داستان باستان.pdf
14 MB
داستان باستان
(#داستانهایی از شاهنامه
فردوسی)
نویسنده: محمود_محبی
موضوع: داستان
تعداد صفحات: ۳۱۳
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
(#داستانهایی از شاهنامه
فردوسی)
نویسنده: محمود_محبی
موضوع: داستان
تعداد صفحات: ۳۱۳
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#تکگویی
مبحث این جلسه در رابطه با تکگویی درونی به دو صورت تکگویی درونی مستقیم و تکگویی درونی غیرمستقیم تقسیم میشود که به تفصیل به بیان آنها میپردازم.
تگگویی درونی شیوهایی از روایت داستان در سبک جریان سیالذهن است که در آن تجربیات شخصیتی، درونی و عاطفی شخصیتهای داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحلهی پیش از گفتار بیان میشود. یعنی خود شخصیت محتویات ذهنش را بیان میکند. مقصود از لایهی پیش از گفتار ذهن، جایی است که قبل از سخن گفتن کلمات شکل میگیرد و ذهن براساس خاطرات و محتویات ذهن جمله میسازد. در لایههای پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور، این یعنی ذهن محتویات و اطلاعات را به صورت کامل پردازش کرده و بعد اطلاعات، خاطرات و محتویات را بیان میکند.
تک گویی درونی مستقیم
تک گویی درونی را به تک گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم تقسیمبندی کردهاند. مبنای اینتقسیمبندی نیز حضور یا عدم حضور نویسنده در داستان است. در تک گویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، نویسنده غایب است و تجربیات درونی شخصیت بهطور مستقیم از ذهن و محتویات گفتار او عرضه میشود؛ بنابراین خواننده نیازی به صحنهآرایی و راهنمایی نویسنده ندارد.
تکگویی درونی غیرمستقیم
در تک گویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) نویسنده در داستان حضور دارد نویسنده در داستان حضور دارد و همپای تکگویی درونی شخصیت حرکت میکند و ذهنیات او را به خواننده منتقل میکند. در این شیوه از تک گویی درونی نیز، نویسندهٔ دانای کل، محتویات لایههای پیش از گفتار را چنان ارائه میکند که گویی این مطالب مستقیماً از ذهن شخصیت ارائه میشوند. با این تفاوت که نویسنده مطالب را از زبان خود و با زاویه دید سوم شخص روایت میکند و گاهی توضیحاتی هم در مورد ذهنیات شخصیت میافزاید.
زاویه دید تکگویی درونی در رابطه با سیال ذهنی هست که نوعی تک گویی درونی محسوب میشود که با استفاده از این زاویه دید در سیر داستان ما به گذشته برمیگردیم و در رابطه با رفتار و اعمال شخصیت به خواننده اطلاعات میدهیم. چون سیر روایت به صورت خطی و براساس زمان نیست.
این جلسه میخواهم در رابطه با فلشبک در دیدگاه اول شخص صحبت کنم که یکی از اساسیترین بخش در سیالذهنی است.
در زاویهی اول شخص فلشبکها میتوانند به شکل زیر به داستان اضافه شوند:
خود شخصیت اصلی
شخصیت اصلی میتواند به خاطرات و تجربیات گذشته خود بازگردد و از آنها بهعنوان بخش از داستان نقلو.قول کند.
این بازگشت به گذشته ممکن است بر توجیه تصمیمات و اعمال شخصیت در حال حاضر و همچنین برای نمایش عواطف و احساسات شخصیت و قهرمان از تجربیات گذشته مفید باشد.
روایت فرعی
در روایت فرعی در طول داستان به شخصیت اصلی ممکن است با دیگر شخصیتها تعامل داشته باشد و دیدگاه خود تجربی توانند به عنوان فلشبکها به داستان اضافه شوند تا عمق داستان افزایش یابد.
احساسات و درونگرایی
شخصیت اصلی میتواند به تفکرات و احساسات خود نسبت به مسائل گذشته خود به صورت داخلی اشاره کند. این نوع فلشبکها میتوانند به نحوی برای تغییر عمر در عواطف و داستانهای داخل شخصیت مورد استفاده قرار گیرد.
پیچیدگی شخصیت
از طریق فلشبکها میتوان شخصیت اصلی را بیشتر از یک بعد نشان داد و نشان داد که او چگونه به تدریج تحت تاثیر تجربیات گذشته تغییر میکند.
تاثیرات تجربیات گذشته بر داستان کنونی شخصیت اصلی میتواند نشان دهد که چگونه تجربیات گذشته او بر روی تصمیمات و رفتارهای او در حال حاضر تاثیر میگذارد.
استفاده از فلشبکها در زاویه دید اولشخص به نویسنده این امکان را میدهد تا در داستان به اعمال شخصیتش عمق بیشتری بدهد. این به خواننده کمک میکند تا با داستان ارتباط بهتری برقرار کند. شخصیتها در کنار تجربیات گذشتهشان به خواننده امکان همذات پنداری و همدلی با شخصیت در داستان میدهد و به او کمک میکند به طوری که خود را یکی از قهرمانان یا شخصیتهای اصلی قرار داده و از خواندن کتاب لذت ببرد.
#مهری_پاشافامیان
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
مبحث این جلسه در رابطه با تکگویی درونی به دو صورت تکگویی درونی مستقیم و تکگویی درونی غیرمستقیم تقسیم میشود که به تفصیل به بیان آنها میپردازم.
