Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است۰
پنجره
        فکر
              هوا
                  عشق
                          زمین
مال من است

سهراب سپهری
هشت کتاب


🪷🪷

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
حسن کام‌شاد

(۴ تیر ۱۳۰۴ – ۲ خرداد ۱۴۰۴)

مترجم و پژوهش‌گر ادبیات فارسی

یادش گرامی
!

🔹خدمت مترجم خوبی چون حسن کامشاد به زبان فارسی
#دکترسیناجهاندیده

ترجمه فقط انتقال دانش یا فرهنگ و ادبیات از زبان مبدا به زبان مقصد نیست. کاری که ترجمه خوب می‌کند، فعال کردن سلول‌های خاموش زبان مقصد است. در ترجمه‌ی عالی، سوژگی مترجم با سوژگی خود زبان ترکیب می‌شود تا  هم  زبانیت زبان مقصد  انعطاف بیشتری پیدا کند و هم  استعداد آن در جذب جهان‌های غریب بالاتر رود. از این نظر مترجمانی چون استاد حسن کامشاد مثل نویسندگان خلاق درون زبان فارسی  بهترین خدمت‌گزاران زبان فارسی هستند. اگر ما ترجمه‌های استاد حسن کامشاد را با ترجمه‌های  مترجمانی مثل استاد ادیب سلطانی یا استاد کزازی مقایسه کنیم ممکن است عده‌ای که تعصب ویژه در فارسی‌گرایی و سره‌نویسی دارند بگویند  خدمت کسانی چون ادیب سلطانی و کزازی به زبان فارسی بیشتر از استاد کامشاد است؛ چون این دو مترجم کلی معادل جدید فارسی ساخته‌اند. ممکن است در معادل‌سازی تعداد واژه‌هایی که این مترجمان ساخته‌اند بیشتر باشد اما در بین این سه مترجم چه کسی روح  زبان فارسی را به جهان معاصر نزدیک‌تر کرده است؟ چه کسی انعطاف و قدرت زبان فارسی را در جذب جهان‌های بیگانه بالا برده است؟ چه کسی بر دوستی  و وفاق زبان‌ها و جهان‌ها بیگانه کوشیده است؟ در پشت ترجمه‌های استاد کامشاد هیچ ایدئولوژی‌ای پنهان نیست؛ جز این که مترجم سعی کرده است تا اندیشه‌ی دیگری را به گونه‌ای به زبان فارسی بازگرداند تا هم زبان مقصد فربه شود و هم جهان مبدأ فهم گردد. هیچ خواننده‌ای نیست که با خواندن جملات متن‌های آفریده استاد کامشاد دچار تعصب شود و به جای اینکه به روح زبان توجه کند عصبیت نژادی او درگیر کلماتی گردد که عصر آن‌ها سر رسیده است. استاد کزازی متفکر بزرگی است اما متاسفانه خوانندگان آثارش به جای اینکه به نحوه‌ی استدلال و جهان اندیشه‌‌اش دقت کنند، تحت تأثیر سبک او قرار می‌گیرند و چه بسا اصلاً محتوای سخنش را درک نکنند و دلخوش به کلمات باشند که می‌تواند نوستالژی آن‌ها را تحریک کند، چنانکه آنان را به دام نژاد‌گرایی گرفتار سازد.

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری‌وشرح‌زندگی‌حسن‌کامشاد

🔹حسن کامشاد از بهترین مترجمان ایران
حسین صراف


حسن روز چهارم اولین ماه تابستان ۱۳۰۴ در محله‌ی گود لرهای اصفهان به دنیا آمد. پدرش میرزا سید علی آقا تاجر شناخته شده‌ی پوست و روده در پشت قرآن نوشت: «تولد نور چشمی حسن آقا ولد آقای آقا میرزا علی آقا به تاریخ یکشنبه یک ساعت به غروب مانده ۳ ذیحجه‌الحرام سنه‌ی ۱۳۴۳»

پدر و مادر آقا میرزا علی آقا در جوانی مرده بودند و ارث دندان‌گیری برای پسر یکی‌یک‌ دانه‌شان گذاشته بودند که بر اثر ندانم‌کاری از دست رفت.

پدرش متدین و خدا ترس بود و زودتر از موعد مقرر تشکیل خانواده داد. حسن بچه‌ی شیطان و بازیگوش بود و از دیوار راست بالا می‌رفت. بعد از شیطنت‌های بسیار به دبستان علمیه‌ی اصفهان رفت و درس و مشق شروع شد. وقتی تصدیق شش ابتدایی را گرفت، پدر می‌خواست او را به حجره‌اش ببرد. دست به دامن دایی شد. دایی‌اش تنها فرد تحصیلکرده‌ی خانواده در میان هفت خواهر به دنیا آمده بود خاطرش عزیز بود. او به خواهرزاده‌اش گفت: « تو باید درست را ادامه دهی. با پدرت حرف می‌زنم.» چند روز بعد پدر اسم پسر را در هنرستان صنعتی اصفهان نوشت، بعد به دبیرستان ادب رفت و سال ۱۳۲۳ دوره‌ی متوسطه را تمام کرد. دیپلم را در رشته‌ی ادبی از دبیرستان صارمیه‌ی اصفهان همراه با همکلاس‌هایش – مصطفی رحیمی، ارحام صدر و شاهرخ مسکوب – گرفت.

حسن اولین ترجمه‌ها را حین تحصیل در دبیرستان صارمیه انجام داد. او مقالاتی که نخست‌وزیران تبعیدی در دوره‌ی جنگ جهانی در لندن نوشته بودند را به فارسی برگرداند و دایی‌اش سید حسین نورصادقی در روزنامه‌ی نقش جهان منتشر کرد.

تابستان ۱۳۲۴ بعد از عبور از سد کنکور همراه شاهرخ مسکوب به تهران آمد. در مسافرخانه‌ای در سه‌راه امین‌حضور اتراق کردند. اتاق‌شان دو تخت داشت و یک زیلو. از میز و صندلی خبری نبود. وقتی بساط ناهار را کف اتاق پهن می‌کردند از توی خیابان پیدا بود. در این دوران بود که حسن نام خانوادگی‌اش را به کامشاد تغییر داد.

در دانشکده‌ی حقوق کمتر درس می‌خواند و بیشتر وقت‌اش را به بحث و گفت‌و‌گو درباره‌ی سیاست در باشگاه دانشکده می‌گذراند. اکثر دانشجوها همدیگر را به عضویت در حزب توده تشویق می‌کردند.

سال‌های تحصیل در دانشکده به همزیستی با حزب توده گذشت. ساده‌دل و تهی ذهن بود که گزافه‌گویی‌های حزب هوش از سرش می‌برد. پدرش ورشکست شد. املاک‌اش را به ثمن بخس می‌فروخت. باید کاری می‌کرد. سال ۲۳۲۷ در شرکت نفت با حقوق ماهانه ۹۸۰ تومان استخدام شد.

آبادان شهری متفاوت با اصفهان و تهران بود. گرمای طاقت‌فرسا، شرجی کلافه‌کننده، قورباغه‌ها، مارمولک‌ها، بوی آزاردهنده‌ی گاز، مخزن‌های نفت‌کش‌ها، دودکش‌های پلایشگاه، صدای سوت پالایشگاه و… زندگی کردن را سخت می‌کرد. حسن اغلب ناخوش بود و در مریضخانه بستری. در امتحان بورش تحصیلی فولبرایت شرکت کرد و پذیرفته شد. برای شاهرخ مسکوب نامه نوشت و خبر قبولی را داد. جوابی که دریافت کرد ناامید کننده بود: «می‌خواهی بروی انگلیسی یاد بگیری یا عیش و نوش کنی؟ به جای رفتن به ینگه‌ی دنیا بنشین و کتاب citizen tom paine را ترجمه کن. بیشتر انگلیسی یاد می‌گیری.» این کار را کرد و مترجم شد. از آن پس تا روز ۲۸ مرداد در خدمت حزب توده گذشت. نیمه مخفی بود که پیشنهاد طلایی ابراهیم گلستان پیش آمد. بعد از ملاقات با پروفسور لیوی در لابی هتل دربند همراه دکتر عباس زریاب خویی پیش مجتبی مینوی رفت تا راه و چاه زندگی در انگلستان را بیاموزد. در پنج سالی که در کمبریج بود، علاوه بر تدریس کردن درس خواند و با مدرک دکترای زبان فارسی از کمبریج فارغ‌التحصیل شد. کتاب «پایه‌گذاران نثر جدید فارسی» رساله‌ی دکترایش بود.

