نوبل صلح پیش رو هیجانانگیز است.
این دور، اعتبار این جایزه را برای مدت طولانی رقم میزند؛
اگر به ترامپ بدهند، اعتبار این جایزه برای مدت طولانی از بین میرود.
و اگر ندهند، اعتبار نمادین جایزه افزایش پیدا میکند، و این یعنی جلوی لابیهای غربی مقاوم است و مستقل است.
گرچه ذات این جایزه سیاسی است، و به شدت تحت تاثیر لابیهای غربی بوده است.
یک جایزه علمی یا اخلاقی نیست.
و این دور فرصتی هست که استقلال جایزه را اثبات کنند و به فردی خشونتگرا و متناقض با معیارهای صلح ندهند.
منتظر میمانیم.
این دور، اعتبار این جایزه را برای مدت طولانی رقم میزند؛
اگر به ترامپ بدهند، اعتبار این جایزه برای مدت طولانی از بین میرود.
و اگر ندهند، اعتبار نمادین جایزه افزایش پیدا میکند، و این یعنی جلوی لابیهای غربی مقاوم است و مستقل است.
گرچه ذات این جایزه سیاسی است، و به شدت تحت تاثیر لابیهای غربی بوده است.
یک جایزه علمی یا اخلاقی نیست.
و این دور فرصتی هست که استقلال جایزه را اثبات کنند و به فردی خشونتگرا و متناقض با معیارهای صلح ندهند.
منتظر میمانیم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خوشحالی مردم غزه از توافق ( از تسلیم حماس)
من از درونمایهی فاز اول توافق بیخبرم؛
اما آزادی گروگانها یعنی همان که نوشتیم، نابودی حماس در بعد از آن؛
یا با زبان خوش با ادامه توافق و خلع سلاح؛ یا به زور.
گروگانها را آزاد هم نمیکردند حماس نابود میشد.
پس تا اینجا گروگانها آزاد میشوند، ارتش اسرائیل عقب نشینی میکند.
سپس احتمالا میخواهند بر روی خلع سلاح و نجات جان سرانشان و باقیمانده افرادشان و عدم دخالت در آینده سیاسی غزه بحث کنند.
نتیجه چه میشود؟ اهمیتی ندارد؛
هر نتیجهای به معنای نابودی حماس است.
• یعنی اگر حماس در ادامه خلع سلاح را بپذیرد این برابر با نابودی سیاسی و نظامی است (نابودی به زبان خوش)
• اگر نپذیرد، اسرائیل ارتش را جلو میکشد و حماس را ریشه کن میکند. (نابودی با توسل به زور)
فقط تفاوت ظریفش اینجاست که اگر حماس خلع سلاح و عدم دخالت در آینده سیاسی غزه را بپذیرند این به نفع مردم غزه هست، هرچند باعث نابودی سیاسی خودش و خلع سلاح شدنش میشود.
در کل به محض رسیدن گروگانها به اسرائیل، حماس را از نظر سیاسی و نظامی نابود شده ـ چه از طریق جنگ چه از طریق توافق ـ بدانید.
قرار است گروگانها روز شنبه یا یکشنبه به اسرائیل بازگردند.
چیزی که عجیب است اینجاست که حماس میتوانست از اوایل دهه ۲۰۰۰ دخالتی در سیاست غزه نکند، تا غزه شکوفا شود؛ غزه خودش دولت داشت؛ حماس آمد دولت را تصاحب کرد، ۱۰۰ هزار نفر یهودی و عرب را در طول ۲۰ سال را کشت تا دوباره دولتی بدون حماس تشکیل شود! یک دور باطل به قیمت خون بیش از ۱۰۰ هزار نفر و از نظر شهری برگشتن به قبل از دوره تکامل گیاهان. غزه با خاک یکسان شده متاسفانه.
لزومی نداشت ۱۰۰ هزار نفر عرب و یهودی را به کشتن دهند تا تازه غزه را به همانجایی که از اول بود بازگردانند.
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
سال ۲۰۰۶:
غزه دولتی دارد، حماس به زور جنگ تصاحبش میکند.
سال ۲۰۲۵:
حماس در طول این ۲۰ سال، بیش از ۱۰۰ هزار نفر یهودی و عرب را میکشد، تا غزه دولتی داشته باشد که حماس بخشی از آن نباشد!
تمام آنچه در مورد سرنوشت حماس نوشتم حداکثر در ۳۰ روز آینده نهایی میشوند، با زبان خوش یا زور.
بعد از از بین رفتن سیاسی یا نظامی حماس، من فکر میکنم حتی ترامپ هم به کشورهایی بپیوندد که خواهان تشکیل فلسطین است.
اصلا تشکیل فلسطین، بدون گروههای افراطی، به نفع اسرائیل هم هست؛ یک همسایه که دیگر آرمان نابودی اسرائیل را ندارد و از نظر سیاسی قوی است، میتواند به کار خود اسرائیل هم بیاید و باعث شود دیگر گروهی افراطی در آنجا شکل نگیرد؛ درست مثل اردن، یا احتمالا سوریه و لبنان آینده.
وگرنه اسرائیل هرگز نمیتواند فلسطین را ضمیمه کشور خودش کند و این خیالی باطل است. چون حتی آمریکا هم در این زمینه مخالف است و همچنین بقیه کشورهای دنیا.
پس بهترین کار بعد از نابودی حماس، کمک به غزه و بازسازی آن و تبدیل کردنش به کشوری نرمال است؛ کشوری مرفه که مردم در جای مناسب تحصیل کنند و به افراطی تبدیل نشوند و سرشان گرم پیشرفت کشورشان باشد.
فقط اینجا یک مسئله مزخرف دینی وجود دارد و آن شهر اورشلیم یا بیت المقدس است. اینکه چطور باید تقسیم شود. اگر به من بود که آن منطقه مذهبی یهودیـاسلامی را صاف میکردم و جنگل کاری میکردم تا خیال همه راحت شود. چند میلیون نفر از ۴ هزار سال پیش تا امروز به خاطر این منطقه مذهبی خونشان ریخته شده است! تا به کی این جنون باید ادامه یابد.
قضیه طوری شده که این چند دهه بیشترین تاوانش را مردم کشور من دادهاند.
پس ما هم از نابودی حماس خوشحالیم، هم از تشکیل کشوری فلسطینی در آینده استقبال میکنیم، تا این جنون به پایان بپرسد لااقل برای دهه ها؛ چون بدون شک در آینده باز میگردد زیرا غالب انسانها روی هم رفته فراموشکار و نادان هستند و تاریخ را تکرار میکنند.
تمام این تلاشها برای تضمین صلح در چند دهه است، نه همیشه. هر صلحی روزی از هم میپاشد.
اما آزادی گروگانها یعنی همان که نوشتیم، نابودی حماس در بعد از آن؛
یا با زبان خوش با ادامه توافق و خلع سلاح؛ یا به زور.
گروگانها را آزاد هم نمیکردند حماس نابود میشد.
پس تا اینجا گروگانها آزاد میشوند، ارتش اسرائیل عقب نشینی میکند.
سپس احتمالا میخواهند بر روی خلع سلاح و نجات جان سرانشان و باقیمانده افرادشان و عدم دخالت در آینده سیاسی غزه بحث کنند.
نتیجه چه میشود؟ اهمیتی ندارد؛
هر نتیجهای به معنای نابودی حماس است.
• یعنی اگر حماس در ادامه خلع سلاح را بپذیرد این برابر با نابودی سیاسی و نظامی است (نابودی به زبان خوش)
• اگر نپذیرد، اسرائیل ارتش را جلو میکشد و حماس را ریشه کن میکند. (نابودی با توسل به زور)
فقط تفاوت ظریفش اینجاست که اگر حماس خلع سلاح و عدم دخالت در آینده سیاسی غزه را بپذیرند این به نفع مردم غزه هست، هرچند باعث نابودی سیاسی خودش و خلع سلاح شدنش میشود.
در کل به محض رسیدن گروگانها به اسرائیل، حماس را از نظر سیاسی و نظامی نابود شده ـ چه از طریق جنگ چه از طریق توافق ـ بدانید.
قرار است گروگانها روز شنبه یا یکشنبه به اسرائیل بازگردند.
چیزی که عجیب است اینجاست که حماس میتوانست از اوایل دهه ۲۰۰۰ دخالتی در سیاست غزه نکند، تا غزه شکوفا شود؛ غزه خودش دولت داشت؛ حماس آمد دولت را تصاحب کرد، ۱۰۰ هزار نفر یهودی و عرب را در طول ۲۰ سال را کشت تا دوباره دولتی بدون حماس تشکیل شود! یک دور باطل به قیمت خون بیش از ۱۰۰ هزار نفر و از نظر شهری برگشتن به قبل از دوره تکامل گیاهان. غزه با خاک یکسان شده متاسفانه.
لزومی نداشت ۱۰۰ هزار نفر عرب و یهودی را به کشتن دهند تا تازه غزه را به همانجایی که از اول بود بازگردانند.
سال ۲۰۰۶:
غزه دولتی دارد، حماس به زور جنگ تصاحبش میکند.
سال ۲۰۲۵:
حماس در طول این ۲۰ سال، بیش از ۱۰۰ هزار نفر یهودی و عرب را میکشد، تا غزه دولتی داشته باشد که حماس بخشی از آن نباشد!
تمام آنچه در مورد سرنوشت حماس نوشتم حداکثر در ۳۰ روز آینده نهایی میشوند، با زبان خوش یا زور.
بعد از از بین رفتن سیاسی یا نظامی حماس، من فکر میکنم حتی ترامپ هم به کشورهایی بپیوندد که خواهان تشکیل فلسطین است.
اصلا تشکیل فلسطین، بدون گروههای افراطی، به نفع اسرائیل هم هست؛ یک همسایه که دیگر آرمان نابودی اسرائیل را ندارد و از نظر سیاسی قوی است، میتواند به کار خود اسرائیل هم بیاید و باعث شود دیگر گروهی افراطی در آنجا شکل نگیرد؛ درست مثل اردن، یا احتمالا سوریه و لبنان آینده.
وگرنه اسرائیل هرگز نمیتواند فلسطین را ضمیمه کشور خودش کند و این خیالی باطل است. چون حتی آمریکا هم در این زمینه مخالف است و همچنین بقیه کشورهای دنیا.
پس بهترین کار بعد از نابودی حماس، کمک به غزه و بازسازی آن و تبدیل کردنش به کشوری نرمال است؛ کشوری مرفه که مردم در جای مناسب تحصیل کنند و به افراطی تبدیل نشوند و سرشان گرم پیشرفت کشورشان باشد.
فقط اینجا یک مسئله مزخرف دینی وجود دارد و آن شهر اورشلیم یا بیت المقدس است. اینکه چطور باید تقسیم شود. اگر به من بود که آن منطقه مذهبی یهودیـاسلامی را صاف میکردم و جنگل کاری میکردم تا خیال همه راحت شود. چند میلیون نفر از ۴ هزار سال پیش تا امروز به خاطر این منطقه مذهبی خونشان ریخته شده است! تا به کی این جنون باید ادامه یابد.
قضیه طوری شده که این چند دهه بیشترین تاوانش را مردم کشور من دادهاند.
پس ما هم از نابودی حماس خوشحالیم، هم از تشکیل کشوری فلسطینی در آینده استقبال میکنیم، تا این جنون به پایان بپرسد لااقل برای دهه ها؛ چون بدون شک در آینده باز میگردد زیرا غالب انسانها روی هم رفته فراموشکار و نادان هستند و تاریخ را تکرار میکنند.
تمام این تلاشها برای تضمین صلح در چند دهه است، نه همیشه. هر صلحی روزی از هم میپاشد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
افــــــق رویـــــداد
عمر یاغی، دانشگاه کالیفرنیا برکلی، ایالات متحده
این نوبل گرفته هم فلسطینی تبار هست.
والدینش پناهندگان فلسطینی در اردن بودهاند و خود عمر در اردن به دنیا آمده و در ۱۵ سالگی به آمریکا رفته است؛
که اگر ترامپ آن زمان حاکم بود احتمالا خود و خانوادهاش را اخراج میکرد.
والدینش پناهندگان فلسطینی در اردن بودهاند و خود عمر در اردن به دنیا آمده و در ۱۵ سالگی به آمریکا رفته است؛
که اگر ترامپ آن زمان حاکم بود احتمالا خود و خانوادهاش را اخراج میکرد.
افــــــق رویـــــداد
این نوبل گرفته هم فلسطینی تبار هست. والدینش پناهندگان فلسطینی در اردن بودهاند و خود عمر در اردن به دنیا آمده و در ۱۵ سالگی به آمریکا رفته است؛ که اگر ترامپ آن زمان حاکم بود احتمالا خود و خانوادهاش را اخراج میکرد.
۴ خط لابی در نوبل صلح وجود دارد
اوباما هم با لابی گری نوبل صلح گرفت.
اگر ترامپ هم این جایزه را ببرد خارج از این نیست.
چون این موضوع کاملا سیاسی است.
برخی پیام میدهند که نرگس محمدی هم چنین بوده، در پاسخ باید بگویم که من واقعا شخصا این فرد را نمیشناسم، تنها چیزی که میدانم به دلیل مبارزه در راه آرمانهایش حال هرچه که هستند، در زندان است.
برخی میگویند با گروه تروریستی مجاهدین ارتباط دارد، یا شوهرش ارتباط دارد، اما این ادعاها، تنها ادعا هستند.
بیشتر شما هم زمانی پشت حکومت بودید یا حداقل مخالف نبودید، ولی نوجوان بودید، در نهایت به مرور تغییر کردید.
ممکن است چنین افرادی اگر پیشینه روشنی نداشته باشند در افکارشان تغییر کرده باشند. انسان تغییر میکند.
آغوش ملت برای هرکسی که جنایتی مرتکب نشده، همیشه باز است.
اوباما هم با لابی گری نوبل صلح گرفت.
اگر ترامپ هم این جایزه را ببرد خارج از این نیست.
چون این موضوع کاملا سیاسی است.
برخی پیام میدهند که نرگس محمدی هم چنین بوده، در پاسخ باید بگویم که من واقعا شخصا این فرد را نمیشناسم، تنها چیزی که میدانم به دلیل مبارزه در راه آرمانهایش حال هرچه که هستند، در زندان است.
برخی میگویند با گروه تروریستی مجاهدین ارتباط دارد، یا شوهرش ارتباط دارد، اما این ادعاها، تنها ادعا هستند.
بیشتر شما هم زمانی پشت حکومت بودید یا حداقل مخالف نبودید، ولی نوجوان بودید، در نهایت به مرور تغییر کردید.
ممکن است چنین افرادی اگر پیشینه روشنی نداشته باشند در افکارشان تغییر کرده باشند. انسان تغییر میکند.
آغوش ملت برای هرکسی که جنایتی مرتکب نشده، همیشه باز است.
🏅 برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۵ :
جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۵ به نویسنده مجار، لاسلو کراسناهورکای، اهدا شد.
«به پاس آثار تکاندهنده و دوراندیشانه او که در میانه وحشت آخرالزمانی، بار دیگر قدرت هنر را تأیید میکنند»
🚀 @ofoghroydad
سایت نوبل
جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۵ به نویسنده مجار، لاسلو کراسناهورکای، اهدا شد.
«به پاس آثار تکاندهنده و دوراندیشانه او که در میانه وحشت آخرالزمانی، بار دیگر قدرت هنر را تأیید میکنند»
سایت نوبل
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ثروت و خودخواهی؛ چرا افراد ثروتمند بیشتر بیرحم به نظر میرسند؟
از کاراکترهای خیالی مثل اسکروج مکداک
و مستر برنز تا نمونههای واقعی، همواره این تصور وجود داشته که افراد ثروتمند بیشتر به منافع شخصی خود توجه میکنند. روانشناسی اجتماعی نیز شواهدی در تأیید این کلیشه ارائه کرده است.
پژوهشها نشان میدهد افراد طبقات بالاتر بیشتر گرایش به تقلب، تخلف و خودمحوری دارند. در مقابل، افراد طبقات پایینتر جامعه همدلی بیشتری نسبت به رنج دیگران نشان میدهند. حتی در رفتار رانندگی نیز این تفاوت آشکار است: صاحبان خودروهای گرانتر کمتر به عابران اجازه عبور میدهند، بیشتر قوانین را نقض میکنند و پرخاشگرانهتر میرانند.
بر اساس یک پژوهش، بهازای هر هزار دلار افزایش قیمت خودرو، احتمال توقف برای عابر ۳ درصد کاهش مییابد.
پژوهشگران فنلاندی نیز دریافتهاند صاحبان خودروهای لوکس بیشتر دارای ویژگیهای شخصیتی منفیاند: لجاجت، عدم همدلی و ناسازگاری. این یافتهها با مفهوم سهگانه تاریک (روانپریشی(psychopathy)، خودشیفتگی و ماکیاولیگری) همخوان است. پژوهشها نشان میدهد افراد با این ویژگیها بیشتر به جایگاههای بالای سازمانی و ثروت دست مییابند. حتی شیوع روانپریشی در هیئتمدیره شرکتها سه برابر جامعه عمومی گزارش شده است.
پرسش مهم این است که آیا ثروت افراد را بد میکند یا افراد بیرحم بیشتر ثروتمند میشوند؟ پاسخ احتمالی در «گسست روانی» نهفته است. برخی افراد احساس جدایی شدید از دیگران و جهان دارند، که با کاهش همدلی و احساس کمبود همراه است. همین خلا روانی میتواند آنان را به سوی انباشت ثروت و قدرت سوق دهد و در عین حال، نبود همدلی آنان را در مسیر کسب موفقیت بیرحمتر کند.
با این حال همه ثروتمندان چنین نیستند؛ برخی بر اثر خلاقیت یا خوشاقبالی ثروتمند میشوند و از سرمایه خود برای خیر عمومی بهره میبرند. اما به طور کلی، هر چه میزان ثروت بیشتر باشد احتمال بروز ویژگیهای تاریک نیز افزایش مییابد.
از منظر رضایت زندگی نیز یافتهها جالباند. پژوهش مشهور کاهنمن و دیتون (۲۰۱۰) نشان داد شادی تا حدود ۱۱۰ هزار دلار درآمد سالانه افزایش مییابد، اما پس از آن ثروت بیشتر لزوماً شادی نمیآورد. تحقیقات جدیدتر نیز نشان دادهاند این آستانه در کشورهای نابرابر بالاتر است و حتی برای برخی افراد، تمرکز افراطی بر موفقیت مالی موجب کاهش رضایت میشود.
در نهایت، ثروت به تنهایی نمیتواند حس کامل بودن یا خوشبختی را تأمین کند. شواهد نشان میدهد پیوند واقعی میان خیرخواهی و رضایت درونی بسیار قویتر از رابطه میان پول و شادی است. شاید پرسش اساسی این باشد: بهتر است ثروتمند شویم یا مهربان؟
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Pubmed 🔗 The conversation
🔗 Phys
از کاراکترهای خیالی مثل اسکروج مکداک
و مستر برنز تا نمونههای واقعی، همواره این تصور وجود داشته که افراد ثروتمند بیشتر به منافع شخصی خود توجه میکنند. روانشناسی اجتماعی نیز شواهدی در تأیید این کلیشه ارائه کرده است.
پژوهشها نشان میدهد افراد طبقات بالاتر بیشتر گرایش به تقلب، تخلف و خودمحوری دارند. در مقابل، افراد طبقات پایینتر جامعه همدلی بیشتری نسبت به رنج دیگران نشان میدهند. حتی در رفتار رانندگی نیز این تفاوت آشکار است: صاحبان خودروهای گرانتر کمتر به عابران اجازه عبور میدهند، بیشتر قوانین را نقض میکنند و پرخاشگرانهتر میرانند.
بر اساس یک پژوهش، بهازای هر هزار دلار افزایش قیمت خودرو، احتمال توقف برای عابر ۳ درصد کاهش مییابد.
پژوهشگران فنلاندی نیز دریافتهاند صاحبان خودروهای لوکس بیشتر دارای ویژگیهای شخصیتی منفیاند: لجاجت، عدم همدلی و ناسازگاری. این یافتهها با مفهوم سهگانه تاریک (روانپریشی(psychopathy)، خودشیفتگی و ماکیاولیگری) همخوان است. پژوهشها نشان میدهد افراد با این ویژگیها بیشتر به جایگاههای بالای سازمانی و ثروت دست مییابند. حتی شیوع روانپریشی در هیئتمدیره شرکتها سه برابر جامعه عمومی گزارش شده است.
پرسش مهم این است که آیا ثروت افراد را بد میکند یا افراد بیرحم بیشتر ثروتمند میشوند؟ پاسخ احتمالی در «گسست روانی» نهفته است. برخی افراد احساس جدایی شدید از دیگران و جهان دارند، که با کاهش همدلی و احساس کمبود همراه است. همین خلا روانی میتواند آنان را به سوی انباشت ثروت و قدرت سوق دهد و در عین حال، نبود همدلی آنان را در مسیر کسب موفقیت بیرحمتر کند.
با این حال همه ثروتمندان چنین نیستند؛ برخی بر اثر خلاقیت یا خوشاقبالی ثروتمند میشوند و از سرمایه خود برای خیر عمومی بهره میبرند. اما به طور کلی، هر چه میزان ثروت بیشتر باشد احتمال بروز ویژگیهای تاریک نیز افزایش مییابد.
از منظر رضایت زندگی نیز یافتهها جالباند. پژوهش مشهور کاهنمن و دیتون (۲۰۱۰) نشان داد شادی تا حدود ۱۱۰ هزار دلار درآمد سالانه افزایش مییابد، اما پس از آن ثروت بیشتر لزوماً شادی نمیآورد. تحقیقات جدیدتر نیز نشان دادهاند این آستانه در کشورهای نابرابر بالاتر است و حتی برای برخی افراد، تمرکز افراطی بر موفقیت مالی موجب کاهش رضایت میشود.
در نهایت، ثروت به تنهایی نمیتواند حس کامل بودن یا خوشبختی را تأمین کند. شواهد نشان میدهد پیوند واقعی میان خیرخواهی و رضایت درونی بسیار قویتر از رابطه میان پول و شادی است. شاید پرسش اساسی این باشد: بهتر است ثروتمند شویم یا مهربان؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هشدار درباره داروی ریزش موی مردان که با خودکشی مرتبط است
پژوهشی تازه از دانشگاه عبری اورشلیم زنگ خطر را درباره داروی فیناستراید به صدا درآورده است؛ دارویی که میلیونها مرد در سراسر جهان برای درمان ریزش مو مصرف میکنند، اما یافتههای تازه نشان میدهد ممکن است خطر افسردگی و خودکشی را بهطور چشمگیری افزایش دهد.
بر پایه مرور تحلیلی پروفسور مایر برِزیس، این دارو بیش از بیست سال است با عوارض روانی جدی از جمله افسردگی، اضطراب و تمایل به خودکشی مرتبط شده، ولی نهادهای ناظر و شرکت سازنده، از جمله مرک و سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA)، در واکنش به هشدارها کوتاهی کردهاند.
دادههای گردآمده از سامانههای گزارش عوارض دارویی در آمریکا، سوئد، کانادا و اسرائیل نشان میدهد کسانی که فیناستراید مصرف کردهاند، بهمراتب بیشتر از افراد عادی دچار اختلالات خلقی یا افکار خودکشی شدهاند. برزیس میگوید: دیگر شواهد پراکنده نیستند، بلکه الگوهای همسانی از کشورهای مختلف داریم و نتایج برای سلامت عمومی فاجعهبار است.
پژوهش تخمین میزند صدها هزار نفر ممکن است از افسردگی ناشی از مصرف این دارو رنج برده باشند و صدها مورد مرگ بر اثر خودکشی رخ داده باشد. با وجود هشدارهای مکرر، FDA تازه در سال ۲۰۱۱ افسردگی و در ۲۰۲۲ تمایل به خودکشی را به برچسب دارو افزود، اما نه بهصورت هشدار جعبهسیاه که برای خطرات جدی الزامی است.
فیناستراید با مهار تبدیل تستوسترون به دیهیدروتستوسترون (DHT) عمل میکند، اما در این فرایند تعادل نورواستروئیدهایی مانند آلوپرگنانولون را نیز بر هم میزند؛ ترکیباتی که در تنظیم خلق و احساسات نقش دارند. مطالعات حیوانی نشان دادهاند این دارو میتواند موجب التهاب عصبی و تغییر ساختار هیپوکامپ شود.
افزون بر این، شماری از بیماران پس از قطع مصرف همچنان از علائم ماندگار موسوم به «سندروم پس از فیناستراید» رنج میبرند: بیخوابی، حملات پانیک، اختلال شناختی و افکار خودکشی که ممکن است ماهها یا سالها ادامه یابد.
به گفته برزیس، نهادهای دارویی و شرکت مرک در انجام مطالعات ایمنی پس از تأیید دارو کوتاهی کردهاند. او خواستار اصلاح فوری نظام نظارت دارویی، توقف موقت بازاریابی فیناستراید برای مقاصد زیبایی، و ثبت اجباری سوابق دارویی در پژوهشها مربوط به خودکشی شده است.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Psychiatrist 🔗 ScieTechDaily
پژوهشی تازه از دانشگاه عبری اورشلیم زنگ خطر را درباره داروی فیناستراید به صدا درآورده است؛ دارویی که میلیونها مرد در سراسر جهان برای درمان ریزش مو مصرف میکنند، اما یافتههای تازه نشان میدهد ممکن است خطر افسردگی و خودکشی را بهطور چشمگیری افزایش دهد.
بر پایه مرور تحلیلی پروفسور مایر برِزیس، این دارو بیش از بیست سال است با عوارض روانی جدی از جمله افسردگی، اضطراب و تمایل به خودکشی مرتبط شده، ولی نهادهای ناظر و شرکت سازنده، از جمله مرک و سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA)، در واکنش به هشدارها کوتاهی کردهاند.
دادههای گردآمده از سامانههای گزارش عوارض دارویی در آمریکا، سوئد، کانادا و اسرائیل نشان میدهد کسانی که فیناستراید مصرف کردهاند، بهمراتب بیشتر از افراد عادی دچار اختلالات خلقی یا افکار خودکشی شدهاند. برزیس میگوید: دیگر شواهد پراکنده نیستند، بلکه الگوهای همسانی از کشورهای مختلف داریم و نتایج برای سلامت عمومی فاجعهبار است.
پژوهش تخمین میزند صدها هزار نفر ممکن است از افسردگی ناشی از مصرف این دارو رنج برده باشند و صدها مورد مرگ بر اثر خودکشی رخ داده باشد. با وجود هشدارهای مکرر، FDA تازه در سال ۲۰۱۱ افسردگی و در ۲۰۲۲ تمایل به خودکشی را به برچسب دارو افزود، اما نه بهصورت هشدار جعبهسیاه که برای خطرات جدی الزامی است.
فیناستراید با مهار تبدیل تستوسترون به دیهیدروتستوسترون (DHT) عمل میکند، اما در این فرایند تعادل نورواستروئیدهایی مانند آلوپرگنانولون را نیز بر هم میزند؛ ترکیباتی که در تنظیم خلق و احساسات نقش دارند. مطالعات حیوانی نشان دادهاند این دارو میتواند موجب التهاب عصبی و تغییر ساختار هیپوکامپ شود.
افزون بر این، شماری از بیماران پس از قطع مصرف همچنان از علائم ماندگار موسوم به «سندروم پس از فیناستراید» رنج میبرند: بیخوابی، حملات پانیک، اختلال شناختی و افکار خودکشی که ممکن است ماهها یا سالها ادامه یابد.
به گفته برزیس، نهادهای دارویی و شرکت مرک در انجام مطالعات ایمنی پس از تأیید دارو کوتاهی کردهاند. او خواستار اصلاح فوری نظام نظارت دارویی، توقف موقت بازاریابی فیناستراید برای مقاصد زیبایی، و ثبت اجباری سوابق دارویی در پژوهشها مربوط به خودکشی شده است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سه وسیله در حمام نباید با دیگران مشترک استفاده شود: حوله، مسواک و تیغ اصلاح.
پژوهش تازهای از دانشگاه گریفیث نشان میدهد که میکروبها، ویروسها و قارچهای بیماریزا میتوانند روی این وسایل برای مدت طولانی زنده بمانند؛ از چند ساعت تا چند ماه.
حولههای مشترک میتوانند باکتری Staphylococcus aureus را منتقل کنند که گاه به عفونتهای شدید منجر میشود. مسواکهای مشترک ممکن است ناقل ویروسهای خطرناک مانند هپاتیت C، ویروس تبخال (HSV-1) و Epstein-Barr باشند. تیغ اصلاح نیز بهدلیل تماس با خون میتواند ویروسهای خونی و پاپیلوماویروس عامل زگیل را انتقال دهد.
افراد دارای زخم، دیابت یا سیستم ایمنی ضعیف بیشتر در معرض خطرند. هرچند احتمال ابتلا در یکبار استفاده کم است، کارشناسان تاکید میکنند که نباید استفاده مشترک از وسایل شخصی حمام را به عادت تبدیل کرد.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Theconversation
پژوهش تازهای از دانشگاه گریفیث نشان میدهد که میکروبها، ویروسها و قارچهای بیماریزا میتوانند روی این وسایل برای مدت طولانی زنده بمانند؛ از چند ساعت تا چند ماه.
حولههای مشترک میتوانند باکتری Staphylococcus aureus را منتقل کنند که گاه به عفونتهای شدید منجر میشود. مسواکهای مشترک ممکن است ناقل ویروسهای خطرناک مانند هپاتیت C، ویروس تبخال (HSV-1) و Epstein-Barr باشند. تیغ اصلاح نیز بهدلیل تماس با خون میتواند ویروسهای خونی و پاپیلوماویروس عامل زگیل را انتقال دهد.
افراد دارای زخم، دیابت یا سیستم ایمنی ضعیف بیشتر در معرض خطرند. هرچند احتمال ابتلا در یکبار استفاده کم است، کارشناسان تاکید میکنند که نباید استفاده مشترک از وسایل شخصی حمام را به عادت تبدیل کرد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کشف راز طول عمر خارقالعاده موشهای کور برهنه
دانشمندان چینی راز تازهای از طول عمر شگفتانگیز موشهای کور برهنه را فاش کردهاند؛ جانورانی که با اندازهی کوچک خود تا حدود ۳۷ سال عمر میکنند، یعنی چندین برابر سایر جوندگان.
پژوهش تازه نشان میدهد یکی از دلایل این عمر طولانی، نوعی تغییر ژنتیکی در یک پروتئین ایمنی به نام cGAS است که در این گونه حیوان، توانایی ترمیم DNA را افزایش میدهد.
پروتئین cGAS در بیشتر جانوران وظیفه دارد وقتی DNA در بیرون از هسته سلول ظاهر میشود ـ نشانهای از عفونت یا سرطان ـ زنگ خطر را به صدا درآورد. اما در انسان و موش، وجود آن درون هسته اثر معکوس دارد و موجب تضعیف ترمیم DNA و افزایش جهشها میشود. این فرایند در گذر زمان به پیری سلولی و سرطان میانجامد.
به گفته ژییونگ مائو از دانشگاه تونگجی شانگهای، در موش کور برهنه چهار آمینواسید کلیدی در ساختار cGAS تغییر کرده و همین تفاوت باعث شده پروتئین درون هسته، بهجای مهار، فرایند ترمیم DNA را تقویت کند. زمانی که این چهار آمینواسید در نسخه موش کور به شکل انسانی تغییر یافت، اثر مفیدش از بین رفت. برعکس، وقتی در نسخه انسانی جایگزین همان چهار آمینواسید شد، توانایی ترمیم افزایش یافت.
پژوهشگران حتی مگسهای میوه را با نسخه موش کور این پروتئین اصلاح ژنتیکی کردند و مشاهده کردند طول عمر آنها از حدود ۶۰ به نزدیک ۷۰ روز رسید.
مائو میگوید اگر بتوان با فناوریهای ویرایش ژن یا انتقال mRNA، سلولهای انسان را وادار به تولید نسخه موش کور از cGAS کرد، شاید بتوان ظرفیت ترمیم DNA و در نتیجه طول عمر را افزایش داد؛ هرچند اجرای آن در بدن انسان بسیار دشوار است. راه واقعگرایانهتر میتواند یافتن داروهای مولکولی کوچکی باشد که رفتار نسخه انسانی این پروتئین را شبیه موش کور تغییر دهند.
ورا گوربونُووا از دانشگاه راچستر نیز این یافته را تأیید میکند و یادآور میشود که پیشتر نشان داده بود مولکولی به نام اسید هیالورونیک نیز در طول عمر بالای این جانور نقش دارد. او میگوید تنظیم فعالیت cGAS از طریق دارو یا اصلاح ژنتیکی میتواند راهی برای بهبود سلامت و افزایش عمر انسان باشد.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Science
مرتبط:
راز زنده ماندن موش صحرایی برهنه در شرایط بدون اکسیژن
پستانداری که پیر نمیشود و میتواند کلیدی دیگر برای ایده افزایش طول عمر در درانسان شود
آشنایی با گونه های جانوری؛ موش حفار برهنه
استفاده از ژن موش حفار برهنه برای افزایش طول عمر
دانشمندان چینی راز تازهای از طول عمر شگفتانگیز موشهای کور برهنه را فاش کردهاند؛ جانورانی که با اندازهی کوچک خود تا حدود ۳۷ سال عمر میکنند، یعنی چندین برابر سایر جوندگان.
پژوهش تازه نشان میدهد یکی از دلایل این عمر طولانی، نوعی تغییر ژنتیکی در یک پروتئین ایمنی به نام cGAS است که در این گونه حیوان، توانایی ترمیم DNA را افزایش میدهد.
پروتئین cGAS در بیشتر جانوران وظیفه دارد وقتی DNA در بیرون از هسته سلول ظاهر میشود ـ نشانهای از عفونت یا سرطان ـ زنگ خطر را به صدا درآورد. اما در انسان و موش، وجود آن درون هسته اثر معکوس دارد و موجب تضعیف ترمیم DNA و افزایش جهشها میشود. این فرایند در گذر زمان به پیری سلولی و سرطان میانجامد.
به گفته ژییونگ مائو از دانشگاه تونگجی شانگهای، در موش کور برهنه چهار آمینواسید کلیدی در ساختار cGAS تغییر کرده و همین تفاوت باعث شده پروتئین درون هسته، بهجای مهار، فرایند ترمیم DNA را تقویت کند. زمانی که این چهار آمینواسید در نسخه موش کور به شکل انسانی تغییر یافت، اثر مفیدش از بین رفت. برعکس، وقتی در نسخه انسانی جایگزین همان چهار آمینواسید شد، توانایی ترمیم افزایش یافت.
پژوهشگران حتی مگسهای میوه را با نسخه موش کور این پروتئین اصلاح ژنتیکی کردند و مشاهده کردند طول عمر آنها از حدود ۶۰ به نزدیک ۷۰ روز رسید.
مائو میگوید اگر بتوان با فناوریهای ویرایش ژن یا انتقال mRNA، سلولهای انسان را وادار به تولید نسخه موش کور از cGAS کرد، شاید بتوان ظرفیت ترمیم DNA و در نتیجه طول عمر را افزایش داد؛ هرچند اجرای آن در بدن انسان بسیار دشوار است. راه واقعگرایانهتر میتواند یافتن داروهای مولکولی کوچکی باشد که رفتار نسخه انسانی این پروتئین را شبیه موش کور تغییر دهند.
ورا گوربونُووا از دانشگاه راچستر نیز این یافته را تأیید میکند و یادآور میشود که پیشتر نشان داده بود مولکولی به نام اسید هیالورونیک نیز در طول عمر بالای این جانور نقش دارد. او میگوید تنظیم فعالیت cGAS از طریق دارو یا اصلاح ژنتیکی میتواند راهی برای بهبود سلامت و افزایش عمر انسان باشد.
مرتبط:
راز زنده ماندن موش صحرایی برهنه در شرایط بدون اکسیژن
پستانداری که پیر نمیشود و میتواند کلیدی دیگر برای ایده افزایش طول عمر در درانسان شود
آشنایی با گونه های جانوری؛ موش حفار برهنه
استفاده از ژن موش حفار برهنه برای افزایش طول عمر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نورونهایی که تعیین میکنند چه کسی برنده میشود و چه کسی تسلیم میشود
پژوهشگران موسسه علوم و فناوری اوکیناوا (OIST) به تازگی نورونهای خاصی را شناسایی کردهاند که رفتارهای اجتماعی حیوانات در مواجهه با شکست را کنترل میکنند و بینش جدیدی درباره زیستشناسی تسلط و تسلیم ارائه میدهند. این پژوهش نشان میدهد که در موشهای نر، نورونهای موجود در بخش دورسومدیال استریاتوم مغز، معروف به اینترنورونهای کولینرژیک، اثر «بازنده» را تنظیم میکنند؛ به این معنا که شکستهای گذشته رتبه اجتماعی آینده فرد را کاهش میدهد.
زمانی که این نورونها حذف شدند، موشها دیگر پس از باخت رفتارهای تسلیم نشان ندادند، در حالی که اثر «برنده» همچنان حفظ شد. این یافتهها نشان میدهد که مدارهای مغزی متفاوتی رفتارهای پیروزی و شکست را هدایت میکنند و میتوانند به توضیح دینامیکهای انعطافپذیر اجتماعی در انسانها کمک کنند.
حذف اینترنورونهای کولینرژیک اثر «بازنده» را در موشها مسدود کرد؛ این پایه عصبی «شکست» است. مسیرهای مغزی جداگانهای تسلط ناشی از پیروزی و شکست را کنترل میکنند. این یعنی مدارهای متقاوتی دارند.
حال ساختارهای مغزی مشابه در انسانها میتواند به روشن شدن رفتارهای اجتماعی انسان کمک کند.
سلسلهمراتب اجتماعی در موشها
پژوهشگران با استفاده از آزمون لوله سلطه، ساختارهای اجتماعی موشها را تعیین کردند. در این آزمون، موشها از دو انتهای یک لوله وارد میشوند و موش غالب حق تقدم را به دست میآورد.
با انجام آزمونها در چند روز متوالی، مشخص شد کدام موشها در گروه غالب و کدام در پایین سلسلهمراتب قرار دارند. سپس موشها جفت شدند و بر اساس نتایج مسابقات، جایگاه اجتماعی آنها در قفس تغییر کرد.
دکتر مائو-تینگ هسو، نویسنده اصلی پژوهش توضیح میدهد:
تجربه پیروزی، موشها را در مسابقات آینده غالبتر میکند و تجربه شکست، موشها را کمتر غالب میسازد. در این مطالعه مشخص شد که اثر بازنده ناشی از فعالیت نورونهای کولینرژیک است.
زیستشناسی شکست
گروه گانگلیون پایه مغز که بیشتر در زمینه بیماری پارکینسون شناخته شده است، همچنین در تنظیم رفتارهای انعطافپذیر نقش دارد. یکی از زیرمجموعههای آن، دورسومدیال استریاتوم، شامل نورونهای کولینرژیک است که قبلاً به تصمیمگیری انعطافپذیر مرتبط بودهاند.
حذف انتخابی این نورونها نشان داد که مسیرهای مغزی پیروزی و شکست متفاوتند: اثر بازنده مختل شد، اما اثر برنده دست نخورده باقی ماند. این موضوع نشان میدهد که اثر برنده احتمالاً مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش و اثر بازنده مبتنی بر تصمیمگیری انعطافپذیر و پردازش زمینهای است.
انعکاس در رفتارهای انسانی
با وجود اینکه این پژوهش محدود به موشهای نر بود، یافتهها میتواند روشنکننده رفتارهای اجتماعی انسان باشد:
سلسلهمراتب انسانی پیچیدهتر است و تسلط در یک محیط ممکن است در محیط دیگر تغییر کند.
تشابه ساختارهای مغزی بین موش و انسان ممکن است به کشف مکانیزمهای انعطافپذیری اجتماعی و تأثیر تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انطباق اجتماعی در انسان کمک کند.
پرسشهای کلیدی پاسخ داده شده
این مطالعه چه چیزی درباره نوروساینس سلسلهمراتب اجتماعی کشف کرد؟
نورونهای خاص در دورسومدیال استریاتوم شناسایی شدند که نحوه تأثیر شکست بر جایگاه اجتماعی را کنترل میکنند و پایه عصبی اثر «بازنده» را آشکار میکنند.
تفاوت پیروزی و شکست در مغز چیست؟
اثر برنده مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش است، در حالی که اثر بازنده شامل تصمیمگیری انعطافپذیر و پردازش زمینهای است.
چرا این یافتهها برای انسان مهم است؟
با توجه به شباهتهای ساختاری مغز موش و انسان، این نتایج میتواند توضیح دهد که چگونه تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انعطافپذیری اجتماعی تأثیر میگذارد.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 CellPress
🔗 Neuroscience news
پژوهشگران موسسه علوم و فناوری اوکیناوا (OIST) به تازگی نورونهای خاصی را شناسایی کردهاند که رفتارهای اجتماعی حیوانات در مواجهه با شکست را کنترل میکنند و بینش جدیدی درباره زیستشناسی تسلط و تسلیم ارائه میدهند. این پژوهش نشان میدهد که در موشهای نر، نورونهای موجود در بخش دورسومدیال استریاتوم مغز، معروف به اینترنورونهای کولینرژیک، اثر «بازنده» را تنظیم میکنند؛ به این معنا که شکستهای گذشته رتبه اجتماعی آینده فرد را کاهش میدهد.
زمانی که این نورونها حذف شدند، موشها دیگر پس از باخت رفتارهای تسلیم نشان ندادند، در حالی که اثر «برنده» همچنان حفظ شد. این یافتهها نشان میدهد که مدارهای مغزی متفاوتی رفتارهای پیروزی و شکست را هدایت میکنند و میتوانند به توضیح دینامیکهای انعطافپذیر اجتماعی در انسانها کمک کنند.
حذف اینترنورونهای کولینرژیک اثر «بازنده» را در موشها مسدود کرد؛ این پایه عصبی «شکست» است. مسیرهای مغزی جداگانهای تسلط ناشی از پیروزی و شکست را کنترل میکنند. این یعنی مدارهای متقاوتی دارند.
حال ساختارهای مغزی مشابه در انسانها میتواند به روشن شدن رفتارهای اجتماعی انسان کمک کند.
سلسلهمراتب اجتماعی در موشها
پژوهشگران با استفاده از آزمون لوله سلطه، ساختارهای اجتماعی موشها را تعیین کردند. در این آزمون، موشها از دو انتهای یک لوله وارد میشوند و موش غالب حق تقدم را به دست میآورد.
با انجام آزمونها در چند روز متوالی، مشخص شد کدام موشها در گروه غالب و کدام در پایین سلسلهمراتب قرار دارند. سپس موشها جفت شدند و بر اساس نتایج مسابقات، جایگاه اجتماعی آنها در قفس تغییر کرد.
دکتر مائو-تینگ هسو، نویسنده اصلی پژوهش توضیح میدهد:
تجربه پیروزی، موشها را در مسابقات آینده غالبتر میکند و تجربه شکست، موشها را کمتر غالب میسازد. در این مطالعه مشخص شد که اثر بازنده ناشی از فعالیت نورونهای کولینرژیک است.
زیستشناسی شکست
گروه گانگلیون پایه مغز که بیشتر در زمینه بیماری پارکینسون شناخته شده است، همچنین در تنظیم رفتارهای انعطافپذیر نقش دارد. یکی از زیرمجموعههای آن، دورسومدیال استریاتوم، شامل نورونهای کولینرژیک است که قبلاً به تصمیمگیری انعطافپذیر مرتبط بودهاند.
حذف انتخابی این نورونها نشان داد که مسیرهای مغزی پیروزی و شکست متفاوتند: اثر بازنده مختل شد، اما اثر برنده دست نخورده باقی ماند. این موضوع نشان میدهد که اثر برنده احتمالاً مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش و اثر بازنده مبتنی بر تصمیمگیری انعطافپذیر و پردازش زمینهای است.
انعکاس در رفتارهای انسانی
با وجود اینکه این پژوهش محدود به موشهای نر بود، یافتهها میتواند روشنکننده رفتارهای اجتماعی انسان باشد:
سلسلهمراتب انسانی پیچیدهتر است و تسلط در یک محیط ممکن است در محیط دیگر تغییر کند.
تشابه ساختارهای مغزی بین موش و انسان ممکن است به کشف مکانیزمهای انعطافپذیری اجتماعی و تأثیر تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انطباق اجتماعی در انسان کمک کند.
پرسشهای کلیدی پاسخ داده شده
این مطالعه چه چیزی درباره نوروساینس سلسلهمراتب اجتماعی کشف کرد؟
نورونهای خاص در دورسومدیال استریاتوم شناسایی شدند که نحوه تأثیر شکست بر جایگاه اجتماعی را کنترل میکنند و پایه عصبی اثر «بازنده» را آشکار میکنند.
تفاوت پیروزی و شکست در مغز چیست؟
اثر برنده مبتنی بر یادگیری مبتنی بر پاداش است، در حالی که اثر بازنده شامل تصمیمگیری انعطافپذیر و پردازش زمینهای است.
چرا این یافتهها برای انسان مهم است؟
با توجه به شباهتهای ساختاری مغز موش و انسان، این نتایج میتواند توضیح دهد که چگونه تجربه بر اعتماد به نفس، تسلط و انعطافپذیری اجتماعی تأثیر میگذارد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آیا هوش مصنوعی روزی نوبل میبرد؟
برخی دانشمندان میگویند تا دهه آینده ممکن است
پژوهشگران میگویند هوش مصنوعی در آستانه جهشی تاریخی در علم است. مدلهای زبانی و سامانههای خودکار حالا میتوانند داده تحلیل کنند، آزمایش طراحی کنند و حتی فرضیههای تازه بسازند. پروژهای به نام چالش نوبل تورینگ که نخستینبار در سال ۲۰۱۶ توسط هیروآکی کیتانو از سونی مطرح شد، هدفی بلندپروازانه دارد: ساخت سامانهای که بدون دخالت انسان کشفی در حد نوبل انجام دهد.
روس کینگ از دانشگاه کمبریج باور دارد چنین دانشمند هوش مصنوعی شاید تا پیش از ۲۰۳۰ به سطحی برسد که شایسته نوبل باشد. اما بسیاری از پژوهشگران تردید دارند، چون مدلهای کنونی از دادههای انسانی تغذیه میشوند و خلاقیت واقعی ندارند. یولاندا گیل از دانشگاه کالیفرنیا میگوید برای رسیدن به آن نقطه باید سرمایهگذاری کلان در پژوهش بنیادی انجام شود، نه فقط در مدلهای زبانی تولیدی.
در سالهای اخیر، هوش مصنوعی در تقریبا همه مراحل پژوهش علمی حاضر شده است: از رمزگشایی زبان حیوانات و پیشبینی برخورد ستارگان گرفته تا طراحی واکنشهای شیمیایی در آزمایشگاههای خودکار. نمونهای پیشرو سامانه Coscientist در دانشگاه کارنگی ملون است که با تکیه بر مدلهای زبانی بزرگ، واکنشهای پیچیده را طراحی و اجرا میکند.
با این حال، هنوز هیچ سامانهای نتوانسته پژوهش کاملا خودکار انجام دهد. بررسی ۵۷ عامل هوش مصنوعی در مؤسسه آلن نشان داد که تنها ۱٪ آنها توانستند یک پروژه علمی کامل را از ایده تا تحلیل نهایی انجام دهند. این ضعف ناشی از ناتوانی در درک مفاهیم بنیادی است؛ مدلها اغلب تنها الگوها را تقلید میکنند، نه اصول را.
پژوهشگرانی چون سوبارائو کامبامپاتی از دانشگاه آریزونا میگویند تجربه زیسته انسانی هنوز در علم جایگزینناپذیر است. برای رسیدن به «دانشمند مصنوعی» واقعی باید سامانهها بتوانند درباره شیوه تفکر خود نیز تأمل کنند؛ یعنی نوعی فرااستدلال یا توانایی ارزیابی منطق خودشان. گیل هشدار میدهد تمرکز افراطی بر مدلهای زبانی فعلی ممکن است این مسیر را عقب بیندازد.
در کنار این بحثهای فنی، نگرانیهای اخلاقی نیز مطرح است. دو پژوهشگر از ییل و پرینستون هشدار دادهاند که تکیه بیش از حد به هوش مصنوعی در علم میتواند خطاها را افزایش دهد و فرصتهای پژوهشی را برای نسل جوان از بین ببرد. شاید روزی ماشینها بتوانند کشفی در حد نوبل انجام دهند، اما هنوز روشن نیست آیا باید چنین آیندهای را واقعاً بخواهیم.
سام آریامنش /Nature
🚀 @ofoghroydad
برخی دانشمندان میگویند تا دهه آینده ممکن است
پژوهشگران میگویند هوش مصنوعی در آستانه جهشی تاریخی در علم است. مدلهای زبانی و سامانههای خودکار حالا میتوانند داده تحلیل کنند، آزمایش طراحی کنند و حتی فرضیههای تازه بسازند. پروژهای به نام چالش نوبل تورینگ که نخستینبار در سال ۲۰۱۶ توسط هیروآکی کیتانو از سونی مطرح شد، هدفی بلندپروازانه دارد: ساخت سامانهای که بدون دخالت انسان کشفی در حد نوبل انجام دهد.
روس کینگ از دانشگاه کمبریج باور دارد چنین دانشمند هوش مصنوعی شاید تا پیش از ۲۰۳۰ به سطحی برسد که شایسته نوبل باشد. اما بسیاری از پژوهشگران تردید دارند، چون مدلهای کنونی از دادههای انسانی تغذیه میشوند و خلاقیت واقعی ندارند. یولاندا گیل از دانشگاه کالیفرنیا میگوید برای رسیدن به آن نقطه باید سرمایهگذاری کلان در پژوهش بنیادی انجام شود، نه فقط در مدلهای زبانی تولیدی.
در سالهای اخیر، هوش مصنوعی در تقریبا همه مراحل پژوهش علمی حاضر شده است: از رمزگشایی زبان حیوانات و پیشبینی برخورد ستارگان گرفته تا طراحی واکنشهای شیمیایی در آزمایشگاههای خودکار. نمونهای پیشرو سامانه Coscientist در دانشگاه کارنگی ملون است که با تکیه بر مدلهای زبانی بزرگ، واکنشهای پیچیده را طراحی و اجرا میکند.
با این حال، هنوز هیچ سامانهای نتوانسته پژوهش کاملا خودکار انجام دهد. بررسی ۵۷ عامل هوش مصنوعی در مؤسسه آلن نشان داد که تنها ۱٪ آنها توانستند یک پروژه علمی کامل را از ایده تا تحلیل نهایی انجام دهند. این ضعف ناشی از ناتوانی در درک مفاهیم بنیادی است؛ مدلها اغلب تنها الگوها را تقلید میکنند، نه اصول را.
پژوهشگرانی چون سوبارائو کامبامپاتی از دانشگاه آریزونا میگویند تجربه زیسته انسانی هنوز در علم جایگزینناپذیر است. برای رسیدن به «دانشمند مصنوعی» واقعی باید سامانهها بتوانند درباره شیوه تفکر خود نیز تأمل کنند؛ یعنی نوعی فرااستدلال یا توانایی ارزیابی منطق خودشان. گیل هشدار میدهد تمرکز افراطی بر مدلهای زبانی فعلی ممکن است این مسیر را عقب بیندازد.
در کنار این بحثهای فنی، نگرانیهای اخلاقی نیز مطرح است. دو پژوهشگر از ییل و پرینستون هشدار دادهاند که تکیه بیش از حد به هوش مصنوعی در علم میتواند خطاها را افزایش دهد و فرصتهای پژوهشی را برای نسل جوان از بین ببرد. شاید روزی ماشینها بتوانند کشفی در حد نوبل انجام دهند، اما هنوز روشن نیست آیا باید چنین آیندهای را واقعاً بخواهیم.
سام آریامنش /Nature
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وضعیت موجود و یک فاکتور احساسی جدید با احتمال رخ دادن کم
تروریستها، در حالی که تنها یک گام با نابودی کامل فاصله داشتند، گروگانها را آزاد کردند. در پی این اقدام، ارتش اسرائیل بهصورت محدود از خطوط مقدم عقبنشینی کرد.
اکنون با فروکش کردن فضای احساسی ناشی از آزادی گروگانها، محورهای اصلی جنگ ـ که از ابتدا بر سر آنها شکل گرفته و ادامه یافته بود ـ بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفتهاند: خلعسلاح کامل حماس و تشکیل دولت فلسطینی مستقل، بدون وابستگی سیاسی و نظامی به این گروه.
با این حال، در تحلیلهای موجود معمولا عاملی نادیده گرفته میشود که هرچند احتمال وقوع آن پایین است، نمیتوان آن را بهطور کامل کنار گذاشت: امکان اتخاذ تصمیمی احساسی و غیرمنطقی از سوی دولت اسرائیل. چنین تصمیمی میتواند ناشی از موج عاطفی ناشی از آزادی گروگانها و فشار سیاسی داخلی(تغییر رویکرد ترامپ) باشد و در نتیجه، به چشمپوشی از هدف اصلی یعنی خلعسلاح کامل حماس یا توقف پیشروی نظامی در صورت عدم تسلیم این گروه بینجامد.
در شرایط کنونی، بخش عمدهای از غزه در کنترل اسرائیل است.
ارتش اسرائیل از برتری نظامی و حمایت غربی و عربی برخوردار است.
در میان فلسطینیان نیز، هرچند احساسات ضداسرائیلی همچنان وجود دارد، اما نفرت از حماس در میان بسیاری از آنان بهشدت افزایش یافته و مشروعیت سیاسی این گروه بهطور جدی تضعیف شده است.
در نتیجه، حماس در وضعیت بحرانی قرار دارد و از هیچ اهرم فشار موثری برخوردار نیست.
در چنین وضعیتی، دو مسیر اصلی پیشروی حماس قرار دارد:
۱. پذیرش تدریجی خلعسلاح و کنارهگیری از عرصه نظامی و سیاسی، با هدف حفظ جان رهبران و بازماندگان خود.(نابودی با گفتوگو49%)
۲. ادامه مسیر مقاومت و امتناع از تسلیم، که در نهایت منجر به پیشروی دوباره اسرائیل برای نابودی کامل ساختار نظامی حماس خواهد شد(نابودی با جنگ49%).
بنابراین آینده حماس به احتمال قوی تنها نابودی است و مسئله این است: از راه گفتگو یا ادامه جنگ(بیش از 99%)
اگر حماس از راه نرم خلع سلاح نشود احتمال دارد در صورت آغاز دوباره و تشدید درگیری، این عملیات تا ریشهکنی کامل حماس ادامه یابد؛ اما همچنین ممکن است پس از رسیدن به سطحی از تلفات و فشار، حماس اینبار ناچار به پذیرش خلعسلاح شود و جنگ متوقف گردد. در هر دو حالت، این گروه آیندهای جز نابودی ندارد.
با این حال، همان فاکتوری بسیار کماحتمال اما قابلتوجه نیز باقی میماند: امکان آنکه اسرائیل تحتتأثیر فضای احساسی ناشی از آزادی گروگانها، از نابودی نظامی حماس صرفنظر کند و صرفا با حفظ محاصره و کنترل بخشهایی از غزه، وضعیت موجود را برای مدت طولانی ادامه دهد. در این سناریو، نه صلح واقعی برقرار میشود و نه جنگ پایانیافته تلقی میشود؛ بلکه وضعیت مبهم و فرسایشی فعلی برای سالها ادامه مییابد، بیآنکه نتیجهای روشن و قطعی بهدست آید.1%
سام آریامنش
• عدد هم اضاف کردم تا متوجه باشید که درواقع به چه میزان یک موضوع «کم اهمیت و ظریفی» را وارد کردهایم.
• اینکه نتانیاهو اکنون تصمیمش را عوض کرد و میخواهد به شرم الشیخ برود خود یک نمونه از تغییر تصمیمگیری سیاسی تحت احساسات ناشی از آزادی گروگانها و نقش ترامپ است.(این خبر تازه آمده و هنوز تایید رسمی نشده(تکذیب شد+ پس این مثال غیرقابل استفاده میشود اما خللی به فاکتور جدید یعنی نقش احساسات در تغییر تصمیمگیری، وارد نمیکند))
این در صورت تایید در ادامه، نمونهای از موضوع جدیدی است که وارد معادله کردیم: تاثیر احساسات بر روی تغییر تصمیمگیری
که اگر رخ بدهد یکی از بزرگترین اشتباهات اسرائیل از زمان موجودیت سیاسیش تاکنون خواهد بود.
به همین دلیل نوشتیم، اما احتمال رخ دادنش(صرف نظر از خلع سلاح) بسیار کم است.
تروریستها، در حالی که تنها یک گام با نابودی کامل فاصله داشتند، گروگانها را آزاد کردند. در پی این اقدام، ارتش اسرائیل بهصورت محدود از خطوط مقدم عقبنشینی کرد.
اکنون با فروکش کردن فضای احساسی ناشی از آزادی گروگانها، محورهای اصلی جنگ ـ که از ابتدا بر سر آنها شکل گرفته و ادامه یافته بود ـ بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفتهاند: خلعسلاح کامل حماس و تشکیل دولت فلسطینی مستقل، بدون وابستگی سیاسی و نظامی به این گروه.
با این حال، در تحلیلهای موجود معمولا عاملی نادیده گرفته میشود که هرچند احتمال وقوع آن پایین است، نمیتوان آن را بهطور کامل کنار گذاشت: امکان اتخاذ تصمیمی احساسی و غیرمنطقی از سوی دولت اسرائیل. چنین تصمیمی میتواند ناشی از موج عاطفی ناشی از آزادی گروگانها و فشار سیاسی داخلی(تغییر رویکرد ترامپ) باشد و در نتیجه، به چشمپوشی از هدف اصلی یعنی خلعسلاح کامل حماس یا توقف پیشروی نظامی در صورت عدم تسلیم این گروه بینجامد.
در شرایط کنونی، بخش عمدهای از غزه در کنترل اسرائیل است.
ارتش اسرائیل از برتری نظامی و حمایت غربی و عربی برخوردار است.
در میان فلسطینیان نیز، هرچند احساسات ضداسرائیلی همچنان وجود دارد، اما نفرت از حماس در میان بسیاری از آنان بهشدت افزایش یافته و مشروعیت سیاسی این گروه بهطور جدی تضعیف شده است.
در نتیجه، حماس در وضعیت بحرانی قرار دارد و از هیچ اهرم فشار موثری برخوردار نیست.
در چنین وضعیتی، دو مسیر اصلی پیشروی حماس قرار دارد:
۱. پذیرش تدریجی خلعسلاح و کنارهگیری از عرصه نظامی و سیاسی، با هدف حفظ جان رهبران و بازماندگان خود.(نابودی با گفتوگو49%)
۲. ادامه مسیر مقاومت و امتناع از تسلیم، که در نهایت منجر به پیشروی دوباره اسرائیل برای نابودی کامل ساختار نظامی حماس خواهد شد(نابودی با جنگ49%).
بنابراین آینده حماس به احتمال قوی تنها نابودی است و مسئله این است: از راه گفتگو یا ادامه جنگ(بیش از 99%)
اگر حماس از راه نرم خلع سلاح نشود احتمال دارد در صورت آغاز دوباره و تشدید درگیری، این عملیات تا ریشهکنی کامل حماس ادامه یابد؛ اما همچنین ممکن است پس از رسیدن به سطحی از تلفات و فشار، حماس اینبار ناچار به پذیرش خلعسلاح شود و جنگ متوقف گردد. در هر دو حالت، این گروه آیندهای جز نابودی ندارد.
با این حال، همان فاکتوری بسیار کماحتمال اما قابلتوجه نیز باقی میماند: امکان آنکه اسرائیل تحتتأثیر فضای احساسی ناشی از آزادی گروگانها، از نابودی نظامی حماس صرفنظر کند و صرفا با حفظ محاصره و کنترل بخشهایی از غزه، وضعیت موجود را برای مدت طولانی ادامه دهد. در این سناریو، نه صلح واقعی برقرار میشود و نه جنگ پایانیافته تلقی میشود؛ بلکه وضعیت مبهم و فرسایشی فعلی برای سالها ادامه مییابد، بیآنکه نتیجهای روشن و قطعی بهدست آید.1%
سام آریامنش
• عدد هم اضاف کردم تا متوجه باشید که درواقع به چه میزان یک موضوع «کم اهمیت و ظریفی» را وارد کردهایم.
• اینکه نتانیاهو اکنون تصمیمش را عوض کرد و میخواهد به شرم الشیخ برود خود یک نمونه از تغییر تصمیمگیری سیاسی تحت احساسات ناشی از آزادی گروگانها و نقش ترامپ است.(این خبر تازه آمده و هنوز تایید رسمی نشده(تکذیب شد+ پس این مثال غیرقابل استفاده میشود اما خللی به فاکتور جدید یعنی نقش احساسات در تغییر تصمیمگیری، وارد نمیکند))
این در صورت تایید در ادامه، نمونهای از موضوع جدیدی است که وارد معادله کردیم: تاثیر احساسات بر روی تغییر تصمیمگیری
که اگر رخ بدهد یکی از بزرگترین اشتباهات اسرائیل از زمان موجودیت سیاسیش تاکنون خواهد بود.
به همین دلیل نوشتیم، اما احتمال رخ دادنش(صرف نظر از خلع سلاح) بسیار کم است.
فیزیکدانها برای اولین بار در آزمایشگاه، یک توهم نادر از حرکت اجسام با سرعت نزدیک به نور را شبیهسازی کردند؛ پدیدهای که به «اثر ترل-پنروز» معروف است.
یکی از پیامدهای نسبیت خاص اینشتین این است که اجسام با سرعت بالا در جهت حرکتشان فشرده به نظر میرسند؛ پدیدهای به نام انقباض لورنتس. این اثر تاکنون بهصورت غیرمستقیم در آزمایشگاههای شتابدهندههای ذرات تایید شده است. اما در سال ۱۹۵۹، ریاضیدان راجر پنروز و فیزیکدان جیمز ترل نشان دادند که یک ناظر با دوربین، در واقع جسم فشرده را نمیبیند؛ بلکه به دلیل اختلاف زمان رسیدن نور از نقاط مختلف جسم، جسم بهصورت چرخیده یا قابل دیدن از پشت به نظر میرسد.
برای شبیهسازی این اثر، پژوهشگران از پالسهای لیزری فوق سریع و دوربینهای گیتشده استفاده کردند. روش کار بدین صورت بود:
۱. یک مکعب با طول ضلع حدود ۱ متر و یک کره آزمایشی انتخاب شد.
۲. پالسهای لیزر بسیار کوتاه (هرکدام حدود ۳۰۰ پیكوثانیه یا یک دهم میلیاردم ثانیه) به جسم تابانده شد.
۳. دوربین تنها در همان لحظه کوتاه باز شد و نور بازتابیده از جسم را ثبت کرد تا یک «برش نوری» ایجاد شود.
۴. بعد از هر برش، جسم به اندازهای جابهجا شد که شبیه سرعت نزدیک به نور حرکت کند (برای مکعب ۴.۸ سانتیمتر و برای کره ۶ سانتیمتر).
۵. تمامی برشها ترکیب شدند تا تصویری از جسم در حال حرکت با سرعت نزدیک به نور ساخته شود.
نتایج شگفتانگیز بود؛ مکعب به نظر چرخیده میآمد و کره طوری دیده میشد که میتوان پشت آن را هم دید. این چرخش فیزیکی نبود؛ بلکه یک توهم نوری ناشی از هندسه رسیدن نور به دوربین بود.
به گفته دامینیک هورنف، نویسنده اول مقاله، «دیدن این اثر در آزمایشگاه، نشان میدهد که حتی پیشبینیهای صدساله میتوانند به شکل بصری و قابل فهم در آزمایشگاه بازسازی شوند».
این تحقیق نشان میدهد که درک ما از نسبیت، نه تنها به محاسبات ریاضی، بلکه به نحوه دریافت نور و دید ما نیز وابسته است.
این شبیهسازی توسط تیم دانشگاه فناوری وین انجام شده است.
🚀 @Ofoghroydad
🔗 Nature
کلیپ ها و توضیحاتی از جنبههای مختلف نسبیت خاص:
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
توضیح نظریه نسبیت انیشتین؛ نظریه نسبیت اینشتین بر پایه دو اصل است
یکی از پیامدهای نسبیت خاص اینشتین این است که اجسام با سرعت بالا در جهت حرکتشان فشرده به نظر میرسند؛ پدیدهای به نام انقباض لورنتس. این اثر تاکنون بهصورت غیرمستقیم در آزمایشگاههای شتابدهندههای ذرات تایید شده است. اما در سال ۱۹۵۹، ریاضیدان راجر پنروز و فیزیکدان جیمز ترل نشان دادند که یک ناظر با دوربین، در واقع جسم فشرده را نمیبیند؛ بلکه به دلیل اختلاف زمان رسیدن نور از نقاط مختلف جسم، جسم بهصورت چرخیده یا قابل دیدن از پشت به نظر میرسد.
برای شبیهسازی این اثر، پژوهشگران از پالسهای لیزری فوق سریع و دوربینهای گیتشده استفاده کردند. روش کار بدین صورت بود:
۱. یک مکعب با طول ضلع حدود ۱ متر و یک کره آزمایشی انتخاب شد.
۲. پالسهای لیزر بسیار کوتاه (هرکدام حدود ۳۰۰ پیكوثانیه یا یک دهم میلیاردم ثانیه) به جسم تابانده شد.
۳. دوربین تنها در همان لحظه کوتاه باز شد و نور بازتابیده از جسم را ثبت کرد تا یک «برش نوری» ایجاد شود.
۴. بعد از هر برش، جسم به اندازهای جابهجا شد که شبیه سرعت نزدیک به نور حرکت کند (برای مکعب ۴.۸ سانتیمتر و برای کره ۶ سانتیمتر).
۵. تمامی برشها ترکیب شدند تا تصویری از جسم در حال حرکت با سرعت نزدیک به نور ساخته شود.
نتایج شگفتانگیز بود؛ مکعب به نظر چرخیده میآمد و کره طوری دیده میشد که میتوان پشت آن را هم دید. این چرخش فیزیکی نبود؛ بلکه یک توهم نوری ناشی از هندسه رسیدن نور به دوربین بود.
به گفته دامینیک هورنف، نویسنده اول مقاله، «دیدن این اثر در آزمایشگاه، نشان میدهد که حتی پیشبینیهای صدساله میتوانند به شکل بصری و قابل فهم در آزمایشگاه بازسازی شوند».
این تحقیق نشان میدهد که درک ما از نسبیت، نه تنها به محاسبات ریاضی، بلکه به نحوه دریافت نور و دید ما نیز وابسته است.
این شبیهسازی توسط تیم دانشگاه فناوری وین انجام شده است.
کلیپ ها و توضیحاتی از جنبههای مختلف نسبیت خاص:
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
نسبیت خاص
توضیح نظریه نسبیت انیشتین؛ نظریه نسبیت اینشتین بر پایه دو اصل است
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ترامپ در سخنرانیهای امروزش یک جملهی قابل تامل گفت که احتمالا سیاست خارجه این دولت فعلی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی را نشان میدهد و علت اصلی دستور توقف جنگ ۱۲ روزه را مشخص میکند:
«عالی میشود اگر بخواهیم با ایران هم صلح کنیم. مگر خوب نیست؟ آنها (مقامات جمهوری اسلامی) هم خسته شدهاند. آیا آنها دوباره میخواهند بروند و در دل کوه حفاری کنند (اشاره به تأسیسات هستهای) در حالی که آنها میخواهند در قدرت بمانند؟»
یعنی این دولت فعلی آمریکا با سر قدرت ماندن رژیم مشکلی ندارد مادامی که به سراغ ساختن تاسیسات هستهای نرود.
اگر حکومت به سمت ساختن تاسیسات هستهای بدون توافق با آمریکا در هرجایی برود، احتمالا اینجاست که جنگ دوباره آغاز میشود و اینبار مستقیما برای سقوط رژیم حاکم.
حال باید دید رژیم رفتارهای مشکوک در جهت ساختن تاسیسات هستهای با هر نیتی را انجام میدهد یا نه منتظر میمانند تا حداقل دورهی ترامپ تمام شود سپس به سراغ مذاکره برود ـ آن هم در جایی که احتمالا رهبر فعلیاش عمرش تمام شده و جانشینش روی کار است.
چون پایان این دورهی ترامپ، سالها طول میکشد و ممکن است تا پایانش مردم زیر بار تحریمها خرد شوند و آغاز به شورش کنند.
«عالی میشود اگر بخواهیم با ایران هم صلح کنیم. مگر خوب نیست؟ آنها (مقامات جمهوری اسلامی) هم خسته شدهاند. آیا آنها دوباره میخواهند بروند و در دل کوه حفاری کنند (اشاره به تأسیسات هستهای) در حالی که آنها میخواهند در قدرت بمانند؟»
یعنی این دولت فعلی آمریکا با سر قدرت ماندن رژیم مشکلی ندارد مادامی که به سراغ ساختن تاسیسات هستهای نرود.
اگر حکومت به سمت ساختن تاسیسات هستهای بدون توافق با آمریکا در هرجایی برود، احتمالا اینجاست که جنگ دوباره آغاز میشود و اینبار مستقیما برای سقوط رژیم حاکم.
حال باید دید رژیم رفتارهای مشکوک در جهت ساختن تاسیسات هستهای با هر نیتی را انجام میدهد یا نه منتظر میمانند تا حداقل دورهی ترامپ تمام شود سپس به سراغ مذاکره برود ـ آن هم در جایی که احتمالا رهبر فعلیاش عمرش تمام شده و جانشینش روی کار است.
چون پایان این دورهی ترامپ، سالها طول میکشد و ممکن است تا پایانش مردم زیر بار تحریمها خرد شوند و آغاز به شورش کنند.
احتمالا شما نیز متوجه شدهاید که این سالها نامهای بیمعنی و بدون ریشهای را که متعلق به هیچ ریشهای در این خاک نیست را بر روی فرزندان دختر میگذارند به طوری که بر روی آنها در همه عمر تاثیر میگذارند. تغییر نام در ایران آزاد نیست و محدودیتهای جدی مذهبی دارد. بیشتر افراد نمیتوانند نام مذهبیشان را به نامی غیرمذهبی و در کل دلخواه تغییر دهند. اما میتوانند نام بیمعنی و با گسست فرهنگی خودش را به نامی دلخواه تغییر دهد. در گذشته چندین پژوهش و تحلیل فرستادهایم؛ اینکه چرا و چگونه نام بر روی شما و دیگران تاثیر میگذارد.
نام، نه فقط یک برچسب شناسایی بلکه بخشی از هویت اجتماعی درونیشده است.
نام، حامل معنا، تاریخ و هویت جمعی است. در جوامعی که پیوندهای فرهنگی گسسته شدهاند، انتخاب نامهای بیریشه اغلب بازتابی از بحران هویت یا تلاش برای تمایز نمایشی است، نه انتخابی آگاهانه. این پدیده در روانشناسی فرهنگی با عنوان symbolic alienation شناخته میشود؛ یعنی فاصلهگرفتن ناخودآگاه از نظام معنایی بومی و جستوجوی هویت در الگوهای تهی و تقلیدی.
در ایرانِ امروز، این روند بهویژه در نامگذاری دختران شدت یافته است. والدین میخواهند متفاوت باشند، اما نتیجه اغلب تولید نامهایی است که نه در سنت ایرانی(فارسی و سایر زبانهای درون کشور) و نه در نظام زبانی جهان جایگاهی ندارند. چنین نامهایی نه ریشه دارد، نه موسیقی، نه تصویر ذهنی. نام اگر معنا ندهد، حس تعلق هم نمیسازد؛ و انسانی که حس تعلق ندارد، در برابر جامعه آسیبپذیرتر میشود.
از دیدگاه علمی، اثر نام بر شخصیت و سرنوشت اجتماعی فرد بهخوبی مستند شده است.
در روانشناسی اجتماعی و علوم شناختی، این پدیده با عنوان Name-Effect یا Implicit Egotism شناخته میشود. چند پژوهش مهم در این حوزه عبارتاند از:
١. پژوهش Pelham, Mirenberg & Jones (2002) در مجله Journal of Personality and Social Psychology نشان دادند افراد بهصورت ناخودآگاه به چیزهایی جذب میشوند که با نام خودشان همصدا یا همریشه است. بهعبارت دیگر، نام جهتدهندهی ناخودآگاه رفتار است.
٢. پژوهش Mehrabian & Piercy (1993) نشان دادند که شنوندهها بر اساس آوا و معنای نام، دربارهی جذابیت، هوش و قابلیت اجتماعی فرد قضاوت میکنند. نامهای نامعمول یا بیمعنا در ارزیابی اجتماعی، امتیاز پایینتری میگیرند.
٣. پژوهش Garwood, 1983 و Levine & Willis, 1994 ثابت کردند کودکانی با نامهای غیرمعمول در محیط مدرسه بیشتر هدف تمسخر و طرد اجتماعی قرار میگیرند. این تجربه در بلندمدت با کاهش اعتمادبهنفس و رشد اضطراب اجتماعی مرتبط است.
٤. پژوهش Twenge, Campbell & Gentile (2012) در پژوهشی گسترده روی دادههای نامگذاری در ایالات متحده نشان دادند افزایش انتخاب نامهای خاص و بیریشه همبستگی مستقیم با رشد خودشیفتگی فرهنگی دارد. یعنی هرچه جامعه خودمحورتر شود، والدین گرایش بیشتری به انتخاب نامهای غیرمعمول و بیمعنا دارند.
٥. پژوهش Laham, Koval & Alter (2012) در مجله Psychological Science نشان دادند که حتی در تصمیمهای اقتصادی و قضایی، داوران و کارفرمایان نسبت به نامهای آشنا یا معنادار قضاوت مثبتتری دارند.
بنابراین، انتخاب نامهای بیریشه فقط مسئلهای فرهنگی نیست، بلکه اثری واقعی و اندازهپذیر بر رفتار، فرصت اجتماعی و حتی سلامت روان دارد.
در ایران، ترکیب دو عامل یعنی محدودیت مذهبی در تغییر نامهای سنتی و آزادی کامل در ثبت نامهای ساختگی، موجب نوعی دو قطبی نامی شده است. از یک سو نامهایی با بار سنگین ایدئولوژیک، از سوی دیگر نامهایی تهی از معنا و هویت. نتیجهی هر دو مسیر، تضعیف حس تعلق و انسجام فرهنگی است.
به زبان علمی، حذف معنا از نام، یعنی حذف نخستین نشانهی زبانی از شبکهی معنا در ذهن کودک. مغز کودک در سالهای نخست با نام خود، ساختار هویتیاش را میسازد؛ اگر آن نام حامل بار مفهومی و موسیقایی نباشد، ارتباط عاطفی با خود نیز سستتر میشود.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
شادی مهینی، سرمربی تیم ملی فوتبال دختران نوجوان ایران است و الینا شهبازی، ویانا حق شناس، ویان کمانگر، یسنا جعفرنیا، فاطمه لطف زاده، مهرسا براری، سارا رهنما، تانیا قربانی، ترنم انصاری، دینا قربانی و مریم خلیلی ترکیب این تیم در مقابل عربستان بود.(این نامهای مشخص شده، بازتاب گسست فرهنگی و بحران هویتی والدین این افراد هستند که تلاشی نمایشی برای متمایز شدن است.)
نام، نه فقط یک برچسب شناسایی بلکه بخشی از هویت اجتماعی درونیشده است.
نام، حامل معنا، تاریخ و هویت جمعی است. در جوامعی که پیوندهای فرهنگی گسسته شدهاند، انتخاب نامهای بیریشه اغلب بازتابی از بحران هویت یا تلاش برای تمایز نمایشی است، نه انتخابی آگاهانه. این پدیده در روانشناسی فرهنگی با عنوان symbolic alienation شناخته میشود؛ یعنی فاصلهگرفتن ناخودآگاه از نظام معنایی بومی و جستوجوی هویت در الگوهای تهی و تقلیدی.
در ایرانِ امروز، این روند بهویژه در نامگذاری دختران شدت یافته است. والدین میخواهند متفاوت باشند، اما نتیجه اغلب تولید نامهایی است که نه در سنت ایرانی(فارسی و سایر زبانهای درون کشور) و نه در نظام زبانی جهان جایگاهی ندارند. چنین نامهایی نه ریشه دارد، نه موسیقی، نه تصویر ذهنی. نام اگر معنا ندهد، حس تعلق هم نمیسازد؛ و انسانی که حس تعلق ندارد، در برابر جامعه آسیبپذیرتر میشود.
از دیدگاه علمی، اثر نام بر شخصیت و سرنوشت اجتماعی فرد بهخوبی مستند شده است.
در روانشناسی اجتماعی و علوم شناختی، این پدیده با عنوان Name-Effect یا Implicit Egotism شناخته میشود. چند پژوهش مهم در این حوزه عبارتاند از:
١. پژوهش Pelham, Mirenberg & Jones (2002) در مجله Journal of Personality and Social Psychology نشان دادند افراد بهصورت ناخودآگاه به چیزهایی جذب میشوند که با نام خودشان همصدا یا همریشه است. بهعبارت دیگر، نام جهتدهندهی ناخودآگاه رفتار است.
٢. پژوهش Mehrabian & Piercy (1993) نشان دادند که شنوندهها بر اساس آوا و معنای نام، دربارهی جذابیت، هوش و قابلیت اجتماعی فرد قضاوت میکنند. نامهای نامعمول یا بیمعنا در ارزیابی اجتماعی، امتیاز پایینتری میگیرند.
٣. پژوهش Garwood, 1983 و Levine & Willis, 1994 ثابت کردند کودکانی با نامهای غیرمعمول در محیط مدرسه بیشتر هدف تمسخر و طرد اجتماعی قرار میگیرند. این تجربه در بلندمدت با کاهش اعتمادبهنفس و رشد اضطراب اجتماعی مرتبط است.
٤. پژوهش Twenge, Campbell & Gentile (2012) در پژوهشی گسترده روی دادههای نامگذاری در ایالات متحده نشان دادند افزایش انتخاب نامهای خاص و بیریشه همبستگی مستقیم با رشد خودشیفتگی فرهنگی دارد. یعنی هرچه جامعه خودمحورتر شود، والدین گرایش بیشتری به انتخاب نامهای غیرمعمول و بیمعنا دارند.
٥. پژوهش Laham, Koval & Alter (2012) در مجله Psychological Science نشان دادند که حتی در تصمیمهای اقتصادی و قضایی، داوران و کارفرمایان نسبت به نامهای آشنا یا معنادار قضاوت مثبتتری دارند.
بنابراین، انتخاب نامهای بیریشه فقط مسئلهای فرهنگی نیست، بلکه اثری واقعی و اندازهپذیر بر رفتار، فرصت اجتماعی و حتی سلامت روان دارد.
در ایران، ترکیب دو عامل یعنی محدودیت مذهبی در تغییر نامهای سنتی و آزادی کامل در ثبت نامهای ساختگی، موجب نوعی دو قطبی نامی شده است. از یک سو نامهایی با بار سنگین ایدئولوژیک، از سوی دیگر نامهایی تهی از معنا و هویت. نتیجهی هر دو مسیر، تضعیف حس تعلق و انسجام فرهنگی است.
به زبان علمی، حذف معنا از نام، یعنی حذف نخستین نشانهی زبانی از شبکهی معنا در ذهن کودک. مغز کودک در سالهای نخست با نام خود، ساختار هویتیاش را میسازد؛ اگر آن نام حامل بار مفهومی و موسیقایی نباشد، ارتباط عاطفی با خود نیز سستتر میشود.
سام آریامنش
شادی مهینی، سرمربی تیم ملی فوتبال دختران نوجوان ایران است و الینا شهبازی، ویانا حق شناس، ویان کمانگر، یسنا جعفرنیا، فاطمه لطف زاده، مهرسا براری، سارا رهنما، تانیا قربانی، ترنم انصاری، دینا قربانی و مریم خلیلی ترکیب این تیم در مقابل عربستان بود.(این نامهای مشخص شده، بازتاب گسست فرهنگی و بحران هویتی والدین این افراد هستند که تلاشی نمایشی برای متمایز شدن است.)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM