Telegram Web Link
نکبت
دموکراسی! ری‌اکت رو باز کنم یا نه؟
تو دنیا ۲تا جنگ بزرگ در حال وقوعه و همینطور از چپ و راست بی‌گناهه که داره کشته می‌شه و در آستانهٔ جنگ جهانی بعدی هستیم، حجم مصرف آب و قطع درخت و تولید زباله و دی‌اکسیدکربن انقدر زیاده که تا ۴۰ سال دیگه اکثر نقاط زمین قابل سکونت نیست، کل بشر توی یه اپیدمی افسردگی و اضطرابه، کل "تمدن" امروزی روی یه سیستم حیوانی در حال چرخیدنه که به هیچکی رحم نمی‌کنه و هرکی ضعیف باشه بلعیده و له می‌شه، کشور یه زندان بزرگه و توی وضعیتیه که تا سال دیگه ممکنه به یه جهنم واقعی تبدیل بشه که مجبور بشیم به معنای واقعی کلمه گوشت برادر خودمون رو بخوریم، و با همهٔ این‌ها، دغدغهٔ من:
نکبت
تو دنیا ۲تا جنگ بزرگ در حال وقوعه و همینطور از چپ و راست بی‌گناهه که داره کشته می‌شه و در آستانهٔ جنگ جهانی بعدی هستیم، حجم مصرف آب و قطع درخت و تولید زباله و دی‌اکسیدکربن انقدر زیاده که تا ۴۰ سال دیگه اکثر نقاط زمین قابل سکونت نیست، کل بشر توی یه اپیدمی افسردگی…
البته ناامید نیستم. پایان تاریخ و جهان و انسان نیست اینجا. همیشه وضعیت بشر کسشر بوده. تازه الان خیلی خوش‌شانسیم که تو این دوران زندگی می‌کنیم. ولی خب، متأسفانه زور تاریکی داره خیلی بیشتر از نور می‌شه. به هر حال، همیشه در همه حال، هستن انسان‌هایی که انسان می‌مونن و در جایگاهی که هستن، یه کم سرعت تبدیل شدن جهان به یه لجنزار کامل رو کم می‌کنن.
یه سری از چیزهایی که می‌نویسم به این دلیله که کسی تو زندگی‌م نیست بهم بگه «علی بسه عزیزم. نیازی نیست چیزی بنویسی. بیا بغلم.» و ببوستم و ساکتم کنه.
1
Una Mattina
Ludovico Einaudi
آهنگ امروز از فیلم The Intouchables (2011). همونطور که می‌تونید حدس بزنید، امروز هم خیلی لطیف و تودلبرو و دوست‌داشتنی‌ام. ولی خب جز دو هزارتا مرد هیچکی دورم نیست که بهم عشق بورزه. به هر حال امیدوارم دخترها روز خوبی داشته باشن.
نکبت
دموکراسی! ری‌اکت رو باز کنم یا نه؟
حس می‌کنم تمام تلاش‌تون رو کردین که دو گزینه اول برابر بشن. خدا ازتون نگذره. این نظرسنجی می‌تونست مسیر زندگی من رو تغییر بده. من قدرت تصمیم‌گیری ندارم. از این ۷-۸ تا تار موی سفید روی سرم خجالت بکشید علاف‌ها.
نکبت
دموکراسی! ری‌اکت رو باز کنم یا نه؟
رقابت این رأی‌گیری از رقابت ریاست جمهوری امریکا حساس‌تر شده. جمهوری‌خواهان از دموکرات‌ها با اختلاف ۳ رأی عقب هستن فعلاً. آرای باطله هم شونه به شونه داره با احزاب حرکت می‌کنه که نشان از نارضایتی جامعه از سیستم حکومتی و سیاست‌های کاناله.
می‌تونم تا ۳۰ سال دیگه صبح برم سر کار بیهوده‌م و شب برگردم و تو ۵۰-۶۰ سالگی بازنشسته بشم و در این بین هیچ کار دیگه‌ای نکنم؛ نه چیزی خلق کنم، نه کار مهم یا خاصی بکنم، فقط پول مسخره‌م رو مصرف کنم و زنده بمونم. مسیر خیلی راحتیه واقعاً. اما این زندگی‌ایه که می‌خوام باهاش به گور برم؟ فکر نکنم. نمی‌دونم چرا نیاز دیگه‌ای توی وجودم حس می‌کنم، ولی یه چیزی هست که تو اعماق وجودم می‌خزه و نمی‌ذاره به یه زندگی معمولی و آسون راضی باشم. انگار حتماً باید کون‌م پاره بشه و چیزی خلق کنه. از اینکه چنین نیازی حس می‌کنم بعضاً خوشحالم ولی خب ارضای چنین نیازی خیلی طاقت‌فرساست و معمولاً حس می‌کنم نیازش رو دارم اما توانایی ارضا کردن‌ش رو ندارم و گاهی اوقات سایهٔ ملالی که این مسئله می‌سازه از خوشحالی سطحی وجود نیازش بلندتره. شاید هم بیش از حد به خود خلق کردن فکر می‌کنم و به جاش باید خلق کنم فقط. به قول یک یارویی، «راه با پیمودن طی می‌شود نه با اندیشیدن به آن». اینا رو چرا می‌نویسم اصلاً.
صبح بخیر. کلاغ‌ها گناهان‌مون رو فریاد می‌زنن و بارون گناهان‌مون رو می‌شوره.
دو سال و نیم از عمر کانال می‌گذره و ۴۱۰ تا آهنگ بهتون دادم و ۲۷۶۰ تا پست به طور کلی ارسال کردم. فکر کنم کافی باشه. بچه‌ها می‌شه یه دلیل بهم بدین که چرا هنوز توی اینترنت فعالیت می‌کنم؟ چرا انقدر آدم من رو دنبال می‌کنه؟ آیا این باعث نمی‌شه دچار توهم بشم که یه گهی هستم؟ الان متوجه شدم هر کسشری دلم بخواد می‌تونم بنویسم. میو. تنها استفاده من از اراده همینه؛ خوردن گه غیرمنتظره و برنامه‌ریزی نشده. ببخشید وقت‌تون رو گرفتم.
چند ماه دیگه ۱۰ سالگی اکانت توییترمه. بچه‌م باید ۱۰ سال‌ش باشه الان. چه خاطرات و شب‌هایی که گذشت توی اون جنده‌خونه. متأسفم برای خودم که توی چنین فاحشه‌کده‌ای معروف شدم (یه کوچولو معروف شدم. در حد دو سه روز). چه معروفیت ناشناخته و کسشری البته. فقط مضطرب و پارانویدم کرد. البته از طرفی همین که برای گرفتن ویو و لایک توی اینستاگرام نرفتم جلوی دوربین و به خفت و خواری نیوفتادم، به نظرم باید به خودم افتخار کنم. آفرین عزیزم. خوشحالم از اینکه تو هستم و تو، من هستی. نمی‌دونم چی و کی هستم. فقط می‌دونم هستم؛ که البته این رو هم مدیون اجداد، پدر، مادر و آقای دکارت هستم.
[صدای خندهٔ حضار]
"Do androids dream of electric sheep?"
نکبت pinned an audio file
نکبت
Balthazar – Bunker
هنوزم با این می‌خوابم.
بارون که میاد، روی یه بخش‌هایی از خیابون خیس، مستطیل‌های خشکی شکل می‌گیرن که خبر می‌دن از اینکه یک زمانی، یک ماشینی اینجا ایستاده بوده. اون مستطیل چند متری خشک، یکی از پدیده‌های مورد علاقه‌م توی زندگیه. هر بار می‌بینم‌شون، نمی‌تونم ازشون چشم بردارم. انگار کل قمست‌های خیابون؛ تمام خیابون‌ها؛ کل جهان، این جبر و بارون تحمیلی رو پذیرفته و فقط این تیکه‌های کوچولو به جبر زمانه گفتن «نه» و تا آخرین قطره بارون جنگیدن. اما خب همه می‌دونیم نمی‌شه با قدرت بارون جنگید. چه بخوان چه نخوان بلاخره خیس می‌شن. تا یه جایی می‌شه خیس نشد، بعدش باید تقدیرت رو بپذیری که دنیا، دنیای آب‌ها و خیسی‌هاست. بلاخره این قطرات بی‌رحم بارون، تو رو هم خیس خواهند کرد. تا بشی یه قسمتی مثل باقی قسمت‌های خیابون؛ بشی یکی مثل بقیه. حتی فراموش خواهی کرد کی بودی و چی می‌خواستی. الان دیگه خیسی و هیچ شخصیت و فردیتی نداری. قسمت خیس کوچیک و غیرقابل شناسایی‌ای هستی از یه زمین خیس بزرگ. همه‌چیزت شبیه به باقی نقاطه، حتی آرزوها و خواسته‌هات. لطفاً اگر تو هوای بارونی، مستطیل خشکی دیدین، سریع برید ماشین‌تون رو روش پارک کنید. نذارید خیس بشه. نذارید بشه یکی مثل بقیه. تنهاش نذارید توی این جنگ ناعادلانه و نابرابر.
1
2025/07/13 18:15:34
Back to Top
HTML Embed Code: