مغز احساسی، رانندهٔ ماشین آگاهی ماست؛ زیرا درنهایت ریشهٔ تمام تصمیمات ما در احساساتمان نهفته است. هر حرکتی از یک حس منشأ میگیرد.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
هر بار شما دردی را برطرف میکنید، درد دیگری جای آن را میگیرد. هرچه سریعتر آنها را از میان بردارید، سریعتر برمیگردند. ممکن است شدت درد کمتر شود، شکل آن تغییر کند، شاید هر دفعه کمتر از دفعهٔ قبل مصیبت به بار آورد، اما همیشه وجود خواهد داشت. درد جزئی از وجود ماست.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
خویشتنداری یک مشکل احساسی است. تنبلی یک مشکل احساسی است. به تعویق انداختن مسئولیتها یک مشکل احساسی است. نرسیدن به قلههای موفقیت یک مشکل احساسی است. شتابزده و بدون فکر دستبهکار شدن یک مشکل احساسی است. این افتضاح است؛ زیرا پیدا کردن راهحل برای مشکلات احساسی، بهمراتب سختتر از حل مشکلات منطقی است.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
اگر روراست باشیم، باید قبول کنیم بیشتر جنایاتی که جوامع کاپیتالیست غربی در صد سال گذشته مرتکب شدهاند نیز به نام امید رخ داده است: به امید آزادی اقتصادی و ثروت بیشتر در جهان. درست مثل تیغ جراحی، امید میتواند یک جان را نجات دهد یا از بین ببرد. میتواند به ما روحیه بدهد یا زمینگیرمان کند. امید هم مثل عشق و اعتماد، میتواند در اشکال سالم یا مخرب ظاهر شود. تشخیص تفاوت این دو حالت، گاهی بسیار دشوار است.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
بزرگسالی به معنای درک این واقعیت است که گاهی یک اصل انتزاعی، صرفاً بهخاطر خودش خوب و درست است. صداقت داشتن، حتی اگر امروز به شما آسیب بزند، حتی اگر به دیگران آسیب بزند، بازهم کار درستی است.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
اگر رابطهتان را با خودتان بهبود ببخشید، اثر جانبی مثبتی بر رابطهٔ شما با دیگران میگذارد و باعث میشود آنها هم بتوانند در رابطه با خودشان پیشرفت کنند، و این زنجیره ادامه خواهد داشت. دنیا اینگونه تغییر میکند. نه با تمسک به ایدئولوژیهای جهانشمول یا گرایش دستهجمعی به یک مسلک متفاوت یا امید بستن به رؤیایی از آیندهٔ روشن، بلکه با رسیدن هر فرد به بلوغ و کرامت انسانی، همین امروز، همینجا.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
اینشتین به زیبایی گفته است: «همانند آب جاری که تا پیش از مواجهه با موانع، بهنرمی در حرکت است، طبیعت انسان و حیوان هم بهنحوی است که هرگز از آنچه بر وفق مرادمان است، آگاه نمیشویم؛ آگاهی ما در گرو شکست ارادهٔ ماست، در این است که با موانع مواجه شویم. اما هرآنچه مخالف ماست، سد راه ارادهمان میشود و دلسردمان میکند، اثر خود را در لحظه، مستقیم و به روشنی بر ما اعمال میکند. درست همانطور که از سلامت کلیت جسم خود آگاه نیستیم و فقط به نقطهٔ کوچکی از پایمان میاندیشیم که کفشمان به آن فشار وارد میکند. پس ما به مجموع اعمال موفقیتآمیزمان توجه نمیکنیم، بلکه به خردهناملایماتی که موجب رنجشمان میشوند میاندیشیم.»
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
وجود انسان اساساً بیمعنی و بیهوده است.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
تعقیب خوشبختی، ریشهٔ فساد، اعتیاد، ترحم به نفس و خودتخریبگری است. اگر به تعقیب درد برویم، میتوانیم انتخاب کنیم چه دردی را وارد زندگیمان کنیم. و این انتخاب باعث معنادار شدن درد میشود و به همین دلیل، به زندگی ما نیز احساس معنادار بودن میبخشد.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
بشر یک طناب است که بین دیو و ابرانسان گره خورده است - طنابی بر فراز یک پرتگاه. خصلت عالی انسان این است که او یک پل است، نه یک دروازه: چیزی که در وجود انسان دوست داشتنی است، این است که انسان مقدمهای است برای رسیدن به چیزی عالیتر.
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون
همهچیز به فنا رفته – مارک منسون