تگگویی درونی شیوهایی از روایت داستان در سبک جریان سیالذهن است که در آن تجربیات شخصیتی، درونی و عاطفی شخصیتهای داستان، در سطوح مختلف ذهن در مرحلهی پیش از گفتار بیان میشود. یعنی خود شخصیت محتویات ذهنش را بیان میکند. مقصود از لایهی پیش از گفتار ذهن، جایی است که قبل از سخن گفتن کلمات شکل میگیرد و ذهن براساس خاطرات و محتویات ذهن جمله میسازد. در لایههای پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور، این یعنی ذهن محتویات و اطلاعات را به صورت کامل پردازش کرده و بعد اطلاعات، خاطرات و محتویات را بیان میکند.
تک گویی درونی مستقیم
تک گویی درونی را به تک گویی درونی مستقیم و غیرمستقیم تقسیمبندی کردهاند. مبنای اینتقسیمبندی نیز حضور یا عدم حضور نویسنده در داستان است. در تک گویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، نویسنده غایب است و تجربیات درونی شخصیت بهطور مستقیم از ذهن و محتویات گفتار او عرضه میشود؛ بنابراین خواننده نیازی به صحنهآرایی و راهنمایی نویسنده ندارد.
تکگویی درونی غیرمستقیم
در تک گویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) نویسنده در داستان حضور دارد نویسنده در داستان حضور دارد و همپای تکگویی درونی شخصیت حرکت میکند و ذهنیات او را به خواننده منتقل میکند. در این شیوه از تک گویی درونی نیز، نویسندهٔ دانای کل، محتویات لایههای پیش از گفتار را چنان ارائه میکند که گویی این مطالب مستقیماً از ذهن شخصیت ارائه میشوند. با این تفاوت که نویسنده مطالب را از زبان خود و با زاویه دید سوم شخص روایت میکند و گاهی توضیحاتی هم در مورد ذهنیات شخصیت میافزاید.
زاویه دید تکگویی درونی در رابطه با سیال ذهنی هست که نوعی تک گویی درونی محسوب میشود که با استفاده از این زاویه دید در سیر داستان ما به گذشته برمیگردیم و در رابطه با رفتار و اعمال شخصیت به خواننده اطلاعات میدهیم. چون سیر روایت به صورت خطی و براساس زمان نیست.
این جلسه میخواهم در رابطه با فلشبک در دیدگاه اول شخص صحبت کنم که یکی از اساسیترین بخش در سیالذهنی است.
در زاویهی اول شخص فلشبکها میتوانند به شکل زیر به داستان اضافه شوند:
خود شخصیت اصلی
شخصیت اصلی میتواند به خاطرات و تجربیات گذشته خود بازگردد و از آنها بهعنوان بخش از داستان نقلو.قول کند.
این بازگشت به گذشته ممکن است بر توجیه تصمیمات و اعمال شخصیت در حال حاضر و همچنین برای نمایش عواطف و احساسات شخصیت و قهرمان از تجربیات گذشته مفید باشد.
روایت فرعی
در روایت فرعی در طول داستان به شخصیت اصلی ممکن است با دیگر شخصیتها تعامل داشته باشد و دیدگاه خود تجربی توانند به عنوان فلشبکها به داستان اضافه شوند تا عمق داستان افزایش یابد.
احساسات و درونگرایی
شخصیت اصلی میتواند به تفکرات و احساسات خود نسبت به مسائل گذشته خود به صورت داخلی اشاره کند. این نوع فلشبکها میتوانند به نحوی برای تغییر عمر در عواطف و داستانهای داخل شخصیت مورد استفاده قرار گیرد.
پیچیدگی شخصیت
از طریق فلشبکها میتوان شخصیت اصلی را بیشتر از یک بعد نشان داد و نشان داد که او چگونه به تدریج تحت تاثیر تجربیات گذشته تغییر میکند.
تاثیرات تجربیات گذشته بر داستان کنونی شخصیت اصلی میتواند نشان دهد که چگونه تجربیات گذشته او بر روی تصمیمات و رفتارهای او در حال حاضر تاثیر میگذارد.
استفاده از فلشبکها در زاویه دید اولشخص به نویسنده این امکان را میدهد تا در داستان به اعمال شخصیتش عمق بیشتری بدهد. این به خواننده کمک میکند تا با داستان ارتباط بهتری برقرار کند. شخصیتها در کنار تجربیات گذشتهشان به خواننده امکان همذات پنداری و همدلی با شخصیت در داستان میدهد و به او کمک میکند به طوری که خود را یکی از قهرمانان یا شخصیتهای اصلی قرار داده و از خواندن کتاب لذت ببرد.
#مهری_پاشافامیان
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نوک کوه داستان
شیوا ارسطویی رفتار غریبی داشت؛ توی صفحهی فیسبوکش نوشته بود: «در این صفحه لطفن لایک و کامنت نگذارید.» همهی پستهایش را هم دو-سه روز پس از انتشار حذف میکرد. حیفم میآمد برخی یادداشتهایش را در کشکول شخصیام ثبت نکنم. امشب که داشتم میگشتم تا چیزی برای هوا کردن بیابم چشمم خورد به یادداشت زیر. بیان ساده و فشردهی نکتهیی که اجرایش در عمل شاید در آغاز دشوار باشد، اما آگاهی از آن سنجهیی میدهد برای مطالعهی بهتر و درک حرف معروف همینگوی:
«یک نویسنده باید براساس اصولی که کوهِ یخِ شناور در دریا، به ما میآموزد بنویسد. فقط یک هشتم از هر قسمتِ کوه یخ روی آب دیده میشود. شما میتوانید هر آنچه را که میدانید از داستانِ خود حذف کنید و این قدرت و استحکام کوه یخ شما را زیادتر میکند. چون هر آنچه که حذف میکنید همان قسمتهایی از کوه یخ است که زیر آب قرار گرفته. (+)»
این هم سخن شیوا ارسطویی:
«وقتی مینویسی، احساسِ پیامبری نکن! رازِ خوب نوشتن این است که خودت ندانسته باشی آنچه را که راوی و دیگران دانستهاند. الگوی قطعیِ
گفت
گفتی
گفتم
را مستتر کن در تبدیل کردنش به الگوی تردیدِ
گفت
گفتی
نمیدونستم چی بگم
بعد، این: "نمیدونستم چی بگم" را در روایتت بسط و گسترش بده. هزار و یک رَوِش برای گسترشِ آن پیدا میشود.
این ندانستن، همان رازی است که به آن گفتهاند سفیدیِ میانِ سطرهای دانسته نوشته شده. این ندانستن، همان دانستن است.
الگوی من میدونم تو نمیدونی بزرگترین نقطه ضعفِ جَدَلِ متنِ یک کارآموزِ بی استعداد در رابطه با مخاطب است.
_الگوی من نمیدانم تو چهطور؟_
بهتر نیست؟ نمیدانم. شاید هم الگوی بهتری نباشد.»
#شاهین_کلانتری
#تردیدار
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
شیوا ارسطویی رفتار غریبی داشت؛ توی صفحهی فیسبوکش نوشته بود: «در این صفحه لطفن لایک و کامنت نگذارید.» همهی پستهایش را هم دو-سه روز پس از انتشار حذف میکرد. حیفم میآمد برخی یادداشتهایش را در کشکول شخصیام ثبت نکنم. امشب که داشتم میگشتم تا چیزی برای هوا کردن بیابم چشمم خورد به یادداشت زیر. بیان ساده و فشردهی نکتهیی که اجرایش در عمل شاید در آغاز دشوار باشد، اما آگاهی از آن سنجهیی میدهد برای مطالعهی بهتر و درک حرف معروف همینگوی:
«یک نویسنده باید براساس اصولی که کوهِ یخِ شناور در دریا، به ما میآموزد بنویسد. فقط یک هشتم از هر قسمتِ کوه یخ روی آب دیده میشود. شما میتوانید هر آنچه را که میدانید از داستانِ خود حذف کنید و این قدرت و استحکام کوه یخ شما را زیادتر میکند. چون هر آنچه که حذف میکنید همان قسمتهایی از کوه یخ است که زیر آب قرار گرفته. (+)»
این هم سخن شیوا ارسطویی:
«وقتی مینویسی، احساسِ پیامبری نکن! رازِ خوب نوشتن این است که خودت ندانسته باشی آنچه را که راوی و دیگران دانستهاند. الگوی قطعیِ
گفت
گفتی
گفتم
را مستتر کن در تبدیل کردنش به الگوی تردیدِ
گفت
گفتی
نمیدونستم چی بگم
بعد، این: "نمیدونستم چی بگم" را در روایتت بسط و گسترش بده. هزار و یک رَوِش برای گسترشِ آن پیدا میشود.
این ندانستن، همان رازی است که به آن گفتهاند سفیدیِ میانِ سطرهای دانسته نوشته شده. این ندانستن، همان دانستن است.
الگوی من میدونم تو نمیدونی بزرگترین نقطه ضعفِ جَدَلِ متنِ یک کارآموزِ بی استعداد در رابطه با مخاطب است.
_الگوی من نمیدانم تو چهطور؟_
بهتر نیست؟ نمیدانم. شاید هم الگوی بهتری نباشد.»
#شاهین_کلانتری
#تردیدار
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
روزگـــار نــــــــــو
ارنست همینگوی و کوه یخ
متنی که پیش رو دارید قسمتی از کتاب خواندنی و جذابِ از روی دستِ رمان نویس است. در این کتاب با پنج نویسنده سرشناس جهان – ادوارد مورگان فوستر، ویلیام فاکنر،
ترنجستان
شاهو عندلیبی
.
هرکسی به جنگ رفت ...
زنده برنگشت ...!
حتی اونهایی که
زنده برگشتند ..!
ترنجستان
#شاهو_عندلیبی
#موسیقی_بیکلام🎼🍃💚
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
هرکسی به جنگ رفت ...
زنده برنگشت ...!
حتی اونهایی که
زنده برگشتند ..!
ترنجستان
#شاهو_عندلیبی
#موسیقی_بیکلام🎼🍃💚
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from نگارش دهم تا دوازدهم (Nazi Sojoudi langeroudi)
به سایش بادی
دلخوشم
سازی شکسته
که بر میخی
تاب می خورد.
#استادشمسلنگرودی
از كتاب لبخواني هاي قزل آلاي من
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
دلخوشم
سازی شکسته
که بر میخی
تاب می خورد.
#استادشمسلنگرودی
از كتاب لبخواني هاي قزل آلاي من
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
Telegram
attach 📎
چند پیشنهاد ابتدایی برای نوشتن
استاد مهدی خلجی
* یادداشت بردارید، ژورنال، نوتبوک، از هر آنچه در ذهنتان میگذرد، چیزهای جالبی که میشنوید، نکتههای چشمگیری که میخوانید، اتّفاقاتی که مشاهده میکنید، احساساتی که اسیر آنها هستید، اندیشههایی که دوست دارید بپرورید، آرزوهایی که نمیخواهید به خاک برید، و گفتوگوی لاینقطعی که درون شما، میان شما و خودتان در جریان است، و یک دم بازنمیایستد، حدیث نفس، یا مکالمهی درونی.
* یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهنگاریها و حسب حالهای نویسندگان بزرگ را بخوانید، و از مطالعهی شیوهای که آنها با خودشان زندگی میکردند، و با خودشان رفتار میکردند، و در همزیستی با خود به نوشتن و خلق کردن میپرداختند، الهام بگیرید. هیچ راهی برای یادگیری آسانتر و نزدیکتر از خیرهشدن طولانی به نمونهها و الگوها نیست. از راه خواندن زندگینامهها یا زندگینامههای خودنوشت آنها غرق نگاه به آنها بشوید، و سعی کنید خودتان را جای آنها بگذارید و به جای آنها حسّ کنید، فکر کنید، رنج بکشید، بخندید، و بیافرینید.
* از دیگران، نویسنده و جز آن، اقتباس کنید، اما تقلید نه. در نهایت باید خودتان باشید، آنطور که وجدان شما آسوده است، و آنگونه که روان شما راحتتر است رفتار کنید. با پاهای خودتان راه بروید و با چشمهای خودتان بنگرید. سرِ آخر باید بدانید که نویسندهی خلاق، یعنی انسان متفاوت. پس از اینکه در کار نویسندگی هم عادتهای خودتان را داشته باشید، و برای نوشتن موقعیت مطلوب خود را فراهم آورید، باکی نورزید. انوره بالزاک، عادت داشت که وقت نوشتن پاهایش را تا نزدیک زانو در طشت پرآبی زیر میز تحریرش فروکند، و تمام مدت نوشتن جفت پاهایش را در آب نگه دارد. ویرجینیا وولف، همیشه میز تحریرش را روبهروی پنجره قرار میداد و به نوشتن مینشست، سارتر به قهوهخانهی فلور در نزدیکی آپارتماناش میرفت و سالها روی همان صندلی و پشت همان میز همیشگی مینشست و مینوشت. فاکنر خشم و هیاهو را طی سه هفته، در حالی که نزدیک کورهپزخانهای روشن و دود و دم دوزخیاش، با زیرپوشی نازک و خویکرده مینشست، به روی کاغذ آورد. فلوبر میگفت جز نشسته نمیتوان اندیشید و نوشت. ببینید چطور راحتاید، و در چه حالتی بهتر و بیشتر مینویسید، و روی کار نوشتن تمرکز دارید. همان را برگزینید. نظم و بینظمی هم اهمیتی ندارد، پشتکار و پیوستگی است که رستگاری میآورد، و به فرجام چیزی میزاید و تازهای به جهان میافزاید. باید حالت و هیأت و عمل نوشتن را دوست داشته باشید. باید به کار نوشتن عشق بورزید.
* علاوه بر داشتن دفتر یادداشتهای روزانه، ژورنال، یا «روزنامه» - به معنایی که قدمای پیش از مشروطه به کار میبردند - که در آن از گذر روزگار و رفتار خود و کردوکار مردمان مینویسید، یک «ژورنال فکر»، یا «روزنامهی افکار» هم کنار آن فراهم کنید، جایی که نه از کارهای کرده و وقایع رخداده، که از اندیشهها و تأملات خود دربارهی زندگی به طور عام مینویسید، و از طریق نقلقولهای دیگران با آنها وارد گفتوگو و بحث و جدل میشوید. یکی از بهترین ژورنالهای فکر از پل والری به نام «دفترها»ست، یا ژورنال فلسفی هانا آرنت، که جز تاریخ بالای هر درآیهای کمتر نشانی از گذشت زمان بر نوشتههای آن پیداست. برخی نویسندگان برای خود «فرهنگ»های اختصاصی درست میکنند، مثلاً فرهنگ لغاتی خاص که در آن واژگانی برگزیده به معناهای تازه و خلاقانهای تعریف میشوند: کار گوستاو فلوبر و میلان کوندرا از بهترینهاست. گوستاو فلوبر، طی کار بر روی رمانهای خود، به تدریج لغتنامهای از عقائد عامه و مشهورات تدوین کرد و نام آن را لغتنامهی مقبولات (Dictionaire des idées reçues) گذاشت؛ تعریفهایی که او برای واژگان برگزیدهی خود آورده، درست همان پیشداوریهایی است که دربارهی هر یک از آن مقولات در جامعه جریان دارد. فلوبر با برجستهکردن پیشداوریها پوچی و بیمبنایی آنها را به نمایش میگذارد. نویسندگانی نیز هستند که فرهنگهای دیگری برای خود تدوین میکنند که شما در جای دیگری جز قوطی عطاری آنان نمییابید، مثل فرهنگ جاهایی که وجود ندارند، یا فرهنگ تاریخی تخیلی و مانند آن که فقط در داستانها و افسانهها نام و نشانی به جای گذاشتهاند. گاهی خود این فرهنگها در مقام اثری ادبی استقلال مییابند و در خور اعتنا و انتشار جداگانه میشوند.
* به تاریخ چیزها و کلمات حسّاس شوید، و بَدو و بُن گذشته، و سیر دگرگونیهایش را بجویید. نویسندهی حرفهای تا حدودی یک تاریخنگار غیرحرفهای نیز هست. حقیقت همیشه در گذشته است، نه در آینده، که هرگز نمیآید. تا گذشته را ندانید امروز و فردای معناداری را نمیتوانید تصور کنید. سرنوشت هر یک از شخصیتهای داستان شما میتواند به محض کشف نکتهای در گذشتهی او سراپا دگرگون شود…
https://raahak.com/?p=17828
🪷🪷
استاد مهدی خلجی
* یادداشت بردارید، ژورنال، نوتبوک، از هر آنچه در ذهنتان میگذرد، چیزهای جالبی که میشنوید، نکتههای چشمگیری که میخوانید، اتّفاقاتی که مشاهده میکنید، احساساتی که اسیر آنها هستید، اندیشههایی که دوست دارید بپرورید، آرزوهایی که نمیخواهید به خاک برید، و گفتوگوی لاینقطعی که درون شما، میان شما و خودتان در جریان است، و یک دم بازنمیایستد، حدیث نفس، یا مکالمهی درونی.
* یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهنگاریها و حسب حالهای نویسندگان بزرگ را بخوانید، و از مطالعهی شیوهای که آنها با خودشان زندگی میکردند، و با خودشان رفتار میکردند، و در همزیستی با خود به نوشتن و خلق کردن میپرداختند، الهام بگیرید. هیچ راهی برای یادگیری آسانتر و نزدیکتر از خیرهشدن طولانی به نمونهها و الگوها نیست. از راه خواندن زندگینامهها یا زندگینامههای خودنوشت آنها غرق نگاه به آنها بشوید، و سعی کنید خودتان را جای آنها بگذارید و به جای آنها حسّ کنید، فکر کنید، رنج بکشید، بخندید، و بیافرینید.
* از دیگران، نویسنده و جز آن، اقتباس کنید، اما تقلید نه. در نهایت باید خودتان باشید، آنطور که وجدان شما آسوده است، و آنگونه که روان شما راحتتر است رفتار کنید. با پاهای خودتان راه بروید و با چشمهای خودتان بنگرید. سرِ آخر باید بدانید که نویسندهی خلاق، یعنی انسان متفاوت. پس از اینکه در کار نویسندگی هم عادتهای خودتان را داشته باشید، و برای نوشتن موقعیت مطلوب خود را فراهم آورید، باکی نورزید. انوره بالزاک، عادت داشت که وقت نوشتن پاهایش را تا نزدیک زانو در طشت پرآبی زیر میز تحریرش فروکند، و تمام مدت نوشتن جفت پاهایش را در آب نگه دارد. ویرجینیا وولف، همیشه میز تحریرش را روبهروی پنجره قرار میداد و به نوشتن مینشست، سارتر به قهوهخانهی فلور در نزدیکی آپارتماناش میرفت و سالها روی همان صندلی و پشت همان میز همیشگی مینشست و مینوشت. فاکنر خشم و هیاهو را طی سه هفته، در حالی که نزدیک کورهپزخانهای روشن و دود و دم دوزخیاش، با زیرپوشی نازک و خویکرده مینشست، به روی کاغذ آورد. فلوبر میگفت جز نشسته نمیتوان اندیشید و نوشت. ببینید چطور راحتاید، و در چه حالتی بهتر و بیشتر مینویسید، و روی کار نوشتن تمرکز دارید. همان را برگزینید. نظم و بینظمی هم اهمیتی ندارد، پشتکار و پیوستگی است که رستگاری میآورد، و به فرجام چیزی میزاید و تازهای به جهان میافزاید. باید حالت و هیأت و عمل نوشتن را دوست داشته باشید. باید به کار نوشتن عشق بورزید.
* علاوه بر داشتن دفتر یادداشتهای روزانه، ژورنال، یا «روزنامه» - به معنایی که قدمای پیش از مشروطه به کار میبردند - که در آن از گذر روزگار و رفتار خود و کردوکار مردمان مینویسید، یک «ژورنال فکر»، یا «روزنامهی افکار» هم کنار آن فراهم کنید، جایی که نه از کارهای کرده و وقایع رخداده، که از اندیشهها و تأملات خود دربارهی زندگی به طور عام مینویسید، و از طریق نقلقولهای دیگران با آنها وارد گفتوگو و بحث و جدل میشوید. یکی از بهترین ژورنالهای فکر از پل والری به نام «دفترها»ست، یا ژورنال فلسفی هانا آرنت، که جز تاریخ بالای هر درآیهای کمتر نشانی از گذشت زمان بر نوشتههای آن پیداست. برخی نویسندگان برای خود «فرهنگ»های اختصاصی درست میکنند، مثلاً فرهنگ لغاتی خاص که در آن واژگانی برگزیده به معناهای تازه و خلاقانهای تعریف میشوند: کار گوستاو فلوبر و میلان کوندرا از بهترینهاست. گوستاو فلوبر، طی کار بر روی رمانهای خود، به تدریج لغتنامهای از عقائد عامه و مشهورات تدوین کرد و نام آن را لغتنامهی مقبولات (Dictionaire des idées reçues) گذاشت؛ تعریفهایی که او برای واژگان برگزیدهی خود آورده، درست همان پیشداوریهایی است که دربارهی هر یک از آن مقولات در جامعه جریان دارد. فلوبر با برجستهکردن پیشداوریها پوچی و بیمبنایی آنها را به نمایش میگذارد. نویسندگانی نیز هستند که فرهنگهای دیگری برای خود تدوین میکنند که شما در جای دیگری جز قوطی عطاری آنان نمییابید، مثل فرهنگ جاهایی که وجود ندارند، یا فرهنگ تاریخی تخیلی و مانند آن که فقط در داستانها و افسانهها نام و نشانی به جای گذاشتهاند. گاهی خود این فرهنگها در مقام اثری ادبی استقلال مییابند و در خور اعتنا و انتشار جداگانه میشوند.
* به تاریخ چیزها و کلمات حسّاس شوید، و بَدو و بُن گذشته، و سیر دگرگونیهایش را بجویید. نویسندهی حرفهای تا حدودی یک تاریخنگار غیرحرفهای نیز هست. حقیقت همیشه در گذشته است، نه در آینده، که هرگز نمیآید. تا گذشته را ندانید امروز و فردای معناداری را نمیتوانید تصور کنید. سرنوشت هر یک از شخصیتهای داستان شما میتواند به محض کشف نکتهای در گذشتهی او سراپا دگرگون شود…
https://raahak.com/?p=17828
🪷🪷
راهک
چند پیشنهاد ابتدایی برای نوشتن
مهدی خلجی یادداشت بردارید، ژورنال، نوتبوک، از هر آنچه در ذهنتان میگذرد، چیزهای جالبی که میشنوید، نکتههای چشمگیری که میخوانید، اتّفاقاتی که مشاهده میکنید، احساساتی که اسیر آنها هستید،
«خواب ِ زن، چپ است.»
این ضربالمثل، به همین شکل درست است و عبارت ِ «خواب ظن، چپ است.» هیچ اساس و بنیادی در ادبیات فارسی ندارد و غلط است.
علامه علیاکبر دهخدا در کتاب امثال و حکم آورده است:
«خواب زن، چپ است: گزارهی رؤیاهای بد ِ زن، نیک و میمون باشد».
امثال و حکم، امیرکبیر، ج ۲، چ ۱۴، ص ۷۴۸
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
این ضربالمثل، به همین شکل درست است و عبارت ِ «خواب ظن، چپ است.» هیچ اساس و بنیادی در ادبیات فارسی ندارد و غلط است.
علامه علیاکبر دهخدا در کتاب امثال و حکم آورده است:
«خواب زن، چپ است: گزارهی رؤیاهای بد ِ زن، نیک و میمون باشد».
امثال و حکم، امیرکبیر، ج ۲، چ ۱۴، ص ۷۴۸
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
کمالالدین علی محتشم کاشانی
دکترعبدالرضامدرسزاده
بسیار پیش میآید که حادثهای معمولی، میتواند آثار و بازتابی فراتر از پیشبینیها داشتهباشد.
هنوز روشن نیست که اگر محتشمکاشانی برادرش عبدالغنی را در هنگام بازگشت از سفر هند (که اتفاقا شعر او را برای دربار گورکانی بردهبود) در دریای پارس از دست نمیداد ، ما با محتشم مرثیهسرا هم روبرو بودیم یا نه؟
کارنامه محتشم -در دیوان اشعارش - پیش روی ماست و تنوع موضوعات احساسی(غزلها) و تفننی(ماده تاریخها ) و قصاید مدحی (آیینی و درباری) نشان میدهد که شاعر سر مرثیهسرایی آن هم جز در حد معمول و مرسوم در مرگ ممدوح را نداشتهاست اما در نهایت کار شاعری، درخشش و ماندگاری محتشم ِ سوکوار بر دیگر نمودهای شخصیت ادبی او برتری میجوید و کار به گونهای میشود که بسیاری از توجهات به دیوان شاعر، انگیزه و دستاویزی جز همان مرثیه ماندگار نداشتهاست و حتی در مواردی آن همه هنرورزی و تفنن ادبی به کنار رانده شدهاست و کار محتشم در غیر مرثیه مهم تلقی نشدهاست.
محتشمکاشانی با سرودن ترکیببند عاشورایی خود نشانداد که تاثیر اصول و مبانی مورد پذیرش و تاکید سیاسی حاکمان بر ادبیات و هنر(مثل همه دورههای سیاسی) انکار ناشدنی است و نیز نشان داد که بهترین کار؛ هنر را به خدمت باورهای ماندگار درآوردن است که این را میتوان از دیرپایی چنین مرثیهای در همه چهار سده پس از نبود شاعر، دریافت کرد.
اگر محتشم چنین مرثیهای را به سرودن توفیق نمییافت، دیوان فاخر او در کنار دیوانهای پرشمار دوره صفویه (حتی با وجود برتربودن) مقیم خمول و گمنامی و بیاعتنایی بود اما اکنون دیوان او به همه دیوانهای دیگر به تفاوت نگریسته میشود.
درست است که ماندگاری نام و شعر عاشورایی محتشم و استناد به آن، چیزی فراتر از صلههای معمول شاعران است که ناچیزشدنشان حتمی است اما به معنی آن هم هست که داشتن صداقت و یکرنگ بودن گاهی چنان قدرتی دارد که میتواند با حتی یک شعر، شاعری را ماندگار کند.
این نکته کمتر مورد توجه دهها مقلد ترکیببند محتشم واقع شدهاست و اینان با همه ابراز ارادت به سالار شهیدان ع نتوانستهاند با شعر خود - که گاهی قویتر و محکمتر از شعر او هم هست- برجای او بنشینند.
شعر عاشورایی محتشم، نگین درخشان باورمندی بر حلقه ادبیات کاشان است که این شهر؛ در سابقه تاریخی پس از اسلام خویش چیزی بهتر از ولایتمداری ندارد و بیشعر محتشم مجال ابراز چنین درخشندگی در پیشینه ناممکن مینمود.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
دکترعبدالرضامدرسزاده
بسیار پیش میآید که حادثهای معمولی، میتواند آثار و بازتابی فراتر از پیشبینیها داشتهباشد.
هنوز روشن نیست که اگر محتشمکاشانی برادرش عبدالغنی را در هنگام بازگشت از سفر هند (که اتفاقا شعر او را برای دربار گورکانی بردهبود) در دریای پارس از دست نمیداد ، ما با محتشم مرثیهسرا هم روبرو بودیم یا نه؟
کارنامه محتشم -در دیوان اشعارش - پیش روی ماست و تنوع موضوعات احساسی(غزلها) و تفننی(ماده تاریخها ) و قصاید مدحی (آیینی و درباری) نشان میدهد که شاعر سر مرثیهسرایی آن هم جز در حد معمول و مرسوم در مرگ ممدوح را نداشتهاست اما در نهایت کار شاعری، درخشش و ماندگاری محتشم ِ سوکوار بر دیگر نمودهای شخصیت ادبی او برتری میجوید و کار به گونهای میشود که بسیاری از توجهات به دیوان شاعر، انگیزه و دستاویزی جز همان مرثیه ماندگار نداشتهاست و حتی در مواردی آن همه هنرورزی و تفنن ادبی به کنار رانده شدهاست و کار محتشم در غیر مرثیه مهم تلقی نشدهاست.
محتشمکاشانی با سرودن ترکیببند عاشورایی خود نشانداد که تاثیر اصول و مبانی مورد پذیرش و تاکید سیاسی حاکمان بر ادبیات و هنر(مثل همه دورههای سیاسی) انکار ناشدنی است و نیز نشان داد که بهترین کار؛ هنر را به خدمت باورهای ماندگار درآوردن است که این را میتوان از دیرپایی چنین مرثیهای در همه چهار سده پس از نبود شاعر، دریافت کرد.
اگر محتشم چنین مرثیهای را به سرودن توفیق نمییافت، دیوان فاخر او در کنار دیوانهای پرشمار دوره صفویه (حتی با وجود برتربودن) مقیم خمول و گمنامی و بیاعتنایی بود اما اکنون دیوان او به همه دیوانهای دیگر به تفاوت نگریسته میشود.
درست است که ماندگاری نام و شعر عاشورایی محتشم و استناد به آن، چیزی فراتر از صلههای معمول شاعران است که ناچیزشدنشان حتمی است اما به معنی آن هم هست که داشتن صداقت و یکرنگ بودن گاهی چنان قدرتی دارد که میتواند با حتی یک شعر، شاعری را ماندگار کند.
این نکته کمتر مورد توجه دهها مقلد ترکیببند محتشم واقع شدهاست و اینان با همه ابراز ارادت به سالار شهیدان ع نتوانستهاند با شعر خود - که گاهی قویتر و محکمتر از شعر او هم هست- برجای او بنشینند.
شعر عاشورایی محتشم، نگین درخشان باورمندی بر حلقه ادبیات کاشان است که این شهر؛ در سابقه تاریخی پس از اسلام خویش چیزی بهتر از ولایتمداری ندارد و بیشعر محتشم مجال ابراز چنین درخشندگی در پیشینه ناممکن مینمود.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" مسیح صبح به عطر نفس ز راه رسید
به مژده گفت که : مرگ شب سیاه رسید
مرا ز مرگ مترسان،هر آن که عاشق شد
بسی نشاط کندچون به وعدگاه رسید "
مهدی سهیلی
سلام بر نیک اندیشان
پیوند صبحتان باعشق
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
به مژده گفت که : مرگ شب سیاه رسید
مرا ز مرگ مترسان،هر آن که عاشق شد
بسی نشاط کندچون به وعدگاه رسید "
مهدی سهیلی
سلام بر نیک اندیشان
پیوند صبحتان باعشق
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
ابراهیم گلستان (2).pdf
259.9 KB
اول شخص دانای کل
(ارتباط زاویه دید و لحن در داستانهای ابراهیم گلستان)
مقاله ای کوتاه از کیهان خانجانی
روزنامه شرق
مقاله
داستان
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
(ارتباط زاویه دید و لحن در داستانهای ابراهیم گلستان)
مقاله ای کوتاه از کیهان خانجانی
روزنامه شرق
مقاله
داستان
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامهنگاری
عزیز دلم، خواهش میکنم مرا تنگ در آغوش بگیر - تنگ، تنگ، چنان تنگ که آرزویش را میکنم، همانطور که طی مسافرتم، در قطار، در اتوبوس، با خویشاوندانم، در دادگاه، در خیابانها و مزارع احساس میکردم.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
عزیز دلم، خواهش میکنم مرا تنگ در آغوش بگیر - تنگ، تنگ، چنان تنگ که آرزویش را میکنم، همانطور که طی مسافرتم، در قطار، در اتوبوس، با خویشاوندانم، در دادگاه، در خیابانها و مزارع احساس میکردم.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامهنگاری
اگر راه بودم به شهری آرام منتهی میشدم،
اگر خانه بودم پناه فراری میشدم
و اگر مسیح بودم تمام مردگان را زنده میکردم.
اگر امید بودم در کنج قلبهای منتظران چمباتمه میزدم و تکان نمیخوردم.
اگر باد بودم از موهای پریشان دختران میگذشتم.
و اگر طوفان بودم پادگانها و توپخانهها را ویران میکردم.
اگر پرنده بودم، پشت پنجرهی مادری غمگین و چشم انتظار مینشستم و آرام به شیشهها نوک میزدم.
اگر شادی بودم، جهان را روشن میکردم.
عزالدین اما اگر غم هم بودم تمام نمیشدم.
اگر اشک بودم بسیار سرازیر میشدم، خون را میشستم.
از نامههای دریابند
به عزالدین
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
اگر راه بودم به شهری آرام منتهی میشدم،
اگر خانه بودم پناه فراری میشدم
و اگر مسیح بودم تمام مردگان را زنده میکردم.
اگر امید بودم در کنج قلبهای منتظران چمباتمه میزدم و تکان نمیخوردم.
اگر باد بودم از موهای پریشان دختران میگذشتم.
و اگر طوفان بودم پادگانها و توپخانهها را ویران میکردم.
اگر پرنده بودم، پشت پنجرهی مادری غمگین و چشم انتظار مینشستم و آرام به شیشهها نوک میزدم.
اگر شادی بودم، جهان را روشن میکردم.
عزالدین اما اگر غم هم بودم تمام نمیشدم.
اگر اشک بودم بسیار سرازیر میشدم، خون را میشستم.
از نامههای دریابند
به عزالدین
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوازش گلهای شیپوری بنفش
و رفتار نسیم
بر چمن مخملین
که کرت به کرت
پلکهایش را بر میداشت
این صدای پای صبح «مرا»ست
که باز آرامآرام
قدم بر میدارد
و سکوتها را گام به گام بیدار میکند.
دیروز در آن دامنه، این همه گلهای زرد نبود؟
یا بود اما نه این همه زیبا؟!
حیف که «مهریک هنوز خوابیده است
چه سپیدهای؟ نگاه! که خورشید
چگونه بر پشقاب سفید تابیده است.
محمد حقوقی
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
و رفتار نسیم
بر چمن مخملین
که کرت به کرت
پلکهایش را بر میداشت
این صدای پای صبح «مرا»ست
که باز آرامآرام
قدم بر میدارد
و سکوتها را گام به گام بیدار میکند.
دیروز در آن دامنه، این همه گلهای زرد نبود؟
یا بود اما نه این همه زیبا؟!
حیف که «مهریک هنوز خوابیده است
چه سپیدهای؟ نگاه! که خورشید
چگونه بر پشقاب سفید تابیده است.
محمد حقوقی
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#نامهنگاری
همانطوری زندگی کن که دلت میخواهد و همانطوری که خوب است. زیرا که خوب و بد زندگی و رنج باران و آفتاب همه رفتنی هستند. آنطوری زندگی کن که اگر روزی پس از صد سال روی گورت علفی سبز شد، هیچکس جرات نکند روی آن پا بگذارد. صادقانه و صمیمی زندگیکن. زیرا خودفریبی ثمری ندارد.
- سهراب شهید ثالث
نامهبهکریستال اورتمان
***
این بد است که آدم هیچ وقت فرصت نکند سرش را روی شانه کسی بگذارد و از ته دل گریه کند و بداند که این کس، پشت سر آدم نمی خندد.
" سهراب شهید ثالث"
نامه به احمد شهید ثالث
سالروز تولد سهراب شهید ثالث
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
همانطوری زندگی کن که دلت میخواهد و همانطوری که خوب است. زیرا که خوب و بد زندگی و رنج باران و آفتاب همه رفتنی هستند. آنطوری زندگی کن که اگر روزی پس از صد سال روی گورت علفی سبز شد، هیچکس جرات نکند روی آن پا بگذارد. صادقانه و صمیمی زندگیکن. زیرا خودفریبی ثمری ندارد.
- سهراب شهید ثالث
نامهبهکریستال اورتمان
***
این بد است که آدم هیچ وقت فرصت نکند سرش را روی شانه کسی بگذارد و از ته دل گریه کند و بداند که این کس، پشت سر آدم نمی خندد.
" سهراب شهید ثالث"
نامه به احمد شهید ثالث
سالروز تولد سهراب شهید ثالث
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
صد نامه عاشقانه.قبانی.pdf
18.1 MB
کتاب صد #نامه عاشقانه
نویسنده: نزار قبانی
مترجم دکتر سارا سعیدی
۱۵۷ صفحه
📚مرجع کتاب ایران بوک📕
┏━━━━━━━━━━━
📗📘📔📕
┗━━━━━━━━━━━━
#آموزش_رایگان_حق_همه
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نویسنده: نزار قبانی
مترجم دکتر سارا سعیدی
۱۵۷ صفحه
📚مرجع کتاب ایران بوک📕
┏━━━━━━━━━━━
📗📘📔📕
┗━━━━━━━━━━━━
#آموزش_رایگان_حق_همه
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نامههایی به آنا.pdf
202.6 KB
📖#نامههایی به آنا
نویسنده : حسین پناهی
اثری است از حسین پناهی به چاپ انتشارات آناپنا. نامه هایی که پناهی به دخترش آنا نوشته است، حرف هایی پدرانه با دختری که عاشقانه دوستش دارد، حرف هایی از جنس دوست داشتن و مهر که حالتی شعر گونه دارند و از نگرانی ها، احساسات، عاشقانه ها، پندها، دلواپسی ها، خاطرات، دلتنگی ها، گلایه ها و توصیه های ناب پدرانه لبریزند.
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
نویسنده : حسین پناهی
اثری است از حسین پناهی به چاپ انتشارات آناپنا. نامه هایی که پناهی به دخترش آنا نوشته است، حرف هایی پدرانه با دختری که عاشقانه دوستش دارد، حرف هایی از جنس دوست داشتن و مهر که حالتی شعر گونه دارند و از نگرانی ها، احساسات، عاشقانه ها، پندها، دلواپسی ها، خاطرات، دلتنگی ها، گلایه ها و توصیه های ناب پدرانه لبریزند.
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
Forwarded from تبادلات رشد
✅ارشد و دکتری«رشته مشاوره»
👇👇👇
@counseling97
💠این فولدر کلی ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی،زبان.ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی #رایگان بهتون میده
💠فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
👇👇👇
https://www.tg-me.com/addlist/7Fx5GDr4xnE2NzE0
👇👇👇
@counseling97
💠این فولدر کلی ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی،زبان.ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی #رایگان بهتون میده
💠فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
👇👇👇
https://www.tg-me.com/addlist/7Fx5GDr4xnE2NzE0