#نقدـمکاتب
#نقدـشماره10
#کمونیست
4. تناقضات اجتماعی و فرهنگی
4.2. مذهبستیزی و مذهبسازی ایدئولوژیک
ادعای نظری: مارکس در “نقد فلسفه حق هگل” (1843) مذهب را “افیون تودهها” نامید و لنین در “سوسیالیسم و مذهب” (1905) خواستار مبارزه سیستماتیک علیه “خرافات مذهبی” شد. مارکس نوشت: “مذهب آه مخلوق ستمدیده، قلب جهان بیقلب، و روح شرایط بیروح است. مذهب افیون تودههاست.” لنین نیز تأکید کرد: “مارکسیسم همیشه تمام مذاهب و کلیساها، تمام سازمانهای مذهبی را ابزار ارتجاع بورژوازی میداند.”
تناقض: رژیمهای کمونیستی، خود به نوعی مذهب سکولار با پرستش رهبران، مناسک ایدئولوژیک، و تقدس متون حزبی تبدیل شدند. نیکلای بردیایف در “منشأ کمونیسم روسی” (1937) این پدیده را تحلیل کرد و نوشت: “کمونیسم، نه به عنوان یک دکترین اجتماعی-اقتصادی، بلکه به عنوان یک مذهب، متعصبانه به مبارزه با هر مذهب دیگری، و قبل از همه با مسیحیت میپردازد. این یک مذهب جدید است که میخواهد جایگزین مسیحیت شود.”
مستندات تاریخی:
در کره شمالی، “ایدئولوژی جوچه” کیم ایل-سونگ در قانون اساسی به عنوان ایدئولوژی رسمی کشور ذکر شده و مومیایی او در مقبرهای عظیم نگهداری میشود که همه شهروندان باید به آن ادای احترام کنند (منبع: “دولت شبهمذهبی” نوشته بی.آر. مایرز، 2010). مایرز مستند میکند که در کره شمالی، هر خانه باید تصاویر کیم ایل-سونگ و کیم جونگ-ایل را در بالاترین نقطه دیوار اصلی نصب کند و این تصاویر باید هر روز گردگیری شوند. کرهایها باید در مراسم هفتگی “مطالعه زندگی” شرکت کنند که در آن به “گناهان” خود اعتراف میکنند و متعهد میشوند از “راهنماییهای” رهبر پیروی کنند. کودکان قبل از غذا خوردن باید دعای “تشکر از رهبر عزیز” را بخوانند.
در چین، “کتاب سرخ کوچک” مائو با تیراژ بیش از یک میلیارد نسخه منتشر شد و حفظ و قرائت روزانه آن اجباری بود (منبع: “انقلاب فرهنگی چین” نوشته رودریک مکفارکوهار، 2006). در اوج انقلاب فرهنگی، میلیونها چینی هر صبح در مقابل تصویر مائو “رقص وفاداری” انجام میدادند و از او طلب راهنمایی میکردند. نقلقولهای مائو در همه جا، از دیوارهای مدارس تا بیلبوردهای خیابانی، نوشته میشد. جونگ چانگ در کتاب “قوی وحشی” توصیف میکند چگونه در مدرسه مجبور بودند هر روز صبح با خواندن “صبح به خیر، رهبر مائو” روز را آغاز کنند و شب با “شب به خیر، رهبر مائو” به پایان برسانند.
در شوروی، مومیایی لنین در مقبره میدان سرخ به زیارتگاهی تبدیل شد که صفهای طولانی برای بازدید آن تشکیل میشد و عکس استالین در هر خانه و ادارهای نصب بود (منبع: “کیش شخصیت در شوروی” نوشته یان پلامپر، 2012). نینا تومارکین در کتاب “لنین زنده است!” (1983) توضیح میدهد چگونه پس از مرگ لنین در 1924، حزب کمونیست تصمیم گرفت جسد او را مومیایی کند - اقدامی که با ادعاهای ماتریالیسم مارکسیستی در تضاد بود.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
#نقدـشماره10
#کمونیست
4. تناقضات اجتماعی و فرهنگی
4.2. مذهبستیزی و مذهبسازی ایدئولوژیک
ادعای نظری: مارکس در “نقد فلسفه حق هگل” (1843) مذهب را “افیون تودهها” نامید و لنین در “سوسیالیسم و مذهب” (1905) خواستار مبارزه سیستماتیک علیه “خرافات مذهبی” شد. مارکس نوشت: “مذهب آه مخلوق ستمدیده، قلب جهان بیقلب، و روح شرایط بیروح است. مذهب افیون تودههاست.” لنین نیز تأکید کرد: “مارکسیسم همیشه تمام مذاهب و کلیساها، تمام سازمانهای مذهبی را ابزار ارتجاع بورژوازی میداند.”
تناقض: رژیمهای کمونیستی، خود به نوعی مذهب سکولار با پرستش رهبران، مناسک ایدئولوژیک، و تقدس متون حزبی تبدیل شدند. نیکلای بردیایف در “منشأ کمونیسم روسی” (1937) این پدیده را تحلیل کرد و نوشت: “کمونیسم، نه به عنوان یک دکترین اجتماعی-اقتصادی، بلکه به عنوان یک مذهب، متعصبانه به مبارزه با هر مذهب دیگری، و قبل از همه با مسیحیت میپردازد. این یک مذهب جدید است که میخواهد جایگزین مسیحیت شود.”
مستندات تاریخی:
در کره شمالی، “ایدئولوژی جوچه” کیم ایل-سونگ در قانون اساسی به عنوان ایدئولوژی رسمی کشور ذکر شده و مومیایی او در مقبرهای عظیم نگهداری میشود که همه شهروندان باید به آن ادای احترام کنند (منبع: “دولت شبهمذهبی” نوشته بی.آر. مایرز، 2010). مایرز مستند میکند که در کره شمالی، هر خانه باید تصاویر کیم ایل-سونگ و کیم جونگ-ایل را در بالاترین نقطه دیوار اصلی نصب کند و این تصاویر باید هر روز گردگیری شوند. کرهایها باید در مراسم هفتگی “مطالعه زندگی” شرکت کنند که در آن به “گناهان” خود اعتراف میکنند و متعهد میشوند از “راهنماییهای” رهبر پیروی کنند. کودکان قبل از غذا خوردن باید دعای “تشکر از رهبر عزیز” را بخوانند.
در چین، “کتاب سرخ کوچک” مائو با تیراژ بیش از یک میلیارد نسخه منتشر شد و حفظ و قرائت روزانه آن اجباری بود (منبع: “انقلاب فرهنگی چین” نوشته رودریک مکفارکوهار، 2006). در اوج انقلاب فرهنگی، میلیونها چینی هر صبح در مقابل تصویر مائو “رقص وفاداری” انجام میدادند و از او طلب راهنمایی میکردند. نقلقولهای مائو در همه جا، از دیوارهای مدارس تا بیلبوردهای خیابانی، نوشته میشد. جونگ چانگ در کتاب “قوی وحشی” توصیف میکند چگونه در مدرسه مجبور بودند هر روز صبح با خواندن “صبح به خیر، رهبر مائو” روز را آغاز کنند و شب با “شب به خیر، رهبر مائو” به پایان برسانند.
در شوروی، مومیایی لنین در مقبره میدان سرخ به زیارتگاهی تبدیل شد که صفهای طولانی برای بازدید آن تشکیل میشد و عکس استالین در هر خانه و ادارهای نصب بود (منبع: “کیش شخصیت در شوروی” نوشته یان پلامپر، 2012). نینا تومارکین در کتاب “لنین زنده است!” (1983) توضیح میدهد چگونه پس از مرگ لنین در 1924، حزب کمونیست تصمیم گرفت جسد او را مومیایی کند - اقدامی که با ادعاهای ماتریالیسم مارکسیستی در تضاد بود.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴مادیگرایی (ماتریالیسم) و عقلانیت (خرد)، دو متضادِ جمعناپذیر
🔸سی.اس.لویس میگوید: «وقتی عقل کاملا به مغز و مغز نیز به بیوشیمی وابسته است و بیوشیمی نیز (در دراز مدت) به جریانهای بیمعنای اتمها متکی است؛ پس نمیتوانم بفهمم که فکر آن عقلها چگونه باید از صدای بادی که از میان درختان میوزد، اهمیت بیشتری داشته باشد.» [1]
🔸هالدین (زیستشناس تکاملگرا و خداناباور) میگوید: «اگر فعالیت ذهنی من بهطور کامل توسط حرکت اتمها در مغزم تعیین میشود، پس دلیلی ندارم که گمان کنم باورهایم درست است. در نتیجه دلیلی ندارم که گمان کنم عقلم از اتم تشکیل شده است.» [2]
📚خداناباوری علیه خودش، ص ۶۴.
[1] C. S. Lewis, The Weight of Glory (New York: Zondervan, 2001), p.139.
[2] J. B. S. Haldane, Possible Worlds (NJ: Transaction Publishers, 2009), p.209.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
🔸سی.اس.لویس میگوید: «وقتی عقل کاملا به مغز و مغز نیز به بیوشیمی وابسته است و بیوشیمی نیز (در دراز مدت) به جریانهای بیمعنای اتمها متکی است؛ پس نمیتوانم بفهمم که فکر آن عقلها چگونه باید از صدای بادی که از میان درختان میوزد، اهمیت بیشتری داشته باشد.» [1]
🔸هالدین (زیستشناس تکاملگرا و خداناباور) میگوید: «اگر فعالیت ذهنی من بهطور کامل توسط حرکت اتمها در مغزم تعیین میشود، پس دلیلی ندارم که گمان کنم باورهایم درست است. در نتیجه دلیلی ندارم که گمان کنم عقلم از اتم تشکیل شده است.» [2]
📚خداناباوری علیه خودش، ص ۶۴.
[1] C. S. Lewis, The Weight of Glory (New York: Zondervan, 2001), p.139.
[2] J. B. S. Haldane, Possible Worlds (NJ: Transaction Publishers, 2009), p.209.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤1
چرا بهشت مخصوص مسلمانان است؟.pdf
445.3 KB
📚عنوان مقاله: چرا بهشت مخصوص مسلمانان است؟
✍️نویسنده: وزیر احمد عظیمی
📄تعداد صفحات: 11
🗂بازبینی و نشر: رد شبهات ملحدین
bit.ly/43pUGgi
#معرفی_مقاله
امروزه برخی از نوگرایان خصوصاً کسانی که از عقاید و افکار مکتب پلورالیزم دینی تأثیر پذیرفتند، نمیتوانند بپذیرند که بهشت مخصوص مسلمانان است! آنان میگویند: هر کسی با هر مذهبی که سروکار داشته باشد اگر کار خوب انجام دهد مستحق بهشت میشود، و چرا شما بهشت را فقط مخصوص مسلمانان میدانید؟ خلاصه بر اساس اعتقاد آنان یهودیها نصرانیها همراه مسلمانان همه وارد بهشت میشوند!
در این نوشتار به این شبهه، پاسخی کوتاه و مستدل و مستندی داده میشود.
🔗 در همین رابطه بنگرید به: آیا همه غیرمسلمانان جهنمی هستند؟
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
✍️نویسنده: وزیر احمد عظیمی
📄تعداد صفحات: 11
🗂بازبینی و نشر: رد شبهات ملحدین
bit.ly/43pUGgi
#معرفی_مقاله
امروزه برخی از نوگرایان خصوصاً کسانی که از عقاید و افکار مکتب پلورالیزم دینی تأثیر پذیرفتند، نمیتوانند بپذیرند که بهشت مخصوص مسلمانان است! آنان میگویند: هر کسی با هر مذهبی که سروکار داشته باشد اگر کار خوب انجام دهد مستحق بهشت میشود، و چرا شما بهشت را فقط مخصوص مسلمانان میدانید؟ خلاصه بر اساس اعتقاد آنان یهودیها نصرانیها همراه مسلمانان همه وارد بهشت میشوند!
در این نوشتار به این شبهه، پاسخی کوتاه و مستدل و مستندی داده میشود.
🔗 در همین رابطه بنگرید به: آیا همه غیرمسلمانان جهنمی هستند؟
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤1
🔴بزرگترین عذاب خداناباور (در دنیا)
هیچ عذابی سختتر از پرسش معنای زندگی نیست که خداناباور بدان دچار میشود، هنگامی که در خلوت خود، دلش را میکوبد یا او را از خواب بیدار میکند تا با تازیانهٔ سرگشتگی و فریاد فطرتی او را بیازارد که خبر میدهد این جهان نمیتواند ساختهٔ بیهودگی باشد.
✍️دکتر سامی عامری، خداناباوری علیه خودش، ص ١۵٧.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
هیچ عذابی سختتر از پرسش معنای زندگی نیست که خداناباور بدان دچار میشود، هنگامی که در خلوت خود، دلش را میکوبد یا او را از خواب بیدار میکند تا با تازیانهٔ سرگشتگی و فریاد فطرتی او را بیازارد که خبر میدهد این جهان نمیتواند ساختهٔ بیهودگی باشد.
✍️دکتر سامی عامری، خداناباوری علیه خودش، ص ١۵٧.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤1
نبرد سنت ها.pdf
1.3 MB
📄تعداد صفحات: 174
bit.ly/4j7ny1z
#معرفی_کتاب
این اثر ارزشمند از محمد قطب رحمه الله، از معدود کتابهای تأثیرگذار دو قرن اخیر در جهان اسلام است که با دقت و ژرفاندیشی، به کالبدشکافی مصیبت بزرگ معاصر میپردازد: تمدن جاهلی غرب و سرایت آن به سرزمینهای اسلامی.
کتابی بیدارگر که:
- ریشههای انحطاط تمدن غربی و سقوط آن به ورطهی بیاخلاقی را آشکار میسازد
- به پرسشی دشوار میپردازد: چرا امت اسلامی با وجود برخورداری از نور هدایت، در دام همان انحطاط افتاده است؟
- راهکارهای عملی و شرعی برای احیای هویت اسلامی و نجات جوامع مسلمان ارائه میدهد
گنجینهای است برای هر مسلمان دغدغهمند که خواهان:
- بازگرداندن عزت به امت اسلامی
- محافظت از خانواده و جامعه در برابر الحاد و فساد اخلاقی
- نجات بشریت از سقوط به پرتگاه جاهلیت معاصر است
در مطالعه و نشر این اثر گرانبها همت گمارید، زیرا هر سطر آن چراغی است فراراه نجات جوامع اسلامی و بشریت از تاریکیهای عصر حاضر.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍1
💢نامهای به برادر دعوتگر
برادر دلسوز و زحمتکش داعی،
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!
در روزگاری که برخی جوانان مشغول امور بیهوده یا احیاناً فساد و ناپاکی هستند، وقت ارزشمندت را برای تولید و نشر محتوای دینی صرف میکنی. اگر نیت خالصانه داشته باشی و کارت تنها برای خداوند باشد، پاداش فراوانی خواهی داشت، البته با وجود شرطی دیگر...
برای آن که عملی مقبول درگاه حق واقع شود، لازم است که دو شرط برقرار باشد:
1) عمل برای خداوند انجام شده باشد، نه با هدف کسب توجیه یا تمجید دیگران یا تقرب به غیر خداوند.
2) عمل مطابق با شریعت انجام شده باشد، نه هوای نفسی و نظر شخصی.
اگر میخواهیم از فعالیتهای خود در میدان دعوت پاداش ببریم، باید مراقب باشیم که برعکس آن اتفاق نیفتد که بهجای ثواب، عقاب ببریم. انکار منکر مجوز این را به ما نمیدهد که منکرات دیگری را منتشر کنیم. دعوت به دین خدا باید موافق دین خدا باشد و نمیتوانیم برای جلب مردم به دین، با خود دین مخالفت کنیم. دعوت به دین، عذر یا بهانۀ خوبی برای نشر تصاویر زنان متبرّج یا استفاده از موسیقی نیست. اگر کسی به دین و پیامبرمان (صلی الله علیه وسلم) و دیگر بزرگانمان هتاکی کرد، نباید هتاکی را حتی با هدف نقدکردن پخش کنی. آیا نمیترسی که در قیامت از خستگیهای دعوت اجری نبری؟
قبل از اینکه عذری بیاوری، این چند نکته را هم بدان:
1) اگر در مسئلهای از مسائل وضو و نماز بپرسم، به من خواهی گفت که باید از علما بپرسم. پس در این موضوع هم به علما مراجعه میکنیم و از پیش خود توجیهات فقهی ارائه نمیکنیم.
2) پیش از اینکه بگویی همهجا از این چیزها هست... آنچه میخواهی بگویی مسئلۀ «عموم البلوی» است که خوشبختانه در اینجا موضوعیتی ندارد و «عموم البلوی» هم حرام را حلال نمیکند و وظیفۀ ما مقابله است نه همراهی!
3) مصلحت کوچکی که بدون استفاده از منکرات به دست بیاید را نمیتوان با استفاده از منکرات بهدست آورد و هیچ فقیهی در این نکته مناقشه نمیکند. هیچ ضرورتی در کار نیست که ما حرف از خداترسی یا خدادوستی بزنیم و گیتار در پسزمینه نواخته شود. هیچ موضوعی بر مسلمانان مشتبه نشده است که بدون نشاندادن یک زن بیحیا نتوانیم حق را تبیین کنیم. چرا مشکلی که وجود ندارد را حل کنیم؟
4) اگر در سایر عبادتها تابع پیامبر (صلی الله علیه وسلم) باشیم، چرا در دعوتمان راه ایشان و اصحابشان را ادامه نمیدهیم و میخواهیم راه جدایی برای خود بسازیم؟
{ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ} [النحل: 125]
(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوهی نیکوتر مجادله کن؛ بیگمان پروردگارت داناتر به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا اینکه رهنمود و راهیاب میگردند.
bit.ly/43lcXKD
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
برادر دلسوز و زحمتکش داعی،
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!
در روزگاری که برخی جوانان مشغول امور بیهوده یا احیاناً فساد و ناپاکی هستند، وقت ارزشمندت را برای تولید و نشر محتوای دینی صرف میکنی. اگر نیت خالصانه داشته باشی و کارت تنها برای خداوند باشد، پاداش فراوانی خواهی داشت، البته با وجود شرطی دیگر...
برای آن که عملی مقبول درگاه حق واقع شود، لازم است که دو شرط برقرار باشد:
1) عمل برای خداوند انجام شده باشد، نه با هدف کسب توجیه یا تمجید دیگران یا تقرب به غیر خداوند.
2) عمل مطابق با شریعت انجام شده باشد، نه هوای نفسی و نظر شخصی.
اگر میخواهیم از فعالیتهای خود در میدان دعوت پاداش ببریم، باید مراقب باشیم که برعکس آن اتفاق نیفتد که بهجای ثواب، عقاب ببریم. انکار منکر مجوز این را به ما نمیدهد که منکرات دیگری را منتشر کنیم. دعوت به دین خدا باید موافق دین خدا باشد و نمیتوانیم برای جلب مردم به دین، با خود دین مخالفت کنیم. دعوت به دین، عذر یا بهانۀ خوبی برای نشر تصاویر زنان متبرّج یا استفاده از موسیقی نیست. اگر کسی به دین و پیامبرمان (صلی الله علیه وسلم) و دیگر بزرگانمان هتاکی کرد، نباید هتاکی را حتی با هدف نقدکردن پخش کنی. آیا نمیترسی که در قیامت از خستگیهای دعوت اجری نبری؟
قبل از اینکه عذری بیاوری، این چند نکته را هم بدان:
1) اگر در مسئلهای از مسائل وضو و نماز بپرسم، به من خواهی گفت که باید از علما بپرسم. پس در این موضوع هم به علما مراجعه میکنیم و از پیش خود توجیهات فقهی ارائه نمیکنیم.
2) پیش از اینکه بگویی همهجا از این چیزها هست... آنچه میخواهی بگویی مسئلۀ «عموم البلوی» است که خوشبختانه در اینجا موضوعیتی ندارد و «عموم البلوی» هم حرام را حلال نمیکند و وظیفۀ ما مقابله است نه همراهی!
3) مصلحت کوچکی که بدون استفاده از منکرات به دست بیاید را نمیتوان با استفاده از منکرات بهدست آورد و هیچ فقیهی در این نکته مناقشه نمیکند. هیچ ضرورتی در کار نیست که ما حرف از خداترسی یا خدادوستی بزنیم و گیتار در پسزمینه نواخته شود. هیچ موضوعی بر مسلمانان مشتبه نشده است که بدون نشاندادن یک زن بیحیا نتوانیم حق را تبیین کنیم. چرا مشکلی که وجود ندارد را حل کنیم؟
4) اگر در سایر عبادتها تابع پیامبر (صلی الله علیه وسلم) باشیم، چرا در دعوتمان راه ایشان و اصحابشان را ادامه نمیدهیم و میخواهیم راه جدایی برای خود بسازیم؟
{ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ} [النحل: 125]
(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوهی نیکوتر مجادله کن؛ بیگمان پروردگارت داناتر به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا اینکه رهنمود و راهیاب میگردند.
bit.ly/43lcXKD
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤2
#معرفی_دانشمندان
#نقد
#فرگشت
✔️ 1: مایکل بِهی (Michael Behe)
✔️ مایکل جِی. بِهی، دانشمند نامدار آمریکایی در حوزهٔ بیوشیمی و استاد تمام این رشته در دانشگاه لیهای ایالت پنسیلوانیا است. عمدهٔ شهرت وی مرهون آثار علمی و پژوهشی اوست که در آنها با جسارتی کمنظیر، بنیانهای نظریهٔ فرگشت داروینی را، بهویژه از دریچهٔ پیچیدگیهای حیرتانگیز ماشینآلات مولکولی حیات، به نقد کشیده است. کتب تأثیرگذار او که هر یک به مثابه زلزلهای در محافل علمی و فکری جهان عمل کردهاند، عبارتند از:
📚«جعبهٔ سیاه داروین: چالش بیوشیمیایی برای فرگشت»: این اثر، که در سال ۱۹۹۶ میلادی نور انتشار دید، به معرفی و تبیین مفهوم کلیدی «پیچیدگی کاهشناپذیر» پرداخت و به سرعت به یکی از بحثبرانگیزترین کتب در حوزهٔ منازعهٔ علم و دین بدل گشت.
📚«لبهٔ فرگشت: جستجو برای مرزهای داروینیسم»: این کتاب، منتشر شده در سال ۲۰۰۷، با نگاهی عمیقتر به دادههای ژنتیکی و بیوشیمیایی، به بررسی توان و در عین حال، مرزهای محدودکنندهٔ فرآیندهای جهش تصادفی و انتخاب طبیعی در آفرینش نوآوریهای پیچیده در عالم زنده میپردازد.
📚«داروین واپس میرود: علم جدید دربارهٔ دنا که فرگشت را به چالش میکشد»: در این کتاب که در سال ۲۰۱۹ به زیور طبع آراسته شد، بِهی با استناد به یافتههای نوین در عرصهٔ ژنتیک مولکولی، این فرضیهٔ تکاندهنده را مطرح میکند که بخش قابل توجهی از تغییرات فرگشتی، نه حاصل ساخت و پرداخت عملکردهای نوین، بلکه نتیجهٔ تخریب، از دست رفتن، یا از کار افتادن اطلاعات ژنتیکی پیشین است.
📝 ستون فقرات نقدهای کوبندهٔ مایکل بِهی بر کاخ بلند داروینیسم، بر مفهومی استوار است که خود آن را ابداع و به جهان علم عرضه کرده است: «پیچیدگی کاهشناپذیر». برای درک این ایدهٔ بنیادین، یک تله موش ساده را در ذهن مجسم کنید. این ابزار مکانیکی از اجزایی چند تشکیل یافته است: یک صفحهٔ چوبی به عنوان پایه، یک فنر قدرتمند، یک چکش یا میلهٔ فلزی که ضربهٔ نهایی را وارد میآورد، یک گیرهٔ حساس برای نگاه داشتن طعمه، و یک اهرم یا میلهٔ نگهدارنده که چکش را در وضعیت آمادهباش و مسلح نگاه میدارد. حال تصور کنید که حتی یکی از این اجزا – مثلاً فنر یا گیرهٔ طعمه – را از این مجموعه حذف کنیم. نتیجه چه خواهد بود؟ تله موش دیگر کارایی نخواهد داشت و به یک وسیلهٔ بیمصرف بدل خواهد شد. تمام قطعات، برای عملکرد صحیح و به دام انداختن موش، "همزمان" و "هماهنگ" ضروری هستند. نمیتوان گفت که یک تله موش با نیمی از قطعات، نیمی از یک موش را شکار میکند! چنین سیستمی، یا کامل و کارآمد است، یا ناقص و ناکارآمد.
📝 بِهی با تیزبینی یک بیوشیمیدان کارآزموده، استدلال میکند که در دنیای شگفتانگیز درون سلول، با سیستمها و ماشینآلات مولکولی بیشماری مواجه هستیم که دقیقاً از همین ویژگی «پیچیدگی کاهشناپذیر» برخوردارند. او به عنوان نمونه، تاژک باکتریایی را مثال میزند – یک موتور مولکولی خارقالعاده و مینیاتوری که با سرعتی باورنکردنی میچرخد و به باکتری امکان حرکت و شناوری در محیط را میدهد. این تاژک از حدود چهل نوع پروتئین مختلف تشکیل شده که هر یک وظیفهای خاص بر عهده دارند و فقدان یا نقص هر یک از آنها، کل سیستم را از کار میاندازد. نمونهٔ دیگر، آبشار انعقاد خون است؛ مجموعهای از پروتئینها که در یک توالی دقیق و هماهنگ فعال میشوند تا در هنگام خونریزی، لخته ایجاد کرده و از مرگ موجود زنده جلوگیری کنند. اگر یکی از حلقههای این زنجیره معیوب باشد یا وجود نداشته باشد، فرآیند لخته شدن خون مختل شده و جراحت کوچکی میتواند به فاجعه ختم شود.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
#نقد
#فرگشت
✔️ 1: مایکل بِهی (Michael Behe)
✔️ مایکل جِی. بِهی، دانشمند نامدار آمریکایی در حوزهٔ بیوشیمی و استاد تمام این رشته در دانشگاه لیهای ایالت پنسیلوانیا است. عمدهٔ شهرت وی مرهون آثار علمی و پژوهشی اوست که در آنها با جسارتی کمنظیر، بنیانهای نظریهٔ فرگشت داروینی را، بهویژه از دریچهٔ پیچیدگیهای حیرتانگیز ماشینآلات مولکولی حیات، به نقد کشیده است. کتب تأثیرگذار او که هر یک به مثابه زلزلهای در محافل علمی و فکری جهان عمل کردهاند، عبارتند از:
📚«جعبهٔ سیاه داروین: چالش بیوشیمیایی برای فرگشت»: این اثر، که در سال ۱۹۹۶ میلادی نور انتشار دید، به معرفی و تبیین مفهوم کلیدی «پیچیدگی کاهشناپذیر» پرداخت و به سرعت به یکی از بحثبرانگیزترین کتب در حوزهٔ منازعهٔ علم و دین بدل گشت.
📚«لبهٔ فرگشت: جستجو برای مرزهای داروینیسم»: این کتاب، منتشر شده در سال ۲۰۰۷، با نگاهی عمیقتر به دادههای ژنتیکی و بیوشیمیایی، به بررسی توان و در عین حال، مرزهای محدودکنندهٔ فرآیندهای جهش تصادفی و انتخاب طبیعی در آفرینش نوآوریهای پیچیده در عالم زنده میپردازد.
📚«داروین واپس میرود: علم جدید دربارهٔ دنا که فرگشت را به چالش میکشد»: در این کتاب که در سال ۲۰۱۹ به زیور طبع آراسته شد، بِهی با استناد به یافتههای نوین در عرصهٔ ژنتیک مولکولی، این فرضیهٔ تکاندهنده را مطرح میکند که بخش قابل توجهی از تغییرات فرگشتی، نه حاصل ساخت و پرداخت عملکردهای نوین، بلکه نتیجهٔ تخریب، از دست رفتن، یا از کار افتادن اطلاعات ژنتیکی پیشین است.
📝 ستون فقرات نقدهای کوبندهٔ مایکل بِهی بر کاخ بلند داروینیسم، بر مفهومی استوار است که خود آن را ابداع و به جهان علم عرضه کرده است: «پیچیدگی کاهشناپذیر». برای درک این ایدهٔ بنیادین، یک تله موش ساده را در ذهن مجسم کنید. این ابزار مکانیکی از اجزایی چند تشکیل یافته است: یک صفحهٔ چوبی به عنوان پایه، یک فنر قدرتمند، یک چکش یا میلهٔ فلزی که ضربهٔ نهایی را وارد میآورد، یک گیرهٔ حساس برای نگاه داشتن طعمه، و یک اهرم یا میلهٔ نگهدارنده که چکش را در وضعیت آمادهباش و مسلح نگاه میدارد. حال تصور کنید که حتی یکی از این اجزا – مثلاً فنر یا گیرهٔ طعمه – را از این مجموعه حذف کنیم. نتیجه چه خواهد بود؟ تله موش دیگر کارایی نخواهد داشت و به یک وسیلهٔ بیمصرف بدل خواهد شد. تمام قطعات، برای عملکرد صحیح و به دام انداختن موش، "همزمان" و "هماهنگ" ضروری هستند. نمیتوان گفت که یک تله موش با نیمی از قطعات، نیمی از یک موش را شکار میکند! چنین سیستمی، یا کامل و کارآمد است، یا ناقص و ناکارآمد.
📝 بِهی با تیزبینی یک بیوشیمیدان کارآزموده، استدلال میکند که در دنیای شگفتانگیز درون سلول، با سیستمها و ماشینآلات مولکولی بیشماری مواجه هستیم که دقیقاً از همین ویژگی «پیچیدگی کاهشناپذیر» برخوردارند. او به عنوان نمونه، تاژک باکتریایی را مثال میزند – یک موتور مولکولی خارقالعاده و مینیاتوری که با سرعتی باورنکردنی میچرخد و به باکتری امکان حرکت و شناوری در محیط را میدهد. این تاژک از حدود چهل نوع پروتئین مختلف تشکیل شده که هر یک وظیفهای خاص بر عهده دارند و فقدان یا نقص هر یک از آنها، کل سیستم را از کار میاندازد. نمونهٔ دیگر، آبشار انعقاد خون است؛ مجموعهای از پروتئینها که در یک توالی دقیق و هماهنگ فعال میشوند تا در هنگام خونریزی، لخته ایجاد کرده و از مرگ موجود زنده جلوگیری کنند. اگر یکی از حلقههای این زنجیره معیوب باشد یا وجود نداشته باشد، فرآیند لخته شدن خون مختل شده و جراحت کوچکی میتواند به فاجعه ختم شود.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝حال، پرسش اساسی و ویرانگری که بِهی در برابر نظریهپردازان فرگشت قرار میدهد این است: این سیستمهای فوقالعاده پیچیده و کاهشناپذیر، چگونه میتوانند از طریق فرآیندهای تدریجی، آهسته و گامبهگام داروینی – که بر جهشهای کور و تصادفی و سپس انتخاب طبیعیِ مراحل میانیِ "دارای مزیت عملکردی" استوار است – به وجود آمده باشند؟ اگر یک سیستم کاهشناپذیر برای عملکرد خود نیازمند حضور "همزمان" تمامی اجزایش است، پس پیشسازهای ناقص و ابتدایی آن، که فاقد برخی از این اجزا بودهاند، چگونه میتوانستهاند دارای عملکرد مفید و قابل انتخاب توسط انتخاب طبیعی باشند؟ اینجاست که داروینیسم، با تمام ادعای خود مبنی بر توضیح جامع منشأ حیات، به لکنت میافتد و به داستانسراییهای غیرقابل آزمایش پناه میبرد. گویی از ما میخواهند باور کنیم که اجزای یک ساعت سوئیسی دقیق، یکییکی و به صورت تصادفی کنار هم قرار گرفته و در هر مرحله، این مجموعهٔ ناقص، مزیتی برای بقا ایجاد کرده تا نهایتاً ساعت کامل شود! این سناریو، بیش از آنکه علمی باشد، به یک معجزهٔ آماری شباهت دارد که هیچ شاهد مستقیمی برای آن وجود ندارد. داروینیسم در اینجا به جای ارائه یک مسیر تکاملی محتمل، از ما میخواهد به «ایمان کور» به قدرت نامحدود جهش و انتخاب طبیعی، گردن نهیم.
📝 بِهی در آثار بعدی خود، این خط استدلالی را تعمیق و گسترش بخشیده است. در کتاب «لبهٔ فرگشت»، او با تحلیل دادههای ژنتیکی مربوط به سرعت فرگشت در موجوداتی مانند انگل مالاریا و ویروس نقص ایمنی انسانی (عامل بیماری ایدز)، نشان میدهد که حتی در مواردی که فرگشت با سرعت زیادی رخ میدهد (مثلاً برای مقاومت در برابر داروها)، سازوکارهای داروینی بیشتر در جهت «شکستن» یا «از کار انداختن» ژنها و مسیرهای بیوشیمیایی موجود عمل میکنند، نه در جهت «ساختن» یا «ابداع» ساختارها و عملکردهای کاملاً جدید و پیچیده. او این مرز را «لبهٔ فرگشت» مینامد – خط قرمزی که فراتر از آن، توان خلاقهٔ داروینیسم به شدت محدود میشود و نمیتواند جهشهای بزرگ و نوآوریهای اساسی را که برای ایجاد پیچیدگیهای زیستی لازم است، توضیح دهد. گویی داروینیسم یک مهندس تخریب ماهر است، اما یک معمار خلاق و سازنده نیست.
📝 در کتاب «داروین واپس میرود»، بِهی این ایده را با صراحتی بیشتر و با استناد به دادههای جدید از علم ژنومیک، پی میگیرد. او استدلال میکند که بسیاری از آنچه ما به عنوان «فرگشت» مشاهده میکنیم، در واقع «واپسگرایی داروینی» (Darwinian Devolution) است. یعنی تغییرات ژنتیکی که منجر به سازگاری میشوند، اغلب از طریق از دست دادن اطلاعات ژنتیکی، غیرفعال شدن ژنها، یا سادهسازی سیستمهای موجود رخ میدهند، نه از طریق ایجاد اطلاعات ژنتیکی کاملاً جدید و پیچیده. این مانند آن است که برای سبکتر کردن یک اتومبیل مسابقه، صندلیها، سیستم تهویه و حتی موتور آن را حذف کنیم! بله، اتومبیل سبکتر میشود و شاید در مسیر مستقیم کوتاهی سریعتر برود، اما آیا این به معنای «بهبود» یا «پیشرفت» در طراحی کلی آن است؟ بِهی نشان میدهد که این تصویر از فرگشت، با روایت رایج و خوشبینانهای که داروینیسم را به عنوان یک نیروی همواره سازنده و پیشبرنده معرفی میکند، در تضاد کامل قرار دارد. او با این تحلیلها، نه تنها قدرت خلاقهٔ داروینیسم را زیر سؤال میبرد، بلکه به طور ضمنی، نیاز به یک توضیح جایگزین – شاید توضیحی که به نوعی «طراحی» یا «هدایت» در فرآیند پیدایش حیات قائل باشد – را مطرح میسازد. سکوت یا پاسخهای ناکافی بخش عمدهای از جامعهٔ علمی در برابر این چالشهای بیوشیمیایی، خود گواهی بر عمق بحرانی است که بِهی و همفکرانش برای پارادایم مسلط داروینی ایجاد کردهاند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
📝 بِهی در آثار بعدی خود، این خط استدلالی را تعمیق و گسترش بخشیده است. در کتاب «لبهٔ فرگشت»، او با تحلیل دادههای ژنتیکی مربوط به سرعت فرگشت در موجوداتی مانند انگل مالاریا و ویروس نقص ایمنی انسانی (عامل بیماری ایدز)، نشان میدهد که حتی در مواردی که فرگشت با سرعت زیادی رخ میدهد (مثلاً برای مقاومت در برابر داروها)، سازوکارهای داروینی بیشتر در جهت «شکستن» یا «از کار انداختن» ژنها و مسیرهای بیوشیمیایی موجود عمل میکنند، نه در جهت «ساختن» یا «ابداع» ساختارها و عملکردهای کاملاً جدید و پیچیده. او این مرز را «لبهٔ فرگشت» مینامد – خط قرمزی که فراتر از آن، توان خلاقهٔ داروینیسم به شدت محدود میشود و نمیتواند جهشهای بزرگ و نوآوریهای اساسی را که برای ایجاد پیچیدگیهای زیستی لازم است، توضیح دهد. گویی داروینیسم یک مهندس تخریب ماهر است، اما یک معمار خلاق و سازنده نیست.
📝 در کتاب «داروین واپس میرود»، بِهی این ایده را با صراحتی بیشتر و با استناد به دادههای جدید از علم ژنومیک، پی میگیرد. او استدلال میکند که بسیاری از آنچه ما به عنوان «فرگشت» مشاهده میکنیم، در واقع «واپسگرایی داروینی» (Darwinian Devolution) است. یعنی تغییرات ژنتیکی که منجر به سازگاری میشوند، اغلب از طریق از دست دادن اطلاعات ژنتیکی، غیرفعال شدن ژنها، یا سادهسازی سیستمهای موجود رخ میدهند، نه از طریق ایجاد اطلاعات ژنتیکی کاملاً جدید و پیچیده. این مانند آن است که برای سبکتر کردن یک اتومبیل مسابقه، صندلیها، سیستم تهویه و حتی موتور آن را حذف کنیم! بله، اتومبیل سبکتر میشود و شاید در مسیر مستقیم کوتاهی سریعتر برود، اما آیا این به معنای «بهبود» یا «پیشرفت» در طراحی کلی آن است؟ بِهی نشان میدهد که این تصویر از فرگشت، با روایت رایج و خوشبینانهای که داروینیسم را به عنوان یک نیروی همواره سازنده و پیشبرنده معرفی میکند، در تضاد کامل قرار دارد. او با این تحلیلها، نه تنها قدرت خلاقهٔ داروینیسم را زیر سؤال میبرد، بلکه به طور ضمنی، نیاز به یک توضیح جایگزین – شاید توضیحی که به نوعی «طراحی» یا «هدایت» در فرآیند پیدایش حیات قائل باشد – را مطرح میسازد. سکوت یا پاسخهای ناکافی بخش عمدهای از جامعهٔ علمی در برابر این چالشهای بیوشیمیایی، خود گواهی بر عمق بحرانی است که بِهی و همفکرانش برای پارادایم مسلط داروینی ایجاد کردهاند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_دانشمندان
#نقد
#فرگشت
✔️ 2: استیون سی. مِیِر (Stephen C. Meyer)
✔️استیون سی. مِیِر، اندیشمند و فیلسوف علم برجستهٔ معاصر آمریکایی است که به واسطهٔ آثار ژرف و چالشبرانگیزش در نقد مبانی نظریهٔ فرگشت داروینی و ارائهٔ استدلالهایی به سود «طراحی هوشمند»، شهرتی جهانی کسب کرده است. وی دارای درجهٔ دکترای فلسفهٔ علم از دانشگاه معتبر کمبریج انگلستان است و پیش از تمرکز کامل بر فلسفهٔ علم، در حوزهٔ زمینشناسی نیز به فعالیت و تحقیق پرداخته است. مِیِر هماکنون به عنوان مدیر «مرکز علم و فرهنگ» در مؤسسهٔ دیسکاوری، یکی از کانونهای اصلی ترویج و پژوهش در زمینهٔ طراحی هوشمند، مشغول به فعالیت است. از میان آثار متعدد و تأثیرگذار او، سه کتاب زیر از اهمیت و بازتاب ویژهای برخوردار بودهاند:
📚«امضای درون سلول: دنا و شواهد طراحی هوشمند»: این کتاب، که در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر گردید، به مثابه یک مانیفست علمی و فلسفی برای نظریهٔ طراحی هوشمند تلقی میشود. در این اثر، مِیِر با تمرکز بر پیچیدگی و ماهیت اطلاعاتی مولکول دنا، استدلال میکند که بهترین تبیین برای منشأ این اطلاعات، وجود یک طراح هوشمند است.
📚«تردید داروین: منشأ انفجاری حیات جانوری و پروندهٔ طراحی هوشمند»: این کتاب، که در سال ۲۰۱۳ به چاپ رسید، به یکی از غامضترین معماهای تاریخ حیات، یعنی «انفجار کامبرین» و ظهور ناگهانی اکثر شاخههای اصلی جانوران، میپردازد و آن را به عنوان شاهدی علیه کفایت سازوکارهای داروینی و به سود طراحی هوشمند، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
📚«بازگشت فرضیهٔ خدا: سه کشف علمی که از ذهنِ پشتِ جهان پرده برمیدارند»: جدیدترین اثر مِیِر، منتشر شده در سال ۲۰۲۱، دامنهٔ استدلالهای خود را فراتر از زیستشناسی برده و با بهرهگیری از اکتشافات نوین در کیهانشناسی، فیزیک و زیستشناسی، به دفاع از این ایده میپردازد که شواهد علمی، نه تنها با وجود یک خالق هوشمند در تعارض نیستند، بلکه به بهترین شکل توسط آن تبیین میشوند.
📝 بنیاد نقدهای عمیق و چندوجهی استیون مِیِر بر نظریهٔ فرگشت، بر دو ستون مستحکم استوار گشته است که هر یک به تنهایی قادرند بنای رفیع داروینیسم را به لرزه درآورند: معضل لاینحل منشأ اطلاعات زیستی و راز سر به مُهر انفجار کامبرین. این دو، نه تنها نقاط ضعف نظریهٔ فرگشت، بلکه به زعم مِیِر، نقاط قوتی برای انگارهٔ طراحی هوشمند به شمار میروند.
الف) معمای غامض منشأ اطلاعات زیستی: امضای خداوند در کتاب حیات
یک کتابخانهٔ عظیم را تصور کنید، مملو از هزاران جلد کتاب که هر یک حاوی اطلاعات دقیق، دستور زبان صحیح، و روایتی منسجم و هدفمند هستند. آیا هیچ عقل سلیمی میپذیرد که این مجموعهٔ شگفتانگیز از نظم و معنا، حاصل انفجار یک کارخانهٔ کاغذسازی و پاشیده شدن تصادفی جوهر بر صفحات باشد؟ یا نتیجهٔ وزش باد و کنار هم قرار گرفتن اتفاقی حروف الفبا؟ قطعاً پاسخ منفی است. هر ناظر بیطرفی بیدرنگ حکم خواهد کرد که در پسِ این کتابخانه، ذهنهای هوشمند و نویسندگانی با دانش و قصد و هدف قرار داشتهاند.
📝 استیون مِیِر با هنرمندی تمام، این تمثیل را به عالم زیستشناسی تعمیم میدهد و مولکول دنا (DNA) را، که حامل دستورالعملهای ساخت و عملکرد تمامی موجودات زنده است، به مثابه یک «نرمافزار» یا یک «کتاب رمزگذاری شدهٔ» بسیار پیچیده و عظیم معرفی میکند. این مولکول شگفتانگیز، حاوی توالی دقیقی از بازهای نوکلئوتیدی است که به زبان شیمیایی، اطلاعات لازم برای تولید پروتئینها – آجرهای سازندهٔ حیات – و تنظیم تمامی فرآیندهای زیستی را در خود ذخیره کرده است. این اطلاعات، نه تنها حجیم، بلکه «مشخص» (Specified) و «عملکردی» (Functional) هستند؛ یعنی نه تنها پیچیدهاند، بلکه برای رسیدن به یک هدف خاص (ساخت یک پروتئین کارآمد یا تنظیم یک فرآیند زیستی) سازمان یافتهاند.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
#نقد
#فرگشت
✔️ 2: استیون سی. مِیِر (Stephen C. Meyer)
✔️استیون سی. مِیِر، اندیشمند و فیلسوف علم برجستهٔ معاصر آمریکایی است که به واسطهٔ آثار ژرف و چالشبرانگیزش در نقد مبانی نظریهٔ فرگشت داروینی و ارائهٔ استدلالهایی به سود «طراحی هوشمند»، شهرتی جهانی کسب کرده است. وی دارای درجهٔ دکترای فلسفهٔ علم از دانشگاه معتبر کمبریج انگلستان است و پیش از تمرکز کامل بر فلسفهٔ علم، در حوزهٔ زمینشناسی نیز به فعالیت و تحقیق پرداخته است. مِیِر هماکنون به عنوان مدیر «مرکز علم و فرهنگ» در مؤسسهٔ دیسکاوری، یکی از کانونهای اصلی ترویج و پژوهش در زمینهٔ طراحی هوشمند، مشغول به فعالیت است. از میان آثار متعدد و تأثیرگذار او، سه کتاب زیر از اهمیت و بازتاب ویژهای برخوردار بودهاند:
📚«امضای درون سلول: دنا و شواهد طراحی هوشمند»: این کتاب، که در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر گردید، به مثابه یک مانیفست علمی و فلسفی برای نظریهٔ طراحی هوشمند تلقی میشود. در این اثر، مِیِر با تمرکز بر پیچیدگی و ماهیت اطلاعاتی مولکول دنا، استدلال میکند که بهترین تبیین برای منشأ این اطلاعات، وجود یک طراح هوشمند است.
📚«تردید داروین: منشأ انفجاری حیات جانوری و پروندهٔ طراحی هوشمند»: این کتاب، که در سال ۲۰۱۳ به چاپ رسید، به یکی از غامضترین معماهای تاریخ حیات، یعنی «انفجار کامبرین» و ظهور ناگهانی اکثر شاخههای اصلی جانوران، میپردازد و آن را به عنوان شاهدی علیه کفایت سازوکارهای داروینی و به سود طراحی هوشمند، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
📚«بازگشت فرضیهٔ خدا: سه کشف علمی که از ذهنِ پشتِ جهان پرده برمیدارند»: جدیدترین اثر مِیِر، منتشر شده در سال ۲۰۲۱، دامنهٔ استدلالهای خود را فراتر از زیستشناسی برده و با بهرهگیری از اکتشافات نوین در کیهانشناسی، فیزیک و زیستشناسی، به دفاع از این ایده میپردازد که شواهد علمی، نه تنها با وجود یک خالق هوشمند در تعارض نیستند، بلکه به بهترین شکل توسط آن تبیین میشوند.
📝 بنیاد نقدهای عمیق و چندوجهی استیون مِیِر بر نظریهٔ فرگشت، بر دو ستون مستحکم استوار گشته است که هر یک به تنهایی قادرند بنای رفیع داروینیسم را به لرزه درآورند: معضل لاینحل منشأ اطلاعات زیستی و راز سر به مُهر انفجار کامبرین. این دو، نه تنها نقاط ضعف نظریهٔ فرگشت، بلکه به زعم مِیِر، نقاط قوتی برای انگارهٔ طراحی هوشمند به شمار میروند.
الف) معمای غامض منشأ اطلاعات زیستی: امضای خداوند در کتاب حیات
یک کتابخانهٔ عظیم را تصور کنید، مملو از هزاران جلد کتاب که هر یک حاوی اطلاعات دقیق، دستور زبان صحیح، و روایتی منسجم و هدفمند هستند. آیا هیچ عقل سلیمی میپذیرد که این مجموعهٔ شگفتانگیز از نظم و معنا، حاصل انفجار یک کارخانهٔ کاغذسازی و پاشیده شدن تصادفی جوهر بر صفحات باشد؟ یا نتیجهٔ وزش باد و کنار هم قرار گرفتن اتفاقی حروف الفبا؟ قطعاً پاسخ منفی است. هر ناظر بیطرفی بیدرنگ حکم خواهد کرد که در پسِ این کتابخانه، ذهنهای هوشمند و نویسندگانی با دانش و قصد و هدف قرار داشتهاند.
📝 استیون مِیِر با هنرمندی تمام، این تمثیل را به عالم زیستشناسی تعمیم میدهد و مولکول دنا (DNA) را، که حامل دستورالعملهای ساخت و عملکرد تمامی موجودات زنده است، به مثابه یک «نرمافزار» یا یک «کتاب رمزگذاری شدهٔ» بسیار پیچیده و عظیم معرفی میکند. این مولکول شگفتانگیز، حاوی توالی دقیقی از بازهای نوکلئوتیدی است که به زبان شیمیایی، اطلاعات لازم برای تولید پروتئینها – آجرهای سازندهٔ حیات – و تنظیم تمامی فرآیندهای زیستی را در خود ذخیره کرده است. این اطلاعات، نه تنها حجیم، بلکه «مشخص» (Specified) و «عملکردی» (Functional) هستند؛ یعنی نه تنها پیچیدهاند، بلکه برای رسیدن به یک هدف خاص (ساخت یک پروتئین کارآمد یا تنظیم یک فرآیند زیستی) سازمان یافتهاند.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝 حال، پرسش بنیادین و ویرانگری که مِیِر پیش روی مدافعان سرسخت داروینیسم قرار میدهد، این است: این حجم عظیم از اطلاعات دقیق، هدفمند و عملکردی در دنا، از کجا نشأت گرفته است؟ آیا فرآیندهای کور و بیهدف مادی، مانند جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی، قادر به تولید چنین شاهکار اطلاعاتی هستند؟ مِیِر با استناد به تمامی تجارب بشری در حوزهٔ اطلاعات، پاسخ میدهد که خیر! ما در تمام طول تاریخ و در تمامی شئون زندگی خود، تنها یک منبع را برای تولید اطلاعات پیچیده و مشخص میشناسیم و آن «هوش» (Intelligence) است. همانطور که یک برنامهٔ پیچیدهٔ کامپیوتری، یک قطعهٔ موسیقی فاخر، یا یک متن ادبی عمیق، همگی محصول ذهن یک طراح یا آفرینندهٔ هوشمند هستند، اطلاعات موجود در دنا نیز به یک «امضای هوشمند» در کتاب حیات اشاره دارد. تلاش برای توضیح این پدیده با توسل به شانس و ضرورت، مانند آن است که بخواهیم رمان «جنگ و صلح» را حاصل تایپ تصادفی یک میمون بر روی ماشین تحریر بدانیم! این نه تنها غیرمحتمل، بلکه از نظر منطقی نیز پذیرفتنی نیست. داروینیسم، در مواجهه با این کوه عظیم اطلاعات، به جای ارائهٔ یک مکانیسم خلاق و اثباتشده، به فرضیات اثباتنشده و امید به اکتشافات آینده پناه میبرد؛ گویی از ما میخواهد به «خدای شکافها» (God of the Gaps) ایمان بیاوریم، اما این بار خدای شکافهای خودشان!
ب) راز سر به مُهر انفجار کامبرین: جهش بزرگ یا آفرینش ناگهانی؟
سوابق فسیلی، که روزگاری امید داروین برای یافتن حلقههای گمشده و تأیید نظریهٔ تدریجیگرایانهاش بود، اکنون به یکی از بزرگترین چالشهای آن بدل گشته است. در یک بازهٔ زمانی نسبتاً کوتاه از نظر زمینشناسی، در حدود ۵۳۰ میلیون سال پیش، در ابتدای دوران کامبرین، شاهد ظهور ناگهانی و تقریباً همزمانِ اکثر قریب به اتفاق شاخههای اصلی (Phyla) جانوران در اقیانوسها هستیم. این پدیده، که به «انفجار کامبرین» شهرت یافته، شامل ظهور موجوداتی با طرحهای بدنی (Body Plans) کاملاً جدید، متنوع و بسیار پیچیده است – از بندپایان اولیه با اسکلت خارجی و ضمائم مفصلی گرفته تا نرمتنان و حتی پیشسازهای مهرهداران. نکتهٔ حیرتانگیز اینجاست که در لایههای سنگی پیش از کامبرین، تقریباً هیچ اثری از اجداد فسیلی روشن و مراحل انتقالی برای این جانوران پیچیده یافت نمیشود!
📝 مِیِر این پدیدهٔ شگفتانگیز را به مثابه یک «بمب ساعتی» در زیر پایههای نظریهٔ فرگشت داروینی میداند. مطابق با اصول داروینیسم، تکامل باید به صورت تدریجی، از طریق انباشت تغییرات کوچک و طی میلیونها سال رخ دهد. ما باید انتظار داشته باشیم که درخت حیات، شاخههای فراوانی از формهای انتقالی را در دوران پیشاکامبرین به نمایش بگذارد که به تدریج به این جانوران پیچیده منتهی شدهاند. اما آنچه در سوابق فسیلی میبینیم، بیشتر شبیه به یک «جنگل ناگهانی» از طرحهای بدنی کاملاً متمایز است تا یک «درخت با شاخههای تدریجی».
📝 پرسش اساسی که مِیِر مطرح میکند این است: چگونه سازوکارهای داروینی، یعنی جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی، میتوانستهاند در چنین مدت زمان کوتاهی، این حجم عظیم از اطلاعات ژنتیکی و اپیژنتیکیِ جدید را که برای ساخت این همه طرح بدنی نوین و پیچیده لازم است، تولید کنند؟ این معضل، تنها به فقدان فسیلهای انتقالی محدود نمیشود، بلکه به مسئلهٔ بسیار عمیقترِ «مهندسی اطلاعات» بازمیگردد. ایجاد یک طرح بدنی کاملاً جدید، نیازمند نه تنها ژنهای جدید، بلکه شبکههای پیچیدهای از تنظیمات ژنی و فرآیندهای تکوینی هماهنگ است. آیا میتوان تصور کرد که جهشهای کور و انتخاب طبیعی، به تنهایی و بدون هیچگونه هدایت یا برنامهریزی قبلی، بتوانند چنین شاهکارهای مهندسی زیستی را در یک «چشم به هم زدن» زمینشناختی خلق کنند؟ این مانند آن است که از یک انفجار در یک کارخانهٔ قطعات الکترونیکی، انتظار داشته باشیم که یک کامپیوتر فوق پیشرفته و کاملاً کاربردی پدید آید! مِیِر استدلال میکند که انفجار کامبرین، به بهترین وجه، به عنوان یک «تزریق اطلاعات» از یک منبع هوشمند قابل تبیین است؛ گویی یک «مهندس بزرگ» در این مقطع از تاریخ حیات، دست به کار شده و طرحهای بنیادین حیات جانوری را پیریزی کرده است. تلاشهای داروینگرایان برای کماهمیت جلوه دادن این پدیده یا ارائهٔ توضیحات «همینطوری» (just-so stories) برای آن، تنها عمق بحرانی را که انفجار کامبرین برای نظریهٔ آنها ایجاد کرده است، آشکارتر میسازد. آنها در برابر این «انفجار خلاقیت»، جز سکوت یا فرضیات نامستند، پاسخ قانعکنندهای در چنته ندارند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
ب) راز سر به مُهر انفجار کامبرین: جهش بزرگ یا آفرینش ناگهانی؟
سوابق فسیلی، که روزگاری امید داروین برای یافتن حلقههای گمشده و تأیید نظریهٔ تدریجیگرایانهاش بود، اکنون به یکی از بزرگترین چالشهای آن بدل گشته است. در یک بازهٔ زمانی نسبتاً کوتاه از نظر زمینشناسی، در حدود ۵۳۰ میلیون سال پیش، در ابتدای دوران کامبرین، شاهد ظهور ناگهانی و تقریباً همزمانِ اکثر قریب به اتفاق شاخههای اصلی (Phyla) جانوران در اقیانوسها هستیم. این پدیده، که به «انفجار کامبرین» شهرت یافته، شامل ظهور موجوداتی با طرحهای بدنی (Body Plans) کاملاً جدید، متنوع و بسیار پیچیده است – از بندپایان اولیه با اسکلت خارجی و ضمائم مفصلی گرفته تا نرمتنان و حتی پیشسازهای مهرهداران. نکتهٔ حیرتانگیز اینجاست که در لایههای سنگی پیش از کامبرین، تقریباً هیچ اثری از اجداد فسیلی روشن و مراحل انتقالی برای این جانوران پیچیده یافت نمیشود!
📝 مِیِر این پدیدهٔ شگفتانگیز را به مثابه یک «بمب ساعتی» در زیر پایههای نظریهٔ فرگشت داروینی میداند. مطابق با اصول داروینیسم، تکامل باید به صورت تدریجی، از طریق انباشت تغییرات کوچک و طی میلیونها سال رخ دهد. ما باید انتظار داشته باشیم که درخت حیات، شاخههای فراوانی از формهای انتقالی را در دوران پیشاکامبرین به نمایش بگذارد که به تدریج به این جانوران پیچیده منتهی شدهاند. اما آنچه در سوابق فسیلی میبینیم، بیشتر شبیه به یک «جنگل ناگهانی» از طرحهای بدنی کاملاً متمایز است تا یک «درخت با شاخههای تدریجی».
📝 پرسش اساسی که مِیِر مطرح میکند این است: چگونه سازوکارهای داروینی، یعنی جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی، میتوانستهاند در چنین مدت زمان کوتاهی، این حجم عظیم از اطلاعات ژنتیکی و اپیژنتیکیِ جدید را که برای ساخت این همه طرح بدنی نوین و پیچیده لازم است، تولید کنند؟ این معضل، تنها به فقدان فسیلهای انتقالی محدود نمیشود، بلکه به مسئلهٔ بسیار عمیقترِ «مهندسی اطلاعات» بازمیگردد. ایجاد یک طرح بدنی کاملاً جدید، نیازمند نه تنها ژنهای جدید، بلکه شبکههای پیچیدهای از تنظیمات ژنی و فرآیندهای تکوینی هماهنگ است. آیا میتوان تصور کرد که جهشهای کور و انتخاب طبیعی، به تنهایی و بدون هیچگونه هدایت یا برنامهریزی قبلی، بتوانند چنین شاهکارهای مهندسی زیستی را در یک «چشم به هم زدن» زمینشناختی خلق کنند؟ این مانند آن است که از یک انفجار در یک کارخانهٔ قطعات الکترونیکی، انتظار داشته باشیم که یک کامپیوتر فوق پیشرفته و کاملاً کاربردی پدید آید! مِیِر استدلال میکند که انفجار کامبرین، به بهترین وجه، به عنوان یک «تزریق اطلاعات» از یک منبع هوشمند قابل تبیین است؛ گویی یک «مهندس بزرگ» در این مقطع از تاریخ حیات، دست به کار شده و طرحهای بنیادین حیات جانوری را پیریزی کرده است. تلاشهای داروینگرایان برای کماهمیت جلوه دادن این پدیده یا ارائهٔ توضیحات «همینطوری» (just-so stories) برای آن، تنها عمق بحرانی را که انفجار کامبرین برای نظریهٔ آنها ایجاد کرده است، آشکارتر میسازد. آنها در برابر این «انفجار خلاقیت»، جز سکوت یا فرضیات نامستند، پاسخ قانعکنندهای در چنته ندارند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤2
خداوند متعال، همهٔ راههای منتهی به بهشت را بست و آنها را برای کسی باز نکرد مگر آن کس که از راه پیامبر ﷺ وارد شود. اگر مردم از همهٔ راهها بیایند و درخواست کنند تا همهٔ درها برایشان باز شود، هیچ دری برایشان باز نخواهد شد مگر اینکه در مسیر پیامبر ﷺ قرار بگیرند و از جملهٔ وارد شوندگان به بهشت باشند و راه صحیح او را طی کرده باشند.
📚سفری به سوی بهشت، ابن قیم الجوزیه، ترجمهٔ سید رضا اسعدی، ص٣٧.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
📚سفری به سوی بهشت، ابن قیم الجوزیه، ترجمهٔ سید رضا اسعدی، ص٣٧.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤1
#معرفی_دانشمندان
#نقد
#فرگشت
✔️ 3: ویلیام ا. دِمبِسکی (William A. Dembski)
✔️ ویلیام اَلبرت دِمبِسکی، ریاضیدان، فیلسوف، و نظریهپرداز پرآوازه و جریانساز آمریکایی است که در صف اول مدافعان و تبیینکنندگان علمی و فلسفی نظریهٔ «طراحی هوشمند» قرار دارد. وی با پیشینهای درخشان در علوم دقیق و فلسفه، موفق به اخذ مدارک دکترای متعدد، از جمله دکترای ریاضیات از دانشگاه شیکاگو و دکترای فلسفهٔ علم از دانشگاه ایلینوی در شیکاگو شده است. افزون بر این، او دارای مدرک کارشناسی ارشد الهیات از مدرسهٔ الهیات پرینستون نیز میباشد که به عمق نگاه چندوجهی او به مسائل بنیادین علم و هستی اشاره دارد. دِمبِسکی سهمی بنیادین در تدوین مفاهیم کلیدی طراحی هوشمند، بهویژه مفهوم «پیچیدگی مشخص» و «صافی تبیینی» داشته است. از مهمترین آثار مکتوب او که هر یک به سهم خود، جبهههای جدیدی در نقد داروینیسم و تبیین طراحی هوشمند گشودهاند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
📚«استنتاج طراحی: حذف شانس از طریق نشانگرهای کوچک احتمال»: این کتاب، که در سال ۱۹۹۸ میلادی منتشر شد، به عنوان یکی از پایههای نظری طراحی هوشمند شناخته میشود. دِمبِسکی در این اثر، چارچوب مفهومی و ریاضیاتی «صافی تبیینی» را برای تشخیص طراحی در پدیدههای طبیعی و تمایز آن از قانونمندیهای طبیعی و رویدادهای تصادفی، بنا نهاد.
📚«ناهار رایگان در کار نیست: چرا پیچیدگی مشخص را نمیتوان بدون هوشمندی به دست آورد»: این اثر، منتشر شده در سال ۲۰۰۲، به چالشی جدی برای توان خلاقهٔ فرآیندهای داروینی، بهویژه در تولید اطلاعات زیستی نوین، بدل گشت. دِمبِسکی در این کتاب، با بهرهگیری از اصول نظریهٔ اطلاعات و قضایای «ناهار رایگان در کار نیست» از علوم رایانه، استدلال میکند که الگوریتمهای فرگشتی، بدون ورودی اطلاعاتی از یک منبع هوشمند، قادر به تولید پیچیدگی مشخص و عملکردی نیستند.
📚«انقلاب طراحی: پاسخ به سختترین پرسشها دربارهٔ طراحی هوشمند»: این کتاب که در سال ۲۰۰۴ به زیور طبع آراسته شد، با زبانی روانتر و همهفهمتر، به دفاع از مبانی طراحی هوشمند و پاسخ به انتقادات رایج علیه آن میپردازد.
📚«طراحی حیات: کشف نشانههای هوشمندی در سامانههای زیستی»: این اثر، که با همکاری جاناتان ولز به رشتهٔ تحریر درآمده است، به ارائهٔ مجموعهای جامع از شواهد طراحی هوشمند در سامانههای زیستی، از سطح مولکولی تا پیچیدگی ارگانیسمها، اختصاص دارد.
📝بنیاد حملات ویرانگر و منطقمحور ویلیام دِمبِسکی به دژ به ظاهر تسخیرناپذیر داروینیسم، بر سلاحی قدرتمند و مفهومی بدیع استوار است که خود آن را «پیچیدگی مشخص» (Specified Complexity) نامیده است. این مفهوم، به مثابه ذرهبینی دقیق، قادر است تفاوت میان پدیدههای حاصل از تصادف کور، قانونمندیهای جبری طبیعت، و دخالت یک عامل هوشمند را آشکار سازد و از این رهگذر، ناتوانی داروینیسم در توضیح منشأ اطلاعات و ساختارهای پیچیدهٔ حیات را برملا کند.
📝 برای درک این ایدهٔ کلیدی، تصور کنید در ساحلی قدم میزنید و به مجموعهای از حروف که توسط امواج بر ماسه نقش بسته است، برخورد میکنید: «ک و م ک ک ن ی د». این مجموعه از حروف، "پیچیده" است، یعنی احتمال پدید آمدن تصادفی آن بسیار اندک است. اما آیا این پیچیدگی به تنهایی کافی است تا نتیجه بگیریم دستی هوشمند آن را نوشته است؟ خیر. ممکن است بازی بیهدف امواج چنین الگوی بیمعنایی را ایجاد کرده باشد. حال تصور کنید در همان ساحل، به نوشتهٔ دیگری برمیخورید: «کمک کنید! من اینجا گیر افتادهام!». این نوشته نیز بسیار "پیچیده" است و احتمال چینش تصادفی این حروف برای ساختن چنین جملهای، از نظر آماری نزدیک به صفر است. اما تفاوت اساسی در اینجاست که این نوشته، علاوه بر پیچیدگی، دارای «مشخصه» (Specification) است. یعنی با یک الگوی مستقل و معنادار (زبان فارسی و یک پیام اضطراری قابل فهم) مطابقت دارد. دِمبِسکی استدلال میکند که هرگاه با پدیدهای مواجه میشویم که هم "بسیار پیچیده" (احتمال وقوع تصادفی آن ناچیز) و هم "مشخص" (منطبق با یک الگوی مستقل و قابل تشخیص) باشد، بهترین و معقولترین تبیین برای منشأ آن، دخالت یک عامل «طراح هوشمند» است.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
#نقد
#فرگشت
✔️ 3: ویلیام ا. دِمبِسکی (William A. Dembski)
✔️ ویلیام اَلبرت دِمبِسکی، ریاضیدان، فیلسوف، و نظریهپرداز پرآوازه و جریانساز آمریکایی است که در صف اول مدافعان و تبیینکنندگان علمی و فلسفی نظریهٔ «طراحی هوشمند» قرار دارد. وی با پیشینهای درخشان در علوم دقیق و فلسفه، موفق به اخذ مدارک دکترای متعدد، از جمله دکترای ریاضیات از دانشگاه شیکاگو و دکترای فلسفهٔ علم از دانشگاه ایلینوی در شیکاگو شده است. افزون بر این، او دارای مدرک کارشناسی ارشد الهیات از مدرسهٔ الهیات پرینستون نیز میباشد که به عمق نگاه چندوجهی او به مسائل بنیادین علم و هستی اشاره دارد. دِمبِسکی سهمی بنیادین در تدوین مفاهیم کلیدی طراحی هوشمند، بهویژه مفهوم «پیچیدگی مشخص» و «صافی تبیینی» داشته است. از مهمترین آثار مکتوب او که هر یک به سهم خود، جبهههای جدیدی در نقد داروینیسم و تبیین طراحی هوشمند گشودهاند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
📚«استنتاج طراحی: حذف شانس از طریق نشانگرهای کوچک احتمال»: این کتاب، که در سال ۱۹۹۸ میلادی منتشر شد، به عنوان یکی از پایههای نظری طراحی هوشمند شناخته میشود. دِمبِسکی در این اثر، چارچوب مفهومی و ریاضیاتی «صافی تبیینی» را برای تشخیص طراحی در پدیدههای طبیعی و تمایز آن از قانونمندیهای طبیعی و رویدادهای تصادفی، بنا نهاد.
📚«ناهار رایگان در کار نیست: چرا پیچیدگی مشخص را نمیتوان بدون هوشمندی به دست آورد»: این اثر، منتشر شده در سال ۲۰۰۲، به چالشی جدی برای توان خلاقهٔ فرآیندهای داروینی، بهویژه در تولید اطلاعات زیستی نوین، بدل گشت. دِمبِسکی در این کتاب، با بهرهگیری از اصول نظریهٔ اطلاعات و قضایای «ناهار رایگان در کار نیست» از علوم رایانه، استدلال میکند که الگوریتمهای فرگشتی، بدون ورودی اطلاعاتی از یک منبع هوشمند، قادر به تولید پیچیدگی مشخص و عملکردی نیستند.
📚«انقلاب طراحی: پاسخ به سختترین پرسشها دربارهٔ طراحی هوشمند»: این کتاب که در سال ۲۰۰۴ به زیور طبع آراسته شد، با زبانی روانتر و همهفهمتر، به دفاع از مبانی طراحی هوشمند و پاسخ به انتقادات رایج علیه آن میپردازد.
📚«طراحی حیات: کشف نشانههای هوشمندی در سامانههای زیستی»: این اثر، که با همکاری جاناتان ولز به رشتهٔ تحریر درآمده است، به ارائهٔ مجموعهای جامع از شواهد طراحی هوشمند در سامانههای زیستی، از سطح مولکولی تا پیچیدگی ارگانیسمها، اختصاص دارد.
📝بنیاد حملات ویرانگر و منطقمحور ویلیام دِمبِسکی به دژ به ظاهر تسخیرناپذیر داروینیسم، بر سلاحی قدرتمند و مفهومی بدیع استوار است که خود آن را «پیچیدگی مشخص» (Specified Complexity) نامیده است. این مفهوم، به مثابه ذرهبینی دقیق، قادر است تفاوت میان پدیدههای حاصل از تصادف کور، قانونمندیهای جبری طبیعت، و دخالت یک عامل هوشمند را آشکار سازد و از این رهگذر، ناتوانی داروینیسم در توضیح منشأ اطلاعات و ساختارهای پیچیدهٔ حیات را برملا کند.
📝 برای درک این ایدهٔ کلیدی، تصور کنید در ساحلی قدم میزنید و به مجموعهای از حروف که توسط امواج بر ماسه نقش بسته است، برخورد میکنید: «ک و م ک ک ن ی د». این مجموعه از حروف، "پیچیده" است، یعنی احتمال پدید آمدن تصادفی آن بسیار اندک است. اما آیا این پیچیدگی به تنهایی کافی است تا نتیجه بگیریم دستی هوشمند آن را نوشته است؟ خیر. ممکن است بازی بیهدف امواج چنین الگوی بیمعنایی را ایجاد کرده باشد. حال تصور کنید در همان ساحل، به نوشتهٔ دیگری برمیخورید: «کمک کنید! من اینجا گیر افتادهام!». این نوشته نیز بسیار "پیچیده" است و احتمال چینش تصادفی این حروف برای ساختن چنین جملهای، از نظر آماری نزدیک به صفر است. اما تفاوت اساسی در اینجاست که این نوشته، علاوه بر پیچیدگی، دارای «مشخصه» (Specification) است. یعنی با یک الگوی مستقل و معنادار (زبان فارسی و یک پیام اضطراری قابل فهم) مطابقت دارد. دِمبِسکی استدلال میکند که هرگاه با پدیدهای مواجه میشویم که هم "بسیار پیچیده" (احتمال وقوع تصادفی آن ناچیز) و هم "مشخص" (منطبق با یک الگوی مستقل و قابل تشخیص) باشد، بهترین و معقولترین تبیین برای منشأ آن، دخالت یک عامل «طراح هوشمند» است.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝 حال این معیار را به دنیای شگفتانگیز زیستشناسی بیاورید. ماشینآلات مولکولی درون سلول، مانند ریبوزومها که پروتئینها را سنتز میکنند، یا موتورهای پروتئینی که بارها را در طول سلول جابجا میکنند، نه تنها از پیچیدگی سرسامآوری برخوردارند، بلکه عملکرد آنها "مشخص" و هدفمند است. توالی آمینواسیدها در یک پروتئین عملکردی، نه یک آرایش تصادفی، بلکه یک ترتیب دقیق و مشخص است که برای تاخوردگی صحیح و انجام یک وظیفهٔ زیستی خاص، ضروری است. اطلاعات رمزگذاری شده در مولکول دنا، نمونهٔ اعلای «پیچیدگی مشخص» است: رشتهای طولانی از کدهای شیمیایی که نه تنها پیچیده، بلکه حاوی دستورالعملهای دقیق و معنادار برای ساخت و عملکرد یک موجود زنده است.
📝 اینجاست که دِمبِسکی با تکیه بر اصول ریاضیات، نظریهٔ اطلاعات و منطق علمی، پتک انتقاد خود را بر پیکرهٔ نحیف داروینیسم فرود میآورد. او میپرسد: سازوکارهای کور و بیهدف داروینی – یعنی جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی – چگونه میتوانند چنین حجم عظیمی از «پیچیدگی مشخص» را ایجاد کنند؟
✅ قانونمندیهای طبیعی (Natural Laws): این قوانین، الگوهای منظم، تکرارشونده و قابل پیشبینی تولید میکنند (مانند تشکیل بلور برف). آنها قادر به تولید اطلاعات پیچیده و مشخص نیستند. قانون گرانش نمیتواند یک شعر بسراید!
✅ شانس یا تصادف (Chance): شانس میتواند الگوهای پیچیده اما "نامشخص" ایجاد کند (مانند ترتیب تصادفی حروف در مثال اول). اما قادر نیست به طور مکرر و قابل اعتماد، اطلاعات پیچیده و "مشخص" مانند یک کتاب یا یک برنامهٔ رایانهای را تولید کند. احتمال اینکه یک انفجار در یک چاپخانه، به صورت تصادفی، منجر به چاپ یک دایرةالمعارف شود، آنقدر ناچیز است که عملاً صفر تلقی میشود.
✅ طراحی هوشمند (Intelligent Design): تنها عاملی که ما از تجربهٔ مستقیم خود میشناسیم که قادر به تولید «پیچیدگی مشخص» است، «هوش» است. مهندسان، برنامهنویسان، نویسندگان، و هنرمندان، همگی با استفاده از هوش خود، اطلاعات و ساختارهای پیچیده و مشخصی را خلق میکنند.
📝 دِمبِسکی برای غربال کردن و تشخیص طراحی از میان این سه گزینه، ابزاری منطقی به نام «صافی تبیینی» (Explanatory Filter) را معرفی میکند. این صافی به ما کمک میکند تا در مواجهه با یک پدیده، به ترتیب بررسی کنیم: آیا توسط قانونمندیهای طبیعی قابل توضیح است؟ اگر نه، آیا احتمال وقوع تصادفی آن آنقدر بالا هست که بتوان آن را به شانس نسبت داد؟ اگر پاسخ به این پرسش نیز منفی بود (یعنی پدیده هم پیچیده و هم مشخص است)، آنگاه منطقیترین نتیجهگیری، استنتاج «طراحی هوشمند» به عنوان بهترین تبیین است.
📝 با به کار بستن این صافی بر روی پدیدههای زیستی سرشار از پیچیدگی مشخص – از جمله منشأ اطلاعات در دنا، ساختار پروتئینها، و ماشینآلات مولکولی – دِمبِسکی نتیجه میگیرد که داروینیسم، با تمام ادعاهای گزاف خود، از توضیح منشأ این اطلاعات عاجز است. جهشهای تصادفی، مانند خطاهای تایپی کورکورانه، نمیتوانند متن معنادار و پیچیدهای مانند دنا را بیافرینند. انتخاب طبیعی نیز، هرچند میتواند واریانتهای نامطلوب را حذف کند، اما خود یک نیروی خلاق برای تولید اطلاعات جدید نیست؛ انتخاب طبیعی تنها میتواند از میان گزینههایی که "از قبل وجود دارند و دارای عملکرد هستند"، انتخاب کند. او نمیتواند یک رمان را از میان حروف بیمعنی، کلمه به کلمه و فصل به فصل، از عدم خلق کند!
📝 دِمبِسکی در کتاب «ناهار رایگان در کار نیست»، با استناد به قضایای معروفی در علوم رایانه و نظریهٔ جستجو، این ایده را تقویت میکند که الگوریتمهای جستجوی بدون راهنما (مانند آنچه فرگشت داروینی ادعا میکند هست) در یافتن «سوزن» اطلاعات عملکردی در «انبار کاه» عظیم فضاهای احتمالی، به شدت ناکارآمد هستند. به عبارت دیگر، طبیعت «ناهار رایگان» به فرگشت نمیدهد؛ اطلاعات پیچیده و مشخص، بدون دخالت یک منبع هوشمند و اطلاعاتدهنده، خود به خود به وجود نمیآید. اصرار بر اینکه فرآیندهای مادی کور و بیهدف، به تنهایی قادر به ساختن سمفونی حیات با تمام جزئیات دقیق و هماهنگ آن هستند، بیش از آنکه یک نتیجهگیری علمی باشد، به یک باور جزمی و متافیزیکی شبیه است که چشمان خود را بر روی شواهد آشکار طراحی در طبیعت بسته است. دِمبِسکی و همفکرانش با این استدلالهای قدرتمند، نه تنها مشروعیت علمی داروینیسم را به چالش کشیدهاند، بلکه راه را برای بازاندیشی بنیادین در مورد جایگاه «هوش» و «قصد» در تبیین منشأ و تکامل حیات، هموار ساختهاند. سکوت یا توجیههای غیرمتقاعدکنندهٔ بخش بزرگی از جامعهٔ علمی در برابر این انتقادات ریاضیاتی و اطلاعاتی، خود گویای عمق چالشی است که امثال دِمبِسکی برای سنگرهای به ظاهر مستحکم داروینیسم ایجاد کردهاند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
📝 اینجاست که دِمبِسکی با تکیه بر اصول ریاضیات، نظریهٔ اطلاعات و منطق علمی، پتک انتقاد خود را بر پیکرهٔ نحیف داروینیسم فرود میآورد. او میپرسد: سازوکارهای کور و بیهدف داروینی – یعنی جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی – چگونه میتوانند چنین حجم عظیمی از «پیچیدگی مشخص» را ایجاد کنند؟
✅ قانونمندیهای طبیعی (Natural Laws): این قوانین، الگوهای منظم، تکرارشونده و قابل پیشبینی تولید میکنند (مانند تشکیل بلور برف). آنها قادر به تولید اطلاعات پیچیده و مشخص نیستند. قانون گرانش نمیتواند یک شعر بسراید!
✅ شانس یا تصادف (Chance): شانس میتواند الگوهای پیچیده اما "نامشخص" ایجاد کند (مانند ترتیب تصادفی حروف در مثال اول). اما قادر نیست به طور مکرر و قابل اعتماد، اطلاعات پیچیده و "مشخص" مانند یک کتاب یا یک برنامهٔ رایانهای را تولید کند. احتمال اینکه یک انفجار در یک چاپخانه، به صورت تصادفی، منجر به چاپ یک دایرةالمعارف شود، آنقدر ناچیز است که عملاً صفر تلقی میشود.
✅ طراحی هوشمند (Intelligent Design): تنها عاملی که ما از تجربهٔ مستقیم خود میشناسیم که قادر به تولید «پیچیدگی مشخص» است، «هوش» است. مهندسان، برنامهنویسان، نویسندگان، و هنرمندان، همگی با استفاده از هوش خود، اطلاعات و ساختارهای پیچیده و مشخصی را خلق میکنند.
📝 دِمبِسکی برای غربال کردن و تشخیص طراحی از میان این سه گزینه، ابزاری منطقی به نام «صافی تبیینی» (Explanatory Filter) را معرفی میکند. این صافی به ما کمک میکند تا در مواجهه با یک پدیده، به ترتیب بررسی کنیم: آیا توسط قانونمندیهای طبیعی قابل توضیح است؟ اگر نه، آیا احتمال وقوع تصادفی آن آنقدر بالا هست که بتوان آن را به شانس نسبت داد؟ اگر پاسخ به این پرسش نیز منفی بود (یعنی پدیده هم پیچیده و هم مشخص است)، آنگاه منطقیترین نتیجهگیری، استنتاج «طراحی هوشمند» به عنوان بهترین تبیین است.
📝 با به کار بستن این صافی بر روی پدیدههای زیستی سرشار از پیچیدگی مشخص – از جمله منشأ اطلاعات در دنا، ساختار پروتئینها، و ماشینآلات مولکولی – دِمبِسکی نتیجه میگیرد که داروینیسم، با تمام ادعاهای گزاف خود، از توضیح منشأ این اطلاعات عاجز است. جهشهای تصادفی، مانند خطاهای تایپی کورکورانه، نمیتوانند متن معنادار و پیچیدهای مانند دنا را بیافرینند. انتخاب طبیعی نیز، هرچند میتواند واریانتهای نامطلوب را حذف کند، اما خود یک نیروی خلاق برای تولید اطلاعات جدید نیست؛ انتخاب طبیعی تنها میتواند از میان گزینههایی که "از قبل وجود دارند و دارای عملکرد هستند"، انتخاب کند. او نمیتواند یک رمان را از میان حروف بیمعنی، کلمه به کلمه و فصل به فصل، از عدم خلق کند!
📝 دِمبِسکی در کتاب «ناهار رایگان در کار نیست»، با استناد به قضایای معروفی در علوم رایانه و نظریهٔ جستجو، این ایده را تقویت میکند که الگوریتمهای جستجوی بدون راهنما (مانند آنچه فرگشت داروینی ادعا میکند هست) در یافتن «سوزن» اطلاعات عملکردی در «انبار کاه» عظیم فضاهای احتمالی، به شدت ناکارآمد هستند. به عبارت دیگر، طبیعت «ناهار رایگان» به فرگشت نمیدهد؛ اطلاعات پیچیده و مشخص، بدون دخالت یک منبع هوشمند و اطلاعاتدهنده، خود به خود به وجود نمیآید. اصرار بر اینکه فرآیندهای مادی کور و بیهدف، به تنهایی قادر به ساختن سمفونی حیات با تمام جزئیات دقیق و هماهنگ آن هستند، بیش از آنکه یک نتیجهگیری علمی باشد، به یک باور جزمی و متافیزیکی شبیه است که چشمان خود را بر روی شواهد آشکار طراحی در طبیعت بسته است. دِمبِسکی و همفکرانش با این استدلالهای قدرتمند، نه تنها مشروعیت علمی داروینیسم را به چالش کشیدهاند، بلکه راه را برای بازاندیشی بنیادین در مورد جایگاه «هوش» و «قصد» در تبیین منشأ و تکامل حیات، هموار ساختهاند. سکوت یا توجیههای غیرمتقاعدکنندهٔ بخش بزرگی از جامعهٔ علمی در برابر این انتقادات ریاضیاتی و اطلاعاتی، خود گویای عمق چالشی است که امثال دِمبِسکی برای سنگرهای به ظاهر مستحکم داروینیسم ایجاد کردهاند.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
موشه فایگلین در کانال ۱۴: «هر نوزادی در غزه دشمن است.»
موشه فایگلین در مصاحبه با کانال ۱۴ ادعا کرد که هر نوزادی در غزه دشمن است و اسرائیل باید غزه را تسخیر و اشغال کند. این اظهارات در واکنش به سخنان یائیر گولان بیان شده است که گفته بود یک کشور عاقل، کشتن نوزادان را به عنوان سرگرمی انجام نمیدهد.
آری، واقعیت تلخ این است که صهیونیستها با بیرحمی و فقدان هرگونه وجدان انسانی، به کشتار نوزادان بیگناه میپردازند. این عمل نه تنها هیچ توجیهی ندارد، بلکه با هرگونه مفهوم عقل، اخلاق، عرف و قانون بینالمللی در تضاد است. چنین رفتار وحشیانهای، نشانهای از خوی ناپسند و مادون حیوانی است که متاسفانه توسط آنان در گفتار و عمل به نمایش گذاشته میشود.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
موشه فایگلین در مصاحبه با کانال ۱۴ ادعا کرد که هر نوزادی در غزه دشمن است و اسرائیل باید غزه را تسخیر و اشغال کند. این اظهارات در واکنش به سخنان یائیر گولان بیان شده است که گفته بود یک کشور عاقل، کشتن نوزادان را به عنوان سرگرمی انجام نمیدهد.
آری، واقعیت تلخ این است که صهیونیستها با بیرحمی و فقدان هرگونه وجدان انسانی، به کشتار نوزادان بیگناه میپردازند. این عمل نه تنها هیچ توجیهی ندارد، بلکه با هرگونه مفهوم عقل، اخلاق، عرف و قانون بینالمللی در تضاد است. چنین رفتار وحشیانهای، نشانهای از خوی ناپسند و مادون حیوانی است که متاسفانه توسط آنان در گفتار و عمل به نمایش گذاشته میشود.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴خداناباوری، توهمی نازیستنی
فرانسیس شفر (فیلسوف آمریکایی) میگوید: «دشوار است [1] که دکترین (مذهب) کسی را نقض کنی که با اصرار و وفاداری معتقد است که هیچچیزی معنایی ندارد، پاسخی برای پرسشها نیست و بین علت و معلول نیز رابطهای وجود ندارد. خوشبختانه، هیچکس وجود ندارد که واقعا پایبند به این باشد که همهچیز بههمریخته و غیرمنطقی است و هیچ پاسخ اساسیای وجود ندارد. این دکترین را میتوان بهصورت نظری پذیرفت، اما هیچ راهی برای پذیرش این جمله که همهچیز در هرجومرج مطلق است، بهصورت عملی وجود ندارد.» [2]
📚پ.ن:
[1] دشواری رد این دکترین، در قوت آن نیست، بلکه در این است که به سفسطه میانجامد که معنای همهچیز را انکار میکند. اصل نیز بر این است که با اهل سفسطه مناظره نمیکنند، چون منکر حقیقت عقل و حساند.
[2] Francis Schaeffer, He Is There and He Is Not Silent (Illinois: Tyndale House Publishers, Inc., 2013), pp.4-5.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات
فرانسیس شفر (فیلسوف آمریکایی) میگوید: «دشوار است [1] که دکترین (مذهب) کسی را نقض کنی که با اصرار و وفاداری معتقد است که هیچچیزی معنایی ندارد، پاسخی برای پرسشها نیست و بین علت و معلول نیز رابطهای وجود ندارد. خوشبختانه، هیچکس وجود ندارد که واقعا پایبند به این باشد که همهچیز بههمریخته و غیرمنطقی است و هیچ پاسخ اساسیای وجود ندارد. این دکترین را میتوان بهصورت نظری پذیرفت، اما هیچ راهی برای پذیرش این جمله که همهچیز در هرجومرج مطلق است، بهصورت عملی وجود ندارد.» [2]
📚پ.ن:
[1] دشواری رد این دکترین، در قوت آن نیست، بلکه در این است که به سفسطه میانجامد که معنای همهچیز را انکار میکند. اصل نیز بر این است که با اهل سفسطه مناظره نمیکنند، چون منکر حقیقت عقل و حساند.
[2] Francis Schaeffer, He Is There and He Is Not Silent (Illinois: Tyndale House Publishers, Inc., 2013), pp.4-5.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_دانشمندان
#نقد
#فرگشت
✔️ 4: جاناتان وِلز (Jonathan Wells)
✔️ جاناتان وِلز، زیستشناس مولکولی و چهرهای برجسته در میان منتقدان نظریهٔ داروینیسم است. وی دارای دو مدرک دکترا، یکی در رشتهٔ زیستشناسی مولکولی و سلولی از دانشگاه کالیفرنیا و دیگری در رشتهٔ مطالعات دینی از دانشگاه یِیل میباشد. این پیشینهٔ به او نگاهی منحصربهفرد در بررسی تقاطع علم و جهانبینی بخشیده است. وِلز به صراحت از موضع «طراحی هوشمند» دفاع میکند و بخش عمدهای از فعالیتهای علمی و نوشتاری خود را به نقد شواهد و استدلالهای رایج در حمایت از فرگشت داروینی اختصاص داده است. از آثار مهم و تأثیرگذار او میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
📚«شمایلهای فرگشت: علم یا افسانه؟ چرا بیشتر آنچه دربارهٔ فرگشت میآموزیم، اشتباه است»: این کتاب، که شاید شناختهشدهترین اثر وِلز باشد، به بررسی و نقد مستدل شماری از مثالها و «شواهد» کلاسیک فرگشت میپردازد که به طور معمول در کتب درسی زیستشناسی ارائه میشوند. وِلز در این اثر، با دقت علمی، نشان میدهد که چگونه این «شمایلها» یا واقعیتهای علمی را به گونهای نادرست، مبالغهآمیز یا تحریفشده بازنمایی میکنند یا اینکه اساساً از اعتبار ساقط شدهاند.
📚«افسانهٔ دِنای هرز»: در این کتاب، وِلز به یکی از استدلالهای رایج طرفداران فرگشت، یعنی وجود بخشهای وسیعی از دِنا (DNA) که ظاهراً فاقد عملکرد هستند و به عنوان «دِنای هرز» یا «دِنای زائد» شناخته میشوند، میپردازد. او با ارائهٔ شواهد روزافزون علمی، نشان میدهد که بسیاری از این نواحی که پیشتر بیفایده تلقی میشدند، در واقع نقشهای حیاتی در تنظیم ژنها و سایر عملکردهای سلولی ایفا میکنند و بدین ترتیب، استدلال مبتنی بر «طراحی ناقص» یا «بقایای فرگشتی» را به چالش میکشد.
📚«سیاست غرضورزی و مرگ: چرا داروینیسم علم را فاسد میکند»: (عنوان اصلی: راهنمای سیاسی نادرست به داروینیسم و طراحی هوشمند) این اثر به بررسی ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی بحث فرگشت و طراحی هوشمند میپردازد و استدلال میکند که تعصب به داروینیسم، مانع از بررسی بیطرفانهٔ شواهد و پیشرفت علمی میشود.
📝 تیغ تیز انتقادات جاناتان وِلز، بیش از هر چیز، قلب تپندهٔ آموزش رایج و عوامفریبانهٔ فرگشت داروینی، یعنی «شمایلها» و «نمادهای» به ظاهر علمی آن را نشانه رفته است. وِلز با مهارتی مثالزدنی، پرده از رخسار فریبندهٔ این بتهای مدرن برمیدارد و نشان میدهد که چگونه جامعهٔ علمی، در بسیاری موارد، به جای ارائهٔ صادقانهٔ یافتهها، به بازتولید افسانههایی دل خوش کرده است که تنها به کار تداوم یک روایت از پیش تعیینشده میآیند. گویی حقیقت، قربانی ناگزیر حفظ جایگاه متزلزل داروینیسم شده است.
🔴 در کتاب جریانسازِ «شمایلهای فرگشت»، وِلز با شجاعتی درخور تحسین، به سراغ مقدسترین گاوهای معبد داروینیسم میرود و یک به یک، آنها را در پیشگاه عقل و شواهد علمی، ذبح میکند:
📝 آزمایش میلر-یوری و سوپ بنیادین حیات: این آزمایش که دهههاست چون وحی مُنزل در کتب درسی تکرار میشود و ادعا میکند شرایط اولیهٔ زمین را شبیهسازی کرده و اسیدهای آمینه، آجرهای حیات، را تولید نموده، از دید وِلز چیزی بیش از یک شعبدهبازی علمی نیست. او با دقت موشکافانه نشان میدهد که اتمسفر اولیهٔ زمین، آنگونه که میلر و یوری فرض کرده بودند، نبوده و استفاده از یک «تله» در آزمایش برای حفظ اسیدهای آمینهٔ تولید شده، خود گواهی بر این است که این مولکولها در شرایط طبیعی اولیه، به سرعت نابود میشدند، نه آنکه در «سوپ بنیادین» گرم و نرمی انباشته شوند! چگونه میتوان بنای رفیع حیات را بر چنین شالودهٔ سست و تحریفشدهای استوار کرد و آن را بیشرمانه به نسلهای جوان آموزش داد؟
📝 درخت حیات داروین و انفجار کامبرین: تصویر زیبای «درخت حیات» که شاخههای آن به تدریج از یک تنهٔ مشترک منشعب میشوند، نمادی دلفریب از فرگشت تدریجی گونههاست. اما وِلز، با استناد به شواهد فسیلی، بهویژه «انفجار کامبرین»، این تصویر را به چالش میکشد. در دورهٔ کامبرین، ناگهان و بدون هیچ پیشزمینهٔ فسیلی روشنی، اکثر شاخههای اصلی (فایلومهای) جانوری، با ساختارهای بدنی پیچیده و متنوع، در تاریخ حیات ظاهر میشوند. این پدیده، بیش از آنکه شبیه به یک درخت با انشعابات تدریجی باشد، به یک چمنزار میماند که گیاهان مختلف، بهطور مستقل و ناگهانی از آن سر برآوردهاند. پنهان کردن این «معضل» بزرگ داروینیسم یا کوچک جلوه دادن آن، خیانت به حقیقت علمی است.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات
#نقد
#فرگشت
✔️ 4: جاناتان وِلز (Jonathan Wells)
✔️ جاناتان وِلز، زیستشناس مولکولی و چهرهای برجسته در میان منتقدان نظریهٔ داروینیسم است. وی دارای دو مدرک دکترا، یکی در رشتهٔ زیستشناسی مولکولی و سلولی از دانشگاه کالیفرنیا و دیگری در رشتهٔ مطالعات دینی از دانشگاه یِیل میباشد. این پیشینهٔ به او نگاهی منحصربهفرد در بررسی تقاطع علم و جهانبینی بخشیده است. وِلز به صراحت از موضع «طراحی هوشمند» دفاع میکند و بخش عمدهای از فعالیتهای علمی و نوشتاری خود را به نقد شواهد و استدلالهای رایج در حمایت از فرگشت داروینی اختصاص داده است. از آثار مهم و تأثیرگذار او میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
📚«شمایلهای فرگشت: علم یا افسانه؟ چرا بیشتر آنچه دربارهٔ فرگشت میآموزیم، اشتباه است»: این کتاب، که شاید شناختهشدهترین اثر وِلز باشد، به بررسی و نقد مستدل شماری از مثالها و «شواهد» کلاسیک فرگشت میپردازد که به طور معمول در کتب درسی زیستشناسی ارائه میشوند. وِلز در این اثر، با دقت علمی، نشان میدهد که چگونه این «شمایلها» یا واقعیتهای علمی را به گونهای نادرست، مبالغهآمیز یا تحریفشده بازنمایی میکنند یا اینکه اساساً از اعتبار ساقط شدهاند.
📚«افسانهٔ دِنای هرز»: در این کتاب، وِلز به یکی از استدلالهای رایج طرفداران فرگشت، یعنی وجود بخشهای وسیعی از دِنا (DNA) که ظاهراً فاقد عملکرد هستند و به عنوان «دِنای هرز» یا «دِنای زائد» شناخته میشوند، میپردازد. او با ارائهٔ شواهد روزافزون علمی، نشان میدهد که بسیاری از این نواحی که پیشتر بیفایده تلقی میشدند، در واقع نقشهای حیاتی در تنظیم ژنها و سایر عملکردهای سلولی ایفا میکنند و بدین ترتیب، استدلال مبتنی بر «طراحی ناقص» یا «بقایای فرگشتی» را به چالش میکشد.
📚«سیاست غرضورزی و مرگ: چرا داروینیسم علم را فاسد میکند»: (عنوان اصلی: راهنمای سیاسی نادرست به داروینیسم و طراحی هوشمند) این اثر به بررسی ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی بحث فرگشت و طراحی هوشمند میپردازد و استدلال میکند که تعصب به داروینیسم، مانع از بررسی بیطرفانهٔ شواهد و پیشرفت علمی میشود.
📝 تیغ تیز انتقادات جاناتان وِلز، بیش از هر چیز، قلب تپندهٔ آموزش رایج و عوامفریبانهٔ فرگشت داروینی، یعنی «شمایلها» و «نمادهای» به ظاهر علمی آن را نشانه رفته است. وِلز با مهارتی مثالزدنی، پرده از رخسار فریبندهٔ این بتهای مدرن برمیدارد و نشان میدهد که چگونه جامعهٔ علمی، در بسیاری موارد، به جای ارائهٔ صادقانهٔ یافتهها، به بازتولید افسانههایی دل خوش کرده است که تنها به کار تداوم یک روایت از پیش تعیینشده میآیند. گویی حقیقت، قربانی ناگزیر حفظ جایگاه متزلزل داروینیسم شده است.
🔴 در کتاب جریانسازِ «شمایلهای فرگشت»، وِلز با شجاعتی درخور تحسین، به سراغ مقدسترین گاوهای معبد داروینیسم میرود و یک به یک، آنها را در پیشگاه عقل و شواهد علمی، ذبح میکند:
📝 آزمایش میلر-یوری و سوپ بنیادین حیات: این آزمایش که دهههاست چون وحی مُنزل در کتب درسی تکرار میشود و ادعا میکند شرایط اولیهٔ زمین را شبیهسازی کرده و اسیدهای آمینه، آجرهای حیات، را تولید نموده، از دید وِلز چیزی بیش از یک شعبدهبازی علمی نیست. او با دقت موشکافانه نشان میدهد که اتمسفر اولیهٔ زمین، آنگونه که میلر و یوری فرض کرده بودند، نبوده و استفاده از یک «تله» در آزمایش برای حفظ اسیدهای آمینهٔ تولید شده، خود گواهی بر این است که این مولکولها در شرایط طبیعی اولیه، به سرعت نابود میشدند، نه آنکه در «سوپ بنیادین» گرم و نرمی انباشته شوند! چگونه میتوان بنای رفیع حیات را بر چنین شالودهٔ سست و تحریفشدهای استوار کرد و آن را بیشرمانه به نسلهای جوان آموزش داد؟
📝 درخت حیات داروین و انفجار کامبرین: تصویر زیبای «درخت حیات» که شاخههای آن به تدریج از یک تنهٔ مشترک منشعب میشوند، نمادی دلفریب از فرگشت تدریجی گونههاست. اما وِلز، با استناد به شواهد فسیلی، بهویژه «انفجار کامبرین»، این تصویر را به چالش میکشد. در دورهٔ کامبرین، ناگهان و بدون هیچ پیشزمینهٔ فسیلی روشنی، اکثر شاخههای اصلی (فایلومهای) جانوری، با ساختارهای بدنی پیچیده و متنوع، در تاریخ حیات ظاهر میشوند. این پدیده، بیش از آنکه شبیه به یک درخت با انشعابات تدریجی باشد، به یک چمنزار میماند که گیاهان مختلف، بهطور مستقل و ناگهانی از آن سر برآوردهاند. پنهان کردن این «معضل» بزرگ داروینیسم یا کوچک جلوه دادن آن، خیانت به حقیقت علمی است.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝 همساختی در اندامهای مهرهداران: شباهت ساختاری در اندامهای جلویی مهرهداران (مثلاً دست انسان، بال پرنده، بالهٔ وال) به عنوان شاهدی بر نیای مشترک ارائه میشود. وِلز ضمن پذیرش شباهتها، این پرسش بنیادین را مطرح میکند که آیا این شباهت لزوماً و منحصراً به معنای نیای مشترک است یا میتواند نشانهای از یک «طرح مشترک» از یک طراح هوشمند باشد؟ جالبتر آنکه، او نشان میدهد ژنهایی که مسئول ایجاد این ساختارهای به ظاهر همساخت هستند، در گونههای مختلف، کاملاً متفاوتاند! اگر این ساختارها از یک نیای مشترک به ارث رسیدهاند، چرا مسیرهای ژنتیکی و تکوینی آنها اینچنین واگراست؟ آیا این گزینش دلبخواهی شواهد نیست که تنها به کار تقویت یک فرضیهٔ از پیش پذیرفته شده میآید؟
📝 جنینهای هِکِل و فریب بزرگ: داستان رسوایی نقاشیهای جعلی ارنست هِکِل که برای نشان دادن شباهت جنین گونههای مختلف و «تکرار تاریخ فرگشتی» در رشد جنین ارائه شده بود، بر همگان آشکار است. با این حال، وِلز با تاسف نشان میدهد که چگونه، حتی پس از گذشت بیش از یک قرن از افشای این تقلب علمی، سایهٔ شوم این ایده و تصاویر تحریفشده، هنوز هم بر کتب درسی زیستشناسی سنگینی میکند. این پافشاری بر دروغی آشکار، چه هدفی را دنبال میکند جز تلقین یک روایت خاص به ذهنهای جوان و پرسشگر؟
📝 پروانههای فلفلی و نمایش انتخاب طبیعی: داستان تغییر رنگ پروانههای فلفلی در انگلستان صنعتی، به عنوان نمونهای کلاسیک از انتخاب طبیعی در عمل، شهرت جهانی دارد. وِلز با بررسی دقیق مطالعات انجام شده، نشان میدهد که بخش عمدهای از این داستان، از جمله عکسهای معروفی که پروانهها را در حال استراحت بر تنهٔ درختان نشان میدهند (در حالی که آنها معمولاً در این مکانها استراحت نمیکنند و برخی عکسها با چسباندن پروانههای مرده گرفته شدهاند!)، ساختگی یا حداقل گمراهکننده است. علاوه بر این، تغییر در جمعیت پروانهها، نمونهای از «ریزفرگشت» (تغییر در فراوانی ژنها در یک جمعیت) است و هیچ ربطی به «درشتفرگشت» (ایجاد گونهها و ساختارهای جدید) ندارد. تبدیل یک داستان ناقص و پر از ایراد به نماد پیروزی داروینیسم، بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی شبیه است تا ارائهٔ بیطرفانهٔ علم.
📝 مگسهای میوهٔ چهاربال و جهشهای خلاقانه؟: ایجاد مگسهای میوهای با یک جفت بال اضافی از طریق جهشهای ژنتیکی، گاهی به عنوان شاهدی بر قدرت خلاقهٔ جهشها در ایجاد ساختارهای جدید مطرح میشود. وِلز به درستی اشاره میکند که این بالهای اضافی، فاقد ماهیچههای لازم برای پرواز بوده و در واقع یک نقص و مانع برای مگس محسوب میشوند. این هیولاهای کوچک آزمایشگاهی، بیش از آنکه نشانهای از پیشرفت فرگشتی باشند، گواهی بر محدودیتهای جهشهای تصادفی در ایجاد ساختارهای عملکردی و هماهنگ هستند. ارائهٔ چنین نمونههایی به عنوان «پیشرفت»، بیشتر به استهزای هوش مخاطب میماند.
📝افزون بر این موارد، وِلز در اثر دیگر خود، «افسانهٔ دِنای هرز»، به یکی دیگر از سنگرهای به ظاهر مستحکم داروینیسم یورش میبرد. سالها، طرفداران فرگشت با اشاره به بخشهای وسیعی از ژنوم که عملکرد شناختهشدهای نداشتند، ادعا میکردند اینها «زبالههای فرگشتی» و یادگارهای بیفایده از تاریخ تطور ما هستند و بنابراین شاهدی بر فرآیند کور و بیهدف فرگشتند، نه طراحی هوشمند. وِلز با گردآوری شواهد فزاینده از تحقیقات جدید، نشان میدهد که این «دِنای هرز» در واقع گنجینهای از اطلاعات تنظیمی و عملکردهای پیچیده است. هر روز که میگذرد، نقشهای جدیدی برای این نواحی «اسرارآمیز» کشف میشود و افسانهٔ «دِنای زائد» بیشتر رنگ میبازد. این عقبنشینی مفتضحانه، بار دیگر نشان میدهد که چگونه جهل علمی، با برچسب «فرگشت»، به عنوان یک تبیین نهایی عرضه میشود و مانع از پرسشگری و تحقیق بیشتر میگردد.
📝 در نگاه وِلز، اصرار بر این «شمایلهای» فرسوده و استدلالهای سست، نشانهای از بحران عمیق در نظریهٔ داروینیسم است؛ بحرانی که نه با شواهد بیشتر، بلکه با تعصب و جزماندیشی ایدئولوژیک، سعی در پنهان کردن آن دارند. او معتقد است زمان آن فرا رسیده که جامعهٔ علمی با شجاعت و صداقت، به بازنگری بنیادین در این نظریه بپردازد و درهای خود را به روی تبیینهای بدیل، از جمله «طراحی هوشمند»، بگشاید. سکوت در برابر این حجم از تناقضات و تحریفات، دیگر همدستی با جهل است، نه پایبندی به علم.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات
📝 جنینهای هِکِل و فریب بزرگ: داستان رسوایی نقاشیهای جعلی ارنست هِکِل که برای نشان دادن شباهت جنین گونههای مختلف و «تکرار تاریخ فرگشتی» در رشد جنین ارائه شده بود، بر همگان آشکار است. با این حال، وِلز با تاسف نشان میدهد که چگونه، حتی پس از گذشت بیش از یک قرن از افشای این تقلب علمی، سایهٔ شوم این ایده و تصاویر تحریفشده، هنوز هم بر کتب درسی زیستشناسی سنگینی میکند. این پافشاری بر دروغی آشکار، چه هدفی را دنبال میکند جز تلقین یک روایت خاص به ذهنهای جوان و پرسشگر؟
📝 پروانههای فلفلی و نمایش انتخاب طبیعی: داستان تغییر رنگ پروانههای فلفلی در انگلستان صنعتی، به عنوان نمونهای کلاسیک از انتخاب طبیعی در عمل، شهرت جهانی دارد. وِلز با بررسی دقیق مطالعات انجام شده، نشان میدهد که بخش عمدهای از این داستان، از جمله عکسهای معروفی که پروانهها را در حال استراحت بر تنهٔ درختان نشان میدهند (در حالی که آنها معمولاً در این مکانها استراحت نمیکنند و برخی عکسها با چسباندن پروانههای مرده گرفته شدهاند!)، ساختگی یا حداقل گمراهکننده است. علاوه بر این، تغییر در جمعیت پروانهها، نمونهای از «ریزفرگشت» (تغییر در فراوانی ژنها در یک جمعیت) است و هیچ ربطی به «درشتفرگشت» (ایجاد گونهها و ساختارهای جدید) ندارد. تبدیل یک داستان ناقص و پر از ایراد به نماد پیروزی داروینیسم، بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی شبیه است تا ارائهٔ بیطرفانهٔ علم.
📝 مگسهای میوهٔ چهاربال و جهشهای خلاقانه؟: ایجاد مگسهای میوهای با یک جفت بال اضافی از طریق جهشهای ژنتیکی، گاهی به عنوان شاهدی بر قدرت خلاقهٔ جهشها در ایجاد ساختارهای جدید مطرح میشود. وِلز به درستی اشاره میکند که این بالهای اضافی، فاقد ماهیچههای لازم برای پرواز بوده و در واقع یک نقص و مانع برای مگس محسوب میشوند. این هیولاهای کوچک آزمایشگاهی، بیش از آنکه نشانهای از پیشرفت فرگشتی باشند، گواهی بر محدودیتهای جهشهای تصادفی در ایجاد ساختارهای عملکردی و هماهنگ هستند. ارائهٔ چنین نمونههایی به عنوان «پیشرفت»، بیشتر به استهزای هوش مخاطب میماند.
📝افزون بر این موارد، وِلز در اثر دیگر خود، «افسانهٔ دِنای هرز»، به یکی دیگر از سنگرهای به ظاهر مستحکم داروینیسم یورش میبرد. سالها، طرفداران فرگشت با اشاره به بخشهای وسیعی از ژنوم که عملکرد شناختهشدهای نداشتند، ادعا میکردند اینها «زبالههای فرگشتی» و یادگارهای بیفایده از تاریخ تطور ما هستند و بنابراین شاهدی بر فرآیند کور و بیهدف فرگشتند، نه طراحی هوشمند. وِلز با گردآوری شواهد فزاینده از تحقیقات جدید، نشان میدهد که این «دِنای هرز» در واقع گنجینهای از اطلاعات تنظیمی و عملکردهای پیچیده است. هر روز که میگذرد، نقشهای جدیدی برای این نواحی «اسرارآمیز» کشف میشود و افسانهٔ «دِنای زائد» بیشتر رنگ میبازد. این عقبنشینی مفتضحانه، بار دیگر نشان میدهد که چگونه جهل علمی، با برچسب «فرگشت»، به عنوان یک تبیین نهایی عرضه میشود و مانع از پرسشگری و تحقیق بیشتر میگردد.
📝 در نگاه وِلز، اصرار بر این «شمایلهای» فرسوده و استدلالهای سست، نشانهای از بحران عمیق در نظریهٔ داروینیسم است؛ بحرانی که نه با شواهد بیشتر، بلکه با تعصب و جزماندیشی ایدئولوژیک، سعی در پنهان کردن آن دارند. او معتقد است زمان آن فرا رسیده که جامعهٔ علمی با شجاعت و صداقت، به بازنگری بنیادین در این نظریه بپردازد و درهای خود را به روی تبیینهای بدیل، از جمله «طراحی هوشمند»، بگشاید. سکوت در برابر این حجم از تناقضات و تحریفات، دیگر همدستی با جهل است، نه پایبندی به علم.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴خداناباوری و عقلانیت (خرد)، دو متضادِ جمعناپذیر
ایمان به عقل، از نظر شناختی بر خداناباوری مقدم است و ایمان به خدا از نظر شناختی بر ایمان به عقل. بدون ایمان به خدا، هیچ راهی برای فکر کردن به خداناباوری، چه برای تصدیق و چه برای تکذیب، وجود ندارد. در جهان فیزیک محض، نه عقل وجود دارد و نه خدا، بلکه تنها نورونهای مغز و واکنشهای شیمیایی وجود دارند که وعدهای برای درک حقیقت نمیدهند.
📚دکتر سامی عامری، خداناباوری علیه خودش، ص ۶۶.
🔗مطالب مرتبط:
🔹عقلانیت (خرد) و فرگشت، دو متضادِ جمعناپذیر
🔹مادیگرایی (ماتریالیسم) و عقلانیت (خرد)، دو متضادِ جمعناپذیر
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
ایمان به عقل، از نظر شناختی بر خداناباوری مقدم است و ایمان به خدا از نظر شناختی بر ایمان به عقل. بدون ایمان به خدا، هیچ راهی برای فکر کردن به خداناباوری، چه برای تصدیق و چه برای تکذیب، وجود ندارد. در جهان فیزیک محض، نه عقل وجود دارد و نه خدا، بلکه تنها نورونهای مغز و واکنشهای شیمیایی وجود دارند که وعدهای برای درک حقیقت نمیدهند.
📚دکتر سامی عامری، خداناباوری علیه خودش، ص ۶۶.
🔗مطالب مرتبط:
🔹عقلانیت (خرد) و فرگشت، دو متضادِ جمعناپذیر
🔹مادیگرایی (ماتریالیسم) و عقلانیت (خرد)، دو متضادِ جمعناپذیر
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_دانشمندان
#نقد
#فرگشت
✔️ 5: داگلاس اَکس (Douglas Axe)
✔️ داگلاس اَکس، دانشمندی با پیشزمینهای ممتاز در مهندسی شیمی از مؤسسهٔ فناوری کالیفرنیا (کَلتِک) و دکترای مهندسی شیمی (با گرایش زیستشیمی) از همان مؤسسه است. وی پس از اتمام تحصیلات، به عنوان پژوهشگر فوق دکترا و سپس دانشمند پژوهشی در دانشگاه کمبریج انگلستان، مرکز پژوهشهای پروتئین در شورای تحقیقات پزشکی، و همچنین در مرکز علم و فرهنگ مؤسسهٔ دیسکاوری به فعالیت پرداخته است. تمرکز اصلی تحقیقات دکتر اَکس بر روی ساختار، عملکرد، و پایداری پروتئینها، و بهویژه برآورد احتمال به وجود آمدن تصادفی پروتئینهای عملکردی بوده است. او بنیانگذار و مدیر مؤسسهٔ «بیولاجیک» (Biologic Institute) است که پژوهشهایی را در زمینهٔ بررسی علمی مبانی طراحی در زیستشناسی دنبال میکند. از مهمترین آثار مکتوب او که بازتابدهندهٔ یافتههای پژوهشی و دیدگاههای انتقادی او نسبت به نظریهٔ فرگشت داروینی است، میتوان به کتاب زیر اشاره کرد:
📚 «انکارناپذیر: چگونه زیستشناسی، شهود ما مبنی بر اینکه حیات طراحی شده است را تأیید میکند»: این کتاب که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، به زبانی قابل فهم برای عموم، استدلالهای علمی و فلسفی دکتر اَکس را در مورد عدم کفایت سازوکارهای داروینی برای توضیح منشأ پروتئینهای عملکردی و پیچیدگیهای حیات ارائه میدهد. او در این اثر، بر شهود قدرتمند انسان مبنی بر وجود طراحی در طبیعت تأکید کرده و نشان میدهد که چگونه یافتههای علمی، بهویژه در حوزهٔ زیستشناسی مولکولی، این شهود را تقویت میکنند.
🔴 مهمترین دلایل انتقاد از فرگشت:
📝 قلب تپندهٔ انتقادات ویرانگر داگلاس اَکس به ارکان سست و لرزان داروینیسم، در اعماق دنیای میکروسکوپی پروتئینها نهفته است – همان مولکولهای شگفتانگیز و حیاتی که کارگران ماهر و بیبدیل سلولهای زنده به شمار میروند. اَکس، با دقت یک مهندس شیمی و ظرافت یک زیستشناس مولکولی، پرده از یک واقعیت آماری هولناک برمیدارد که خواب را از چشمان مدافعان متعصب فرگشت کور و بیهدف ربوده است: احتمال پیدایش حتی یک پروتئین عملکردی متوسط از طریق جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی، ناچیزتر از ناچیز و نزدیک به صفر است.
📝 برای درک عمق این فاجعهٔ احتمالی برای داروینیسم، باید به ساختار پروتئینها نظری بیفکنیم. پروتئینها زنجیرههای بلندی از واحدهای کوچکتری به نام آمینواسیدها هستند. معمولاً بیست نوع آمینواسید مختلف در ساخت پروتئینها شرکت میکنند. ترتیب قرار گرفتن این آمینواسیدها در زنجیره، ساختار سهبعدی نهایی پروتئین و در نتیجه عملکرد آن را تعیین میکند. یک پروتئین برای اینکه بتواند وظیفهٔ خاص خود را در سلول (مثلاً کاتالیز یک واکنش شیمیایی یا انتقال یک پیام) به درستی انجام دهد، باید به شکل سهبعدی بسیار دقیقی «تا» بخورد. این «تاخوردگی» صحیح، تنها برای تعداد بسیار محدودی از توالیهای آمینواسیدی ممکن، اتفاق میافتد. اکثر قریب به اتفاق توالیهای تصادفی، به جای تشکیل یک ساختار پایدار و عملکردی، به شکل تودههای بیقواره و بیفایده درمیآیند.
📝 اینجاست که دکتر اَکس، با محاسبات دقیق و آزمایشهای مبتکرانهٔ خود، ضربهٔ کاری را وارد میکند. او در پژوهشهای مشهور خود بر روی آنزیمها (نوعی پروتئین که واکنشهای شیمیایی را تسریع میکند)، نشان داد که برای یک پروتئین با طول متوسط (مثلاً ۱۵۰ آمینواسید)، تنها کسر بسیار کوچکی از تریلیونها تریلیون توالی ممکن، میتواند به یک ساختار عملکردی و پایدار منجر شود. او این نسبت را در حدود یک به ${10}^{74}$ (یک با ۷۴ صفر جلوی آن!) تخمین زد. برای اینکه عظمت این عدد را درک کنید، تصور کنید بخواهید یک اتم خاص را در میان تمام اتمهای موجود در کهکشان راه شیری، به صورت تصادفی پیدا کنید! احتمال موفقیت شما بسیار بیشتر از احتمال پیدایش تصادفی یک پروتئین عملکردی خواهد بود.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
#نقد
#فرگشت
✔️ 5: داگلاس اَکس (Douglas Axe)
✔️ داگلاس اَکس، دانشمندی با پیشزمینهای ممتاز در مهندسی شیمی از مؤسسهٔ فناوری کالیفرنیا (کَلتِک) و دکترای مهندسی شیمی (با گرایش زیستشیمی) از همان مؤسسه است. وی پس از اتمام تحصیلات، به عنوان پژوهشگر فوق دکترا و سپس دانشمند پژوهشی در دانشگاه کمبریج انگلستان، مرکز پژوهشهای پروتئین در شورای تحقیقات پزشکی، و همچنین در مرکز علم و فرهنگ مؤسسهٔ دیسکاوری به فعالیت پرداخته است. تمرکز اصلی تحقیقات دکتر اَکس بر روی ساختار، عملکرد، و پایداری پروتئینها، و بهویژه برآورد احتمال به وجود آمدن تصادفی پروتئینهای عملکردی بوده است. او بنیانگذار و مدیر مؤسسهٔ «بیولاجیک» (Biologic Institute) است که پژوهشهایی را در زمینهٔ بررسی علمی مبانی طراحی در زیستشناسی دنبال میکند. از مهمترین آثار مکتوب او که بازتابدهندهٔ یافتههای پژوهشی و دیدگاههای انتقادی او نسبت به نظریهٔ فرگشت داروینی است، میتوان به کتاب زیر اشاره کرد:
📚 «انکارناپذیر: چگونه زیستشناسی، شهود ما مبنی بر اینکه حیات طراحی شده است را تأیید میکند»: این کتاب که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، به زبانی قابل فهم برای عموم، استدلالهای علمی و فلسفی دکتر اَکس را در مورد عدم کفایت سازوکارهای داروینی برای توضیح منشأ پروتئینهای عملکردی و پیچیدگیهای حیات ارائه میدهد. او در این اثر، بر شهود قدرتمند انسان مبنی بر وجود طراحی در طبیعت تأکید کرده و نشان میدهد که چگونه یافتههای علمی، بهویژه در حوزهٔ زیستشناسی مولکولی، این شهود را تقویت میکنند.
🔴 مهمترین دلایل انتقاد از فرگشت:
📝 قلب تپندهٔ انتقادات ویرانگر داگلاس اَکس به ارکان سست و لرزان داروینیسم، در اعماق دنیای میکروسکوپی پروتئینها نهفته است – همان مولکولهای شگفتانگیز و حیاتی که کارگران ماهر و بیبدیل سلولهای زنده به شمار میروند. اَکس، با دقت یک مهندس شیمی و ظرافت یک زیستشناس مولکولی، پرده از یک واقعیت آماری هولناک برمیدارد که خواب را از چشمان مدافعان متعصب فرگشت کور و بیهدف ربوده است: احتمال پیدایش حتی یک پروتئین عملکردی متوسط از طریق جهشهای تصادفی و انتخاب طبیعی، ناچیزتر از ناچیز و نزدیک به صفر است.
📝 برای درک عمق این فاجعهٔ احتمالی برای داروینیسم، باید به ساختار پروتئینها نظری بیفکنیم. پروتئینها زنجیرههای بلندی از واحدهای کوچکتری به نام آمینواسیدها هستند. معمولاً بیست نوع آمینواسید مختلف در ساخت پروتئینها شرکت میکنند. ترتیب قرار گرفتن این آمینواسیدها در زنجیره، ساختار سهبعدی نهایی پروتئین و در نتیجه عملکرد آن را تعیین میکند. یک پروتئین برای اینکه بتواند وظیفهٔ خاص خود را در سلول (مثلاً کاتالیز یک واکنش شیمیایی یا انتقال یک پیام) به درستی انجام دهد، باید به شکل سهبعدی بسیار دقیقی «تا» بخورد. این «تاخوردگی» صحیح، تنها برای تعداد بسیار محدودی از توالیهای آمینواسیدی ممکن، اتفاق میافتد. اکثر قریب به اتفاق توالیهای تصادفی، به جای تشکیل یک ساختار پایدار و عملکردی، به شکل تودههای بیقواره و بیفایده درمیآیند.
📝 اینجاست که دکتر اَکس، با محاسبات دقیق و آزمایشهای مبتکرانهٔ خود، ضربهٔ کاری را وارد میکند. او در پژوهشهای مشهور خود بر روی آنزیمها (نوعی پروتئین که واکنشهای شیمیایی را تسریع میکند)، نشان داد که برای یک پروتئین با طول متوسط (مثلاً ۱۵۰ آمینواسید)، تنها کسر بسیار کوچکی از تریلیونها تریلیون توالی ممکن، میتواند به یک ساختار عملکردی و پایدار منجر شود. او این نسبت را در حدود یک به ${10}^{74}$ (یک با ۷۴ صفر جلوی آن!) تخمین زد. برای اینکه عظمت این عدد را درک کنید، تصور کنید بخواهید یک اتم خاص را در میان تمام اتمهای موجود در کهکشان راه شیری، به صورت تصادفی پیدا کنید! احتمال موفقیت شما بسیار بیشتر از احتمال پیدایش تصادفی یک پروتئین عملکردی خواهد بود.
ادامه دارد...
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📝 حال، نظریهپردازان داروینیسم مدعی هستند که فرآیند کور جهش و انتخاب طبیعی، توانسته است نه تنها یک، بلکه هزاران هزار نوع پروتئین مختلف با عملکردهای متنوع و پیچیده را در طول تاریخ حیات بر روی زمین به وجود آورد. این ادعا در برابر محاسبات اَکس، رنگ میبازد و به افسانهای شیرین اما غیرممکن تبدیل میشود. چگونه میتوان انتظار داشت که جستجوی تصادفی در چنین فضای وسیع و غیرقابل تصوری از توالیهای بیفایده، بتواند به طور مکرر و قابل اعتماد، «سوزن» کمیاب توالیهای عملکردی را بیابد؟ انتخاب طبیعی نیز نمیتواند در این مرحله کمکی کند، زیرا انتخاب طبیعی تنها زمانی وارد عمل میشود که "از قبل" یک ساختار عملکردی (هرچند ناقص) وجود داشته باشد تا بتواند بر اساس مزیت بقای آن، دست به «انتخاب» بزند. انتخاب طبیعی نمیتواند از میان انبوهی از توالیهای بیمعنی و غیرعملکردی، چیزی را انتخاب کند.
📝 اَکس این مفهوم را با عبارت «فوقالعاده نادر بودن تاخوردگیهای عملکردی پروتئین» یا «انزوای عملکردی» (Functional Isolation) بیان میکند. یعنی پروتئینهای عملکردی، مانند جزایر کوچک و دورافتادهای در اقیانوسی بیکران از توالیهای غیرعملکردی قرار دارند. رسیدن از یک «جزیرهٔ عملکردی» به جزیرهای دیگر از طریق جهشهای تصادفی کوچک و تدریجی، عملاً غیرممکن است، زیرا فضای بین این جزایر را توالیهای بیفایده و اغلب مضر پر کردهاند. هر جهش کوچکی که یک پروتئین عملکردی را از ساختار بهینهٔ خود دور کند، به احتمال قریب به یقین منجر به از دست رفتن عملکرد و در نتیجه حذف توسط انتخاب طبیعی خواهد شد. بنابراین، فرگشت داروینی در این نقطه با یک «دیوار آجری» احتمالات مواجه میشود.
📝 مدافعان داروینیسم، در برابر این چالش، گاه به مغلطه و گاه به توجیههای ناکافی متوسل میشوند. برخی میگویند شاید محاسبات اَکس بیش از حد سختگیرانه باشد یا اینکه طبیعت راههایی برای «میانبُر زدن» و یافتن این توالیها داشته که ما هنوز از آن بیخبریم. اما اینها بیش از آنکه پاسخهای علمی باشند، فرارهایی از واقعیت هستند. دکتر اَکس در کتاب «انکارناپذیر»، با زبانی شیوا و با تکیه بر «شهود طراحی» که در هر انسانی وجود دارد، این مسئله را به خوبی تشریح میکند. همانطور که ما با دیدن یک ساعت پیچیده یا یک برنامهٔ رایانهای هوشمند، بیدرنگ به وجود یک طراح هوشمند پی میبریم، با مشاهدهٔ پیچیدگی و ظرافت باورنکردنی ماشینآلات مولکولی حیات، بهویژه پروتئینها، نمیتوانیم از استنتاج طراحی هوشمندانه طفره رویم.
📝 او استدلال میکند که اصرار بر اینکه چنین سامانههای فوقالعاده پیچیده و دقیقی، صرفاً محصول فرآیندهای کور و مادی هستند، نه تنها خلاف شهود عقلانی ماست، بلکه با یافتههای تجربی و محاسباتی علم مدرن نیز در تضاد آشکار قرار دارد. پذیرش اینکه یک عامل هوشمند در طراحی و ایجاد این سامانهها نقش داشته است، نه یک عقبگرد به دوران پیشاعلمی، بلکه یک گام منطقی و ضروری در جهت فهم عمیقتر و صادقانهتر از واقعیت حیات است. سکوت یا کماهمیت جلوه دادن یافتههای دانشمندانی چون داگلاس اَکس، تنها به تداوم یک جزماندیشی علمی کمک میکند که مدتهاست اعتبار خود را در برابر شواهد روزافزون طراحی در طبیعت از دست داده است. چالش احتمالات که اَکس مطرح کرده، زخمی عمیق بر پیکر داروینیسم است که با هیچ مرهمی، جز پذیرش ناتوانی این نظریه در توضیح منشأ اطلاعات زیستی، التیام نخواهد یافت.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🇵🇸 @no_atheism | رد شبهات ملحدین
📝 اَکس این مفهوم را با عبارت «فوقالعاده نادر بودن تاخوردگیهای عملکردی پروتئین» یا «انزوای عملکردی» (Functional Isolation) بیان میکند. یعنی پروتئینهای عملکردی، مانند جزایر کوچک و دورافتادهای در اقیانوسی بیکران از توالیهای غیرعملکردی قرار دارند. رسیدن از یک «جزیرهٔ عملکردی» به جزیرهای دیگر از طریق جهشهای تصادفی کوچک و تدریجی، عملاً غیرممکن است، زیرا فضای بین این جزایر را توالیهای بیفایده و اغلب مضر پر کردهاند. هر جهش کوچکی که یک پروتئین عملکردی را از ساختار بهینهٔ خود دور کند، به احتمال قریب به یقین منجر به از دست رفتن عملکرد و در نتیجه حذف توسط انتخاب طبیعی خواهد شد. بنابراین، فرگشت داروینی در این نقطه با یک «دیوار آجری» احتمالات مواجه میشود.
📝 مدافعان داروینیسم، در برابر این چالش، گاه به مغلطه و گاه به توجیههای ناکافی متوسل میشوند. برخی میگویند شاید محاسبات اَکس بیش از حد سختگیرانه باشد یا اینکه طبیعت راههایی برای «میانبُر زدن» و یافتن این توالیها داشته که ما هنوز از آن بیخبریم. اما اینها بیش از آنکه پاسخهای علمی باشند، فرارهایی از واقعیت هستند. دکتر اَکس در کتاب «انکارناپذیر»، با زبانی شیوا و با تکیه بر «شهود طراحی» که در هر انسانی وجود دارد، این مسئله را به خوبی تشریح میکند. همانطور که ما با دیدن یک ساعت پیچیده یا یک برنامهٔ رایانهای هوشمند، بیدرنگ به وجود یک طراح هوشمند پی میبریم، با مشاهدهٔ پیچیدگی و ظرافت باورنکردنی ماشینآلات مولکولی حیات، بهویژه پروتئینها، نمیتوانیم از استنتاج طراحی هوشمندانه طفره رویم.
📝 او استدلال میکند که اصرار بر اینکه چنین سامانههای فوقالعاده پیچیده و دقیقی، صرفاً محصول فرآیندهای کور و مادی هستند، نه تنها خلاف شهود عقلانی ماست، بلکه با یافتههای تجربی و محاسباتی علم مدرن نیز در تضاد آشکار قرار دارد. پذیرش اینکه یک عامل هوشمند در طراحی و ایجاد این سامانهها نقش داشته است، نه یک عقبگرد به دوران پیشاعلمی، بلکه یک گام منطقی و ضروری در جهت فهم عمیقتر و صادقانهتر از واقعیت حیات است. سکوت یا کماهمیت جلوه دادن یافتههای دانشمندانی چون داگلاس اَکس، تنها به تداوم یک جزماندیشی علمی کمک میکند که مدتهاست اعتبار خود را در برابر شواهد روزافزون طراحی در طبیعت از دست داده است. چالش احتمالات که اَکس مطرح کرده، زخمی عمیق بر پیکر داروینیسم است که با هیچ مرهمی، جز پذیرش ناتوانی این نظریه در توضیح منشأ اطلاعات زیستی، التیام نخواهد یافت.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
