Telegram Web Link
هشدار درباره داروی ریزش موی مردان که با خودکشی مرتبط است

پژوهشی تازه از دانشگاه عبری اورشلیم زنگ خطر را درباره داروی فیناستراید به صدا درآورده است؛ دارویی که میلیون‌ها مرد در سراسر جهان برای درمان ریزش مو مصرف می‌کنند، اما یافته‌های تازه نشان می‌دهد ممکن است خطر افسردگی و خودکشی را به‌طور چشمگیری افزایش دهد.

بر پایه مرور تحلیلی پروفسور مایر برِزیس، این دارو بیش از بیست سال است با عوارض روانی جدی از جمله افسردگی، اضطراب و تمایل به خودکشی مرتبط شده، ولی نهادهای ناظر و شرکت سازنده، از جمله مرک و سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA)، در واکنش به هشدارها کوتاهی کرده‌اند.

داده‌های گردآمده از سامانه‌های گزارش عوارض دارویی در آمریکا، سوئد، کانادا و اسرائیل نشان می‌دهد کسانی که فیناستراید مصرف کرده‌اند، به‌مراتب بیشتر از افراد عادی دچار اختلالات خلقی یا افکار خودکشی شده‌اند. برزیس می‌گوید: دیگر شواهد پراکنده نیستند، بلکه الگوهای همسانی از کشورهای مختلف داریم و نتایج برای سلامت عمومی فاجعه‌بار است.

پژوهش تخمین می‌زند صدها هزار نفر ممکن است از افسردگی ناشی از مصرف این دارو رنج برده باشند و صدها مورد مرگ بر اثر خودکشی رخ داده باشد. با وجود هشدارهای مکرر، FDA تازه در سال ۲۰۱۱ افسردگی و در ۲۰۲۲ تمایل به خودکشی را به برچسب دارو افزود، اما نه به‌صورت هشدار جعبه‌سیاه که برای خطرات جدی الزامی است.

فیناستراید با مهار تبدیل تستوسترون به دی‌هیدروتستوسترون (DHT) عمل می‌کند، اما در این فرایند تعادل نورو‌استروئیدهایی مانند آلوپرگنانولون را نیز بر هم می‌زند؛ ترکیباتی که در تنظیم خلق و احساسات نقش دارند. مطالعات حیوانی نشان داده‌اند این دارو می‌تواند موجب التهاب عصبی و تغییر ساختار هیپوکامپ شود.

افزون بر این، شماری از بیماران پس از قطع مصرف همچنان از علائم ماندگار موسوم به «سندروم پس از فیناستراید» رنج می‌برند: بی‌خوابی، حملات پانیک، اختلال شناختی و افکار خودکشی که ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها ادامه یابد.

به گفته برزیس، نهادهای دارویی و شرکت مرک در انجام مطالعات ایمنی پس از تأیید دارو کوتاهی کرده‌اند. او خواستار اصلاح فوری نظام نظارت دارویی، توقف موقت بازاریابی فیناستراید برای مقاصد زیبایی، و ثبت اجباری سوابق دارویی در پژوهش‌ها مربوط به خودکشی شده است.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 Psychiatrist 🔗 ScieTechDaily
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سه وسیله در حمام نباید با دیگران مشترک استفاده شود: حوله، مسواک و تیغ اصلاح.

پژوهش تازه‌ای از دانشگاه گریفیث نشان می‌دهد که میکروب‌ها، ویروس‌ها و قارچ‌های بیماری‌زا می‌توانند روی این وسایل برای مدت طولانی زنده بمانند؛ از چند ساعت تا چند ماه.

حوله‌های مشترک می‌توانند باکتری Staphylococcus aureus را منتقل کنند که گاه به عفونت‌های شدید منجر می‌شود. مسواک‌های مشترک ممکن است ناقل ویروس‌های خطرناک مانند هپاتیت C، ویروس تب‌خال (HSV-1) و Epstein-Barr باشند. تیغ اصلاح نیز به‌دلیل تماس با خون می‌تواند ویروس‌های خونی و پاپیلوماویروس عامل زگیل را انتقال دهد.

افراد دارای زخم، دیابت یا سیستم ایمنی ضعیف بیشتر در معرض خطرند. هرچند احتمال ابتلا در یک‌بار استفاده کم است، کارشناسان تاکید می‌کنند که نباید استفاده مشترک از وسایل شخصی حمام را به عادت تبدیل کرد.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 Theconversation
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
این بنر ثابت میکند که تفکر کوروش سازی از ترامپ واقعا وجود داشته و دارد، و در این زمینه دوتا تحلیل نوشتیم در طول سال.
کشف راز طول عمر خارق‌العاده موش‌های کور برهنه

دانشمندان چینی راز تازه‌ای از طول عمر شگفت‌انگیز موش‌های کور برهنه را فاش کرده‌اند؛ جانورانی که با اندازه‌ی کوچک خود تا حدود ۳۷ سال عمر می‌کنند، یعنی چندین برابر سایر جوندگان.
پژوهش تازه نشان می‌دهد یکی از دلایل این عمر طولانی، نوعی تغییر ژنتیکی در یک پروتئین ایمنی به نام cGAS است که در این گونه حیوان، توانایی ترمیم DNA را افزایش می‌دهد.

پروتئین cGAS در بیشتر جانوران وظیفه دارد وقتی DNA در بیرون از هسته سلول ظاهر می‌شود ـ نشانه‌ای از عفونت یا سرطان ـ زنگ خطر را به صدا درآورد. اما در انسان و موش، وجود آن درون هسته اثر معکوس دارد و موجب تضعیف ترمیم DNA و افزایش جهش‌ها می‌شود. این فرایند در گذر زمان به پیری سلولی و سرطان می‌انجامد.

به گفته ژی‌یونگ مائو از دانشگاه تونگ‌جی شانگهای، در موش کور برهنه چهار آمینواسید کلیدی در ساختار cGAS تغییر کرده و همین تفاوت باعث شده پروتئین درون هسته، به‌جای مهار، فرایند ترمیم DNA را تقویت کند. زمانی که این چهار آمینواسید در نسخه موش کور به شکل انسانی تغییر یافت، اثر مفیدش از بین رفت. برعکس، وقتی در نسخه انسانی جایگزین همان چهار آمینواسید شد، توانایی ترمیم افزایش یافت.

پژوهشگران حتی مگس‌های میوه را با نسخه موش کور این پروتئین اصلاح ژنتیکی کردند و مشاهده کردند طول عمر آنها از حدود ۶۰ به نزدیک ۷۰ روز رسید.

مائو می‌گوید اگر بتوان با فناوری‌های ویرایش ژن یا انتقال mRNA، سلول‌های انسان را وادار به تولید نسخه موش کور از cGAS کرد، شاید بتوان ظرفیت ترمیم DNA و در نتیجه طول عمر را افزایش داد؛ هرچند اجرای آن در بدن انسان بسیار دشوار است. راه واقع‌گرایانه‌تر می‌تواند یافتن داروهای مولکولی کوچکی باشد که رفتار نسخه انسانی این پروتئین را شبیه موش کور تغییر دهند.

ورا گوربونُووا از دانشگاه راچستر نیز این یافته را تأیید می‌کند و یادآور می‌شود که پیش‌تر نشان داده بود مولکولی به نام اسید هیالورونیک نیز در طول عمر بالای این جانور نقش دارد. او می‌گوید تنظیم فعالیت cGAS از طریق دارو یا اصلاح ژنتیکی می‌تواند راهی برای بهبود سلامت و افزایش عمر انسان باشد.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 Science

مرتبط:

راز زنده ماندن موش صحرایی برهنه در شرایط بدون اکسیژن

پستانداری که پیر نمیشود و میتواند کلیدی دیگر برای ایده افزایش طول عمر در درانسان شود

آشنایی با گونه های جانوری؛ موش حفار برهنه

استفاده از ژن موش حفار برهنه برای افزایش طول عمر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نورون‌هایی که تعیین می‌کنند چه کسی برنده می‌شود و چه کسی تسلیم می‌شود

پژوهشگران موسسه علوم و فناوری اوکیناوا (OIST) به تازگی نورون‌های خاصی را شناسایی کرده‌اند که رفتارهای اجتماعی حیوانات در مواجهه با شکست را کنترل می‌کنند و بینش جدیدی درباره زیست‌شناسی تسلط و تسلیم ارائه می‌دهند. این پژوهش نشان می‌دهد که در موش‌های نر، نورون‌های موجود در بخش دورسومدیال استریاتوم مغز، معروف به اینترنورون‌های کولینرژیک، اثر «بازنده» را تنظیم می‌کنند؛ به این معنا که شکست‌های گذشته رتبه اجتماعی آینده فرد را کاهش می‌دهد.

زمانی که این نورون‌ها حذف شدند، موش‌ها دیگر پس از باخت رفتارهای تسلیم نشان ندادند، در حالی که اثر «برنده» همچنان حفظ شد. این یافته‌ها نشان می‌دهد که مدارهای مغزی متفاوتی رفتارهای پیروزی و شکست را هدایت می‌کنند و می‌توانند به توضیح دینامیک‌های انعطاف‌پذیر اجتماعی در انسان‌ها کمک کنند.

حذف اینترنورون‌های کولینرژیک اثر «بازنده» را در موش‌ها مسدود کرد؛ این پایه عصبی «شکست» است. مسیرهای مغزی جداگانه‌ای تسلط ناشی از پیروزی و شکست را کنترل می‌کنند. این یعنی مدارهای متقاوتی دارند.‌
حال ساختارهای مغزی مشابه در انسان‌ها می‌تواند به روشن شدن رفتارهای اجتماعی انسان کمک کند.

سلسله‌مراتب اجتماعی در موش‌ها

پژوهشگران با استفاده از آزمون لوله سلطه، ساختارهای اجتماعی موش‌ها را تعیین کردند. در این آزمون، موش‌ها از دو انتهای یک لوله وارد می‌شوند و موش غالب حق تقدم را به دست می‌آورد.

با انجام آزمون‌ها در چند روز متوالی، مشخص شد کدام موش‌ها در گروه غالب و کدام در پایین سلسله‌مراتب قرار دارند. سپس موش‌ها جفت شدند و بر اساس نتایج مسابقات، جایگاه اجتماعی آن‌ها در قفس تغییر کرد.

دکتر مائو-تینگ هسو، نویسنده اصلی پژوهش توضیح می‌دهد:
تجربه پیروزی، موش‌ها را در مسابقات آینده غالب‌تر می‌کند و تجربه شکست، موش‌ها را کمتر غالب می‌سازد. در این مطالعه مشخص شد که اثر بازنده ناشی از فعالیت نورون‌های کولینرژیک است.

زیست‌شناسی شکست

گروه گانگلیون پایه مغز که بیشتر در زمینه بیماری پارکینسون شناخته شده است، همچنین در تنظیم رفتارهای انعطاف‌پذیر نقش دارد. یکی از زیرمجموعه‌های آن، دورسومدیال استریاتوم، شامل نورون‌های کولینرژیک است که قبلاً به تصمیم‌گیری انعطاف‌پذیر مرتبط بوده‌اند.

حذف انتخابی این نورون‌ها نشان داد که مسیرهای مغزی پیروزی و شکست متفاوتند: اثر بازنده مختل شد، اما اثر برنده دست نخورده باقی ماند. این موضوع نشان می‌دهد که اثر برنده احتمالاً مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش و اثر بازنده مبتنی بر تصمیم‌گیری انعطاف‌پذیر و پردازش زمینه‌ای است.

انعکاس در رفتارهای انسانی


با وجود اینکه این پژوهش محدود به موش‌های نر بود، یافته‌ها می‌تواند روشن‌کننده رفتارهای اجتماعی انسان باشد:
سلسله‌مراتب انسانی پیچیده‌تر است و تسلط در یک محیط ممکن است در محیط دیگر تغییر کند.

تشابه ساختارهای مغزی بین موش و انسان ممکن است به کشف مکانیزم‌های انعطاف‌پذیری اجتماعی و تأثیر تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انطباق اجتماعی در انسان کمک کند.

پرسش‌های کلیدی پاسخ داده شده


این مطالعه چه چیزی درباره نوروساینس سلسله‌مراتب اجتماعی کشف کرد؟
نورون‌های خاص در دورسومدیال استریاتوم شناسایی شدند که نحوه تأثیر شکست بر جایگاه اجتماعی را کنترل می‌کنند و پایه عصبی اثر «بازنده» را آشکار می‌کنند.

تفاوت پیروزی و شکست در مغز چیست؟
اثر برنده مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش است، در حالی که اثر بازنده شامل تصمیم‌گیری انعطاف‌پذیر و پردازش زمینه‌ای است.

چرا این یافته‌ها برای انسان مهم است؟
با توجه به شباهت‌های ساختاری مغز موش و انسان، این نتایج می‌تواند توضیح دهد که چگونه تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انعطاف‌پذیری اجتماعی تأثیر می‌گذارد.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 CellPress
🔗 Neuroscience news
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آیا هوش مصنوعی روزی نوبل می‌برد؟
برخی دانشمندان می‌گویند تا دهه آینده ممکن است

پژوهشگران می‌گویند هوش مصنوعی در آستانه جهشی تاریخی در علم است. مدل‌های زبانی و سامانه‌های خودکار حالا می‌توانند داده تحلیل کنند، آزمایش طراحی کنند و حتی فرضیه‌های تازه بسازند. پروژه‌ای به نام چالش نوبل تورینگ که نخستین‌بار در سال ۲۰۱۶ توسط هیروآکی کیتانو از سونی مطرح شد، هدفی بلندپروازانه دارد: ساخت سامانه‌ای که بدون دخالت انسان کشفی در حد نوبل انجام دهد.

روس کینگ از دانشگاه کمبریج باور دارد چنین دانشمند هوش مصنوعی شاید تا پیش از ۲۰۳۰ به سطحی برسد که شایسته نوبل باشد. اما بسیاری از پژوهشگران تردید دارند، چون مدل‌های کنونی از داده‌های انسانی تغذیه می‌شوند و خلاقیت واقعی ندارند. یولاندا گیل از دانشگاه کالیفرنیا می‌گوید برای رسیدن به آن نقطه باید سرمایه‌گذاری کلان در پژوهش بنیادی انجام شود، نه فقط در مدل‌های زبانی تولیدی.

در سال‌های اخیر، هوش مصنوعی در تقریبا همه مراحل پژوهش علمی حاضر شده است: از رمزگشایی زبان حیوانات و پیش‌بینی برخورد ستارگان گرفته تا طراحی واکنش‌های شیمیایی در آزمایشگاه‌های خودکار. نمونه‌ای پیشرو سامانه Coscientist در دانشگاه کارنگی ملون است که با تکیه بر مدل‌های زبانی بزرگ، واکنش‌های پیچیده را طراحی و اجرا می‌کند.

با این حال، هنوز هیچ سامانه‌ای نتوانسته پژوهش کاملا خودکار انجام دهد. بررسی ۵۷ عامل هوش مصنوعی در مؤسسه آلن نشان داد که تنها ۱٪ آن‌ها توانستند یک پروژه علمی کامل را از ایده تا تحلیل نهایی انجام دهند. این ضعف ناشی از ناتوانی در درک مفاهیم بنیادی است؛ مدل‌ها اغلب تنها الگوها را تقلید می‌کنند، نه اصول را.

پژوهشگرانی چون سوبارائو کامبامپاتی از دانشگاه آریزونا می‌گویند تجربه زیسته انسانی هنوز در علم جایگزین‌ناپذیر است. برای رسیدن به «دانشمند مصنوعی» واقعی باید سامانه‌ها بتوانند درباره شیوه تفکر خود نیز تأمل کنند؛ یعنی نوعی فرااستدلال یا توانایی ارزیابی منطق خودشان. گیل هشدار می‌دهد تمرکز افراطی بر مدل‌های زبانی فعلی ممکن است این مسیر را عقب بیندازد.

در کنار این بحث‌های فنی، نگرانی‌های اخلاقی نیز مطرح است. دو پژوهشگر از ییل و پرینستون هشدار داده‌اند که تکیه بیش از حد به هوش مصنوعی در علم می‌تواند خطاها را افزایش دهد و فرصت‌های پژوهشی را برای نسل جوان از بین ببرد. شاید روزی ماشین‌ها بتوانند کشفی در حد نوبل انجام دهند، اما هنوز روشن نیست آیا باید چنین آینده‌ای را واقعاً بخواهیم.

سام آریامنش /Nature

🚀 @ofoghroydad
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وضعیت موجود و یک فاکتور احساسی جدید با احتمال رخ دادن کم

تروریست‌ها، در حالی که تنها یک گام با نابودی کامل فاصله داشتند، گروگان‌ها را آزاد کردند. در پی این اقدام، ارتش اسرائیل به‌صورت محدود از خطوط مقدم عقب‌نشینی کرد.

اکنون با فروکش کردن فضای احساسی ناشی از آزادی گروگان‌ها، محورهای اصلی جنگ ـ که از ابتدا بر سر آن‌ها شکل گرفته و ادامه یافته بود ـ بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته‌اند: خلع‌سلاح کامل حماس و تشکیل دولت فلسطینی مستقل، بدون وابستگی سیاسی و نظامی به این گروه.

با این حال، در تحلیل‌های موجود معمولا عاملی نادیده گرفته می‌شود که هرچند احتمال وقوع آن پایین است، نمی‌توان آن را به‌طور کامل کنار گذاشت: امکان اتخاذ تصمیمی احساسی و غیرمنطقی از سوی دولت اسرائیل. چنین تصمیمی می‌تواند ناشی از موج عاطفی ناشی از آزادی گروگان‌ها و فشار سیاسی داخلی(تغییر رویکرد ترامپ) باشد و در نتیجه، به چشم‌پوشی از هدف اصلی یعنی خلع‌سلاح کامل حماس یا توقف پیشروی نظامی در صورت عدم تسلیم این گروه بینجامد.

در شرایط کنونی، بخش عمده‌ای از غزه در کنترل اسرائیل است.
ارتش اسرائیل از برتری نظامی و حمایت غربی و عربی برخوردار است.
در میان فلسطینیان نیز، هرچند احساسات ضداسرائیلی همچنان وجود دارد، اما نفرت از حماس در میان بسیاری از آنان به‌شدت افزایش یافته و مشروعیت سیاسی این گروه به‌طور جدی تضعیف شده است.
در نتیجه، حماس در وضعیت بحرانی قرار دارد و از هیچ اهرم فشار موثری برخوردار نیست.

در چنین وضعیتی، دو مسیر اصلی پیش‌روی حماس قرار دارد:

۱. پذیرش تدریجی خلع‌سلاح و کناره‌گیری از عرصه نظامی و سیاسی، با هدف حفظ جان رهبران و بازماندگان خود.(نابودی با گفت‌وگو49%)

۲. ادامه مسیر مقاومت و امتناع از تسلیم، که در نهایت منجر به پیشروی دوباره اسرائیل برای نابودی کامل ساختار نظامی حماس خواهد شد(نابودی با جنگ49%).

بنابراین آینده حماس به احتمال قوی تنها نابودی است و مسئله این است: از راه گفت‌گو یا ادامه جنگ(بیش از 99%)

اگر حماس از راه نرم خلع سلاح نشود احتمال دارد در صورت آغاز دوباره و تشدید درگیری، این عملیات تا ریشه‌کنی کامل حماس ادامه یابد؛ اما همچنین ممکن است پس از رسیدن به سطحی از تلفات و فشار، حماس این‌بار ناچار به پذیرش خلع‌سلاح شود و جنگ متوقف گردد. در هر دو حالت، این گروه آینده‌ای جز نابودی ندارد.

با این حال، همان فاکتوری بسیار کم‌احتمال اما قابل‌توجه نیز باقی می‌ماند: امکان آنکه اسرائیل تحت‌تأثیر فضای احساسی ناشی از آزادی گروگان‌ها، از نابودی نظامی حماس صرف‌نظر کند و صرفا با حفظ محاصره و کنترل بخش‌هایی از غزه، وضعیت موجود را برای مدت طولانی ادامه دهد. در این سناریو، نه صلح واقعی برقرار می‌شود و نه جنگ پایان‌یافته تلقی می‌شود؛ بلکه وضعیت مبهم و فرسایشی فعلی برای سال‌ها ادامه می‌یابد، بی‌آنکه نتیجه‌ای روشن و قطعی به‌دست آید.1%

سام آریامنش

• عدد هم اضاف کردم تا متوجه باشید که درواقع به چه میزان یک موضوع «کم اهمیت و ظریفی» را وارد کرده‌ایم.

• اینکه نتانیاهو اکنون تصمیمش را عوض کرد و می‌خواهد به شرم الشیخ برود خود یک‌ نمونه از تغییر تصمیم‌گیری سیاسی تحت احساسات ناشی از آزادی گروگان‌ها و نقش ترامپ است.(این خبر تازه آمده و هنوز تایید رسمی نشده(تکذیب شد+ پس این مثال غیرقابل استفاده میشود اما خللی به فاکتور جدید یعنی نقش احساسات در تغییر تصمیم‌گیری، وارد نمیکند))
این در صورت تایید در ادامه، نمونه‌ای از موضوع جدیدی است که وارد معادله کردیم: تاثیر احساسات بر روی تغییر تصمیم‌گیری
که اگر رخ بدهد یکی از بزرگترین اشتباهات اسرائیل از زمان موجودیت سیاسی‌‌ش تاکنون خواهد بود.
به همین دلیل نوشتیم، اما احتمال رخ دادنش(صرف نظر از خلع سلاح) بسیار کم است.
فیزیکدان‌ها برای اولین بار در آزمایشگاه، یک توهم نادر از حرکت اجسام با سرعت نزدیک به نور را شبیه‌سازی کردند؛ پدیده‌ای که به «اثر ترل-پنروز» معروف است.

یکی از پیامدهای نسبیت خاص اینشتین این است که اجسام با سرعت بالا در جهت حرکتشان فشرده به نظر می‌رسند؛ پدیده‌ای به نام انقباض لورنتس. این اثر تاکنون به‌صورت غیرمستقیم در آزمایشگاه‌های شتاب‌دهنده‌های ذرات تایید شده است. اما در سال ۱۹۵۹، ریاضیدان راجر پنروز و فیزیکدان جیمز ترل نشان دادند که یک ناظر با دوربین، در واقع جسم فشرده را نمی‌بیند؛ بلکه به دلیل اختلاف زمان رسیدن نور از نقاط مختلف جسم، جسم به‌صورت چرخیده یا قابل دیدن از پشت به نظر می‌رسد.

برای شبیه‌سازی این اثر، پژوهشگران از پالس‌های لیزری فوق سریع و دوربین‌های گیت‌شده استفاده کردند. روش کار بدین صورت بود:

۱. یک مکعب با طول ضلع حدود ۱ متر و یک کره آزمایشی انتخاب شد.


۲. پالس‌های لیزر بسیار کوتاه (هرکدام حدود ۳۰۰ پیكوثانیه یا یک دهم میلیاردم ثانیه) به جسم تابانده شد.


۳. دوربین تنها در همان لحظه کوتاه باز شد و نور بازتابیده از جسم را ثبت کرد تا یک «برش نوری» ایجاد شود.


۴. بعد از هر برش، جسم به اندازه‌ای جابه‌جا شد که شبیه سرعت نزدیک به نور حرکت کند (برای مکعب ۴.۸ سانتی‌متر و برای کره ۶ سانتی‌متر).


۵. تمامی برش‌ها ترکیب شدند تا تصویری از جسم در حال حرکت با سرعت نزدیک به نور ساخته شود.
نتایج شگفت‌انگیز بود؛ مکعب به نظر چرخیده می‌آمد و کره طوری دیده می‌شد که می‌توان پشت آن را هم دید. این چرخش فیزیکی نبود؛ بلکه یک توهم نوری ناشی از هندسه رسیدن نور به دوربین بود.

به گفته دامینیک هورنف، نویسنده اول مقاله، «دیدن این اثر در آزمایشگاه، نشان می‌دهد که حتی پیش‌بینی‌های صدساله می‌توانند به شکل بصری و قابل فهم در آزمایشگاه بازسازی شوند».

این تحقیق نشان می‌دهد که درک ما از نسبیت، نه تنها به محاسبات ریاضی، بلکه به نحوه دریافت نور و دید ما نیز وابسته است.
این شبیه‌سازی توسط تیم دانشگاه فناوری وین انجام شده است.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 Nature

کلیپ ها و توضیحاتی از جنبه‌های مختلف نسبیت خاص:
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
توضیح نظریه نسبیت انیشتین؛ نظریه نسبیت اینشتین بر پایه دو اصل است
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ترامپ در سخنرانی‌های امروزش یک‌ جمله‌ی قابل تامل گفت که احتمالا سیاست خارجه این دولت فعلی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی را نشان میدهد و علت اصلی دستور توقف جنگ ۱۲ روزه را مشخص می‌کند:

«عالی می‌شود اگر بخواهیم با ایران هم صلح کنیم. مگر خوب نیست؟ آن‌ها (مقامات جمهوری اسلامی) هم خسته شده‌اند. آیا آن‌ها دوباره می‌خواهند بروند و در دل کوه حفاری کنند (اشاره به تأسیسات هسته‌ای) در حالی که آن‌ها می‌خواهند در قدرت بمانند؟»

یعنی این دولت فعلی آمریکا با سر قدرت ماندن رژیم مشکلی ندارد مادامی که به سراغ ساختن تاسیسات هسته‌ای نرود.
اگر حکومت به سمت ساختن تاسیسات هسته‌ای بدون توافق با آمریکا در هرجایی برود، احتمالا اینجاست که جنگ دوباره آغاز می‌شود و اینبار مستقیما برای سقوط رژیم حاکم.
حال باید دید رژیم رفتارهای مشکوک در جهت ساختن تاسیسات هسته‌ای با هر نیتی را انجام میدهد یا نه منتظر میمانند تا حداقل دوره‌ی ترامپ تمام شود سپس به سراغ مذاکره برود ـ آن هم در جایی که احتمالا رهبر فعلی‌اش عمرش تمام شده و جانشینش روی کار است.
چون پایان این دوره‌ی ترامپ، سال‌ها طول می‌کشد و ممکن است تا پایانش مردم زیر بار تحریم‌ها خرد شوند و آغاز به شورش کنند. ‌
احتمالا شما نیز متوجه شده‌اید که این سالها نام‌های بی‌معنی و بدون ریشه‌ای را که متعلق به هیچ ریشه‌ای در این خاک نیست را بر روی فرزندان دختر میگذارند به طوری که بر روی آنها در همه عمر تاثیر میگذارند. تغییر نام در ایران آزاد نیست و محدودیت‌های جدی مذهبی دارد.‌ بیشتر افراد نمیتوانند نام مذهبی‌شان را به نامی غیرمذهبی و در کل دلخواه تغییر دهند. اما می‌توانند نام بی‌معنی و با گسست فرهنگی خودش را به نامی دلخواه تغییر دهد. در گذشته چندین پژوهش و تحلیل فرستاد‌ه‌ایم؛ اینکه چرا و چگونه نام بر روی شما و دیگران تاثیر میگذارد.

نام، نه فقط یک برچسب شناسایی بلکه بخشی از هویت اجتماعی درونی‌شده است.
نام، حامل معنا، تاریخ و هویت جمعی است. در جوامعی که پیوندهای فرهنگی گسسته شده‌اند، انتخاب نام‌های بی‌ریشه اغلب بازتابی از بحران هویت یا تلاش برای تمایز نمایشی است، نه انتخابی آگاهانه. این پدیده در روان‌شناسی فرهنگی با عنوان symbolic alienation شناخته می‌شود؛ یعنی فاصله‌گرفتن ناخودآگاه از نظام معنایی بومی و جست‌وجوی هویت در الگوهای تهی و تقلیدی.

در ایرانِ امروز، این روند به‌ویژه در نام‌گذاری دختران شدت یافته است. والدین می‌خواهند متفاوت باشند، اما نتیجه اغلب تولید نام‌هایی است که نه در سنت ایرانی(فارسی و سایر زبان‌های درون کشور) و نه در نظام زبانی جهان جایگاهی ندارند. چنین نام‌هایی نه ریشه دارد، نه موسیقی، نه تصویر ذهنی. نام اگر معنا ندهد، حس تعلق هم نمی‌سازد؛ و انسانی که حس تعلق ندارد، در برابر جامعه آسیب‌پذیرتر می‌شود.

از دیدگاه علمی، اثر نام بر شخصیت و سرنوشت اجتماعی فرد به‌خوبی مستند شده است.
در روان‌شناسی اجتماعی و علوم شناختی، این پدیده با عنوان Name-Effect یا Implicit Egotism شناخته می‌شود. چند پژوهش مهم در این حوزه عبارت‌اند از:

١. پژوهش Pelham, Mirenberg & Jones (2002) در مجله Journal of Personality and Social Psychology نشان دادند افراد به‌صورت ناخودآگاه به چیزهایی جذب می‌شوند که با نام خودشان هم‌صدا یا هم‌ریشه است. به‌عبارت دیگر، نام جهت‌دهنده‌ی ناخودآگاه رفتار است.

٢. پژوهش Mehrabian & Piercy (1993) نشان دادند که شنونده‌ها بر اساس آوا و معنای نام، درباره‌ی جذابیت، هوش و قابلیت اجتماعی فرد قضاوت می‌کنند. نام‌های نامعمول یا بی‌معنا در ارزیابی اجتماعی، امتیاز پایین‌تری می‌گیرند.

٣. پژوهش Garwood, 1983 و Levine & Willis, 1994 ثابت کردند کودکانی با نام‌های غیرمعمول در محیط مدرسه بیشتر هدف تمسخر و طرد اجتماعی قرار می‌گیرند. این تجربه در بلندمدت با کاهش اعتمادبه‌نفس و رشد اضطراب اجتماعی مرتبط است.

٤. پژوهش Twenge, Campbell & Gentile (2012) در پژوهشی گسترده روی داده‌های نام‌گذاری در ایالات متحده نشان دادند افزایش انتخاب نام‌های خاص و بی‌ریشه همبستگی مستقیم با رشد خودشیفتگی فرهنگی دارد. یعنی هرچه جامعه خودمحورتر شود، والدین گرایش بیشتری به انتخاب نام‌های غیرمعمول و بی‌معنا دارند.

٥. پژوهش Laham, Koval & Alter (2012) در مجله Psychological Science نشان دادند که حتی در تصمیم‌های اقتصادی و قضایی، داوران و کارفرمایان نسبت به نام‌های آشنا یا معنادار قضاوت مثبت‌تری دارند.

بنابراین، انتخاب نام‌های بی‌ریشه فقط مسئله‌ای فرهنگی نیست، بلکه اثری واقعی و اندازه‌پذیر بر رفتار، فرصت اجتماعی و حتی سلامت روان دارد.

در ایران، ترکیب دو عامل یعنی محدودیت مذهبی در تغییر نام‌های سنتی و آزادی کامل در ثبت نام‌های ساختگی، موجب نوعی دو قطبی نامی شده است. از یک سو نام‌هایی با بار سنگین ایدئولوژیک، از سوی دیگر نام‌هایی تهی از معنا و هویت. نتیجه‌ی هر دو مسیر، تضعیف حس تعلق و انسجام فرهنگی است.

به زبان علمی، حذف معنا از نام، یعنی حذف نخستین نشانه‌ی زبانی از شبکه‌ی معنا در ذهن کودک. مغز کودک در سال‌های نخست با نام خود، ساختار هویتی‌اش را می‌سازد؛ اگر آن نام حامل بار مفهومی و موسیقایی نباشد، ارتباط عاطفی با خود نیز سست‌تر می‌شود.

سام آریامنش

🚀 @ofoghroydadd

شادی مهینی،‌ سرمربی تیم ملی فوتبال دختران نوجوان ایران است و الینا شهبازی، ویانا حق شناس، ویان کمانگر، یسنا جعفرنیا، فاطمه لطف زاده، مهرسا براری، سارا رهنما، تانیا قربانی، ترنم انصاری، دینا قربانی و مریم خلیلی ترکیب این تیم در مقابل عربستان بود.(این نام‌های مشخص شده، بازتاب گسست فرهنگی و بحران هویتی والدین این افراد هستند که تلاشی نمایشی برای متمایز شدن است.)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وقتی مینویسیم اسمی معنا نمیدهد، این آن چیزی نیست که تصور‌ می‌کنید.

شما تقریبا هر واژه‌ای بنویسید بلاخره در یک زبانی در دنیا، یک معنایی دارد.
موضوع اینجاست که این نام‌های وارداتی جدید، برای ایرانی‌ها بدون معنا هستند و هیچ حسی به شخص و مخاطب نمیدهد؛ ناآشنا هستند، غریبه با فرهنگ هستند؛ احساس تعلق نمیدهند، احساس همبستگی ایجاد نمیکنند.

به نظر نامحترم من، نام باید به گونه‌ای باشد که حسی یا داستانی یا شخصیتی یا صفتی را در ذهن فرد و نزدیکانش و مردم تداعی کند.
اسم باید مرتبط با فرهنگ خودی یا آشنا(یا غیرخودی ولی آشنا) باشد. وگرنه ممکن است به جدا افتادن فرد از گروه کمک کند ـ از نظر احساسی و روانی.

بنابراین نگویید این اسم‌ها که مشخص کردی معنا میدهد، بله میدهند، اما نه برای ما
تانیا وانیا ماسیا ماروون، اسمهای روسی فرانسوی ـ‌ایتالیایی که هیچ معنایی برای ما ندارند و فرد را به غریبه در جمع تبدیل میکنند.
پیش از کشف علم عصب‌شناسی، بسیاری از رفتارهای ناگهانی و ناتوانی‌های حرکتی یا ذهنی برای مردم غیرقابل‌فهم بود. وقتی کسی بی‌دلیل فلج می‌شد، زبانش بند می‌آمد یا رفتارش تغییر می‌کرد، هیچ‌کس نمی‌دانست در مغزش چه می‌گذرد. پس ذهن انسان، طبق طبیعت خود، علت را در بیرون جست‌وجو می‌کرد: ارواح، جن‌‌زدگی، خشم خدا یا نفرین یا چشم شور.

در واقع، مغز انسان برای بقا طوری تکامل یافته که در هر پدیده‌ای عاملی آگاه ببیند. این سازوکار به آن کمک می‌کرد تا در جهان پرخطر با احتیاط عمل کند (اگر بوته تکان خورد، شاید حیوانی در کمین است). اما همین توان، وقتی علم در کار نبود، منشأ باور به نیروهای ماورایی شد.

تا قرن هفدهم، پزشکی هم هنوز علت سکته را نمی‌دانست. تنها با پژوهش‌های توماس ویلیس بود که مفهوم جریان خون مغزی و انسداد رگ‌ها روشن شد و انسان فهمید ضربه ناگهانی سکته، نتیجه پارگی یا گرفتگی در مغز است، نه جن‌زدگی.

امروز می‌دانیم هر اندیشه، احساس و حرکت ما در بافت زنده‌ای به نام مغز ریشه دارد؛ اما ردپای آن جهان خیالی هنوز در زبان و فرهنگ ما زنده است.

با تجربه من، باورهای ۹۹ درصد دین‌داران و خرافه باوران مثل جن، روح‌، پری، خدا و غیره، بر روی خدای حفره‌ها سوار شده است و سپس بقیه باور‌های مذهبی بر روی این موجودات ماورایی.
یعنی ریشه‌ی مشکل، خدای حفره‌ها است.
این افراد، تقریباً تمام باورهای ضدعلمی و شبه‌علمی را ـ از طراحی هوشمند و تنظیم دقیق با عامل آگاه گرفته تا قانون جذب و معجزه و روح و هر باور نادرستی که بتوان تصور کرد ـ بر پایه‌ی خدای حفره‌ها بنا کرده‌اند.
به بیان دیگر، هر مخالفتشان با منطق و دانش، و هر رفتار اخلاقی یا غیراخلاقی‌شان، از همین الگو سرچشمه می‌گیرد.
اکثریت جمعیت سیاره، از مردم عادی تا دانشمندان و فیلسوفان، در همین دام فکری گرفتارند.

اما با این همه، هنوز شانس نجات دارند ـ تا زمانی که خلافش ثابت شود؛ چنانکه ما داشتیم.

اما خدای حفره‌ها چیست و چگونه کار می‌کند؟
در اینجا مطالعه کنید

دانایی ما دانش است؛ نادانی ما خداست.
برای هر فرد، هرچه دانش در ذهنش پیش می‌رود، قلمرو خدا ــ یعنی حوزه‌ی باورهای غیرعقلانی ــ کوچک‌تر می‌شود.
اما در بسیاری از انسان‌ها چنین نمی‌شود، و ریشه‌ی این ناتوانی بیشتر زیستی است تا آموزشی.
در بخشی از جمعیت، ساختار شناختی و تحلیلی مغز به‌گونه‌ای است که حتی اگر ده‌ها آموزگار و مروج، با ده‌ها روش متفاوت مفاهیم بنیادی را توضیح دهند، باز درک آن ممکن نیست.
برای چنین افرادی، که کم هم نیستند، تلاش مداوم فکری بی‌ثمر است. پس اگر پس از ماه‌ها تشخیص به همین نتیجه رسیدید، رها کنید؛ چون نه شما، نه هیچ‌کس دیگر، نمی‌تواند این نقص را جبران کند.

سام آریامنش

🚀 @ofoghroydadd
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تأثیر نابرابری اجتماعی بر مغز کودکان

پژوهشی تازه که توسط پژوهشگران کالج کینگز لندن، دانشگاه هاروارد و دانشگاه یورک انجام شده، نشان می‌دهد زندگی در جوامعی با توزیع نابرابر ثروت می‌تواند بر ساختار مغز کودکان اثر بگذارد و به احتمال بروز اختلالات روانی مرتبط باشد.

پژوهشگران در این پژوهش که در Nature Mental Health منتشر شده، داده‌های بیش از ۸۰۰۰ کودک ۹ تا ۱۰ ساله از ۱۷ ایالت آمریکا را بررسی کردند و ارتباط آن با شاخص جینی هر ایالت را تحلیل نمودند. شاخص جینی عددی بین صفر تا یک است که صفر نشان‌دهنده برابری کامل و یک بیانگر نابرابری شدید اقتصادی است.

پژوهشگران با استفاده از تصاویر MRI و fMRI ساختار و عملکرد مغز کودکان را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که کودکان ساکن در مناطق با نابرابری بالاتر، قشر مغز نازک‌تری دارند و سطح برخی مناطق مغزی آنها کاهش یافته است. همچنین ارتباط بین شبکه‌های مغزی در این کودکان دستخوش تغییر شده است. این تغییرات می‌تواند توضیحی برای ارتباط بین نابرابری در سطح ایالت و سلامت روان کودکان باشد.

جالب اینکه پژوهشگران این نتایج را جدا از عوامل خانوادگی مانند درآمد، تحصیلات والدین، دسترسی به خدمات بهداشتی و نرخ زندانیان در ایالت‌ها بررسی کردند تا تأثیر مستقیم نابرابری اجتماعی بر مغز مشخص شود. یافته‌ها حاکی از آن است که تأثیر نابرابری فراتر از وضعیت اقتصادی خانواده است و ساختار اجتماعی جامعه می‌تواند مسیر رشد مغزی و روانی کودکان را شکل دهد.

به گفته دیویانگانا راکش، نویسنده اصلی مقاله و استاد کالج کینگز لندن، این پژوهش نخستین گام مهم در بررسی ارتباط بین ویژگی‌های ساختاری جامعه و توسعه مغز کودکان است و می‌تواند در طراحی مداخلات اجتماعی برای کاهش اثرات نابرابری یا ارتقای رشد سالم مغز کودکان راهگشا باشد. پژوهشگران قصد دارند در آینده این نتایج را در داده‌های بین‌المللی و در کودکان بریتانیایی نیز بررسی کنند و رشد مغزی طولی را دنبال نمایند.

این پژوهش تأکیدی بر اهمیت توجه به نابرابری اجتماعی و پیامدهای آن بر سلامت روان و توسعه شناختی کودکان است و هشدار می‌دهد که حتی در خانواده‌های با وضعیت اقتصادی متوسط، نابرابری محیطی می‌تواند اثرات بلندمدت بر مغز و روان کودکان داشته باشد.

🚀 @ofoghroydad

🔗 Nature

مرتبط:

محققان دانشگاه کلمبیا: فقر بر رشد مغز کودکان اثر می‌گذارد

فروپاشی نمرات یا فروپاشی امید؟ نگاهی به فاجعه نمرات امتحان نهایی در ایران

سختی‌های دوران کودکی ممکن است به بافت سفید مغز آسیب بزنند و عملکرد شناختی را کاهش دهند
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پیشنهاد سرگرمی:

https://www.tg-me.com/ofoghroydadd/12302
بدن یک انسان هنوز به اندازه شامپانزه‌ها مو دارد؛ حتی شما.

تفاوت در تعداد فولیکول‌ها نیست، بلکه در نوع مو است: بیشتر موهای ما از نوع ولوس‌اند، یعنی نازک، کوتاه و بی‌رنگ، و به همین دلیل دیده نمی‌شوند.
در طول تکامل، وقتی انسان از جنگل به دشت‌های گرم آفریقا رفت، نیاز به خنک‌سازی از راه تعریق باعث شد موهای ضخیم بدن از بین بروند، اما ریشه‌هایشان باقی ماندند.

پس ما نه بی‌مو، بلکه پرموی خاموش هستیم؛ با میلیون‌ها موی ریز که هنوز یادگار نیاکان پشمالوی ما هستند.

🚀 @ofoghroydad
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا حیوانات باد معده تولید می‌کنند و کدامیک بدبوترین است؟

برای اکثر انسان‌ها، گوزیدن یا یک تسکین خوشایند است، یا یک لحظه شرم‌آور، یا فرصتی برای شوخی‌ اما در عمق دستگاه گوارش سایر حیوانات، گازها می‌توانند به‌عنوان ابزارهایی برای ترساندن، اقدامات دفاعی یا سلاح‌هایی برای قتل باشند.

™️کاری از گروه تکامل
🎙دوبله فارسی

🚀 @ofoghroydad

🎥 چرا انسان از بوی چس خودش خوشش می‌آید؟

🎥 دانش گوزیدن

#گوز #آخوند
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
این حیوانات نه‌چندان شبیه به انسان، دارای اثر انگشت‌هایی تقریبا هم‌شکل با انسان هستند.

در نگاه اول، کوالاها هیچ شباهتی به انسان ندارند؛ آن‌ها ساعات طولانی می‌خوابند، به آرامی روی شاخه‌های اکالیپتوس می‌چسبند و برگ‌ها را با صبر و حوصله می‌جوند. اما بررسی دقیق دست‌های نرم و پوشیده از خز آن‌ها نشان داده که خطوط و حلقه‌های ریز روی نوک انگشتانشان، دقیقا شبیه اثر انگشت انسان است.

این یافته موجب شگفتی دانشمندان شد و پرسش‌های مهمی درباره تکامل، چسبندگی و حس لامسه مطرح کرد. اثر انگشت‌ها در دوران جنینی شکل می‌گیرند و رشد آن‌ها از لایه اپیدرمی پوست آغاز می‌شود. فرآیندی مشابه رشد فولیکول‌های مو شروع می‌شود اما به‌طور ناگهانی متوقف می‌شود، و به جای فولیکول کامل، تنها یک برجستگی (ridge) ایجاد می‌شود. الگوهای کلی شامل حلقه‌ها، مارپیچ‌ها و قوس‌ها، نتیجه تعامل شیمیایی پیچیده بین سلول‌هاست که شبیه الگوی راه‌راه گورخر است. این امواج سلولی، مسیر رشد ریزش‌ها و شکل نهایی اثر انگشت را تعیین می‌کنند.

در اواسط دهه ۱۹۹۰، ماچی هنبِرگ، انسان‌شناس زیستی دانشگاه آدلاید، دریافت که دست‌های کوالا دارای حلقه‌ها و مارپیچ‌های دقیقا مشابه انسان هستند. حتی زیر میکروسکوپ، اثر انگشت آن‌ها می‌تواند با اثر انگشت انسان اشتباه گرفته شود. این یافته سوالی بنیادین مطرح کرد: چرا اثر انگشت وجود دارد؟

پژوهش‌ها نشان می‌دهد اثر انگشت‌ها علاوه بر ژنتیک، تحت تأثیر عوامل محیطی جنینی مانند مایع آمنیوتیک و وضعیت جنین شکل می‌گیرند، به طوری که هیچ دو انسانی اثر انگشت یکسان ندارند. پژوهش‌ها همچنین نشان داده‌اند که اثر انگشت‌ها نه تنها برای گرفتن بهتر اجسام، بلکه برای مدیریت رطوبت و افزایش کنترل لمس طراحی شده‌اند. وقتی انگشت با سطح سخت تماس می‌یابد، عرق از منافذ خارج و روی برجستگی‌ها پخش می‌شود و تعادل بین لغزش و خشکی ایجاد می‌کند. این مکانیسم، توانایی‌های حرکتی و دست‌کاری دقیق را در شرایط مختلف به میمون‌ها و انسان‌ها می‌دهد و مشابه آن در کوالاها باعث مهارت در گرفتن برگ‌ها و شاخه‌ها می‌شود.

اثر انگشت‌ها همچنین حس لامسه را تقویت می‌کنند. فیزیکدانان در پاریس دریافتند که این خطوط ریز ارتعاشات را هنگام لمس سطوح زبر تقویت می‌کنند و پیام‌ها را به پایانه‌های عصبی منتقل می‌کنند. این دانش الهام‌بخش طراحی پروتزها و فناوری‌های لمسی شده است.

با توجه به فاصله تکاملی بیش از ۱۰۰ میلیون سال بین انسان و کوالا، این شباهت نتیجه تکامل همگراست؛ یعنی دو گونه غیرمرتبط تحت فشارهای محیطی مشابه، ویژگی‌های یکسانی توسعه داده‌اند. برای کوالا، اثر انگشت‌ها برای چیدن برگ‌ها و حرکت روی شاخه‌ها به‌طور دقیق و ظریف تکامل یافته‌اند، در حالی که بستگان آن‌ها مانند کانگوروها و وامبت‌ها فاقد این ویژگی هستند.

اثر انگشت‌های کوالا، نمونه‌ای برجسته از هنر و خلاقیت تکامل کور است که نشان می‌دهد طبیعت بارها و از مسیرهای متفاوت، راه‌حل‌های مشابه برای بقا و کارآمدی ارائه می‌کند.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 ScienceDirect

🎥 اثر انگشت چطور تشکیل میشود؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پیش از آن‌که جنین انسان نر یا ماده شود، بدنش ساختاری بی‌تمایز دارد؛ اندام‌هایی که می‌توانند به هر دو جهت رشد کنند. مسیر پایه در انسان، زنانه است. تنها در صورتی که ژن کوچکی به‌نام SRY روی کروموزوم Y فعال شود، زنجیره‌ای از واکنش‌های هورمونی به‌راه می‌افتد که جنین را به‌سوی ساختار مردانه سوق می‌دهد.

اگر این ژن وجود نداشته باشد یا فعال نشود، جنین به‌طور طبیعی در مسیر زنانه رشد می‌کند. به همین دلیل زیست‌شناسان می‌گویند:
«زن بودن حالت پیش‌فرض طبیعت انسان است؛ مرد شدن نیاز به دستور ژنتیکی دارد.»

این فرایند معمولا بین هفته‌های ششم تا دوازدهم بارداری رخ می‌دهد و نشان می‌دهد که جنس زیستی نه دوگانه ساده، بلکه نتیجه پیچیده‌ای از ژن، هورمون و زمان است.

پژوهش‌های کلاسیک آلفرد جوست (۱۹۵۳) و منابعی چون Developmental Biology اثر اسکات گیلبرت این نکته را تأیید می‌کنند:
در غیاب ژن SRY، بدن مسیر زنانه را انتخاب می‌کند.

سام آریامنش
🚀 @ofoghroydad

🥇منابع:

Gilbert, S. F. Developmental Biology, 12th ed., Sinauer Associates.

Jost, A. (1953). "Problems of fetal endocrinology: The gonadal and hypophyseal hormones." Recent Progress in Hormone Research.

Sadler, T. W. Langman’s Medical Embryology, 15th ed., Wolters Kluwer.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پدیده «همسر سنت‌گرا» بازگشت به سنت نیست؛ فریادی برای ایجاد تعادل در زندگی مدرن

پژوهشگران مؤسسه جهانی رهبری زنان در دانشکده کسب‌وکار کینگز لندن به بررسی پدیده همسر سنتی‌خواه Tradwife پرداخته‌اند. همسر سنتی‌خواه به زنانی اشاره دارد که نقش‌های سنتی جنسیتی را می‌پذیرند و عمدتا بر خانه‌داری، مراقبت از فرزندان و حمایت از همسر تمرکز دارند و سبک زندگی ایده‌آل خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند. این جنبش با دنبال‌کنندگان میلیونی در شبکه‌های اجتماعی همراه شده است.

با این حال، یافته‌های پژوهشگران نشان می‌دهد که جذابیت این محتوا کمتر ناشی از تمایل به بازگشت به نقش‌های سنتی است و بیشتر فریادی است از سوی نسل جوان برای نشان دادن فشارهای غیرقابل تحمل زندگی مدرن، که شامل تعادل میان کار و زندگی خانوادگی می‌شود.

تحلیل داده‌ها:

پژوهشگران داده‌های چندین ساله بررسی نگرش‌های اجتماعی بریتانیا (۱۹۸۴ تا ۲۰۲۲) و بررسی جنسیت و نسل را تحلیل کردند. نتایج نشان داد نسل جوان گرایش‌های پیشرو بیشتری دارد و هنوز انتظار دارند که پدران در کارهای خانه و مراقبت از فرزندان شریک باشند.

در یک نظرسنجی از ۱۰۰۰ زن ۱۸ تا ۳۴ ساله مشخص شد که جذابیت محتوای «همسر سنتی‌خواه» بیشتر به دلیل زیبایی‌شناسی سادگی و فراغت و فاصله گرفتن از فشارهای شغلی و اجتماعی است، نه مدل شوهر نان‌آور و زن خانه‌دار.

هزینه‌های بالای مراقبت از کودکان و هنجارهای شدید والدگری نیز فشار زیادی بر مادران ایجاد کرده و باعث شده بسیاری از آن‌ها مجبور شوند بین کار و خانواده مصالحه کنند.


جستجوهای گوگل برای Tradwife(همسر سنتی‌خواه یا زن سنت‌گرا) طی پنج سال اخیر در اروپا، آمریکای شمالی و دیگر مناطق افزایش یافته و این واژه در سال ۲۰۲۵ وارد فرهنگ لغت انگلیسی کمبریج شده است.

تنها اقلیتی از زنان و مردان از نقش‌های سنتی حمایت می‌کنند؛ حدود ۱۰٪ معتقدند نقش مرد کسب درآمد و نقش زن مراقبت از خانه است، در حالی که بیش از ۶۰٪ معتقدند هر دو جنس باید به درآمد خانوار کمک کنند.

پژوهشگران هشدار می‌دهند که جذابیت Tradwife نشانه‌ای از فشارها و محدودیت‌های زندگی مدرن است و نه بازگشت به ارزش‌های خانوادگی گذشته.

نتیجه‌گیری:

پدیده Tradwife نمادی از تلاش زنان جوان برای مقابله با فشارهای کاری و خانوادگی است و نه آرزوی بازگشت به گذشته.

بسیاری از مادران مجبور به ترک بازار کار هستند و نه به دلیل انتخاب شخصی، بلکه به دلیل ساعت‌های کاری انعطاف‌ناپذیر و کمبود گزینه‌های مراقبت از کودکان، که منجر به ناامنی اقتصادی و مشکلات سلامت می‌شود.

نادیده گرفتن تاریخچه واقعی زنانی که در گذشته به دلیل وابستگی مالی و محدودیت قانونی آسیب‌پذیر بوده‌اند، ممکن است باعث رمانتیک‌سازی نادرست گذشته شود.

این روند هشداری است؛ اگر به آن پاسخ داده نشود، ممکن است نسل جدید زنان به سوی دیدگاه‌های اقتدارگرایانه خانواده سوق داده شوند که آزادی زنان را محدود می‌کند.

🚀 @Ofoghroydad

🔗 King's College London
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/10/22 14:47:24
Back to Top
HTML Embed Code: