند خرسند می‌کند.

منتشر شد:

| مردی که پنجشنبه بود| جی. کی. چسترتون | علی امیدیان| نشر نیماژ |
درست وقتی فکر می‌کنی توی زندگی‌ت بدترین انسان‌های روی کره‌ی زمین رو دیدی، می‌فهمی سخت در اشتباه بودی، خباثت پایانی نداره.


هالی سرودی عجیب و هولناک برای تعقیب وحشتناک عدالت سر‌ می‌دهد. جست‌وجوی سرسختانه‌ی کارآگاه برای یافتن حقیقت، داستان این رمان پرکشش، سرشار از تعلیق و پر از معماهای پیچیده را پیش می‌برد. کووید-19، شعار «زندگی سیاه‌پوستان مهم است»، ترامپ و شورش ششم ژانویه، همگی مضامینی هستند که در زمینه رمان جریان دارند. حتی جنایتکاران هم قرار است علیه بی‌عدالتی‌های زمان و دوران اعتراض کنند. در تمام طول رمان شما شاهد تلاش در جهت دفع زهر و یافتن شفا هستید. بله این بار هم جدیدترین رمان استیون کینگ، شما را میخکوب کرده است.
‌‌

از کتابفروشی‌های سراسر کشور بخواهید:

| هالی | استیون کینگ | ساغر سبزواری | نشر نیماژ |
جولیان بِک و جودیت مالینا، دو جوان بلندپرواز تئاتری بودند که در نیویورکِ پس‌از جنگ‌ جهانی دوم، رؤیای تئاتری را در سر می‌پروراندند که اصول اخلاقی مرسوم و آنچه را در اذهان مردم به‌عنوان فضیلت شناخته می‌شد به چالش بکشد و با برهم‌زدن قراردادهای پذیرفته‌شده، جهان را دچار تغییر کند. آن‌ها در تقابل با آنچه که آن روزها بر صحنه می‌دیدند، نام تئاترشان را لیوینگ‌تیاتر گذاشتند. چراکه در آن دوران، بر صحنه، چیزی جز اجراهایی تفننی و سرگرم‌کننده وجود نداشت. تئاتری به‌زعمِ آن‌ها، درحال مرگ و رو‌به‌نابودی.
آن دو تحتِ‌تأثیر بسیاری از هنرمندان و متفکران هم‌عصر خود بودند. نویسندگانی چون تنسی ویلیامز، آنس نین، جک کرواک، جین کنت. آهنگ‌سازانی مثل جان کیج، جیم موریسون و جان لنون و نقاشانی چون جکسون پولاک و سالوادور ‌دالی و متفکرانی چون مارتین بوبر و مایکل فاوکلت...

از کتابفروشی‌های سراسر کشور بخواهید:

| لیوینگ تیاتر | هنر، خشم و تبعید | جان تایتل | صحرا رمضانیان | نظریه و تئاتر | نشر نیماژ |
یک یادداشت برای خواننده‌ی عزیزم
آنچه که خواهید خواند در حقیقت پیش‌درآمدی بر داستان ماجرای غریب و غم‌انگیز یک قاچاقچی در قشم است. پیش‌درآمد از این باب که توضیح می‌دهد درون آن صندوقچه‌ی گم‌شده‌ای که کل ماجرای بوکسرعلی حول محورش می‌چرخید چیست.
اگر آن رمان را خوانده باشید، این رمان برایتان بین دنیاها اتصال برقرار می‌کند. اگر آن را نخوانده باشید، این رمان یک داستان کاملاً مستقل برایتان تعریف می‌کند، در همان دنیا، در همان حال‌وهوا که قبل‌تر از وقایع دیگری رخ داده. بنابراین در هر دو حالت امیدوارم از آنچه می‌خوانید، لذت ببرید.
فکر می‌کردم بهتر است تا این رمان را، هم ادامه و قسمت دومِ ماجرای غریب و غم‌انگیز یک قاچاقچی در قشم بنامم، هم آنکه برایش نامی مستقل بگذارم؛ همین‌طور هم شد. دستورالعمل خونینِ برآورده‌کردنِ آرزو دومین کتابِ سه‌گانه‌ی قاچاقچی در قشم.
تقدیم به شما که این‌همه مدت، برای دنباله‌ی آن داستان صبر کردید. با بندبند وجودم حین نگارش، امیدوار بودم که سر ذوقتان بیاورد و ارزش این‌همه صبر‌کردن زیبایتان را داشته باشد؛ و داشته باشم.

متین ایزدی

از مقدمه‌ی کتاب «دستورالعمل خونین برآورده کردن آرزو»
به بهانه‌ی هشتم مارس؛ روز جهانی زن:


تبعیضی که با پیر شدن زنان افزایش می‌یابد بازوی مهم امتیاز مردانه است. این توزیع نامتعادل کنونی، نقش‌های بزرگسالان برای دو جنس است که به مردان آزادی سن و به زنان انکار سنشان را تقدیم می‌کند. مردان فعالانه استانداردهای پیر شدن را مدیریت می‌کنند؛ زیرا نقش نرینگی پیش‌قدمی در معاشرت را به آن‌ها اعطا می‌کند. مردان انتخاب می‌کنند و زنان انتخاب می‌شوند. بنابراین مردان زنان جوان را انتخاب می‌کنند. هرچند این نظم نابرابر با قدرت تمام به دست مردان عملی می‌شود، پاسخ مقبول تسلیم نشدن زنان است که هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد؛ زیرا زنان قدرتمندانه آن را با خوشنودی، دلتنگی و با دروغ‌هایشان تقویت می‌کنند.

| جستارهایی درباره‌ی زن | سوزان سانتاگ | آذرجوادزاده | نشر نیماژ |
اگر قرار باشد آدم قبل‌از انجام هر کاری از درستی تصمیمش صددرصد مطمئن باشد، هیچ کاری در جهان به انجام نمی‌رسد. کارها دقیقاً همان‌جایی انجام می‌شوند که به‌جای یقین، شک داری و با همان شک جلو می‌روی؛ مثل حرکت در جاده‌ای مه‌آلود که اگرچه از وجود راه مطمئنی اما به وجود بیراهه‌های پیش پا هم به همان اندازه یقین داری؛ و بنابراین نمی‌دانی جاده برایت چه در آستین دارد...

| تابان؛ مرز آسمان | شیوا مقانلو | نشر نیماژ |

از کتابفروشی‌های سراسر کشور بخواهید


‌لینک توضیحات کامل و خرید مستقیم:

https://nashrenimaj.com/product/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86/
زمان از نظر من بسیار آهسته می‌گذشت و بااین‌حال هرگز به عقب بازنمی‌گشت. هر دقیقه، درست یک دقیقه بود و هر ساعت، درست یک ساعت. زمان به‌کندی پیش می‌رود؛ اما هرگز به عقب بازنمی‌گردد. این چیزی بود که در آن دوره یاد گرفتم. این مسئله بدیهی است؛ اما گاهی‌اوقات چیز‌های بدیهی معنایی ژرف‌تر از دیگر مسائل دارند. بعد، یک روز، بالاخره نامه‌ای دریافت کردم؛ پاکتی ضخیم و نامه‌ای طولانی.


| شهر و دیوارهای نامطمئنش | هاروکی موراکامی | برگردان از زبان ژاپنی: امیر دیانتی | چاپ هشتم | جلد سخت |
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باربارا تعدادی از شعرهایش را به هالی داده بود تا بخواند و هالی می‌دانست چگونه‌اند؛ نوعی مکانیزم پذیرش‌اند و تلاش باربارا برای آشتی‌دادن قلب خوب و سخاوتمندش با وحشت؛ وحشتی که سال گذشته در آسانسور تجربه کرده بود؛ وحشت چت اوندوفسکی. وحشتِ یافتنِ دوستش در قفس با صورت آغشته‌به‌خون و دو جسد در نزدیکی‌اش، به کنار...

| هالی | استیون کینگ | ساغر سبزواری | ادبیات جهان | رمان، آمریکا |


ویدئو از فیلم «ده فرمان؛ فرمان دوم: نام خدایت را به باطل مبر» به کارگردانی کریستوف کیشلوفسکی
بعضی‌ها می‌گن بَدَن معبدیه که روح توش زندگی می‌کنه. شاید این درست باشه اما وقتی مثل من هر روز با اجساد رقت‌انگیز جانوران سروکار داشته باشی، بدن دیگه یه معبد به نظر نمی‌رسه؛ بیشتر شبیه‌به یه آلونک چرکینه. روحی هم که توی همچین آلونک رقت‌انگیزی زندگی می‌کنه، کمتروکمتر قابل‌اعتماد به نظر می‌رسه. گاهی فکر می‌کنم باید روی جسد و روحش یه‌جا روغن کلزا بریزم و آتششون بزنم. به‌هرحال روح جز اینکه زندگی کنه و رنج بکشه، هدف دیگه‌ای نداره. بیراه می‌گم؟


| شهر و دیوارهای نامطمئنش | هاروکی موراکامی | برگردان از متن ژاپنی: امیر دیانتی | نشر نیماژ |
هر موجودی یا باید از گرسنگی بمیرد یا خودش به فکر خودش باشد. اینکه روزی چند مشت ماکارونی بریزی توی حیاط که گنجشک‌ها بیایند و بخورند و بروند، دقیقاً انگار با تفنگ‌بادی افتاده‌ای به جانشان. چند روز اگر زیر فشار قسط و قرض و قرص نتوانستی به دادشان برسی، باید چه خاکی به سر کنند؟ حتماً فکر می‌کنید، فی‌الفور درِ خانه‌ی همسایه را می‌زنند و زن همسایه بشقاب ماکارونی‌اش را می‌آورَد و می‌ریزد توی حیاط و می‌گوید: «خداحافظ تا فردا!» یا اینکه پیش خودتان می‌گویید: «ماکارونی که نباشد، کِرم می‌خورَند.»
توی این وامصیبتا که به قول شمسایی: «یک‌مشت آدم کِرمَکی» طبیعت را تباه کرده‌اند، کِرم کجا بود؟ فرض کن، کِرم پیدا شد. گنجشکی که عادت کرده به خوردن ماکارونی آیا شأنش اجازه می‌دهد، نوک به کِرم بزند؟

| تیراندازی طبق بخشنامه | حسن بهرامی | رمان فارسی | نشر نیماژ |


🌿 سیزده‌به‌در مبارک 🪻
به‌بهانه‌ی سوم آوریل؛ سال‌روز درگذشت گراهام گرین:


هنری گراهام گرین؛ رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسنده‌ی پرکار داستان‌های کوتاه و رمان انگلیسی بود.
او در طول عمر طولانی‌اش در غالب معرکه‌های سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستان‌هایش عمدتاً در متن همین وقایع قرن بیستم می‌گذرد، آثاری که ابهامات انسان نوین در این دنیای ناآرام را می‌نمایند.
دوران نوجوانی ملال مرضی و مهلکش او را دو بار به خودکشی کشاند؛ و حتی مدتی به بازی رولت روسی پرداخت؛ به مدت شش ماه هر ماه یک بار به جنگلی دورافتاده می‌رفت و یک گلوله در خشاب چرخنده یک رولور شش تیر قرار می‌داد، خشاب را می‌چرخاند و لوله تپانچه را به شقیقه‌اش می‌گذاشت و ماشه را می‌چکاند. در هر شش بار گلوله‌ای شلیک نشد؛ و به گفته خودش هجوم آدرنالین در شرایط ترس و هیجان بسیار شیمی خون و روحیه‌اش را تغییر می‌داد و افسردگی‌اش را موقتاً درمان می‌کرد!
در سال ۱۹۲۹ اولین رمان وی «انسان و درونش» (مزد ترس) انتشار یافت. در ۱۹۳۱ کتاب «ترن استانبول» را نوشت که او را به عنوان یک چهره‌ی شاخص ادبی معروف کرد و موفقیت مالی خوبی داشت. در همین زمان شروع به نوشتن مقالات سینمایی در روزنامه تایمز کرد و یکی از بهترین منتقدان سینمایی لقب گرفت. کتاب‌های بعدی او بیشتر تحت تأثیر مشاهدات او در سفرهایش نوشته شدند، داستان‌هایی که تضادهای روحی او را می‌تابانند. با اینکه همهٔ آثارش را داستان‌هایی ساده و سرگرم‌کننده می‌دانست، آنها را بسیار جدی و با وسواس می‌نوشت.
گرین با شروع جنگ جهانی دوم در وزارت اطلاعات مشغول به کار شد. پس از آن به عنوان داوطلب در جوخه‌ی پدافند هوایی خدمت کرد. در ماه اوت ۱۹۴۱ به خدمت سرویس اطلاعاتی انگلیس درآمد و در شهر فری تاون، سیرالئون به کار گمارده شد. در سال ۱۹۴۳ به لندن بازگشت و از طرف اینتلیجنس سرویس به عنوان مسئول ضداطلاعاتی در امور پرتغال درآمد و با کیم فیلبی مسؤول اطلاعات منطقه دوست شد.
در سال ۱۹۴۴ خدمت در نظام را کنار گذاشت؛ و پس از جنگ نیز به بسیاری از کشورهای دنیا از جمله هائیتی، پاناما، کوبا، ویتنام و… سفر کرد. گراهام گرین عاقبت به سال ۱۹۹۱ در سن ۸۷ سالگی در منزلش در منطقه وو وه کشور سوئیس بدرود حیات گفت.
2025/06/30 07:52:59
Back to Top
HTML Embed Code: