نکبت
خود افغانیها به خودشون میگن افغانی، نمیدونم ایرانی چه اصراری داره بهشون بگه افغانستانی.
پیچیدهتر از این حرفهاست. خودشون توی ایران به خودشون میگن افغانی. ولی تو افغانستان میگن «افغان». نمیدونم. تشنمه. برم آب بخورم. میام الان.
توجه کردید چقدر طی این سالها عوض شدم؟ از یه ادم منزوی منزجر از ساخت روابط انسانی تبدیل شدم به یک ادمی که آیدی تلگرامش رو میذاره تو بیوی کانال. البته هنوز همون انسان قبلم، فقط یه راه ارتباطی گذاشتم براتون به عنوان احترام به مخاطب. دموکراسی. هیچوقت فکرش رو نمیکردم انقدر رها بشم از بند این زنجیرها خلاصه.
خودم یه چیزی مینویسم، خودم نوشتهٔ خودم رو کوت میکنم و یه چیز دیگه مینویسم، و حالا هم دارم در مورد کاری که خودم با خودم کردم مینویسم. دنیای کوچیک خندهداری دارم.
Sorkhi
Bamdad
بامداد گوش میدم ناخواسته یاد نیچه میوفتم. دلیل اصلیش اسمشه ولی خب شاید هم کلاً تحت تاثیر نیچهست، نمیدونم.
یه چندتا کتاب دست دوم فروشی پیدا کردم، تعریف هرج و مرج بودن قشنگ. بدون هیچ دیزاین و ترتیب خاصی، تمام کتابها رندوم ریخته تو قفسهها. بعد باید بگردی کتاب پیدا کنی، هیچ دیتابیسی وجود نداره. مغازهدار هم کلا به کیرش بود همهچی. یه کتابهایی خریدم، به معنای واقعی کلمه انگار از زیر خاک در آوردیشون. تاریخ چاپشون مال زمانیه که هنوز مصدق زنده بوده. قیمتهای پشت کتاب همه ۱۰۰ ریال. از مغازهدار میپرسیدم این چند؟ نگاه میکرد، شونه بالا مینداخت و با بیخیالی -انگار یه عدد رندوم میخواد بگه- میگفت «صد تومن». باقی زندگیم رو قراره توی این کتابفروشیها بگذرونم.
نکبت
یه چندتا کتاب دست دوم فروشی پیدا کردم، تعریف هرج و مرج بودن قشنگ. بدون هیچ دیزاین و ترتیب خاصی، تمام کتابها رندوم ریخته تو قفسهها. بعد باید بگردی کتاب پیدا کنی، هیچ دیتابیسی وجود نداره. مغازهدار هم کلا به کیرش بود همهچی. یه کتابهایی خریدم، به معنای واقعی…
کتابهایی داشتن که چاپشون هم دورهٔ این عکس بودن.
نکبت
Bamdad – Gur
تکست این آهنگ یکی از قویترین و دقیقترین تکستهاییه که توی زندگیم شنیدم.
شب بخیر هم نداریم دیگه. شب بخیری که میگم صرفاً برای نظم دادن به متن و یک پایانبندی بیهودهست. وگرنه در نهایت نه شما به شبهای من اهمیت میدید و نه من به شبهای شما.