همش فکر میکنم چطور میشه که بعضی آدما تمام دغدغشون میشه عمر طولانی...
یا زیبایی بی نقص...
یکی هر راهی و امتحان میکنه که فقط لاغر بشه
یکی هرروز که میره جلو آینه یه عیب رو خودش میذاره و میره سراغ یه عمل جدید...
وقتی تو گوگل سرچ کنی راه های عمر طولانی کلی راهکار نشونت میده
فلان چیزو نخور فلان کار و نکن
اگه عمر نوح هم داشته باشی اگه غذاهای مورد علاقتو نخوری، سراغ تفریحات مورد علاقت نری زندگی نکردی!
سعی نکن زیباترین باشی
لازم نیست همه عیباتو بپوشونی
تو همینطوری آفریده شدی
شاید چندسال بعد به خودت بیای و‌ببینی همه ی عمرت گذشت بی اونکه زندگی کنی!
خودتو همونطور که هستی دوست داشته باش و‌ از لحظه های زندگیت لذت ببر :)

#نادیا_نعمتی
نمک نشناسی ...
مثل یک بیماریِ مزمن ...
شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!
مهم نیست تو چقدر خودت را ...
خرجِ حالِ خوبشان کردی!
حالِشان که با تو خوب شد،...
دلیلِ حالِ بدت می شوند!
مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!
می روند ...
و شیفته ی آدم های جدیدِ ِ...
زندگیِ شان می شوند.
مهم نیست تو چقدر دردشان را ...
به جان خریدی!
درد می زنند به جانَت...
مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را ...
به دوش کشیدی!
در نهایت تنهایَت می گذراند....
لطفاً به فرزندانتان،
قدر شناس بودن را یاد دهید؛
این جا زخمِ خیلی ها ...
تازه ی همان نمک دانی ست ...
که شکست‌ !
#محیا_کاربخش
تجدید نظر در رابطه هایمان
یا مهم تر از آن نگاه عمیق تر و مهربانانه تر به خود...

آدم های پیچیده، آدم های مغرور، آدم های خاص جذابند اما چرا ما باید پذیرای این پیچیدگی و غرور باشیم...؟!
احترام، آرامش و مهربانی حق ماست
حق هر جنبنده ای روی کره خاکی....
من فکر میکنم این کشش عجیب به سمت آدم هایی که دوستمان ندارند و ماندن در  رابطه هایی که طرف مقابل با پیچیدگی ها و اختلالات شخصیتی اش آزارمان میدهد نه از خاص پسندی ما،
نه از دلبستگی بی حد به آن شخص که از  ندیده گرفتن خودمان سرچشمه میگیرد
انگار گُلی باشیم که کویر را برای زیستن برمیگزیند با این حال که حق انتخاب رشد و نمو در دشتی زیبا را هم دارد ...

پ.ن: لذت رابطه را با انتخاب غلط به دلپیچه ای احمقانه تبدیل نکنیم

#پريسا_زابلی_پور
منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگتر بود و جدیدتر به نظر می آمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی می کرد، آن یکی که کوچکتر بود و قدیمی تر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود; باتری اش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر. از افتادن گوشی ناراحت نشد، خونسرد خم شد و اجزای جدا شده را از روی زمین جمع کرد، لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت:« خیلی موبایل خوبی است، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته.» موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد:« اگر این یکی بود همان دفعه ی اول سقط شده بود... این یکی اما سگ جان است.» دو باره موبایل قدیمی را نشانم داد. گفتم:« توی زندگی هم همین کار را می کنیم، همیشه مراقب آدم های حساس زندگی مان هستیم، مواظب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم، اما آن آدمی که نجیب است، آن که اهل مدارا است و مراعات، یادمان می رود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است. حرفمان، رفتارمان، حرکت مان چه خطی می اندازد روی دلش.» چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار می دهد...
اگر گفت باید برم
جلوشو نگیر!
وقتی بخواد بره ، میره... ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش،
بخند و دست از خاطره ساختن بَرنَدار!
بزن زیر دماغش بگو آهای نری بگی بد بودا... گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر،
بهش نگو دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی!
نگو اگر زدی پای حرفات وایسی.
نصیحت نکن،
نفرین نکن،
فقط لحظه آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره!
وقتی رفت... بزن زیر گریه... یه هفته،
یه ماه،
یه سال،
همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطره هاتو بریز داخلش و روش خاک بریز.
یه شاخه گل بذار سر قبرش و بشین یه فاتحه ام بخون برای روزای خوبتون.
آخرین تصویر تو ازش میشه یه خاکسپاری مُجلل و روزی که مُرد؛ ولی آخرین تصویر اون از تو میشه یه آدم مهربونِ تکرار نشدنی!
اون هربار که یادِ تو میوفته میمیره...
فکر کنم این انتقام منصفانه اي باشه!
بنظرم آدم، بی‌دلیل به کسی فکر نمی‌کنه؛
بی‌دلیل کسی رو دوست نداره، بی‌دلیل کسی رو فراموش نمی‌کنه. بعضی از آدما، بدون اینکه خودشون بدونن خوبن، بدون اینکه حرف بزنی، حالت رو می‌فهمن، بدون اینکه لمسشون کنی، حست می‌کنن. بعضیا مرز آدم بودن رو رد می‌کنن، واسه همینه که ابدی می‌شن.
گاهی وقتا که دلم می‌گیره، به تو فکر می‌کنم، به خودم. به اينكه چرا دلتنگی هیچ راه درمانی نداره.
بعضی وقتا که دلم می‌گیره، پشت پنجره می‌شینم، بغض می‌کنم، به آسمون خیره می‌شم، شاید اونجا دوباره پیدات کنم. می‌گن خدا بزرگه؟ نه!؟
هروقت بی‌هوا یه یادت می‌افتم، به این فکر می کنم که شاید ..
شايد دلت برام تنگ شده باشه.
بعضی از آدما همیشه هستن، حتی اگه رفته باشن.
با كسي باشيد كه شما را بلد باشد...
كسي كه وقتي روي جدولهاي كنار جوي خيابان بدون تعادل راه مي رويد با لبخندي هوايتان را خواهد داشت كه زمين نخوريد
با كسي باشيد كه وقتي از قور قور قورباغه اي ديوانه حرف ميزنيد و ذوق مي كنيد، از اشتياق شما چشمانش برق بزند
كسي كه بفهمد عشقتان به باران و رنگين كمان را
بفهمد وقتي دلتان ميخواهد وسط خياباني شلوغ به آغوشش پناه ببريد، احمقانه نگاهتان نكند
با كسي باشيد كه بلد باشد چاي را چگونه مي نوشيد و شعر را چگونه مي خوانيد...
با كسي باشيد كه بلدتان باشد.... آنقدر كه پاي همه ي ديوانگي هايتان عجيب ديوانگي كند و حوصله اش ازينهمه شور به زندگي سر نرود ...
كسي را پيدا كنيد كه بلد بودن هم را بلد باشيد !
نازنين بيضايي
خودم را قانع کرده‌ام که آدم‌هایی که دوستشان دارم/داشتم/خواهم‌داشت، را آزاد بگذارم و مثل آلارم چندش‌آور ساعت‌های قدیمی، خودم را مدام یادشان نیندازم. من که توی دل‌شان نیستم ببینم چه خبر است و اوضاع چه شکلی‌ست؟ شاید احساس‌شان عوض شده‌باشد، شاید آدم دیگری مطابق معیارهاشان پیدا کرده‌باشند و از من حقیقتا کاری ساخته نباشد، شاید دلشان را زده‌باشم اصلا! چه اصراری‌ست به زور نگه‌شان دارم کنار خودم؟ من حق انتخاب می‌دهم و بر پدرش لعنت اگر کسی حواسش جای دیگری‌ست و کنار من بماند! من خودم را قانع کرده‌ام رفتن‌ها و نخواستن‌ها را بپذیرم و تاب بیاورم. کسی که واقعا مرا دوست دارد، مرا شبیه به آب می‌بیند، نیاز به یادآوری و حصار و اصرار نیست، ناخواسته به سمت من کشیده می‌شود و فقط مرا طلب می‌کند به‌وقت تشنگی و این بین، نوشیدنی‌های دیگری جواب نیست و فقط عطش او نسبت به مرا بیشتر می‌کند. او فقط آب می‌خواهد!
نشسته‌ام ببینم مایه‌ی حیات کدام بنده‌خدایی‌ام. کسی که زود به زود تشنه‌اش بشود و مدام سراغ مرا بگیرد.

#نرگس_صرافیان_طوفان
حرف مردم چقدر براتون مهمه ؟

زندگي كوتاهتر از اينه كه بخواي با فكر اينكه مردم دربارت چه فكري ميكنن سرگردون باشي.

تمام كارهايي كه تو دنيا ميكني مربوط به تو و خداي توئه ، نگران حرفهاي پشت سرت نباش ، آينده پيش روت فرصت نگاه كردن به عقب رو نداره بجنگ و دست از مبارزه برندار.

اگر حرف پشت سرت بود ، يعني موفقي اگه دوستت دشمنت شد يعني به پيروزي نزديكي . با قضاوت اين جماعت نه كسي مومن واقعي شد نه دزد سابقه دار!

پس نگران حرف مردم نباش !
آدم‌ها کِش نیستند!

توی ذوق دیگران نزنیم، به هم ضدحال نزنیم. این‌طور همدیگر را آزار ندهیم.
تاحالا هیچ موردی در تاریخ بشریت ثبت نشده که کسی گفته باشد: از بس خوب ضدحال میزنه و ذوقم رو کور میکنه عاشقش شدم! عاشقش موندم!
هر بار که این کار را می‌کنیم آدم‌های دور و برمان یک‌قدم عقب می‌روند، یک‌قدم دورتر می‌شوند... و اندک‌اندک آن‌قدر دور که با هم غریبه می‌شویم.
آدم‌ها که دور شدند دیگر سر جای اول برنمی‌گردند. آدم‌ها کِش نیستند..‌.

#احسان_محمدی
تجدید نظر در رابطه هایمان
یا مهم تر از آن نگاه عمیق تر و مهربانانه تر به خود...

آدم های پیچیده، آدم های مغرور، آدم های خاص جذابند اما چرا ما باید پذیرای این پیچیدگی و غرور باشیم...؟!
احترام، آرامش و مهربانی حق ماست
حق هر جنبنده ای روی کره خاکی....
من فکر میکنم این کشش عجیب به سمت آدم هایی که دوستمان ندارند و ماندن در  رابطه هایی که طرف مقابل با پیچیدگی ها و اختلالات شخصیتی اش آزارمان میدهد نه از خاص پسندی ما،
نه از دلبستگی بی حد به آن شخص که از  ندیده گرفتن خودمان سرچشمه میگیرد
انگار گُلی باشیم که کویر را برای زیستن برمیگزیند با این حال که حق انتخاب رشد و نمو در دشتی زیبا را هم دارد ...

پ.ن: لذت رابطه را با انتخاب غلط به دلپیچه ای احمقانه تبدیل نکنیم

#پريسا_زابلی_پور
منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگتر بود و جدیدتر به نظر می آمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی می کرد، آن یکی که کوچکتر بود و قدیمی تر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود; باتری اش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر. از افتادن گوشی ناراحت نشد، خونسرد خم شد و اجزای جدا شده را از روی زمین جمع کرد، لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت:« خیلی موبایل خوبی است، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته.» موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد:« اگر این یکی بود همان دفعه ی اول سقط شده بود... این یکی اما سگ جان است.» دو باره موبایل قدیمی را نشانم داد. گفتم:« توی زندگی هم همین کار را می کنیم، همیشه مراقب آدم های حساس زندگی مان هستیم، مواظب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم، اما آن آدمی که نجیب است، آن که اهل مدارا است و مراعات، یادمان می رود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است. حرفمان، رفتارمان، حرکت مان چه خطی می اندازد روی دلش.» چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار می دهد...
اگر گفت باید برم
جلوشو نگیر!
وقتی بخواد بره ، میره... ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش،
بخند و دست از خاطره ساختن بَرنَدار!
بزن زیر دماغش بگو آهای نری بگی بد بودا... گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر،
بهش نگو دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی!
نگو اگر زدی پای حرفات وایسی.
نصیحت نکن،
نفرین نکن،
فقط لحظه آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره!
وقتی رفت... بزن زیر گریه... یه هفته،
یه ماه،
یه سال،
همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطره هاتو بریز داخلش و روش خاک بریز.
یه شاخه گل بذار سر قبرش و بشین یه فاتحه ام بخون برای روزای خوبتون.
آخرین تصویر تو ازش میشه یه خاکسپاری مُجلل و روزی که مُرد؛ ولی آخرین تصویر اون از تو میشه یه آدم مهربونِ تکرار نشدنی!
اون هربار که یادِ تو میوفته میمیره...
فکر کنم این انتقام منصفانه اي باشه!
بهم ميگي تحمل كن، درست ميشه.
درست شدن تا يه جايي ارزش داره، تا يه جايي لبخند رضايت رو لبت مياره. از يه جايي به بعد حتي اگه همه چيز درست بشه هم ارزشي نداره تو رو خوشحال نميكنه، تو رو راضي نميكنه.
چيزي كه تو ٥ سالگي تو ويترين مغازه ديدي و خواستي وقتي ٢٠ سالگي بهت بدن ديگه خوشحالت نميكنه، غذايي كه يكشنبه هوس كردي وقتي جمعه بهت بدن ديگه راضيت نميكنه.
حرفي كه امروز بايد آرومت كنه رو چند روز بعد بشنوي ديگه خاصيت نداره. همينه! زندگي همه چيزش يا خيلي زوده يا خيلي ديره. سرِ موقع هاش هم اونقدر كمه كه خاطرات به ياد مونديمون ميشه.

#مهاب_خلیفپور
اول از همه برايت آرزومندم كه عاشق شوي،
و اگر هستي، كسي هم به تو عشق بورزد،
و اگر اينگونه نيست، تنهائيت كوتاه باشد،
و پس از تنهائيت ، نفرت از كسي نيابي.
آرزومندم كه اينگونه پيش نيايد، اما اگر پيش آمد،
بداني چگونه به دور از نااميدي زندگي كني.
برايت همچنان آرزو دارم دوستاني داشته باشي ،
ازجمله دوستان بد و ناپايدار،
برخي نادوست، و برخي دوستدار
كه دست كم يكي در ميانشان
بي ترديد مورد اعتمادت باشد.
وچون زندگي بدين گونه است،
برايت آرزو مندم كه دشمن نيز داشته باشي ،
نه كم و نه زياد ، درست به اندازه ،
تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار دهد ،
كه دست كم يكي از آنها اعتراضش به حق باشد ،
تا كه زياده به خود غره نشوي .
و نيز آرزومندم مفيد فايده باشي
نه خيلي غير ضروري ،
تا در لحظات سخت
وقتي ديگر چيزي باقي نمانده است
همين مفيد بودن كافي باشد تا تو را سر پا نگهدارد.
همچنين ، برايت آرزومندم صبور باشي
نه با كساني كه اشتباهات كوچك ميكنند
چون اين كار ساده اي است ،
بلكه با كساني كه اشتباهات بزرگ و جبران ناپذير ميكنند
و با كاربرد درست صبوري ات براي ديگران نمونه شوي .
و اميدوارم اگر جوان هستي
خيلي به تعجيل، رسيده نشوي
و اگر رسيده اي، به جوان نمائي اصرار نوررزي
و اگر پيري ، تسليم نااميدي نشوي
چرا كه هر سني خوشي و ناخوشي خودش را دارد
و لازم است بگذاريم در ما جريان يابند.
اميدوارم حيواني را نوازش كني
به پرنده اي دانه بدهي ، و به آواز يك سهره گوش كني
وقتي كه آواي سحرگاهيش را سر مي دهد .
چرا كه به اين طريق
احساس زيبائي خواهي يافت ، به رايگان.
اميدوارم كه دانه اي هم بر خاك بفشاني
هرچند خرد بود باشد
و با روئيدنش همراه شوي
تا دريابي چقدر زندگي در يك درخت وجود دارد....
بعلاوه آرزومندم پول داشته باشي
زيرا در عمل به آن نيازمندي
و براي اينكه سالي يك بار
پولت را جلو رويت بگذاري و بگوئي : اين مال من است.
فقط براي اينكه روشن كني كدامتان ارباب ديگري است!
و در پايان ، اگر مرد باشي ، آرزومندم زن خوبي داشته باشي
واگر زني ، شوهر خوبي داشته باشي
كه اگر فردا خسته باشيد ، يا پس فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانيد تا از نو بياغازيد .
اگر همه ي اينها كه گفتم فراهم شد
ديگر چيزي ندارم برايت آرزو كنم!
🧡😌
#ویکتور_هوگو
توقع داشت همان لحظه ببخشمش
اما من باید به وسعت زخمی که زده بود از او دور می‌شدم.
شاید زمان میتوانست مانند یک کاردک پوسته‌های آزار دهنده را از لایه‌های روحم جدا کند، شاید بعدها مجالِ احساسات لطیف‌تری پیش می‌آمد...

#پریسا_زابلی_پور
با نورِ فلاشِ گوشى از خواب پريد
حواسم نبود خاموشش كنم
دوست نداشتم اين صحنه رو از دست بدم
هميشه شبا براى چند دقيقه ديرتر از اون ميخوابيدم
تا قبل از خواب يه دلِ سير نگاش كنم!
مادربزرگم رو توى خواب از دست دادم
بچه بودم خيلى
يه شب خوابيد و ديگه چشماشو باز نكرد
اين مدل رفتنِ آدما هميشه فكرمو مشغول ميكرد
از يه طرف فكر ميكردم اينطور رفتن راحته،بى دغدغه،بى درد
شب چشماتو ميبندى و ميرى توى خواب عميق...
از يه طرف ميگفتم مگه ميشه آدما بدونِ خداحافظى برن
بدونِ اينكه بهمون آمادگىِ رفتنشون رو بدن
مگه رفتنِ بدون خداحافظى داريم اصن؟!
اين ترس تو وجودم موند
گاهى ميشد نصفه شب
ميرفتم بالا سر مامان بابام و
نفس كشيدنشون رو ميشنيدم
خيالم كه راحت ميشد،ميخوابيدم...
با نورِ فلاشِ گوشى از خواب پريد
-چيكار ميكنى ديوونه نصفِ شبى؟
دارى عكس ميگيرى؟!
+خودت ميگى ديوونه!ديوونه ها كارشون واسه بقيه عجيبه،
اما براى خودشون دنيايى دارن كه هيچكس نميفهمه!
خبر نداشت آلبوم عكساى گوشيم
پر از عكساىِ خودشه با چشماى بسته
چشمايى كه ميترسم يه روز مالِ من باز شه و مالِ اون نه
آدماى دوست داشتنىِ زندگيتون رو
قبل از خواب
يه دلِ سير نگاه كنيد
چشماش رو بوسيدم و چشمام رو بوسيد و خوابيديم
#علي_قاضي_نظام
🗯 نرگس

شب ، واژه ی تلخیست برای کسانی که دنیا بر وفقِ مرادشان نبود !
چیزی شبیهِ جعبه سیاهِ هواپیماست ...
فرصتی برای مرور خاطرات تلخ زندگی و نداشته هایشان ...
من و شما آنقدرها بد اقبال نبودیم ، باورکنید ... !
همین که فرصت و موقعیت داریم لم بدهیم ، به گوشی هایمان زل بزنیم و دنبال پیام هایِ شب بخیر برای هم باشیم ...
خیلی ها در همین لحظه ، درهمین تاریکیِ شب ، دنبالِ کارتنی به وسعتِ بدبختی هایشان می گردند ، تا امشب را رویِ آن صبح کنند ...
خیلی ها در حسرت یک جرعه آب برای نوشیدن هستند و خیلی ها دنبال لقمه ای نان برای سیر شدن ...
شب بخیرهایمان را آهسته تر بگوییم مبادا به گوششان برسد ...
مبادا بغض هایشان در سرمایِ بی تفاوتیمان قندیل شود
کاری اگر برای روزگار سردشان نمی کنیم ، لااقل کمی آرام تر شب هایمان را بخیر کنیم ...!
" من ، مهم ترين است " . اين را خوب به خاطر بسپاريد و بدانيد كه شما از هر كسى مهم تر هستيد . بسيارى از افراد براى رضايت ديگران قيد آرزوهاى خود را ميزنند و در آخر تبديل به فردى دل مرده و افسرده ميشوند ، علت چيست ؟ آنها خود را به اندازه كافى دوست ندارند و هنوز به اين باور نرسيده اند كه : " من ، مهم ترين است " . آرزو ميتواند شغل باشد ، ميتواند هنر باشد ، ميتواند عشق باشد ، ميتواند هر چيزى باشد ... هرگز براى رضايت موقتى ديگران ، قيد رضايت دائمى دل و وجود خود را نزنيد . بى معناست ! چيزى را نخواهيم چون ديگران آن را نميخواهند ! پس تكليف " من " چيست ؟! آيا " من " تشكيل شده است از ديگران ؟ اگر پاسخ خير است كه قطعا همينطور است ، پس چرا بايد طبق ميل ديگران تصميم گرفت ؟ اين ديگران ميتواند هر كسى باشد ... هرگز اجازه ندهيد كسى تا حدى روى شما تاثير گذار باشد كه شما به خاطر او قيد آرزوهاى خود را بزنيد . فراموش نكنيد : " من ، مهم ترين است " .

✏️ #سهيل_شهابى
چيزی كه آدم رو پير میكنه، گذر زمان نيست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و بريزه توی خودش؟
كلمه روی كلمه بچينه و شهر و كوچه‌هاش رو بالا پايين كنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر چقدر توو دار، يه جايی بالاخره كم مياره.
يه جايی میبينی خسته‌ای از اين خودت و خودت بودن، از اين بی‌شنونده بودن.
مثل آدم در حال سقوط، دست میندازی كه فقط پيداش كنی... در حد دو كلمه!
در حد يه سلام و خداحافظی ساده، در حد اينكه فقط به خودت قوت قلب بدی كه آروم باش، يكی هست.
اينكه مثل اسپند روی آتيشی، اينكه آدم به آدم خيابونا رو می‌گردی تا پيداش كنی، يعنی حرف داری، حرف!
توی زندگی هر آدمی، بايد كسی باشه تا حرفايی كه دلت نمی‌خواد ديگران بدونن رو بهش بگی...
كسی كه خيلی مهم نباشه كيه و كجاس، فقط و فقط بودنش مهم باشه!
بايد كسی باشه كه بهش بگی: «يه لحظه صبر كن، منو ببين! هيچی نگو، هيچی... فقط به من گوش كن! باهات حرف دارم، حرف...»
حرف نزدن، آدم رو پير میكنه...
2024/05/03 14:43:36
Back to Top
HTML Embed Code: