اصلاح غلطِ رایج در غزلِ [منسوب به] حافظ
المنة لله که درِ میکده بازست / زان رو که مرا بر درِ او رویِ نیازست...
از وی همه مستیّ و غرورست و تکبّر / وز ما همه بیچارگی و عجز و نیازست
این غزل به غلط در دیوان خواجه وارد شده و در اصل از حیدربقّال شیرازی، شاعر معاصر حافظ است. این مسأله نیز چیزِ نویافتهای نیست. نخستین بار استاد میرافضلی در مجلۀ نشردانش آن را کشف و عنوان کردند.
اکنون بحث بر سرِ ضبطیست که سالها در همۀ دیوانهای چاپیِ حافظ که تا کنون نگارنده دیده و نسخ خطیای که دکتر نیساری روایت کردهاند و نیز تصحیحِ جناب میرافضلی از دیوان حیدر بقّال (دیوان حیدر شیرازی، پژوهش سید علی میرافضلی، ص ۷۵، انتشارات کازرونیه، ۱۳۸۳) به همین صورتی که در بالا ذکر شد آمده است:
از وی همه مستی و غرورست و تکبّر...
بیت با این صورت غلط نیست و میتوان آن را معنا کرد، ولی صورتِ کهنتر و دقیقتری در نسخهٔ خطّیای که همراه با دیوانِ حیدر به صورت عکسی به چاپ رسیده، هست که بر متن ترجیح دارد:
از وی همه هستی و غرورست و تکبّر.
با دقّت در این ضبط و با عنایت به یکی از معانیِ «هستی» (خود بینی و خود پسندی و انانیت) ضبطی صحیح و برترست. به خصوص که «مستی» با غرور و تکبّر از یک جنس نیست و البته در تضادِ کامل با «بیچارگی و عجز و نیاز» (در مصراع دوم) نیز نیست.
در صورتی که «هستی» با معنی مزبور واجدِ تمامِ این خصایص هست. این معنی در متونِ پیش از حافظ نیز بیسابقه نیست. از جمله در غزل سعدی خواندهایم: بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت / به زیر پای نهادیم و پای بر سر «هستی»، و با آنکه بعضی شارحان به این معنی بیتوجّه بودهاند (مانند خطیب رهبر که آن را «اندیشهٔ خودی» معنی کرده (ص۷۶۵، شرح غزلیات سعدی، خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفیعلیشاه، چ هشتم ۱۳۷۳)، خانم نیازکار در شرح خود به درستی به این ایهام اشاره کرده است. (ص۱۱۶۱، شرح غزلیات سعدی، فرح نیاز کار، انتشارات هرمس، ۱۳۹۰)
بیتِ پایانی نیز در دیوانِ شاعرِ اصلی به این صورت است:
ای مجلسیان سوزِ دلِ حیدرِ مسکین / از شمع بپرسید که در سوز و گدازست.
تا از بحثِ این شاعر دور نشدهایم، نکتهای هم دربارۀ خواجویِ کرمانی و حیدرشیرازی میآورم. این بنده همیشه گفتهام که از این همه اغراق در حق خواجو، سر در نمیآورم. نیز اصلاً قبول ندارم که خواجه، حقِ خواجو را خورده باشد. (رک اوراق پریشان ۷، شمارۀ پیشین مجلۀ آیینهٔ پژوهش) اتّفاقاً اگر در میانِ معاصران حافظ کسی باشد که درست دیده نشده، سلمان ساوجیست که اشعار بینهایت لطیفی دارد و یک غزلش هم به صورتِ کامل واردِ دیوان حافظ شده است (برو به کارِ خود ای زاهد این چه فریادست).
باری، دیدم در دیوانِ حیدرشیرازی نیز ماجرایی هست که در راستایِ همین منازعات است:
«این شعر در حضورِ شیخ ابواسحق بن محمود شاه گفته شد
خواجویِ دزد کابلی از شهر کرمان میرسد / موریست او در شاعری، نزد سلیمان میرسد
معنی مبر ای بوالهوس! شاعر ندزدد شعرِ کس / معنیِ بکرِ شاعران از عالمِ جان میرسد
دزدی مکن ای خردهدان، کالا ز دزدان کن نهان / کز بهرِ دزدی این زمان، سردارِ دزدان میرسد...» (دیوان حیدر، ص۹۶)
قصد من انتقامستانی از خواجو نیست، ولی این نکته را سندی دیدم دربارۀ دیدگاهِ معاصرانِ خواجو، نسبت به شعر و شخصیت او.
خدای عزّوجل جمله را بیامرزاد.
(چاپ شده در مجلۀ آیینۀ پژوهش، شمارۀ ۱۶۷ و ۱۶۸)
https://www.tg-me.com/oragheparishan
المنة لله که درِ میکده بازست / زان رو که مرا بر درِ او رویِ نیازست...
از وی همه مستیّ و غرورست و تکبّر / وز ما همه بیچارگی و عجز و نیازست
این غزل به غلط در دیوان خواجه وارد شده و در اصل از حیدربقّال شیرازی، شاعر معاصر حافظ است. این مسأله نیز چیزِ نویافتهای نیست. نخستین بار استاد میرافضلی در مجلۀ نشردانش آن را کشف و عنوان کردند.
اکنون بحث بر سرِ ضبطیست که سالها در همۀ دیوانهای چاپیِ حافظ که تا کنون نگارنده دیده و نسخ خطیای که دکتر نیساری روایت کردهاند و نیز تصحیحِ جناب میرافضلی از دیوان حیدر بقّال (دیوان حیدر شیرازی، پژوهش سید علی میرافضلی، ص ۷۵، انتشارات کازرونیه، ۱۳۸۳) به همین صورتی که در بالا ذکر شد آمده است:
از وی همه مستی و غرورست و تکبّر...
بیت با این صورت غلط نیست و میتوان آن را معنا کرد، ولی صورتِ کهنتر و دقیقتری در نسخهٔ خطّیای که همراه با دیوانِ حیدر به صورت عکسی به چاپ رسیده، هست که بر متن ترجیح دارد:
از وی همه هستی و غرورست و تکبّر.
با دقّت در این ضبط و با عنایت به یکی از معانیِ «هستی» (خود بینی و خود پسندی و انانیت) ضبطی صحیح و برترست. به خصوص که «مستی» با غرور و تکبّر از یک جنس نیست و البته در تضادِ کامل با «بیچارگی و عجز و نیاز» (در مصراع دوم) نیز نیست.
در صورتی که «هستی» با معنی مزبور واجدِ تمامِ این خصایص هست. این معنی در متونِ پیش از حافظ نیز بیسابقه نیست. از جمله در غزل سعدی خواندهایم: بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت / به زیر پای نهادیم و پای بر سر «هستی»، و با آنکه بعضی شارحان به این معنی بیتوجّه بودهاند (مانند خطیب رهبر که آن را «اندیشهٔ خودی» معنی کرده (ص۷۶۵، شرح غزلیات سعدی، خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفیعلیشاه، چ هشتم ۱۳۷۳)، خانم نیازکار در شرح خود به درستی به این ایهام اشاره کرده است. (ص۱۱۶۱، شرح غزلیات سعدی، فرح نیاز کار، انتشارات هرمس، ۱۳۹۰)
بیتِ پایانی نیز در دیوانِ شاعرِ اصلی به این صورت است:
ای مجلسیان سوزِ دلِ حیدرِ مسکین / از شمع بپرسید که در سوز و گدازست.
تا از بحثِ این شاعر دور نشدهایم، نکتهای هم دربارۀ خواجویِ کرمانی و حیدرشیرازی میآورم. این بنده همیشه گفتهام که از این همه اغراق در حق خواجو، سر در نمیآورم. نیز اصلاً قبول ندارم که خواجه، حقِ خواجو را خورده باشد. (رک اوراق پریشان ۷، شمارۀ پیشین مجلۀ آیینهٔ پژوهش) اتّفاقاً اگر در میانِ معاصران حافظ کسی باشد که درست دیده نشده، سلمان ساوجیست که اشعار بینهایت لطیفی دارد و یک غزلش هم به صورتِ کامل واردِ دیوان حافظ شده است (برو به کارِ خود ای زاهد این چه فریادست).
باری، دیدم در دیوانِ حیدرشیرازی نیز ماجرایی هست که در راستایِ همین منازعات است:
«این شعر در حضورِ شیخ ابواسحق بن محمود شاه گفته شد
خواجویِ دزد کابلی از شهر کرمان میرسد / موریست او در شاعری، نزد سلیمان میرسد
معنی مبر ای بوالهوس! شاعر ندزدد شعرِ کس / معنیِ بکرِ شاعران از عالمِ جان میرسد
دزدی مکن ای خردهدان، کالا ز دزدان کن نهان / کز بهرِ دزدی این زمان، سردارِ دزدان میرسد...» (دیوان حیدر، ص۹۶)
قصد من انتقامستانی از خواجو نیست، ولی این نکته را سندی دیدم دربارۀ دیدگاهِ معاصرانِ خواجو، نسبت به شعر و شخصیت او.
خدای عزّوجل جمله را بیامرزاد.
(چاپ شده در مجلۀ آیینۀ پژوهش، شمارۀ ۱۶۷ و ۱۶۸)
https://www.tg-me.com/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
Forwarded from چهار خطی
آن بیچاره!
در کار تو، صاحبنظران، نظّاره
تو غرقه دریای هوس، یکباره
رو چارﮤ روز واپسین، ساخته دار
زآن پیش که گویند که: آن بیچاره...!
ناشناس
●
رباعی، از قدیمترین ایام، با واژگان و امثال و اصطلاحات عامیانه، میانه خوبی داشته و بیشترین نیروی خود را از این حوزﮤ زبانی گرفته است. گاهی واژگانی، با سطوح ادبی مختلف، چنان با مهارت کنار هم مینشیند که در رباعی نه چندان ویژهای مثل رباعی بالا هم، موجب اعتلای شعر میشوند. فعل «ساخته دار» مصراع سوم را بگذارید کنار «آن بیچاره...» مصراع چهارم، آن وقت متوجه اختلاف سطح آنها میشوید که در عین تمایز، چسبندگی خوبی با هم پیدا کردهاند.
با اینکه رباعی بالا، در حوزﮤ نصایح اخلاقی جای دارد و شاعر هیچ تلاش و ابتکاری برای پرهیز از نصیحت مستقیم بروز نداده است، ناتمام گذاشتن مصراع چهارم، با استفاده از ظرفیت فرهنگ عامه، به داد رباعی رسیده و آن را از خشکی و خشونت نجات داده است.
●
این شیوه ناتمام گذاشتن جمله در مصراع چهارم، یکی از شگردهایی است که شاعران قدیم کمابیش بدان واقف بودهاند و از این قابلیت در آثار خود استفاده کردهاند. اگرچه نمونههای آن چندان زیاد نیست. ولی همین موارد اندک هم، ارزنده است. یکی از این موارد اندک را در این رباعی لطیف عاشقانه سلمان ساوجی میتوان دید:
خواهم شبکی، چنانکه تو دانی و من
بزمی، که در آن بزم، تو وا مانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من...
●
منابع:
بیاض اسعد افندی، 827 ق، برگ 342؛ جُنگ رباعی، ص 521
●●
"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
در کار تو، صاحبنظران، نظّاره
تو غرقه دریای هوس، یکباره
رو چارﮤ روز واپسین، ساخته دار
زآن پیش که گویند که: آن بیچاره...!
ناشناس
●
رباعی، از قدیمترین ایام، با واژگان و امثال و اصطلاحات عامیانه، میانه خوبی داشته و بیشترین نیروی خود را از این حوزﮤ زبانی گرفته است. گاهی واژگانی، با سطوح ادبی مختلف، چنان با مهارت کنار هم مینشیند که در رباعی نه چندان ویژهای مثل رباعی بالا هم، موجب اعتلای شعر میشوند. فعل «ساخته دار» مصراع سوم را بگذارید کنار «آن بیچاره...» مصراع چهارم، آن وقت متوجه اختلاف سطح آنها میشوید که در عین تمایز، چسبندگی خوبی با هم پیدا کردهاند.
با اینکه رباعی بالا، در حوزﮤ نصایح اخلاقی جای دارد و شاعر هیچ تلاش و ابتکاری برای پرهیز از نصیحت مستقیم بروز نداده است، ناتمام گذاشتن مصراع چهارم، با استفاده از ظرفیت فرهنگ عامه، به داد رباعی رسیده و آن را از خشکی و خشونت نجات داده است.
●
این شیوه ناتمام گذاشتن جمله در مصراع چهارم، یکی از شگردهایی است که شاعران قدیم کمابیش بدان واقف بودهاند و از این قابلیت در آثار خود استفاده کردهاند. اگرچه نمونههای آن چندان زیاد نیست. ولی همین موارد اندک هم، ارزنده است. یکی از این موارد اندک را در این رباعی لطیف عاشقانه سلمان ساوجی میتوان دید:
خواهم شبکی، چنانکه تو دانی و من
بزمی، که در آن بزم، تو وا مانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من...
●
منابع:
بیاض اسعد افندی، 827 ق، برگ 342؛ جُنگ رباعی، ص 521
●●
"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
Telegram
چهار خطی
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی
(این صفحه روز پنجشنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راهاندازی شده است.)
(این صفحه روز پنجشنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راهاندازی شده است.)
«چندین بار...»!
جناب میرافضلی، یادداشتی دارند که دو شعر از قدما آوردهاند که در آن، پایانِ شعر باز است.
(فرستهٔ پیشین همینجا👆)
دو نکته در تکلمۀ بحث استاد میافزایم:
یکی اینکه رباعیِ اوّلی که ایشان نوشتهاند (در کارِ تو صاحبنظران نظّاره...)، از کمال اسماعیل است و در دیوانهای چاپی و نسخِ خطیِ او موجود.
دوم اینکه، این شعرِ طنز را هم میشود به عنوان شاهدیِ دیگر برایِ باز گذاشتنِ پایانِ رباعی افزود:
دانی که میانِ ما بسی بود شمار
وز صحبتِ ما نیامدت هرگز عار
گر زانکه تو محتشم شدی، عار مدار
از حرمتِ آنکه ما تو را چندین بار....!🙈😅
این رباعی شاهکار، در ص ۴۶۰ «سفینۀ شاعران قدیم» به تصحیح این بنده، چاپ شده توسط مجلس شورای اسلامی،در جلدِ سوم کتاب «متون ایرانی» (به کوششِ دکتر جواد بشری) هست.
جناب میرافضلی، یادداشتی دارند که دو شعر از قدما آوردهاند که در آن، پایانِ شعر باز است.
(فرستهٔ پیشین همینجا👆)
دو نکته در تکلمۀ بحث استاد میافزایم:
یکی اینکه رباعیِ اوّلی که ایشان نوشتهاند (در کارِ تو صاحبنظران نظّاره...)، از کمال اسماعیل است و در دیوانهای چاپی و نسخِ خطیِ او موجود.
دوم اینکه، این شعرِ طنز را هم میشود به عنوان شاهدیِ دیگر برایِ باز گذاشتنِ پایانِ رباعی افزود:
دانی که میانِ ما بسی بود شمار
وز صحبتِ ما نیامدت هرگز عار
گر زانکه تو محتشم شدی، عار مدار
از حرمتِ آنکه ما تو را چندین بار....!🙈😅
این رباعی شاهکار، در ص ۴۶۰ «سفینۀ شاعران قدیم» به تصحیح این بنده، چاپ شده توسط مجلس شورای اسلامی،در جلدِ سوم کتاب «متون ایرانی» (به کوششِ دکتر جواد بشری) هست.
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
شعر سیاوش کسرایی را خانم شکیلا اینطور خواندهاند که:
...ربودی مار از آب!!
آقای دکتر اسماعیل امینی، این ابَرسوتی را کشف کردند. واقعاً با یک اتاق فکر هم نمیشد، به این خوبی تصویر آن شعر را نابود کرد!
بهشان گفتم:
گویا آب مار خاصیت دارد. چون بعدش تازه از آن جام خورده!
ایشان افزودند: بله. در لوگوی داروخانهها هم هست. دو تا مار پیچیده به یک جام!
بعد التحریر:
هرچه فکر میکنم که معشوق چقدر فرز بوده که با جام، مار را گرفته، بیشتر تعجب میکنم.
احتمالا خانم هم عاشق همین ژانگولر بازیهای مرد مارگیر شدهاند.😅
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
شعر سیاوش کسرایی را خانم شکیلا اینطور خواندهاند که:
...ربودی مار از آب!!
آقای دکتر اسماعیل امینی، این ابَرسوتی را کشف کردند. واقعاً با یک اتاق فکر هم نمیشد، به این خوبی تصویر آن شعر را نابود کرد!
بهشان گفتم:
گویا آب مار خاصیت دارد. چون بعدش تازه از آن جام خورده!
ایشان افزودند: بله. در لوگوی داروخانهها هم هست. دو تا مار پیچیده به یک جام!
بعد التحریر:
هرچه فکر میکنم که معشوق چقدر فرز بوده که با جام، مار را گرفته، بیشتر تعجب میکنم.
احتمالا خانم هم عاشق همین ژانگولر بازیهای مرد مارگیر شدهاند.😅
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرح در یادداشت بعدی👇
چندی پیش جناب استادشجریان در همایشی دربارۀ حافظ سخنرانی کوتاهی کرد و دیدم اخیراً باز دارد فیلمش دست به دست میشود.
بنده از دوستداران شجریانم و نیز از این که دیدم رییس سابق و رییس وقت دانشگاه آزاد مجبور به کرنش در برابر او بودند، بسیار خوشحال شدم و حتی دلم می خواست کسانی که در سالن بودند بیش از اینها برایش کف می زدند.
اما.....
استاد سه نکته دربارۀ شعرحافظ فرمودند؛ اولی مربوط به طرز قرائت شعری بود که نفر قبلی خوانده بود و من نمی توانم درآن باره قضاوت کنم (هرچند صورتی که بعداً خودشان خواندند هم اشکال داشت؛ جلوه ای کرد «رُخت»را، «رُخَش» خواندند)
ولی دو نکتۀ دیگر فرمودند که هردو غلط مسلّم بود:
یکی این که بیتی خواندند و با کنایه و قدری قطعیت فرمودند نمیدانم چرا در اغلب نسخ نیست:
نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش/خیمه در آب و گِل مزرعۀ آدم زد
اولاً که استاد همین شعر را با صورتی خواندند که از صورت فعلی هم بدتر و بی معنی تر است. (ایشان خواندند؛ نظری خواست که ....)
ثانیاً این بیت قطعاً از حافظ نیست (در هیچ نسخۀ کهن حافظ نیامده) و حتی در چاپهای غیر معتبر حافظ مانند چاپ قدسی، هم که در آنها ابیات الحاقی فراوان است، نیامده، بیت درخشانی هم نیست. (بماند که همین را هم اکثر خبرگزاری ها به صورت مغلوط و از وزن افتاده نقل کردند؛ یعنی «مزرعه» را انداخته بودند)
دیگر این که فرمودند بیتِ
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی /بخواه جام و «گلابی» به خاک آدم ریز،
غلط است و گفتند بعضی ها این را عوض کرده اند و صحیح «شرابی» است و جای گلاب در گلاب پاش است!
عرض میکنم که این صحبت استاد هم بی پایه است و همان «گلاب» درست است و هرچند بعضی موارد کاتبان میخواستهاند بعضی شعرها را به زعم خودشان اصلاح و گاهی سانسور کنند، ولی در این مورد، تمام نسخ کهن موجود همین «گلاب» را آوردهاند و همین هم صحیح است، چون به رسمی کهن اشاره دارد که هنوز هم رایج است و بر مزار مردگان گلاب میریختهاند. نیز اگر بنا به سانسور بود، کاتبان علیالقاعده باید سایر «شراب»های دیوان خواجه را نیز به گلاب بدل میکردند، که چنین نشده.
اتفاقاً جالب توجه است که اینجا «گلاب» به نوعی کنایه از شراب هم هست که شارحان به آن اشاره کردهاند و به صورت توأمان به رسم گلاب پاشی بر مزار و شراب ریختن به یاد رفتگان بر زمین، اشاره دارد.
پی نوشت؛ اینها هیچ از ارزش استاد نمیکاهد و بنده هم از آنچه در این سالها بر ایشان رفته است، بی نهایت غمگینم ولی چه خوبست بیاموزیم در حدود تخصص و تواناییهای خویش اظهار نظر کنیم و بدانیم شهرت با تخصص تفاوت دارد.
بنده از دوستداران شجریانم و نیز از این که دیدم رییس سابق و رییس وقت دانشگاه آزاد مجبور به کرنش در برابر او بودند، بسیار خوشحال شدم و حتی دلم می خواست کسانی که در سالن بودند بیش از اینها برایش کف می زدند.
اما.....
استاد سه نکته دربارۀ شعرحافظ فرمودند؛ اولی مربوط به طرز قرائت شعری بود که نفر قبلی خوانده بود و من نمی توانم درآن باره قضاوت کنم (هرچند صورتی که بعداً خودشان خواندند هم اشکال داشت؛ جلوه ای کرد «رُخت»را، «رُخَش» خواندند)
ولی دو نکتۀ دیگر فرمودند که هردو غلط مسلّم بود:
یکی این که بیتی خواندند و با کنایه و قدری قطعیت فرمودند نمیدانم چرا در اغلب نسخ نیست:
نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش/خیمه در آب و گِل مزرعۀ آدم زد
اولاً که استاد همین شعر را با صورتی خواندند که از صورت فعلی هم بدتر و بی معنی تر است. (ایشان خواندند؛ نظری خواست که ....)
ثانیاً این بیت قطعاً از حافظ نیست (در هیچ نسخۀ کهن حافظ نیامده) و حتی در چاپهای غیر معتبر حافظ مانند چاپ قدسی، هم که در آنها ابیات الحاقی فراوان است، نیامده، بیت درخشانی هم نیست. (بماند که همین را هم اکثر خبرگزاری ها به صورت مغلوط و از وزن افتاده نقل کردند؛ یعنی «مزرعه» را انداخته بودند)
دیگر این که فرمودند بیتِ
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی /بخواه جام و «گلابی» به خاک آدم ریز،
غلط است و گفتند بعضی ها این را عوض کرده اند و صحیح «شرابی» است و جای گلاب در گلاب پاش است!
عرض میکنم که این صحبت استاد هم بی پایه است و همان «گلاب» درست است و هرچند بعضی موارد کاتبان میخواستهاند بعضی شعرها را به زعم خودشان اصلاح و گاهی سانسور کنند، ولی در این مورد، تمام نسخ کهن موجود همین «گلاب» را آوردهاند و همین هم صحیح است، چون به رسمی کهن اشاره دارد که هنوز هم رایج است و بر مزار مردگان گلاب میریختهاند. نیز اگر بنا به سانسور بود، کاتبان علیالقاعده باید سایر «شراب»های دیوان خواجه را نیز به گلاب بدل میکردند، که چنین نشده.
اتفاقاً جالب توجه است که اینجا «گلاب» به نوعی کنایه از شراب هم هست که شارحان به آن اشاره کردهاند و به صورت توأمان به رسم گلاب پاشی بر مزار و شراب ریختن به یاد رفتگان بر زمین، اشاره دارد.
پی نوشت؛ اینها هیچ از ارزش استاد نمیکاهد و بنده هم از آنچه در این سالها بر ایشان رفته است، بی نهایت غمگینم ولی چه خوبست بیاموزیم در حدود تخصص و تواناییهای خویش اظهار نظر کنیم و بدانیم شهرت با تخصص تفاوت دارد.
👍4
فلان!
بـیـچـاره فلان فتــاد در پـایِ فـلان
جان میبدهد فلان به سودای فلان
شـادسـت فـلانـی به تـمــنّـای فـلان
فردا که فلان کـوچ کنـد، وایِ فلان!
اثیر اخسیکتی
(ص ۲۷۷، جنگ رباعی، پژوهش علی میرافضلی، نشر سخن.)
بـیـچـاره فلان فتــاد در پـایِ فـلان
جان میبدهد فلان به سودای فلان
شـادسـت فـلانـی به تـمــنّـای فـلان
فردا که فلان کـوچ کنـد، وایِ فلان!
اثیر اخسیکتی
(ص ۲۷۷، جنگ رباعی، پژوهش علی میرافضلی، نشر سخن.)
Forwarded from اوراق پریشان-رضا ضیاء
جلساتِ حافظخوانی در نیمۀ دوم سال، از ساعت پنجونیم برگزار میشود.
هر جلسه مستقل است و حالتِ ترمی و اول و آخر ندارد.
هر جلسه مستقل است و حالتِ ترمی و اول و آخر ندارد.
کاری به فتوای حرمت سریال شمس تبریزی و حواشیاش ندارم.
فقط میدانم کلاسهای مثنوی بنده که در ابتدایش غزلیات شمس هم میخوانیم، از فردا شلوغتر میشود.
به تجربه فهمیدهام در این حد اثر دارد!
کلیم کاشانی فرمود:
زاهدانِ عصر ما معیار حق و باطلند؛
هرچه را منکر شوند این قوم، باور میکنم!
فقط میدانم کلاسهای مثنوی بنده که در ابتدایش غزلیات شمس هم میخوانیم، از فردا شلوغتر میشود.
به تجربه فهمیدهام در این حد اثر دارد!
کلیم کاشانی فرمود:
زاهدانِ عصر ما معیار حق و باطلند؛
هرچه را منکر شوند این قوم، باور میکنم!
گر در شبِ تیره بگذری ای دلبر
جایی که به آبدر بود نیلوفر
نیلوفر از آب بر زند ناگه سَر
پندارد رویت آفتاب است مگر...
(معزّی نیشابوری، به نقل از ص ۸۴ «جُنگ رباعی»، استاد علی میرافضلی)
مضمون و تصویرِ شعر چنان سورئال و غریب است، که به سختی میشود باور کرد حدود نهصد سال پیش سروده شده. تازه معزّی به این مشهورست که شاعری متکلّف و درباریست و شعرش از احساس و عاطفه تهی است.
📩📩📩
پی نوشت:
دکتر الوند بهاری نازنین، پیام داد که:
سلام،
این رباعی معزی که نوشتهای مرا به یاد دو بیت بسیار شبیه به آن انداخت که چند بار از دکتر شفیعی کدکنی شنیدهام.... بهگمانم، در نوشتههای ایشان هم دیدهام، ولی یادم نیست کجا نوشتهاند و یادم نمیآید نام شاعرش را گفته یا نوشته باشند، ولی انگار میگفتند از حدود هزار سال پیش است، یعنی نزدیک به روزگار همین معزی:
گر برگذری شبی به باغی
کش نیلوفر میان آب است
نیلوفر از آب سر برآرد
پندارد رویت آفتاب است
جایی که به آبدر بود نیلوفر
نیلوفر از آب بر زند ناگه سَر
پندارد رویت آفتاب است مگر...
(معزّی نیشابوری، به نقل از ص ۸۴ «جُنگ رباعی»، استاد علی میرافضلی)
مضمون و تصویرِ شعر چنان سورئال و غریب است، که به سختی میشود باور کرد حدود نهصد سال پیش سروده شده. تازه معزّی به این مشهورست که شاعری متکلّف و درباریست و شعرش از احساس و عاطفه تهی است.
📩📩📩
پی نوشت:
دکتر الوند بهاری نازنین، پیام داد که:
سلام،
این رباعی معزی که نوشتهای مرا به یاد دو بیت بسیار شبیه به آن انداخت که چند بار از دکتر شفیعی کدکنی شنیدهام.... بهگمانم، در نوشتههای ایشان هم دیدهام، ولی یادم نیست کجا نوشتهاند و یادم نمیآید نام شاعرش را گفته یا نوشته باشند، ولی انگار میگفتند از حدود هزار سال پیش است، یعنی نزدیک به روزگار همین معزی:
گر برگذری شبی به باغی
کش نیلوفر میان آب است
نیلوفر از آب سر برآرد
پندارد رویت آفتاب است
Forwarded from ادب و حکمت
دیوان امام جارالله زمخشری را تورّق می کردم به این دوبیت برخوردم که سروده :
لو مرَّ باللّیل علی حائِرِِ
قرارُه انبَتَ نیلوفرا
لاطلَعَ النیلوفرُ النَّورَ اذ
یَحسَبُ شمساً وَجهَه النّیِّرا
دیوان الزمخشری ،صفحهء ۴۹۰
درمجموعه ای خطّی این دوبیت را از شاعری پارسی که متاسّفانه نامش قید نشده خواندم :
گربرگذری شبی به باغی
کَش نیلوفر به زیر آب است
نیلوفر ازآب سربرآرد
پندارد رویت آفتاب است
معنا یکی است دردو جامه پارسی وعربی ،امّا اهل ادب می دانند که شعرپارسی چه لطافتی دارد وچقدر نمکین است روان و با الفاظی سخته وپخته .
نمیدانم کدام یک ترجمه ازدیگری کرده است .
🌾🍃🍃@adabvahekmat
لو مرَّ باللّیل علی حائِرِِ
قرارُه انبَتَ نیلوفرا
لاطلَعَ النیلوفرُ النَّورَ اذ
یَحسَبُ شمساً وَجهَه النّیِّرا
دیوان الزمخشری ،صفحهء ۴۹۰
درمجموعه ای خطّی این دوبیت را از شاعری پارسی که متاسّفانه نامش قید نشده خواندم :
گربرگذری شبی به باغی
کَش نیلوفر به زیر آب است
نیلوفر ازآب سربرآرد
پندارد رویت آفتاب است
معنا یکی است دردو جامه پارسی وعربی ،امّا اهل ادب می دانند که شعرپارسی چه لطافتی دارد وچقدر نمکین است روان و با الفاظی سخته وپخته .
نمیدانم کدام یک ترجمه ازدیگری کرده است .
🌾🍃🍃@adabvahekmat
من شب -همه شب- ز هجرِ یارم تا روز،
از دیده سرشک میببارم تا روز
تو با دگران بوسه شماری تا شب
من بی تو ستاره میشمارم تا روز
(انوری، جنگ رباعی، سیدعلی میرافضلی، ص۱۸۴)
تصویر اینکه معشوقِ از دست رفته، با عاشقِ جدید نشستهاند و تعداد بوسههایشان را حساب میکنند، خیلی رمانتیک و نو به نظر میآید. آن هم در حالی که عاشق بیچاره دارد از بیکاری ستاره میشمارد!
«همهشب»، یعنی تمامِ طول شب. الان ما به معنیِ «هر شب» به کار میبریم.
از دیده سرشک میببارم تا روز
تو با دگران بوسه شماری تا شب
من بی تو ستاره میشمارم تا روز
(انوری، جنگ رباعی، سیدعلی میرافضلی، ص۱۸۴)
تصویر اینکه معشوقِ از دست رفته، با عاشقِ جدید نشستهاند و تعداد بوسههایشان را حساب میکنند، خیلی رمانتیک و نو به نظر میآید. آن هم در حالی که عاشق بیچاره دارد از بیکاری ستاره میشمارد!
«همهشب»، یعنی تمامِ طول شب. الان ما به معنیِ «هر شب» به کار میبریم.
«خانهٔ پدری»، نه «خانه پدری»!
توقیف فیلم و سانسور کار نکوهیدهای است. ولی شما را به خدا بدانید که «خانهٔ پدری» را باید همینطور نوشت.
«خانه پدری»، «خانهٔ پدری» نیست و اگر تفاوتی بین اینها نمیبینیم، یعنی اشکالی هست.
«خانهی پدری» هم غلط است چون ما در رسمالخط قدیم چنین چیزی نداریم و این یای میانجی بزرگ و بیریخت دروسط کلمه، بدعت نادانانی است که چند سال پیش با تصور اینکه یای کوچک همزه است، کمر به حذفش بستند. (هرچند بعداً از اشتباه خود عدول کردند ولی هنوز این بدعت جاری است) آن «ی» اضافهٔ کوچک(هٔ)، حاصل سالها تلاش قدما برای اصلاح رسمالخط است و ربطی به همزه ندارد.
بدیِ کار اینجاست که بعداً فارسی آموزان باید بدانند «خانهٔ پدری» ، «خانه پدری» و «خانهی پدری» هر سه یکی است و یکجور خوانده میشود!
عزیزان لطفاً با «هٔ» آشتی کنید و بگردید و در صفحه کلیدتان پیدایش کنید. این چند روز هیچ جا ندیدم که این نکته را رعایت کرده باشند. غلط نویسی در هیچ فرهنگی افتخار نیست.
توقیف فیلم و سانسور کار نکوهیدهای است. ولی شما را به خدا بدانید که «خانهٔ پدری» را باید همینطور نوشت.
«خانه پدری»، «خانهٔ پدری» نیست و اگر تفاوتی بین اینها نمیبینیم، یعنی اشکالی هست.
«خانهی پدری» هم غلط است چون ما در رسمالخط قدیم چنین چیزی نداریم و این یای میانجی بزرگ و بیریخت دروسط کلمه، بدعت نادانانی است که چند سال پیش با تصور اینکه یای کوچک همزه است، کمر به حذفش بستند. (هرچند بعداً از اشتباه خود عدول کردند ولی هنوز این بدعت جاری است) آن «ی» اضافهٔ کوچک(هٔ)، حاصل سالها تلاش قدما برای اصلاح رسمالخط است و ربطی به همزه ندارد.
بدیِ کار اینجاست که بعداً فارسی آموزان باید بدانند «خانهٔ پدری» ، «خانه پدری» و «خانهی پدری» هر سه یکی است و یکجور خوانده میشود!
عزیزان لطفاً با «هٔ» آشتی کنید و بگردید و در صفحه کلیدتان پیدایش کنید. این چند روز هیچ جا ندیدم که این نکته را رعایت کرده باشند. غلط نویسی در هیچ فرهنگی افتخار نیست.
😢1
تلخ است روزگارِ من و روزگار تلخ
دورِ سپهر و گردشِ لیل و نهار تلخ
پایانِ صبح، سرد چو آغازِ شامگاه
پایینِ دار، همچون بالایِ دار تلخ
تا گاوِمان چه زاید در سالهای بعد
امسالِ ما گذشت چو پیرار و پار تلخ
مظاهرِ مصفّا ۱۳۰۷- ۱۳۹۸
دورِ سپهر و گردشِ لیل و نهار تلخ
پایانِ صبح، سرد چو آغازِ شامگاه
پایینِ دار، همچون بالایِ دار تلخ
تا گاوِمان چه زاید در سالهای بعد
امسالِ ما گذشت چو پیرار و پار تلخ
مظاهرِ مصفّا ۱۳۰۷- ۱۳۹۸
سیاست خارجی در نظر سعدی
https://telegra.ph/%D9%85%D8%B2%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-11-04-2
https://telegra.ph/%D9%85%D8%B2%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-11-04-2
Telegraph
مزن با سپاهی ز خود بیشتر
سعدی بر آنست که حتی از جنگ با دشمنِ کوچک هم، تا میشود باید پرهیخت:حذر کن ز پیکارِ کمتر کسی / که از قطره، سیلاب دیدم بسی مزن تا توانی بر ابرو گره / که دشمن اگرچه زبون، دوست بهْ تا میشود، اخموتخم و تندی مکن، که دشمن هرچند خوار و زیردست، بهتر که دوست باشد.…
درآمد یکی سیل از ایران زمین
که نه چین گذارد نه خاقانِ چین
سیاست درآمد به گردن زنی
ز چشمِ جهان دور شد روشنی
پدر با پسر کین برآراسته
محابا شده، مِهر برخاسته
ستون عَلَم جامه در خون زده
نجات از جهان خیمه بیرون زده
مَیَنگیز فتنه، میفروز کین
خرابی میاور در ایران زمین
که داند که فردا چه خواهد رسید؟
ز دیده که خواهد شدن ناپدید؟
کهرا رخت از خانه بر در نهند
کهرا تاجِ اقبال بر سر نهند
نظامی. (قرن ششم)
اسکندرنامه(شرفنامه)
https://www.tg-me.com/oragheparishan
که نه چین گذارد نه خاقانِ چین
سیاست درآمد به گردن زنی
ز چشمِ جهان دور شد روشنی
پدر با پسر کین برآراسته
محابا شده، مِهر برخاسته
ستون عَلَم جامه در خون زده
نجات از جهان خیمه بیرون زده
مَیَنگیز فتنه، میفروز کین
خرابی میاور در ایران زمین
که داند که فردا چه خواهد رسید؟
ز دیده که خواهد شدن ناپدید؟
کهرا رخت از خانه بر در نهند
کهرا تاجِ اقبال بر سر نهند
نظامی. (قرن ششم)
اسکندرنامه(شرفنامه)
https://www.tg-me.com/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982