اما زندگی فرهنگی او جذابیت بیشتری دارد که بعد از بازنشستگی با ترجمه‌های درخشان رنگ و لعاب گرفته.

صبح از خواب بیدار شد یادش افتاد که دیگر اداره ندارد. پس غلتی زد و دوباره خوابید. مدتی بعد صبحانه را با خیال راحت خورد، اصلاح کرد و روزنامه خواند. از خانه بیرون زد و پیاده تا میدان ترافالگارد رفت و روبروی گالری ملی ایستاد. در عالم هپروت غرق تماشای تابلوی تعمید مسیح بود که کسی پهلویش را قلقلک داد. صادق چوبک بود. در کافه‌ی گالری قهوه خوردند و گپ زدند. چوبک گفت: «کتابت را به انگلیسی درباره‌ی ادبیات جدید فارسی و یکی دو ترجمه‌ات به فارسی را خوانده‌ام. چرا همین کار را ادامه نمی‌دهد؟»

ترجمه‌ی کتاب «امپراتور» اثر روزنامه‌نگار برجسته ریشارد کاپوشچینسکی به پایان رسید که درباره‌ی هیلاسلاسی و اطرافیان‌ امپراتور بود. بعد از آن ترجمه‌های او یکی بعد از دیگری منتشر شدند که در ادامه معرفی خواهند شد.
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری


سلام همیشه مهربان خوبم!
بهتری؟!
اصلن بگو ببینم؛
             کجای این جهان پر تلاطمی؟!
این روزها هر کسی یا کسی را دارد
یا در گوشه‌ی دنجی بدور از واهمه،
تنهایی‌اش را بغل کرده
یک عده هم خودشان را به خواب زده اند
که بگذرد
البته هستند بعضی‌ها هم
که کسی را ندارند ولی تنهایی را هم ندارند
این‌ها مانده‌اند سفیر و سرگردان
نه راه پس دارند و نه کوره راهی در پیش
این‌ها فقط دور خودشان می‌چرخند
و از هر عبور ِ گنگی،
                  نگاهی می‌طلبند، آشنا
از هر صبحی، لبخندی شیرین
از هر ظهری، سایه ای بلند
و از هر عصر و غروبی، آغوشی به انتهای فصل بودن
و البته از هر #شبی، انعکاسی شیشه‌ای
در پشت پنجره‌ی آرامش...

مهربان خوبم؟!
نمی‌دانم کجای این هیاهوی بی‌معنایی
ولی حالا که تنهایی هم ولم کرده،
یادت، خیال خامم را تا سرچشمه می‌برد
هر بار تشنه‌تر از قبل برمی‌گرداند...


#میم_ابراهیم_حسینی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from اتچ بات
روی دریاچه ی آرام نگین،
قایقی گل می برد

سهراب سپهری

صبحتان آرام و گلباران

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ

نکته‌هایی از دستور خطّ فارسی فرهنگستان



🔸 ترکیب‌هایی که بخش دوم آن‌ها با «آ» آغاز شود و چند هجایی باشد، با نیم‌فاصله نوشته می‌شود:
رزم‌آور، گل‌آرایی، رخت‌آویز، خوش‌آهنگ، دل‌آرام

🔹 ترکیب‌هایی که بخش دوم آن‌ها با «آ» آغاز شود و نویسهٔ پایانی بخش نخست «ها»ی ملفوظ یا ناملفوظ باشد، با نیم‌فاصله نوشته می‌شود:
خنده‌آور، ره‌آورد، گله‌آمیز، مه‌آلود

#زین_قند_پارسی

#استادعلیرضاحیدری

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
منزل و دفتر کار زنده‌یاد اکبر رادی، میعادگاه عاشقان فرهنگ و هنر بعدازظهر بیست‌وپنجم خردادماه هزاروچهارصدوچهار، بر اثر موج انفجار ویران شد.

۱۴۰۴/۴/۴


#اکبررادی
#نمایشنامه‌‌نویس
#نمایش‌نامه‌نویس
#نویسنده
#داستان‌نویس




#نامه‌نگاری

«راستی چه کس فکر می‌کرد ظرف یک‌سال این همه اتفاق پشتِ‌هم بی‌افتد و سانحه، صاعقه، فاجعه و... به این شدت «گردون» را از جا ریشه‌کن کند؟»

نامه از اکبر رادی به عباس معروفی؛ از کتابِ «نامه‌های اکبر رادی»

***

اون که رفت، من دیگه نتونستم زیر پام رو نگاه کنم؛ عین کسی که رو داربسته و تکیه نداره.
سرم گیج می‌رفت. مجبور بودم چشامو هم بذارم.

نمایش‌نامه‌ی «مرگ در پاییز» ؛ اکبر رادی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
داستان باستان.pdf
14 MB
داستان باستان
(
#داستانهایی از شاهنامه
فردوسی)
نویسنده: محمود_محبی
موضوع: داستان
تعداد صفحات: ۳۱۳


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#تک‌گویی

مبحث این جلسه در رابطه با تک‌گویی درونی به دو صورت تک‌گویی درونی مستقیم و تک‌گویی درونی غیر‌مستقیم تقسیم می‌شود که به تفصیل به بیان آن‌ها می‌پردازم.

تگ‌گویی درونی شیوه‌ایی از روایت داستان در سبک جریان سیال‌ذهن است که در آن تجربیات شخصیتی‌، درونی و عاطفی شخصیت‌های داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحله‌ی پیش از گفتار بیان می‌شود. یعنی خود شخصیت محتویات ذهنش را بیان می‌کند. مقصود از لایه‌ی پیش از گفتار ذهن‌، جایی است که قبل از سخن گفتن کلمات شکل می‌گیرد و ذهن براساس خاطرات و محتویات ذهن جمله می‌سازد. در لایه‌های پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور، این یعنی ذهن محتویات و اطلاعات را به صورت کامل پردازش کرده و بعد اطلاعات، خاطرات و محتویات را بیان می‌کند.
تک گویی درونی مستقیم

تک گویی درونی را به تک گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم‌بندی کرده‌اند. مبنای این‌تقسیم‌بندی نیز حضور یا عدم حضور نویسنده در داستان است. در تک گویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، نویسنده غایب است و تجربیات درونی شخصیت به‌طور مستقیم از ذهن و محتویات گفتار او عرضه می‌شود؛ بنابراین خواننده نیازی به صحنه‌آرایی و راهنمایی نویسنده ندارد.



تک‌گویی درونی غیرمستقیم

در تک گویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) نویسنده در داستان حضور دارد  نویسنده در داستان حضور دارد و همپای تک‌گویی درونی شخصیت حرکت می‌کند و ذهنیات او را به خواننده منتقل می‌کند. در این شیوه از تک گویی درونی نیز، نویسندهٔ دانای کل، محتویات لایه‌های پیش از گفتار را چنان ارائه می‌کند که گویی این مطالب مستقیماً از ذهن شخصیت ارائه می‌شوند. با این تفاوت که نویسنده مطالب را از زبان خود و با زاویه دید سوم شخص روایت می‌کند و گاهی توضیحاتی هم در مورد ذهنیات شخصیت می‌افزاید.
زاویه دید تک‌گویی درونی در رابطه با سیال ذهنی هست که  نوعی تک گویی درونی محسوب می‌شود که با استفاده از این زاویه دید  در سیر داستان ما به گذشته برمی‌گردیم و در رابطه با رفتار و اعمال شخصیت به خواننده اطلاعات می‌دهیم. چون سیر روایت به صورت خطی  و براساس زمان نیست.
این جلسه می‌خواهم در رابطه با فلش‌بک در دیدگاه اول شخص صحبت کنم که یکی از اساسی‌ترین بخش در سیال‌ذهنی است.
در زاویه‌ی اول شخص فلش‌بک‌ها می‌توانند به شکل زیر به داستان اضافه شوند:
خود شخصیت اصلی
شخصیت اصلی می‌تواند به خاطرات و تجربیات گذشته خود بازگردد و از آن‌ها به‌عنوان بخش از داستان نقل‌و.قول کند.
این بازگشت به گذشته ممکن است بر توجیه تصمیمات و اعمال شخصیت در حال حاضر و همچنین برای نمایش عواطف و احساسات شخصیت و قهرمان از تجربیات گذشته مفید باشد.
روایت فرعی
در روایت فرعی در طول داستان به شخصیت اصلی ممکن است با دیگر شخصیت‌ها تعامل داشته باشد و دیدگاه خود تجربی ‌توانند به عنوان فلش‌بک‌ها به داستان اضافه شوند تا عمق داستان افزایش یابد.

احساسات و درونگرایی
شخصیت اصلی می‌تواند به تفکرات و احساسات خود نسبت به مسائل گذشته خود به صورت داخلی اشاره کند. این نوع فلش‌بک‌ها می‌توانند به نحوی برای تغییر عمر در عواطف و داستان‌های داخل شخصیت مورد استفاده قرار گیرد.

پیچیدگی شخصیت
از  طریق فلش‌بک‌ها می‌توان شخصیت اصلی را بیش‌تر از یک بعد نشان داد و نشان داد که او چگونه به تدریج تحت تاثیر تجربیات گذشته تغییر می‌کند.
تاثیرات تجربیات گذشته بر داستان کنونی شخصیت اصلی می‌تواند نشان دهد که چگونه تجربیات گذشته او بر روی تصمیمات و رفتارهای او در حال حاضر تاثیر می‌گذارد.

استفاده از فلش‌بک‌ها در زاویه دید اول‌شخص به نویسنده این امکان را می‌دهد تا در داستان به اعمال شخصیتش عمق بیش‌تری بدهد. این به خواننده کمک می‌کند تا با داستان ارتباط بهتری برقرار کند. شخصیت‌ها در کنار تجربیات گذشته‌شان به خواننده امکان همذات پنداری و همدلی با  شخصیت‌ در داستان می‌دهد و به او کمک می‌کند به طوری که خود را یکی از  قهرمانان یا شخصیت‌های اصلی قرار داده و از خواندن کتاب لذت ببرد.

#مهری_پاشافامیان

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نوک کوه داستان

شیوا ارسطویی رفتار غریبی داشت؛ توی صفحه‌ی فیس‌بوکش نوشته بود: «در این صفحه لطفن لایک و کامنت نگذارید.» همه‌ی پست‌هایش را هم دو-سه روز پس از انتشار حذف می‌کرد. حیفم می‌آمد برخی یادداشت‌هایش را در کشکول شخصی‌ام ثبت نکنم. امشب که داشتم می‌گشتم تا چیزی برای هوا کردن بیابم چشمم خورد به یادداشت زیر. بیان ساده و فشرده‌ی نکته‌یی‌ که اجرایش در عمل شاید در آغاز دشوار باشد، اما آگاهی از آن سنجه‌یی می‌دهد برای مطالعه‌ی بهتر و درک حرف معروف همینگوی:

«یک نویسنده باید براساس اصولی که کوهِ یخِ شناور در دریا، به ما می‌آموزد بنویسد. فقط یک هشتم از هر قسمتِ کوه یخ روی آب دیده می‌شود. شما می‌توانید هر آنچه را که می‌دانید از داستانِ خود حذف کنید و این قدرت و استحکام کوه یخ شما را زیادتر می‌کند. چون هر آنچه که حذف می‌کنید همان قسمت‌هایی از کوه یخ است که زیر آب قرار گرفته. (+)»

این هم سخن شیوا ارسطویی:

«وقتی می‌نویسی، احساسِ پیامبری نکن! رازِ خوب نوشتن این است که خودت ندانسته باشی آنچه را که راوی و دیگران دانسته‌اند. الگوی قطعیِ
گفت
گفتی
گفتم
را مستتر کن در تبدیل کردنش به الگوی تردیدِ
گفت
گفتی
نمی‌دونستم چی بگم
بعد، این: "نمی‌دونستم چی بگم" را در روایتت بسط و گسترش بده. هزار و یک رَوِش برای گسترشِ آن پیدا می‌شود.
این ندانستن، همان رازی است که به آن گفته‌اند سفیدیِ میانِ سطرهای دانسته نوشته شده. این ندانستن، همان دانستن است.
الگوی من می‌دونم تو نمی‌دونی بزرگ‌ترین نقطه ضعفِ جَدَلِ متنِ یک کارآموزِ بی استعداد در رابطه با مخاطب است.
_الگوی من نمی‌دانم تو چه‌طور؟_
بهتر نیست؟ نمی‌دانم. شاید هم الگوی بهتری نباشد.»


#شاهین_کلانتری
#تردیدار

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامه‌نگاری


ما آخرین ملجأ یکدیگریم …


مرتضی کیوان به پوری سلطانی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
ترنجستان
شاهو عندلیبی
.
هرکسی به جنگ رفت ...
زنده برنگشت ...!
حتی اون‌هایی که
زنده برگشتند‌ ..!

ترنجستان
#شاهو_عندلیبی


#موسیقی_بی‌کلام🎼🍃💚


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from نگارش دهم تا دوازدهم (Nazi Sojoudi langeroudi)
به سایش بادی
             دلخوشم
سازی شکسته
          که بر میخی
              تاب می خورد.
 
#استادشمس‌لنگرودی
از كتاب لبخواني هاي قزل آلاي من

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
چند پیشنهاد ابتدایی برای نوشتن
استاد مهدی خلجی

 * یادداشت بردارید، ژورنال، نوت‌بوک، از هر آن‌چه در ذهن‌تان می‌گذرد، چیزهای جالبی که می‌شنوید، نکته‌های چشم‌گیری که می‌خوانید، اتّفاقاتی که مشاهده می‌کنید، احساساتی که اسیر آن‌ها هستید، اندیشه‌هایی که دوست دارید بپرورید، آرزوهایی که نمی‌خواهید به خاک برید، و گفت‌وگوی لاینقطعی که درون شما، میان شما و خودتان در جریان است، و یک دم بازنمی‌ایستد، حدیث نفس، یا مکالمه‌ی درونی.
 * یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌نگاری‌ها و حسب حال‌های نویسندگان بزرگ را بخوانید، و از مطالعه‌ی شیوه‌ای که آن‌ها با خودشان زندگی می‌کردند، و با خودشان رفتار می‌کردند، و در همزیستی با خود به نوشتن و خلق کردن می‌پرداختند، الهام بگیرید. هیچ راهی برای یادگیری آسان‌تر و نزدیک‌تر از خیره‌شدن طولانی به نمونه‌ها و الگوها نیست. از راه خواندن زندگی‌نامه‌ها یا زندگی‌نامه‌های خودنوشت آن‌ها غرق نگاه به آن‌ها بشوید، و سعی کنید خودتان را جای آن‌ها بگذارید و به جای آن‌ها حسّ کنید، فکر کنید، رنج بکشید، بخندید، و بیافرینید.
 * از دیگران، نویسنده و جز آن، اقتباس کنید، اما تقلید نه. در نهایت باید خودتان باشید، آن‌طور که وجدان شما آسوده است، و آن‌گونه که روان شما راحت‌تر است رفتار کنید. با پاهای خودتان راه بروید و با چشم‌های خودتان بنگرید. سرِ آخر باید بدانید که نویسنده‌ی خلاق، یعنی انسان متفاوت. پس از این‌که در کار نویسندگی هم عادت‌های خودتان را داشته باشید، و برای نوشتن موقعیت مطلوب خود را فراهم آورید، باکی نورزید. انوره بالزاک، عادت داشت که وقت نوشتن پاهایش را تا نزدیک زانو در طشت پرآبی زیر میز تحریرش فروکند، و تمام مدت نوشتن جفت پاهایش را در آب نگه دارد. ویرجینیا وولف، همیشه میز تحریرش را روبه‌روی پنجره قرار می‌داد و به نوشتن می‌نشست، سارتر به قهوه‌خانه‌ی فلور در نزدیکی آپارتمان‌اش می‌رفت و سال‌ها روی همان صندلی و پشت همان میز همیشگی می‌نشست و می‌نوشت. فاکنر خشم و هیاهو را طی سه هفته، در حالی که نزدیک کوره‌پزخانه‌ای روشن و دود و دم دوزخی‌اش، با زیرپوشی نازک و خوی‌کرده می‌نشست، به روی کاغذ آورد. فلوبر می‌گفت جز نشسته نمی‌توان اندیشید و نوشت. ببینید چطور راحت‌اید، و در چه حالتی بهتر و بیشتر می‌نویسید، و روی کار نوشتن تمرکز دارید. همان را برگزینید. نظم و بی‌نظمی هم اهمیتی ندارد، پشتکار و پیوستگی است که رستگاری می‌آورد، و به فرجام چیزی می‌زاید و تازه‌ای به جهان می‌افزاید. باید حالت و هیأت و عمل نوشتن را دوست داشته باشید. باید به کار نوشتن عشق بورزید.
 * علاوه بر داشتن دفتر یادداشت‌های روزانه، ژورنال، یا «روزنامه» - به معنایی که قدمای پیش از مشروطه به کار می‌بردند - که در آن از گذر روزگار و رفتار خود و کردوکار مردمان می‌نویسید، یک «ژورنال فکر»، یا «روزنامه‌ی افکار» هم کنار آن فراهم کنید، جایی که نه از کارهای کرده و وقایع رخ‌داده، که از اندیشه‌ها و تأملات خود درباره‌ی زندگی به طور عام می‌نویسید، و از طریق نقل‌قول‌های دیگران با آن‌ها وارد گفت‌وگو و بحث و جدل می‌شوید. یکی از بهترین ژورنال‌های فکر از پل والری به نام «دفترها»ست، یا ژورنال فلسفی هانا آرنت، که جز تاریخ بالای هر درآیه‌ای کمتر نشانی از گذشت زمان بر نوشته‌های آن پیداست. برخی نویسندگان برای خود «فرهنگ‌»های اختصاصی درست می‌کنند، مثلاً فرهنگ لغاتی خاص که در آن واژگانی برگزیده به معناهای تازه و خلاقانه‌ای تعریف می‌شوند: کار گوستاو فلوبر و میلان کوندرا از بهترین‌هاست. گوستاو فلوبر، طی کار بر روی رمان‌های خود، به تدریج لغتنامه‌ای از عقائد عامه و مشهورات تدوین کرد و نام آن را لغتنامه‌ی مقبولات (Dictionaire des idées reçues) گذاشت؛ تعریف‌هایی که او برای واژگان برگزیده‌ی خود آورده‌، درست همان پیش‌داوری‌هایی است که درباره‌ی هر یک از آن مقولات در جامعه جریان دارد. فلوبر با برجسته‌کردن پیش‌داوری‌ها پوچی و بی‌مبنایی آن‌ها را به نمایش می‌گذارد. نویسندگانی نیز هستند که فرهنگ‌های دیگری برای خود تدوین می‌کنند که شما در جای دیگری جز قوطی عطاری آنان نمی‌یابید، مثل فرهنگ جاهایی که وجود ندارند، یا فرهنگ تاریخی تخیلی و مانند آن که فقط در داستان‌ها و افسانه‌ها نام و نشانی به جای گذاشته‌اند. گاهی خود این فرهنگ‌ها در مقام اثری ادبی استقلال می‌یابند و در خور اعتنا و انتشار جداگانه می‌شوند. 
 * به تاریخ چیزها و کلمات حسّاس شوید، و بَدو و بُن گذشته، و سیر دگرگونی‌هایش را بجویید. نویسنده‌ی حرفه‌ای تا حدودی یک تاریخ‌نگار غیرحرفه‌ای نیز هست. حقیقت همیشه در گذشته است، نه در آینده، که هرگز نمی‌آید. تا گذشته را ندانید امروز و فردای معناداری را نمی‌توانید تصور کنید. سرنوشت هر یک از شخصیت‌های داستان شما می‌تواند به محض کشف نکته‌ای در گذشته‌ی او سراپا دگرگون شود…

https://raahak.com/?p=17828
🪷🪷
2025/07/06 07:42:10
Back to Top
HTML Embed Code: