Telegram Web Link
لایو دربارۀ «سایه»
محمدرضا ضیاء
گفت‌وگو با صفحهٔ «تازه چه کتاب»
دربارهٔ کارنامهٔ سایه (هوشنگ ابتهاج)
در سیاست و موسیقی و شعر

https://www.tg-me.com/oragheparishan
گفت‌وگو_دربارهٔ_سایه_روزنامهٔ_هفت_صبح.pdf
2.1 MB
چکیدهٔ گفت‌وگوی اینستاگرامی بالاست که در روزنامهٔ «هفت صبح» چاپ شده.

https://www.tg-me.com/oragheparishan
نامش یحیی شد
درگذشت عباس معروفی پس از تحمل رنج یک دوره بیماری طولانی در دیار غربت واقعاً ناراحت‌کننده و غم‌انگیز است.
مردمان یک کشور هیچکدام مثل هم نیستند و هر کدام افکار و عقاید و علایق و سلایق خود را دارند. وطن به دلیل وطن بودنش، باید مأمن تمامی فرزندان خود باشد، یعنی همۀ کسانی که در دامن آن زاده شده یا نیاکانشان در زیر خاک آن آرمیده‌اند.
وطن ما اما گویی منحصر به باورمندان عقاید خاصی شده و بقیه حکم بیگانه را پیدا کرده‌اند. آنها که در وطن خویش بیگانه می‌شوند، آسایش و امنیت خود را در دیار بیگانه می‌جویند و بعضاً نمی‌یابند.
این هم بخشی از تلخی‌های روزگار ماست.
به امید خداوند سرنوشت ما ایرانیان به گونه‌ای رقم خورَد که دیگر هیچ یک از فرزندان وطن مجبور به ترک خاک آن نشوند و رفتگان نیز به تمامی بازگردند.
دل ما ماندگانِ در اینجا از دوری دوستانی که از وطن دور افتاده‌اند، سخت می‌گیرد، از دلِ آنها نیز خدا آگاه است.
برای زنده‌یاد عباس معروفی از خداوند طللب آرامش ابدی می‌کنم و صبر و اجر خانواده و دوستانش را از او می‌خواهم.
@ahmadzeidabad
Lallaie-(IRMP3.IR)
Mohammad Nouri
استاد! نظرتون دربارهٔ شعر رؤیایی چیه؟
-اُه... اصلاً حرفشو نزن، حوصله ندارم.
(در طرفة العینی سایه ملول شد)

چرا؟
- پرت و پلاست.
....
یعنی هیچ شعر خوبی ندارد؟
- به حضرت عباس نه!

(کتاب پیر پرنیان اندیش، ص۹۴۴)

امروز هردو (به فاصله‌ای اندک) از دنیا رفته‌اند. روحشان شاد.

با این همه من این شعر او را که محمد نوری خوانده، از کودکی دوست می‌داشتم.

هرچند می‌پندارم بخشی از این دوست داشتن، اثرِ جادویِ موسیقی و نیز نوستالژی است و اگر به تنهایی می‌خواندمش اینقدر اثر گذار نبود. همان‌گونه که نسخه‌های جدیدتر این آهنگ، که خود نوری خوانده دیگر به دلم نمی‌چسبد!

https://www.tg-me.com/oragheparishan
در ستمکارگی پی افشردند
می‌گرفتند و خانه می‌بردند۱
در ده و شهر جز نفیر نبود
سخنی جز گرفت و گیر نبود

تا در آن مملکت به اندک سال
هیچکس را نه ملک ماند و نه مال
از زر و گوهر و غلام و کنیز
در ولایت نماند کس را چیز

اوفتاد از کمی نه از بیشی
محتشم‌تر کسی به درویشی
خانه‌داران ز جورِ خانه بَران
خانهٔ خویش مانده بر دگران۲

شهری و لشکری ز جان به ستوه
همه آواره گشته کوه به کوه



⭕️نظامی گنجوی (قرن ششم) کتاب «هفت پیکر»، چاپ برات زنجانی
از بیت ۴۶۱۸ به بعد

۱. خانه بردن: غارت کردن
۲. مانده بر دگران: واگذار کرده
سلسله‌ای گشاده‌ای، دامِ ابد نهاده‌ای
بندِ که سخت می‌کنی؟ بندِ که باز می‌کنی؟

عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی
بر سرِ گورِ کُشتگان بانگ نماز می‌کنی

مولوی (قرن هفت)
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند، که‌ش نیاید به کار

همیشه در وصف درماندگی روزهای پایانی شاه و دیگر مستبدان روزگار این بیت به یادم می‌افتد!

باری این بیتِ حکیمانه را از فردوسی می‌پنداشتم، ولی در شاهنامه نیافتمش. (در منابع بسیاری به نام حکیم طوس آمده)
جالب است که «امثال‌وحِکَم» دهخدا نیز نام شاعرش را ذکر نکرده.
هرکه گفته خوب گفته.
در میان این مصائب و غوغاها، آقای ستوده هم رفت و داغی تازه گذاشت‌.

او اگر نگویم بهترین، از بهترین شاگردان کسایی بود؛ هم عالی نی می‌زد و هم از بهترین شاگردان و نوازندگان شیوهٔ احمد عبادی در سه‌تار بود.

بر خلاف بسیاری از اهالی موسیقی اصفهان، اهل تنگ‌نظری نبود و با جوان‌ها خیلی جور بود.

دریغ که از سال‌ها پیش سرخورده شده بود و کمتر ساز می‌زد.

در باب شرافت و بی‌آزاریِ او همین بس که وصیت کرده بود مرگش را اعلام نکنند تا برای کسی اسباب زحمت نشود و در بی‌خبری به خاک سپردندش.

روانش شاد.

در این کانال بعضی آثار ایشان هم‌رسانی می‌شود:
@nematollahsotoudeh
چشمان تو که از هیجان گریه می‌کنند    
در من هزار چشم نهان گریه می‌کنند

پرکرده کیسه‌های خود از بغض رودها
چون ابرهایِ خیسِ خزان گریه می‌کنند 

وقتی تو گریه می‌کنی ای دوست! در دلم
انگار ابرهای جهان گریه می‌کنند

انگار با تو، بار دگر، خواهران من
در ماتم برادرشان گریه می‌کنند

در ماتمِ هزار گلِ ارغوان مگر
با هم هزار سروِ جوان گریه می‌کنند

انگار عاشقانه‌ترین خاطراتِ من
همراه با تو مویه‌کنان گریه می‌کنند

حس می‌کنم که گریه فقط گریهٔ تو نیست
همراهِ تو زمین و زمان گریه می‌کنند

حسین منزوی

#فرشته‌احمدی
یکی از گفتمان های رایج مسؤلین کشور، گله از «نمک خوردن و نمکدان شکستن است»
مثلاً می‌گویند فلان هنرمند یا ورزشکار با امکانات صدا و سیما یا وزارت ورزش و ارشاد و ... به شهرت رسیده، (و قاعدتاً حالا باید پای تمام کارهای ما باشد و انتقاد نکند!)

فکر می‌کنند امکانات دولتی یک رانت است که در اختیارشان قرار دارد و به تناسب به هرکس دلشان بخواهد (و بیشتر در خدمتشان باشد،) می‌دهند و به محض اینکه طرف اندک اختلاف فکری با ایشان پیدا کرد، باید اینها ازش گرفته شود.

(در واقع همان مکانیسمی که در اکثر موارد خودشان با آن به قدرت رسیده‌اند.)


یعنی جداً متوجه نیستند که این امکانات مال مردم است و مسؤل فقط باید در خدمت این مردم و کارگزار آنها باشد و بکوشد اینها عادلانه پخش شود و به شایسته‌ترین‌ها برسد؟ و بیش از این حقی ندارد؟!

نمی‌فهمند که اگر آن شخص لیاقتِ گرفتنِ آنها را داشته که منتی بر سرش نیست و اگر بدون شایستگی به او واگذار شده، خودشان باید پاسخگو باشند؟!

https://www.tg-me.com/oragheparishan
حادثهٔ چرخ، کمین برگشاد
یک به یک اندامِ زمین برگشاد

«پیر فلک» خرقه بخواهد درید
مهرهٔ گِل رشته بخواهد برید

مار صفت شد فلکِ حلقه‌وار
خاک خورَد مار سرانجامِ کار

ای جگرِ خاک به خون از شما
کیست در این خاک فزون از شما

دور فلک چون تو بسی یار کُشت
دست قوی‌تر ز تو بسیار کشت!

بر سرِ خاک از فلکِ تیزگشت
واقعه‌ای تیز بخواهد گذشت
(نظامی)
قصیدهٔ «برف»
کمال‌الدین اسماعیل
قصیدهٔ برف، سرودهٔ کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی معروف به خلّاق‌المعانی

به روایت: محمّدرضا ضیاء

https://www.tg-me.com/oragheparishan
الهی نظر کن به حال پریشان من
به تنهایی و دردها و سامان من
تو گفتی صدایت کنم پاسخم می دهی
کجایم که هر لحظه محتاج درمان من
رفیقان دوران عشق و صفا را ببردی
مرا عاقبت در قفس های پژمان من
الهی دلم سوخته از غفلت روزگار
رها کن مرا از فضولات زندان من
الهی قبولم نما گرچه آلوده ام
صفایم بده چونکه ناسوده ام
شب و روز در غفلت جان و دل
همیشه گرفتار نفس اماره ام
خدایا در این جمعه ی با صفا
به شدت نیازمند شالوده ام
اوراق پریشان-رضا ضیاء
الهی قبولم نما گرچه آلوده ام صفایم بده چونکه ناسوده ام شب و روز در غفلت جان و دل همیشه گرفتار نفس اماره ام خدایا در این جمعه ی با صفا به شدت نیازمند شالوده ام
دو نمونه از اشعار جناب آقای خسروپناه
(دبیر جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور)
بدون شرح.

کاری به این ندارم که «اماره» با «آلوده» چطور قافیه شده و مصراع آخر (و چندین بیت دیگر) هم وزن ندارد، ولی فقط بنده متوجه نشدم به کسی که «نیازمند شالوده» باشد، چطور می‌شود کمک کرد؟!

الهی دلم سوخته از غفلت روزگار
رها کن مرا از فضولات زندان من😭😐😜

از اینها گذشته
الهی،
«رفیقان دوران عشق و صفا را» چرا ببردی؟!
معنای عبارت "مسؤول" در لغتنامهٔ دهخدا:

کسی که از وی سؤال کنند. سؤال شده. پرسیده شده. سؤال کرده.

- مسؤول بودن: موظف بودن به انجام امری.

|| مؤآخَذ. موأخذه شده. مورد بازخواست. آن که از او بازخواست شود. بازخواست شده. که بازخواهی کنند از او.

- مسؤول بودن: مؤاخَذ بودن. متعهد بودن. مورد بازخواست به سبب تعهد حفظ و حراست بودن.

[بدون شرح!]


(لطفاً این معانی را برای مسؤلین بفرستید، بلکه بفهمند وظیفه و معنی کارشان چیست. چون از بین این عزیزان، هستند کسانی که فکر می‌کنند آنها باید دیگران را مؤاخذه و بازخواست کنند.)

https://www.tg-me.com/oragheparishan
خبر دردناکِ درگذشتِ زنِ بلوچستانی در صفِ نفت، مرا به یاد لطف الله مجد انداخت.
(نوازندهٔ بی‌نظیر تار که هنرمندانی چون فرهنگ شریف و محمدرضا لطفی فراوان ازو اقتباس کرده‌اند.)
مجد هم در آذر ۵۷ در صف نفت دچار حملهٔ قلبی شد و جان باخت!
https://www.tg-me.com/oragheparishan
لطف الله مجد دستگاه اصفهان
🆔 @KhatereeMusic
خبر دردناکِ درگذشتِ زن بلوچستانی در صف نفت، مرا به یاد لطف الله مجد انداخت.
(نوازندهٔ بی‌نظیر تار که هنرمندانی چون فرهنگ شریف و محمدرضا لطفی فراوان ازو اقتباس کرده‌اند.)
مجد هم در آذر ۵۷ در صف نفت دچار حملهٔ قلبی شد و جان باخت!

قطعه‌ای در بیات اصفهان
تار مجد
تنبک امیرناصر افتتاح
https://www.tg-me.com/oragheparishan
2025/07/04 15:50:33
Back to Top
HTML Embed Code: