Telegram Web Link
مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!

یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شده‌ایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همه‌جانبه است و تمام ساحت‌های جامعه از جمله فرهنگ را در بر می‌گیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ شخص حاکِم» فروکاسته‌ایم و ثانیاً، عموم روش‌هایی را که برای مقابله با «حاکم مستبد» به کار برده‌ایم، تشدیدکنندۀ بیماریِ استبداد بوده‌اند.

یکی از روش‌هایی که همواره به خاطر استفاده از آن احساس کرده‌ایم قهرمان‌هایی هستیم که داریم به مستبدان ضربۀ سنگینی وارد می‌کنیم، کناره‌گیریِ حداکثری و مشارکت‌نکردن با انواع فعالیت‌ها و برنامه‌هایی بوده است که توسّط ساختار رسمی (چه در مرکز و چه پایین‌ترین سطوح ادارات محلّی) طرّاحی و اجرا شده‌اند؛ سهل است، بسیاری از ما این روش مبارزه را به تمام فعّالیت‌های غیردولتی که در چارچوب قانون هستند نیز تسرّی داده‌ایم و چه‌بسا شامل هرنوع مطالبه‌گری‌ مدنی و حرکت‌ اعتراضی که فاقد نوعی قانون‌شکنی باشد.

«ضعیف‌بودن جامعه» و «زورگویی اقلیت حاکم» دو روی یک سکّه هستند؛ تا زمانی‌که جامعه توانمند نشود و نتواند هیئت حاکمه را به‌صورت مدنی کنترل کند، کالبد نظام سیاسی هر چه که باشد (ولو دموکراسی)، روح استبداد در او حلول خواهد کرد.

توانمندشدن جامعه برای کنترل مدنی قدرت سیاسی، مستلزم استفادۀ او از کوچکترین فرصت‌ها برای یادگیری، تمرینِ مهارت‌هایِ مدنی (گفتگو، مدیریتِ احساسات، کارگروهی و غیره)، گسترش ارتباطات انسانیِ سازنده و شبکه‌سازی است.

در مقابل، رواج «کناره‌گیری» و بی‌کُنشی به‌عنوان یک ارزش، باعث شده است رشد نکنیم و توانمند نشویم و ازاین‌رو، هرگاه در بزنگاه‌های تاریخی تسلّط حکومت استبدادی از بین رفته یا کاهش یافته است و از این طریق فرصت و گشایشی برای جامعه حاصل شده است، آمادگی استفاده از این فرصت‌ها را نداشته‌ایم، بلکه فقط به هرج‌ومرج دامن زده‌ایم‌ و لاجرم، زمینه‌ساز تسلّط دوبارۀ استبداد پیشین یا برپایی یک نظم تحمیلیِ جدید شده‌ایم.

انسان به سمت «خودبزرگ‌بینی» و «آرمان‌گرایی» (رؤیاپردازی) میل دارد، مشارکت در تلاش‌های گروهی و قرارگرفتن در گفتگوهای جدّی برای تصمیم‌گیری جمعی، انسان را با ضعف‌ها و کمبودهایش و نیز با واقعیت مواجه می‌سازد. انسان‌هایی که به «بیرون‌گودنشستن و اشکال گرفتن» عادت و افتخار می‌کنند، از واقع‌بینی فاصله می‌گیرند، چه واقع‌بینی نسبت به خودشان و چه نسبت به محیط پیرامونی.

«کناره‌گیری، بی‌کُنشی و طلبکاری» بذر «تمامیت‌خواهی» را در خود مستتر دارد. وقتی از کناره‌گیران می‌پرسید که «چرا در فلان برنامه شرکت یا با فلان فعّالیت همکاری نمی‌کنید؟» برای قدم‌رنجه‌کردن خود شرایط و پیش‌نیازهایی عنوان می‌کنند که تحقق آنها به‌معنای تحقق شرایط ایده‌آل و آرمانی است.

«تمامیت‌خواهی» بسته به شرایط، به شکل‌های مختلفی بروز پیدا می‌کند؛ اگر با قدرت همراه شود در قالب «تحمیل دیدگاه و سلیقۀ خود بر همگان» تجلّی می‌کند و درغیراین‌صورت، در «کنارنشستن و طلبکار بودن».

یکی دیگر از روش‌هایی که به گمان‌ خودمان از طریق آن به استبداد (مستبدان) ضربه‌های سنگینی زده‌ایم، «نِق‌زدن و غُرولند کردن» بوده است. عادت به «نق‌زدن و طلبکار بودن» به جای «نقّادی و مطالبه‌گری» -که مستلزم تلاش و کُنشگری هستند- انسان را در قعر ضعف و بی‌عرضگی نگه می‌دارد [۱] و همان‌طور که بیان شد، «ضعیف‌بودنِ مردم و جامعه» روی دیگرِ سکّۀ «سیطره و زورگوییِ هیئت حاکمه» است.

رشدیافتن و توانمندشدن در مسیرِ «کنشگریِ مدنی» و به بیان دیگر، تمرین «مطالبه‌گری و اثرگذاریِ مدنی» جهت صعود به قلۀ «کنترل قدرتِ سیاسی به‌صورت مدنی» فقط از طریق تعامل با «نظام سیاسی و مسئولان» امکان‌پذیر است؛ نه طی سالیان درازی که «کناره‌گیری، نق‌زنی و طلبکاری» اختیار می‌کنیم و نه طی دوره‌هایی که به‌صورت هیجانی و انقلابی فوران می‌کنیم، در این مسیر سرنوشت‌ساز گامی بر نمی‌داریم [۲].

چه وقت می‌خواهیم گام‌برداشتن در مسیر سربالایی «تقویت جامعۀ مدنی» را آغاز کنیم؟! آیا منتظریم حکومت در این مسیرِ کوهستانی تله‌کابین نصب کند؟! اگر قرار بود حکومت در راستای تقویت جامعۀ مدنی -که به مثابه کاهش سلطۀ خودش است- گام بردارد، دیگر به «جامعۀ مدنیِ قوی»ایی که بخواهد حکومت را کنترل کند چه نیازی بود؟! [۳]

ادامۀ یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!

قسمت دوّم یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا (۲)!

قسمت سوّم و پایانی: مستبدستیزی استبدادزا (۳)!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
فراخوانِ اصلاح؛ از رؤیا تا واقعیت

طی چند ماه گذشته که شاهد اعتراضات خیابانی بوده‌ایم، «فراخوان»‌های زیادی برای «تجمّعات اعتراضی» منتشر شد. خیلی‌ها این فراخوان‌ها را رصد می‌کردند؛ عدّه‌ای با هدف رونق‌دادن به تجمّعات و درمقابل، عدّه‌ای دیگر نیز با هدف جلوگیری و پراکنده‌سازی آنها.

در این فضای به‌شدّت دوقطبی، چه‌میزان از زمان و توان هر دو سوی ماجرا که صَرفِ این تقابل‌ها و درگیری‌ها نشد؛ خون‌هایی بر زمین ریخت، گل‌هایی پرپر شد، خانواده‌هایی داغ‌دار شدند و بسیاری مجروح.

چرا چنین است؟! چرا وضعیت به‌گونه‌ایست که به‌جای اینکه در کنار هم و به‌صورت هم‌افزا در مسیر اصلاح جامعه گام برداریم، این حجم عظیم از توان و زمان‌مان در تقابل و تعارض با یکدیگر صَرف می‌شود؟!

چه می‌شد اگر به جای «فراخوان‌های اعتراضی» شاهد «فراخوان‌های اصلاحی» بودیم؟! فراخوان‌هایی که به همان اندازه جامعه را به تکاپو، تلاش و درصورت‌نیاز، هزینه‌دادن وا می‌داشت و بهانه‌ای می‌شد که برای حرکت در مسیر اصلاح، توان‌مان را به‌صورت هماهنگ روی گام‌های مشخصی متمرکز کنیم. آیا ممکن است روزی شاهد چنین فراخوان‌هایی باشیم؟! رؤیاپردازی است یا می‌تواند واقعیت پیدا کند؟!

بحث مفصّلی است و جنبه‌های متعدّدی دارد؛ در یادداشت حاضر صرفاً چند نکتۀ قابل تأمّل را که به نظرم کمتر مورد توجه هستند، با سایرین درمیان گذاشته‌ام.

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

1. بستر تعارض‌زا
- تضاد دولت و ملّت
- سازش به‌مثابه ذلّت
- همکاری؛ فقط در تقابل

2. فراخوانِ اصلاح؟!

3. حالا که خون‌هایی ریخته شده!

4. چه باید کرد؟

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
به اصلاح «باور» دارم؛ «چطوری؟»، «نمی‌دانم!»

متن کامل یادداشت را از اینجا مطالعه بفرمایید.

بخش پایانی یادداشت 👇

برای من، اصلاح جامعه یعنی با کسانی که هم‌اکنون در قالب دو لشگر روبه‌روی هم صف بسته‌اند، در کنار یکدیگر به زیستی مسالمت‌آمیز بپردازیم و دست‌دردست هم و به‌شکلی هم‌افزا، برای اصلاح، پیشرفت و توسعۀ جامعه بکوشیم.

درحال حاضر، اعضای خانوادۀ ایران، به‌ دو لشگر تبدیل شده و در مقابل هم قرار گرفته‌اند. در این فضای دوقطبی، هر گروه، قطب مقابل را دشمنانی می‌بیند که باید حذف شوند. اعضای هر قطب، یا در این عرصه تندروی می‌کنند، یعنی به اعضای گروه مقابل توهین می‌کنند و آسیب می‌رسانند (وچه‌بسا می‌کُشند)، یا به‌خاطر هدف مشترک‌شان (حذف گروه مقابل) بی‌اخلاقی‌ها و خشونت‌ورزی‌های هم‌لشگریانشان را توجیه می‌کنند (یا در بهترین حالت، در برابر تندروی‌های هم‌گروهی‌هایشان سکوت می‌کنند و فقط خطاهای طرف مقابل را بازنشر می‌دهند و عیب می‌شمارند). همچنین، اعضای هرگروه، اعضای گروه مقابل را با قاطعیّت کامل «گفتگو ناپذیر» معرّفی می‌کنند.

متأسفانه، روند امور نیز به سمت تشدید تقابل و قطبیّت است، زیرا گفتمان غالب هر دو گروه، رویکردِ صفرویکی، تقابلی و حذفی آنها و روش‌هایشان (برچسب‌زنی، تحقیر، نادیده‌‌انگاری، مظلوم‌نمایی، تهدید، قدرت‌نمایی، شیئ‌انگاری دیگری، مزدورشماری و غیره)، همگی در همین جهت است.

مسئله، فقط ناشی از نیّات و عملکرد افراد نیست، بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعی ما نیز تعارض‌زاست [۱]. علاوه بر آن، ما در خاورمیانه هستیم و افزون بر همۀ اینها، از بیرون نیز کسانی در راستای منافع خودشان در این آتش هیزم می‌اندازند.

دو گروه «ناهم‌جهان» -که گویی نه‌تنها به کُرّات، بلکه به عوالم متفاوتی تعلّق دارند- در بستری تعارض‌زا و درسایۀ سم‌پاشی‌های بیرونی به تقابل با هم پرداخته‌اند، به همدیگر آسیب‌هایی رسانده و از یکدیگر خون‌هایی ریخته‌اند: «صعب روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان عالمی!».

من امّا این به‌جان‌یکدیگرافتادگان را به‌مثابه اعضای خانوادۀ ایران و خواهران و برادران خودم می‌بینم. در مقیاس تجربۀ شخصی خودم نیز از میان هر دو گروه، کسانی را از نزدیک می‌شناسم که انسان‌هایی بسیار خوب، شریف، اخلاقی و دوست‌داشتنی هستند. مطمئن هستم این دوستان عزیزی که در یک دسته‌بندی کلّی، عضو قطب‌های متفاوت محسوب می‌شوند، اگر به‌دور از مباحث سیاسیِ روز و بی‌اطّلاع از دیدگاه یکدیگر دربارۀ این مسائل دور هم جمع شوند، عاشق شخصیت و منش همدیگر می‌شوند، امّا تلخی ماجرا آنجاست که اگر روند امور به همین منوال پیش برود، هیچ بعید نیست که آنها را حتّی درحال توجیه‌کردن کارِ قاتل یکدیگر نیز ببینیم! افسوس و صدافسوس!

عموماً می‌گویند که «بله، ما هم همین را می‌خواهیم، قطعاً اگر شدنی بود، امکان نداشت در این دوقطبی برویم و سرباز یکی از لشگرها بشویم، امّا شدنی نیست» و بعد اضافه می‌کنند: «این لشگر مقابل بوده که با عملکرد خود کار را به اینجا رسانده و راه دیگری باقی نگذاشته است. ازاین‌رو، جز حذف آنان، حتّی اگر خونین باشد، راه دیگری نیست».

خلاصه، گویی تایلانگ از زندان فرار کرده، استاد اودبی مرده و جنگجوی اژدها هم یک پاندای چاق و خپلو از آب درآمده باشد!

«تایلانگ»، قطبیت، تندروی، تعارض، تقابل و رویکرد حذفی‌ است که به شیوۀ رایج دو گروه متقابل جامعه تبدیل و از کنترل خارج شده است. «پو» جامعۀ دوقطبی‌شده است که هر چه نگاه می‌کنیم با صلح و اصلاح هیچ نسبتی ندارد. شیفو هم ما خواهندگان صلح و اصلاح هستیم.

بله، می‌دانم، خواسته‌ای نه بعید بلکه غیرممکن به نظر می‌رسد؛ چیزی معادل جمع نقیضین، امّا من جز این «مطلوب یافت‌می‌نشدنی»، نمی‌توانم آرزومند هیچ چیز دیگری باشم و برای هیچ هدف دیگری تلاش کنم و اگر بر سرم فریاد بزنید که «چطوری؟!» فریاد می‌زنم که «نمی‌دانم!» و بعد آهسته می‌گویم «الان نمی‌دانم» زیرا به‌هرحال، باور دارم که می‌شود و خواهد شد.

شما سایر هم‌وطنانم را نیز دعوت می‌کنم که به جای آنکه عضو یا طرفدار یکی از این دو قطب مقابل هم یا ناگزیر تماشاچی شوید، فقط طالب مطلوب دست‌نیافتنیِ «صلح و اصلاح جامعه» باشید و برای آن تلاش کنید؛ شاید اگر جمع و هم‌افزا شویم، امکان‌های جدیدی پیش رویمان فراهم شود.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
⭕️ در جستجوی شتر هجدهم
✍️ احمد میدری

... داستان شتر هجدهم را ویلیام یوری باب کرده است. او صاحب کرسی حل منازعه (Conflict Resolution) در دانشگاه هاروارد است که تجربه‌های زیادی در حل منازعه در میان کشورها و نهادها دارد. چند کتاب او نیز به فارسی ترجمه شده است.

یوری معتقد است که عموم منازعات میان انسان‌ها مانند وصیت آن پدر است که 17 شتر را برای سه فرزند خود به ارث گذاشت. وصیت کرد که برای یکی از آنها یک‌دوم شترها، برای فرزند دیگر یک‌سوم و برای یکی هم یک‌نهم داده شود. بعد از فوت پدر فرزندان جمع شدند و وصیتنامه را خواندند. هفده نه بر دو تقسیم می‌شود و نه بر سه و نه بر عدد نه.

اختلاف میان فرزندان بالا گرفت. به پیر قوم مراجعه کردند و گفتند نمی‌توانیم وصیت پدر را اجرا کنیم. پیر دانا گفت من یک شتر به شما می‌دهم و آن وقت 18 شتر خواهید داشت یک‌دوم آن می‌شود 9 شتر، یک‌سوم آن می‌شود 6 شتر و یک‌نهم آن می‌شود 2 شتر. جمع شترهای شما می‌شود 9 به‌ علاوه 6 و به‌ علاوه 2 یعنی 17 شتر و می‌توانید یک شتر من را برگردانید.

اختلاف میان آنها پایان یافت و زندگی برادرانه برقرار شد. از نظر ویلیام یوری عموم منازعاتی که میان دولت‌ها، سازمان‌ها و مردم وجود دارد مانند همین وصیت است. هیچ راه‌حل از پیش تعیین شده‌ای ندارند مگر اینکه پیر دانایی شتر هجدهم را به عاریت بدهد تا مساله حل شود. مشکل پیدا کردن شتر هجدهم است. ما نیز در وضعیتی مشابه قرار گرفته‌ایم، وضعیتی که به آن تراژدی رئالیسم سیاسی می‌گویند.

کشور بر سر یک دوراهی قرار می‌گیرد که هیچ یک از دو سر دعوا را نمی‌توان حذف کرد. مانند دعوای زن و شوهری که در شرف طلاق هستند و فرزندانی دارند. طلاق یک تراژدی برای فرزندان و عموما برای مرد و زن هم است. هنر در این وضعیت اصلاح رفتار هر دو طرف است، هر دو علایقی دارند که جمع آنها ممکن نیست اما جدایی به‌طور قطع برای فرزندان مصیبت است.

جامعه امروز ما در چنین وضعیتی قرار دارد. نمی‌توانیم با هیچ یک از دو طرف دعوا همراهی کنیم. مساله حفظ همبستگی و اصلاح رفتارهاست تا نه تنها در کنار هم زندگی کنیم، بلکه با تغییر رفتار سعادت عمومی را به ارمغان بیاوریم. مساله اصلی، حل منازعه‌ است. اگر بر نظام سیاسی بیش از این فشار وارد شود با خطر دولت ضعیف روبه‌رو خواهیم بود که اگر محقق شد جهنمی می‌شود و همه آرزوی بازگشت به گذشته را خواهیم داشت. اگر دولت هم این راه را ادامه دهد ملت و خود را ویران می‌کند. خودویرانگر شده است.

این منازعه را چگونه می‌توان حل کرد؟

ویلیام یوری می‌گوید باید شتر هجدهم را درون هر جامعه کشف کرد. راه‌حل او برای حل منازعه خاورمیانه بازگشت به سنت مشترک در میان ادیان این منطقه یعنی سنت مشترک میان اسلام، یهودیت و مسیحیت است. هر سه ادیان ابراهیمی هستند.

به نظر او باید راه را از ابراهیم پیامبر پرسید. یوری از زادگاه ابراهیم تا محل فوتش پیاده رفت تا بتواند سنت مشترک میان پیروان ابراهیم اعم از یهودی یا مسلمان یا مسیحی را بیابد. او سنت مشترک را در همسفره بودن پیدا کرد. میان همه ساکنین منطقه خاورمیانه یک سنت مشترک ابراهیمی وجود دارد: همسفره بودن و مهمان‌پذیری.

همه مردم این منطقه از ابراهیم آموخته‌اند مهمان را برکت سفره و مهمان خدا می‌دانند. همسفره بودن برکت است، زیرا بستری برای گفت‌وگو است. از دل گفت‌وگو نه گفت‌وگویی سیاسی، بلکه گفت‌وگو بر سر هر چیزی انسان را از موضع نزاع بیرون می‌آورد و افق تازه‌ای را می‌گشاید. از نظر یوری شتر هیجدهم برای حل منازعه همسفره شدن است تا در لحظه‌هایی که اختلاف و منازعه را کنار می‌گذاریم راه‌حلی برای مسائل به ظاهر لاینحل بیابیم.

حل منازعه داخلی ما هم شتر هجدهم می‌خواهد. نمی‌دانیم این شتر چیست، اما می‌دانیم به قول محمدمهدی مجاهدی از دل هم‌مساله شدن «هم‌مسالگی» بیرون می‌آید. به‌رغم همه اختلاف‌ها مساله‌های مشترک زیادی داریم. دعوا بر سر حق و باطل نیست تنها یک باطل وجود دارد و آن هم تداوم منازعه است که هر دو طرف را به مسلخ می‌برد.

... «ولا تنازعُواْ فتفْشلُواْ وتذْهب رِیحُکُمْ وٱصْبِرُواْ إِنّ ٱللّه مع ٱلصّابِرِین. با هم نزاع مکنید که سست‌ شوید و مهابت‌ شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبان است.» به این آیه ایمان بیاوریم.

منبع: کانال تلگرامی احمدمیدری

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
با ترقّه‌هایت مرا بیازار!
📰 منتشرشده در عصرایران (۲۴ اسفند ۱۴۰۱)

اگر برای اثبات بودن، تفاوت و استقلالت به خود و دیگران هیچ راه دیگری نداری، با ترقه‌بازی‌ات مرا بیازار!

به ترقه‌بازی هیچ علاقه‌ای ندارم و از صدایشان رنج می‌برم، امّا درعین‌حال، اگر تحقق سکوت و آرامش مطلوب من به این معنا باشد که بخش بزرگی از جوانان سرزمینم، به تنها راه نمود و بروز خود نپردازند، ترجیح می‌دهم که آرامشم با صدای ترقه‌های آنها سلب شود!

اگر بخش بزرگی از جامعه برای نشان‌دادن خود یا برای شادی یا برای حفظ و تقویت انسجام اجتماعی، جز دست‌زدن به یک عصیان جمعی هیچ راه دیگری ندارند، ترجیح می‌دهم صدای ترقه‌هایشان خواب را بر من حرام کند!

مسلّماً ترقّه‌بازان برای پیگیری این اهداف ارزشمند راه‌های خیلی بهتری هم دارند، امّا اگر فقط دو گزینه پیش رو داشته باشم و بخواهم از میان «ادامۀ روند آزاردهندۀ فعلی» یا «سکوت و نظم قبرستانی» یکی را انتخاب کنم، قطعاً اوّلی را ترجیح می‌دهم.

«سکوت و نظم قبرستانی» از انفعال، ناامیدی و پراکندگی کسانی حاصل می‌شود که دیدگاه و سلیقه‌ای متفاوت از من دارند؛ ترجیح می‌دهم «دیگران» مرا بیازارند تا اینکه ناامید شوند یا هیچ نمود و بروزی نداشته باشند.

پدیده‌های اجتماعی «سیاه مطلق» یا «سفید مطلق» نیستند؛ جنبه‌های مثبت و منفی دارند. جنبه‌های منفی ترقه‌‌بازی مشهود است و بارها گفته می‌شود: تهدید سلامتی (و حتّی جان) ترقّه‌بازان و سایرین، سلب آرامش دیگران، آسیب به اموال عمومی (آتش‌سوزی و غیره)، دودهوا شدن سرمایۀ عظیم مالی در یک شب (کمک بزرگ مالی ایرانیان به اقتصاد چین!) و ... امّا باید بپذیریم که این رسم نوپا جنبه‌های مثبتی هم دارد؛ روشی است که بخش بزرگی از جوانان جامعه از طریق آن وجود، تفاوت و استقلال‌شان را به صورت جمعی نشان می‌دهند و تقویت می‌کنند.

نباید به دنبال «حذف» آن باشیم، شکل‌گیری این عصیان جمعی نتیجۀ اتّخاذ رویکردهای «حذفی و نادیده‌انگاری» در عرصه‌های گوناگون و طی سالیان متمادی است.

وقتی تمامی تصمیم‌گیرندگان و برنامه‌ریزان حوزۀ فرهنگی در سطوح عالی، میانی و حتّی خُرد و محلّی از کسانی هستند که از طریق «شرکت در عزاداری، اعتکاف و امثال آن» به آرامش می‌رسند، بدیهی است که برای بخش بزرگی از جامعه هیچ راه دیگری باقی نمی‌ماند جز اینکه از طریق دست‌زدن به یک عصیان جمعیِ بسیار پرسروصدا، «بودن» خودشان را فریاد بکشند.

تیپ شخصیتی، باورها و سلائق نگارنده به متوّلیان رسمی عرصۀ فرهنگ بسیار نزدیک‌تر است تا به جوانان ترقّه‌باز، امّا تلاش برای تحمیل مطلوب‌های خودم بر دیگران را حتّی اگر یقین داشته باشم که درست هستند، نه مفید می‌دانم، نه مشروع و نه اخلاقی.

جامعه «خمیر مجسمه‌سازی» نیست که بخواهیم آن را به هر شکلی که صلاح می‌دانیم و درست می‌پنداریم در بیاوریم؛ اتّخاذ چنین رویکردی، به شکل‌گیری، استمرار و تشدید عصیان‌های جمعی مختلف منجر می‌شود.

امیدوارم انرژی، پویایی، تحرّک و همکاریِ عظیمی که در ترقه‌بازی وجود دارد، به‌مرور به سمت توسعه، پیشرفت و آبادانی سوق پیدا کند.

به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
شباهت‌های مراسم چهارشنبه‌‌سوری و محرّم!

این دو مراسم جامعۀ ما را به اندازه‌ای، به وسعتی و به گونه‌ای درگیر می‌کنند که ممکن نیست ناظر بیرونی متوجه نشود و تعجّب نکند.

با وجود تفاوت اساسی در منشأ، فلسفۀ وجودی و ظاهر آنها، آنچه به عنوان «مراسم» در این دو مناسبت در عرصه عمومی دیده می‌شود حاوی شباهت‌هایی قابل‌توجه و تأمّل‌برانگیز است.

👈 هدف اصلیِ یادداشت، توجه‌دادن به برخی ویژگی‌های فرهنگی ما و تأمّل دربارۀ آنهاست.

در متن کامل یادداشت، شباهت‌های زیر به اختصار توضیح داده شده‌اند:

1. سروصدای زیاد
۲. نادیده‌انگاریِ «دیگری»
۳. تسخیر عرصۀ عمومی
۴. بستن باب گفتگو
۵. بی‌توجّهی به محیط زیست
۶. کمک بزرگ اقتصادی به چین!
۷. فایدۀ اندک

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
فرسته (پست) زیر و متن پیوستی آن از دکتر محمدمهدی مجاهدی و حاوی نکاتی بسیار مهم، تأمّل برانگیز، آموزنده و مفید است. پیشنهاد می‌کنم حوصله به خرج دهید و مطالعه کنید 👇

.............................................................

افق‌گشایی جامعه، سوگردانی حکومت: تمهیدی سلبی و ایجابی
✍️ محمدمهدی مجاهدی


«چه باید کرد؟»

این متن فراخوانی است به سوی گونه‌ای خاص از کنش‌های فعالانه و حل‌مسأله‌ای برای احیا و اعمال «عاملیت فعال و مؤثرِ» (agency) نزد نیروهای ایران‌دوست در پاسخ به این پرسش.

این دعوت معطوف به سه نفی است:

- از یک سو، نفی دگرگونی‌خواهی انقلابی و تحول‌طلبی همه‌جانبه یا اساسی؛
- از سوی دیگر، نفی سرکوب جامعه‌ی بی‌قرار؛
- و از دیگر سو، نفی دعوت به بی‌عملی، فرصت‌طلبی، عافیت‌اندیشی، جریده‌روی، سازش‌کاری، یا مسؤولیت‌ناپذیری.

هیچ‌یک از پاسخ‌های قطبی‌شده‌ی موجود که با بیان قطعی و زبان جزمی دربرابر پرسش «چه باید کرد؟» می‌نشینند، آشکارا نه توانی چندان برای تحلیل و توصیف وضع موجود دارد، و نه توانشی عیان برای تغییر این وضع به‌نحوی که خیرات عموم مردم ایران بیشتر و با هزینه‌ی کمتر تأمین شود.

با اعتماد بر این بینش نظری‌ـ‌تجربی و کنش‌گرانه که الگوهای نظری حل‌مسأله‌ای، مشروط به شرایطی، می‌توانند عاملیت و فاعلیت سیاسی و اجتماعی بیافرینند، پاسخ مفصل این متن، در چکیده‌ترین تعبیر، چنین قابل بیان است: «احیای حکمت میانه‌روی، بازیابی فضیلت دوراندیشی» از راه «افق‌گشایی جامعه و سوگردانی حکومت.»

این پاسخی است مبتنی بر کثرت‌گرایی ارزشی و پیامدگرایی قاعده‌مند.

در این پاسخ، میانه‌روی حاکی از نشستن در «میانه‌ی هندسی» میان دو موضع دیگر نیست، بلکه ایستاری است که با در انداختن نقدی متقارن و متقابل میان مواضع قطبی‌شده‌ی جاری، می‌کوشد کنش‌/مباحثه‌ی جاری را به صفحه و ترازی فرازین ارتقا دهد.

با پیش‌نهاد چهار معیار، و متکی به مطالعات نونهادگرایی، این متن نیروهای مایل به میانه را از چهار سوی قطب‌نمای سیاسی به چانه‌زنی‌های حل‌مسأله‌ای فرا می‌خواند.

طرف‌های حاضر در چانه‌زنی‌هایی که پایه‌ی ائتلاف‌های حل‌مسأله‌ای اند، با فهمیدن و به رسمیت شناختن دو واقعیت تن به چانه‌زنی می‌دهند:

۱. علی‌رغم اختلاف مبانی و منافع، مسأله‌های مشترکی میان نیروهای رقیب و بدیل هست که بدون حل آن‌ها دامنه‌ی تأمین منافع برای همه محدودتر می‌شود و عرصه برای پافشاری بر مبانی تنگ‌تر می‌شود.

۲. صورت‌بندی و حل بهینه‌ی این مسأله‌های مشترک مستلزم رقابت چانه‌زنانه با دیگر هم‌مسألگانی است که چه‌بسا هم‌مبنا و هم‌منفعت نیستند.

نیروهای متمایل به میانه در کشور ما هرچند پراکنده‌اند ولی اگر در ائتلاف‌های حل‌مسأله‌ای کنار هم قرار گیرند، وزنه‌ای سنگین و چه‌بسا تعیین‌کننده‌‌ترین وزنه در معادلات ثبات و تغییر خواهند بود. این عام‌ترین تعبیر از الگویی است که این متن به عنوان راه‌حل پیشنهادی در میان می‌گذارد. اجزا و جزئیات این الگو با رای‌زنی‌بیش‌تر، به‌ویژه میان نیروهای متمایل به میانه، پرورده می‌شود.

خوانندگانی که فرصت ندارند متن و پیوست آن را بخوانند، ولی می‌خواهند چکیده‌ی انضمامی این مطلب را در یابند، می‌توانند به خواندن قسمت «افق‌گشایی جامعه، سوگردانی حکومت» (صص. ۲۸ تا ۳۵) بسنده کنند.

منبع: کانال تلگرامی محمدمهدی مجاهدی

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
سهراب‌کُشان!

یکی داستانست پر آب چشم / دل نازک از رستم آید به خشم

تلاش‌نکردن بزرگ‌ترها برای یافتن راه‌حلی جهت سوق‌دادن جامعه در مسیر صلح و اصلاح، چه ناشی از این باشد که وضعیت را خوب و درحال پیشرفت می‌بینند، چه ناشی از تمرکز آنها بر روی منافع کوتاه‌مدّت شخصی‌شان و چه از روی ناامیدی، به معنای انتظارکشیدن آگاهانه یا ناآگاهانۀ آنها برای سهراب‌کُشانی دیگر است!

شرایط جامعه پایدار نیست؛ آتش زیر خاکستری که یک دسته آن را کتمان می‌کنند، برخی روی آن نفت می‌ریزند و گروه بزرگی نیز با گفتن «نمیشه، درست بشو نیست و کاری از ما بر نمیاد» خود را در جایگاه تماشاچی نشانده‌اند.

برآیند مواجهۀ سه گروه بالا در بستری تعارض‌زا، التهاب، قطبیّت و فشارهای درون جامعه را با روندی افزایشی همراه کرده و بدیهی است که این آرامش قبل از طوفان تا ابد ادامه نمی‌یابد.

جرقّه به انفجار می‌انجامد و در انفجار، این جوانان (سهراب‌های) دو گروه هستند که به اقتضای شرایط طبیعی خود، به رفتار هیجانی، عجولانه و تندروانه دست می‌زنند و قربانی خودخواهی، اشتباه، انفعال یا ناتوانی بزرگ‌ترها می‌شوند.

بر خلاف عموم، برای من یافتن مقصّر مهم نیست، یافتن راه‌حل است که اهمّیت دارد و آن قدر اولویت دارد که جایی برای «مقصّریابی» باقی نمی‌ماند.

شاید منظور فردوسی این باشد که اگر رستم‌ها نتوانند برای رفع تعارض و تقابل میان گروه‌های متخاصم و برقراری صلح و آرامش میان آنها راهی بیابند، فرقی نمی‌کند که شیر میدان باشند یا روباه؛ ناگزیرند که با دستان خود سهراب‌هایشان را به کشتن بدهند.

چه فرقی می‌کند که در این جنگ‌ودعواها خون کدام جوان‌ها به زمین ریخته می‌شود؟! چه فرقی می‌کند که فرزند چه کسانی قرار است کشته شود؟! چه فرقی می‌کند که سهراب‌ها فرزند من باشد یا تو یا دیگری؟! چه فرقی می‌کند که کدام مادرها قرار است داغ‌دار فرزندانشان شوند؟! حتّی چه فرقی می‌کند که بزرگان کدام گروه مقصّرند؟!

شاید منظور فردوسی این بوده که رستم هم که باشی، هفت‌خوان را هم که پشت سر بگذاری، اگر نتوانی صلح و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز برقرار کنی، بالاخره سهرابت و به تبع آن خودت نیز در آتش تعارض‌ها خواهید سوخت؛ شاید «خوان» اصلی، برقراری صلح و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز است.

تا زمانی که ارتباطات و تعاملات انسانی بر مبنای «تعارض و ستیز» باشد، حتّی اگر سپاه تو پیروز میدان شود، «سهراب‌کُشان» است، اگر بدانی که هر جوانی که کشته می‌شود، یک انسان است، گلی که هنوز به ثمر ننشسته، مادری دارد و پدری، وچه بسا همسری و فرزندی کوچک.

رجز نخوان! روی آتش زیر خاکستر نفت نریز! کناره‌گیری هم نکن! جوانانی که در این درگیری‌ها آسیب می‌بینند و خونشان به زمین می‌ریزد، گویی فرزند خودت هستند، حتّی جوانان دستۀ مقابل. اگر فرزندت گمراه و منحرف شود، آیا به کُشتنش راضی می‌شوی؟! آیا جز این است که تا پایان عمر امیدوار می‌مانی که بالاخره روزی بازگردد و رفتارش را اصلاح کند؟!

در این یادداشت، با آنان که وجود آتش زیرخاکستر را از اساس انکار می‌کنند کاری ندارم، با کسانی نیز که به دنبال منافع‌ کوتاه‌مدّت شخصی و گروهی‌شان هستند، همچنین، با کسانی که معتقدند جوانان دستۀ مقابل باید کُشته شوند؛ روی سخنم با شما کسانی است که چون من، هم کشته‌شدن مهساها، نیکاها و محسن‌ها و هم ریختن خون عجمیان‌ها، علی‌وردی‌ها و تقی‌پورها را مصیبتی بزرگ می‌دانید و با داغ‌ مادر تمامی آنها داغ‌دار می‌شوید. تمام اینها را گفتم که یک نکتۀ مهم را با شما در میان بگذارم:

گفتن «نمیشه» و ناامیدشدن به معنای در انتظار سهراب‌کشانی دیگر نشستن است. اگر بدانید که در نزاع احتمالی بعدی، قرار است فرزند شما قربانی شود، آیا باز هم می‌توانید بگویید «از ما کاری ساخته نیست، کار دست اشخاص دیگری است، آنها باید کاری کنند»؟! آیا هیچ پدری و مادری هست که حتّی پس از اینکه تمام پزشکان فرزند بیمارشان را جواب کردند، ناامید شوند و مرگش را به انتظار بنشینند؟!

بیایید تمام جوانان را سهراب خودمان بدانیم و با تمام توان تلاش و تکاپو کنیم که راهی بیابیم یا راهی بسازیم که بتوانیم از بروز سهراب‌کشانی دیگر جلوگیری کنیم، تا اگر خدای ناکرده و زبانم لال، باز هم چنان شد، لااقل بدانیم که برای پیشگیری از آن تمام تلاشمان را کرده‌ایم.

قبول دارم که هرچه نگاه می‌کنیم، گویی هیچ راهی وجود ندارد امّا همان‌طور که عرض کردم، اگر تمام جوانان ایران را سهراب خودمان بدانیم، ناامیدی و انفعال موضوعیت خود را از دست می‌دهد.

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید👇
سهراب‌کُشان!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
ایران؛ آبستن گفتگو!

👈 متن زیر «خلاصۀ یادداشت» است، متن کامل را از اینجا مطالعه بفرمایید 👉

در جامعۀ ما، «گفتگو» حضور و نقش‌آفرینی چندانی ندارد و به جای آن، با «ستیز و تعارض» مواجه هستیم. چرا چنین است؟! کدام طرف تعارض است که از گفتگو فرار می‌کند و اجازه نمی‌دهد گفتگو محوریت پیدا کند تا مسائل از طریق آن حل شوند؟!

بیشتر معترضان به‌ویژه کسانی که به خیابان آمدند یا از اعتراضات خیابانی و اعتصابات حمایت کردند، حکومت و طرفدارانش را و در مقابل، حکومت و بیشتر طرفدارانش نیز گروه اوّل را گفتگوگریز و حتّی گفتگوستیز می‌دانند.

به نظرم، اصولاً این نوع مواجهه با مسئله غلط است و از درک اشتباه وضعیت ناشی می‌شود. از گفتۀ اعضای هر دو گروه می‌توان فهمید که وضعیت را چگونه می‌بینند و صورت‌بندی می‌کنند.

هر دو نگرش بالا، اگرچه در ظاهر مخالف و متّضاد هم هستند، امّا به شکل یکسان و مشابهی، از پیش‌فرضی اشتباه دربارۀ وضعیت موجود ناشی می‌شوند و آن اینکه «در ایران گفتگو وجود داشته است امّا گروه مقابل بساط آن را برچیده است» یا «گفتگو خیلی ساده و راحت می‌توانست/می‌تواند برقرار شود و جای نزاع را بگیرد، صرفاً اگر گروه مقابل از آن جلوگیری نمی‌کرد/نکند».

این در حالی است که به نظرم، باید بپذیریم که در این بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعی-سیاسی، گفتگو هنوز متولّد نشده است و اتّفاقاً، ریشۀ تمام این تضادها، تقابل‌ها و نزاع‌ها، به «نبود گفتگو در این خاک و اقلیم» بر می‌گردد.

«گفتگو» خیلی بیش از آنکه «روش» باشد، «رویکرد» و «نوع مواجهه‌ای» است که از نگرش و مبنای فلسفی-اجتماعی خاصّی نشأت می‌گیرد. در جامعۀ ما، «گفتگو» صرفاً به عنوان یک روش دیده می‌شود؛ روشی مدرن، باکلاس‌ و کم‌هزینه‌تر برای حذف طرف مقابل! این در حالی است که طبق توضیح دکتر محمّدمهدی مجاهدی، گفتگو اصولاً درست از نقطه‌ای آغاز می‌شود که طرفین ماجرا به جای اینکه یکدیگر را «دشمن» بدانند و خواهان حذف «دیگری» باشند، همدیگر را به عنوان «هم‌مسئله»ی خود ببینند (یا لااقل یک طرف ماجرا به طرف مقابل چنین نگاهی داشته باشد)، مانند کشتی‌سوارانی که کشتی آنها سوراخ شده است.

در بستر تاریخی-فرهنگی-اجتماعیِ بی‌گفتگو، ازیک‌سو، هر نظام سیاسی و حکومتی که شکل بگیرد، فارغ از کیستی حاکمان، به سمت «تمرکز بر امنیت و بقای خود» آن هم از طریق «محدودکردن اکثریت مردم» (که جز آن راهی نمی‌بیند) سوق پیدا می‌کند و ازسوی‌دیگر، فارغ از کیستی مردم، اکثریت آنها برای رهاشدن از محدودیت‌های فزایندۀ نظام سیاسی به «تقابل با حکومت» (که جز آن راهی نمی‌بینند) میل پیدا می‌کنند.

این نوشدارویی که جامعۀ ما فاقد آن بوده و هست، می‌تواند در این بستر و اقلیم نیز «زاده» (یا خلق) شود و اتّفاقاً، در شرایط فعلی، ایران به شکل امیدبخشی و شاید بیش‌از هر زمان دیگری در تاریخ این سرزمین، آبستن گفتگو است.

«آبستن گفتگو بودن» ایران به معنای آن نیست که شرایط ملتهب فعلی لزوماً به «خلق» گفتگو منجر شود؛ جامعۀ ما لااقل به همان‌اندازه، مستعد تکرار چرخه‌های تاریخی خود (انقلاب، جنگ داخلی، تجزیه، هرج‌ومرج، کودتا، انسداد سیاسی و ...) نیز هست و اینکه از دل این شرایط چه چیزی زاده می‌شود، به نوع و میزان کنشگری (یا انفعال) تک‌تک ما بستگی بالایی دارد.

بنابراین، اگر واقعا گفتگو برایمان مهم است، به جای یافتن مقصر عدم وجودش، باید برای «خلق»، «برآمدن» یا «زایش» آن تلاش کنیم و قابله‌های خوبی باشیم. در این راستا، میانه‌ها (وسط‌بازان) نقش (و شاید مسئولیت) بیشتری دارند.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!
دربارۀ حجاب اجباری

دال مرکزی استدلال‌های جناح طرفدار حجاب اجباری این است که «قانون حجاب از دستور شرعی حجاب نشأت گرفته و چیزی نیست که بخواهد از نظر و سلیقۀ مردم تأثیر بپذیرد بلکه به هر قیمتی باید اجرا شود».

چه خوش‌مان بیاید و چه خوش‌مان نیاید، امام علی (ع) نیز لااقل در مورد برخی دستورات الهی، بدون توجه به هزینه‌‌ای که باید پرداخت شود، با قاطعیت تمام نسبت به اجرای آنها کوشید. اتّفاقاً بعضی از این دستورات چنان حسّاسیت‌زا بودند که هر کسی می‌دانست که سخت‌گیری دربارۀ اجرای آنها، احتمالاً به اعتراض، آشوب و حتّی ازدست‌رفتن حکومت می‌انجامد، امّا هیچ‌یک از این خطرات باعث نشد که امیر مؤمنان (ع) در اجرای آنها حتّی اندکی کوتاه بیاید.

لااقل برای تمام ما کسانی که خود را شیعۀ حضرت (ع) و ملزم به پیروی از او می‌دانیم، در هر جناح و در هر طرف بحث که باشیم، کلام و سیرۀ امام (ع) باید فصل‌الخطاب باشد.

مولای موحّدان (ع) بر اساس دستورات الهی و حُکم شرع، به‌هیچ‌وجه و به‌هیچ قیمتی (حتّی در خطرقرارگرفتن و از دست رفتن نظام) حاضر نشد از رعایت مهمّات زیر کوتاه بیاید:

۱. مساوات (حذف انواع رانت‌ها و سهمیه‌هایی که پیش‌ازاو و به نام ارزش‌های دینی رایج شده بود)
۲. جائز نبودن «دستگیری قبل از ارتکاب به جرم»
۳. حفظ استقلال دستگاه قضایی
۴. آزادی بیان (مطرح‌شدن نقدهای سازنده و غیرسازنده) و رعایت تمام حقوق افراد و گروه‌های منتقد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده باشند
۵. شفاف‌سازی امور (به جز مسائل نظامی)
۶. رعایت کامل اخلاق و تقوی در سیاست‌ورزی (فاصله‌نگرفتن از آنها حتّی با توجیه حفظ نظام اسلامی)
۷. عدم‌سوگیری در قضاوت و اجرای عدالت (تفاوت قائل نشدن میان خودی و غیرخودی در اجرای قوانین)
۸. معتبر نبودن اعتراف بعد از دستگیری
۹. نسبت کفر، شرک و نفاق ندادن به مخالفانی که حتّی به جنگ مسلّحانه با او پرداختند
۱۰. تن ندادن به هر چیزی که ممکن بود میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، دربان، گیت و امثال آن)
۱۱. زندگی‌کردن در سطح کم‌درآمدترین افراد جامعه
۱۲. رعایت عدالت و حقوق کامل فرد خاطی حتّی درخصوص ضارب خودش

بله، امام علی (ع)، آنجا که پای دستور شرع و حکم خدا در میان بود مسامحه نکرد، امّا نکته اینجاست که بیشتر این سخت‌گیری‌ها (اگر نگوییم همۀ آنها) نسبت به خودش، طرفدارانش (خودی‌ها)، قدرت سیاسی‌اش و حکومتش بود.

حضرت (ع) با گفتار و رفتار خود نشان داد که مسئولان و حاکمان اسلامی اجازه ندارند برای تقویت و حتّی حفظ حکومت، از روش‌هایی که عموم حاکمان استفاده می‌کنند استفاده کنند.

اکنون امّا، کسانی که یا خودشان به خطاهای اشاره‌شده در این یادداشت آلوده‌اند یا در مواجهه با ارتکاب قدرت‌مندان و هم‌جناحی‌های خود به آنها، توجیه یا سکوت پیشه می‌کنند، پایشان را کرده‌اند توی یک کفش که به هر قیمتی، حتّی به‌قیمت ریخته‌شدن خون جوانانی که حکومت نتوانسته حداقل‌های زندگی را برایشان فراهم کند، حجاب اجباری باید پیاده شود.

در متن کامل یادداشت، موارد بالا به‌اختصار توضیح داده شده‌اند و از عدم رعایت هریک از آنها در زمانۀ فعلی نیز نمونه‌هایی بیان شده است 👇
علی (ع) و «اجرای حُکم خدا به هر قیمت»!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (وحید احسانی)
📌گفت‌وگوی چهل‌ونهم

🔖 موضوع: تحلیل شرایط فعلی جامعه بر اساس نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران"

"تضاد دولت و ملت در ایران" یکی از نظریات دکتر همایون کاتوزیان است و از ایشان کتابی نیز با همین عنوان در بازار موجود است. در چهل‌ونهمین گفتگوی هفتگی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه، به تبیین شرایط فعلی جامعه و راه‌حل مربوطه در چارچوب این نظریه می‌پردازیم.

زمان: چهارشنبه، ۱۴۰۲/۲/۶، ساعت ۱۷ تا ۱۹

مکان: کرمانشاه، چهارراه نوبهار، نبش کوچه‌ی ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه‌کتاب»

ارائه‌دهنده: دکتر وحید احسانی (پژوهشگر، فعال فرهنگی-اجتماعی)

⬅️ حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
Audio
🔈 صوت جلسه چهل‌و‌نهم

عنوان: تحلیل شرایط فعلی جامعه بر اساس نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران"

👈 محتوای این قسمت: مروری بر نظریات دکتر همایون کاتوزیان (به امید خدا در جلسه بعدی به تحلیل شرایط فعلی جامعه براساس نظریات دکتر کاتوزیان پرداخته خواهد شد).

🎙ارائه‌دهنده: وحید احسانی

💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
Audio
🔈 صوت بخش گفتگو (پرسش‌وپاسخ) جلسه چهل‌و‌نهم

عنوان: تحلیل شرایط فعلی جامعه بر اساس نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران"

👈 محتوی این قسمت: مروری بر نظریات دکتر همایون کاتوزیان (به امید خدا در جلسه بعدی به تحلیل شرایط فعلی جامعه براساس نظریات دکتر کاتوزیان پرداخته خواهد شد).

🎙ارائه‌دهنده: وحید احسانی

💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
Forwarded from انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (وحید احسانی)
📌گفت‌وگوی پنجاهم

🔖 موضوع: تحلیل مسائل جامعه بر اساس نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران"

در جلسه پیشین -که صوت آن از اینجا قابل دسترسی است- مهم‌ترین نظریات دکتر همایون کاتوزیان را به اختصار مرور کردیم. در پنجاهمین گفتگوی هفتگی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه، به تبیین مسائل فعلی جامعه و راه‌حل مربوطه در چارچوب نظریات ایشان (با محوریت نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران") می‌پردازیم.

زمان: چهارشنبه، ۱۴۰۲/۲/۱۳، ساعت ۱۷ تا ۱۹

مکان: کرمانشاه، چهارراه نوبهار، نبش کوچه‌ی ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه‌کتاب»

ارائه‌دهنده: دکتر وحید احسانی (پژوهشگر، فعال فرهنگی-اجتماعی)

⬅️ حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
مستبدستیزیِ استبدادزا! (۲)

👈 متن زیر «خلاصۀ یادداشت» است، متن کامل را از اینجا مطالعه بفرمایید 👉

در قسمت اوّل یادداشت، برخی روش‌هایی توضیح داده شدند که گمان کرده‌ایم از طریق آنها ضربه‌های سنگینی به استبداد وارد می‌کنیم غافل از آنکه این روش‌ها بازتولیدکنندۀ استبداد و تشدیدکنندۀ آن بوده‌اند و موجب شده‌اند این بیماری بیش‌ازپیش در اعماق جامعه ریشه بدواند.

استبداد مانند یک کوه یخی شناور در آب است؛ آنچه بیشتر ما به عنوان «استبداد» می‌شناسیم، بخش نمایان استبداد است که فقط ۱۰ درصد آن را تشکیل می‌دهد.

بیشتر اقداماتی که برای مبارزه با استبداد انجام داده‌ایم، نوک قلّه (بخش بیرون از آب کوه یخی) را هدف گرفته‌اند، این اقدامات ممکن است به حاکمان مستبد آسیب زده یا حتّی آنها را حذف کرده باشند امّا بخش زیرین و پنهان آن را تقویت کرده‌ است.

استبداد (خودمحوری و خودکامگی) اقتضائات خاص خودش را دارد که عبارتند از: تمامیت‌خواهی، مطلق‌نگری، دشمن‌انگاری، نادیده‌انگاری یا تحقیر «دیگری»، دوقطبی‌سازی (یا با ما یا دشمن ما)، آرمان‌گرایی، انواع خشونت‌ورزی و غیره. بارها دیده‌ام (و احتمالاً دیده‌اید) که گفتار و رفتار بسیاری از کسانی که خودشان را آزادی‌خواه (مبارزه‌کننده علیه استبداد) می‌دانند حاوی تمام این موارد است.

معجزۀ «به نظرم»!

در جامعه‌ای با حکومتی استبدادی، برای نوع کنشگری مردم دو حالت را در نظر بگیرید؛ حالت اوّل این که مردم به‌صورت خودمطلق‌انگار (با قاطعیت تمام و بدون اینکه سرسوزنی احتمال بدهند که ممکن است دیدگاه‌ آنها صحیح یا کامل نباشد) به مخالفت با حکومت استبدادی بپردازند و حالت دوّم آن که با رویکردی غیرمطلق‌انگار (با در نظر گرفتن احتمال اشتباه یا ناکامل بودن دیدگاهشان) از حکومت استبدادی طرفداری کنند.

به نظرم، در چنین جامعه‌ای، اگر همگی قبل از بیان نظرات خود از عبارت معجزه‌گرِ «به نظرم» استفاده کنند و در پایان نیز اذعان کنند که «اینها نظرات من بودند و چه بسا اشتباه باشند» و اگر کاربرد «به نظرم» و «اذعان به احتمال اشتباه بودن دیدگاه خود» رواج پیدا کند و نهادینه شود، استبداد امکان وجودی خود را از دست می‌دهد.

در جامعه‌ای که «مطلق‌گویی» تابو شده باشد (چنان قبیح باشد که کسی به ذهنش هم خطور نکند که دیدگاه خود را به عنوان حق مطلق بیان کند)، استبداد امکان وجود و بقا ندارد. بنابراین، کسانی که با رویکرد، رفتار و ادبیاتی مطلق‌گرایانه کنشگری می‌کنند، ولو در حال مبارزه با ظواهر استبداد (حاکمان مستبد و حکومت استبدادی) باشند، در واقع امکان وجود، استمرار و بازتولید استبداد را تقویت می‌کنند. در مقابل، کسانی که کنشگری‌شان مطلق‌گرایانه نباشد، ولو از حاکمان مستبد و حکومت استبدادی طرفداری کنند، در واقع امکان وجود و استمرار استبداد را تضعیف می‌کنند.

در پایان، لازم است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا دیدگاه و فهم حال حاضر نگارنده است و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

قسمت اوّل یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا!(۱)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Audio
🔈 صوت جلسه پنجاهم

عنوان: تحلیل مسائل فعلی جامعه بر اساس نظریه "تضاد دولت و ملت در ایران"

👈 محتوای این قسمت: بیان نکات مهمی بر اساس نظریات دکتر همایون کاتوزیان، که به زعم ارائه‌دهنده، معمولا مورد غفلت قرار می‌گیرند.

🎙ارائه‌دهنده: وحید احسانی

💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
🌹 روز ملّی توسعه فرخنده باد 🌹

روز ملّی توسعه را به تمامی فعّالان فرهنگی، اجتماعی و مدنی ایران که با وجود مسائل و مشکلات متعدد و موانع بسیار امیدوارانه، بی‌هیاهو، آهسته‌وپیوسته، صلح‌طلبانه و آگاهی-مدار در راستای اصلاح، بهبود و آبادانی ایران عزیز گام برمی‌دارند تبریک و شادباش گفته، از پروردگار مهربان برای آنان تندرستی، نشاط، طول عمر با عزّت، توفیق روزافزون و فرجام نیک خواستارم.


در برگه‌های تقویم مناسبت‌های زیادی (اعم از دلچسب و نچسب) وجود دارند، امّا جای «روز ملّی توسعه» هنوز خالی است.


پویش فکری توسعه (پویشی با محوریت دکتر محسن رنانی که پیشنهاد دهندۀ ثبت این مناسبت است) فلسفۀ نام‌گذاری 16 اردیبهشت هر سال به نام «روز ملّی توسعه» را چنین توضیح می‌دهد: ...

متن کامل این یادداشت را می‌توانید از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید (زمان تقریبی مطالعۀ متن کامل: 3 دقیقه) 👇
https://vrgl.ir/qp2I3

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
رفراندوم؛ "راه‌حل" یا "دموکراسی استبدادی"؟!

👈 متن زیر «خلاصۀ یادداشت» است، متن کامل را از اینجا مطالعه بفرمایید 👉

به نظرم در برخی شرایط «نظر اکثریت را به عنوان مبنای تصمیم‌گیری قراردادن» منطقی، واقع‌بینانه و عملیاتی نیست.

دموکراسی (رجوع به نظر اکثریت) در جایی معنا پیدا می‌کند که هیچ‌یک از گزینه‌های تصمیم به گونه‌ای نباشد که به مرگ، حذف یا سختی زیاد برای یک گروه منجر شود، درغیراینصورت، بدیهی است که آن گروه نفس «رجوع به رأی اکثریت» را نخواهد پذیرفت.

شرایط بالا وقتی فراهم می‌شود که فضای ارتباطی طرفینِ اختلاف از حالت «ستیزِ حذفی» خارج شده باشد، یعنی در مورد مسائل حسّاسی که روی زندگی آنها تأثیر بسیار زیادی دارد به توافق رسیده باشند و بعد در مورد تصمیمات جزئی بر اساس رأی اکثریت پیش بروند.

علاوه بر این، دموکراسی یک «ظاهر» دارد و یک «روح، باطن یا فلسفۀ وجودی». گاهی ظاهر دموکراسی (انتخابات، رفراندوم، مبناقراردادن رأی اکثریت و غیره) در راستای روح و باطن آن (مدارا، به‌رسمیت‌شناختن و لحاظ‌کردن دیگری، فاصله‌گرفتن از مطلق‌گرایی و خشونت‌ورزی، توافق مسالمت‌آمیز و غیره) قرار می‌گیرد و گاهی این دو با هم تعارض پیدا می‌کنند. به طور مشخص، برای طرفداران دموکراسی، در مواجهه با کسانی که به هر دلیل، «مبناقراردادن نظر اکثریت» را قبول ندارند، دو گزینه و انتخاب وجود دارد؛ یا باید برای محقق کردن ظواهر دموکراسی، روح، باطن و فلسفۀ وجودی آن را زیر پا بگذارند (مخالفان دموکراسی را حذف یا ظواهر دموکراسی را با زور و خشونت بر مخالفان آن تحمیل کنند) یا برای پایبندی به روح و باطن آن، از ظواهرش کوتاه بیایند.

جامعۀ ما در سپهر سیاسی خود هنوز نتوانسته است از تضادّ تاریخیِ «دولت-ملّت» (حکومت-مردم) خارج شود، تحوّل (دگردیسی، موتاسیون) بنیادین مورد نظر را تجربه و از «فضای تعاملاتی مبتنی بر ستیزِ حذفی» به «فضای تعاملاتی مبتنی بر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» جهش کند. در این بستر، ازیک‌سو، گروه سنّت‌گرا و مشروعه‌خواه می‌خواهد فهم خودش را از دین بر سایرین (غیردین‌داران و دین‌دارانی که دین را به گونۀ دیگری می‌فهمند) تحمیل کند و ازسوی‌دیگر، مشروطه‌خواهانِ مدرن‌گرا نیز خواهان این هستند که دموکراسی (مبناقراردادن نظر اکثریت) را بر سایرین (کسانی که به‌هردلیل، مبناقراردادن نظر اکثریت را قبول ندارند) تحمیل کنند.

در اینجا، «تمامیت‌خواهی» و «تحمیل خواست و دیدگاه خود بر دیگری» شرط لازم «بودن» (نمود، بروز و اثرگذاری داشتن) است.

برای ما فقط دو امکان وجود دارد: یا «استبداد دموکراتیک» یا «دموکراسی استبدادی»! یعنی یا جریانی استبداد را با استفاده از قالبی به ظاهر دموکراتیک، یا جریان دیگری، دموکراسی را با روشی مستبدانه بر قطب مقابل و قشر خاکستری تحمیل کنند! به بیانی دقیق‌تر، یا یک گروه دیدگاه، خواست و تشخیص خود را از طریق ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی، یا گروه دیگر ظواهرِ از هویت اصلی خود خارج‌شدۀ دموکراسی را به شکلی تمامیت‌خواهانه، استبدادی و خشونت‌آمیز بر سایرین تحمیل کنند!

به نظرم، برای جامعۀ ما و در شرایط فعلی، «رفراندوم» راه‌حل نیست و البته هیچ راه‌حل و نسخۀ مشخص دیگری هم وجود ندارد.  راه‌حل باید طی یک دگردیسی (موتاسیون، جهش) اجتماعی از بطن جامعه و از دل تعاملات و گفتگوهای طرفین اختلاف (یا لااقل معتدل‌ترهای گروه‌های مختلف)، خلق و زاییده شود.

شاید اوّلین نشانۀ نزدیک‌شدن ما به آن نقطۀ عطف سرنوشت‌ساز، پیدایش «پرسش» باشد؛ جامعۀ ما جامعۀ بدون پرسش است؛ همه همه‌چیز را با قاطعیت و اطمینان کامل می‌دانیم.

به نظرم، ما هنوز در مرحلۀ «چه نباید کرد؟» هستیم؛ باید منتظر باشیم که «چه باید کرد» از بطن جامعه و در نتیجه اندیشیدن، گفتگو و تعامل طرفین اختلاف زاییده شود.

در این مرحله، باید مراقب باشیم که شرایط ملتهب جاری، به سمت هیچ یک از دو سوی بام (آشوب و انقلاب ازیک‌سو و انسداد کامل سیاسی از سوی دیگر) سوق پیدا نکند. 

لازم است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا دیدگاه و فهم حال حاضر نگارنده است و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tg-me.com/notesofvahidehsani
Forwarded from آکادمینو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 ما هم مثل شما معتقدیم، علوم انسانی باید در جستجوی فضیلت باشد...

اما به‌دنبال پاسخ به‌ این سؤال هم بوده‌ایم که آیا علوم انسانی می‌تواند راهی به‌سوی یک کسب‌وکار موفق و البته فضیلت‌محور باشد؟

🔸 من، «سید امیرحسین بنی‌اشراف» ایده‌پرداز و یکی از بنیان‌گذاران «آکادمی کسب‌وکار علوم انسانی» هستم. من و همکارانم، تجربیات شغلی، تحصیل و تدریسمان را برای تأسیس این آکادمی به‌کار گرفته‌ایم...

🔹 این شروع راه ماست... به‌زودی، بیشتر برایتان خواهیم گفت.
__________

🔰 اولین آکادمی تخصصی کسب و کار علوم انسانی
@academynogroup
Forwarded from انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (M. M. Hatami)
سلام خدمت همه‌ی همراهان محترم اَفَک

در انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک) سعی کرده‌ایم به اندیشه‌های مختلف و متفاوت امکانِ حضور بدهیم. به اصول ”آزادی بیان“، ”گفت‌وگوی نقادانه“ و ”احترام متقابل“ پایبند بوده‌ایم. اجازه نداده‌ایم سایه‌ی سانسور و جناح‌بندی عقیدتی و سیاسی، امکانِ ”حقیقت‌طلبی“، ”کثرت‌گرایی“ و ”مشارکت فکری“ را محدود و محصور کند. هیچ‌گاه به خاطرمان نرسیده‌ است که آشکار یا پنهان خطِ فکری یا ایدئولوژیک خاصی را تبلیغ کنیم؛ بلکه کوشیده‌ایم از همه اندیشه‌های موجود استقبال کنیم و فضایی بی‌مخاطره و آرام برای ”گفت‌وگوی فکری بینِ طرفدارانِ اندیشه‌های مختلف“ فراهم کنیم. از هر کس که در هر رشته‌ای تخصص و مطالعه دارد، دعوت کرده و می‌کنیم در جمع کاملاً آزاد و مردمیِ ما مشارکت کند و اندیشه‌هایش را با ما و دیگران به اشتراک بگذارد.

امیدواریم فضایی که با لطف و همقدمیِ شما همراهانِ عزیز ایجاد کرده‌ایم و گسترش داده‌ایم، هر روز گسترده‌تر شود که در نهایت بتوانیم جامعه‌ای فعال از اندیشمندان و فرهیختگانِ دغدغه‌مند در سطح کرمانشاه فراهم آوریم و به قدر توان خود به توسعه‌ی فکری و فرهنگی استان کرمانشاه یاری رسانیم. از شما خواهش می‌کنیم انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک) را به دوستان اهل اندیشه و فرهیخته‌ی خود معرفی و از آن‌ها دعوت کنید در جلسات هفتگی انجمن حضور یابند.

با تشکر از لطف و همراهی همه‌ی شما
اَفَک


💠 انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah
2025/07/04 09:05:30
Back to Top
HTML Embed Code: